چشم انداز: تشدید تعارض جمهوری اسلامی با جامعه
بهزاد کریمی − جامعه میماند، و جمهوری اسلامی میرود. نظام در خود فاقد ظرفیت اصلاح است؛ دیگر در سرازیری فروپاشی قرار دارد.
«با تعارض میان جامعه و جمهوری اسلامی روبرو هستیم. یعنی از همان آغاز هم بودیم و اکنون فقط در بلوغ خود رو به نقطه تعیین کنندگی گذاشته است. این نظام، منابع تغیه مردمی خود را یک به یک از دست داده و میدهد و خود را بیش از پیش برای بقاء در زره و جوشن میپوشاند. جامعه میماند، و جمهوری اسلامی میرود. نظام در خود فاقد ظرفیت اصلاح است؛ دیگر در سرازیری فروپاشی قرار دارد.»
بهزاد کریمی:
اگر قرار بر شرحی تفصیلی و تحلیلی از آبان ۹۸ و پیامد این برآمد باشد، ترجیح میدهم خواننده محترم را به نوشتهای از خود با عنوان "ته خط" ارجاع دهم که در "تریبون رادیو زمانه" منتشر شده است. در آن نوشته، تلاش کردهام با واکاوی این برآمد، پارهاستنتاجهایی عرضه بدارم که به گمانم پاسخگوی پرسشهای شما هم هستند. با اینهمه، می کوشم در بیانی موجز، در این مصاحبه هم به آن مسائل بپردازم.
گفتوگو با بهزاد کریمی، فعال سیاسی
■ اعتراضات آبان ۱۳۹۸ را برآمده از چه عواملی میدانید؟
برآمده از توامان تعمیق فقر و تشدید نداریها، بی چشم اندازیها و حس تبعیض. در یک کلام، برآمد اعتراضی جامعه در برابر سیستم حاکم. گرهگاه اعتراضات را لازم است پیش از همه واکنش مردمی به ویرانگریها و هستیسوزیهای ساختار حاکم ایدئولوژیک و ناکارآمدیهای جمهوری اسلامی دانست. عامل خارجی یعنی تحریمها، تنها فزاینده وخامت بیشتر اوضاع هستند و نه که زاینده دشواریها باشند.
آنچه رخ نموده است، در واقع بازتاب اجتماعی آن عدم تعادلی است که اقتصاد بیمار این نظام را گرفتار مرضی مزمن کرده است. اقتصادی رانتیر و حامیپرور که به قیمت مسکنت عمومی و تنگناهای روزافزون در امر معاش عمومی، از دیرباز در کار تولید و پروار طبقهای است بر مبنای امتیازپروری و در اکنون خود ناگزیر از پاسداری مصالح خویش؛ جامعه طبقاتی با ساروج دین و ریا! طبقه مسلط در آن، بر منافع اقتصادی و سیاسی خود پای میفشرد؛ پافشردن بر منافعی که نمیتواند از معبر پاگذاشتن بر حلقوم عمومی نگذرد.
بدین معنی، هزینههای مربوط به منافع و سیاستها در جمهوری اسلامی سر جایشان هستند، دخل و درآمد اما مدام روبرو با تنگناهای بیشتر است. دولت نفتی وقتی نتواند نفت را در شکل عادی و با قیمت نرمال بفروشد، باید هم کم بیاورد و بخواهد که کمبودهایش را به گونهای رفع و رجوع کند. اینجاست که دست دولت توی جیب مردم میرود و از جمله بحرانی به نام بحران بنزین شکل میگیرد! بحران بنزین هم، یعنی نه فقط شبح گرانی بیشتر بلکه خود هیولای گرانی در وجود همه کالاها. گرانی نیز یعنی ترجمان اقتصادی فاجعهای موسوم به جمهوری اسلامی.
این بدان معنی است که اوضاع آبستن انفجار است و شورش اجتماعی جایی باید شعله برکشد. بنزین و نفت در زمانه ما آب را همچون مایه حیات میماند با این تفاوت که اگر این یکی را باز بتوان در سوراخ و سمبههای طبیعت یافت، دومی ولی مطلقاً در انحصار دولت است.
