محسن نامجو: یاد آر!
...آن روز ولی از ما یادی به میان آور، رفتیم غریبانه: بیصدا وُ پنهانی. از یاد نبر خون را، خونی که شتک میزد. خونی که از آن آمد، فردات چراغانی. یک جرعه بنوش آن روز، با خنده بنوش آن روز یاد مردگانی که زندهاند وُ میدانی...
تقديم به تمام كشته شدگان گمنام آبان ٩٨. از #كوههاى_مريوان تا #نيزارهای_ماهشهر
اما نرود یادت...
آن روز که خندانی
آن روز که از شادی، باران بهارانی
آن روز که آزادی
آن روز که: -باور کن!
آن روز که شوریده، رقصندهی میدانی
آن روز که خون ارزان بر خاک نمیریزد
آن روز که جان جان جان... با قهقهه میخوانی
آن روز که: -ما بردیم!
بزمست به برزنها
میچرخی وُ پاکوبان
غرق بوسهبارانی
آن روز که نزدیکست
آن روز که یادش خوش:
آغوش پس از آغوش... ریسههای طولانی
آن روز ولی از ما یادی به میان آور
رفتیم غریبانه:
بیصدا وُ پنهانی
از یاد نبر خون را، خونی که شتک میزد
خونی که از آن آمد فردات چراغانی
یک جرعه بنوش آن روز
با خنده بنوش آن روز
یاد مردگانی که
زندهاند وُ میدانی
کجایید ای شهیدان خدایی...
Mohsen Namjoo: Vocals, Setar
Yahya Alkhansa: Drums
Mohammad Talani: Guitars, Mix, Master
Navid Ghaem Maghami: Cover Design
نظرها
مانی
در این قطعه خشمی نیست، بغض و درد و هقهقی نیست، حتی مویهای برای عزیزانی با نامونشان هم نیست؛ غمی هم اگر هست غمی کلی است، مثل غمی که آدم برای گذر عمر و ایام دارد، چیزی مثل دلایدل کردنهای قدیمی و شکایت کردن از بیوفایی معشوق خیالی که روزی نامجو با گذر کردن از آن و با ویران کردن آن نامجو شد. نبض این قطعه با نبض زمانه نمیزند.
محمدحسین ناصری
خیلی خوبه که هنوز "تخیل" زنده است. فاشیسم میخواد ما تخیلمون رو از دست بدیم، نتونیم فردا رو تصور کنیم و آزادی رو.اونا میخوان همه دریچه های تخیل و تصور رو ببندن تا آدما رو به راحتی به کنترل دربیارن و بکنن بدنهای فرمان پذیر اما بدون فکر و تخیل.چقدر خوبه که فردای آزادی رو مدام تصور کنیم،دوستیها و خنده هاش رو.این همون چیزیه که ج.ا نمیخواد.برای همین هم هی میگن بعد از ج.ا همه چی خراب میشه و اینجور حرفها.واقعا این ترانه برای من جذاب بود چون که یه تصور عینی و لطیف و دقیق از شادی پیروزی داشت.نفس آقای نامجو گرم
پرواز
البته این ترانه ی زیبا که محسن نامجو زیبا خوانده از دل خیابان های تهران برآمده و سروده ی علی اسداللهی عزیز است.