پناهجویان ایرانی در ترکیه: حقیقت و مَجاز "کِیس"ها
امید اقدمی – سرگذشتهای واقعی در ترکیه چه بسا در زیر سرگذشتهای ساختگی پناه میگیرند، با اینکه خود بسی دردناکاند و انگیزه پناهجویی را توضیح میدهند.
به داستان زندگی در روند پناهندگی "کیس" میگویند. کیسهای واقعی در ترکیه چه بسا در زیر کیسهای ساختگی پناه میگیرند، با اینکه خود بسی دردناکاند و انگیزه پناهجویی را توضیح میدهند.
«کِیس ساختگی» اصطلاحی مذموم در میان پناهجویان و پناهندگان است. افرادی که به هر دلیل از ایران خارج میشوند و به کمک یک «کیس نویس» خود را مسیحی، دگرباش جنسی، بهایی یا هر چیزی که در «کنوانسیون مربوط به وضعیت پناهندگان» بگنجد معرفی میکنند. کیس نویسها معمولاً کلاهبردارهای حرفهای هستند که در یک گفتگوی کوتاه متوجه میشوند چه نوع کیسی به درد مشتری میخورد، و مشتری در چه حدی توان پرداخت دارد و به نسبت این دو متغیر، یک «داستان زندگی» به پناهجو میفروشند. داستانی که بتواند دلیل خروج فرد از کشور و تقاضای پناهندگیاش را به وکیل «کمیساریای عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگان» توضیح بدهد، و او را قانع کند که فرد استحقاق پناهنده شدن را دارد.
پناهجویان کیس به دست، مدتی نسبتاً طولانی در ترکیه سرگردان میشوند. آنها ابتدا باید منتظر نوبت مصاحبه با وکیل سازمان ملل باشند. انتظاری که گاه چندین سال طول میکشد. مرحلهی بعد انتظار برای جواب مصاحبه است و اگر بخت با پناهجو یار باشد و وکیل سازمان ملل داستان را باور کند، مرحلهی انتظار برای تعیین کشور سر میرسد. و نهایتاً توسط سازمان ملل در کشور سوم پناهنده میشوند. در نگاه اول عمل این افراد دروغگویی و سوءاستفاده است و آنها جای پناهجویانِ واقعاً در خطر را تنگ میکنند.
کیسهای واقعیِ پناه گرفته در زیر کیسهای ساختگی
اما این تمام قضیه نیست. پناهجویان ساکن ترکیه، بدون مجوز کار، در سختترین شرایط ممکن و با حقوقی کمتر از حداقل حقوق کارگری کار میکنند. بدون هیچ دورنمایی در آینده و با تحقیر و تبعیض مضاعف زندگی میکنند. و وقتی شیرهی جان و روانشان کشیده شد به کشور سوم راهی میشوند. این وضع برای کسانی که با خانواده مهاجرت کردهاند سختتر نیز میشود. فرزندان این خانوادهها، یا از تحصیل باز میمانند و یا باید بدون هیچ مقدمهی زبان آموزیای وارد مدارس ترکیه شوند تا پس از تحمل یکی دو سالِ دشوار، در نهایت بتوانند در روندی عادی تحصیل کنند.
داستان زندگی پناهجو با کیس ساختگی، دروغ است. اما چه کسی میگوید که این دروغ پا نهادن روی اخلاق است؟ کاسبی را تصور کنید که به سبب سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی در یک شب زندگیاش را باخته است، چمدانش را بسته است و به دنبال یک آیندهی نامعلوم راهی ترکیه شده است. یا کسی که در یک درگیری ناخواسته به موجب قانون ارتجاعی «دیه» مجبور است تا پایان عمر، بخشی از درآمد محدود ماهیانهاش را از دست بدهد. زنانی که بعد از یک ازدواج اجباری و سنتی خواستهاند با عشق زندگیشان از ایران فرار کنند و در شهرهای ترکیه آواره شدهاند. مردانی که چند سال دنبال کار گشتهاند و نهایتاً پریشان و سرگشته، به دنبال شغلی که آنها را از کمک خانواده بینیاز کند، راهی ترکیه شدهاند. اینها فقط نمونههایی از هزاران کیسهای واقعی پناه گرفته در زیر کیسهای ساختگی است. این موارد البته از نظر سازمان ملل شامل کیس خطر نیستند. چرا که باختن زندگی به دلیل شرایط جمهوری اسلامی کیس خطر محسوب نمیشود.
اما این دلیل نمیشود که کیسهای ساختگی را سوءاستفادهگر و دروغگو بدانیم.
اجبار تن دادن به استثمار
هیچ آمار مشخصی از تعداد پناهجویان وارد شده به ترکیه در مقاطع زمانی مختلف وجود ندارد. شاید وجود داشته باشد، اما در دسترس عموم نیست.
تغییر در تعداد پناهجویان جدید، با تغییر در وضعیت اقتصادی ایران بسیار مشهود است. پس از افزایش یکبارهی قیمت دلار، در تمام شهرهای پناهنده پذیر ترکیه، میشد سیل جوانان ناامید از آیندهای در وطن را دید که به امید داشتن یک شغل، و نهایتاً پناهنده شدن در اروپا و آمریکا، و یک زندگی آرام، به ترکیه پناه آورده بودند. این وضعیت پس از اعتراضات دی ماه سال 96 و خیزش آبان 98 هم به وجود آمد. جوانانی که اغلب تحصیلات دانشگاهی دارند، و شانس خود را در ایران، برای داشتن شغل و ساختن آینده آزمودهاند، اما شوربختانه، حتی روزنهی امیدی برای زندگی نیافتهاند.