پس، "اقتصاد مقاومتی" را محصول "جنگ اقتصادی" باید فهمید و این یکی را پیامد بی چون و چرای سیاست ایدئولوژیک فوق ماجراجویانه جمهوری اسلامی و برخاسته از الزامات حیات ولایی آن. "هلال شیعی"، "عمق استراتژیک"، "اتم حق مسلم ماست"، "تحریم"، "موشک پرانی"، "برجام" و همزمان تولید دستاویز برای ترامپ شرور در بیرون زدن از آن، "جنگ اقتصادی"، "اقتصاد مقاومتی" و خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ و تکرار مسلم آنها در آینده، جملگی حلقاتی از یک زنجیرهاند. اینست حقیقت وضع موجود در ایران: سیاستی دستوری که سوار بر اقتصادی ناقانونمند و مختلط نئو لیبرالی و دولتی و خصولتی است؛ ایدئولوژی واپسگرایانه، که طوقی شده بر گردن سیاست ناکارآمد داخلی و ماجراجویانه خارجی؛ وملغمه این جور سیاست و اقتصاد هم، صرفاً در خدمت منافع این دنیایی و آن دنیایی نیروی اجتماعی اقلیتی که سلطهاش را مدیون حاکمیت ولایی است.
هم از اینرو، واپسین هفته آبان ۹۸ نه یک حادثه منفرد که فازی از یک روند است؛ لحظهای از زمان عمر جمهوری اسلامی. تقابل جامعه و جمهوری اسلامی و تعیین تکلیف آن نیز درست در چنین مصاف هایی است که معنی مییابد.
روشن است که در یک بازنگری علمی عوامل بازیگر بسیارند و هرکدام هم در جای خود نقشآفرین؛ اما اگر نتوان اصلیترین روند را در میان جویبارها و رخدادها تشخیص داد، آنگاه غرقشدگی میان جزئیات را باید طبیعیترین حادثه انگاشت.
از اینجاست که میخواهم به یک خلاء تحلیلی دردآور در سپهر سیاسی ایران برسم که اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی مروج آنست. حال آنکه، بدون نگرش نقاد عمقی و کلان –نگاه فلسفی و جامعه شناسانه – هرگز نمیتوان از نگاه سرگردان به انواع دادههای موجود، ره به سوی دگرگونیها گشود. تحول در عین، منشاء تحول در نگرش است ولی این یکی خود، میباید اهرم فرارفتن باشد از وضع موجود و نه درماندگی در آن و دور خود چرخیدنی ابتر. اگر جامعه روشنفکری ایران توانسته باشد از برآمد آبان ۹۸ همین یک نتیجه را برکشد، ایران ما گامی دیگر پیش خواهد رفت.
■ چه ربطی میبینید میان اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و اعتراضات آبان ۱۳۹۸؟
یک چیزند اما با چند تفاوت.
ابتدا در باره یک چیز بودنشان. به پرسش نخست بر میگردم و از تقابل جامعه و حکومت میگویم. من نه تنها دی ۹۶ و آبان ۹۸ را مرتبط همدیگر می بینم، حتی ضمن اینکه آنها را به لحاظ پایگاه اجتماعی نسبت به حرکات پیش از خود همچون نقطه عطف میشمارم، باز اما در کل حلقاتی میفهمم از یک روند دراز مدت ۴۰ ساله. حلقاتی از رودررویی و زورآزمایی حکومتی ناهمزمان با جامعهای همزمان و از هر نظر پلورال. پروسهای که شناخت آن اهمیت تعیین کننده در تعیین استراتژی سیاسی دارد. در نوشته "ته خط" به این موضوع پرداختهام و اینجا فقط به این بسنده می کنم تا بگویم که اعتراضات اجتماعی در ایران به این نظام، درست به قدمت خود این نظام است!
بعد انقلاب بهمن و سرکار آمدن جمهوری اسلامی میان انقلابیون بحث این بود که: حالا چه؟ "تداوم همین انقلاب" یا "فرارویاندن آن" و یا که "انقلاب مرد، زنده باد انقلاب"؟ سئوال اما می بایست این میبود که اکنون چگونه میتوان و باید از این محصول انقلاب و از آنی گذشت که از دل انقلاب درآمد و سلطهای چنین سنگین اما ناهمزمان بر جامعه افکند.
این گذار از همان اسفند ۵۷ در ۸ مارس آن کلید خورد. از نوروز خونین سنندج ۵۸، جشن گندم ترکمن صحرا و مقاومت دانشگاهها، شوراهای کارگری، انواع اعتراضات سیاسی به انحصار طلبیهای جمهوری اسلامی و ... آغاز شد و زیر ضربات سهمناک نظام مستقر در سطوحی پائین و ضعیف حیات داشت تا برهه برآمدهای کلان اجتماعی بعدی فرابرسند که جملگیشان هم بیانگر تضاد و تعارض این حکومت با جامعه بودند. یکسو حکومتی واپسگرا و سوی دیگر جامعهای امروزین با اقسام مسایل حل ناشده در خود. این روند گذار با گذر از درون شط خونین دهه ۶۰ و بازاندیشیها در خودکردههایش ادامه یافت تا به دو خرداد رسیدیم.
اصلاحات دو خرداد را عموماً از منظر جناحبندی درون حکومت توضیح می دهند که البته واقعیت دارد ولی در آن از یک موضوع جدی غفلت میشود که عبارت باشد از نوع و حدی از دخالت جامعه شهروندی عرفی در تصمیمات جمهوری اسلامی البته با استفاده از منافذ محدود در ساختار حاکم و در میدان تنگ آن. در این حرکت، جامعه عرفی توانست اعتراض جمعی خود در برابر منویات تحمیلی اراده ولایت فقیه را از طریق رای نشان دهد و بگونهای مهر و نشان خود را بر تحولات سیاسی بکوبد.
در تیر ۷۸ جریان رادیکال این اعتراض عمومی خود را در "نه"ی آشکار و مستقیم دانشگاه علیه ولایت به تماشا نهاد. جنبش سبز ۸۸ گرچه حرکتی هنوز هم زیر هژمونی جریانی از نظام، اما با پایگاهی عمدتاً دربرگیرنده اقشار متوسط عرفی گرای کلان شهرها، توانست اراده ولایت را رسماً و عملاً به چالش بکشد. در دی ۹۶ گرسنگان در برابر سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی به پاخاستند و در آبان ۹۸ شورشی رخ داد علیه کلیت جمهوری اسلامی با ساروج توامان آزادی و نان. این روند ادامه دارد و باید منتظر حلقات بعدی آن بود که هربار هم رادیکال تر و فراگیرتر خود را نشان میدهد. روندی با مطالبه محوری آزادی و دمکراسی با درونمایه قوی از عدالت خواهی علیه جمهوری اسلامی.
همینجا هم بگویم که مبتنی بر همین روند مرکب از فازهای برآمد سیاسی و اجتماعی است که استراتژی سیاسی تحول خواهی چونان بدیل اصلاحات درون سیستمی و انقلاب کلاسیک به میان میآید. این استراتژی نه برکشیده از درون متون و کتب است و نه بدتر حتی، آنی که از مدتی پیش مدافعان اصلاح جمهوری اسلامی اعم از غیرسکولار و سکولار با مصادرهکردنش و تزریق منویات اصلاح طلبانه خود به آن، سعی در مصادره و مسخ کردنش دارند. استراتژی تحول، بر گذر از سیستم حاکم و عبور بی چون و چرا از جمهوری اسلامی تصریح دارد اما بر متن تحولات جامعهای که اسیر دست حکومتی شده بس ناهمزمان.
بعد تاکید بر ارتباط ارگانیک و شباهتهای دو حرکت دی ۹۶ و آبان ۹۸ با یکدیگر اکنون اما لازم است آنها را که فاصله زمانیشان حتی به دو سال هم نکشید در تفاوتهایشان هم بخوانیم.