امید این جوانان برای یافتن شغل در ترکیه، به سرعت تبدیل به یأس میشود. کار پناهجویان ایرانی در ترکیه، عمدتاً کار غیر قانونی و سیاه است. بنابراین کارفرما میتواند آزادانه، به هر طریق ممکن، این کارگران را استثمار کند. ساعتهای کار طولانی که در برخی موارد به چهارده و شانزده ساعت هم میرسد و البته حقوقی بسیار پایینتر از حداقل حقوق مصوب در ترکیه، بدون بیمه و امنیت شغلی، خلاصهای از وضعیت شغلی عموم کارگران جوان ایرانی ساکن ترکیه است. اگر کار غیر قانونی در این محیطهای غیر استاندارد، منجر به حوادث کار هم بشود، عملاً دست کارگر ایرانی به جایی نمیرسد و باید بسوزد و به امید رفتن به کشور سوم بسازد.
پیش از افزایش یکبارهی قیمت ارز، وقتی که هر لیر ترکیه حدود هزار تومان بود، ایرانیان مقیم ترکیه میتوانستند روی کمک مالی خانوادههایشان در ایران حساب کنند. اما حالا، و در حدود یک سال اخیر قیمت لیر دو و نیم برابر شده است، و ریال ارسال شده از ایران، عملاً تاثیری در معاش روزانهی ایرانیان ساکن ترکیه ندارد.
کورسوی امید در مغاک ترکیه
کار و معیشت، البته تنها دلیل سکونت ایرانیان در ترکیه نیست. بخشهایی از طبقهی متوسط شهری، که پول کافی برای مهاجرت به اروپا و آمریکا را ندارند، اندک داشتههای خود در ایران را میفروشند و در ترکیه در صف پناهجویان قرار میگیرند. نبود آزادیهای اولیهی بدیهی در ایران، اعم از حق آزادی پوشش و یا حق انتخاب شیوهی زندگی، دلایل پناه آوردن این گروههای اجتماعی به ترکیه است. این افراد احتمالاً با مشکلات گروه اول، همچون تامین معیشت روبرو نمیشوند. اما با وجود اینکه قوانین ترکیه، حق انتخاب شیوهی زندگی را به رسمیت میشناسند، جامعهی اسلامی ترکیه، این حقوق را چندان قبول ندارند و انتخابهای این گروههای اجتماعی این بار نه توسط قانون، که به واسطهی شرایط اجتماعی محدود میشود.
پاسپورت ایرانی، انتخابهای محدودی را در مقابل جوانان خسته و نا امید از وطن قرار میدهد. کشور صربستان، مدتی دست به لغو روادید برای شهروندان ایرانی زد. اما سیل پناهجویان ایرانی، این کشور را مجبور کرد که از تصمیم خود منصرف شود و دوباره از شهروندان ایرانی متقاضی سفر به این کشور، درخواست روادید شد. در نتیجه ترکیه، نزدیکترین و سادهترین راه، برای فرار جوان ایرانی از سرنوشت نا مشخص و آیندهی تاریک در ایران است.
وضعیت زندگی در ترکیه برای ایرانیان هر روز دشوارتر میشود و هر پناهجویی، چه ساختگی و چه واقعی، میداند که باید سالها این وضعیت را تحمل کند. اما این دشواریها هم به دلیل وجود امید رفتن به کشوری دیگر، مانع از پناه آوردن شهروندان جوان ایرانی به ترکیه نمیشود. کورسوی امیدی که اگر در ایران بمانند، حتی در حد یک روزنهی کوچک هم، دیگر وجود نخواهد داشت.
نظرها
بابک
کاش مطلبی هم در مورد کشورهای پیشرفته و کشورهای اروپایی نوشته شود. قوانینی در این کشورهای به ظاهر متمدن حاکم است که در قاموس دیو هم نمی گنجد! برای نمونه به فردی پناهندگی تعلق می گیرد، اما این شخص از بسیاری از حقوق همانند کار محروم است. با یک تحقیق ساده در این موارد تناقضات بسیار و دشواریهای زیادی برای کسانی که یا پناهنده هستند یا با ویزای دانشجویی به این کشورها می روند روشن می شود. برای مثال دانشجویان و خانواده های آنها هستند. خانواده این دانشجویان بهیچ عنوان حق کار ندارند، حتی اگر برای چند سال در آن کشور زندگی کنند، اجازه کار به آنها داده نمی شود. چند هزار نفر پناهجو در جزایر دور افتاده توسط دولت استرالیا به تبعیدی دائمی فرستاده شده اند. نمونه ها بسیار فراوانند. تمام کسانی که بهر دلیلی خانه و کاشانه خود را رها کرده؛ به قصد ادامه تحصیل یا مهاجرت یا پناهندگی به کشوری دیگر می روند تحت فشارهای بسیار زیاد و غیر بشری قرار می گیرند. اما متأسفانه تحقیق کمی در این موارد می شود. و در یک سکوت مرگبار تعداد کثیری از انسانها در حال از بین رفتن هستند.