در اولی، جرقه اولیه را "جنگ" جناحین حکومتی زد؛ در دومی اما، حرکت از همان آغاز مطلقاً مستقل از حکومت بود. در اولی، شورش اقتصادی حین حرکت سیاسی شد و توانست سیمای سیاسی پیدا کند؛ در دومی ولی، از همان ابتدا سیاسی بود. در دی ماه ۹۶، فقط تهیدستان ۱۰۰ شهر عمدتاً کوچک شرکت داشت و این حرکت شهرستانی مواجه با بی تحرکی کلان شهرها و بی اعتنایی اقشار متوسط و حتی قسماً نارضایتی آنها از حرکت؛ در آبان ۹۸ اما، گرچه عاملیت تعیین کننده باز با تهیدستان بود ولی همراهی بخشی از جوانان اقشار متوسط را شاهد شدیم و نیز ترکیب جغرافیایی در سطح ۲۹ استان کشور را. در اولی غیبت محسوس حرکات تبعیض ستیز در متن حرکت سراسری را؛ در دومی اما، هم حضور پررنگ دختران و هم مناطق اتنیکی در خیزشی که ایران را لرزاند. در اولی نظام و سیستم امنیتی و حفاظتی آن کاملا غافلگیر شدند؛ در دومی و علیرغم آنکه انتظار خیزش در چنین حدی را هم نداشتند اما برای سرکوب آمادگی حداکثری از خود نشان دادند و این یعنی، جدا از این یا آن برهه از اعتراضات، نظام کلاً خود را برای سرکوب سریع حرکات اعتراضی مردم آماده کرده است. خیزش آبان ماه ۹۸ تقابل جامعه و حکومت را به فراز کاملاً تازه و بالایی از این زنجیره فرارویانده است.
■ ترکیب اجتماعی نیروهای اصلی شرکت کننده در این اعتراضات را چه میدانید؟
به موضوع این پرسش قبلاً اشاراتی داشتم و فقط در تکمیل آن می گویم. جامعه ایران در خودش هم با سقوط روندی اقشار متوسط روبروست و هم با پروسه تهیدستترشدن طبقات فرودست. این، همان فربه شدن پایگاه اجتماعی نیروی اعتراض در جامعه علیه جمهوری اسلامی است. به دو واقعیت باید توجه داشت.
جمهوری اسلامی ناهمزمان، از همان ابتدا سیاست تبعیض و تضییق فرهنگی و عقیدتی علیه اقشار متوسط عرفیگرا را در پیش گرفت که لزوماً به معنی فشار اقتصادی بر آنان نبود. حتی میتوان گفت پس از جنگ و بر متن سیاستهای اقتصادیای که دنبال کردند و کمی بعدتر متکی بر درآمد نفتی، بخشی از ان پول کلان در بدنه اجتماعی نیز تزریق شد و نوعی از قشربندی در جامعه را شکل داد و پدید آورد. در همانحال اما، اقشار به لحاظ فرهنگی بکلی ناهمساز با نظام و ناراضی از تحجر و زورگوییهای آن، و دستکم بخش قابل توجهشان، به لحاظ منافع و موقعیت اقتصادی تا اندازهای با موجودیت و بقای همین سیستم گره خوردند. بازتاب این در سیاست، لزوم اصلاحات جزیی و احتراز از تغییر کلی بوده و هست. اما با شکل گیری طبقهای نوین با مشخصه ترکیبی دین پناهی، بوروکراسی رانت خوار و نظامیان سوداگر و نیز خرده ریزهای آن و برنامههای پرهزینه نظام از یکسو و کاسته شدن از درآمدها و خالی شدن صندوق دولت بویژه طی دهه اخیر از سوی دیگر، اعمال فشار اقتصادی بر اقشار متوسط نیز آغاز و سرعت گرفت و آنها را در توامان نارضایتی اقتصادی و فرهنگی قرار داد و اینک با شدتی باز هم بیشتر. نارضایتی در این اقشار، پیش از همه در وجود جوانان نگران آینده و رنجور از بیکاری و گرانی آنهاست که خود را نشان میدهد. جوانانی امروزین و قادر به مقایسه وضع خود با آنچه در دنیای بیرون از جمهوری اسلامی می گذرد. در خیزش ابان ماه، بخشی از اقشار متوسط از طریق همین جوانان شرکت داشتند و با تهیدستان همچون نیروی محرکه اصلی برخاسته به خیز، گره خوردند.
واقعیت دیگر هم آن است که جمهوری اسلامی متکی بر وعده "عدل علی" و با استفاده از رابطه تاریخی روحانیت و توده سنتی از یک طرف و استفاده از کمکهای حامیپرورانهاش به "ضعفاء" و "مستضعفان" از طرف دیگر، از همان اوان تا همین چندی پیش توانست بر این نیروی اجتماعی تکیه کند. جمهوری اسلامی "جنوب" شهر را ارتش جاودانه خود میپنداشت، اما حالا دیگر ورق برگشته است. نه آن پول کافی را دارد تا احسان دهد و سرباز بگیرد و نه حاشیه شهر مدام در حال باد کردن، به آن مجال تداوم عوامفریبی را میدهد. حالا دیگر، خیل کوخ نشینان، غارتگران کاخ نشین را در وجود لاکچریهای تسبیح بدست و پیرهن یقه بستهها و "ژن برترها" می بینند و تبعیض را در سلطهگری همینها بر خود حس و لمس میکنند. هیچ ثروت و انباشتی بدون حدی از فقیر سازی و مصادره ممکن نیست. "طاغوت" اکنون، همان جمهوری اسلامی است. اگر شورش در ۹۶ فقط متعلق به نیروی اجتماعی تهیدستان بود، در ابان ۹۸ اما این نیروی تودهای توانست از اقشار متوسط رو به نزول هم یارگیری کند. انزوای اجتماعی جمهوری اسلامی، واقعیت تحولات در ایران است.
سرانجام باید به این اشاره کنم که آبان ۹۸ همچون حرکت سراسری، بستر اشتراک یابی جنبشهای تبعیضستیز با همدیگر را هم با صراحتی بیشتر نشان داد. پیش از همه، جنبش گسترده تبعیض ستیز اقتصادی کارگران و معلمان و زحمتکشان. جنبش نیرومند ستیز با تبعیض جنسیتی جاری در زیر پوست و روی پوست شهر و نیز جنبش چهل سال مبارزه علیه تبعیضات اتنیکی در کشور، موفق شدند در متن خیزش آبان ۹۸ هم پیوندی و هم سرنوشتی خود را نشان بدهند. رهروان حرکت "دختر خیابان انقلاب"، "دختر آبی" و شهامت سپیده قلیانها و مبارزه مدنی تحسین برانگیز نسرین ستودهها آثار خود را بر این خیزش گذاشت و شجاعت دختران و زنان ما بر بستر این حرکت در معرض دید همگان قرار گرفت. در این حرکت سراسری، مناطق کرد نشین، عرب نشین و آذربایجان نقش بزرگی داشتند و حس تبعیض با اراده عمومی علیه حکومت زور و تبعیض درهم آمیخت. بعلاوه در پسا این خیزش، شاهد انواع حمایتهای گروههای اجتماعی در شکل بیانیه حمایتی از آن برآمد اعتراضی مردمی هستیم. اینها همه، بیانگر رشد و تقویت امر تجمع اجتماعی در سطح جامعه در برابر جمهوری اسلامی است. آبان ۹۸ به یک اعتبار جمع بست حرکات تاکنونی بود و مقدمهای برای خیزی متکامل تر چه در محتوی اجتماعی خود و چه در شکل مبارزه. گفتمتان درآمیزی خیابان با اعتصاب فلجکننده، دارد نضج میگیرد.
■ چشمانداز را چه میبینید؟
از پاسخ هایی که در بالا دادم شاید تاکنون پاسخ من به این پرسش را هم گرفته باشید. پاسخ کلی و محوری من اینست که: با تعارض میان جامعه و جمهوری اسلامی روبرو هستیم. یعنی از همان آغاز هم بودیم و اکنون فقط در بلوغ خود رو به نقطه تعیین کنندگی گذاشته است. این نظام، منابع تغیه مردمی خود را یک به یک از دست داده و میدهد و خود را بیش از پیش برای بقاء در زره و جوشن میپوشاند. جامعه میماند، و جمهوری اسلامی میرود. نظام در خود فاقد ظرفیت اصلاح است؛ دیگر در سرازیری فروپاشی قرار دارد. اصلاح در آن، یعنی دگرگونی در بنیادهایش و هم از اینرو، نه میتواند نام اصلاح به خود بگیرد و نه که هیچ سیستمی تن به مرگ خویش میدهد. آن را باید وادار به وداع کرد. ولایت چونان رکن رکین این نظام ناهمروزگار را باید از طریق بسیج اجتماعی جامعه همروزگار محاصره مدنی کرد. تجزیه نیروی آن را نیز که طبعاً مولفهای است از استراتژی تحول، تنها در بستر مبارزه با کل جمهوری اسلامی می توان دید. تجزیهای که آغاز شده است ولی کار زیادی دارد تا بخش واقعاً مردمی و متحول آن، حساب خود را از منفعتداران حافظ نظام جدا کنند. منتظر باید بود و با این دوربین آن را رصد کرد که از سیستم به بیرون بزنند و نه که از بیرون بر درون چشم دوزند.
اما اگر سخن بخواهد از چشمانداز نزدیک سیاسی برود، آنگاه سئوال منطقاً این میتواند باشد: نظام جمهوری اسلامی برای رهایی خود از انواع فشارها و دررفتن از مهلکه و ایجاد زنگ تنفس، از میان دو نوع عقب نشینی تاکتیکی، یکی در برابر جامعه و دیگری مقابل فشار خارجی، کدامین را برخواهد گزید؟ پاسخ من بنا به تحلیل بنیادی که از این نظام و ساختار و الزامات آن دارم، دومی است. احتمالی که البته همه نمودهای حال حاضر هم آن را تایید میکند. درنگی بکنم و سخن را هم با همان پایان ببرم.
در رابطه با جامعه کافی است روی همین سه واقعیت مکث به عمل آید: آمادگیای که نظام برای سرکوب این خیزش از خود نشان داد بیانگر انتخاب او در قبال مردم معترض است، بعد از سرکوب حرف خامنهای این شد که به فکر احیاء کمیتههای اول انقلاب در محلات باشیم، از چندی پیش صحبت از "جوان" کردن جمهوری اسلامی است در ترکیب ولاییترینها، و بالاخره چیدمان مجلسی فرمانبرتر از هر وقت دیگر که قرار است دو ماه دیگر شکل بگیرد. بنابراین، پیشنهادها و تقلاهایی که نظام را به آشتی با مردم فرا میخوانند، توهمی بیش نیستند. عقب نشینی در برابر جامعهای اشباع از مسئله و انواع مطالباتی که برآورده شدن بسیاری از آنها در تعارض با بنیاد این نظام هستند، از دید نظام نوعی انتحار است.
برعکس اما در رابطه با عقب نشینیهایی از سوی جمهوری اسلامی در قبال فشار خارجی، علایم آشکار و پنهانی وجود دارد که نشانگر جستجوهای نظام برای تعدیل این فشارهاست. نه مبادله زندانیان میان دو طرف بی مبناست، نه حضور روحانی در توکیو بی حکمت و نه که شکل گرفتن آرامش نسبی در جنگ ولایت و وهابیگری در منطقه! موفق بودنش البته چیز دیگری است.
در سیاست باید چشم اندازهای تاکتیکی را در نظر داشت تا سیاست کرد، در استراتژی سیاسی اما شرط کامیابی، اتکاء بر چشم انداز اجتماعی است تا بتوان سیاست جایگزین قدرت حاکم را جامعه – محور پیش برد.
نظرها
نظری وجود ندارد.