مردم برج میلاد را نماد تهران نمیدانند
س. اقبال − هرچند مدیران ارشد جمهوری اسلامی ایران تلاش میورزند تا برج میلاد را به عنوان نمادی همیشگی برای شهر تهران جا بیندازند، اما ذهن تاریخی شهروندان از پذیرش چنین ادعایی سر باز میزند.
هرچند مدیران ارشد جمهوری اسلامی ایران تلاش میورزند تا برج میلاد را به عنوان نمادی همیشگی برای شهر تهران جا بیندازند، اما ذهن تاریخی شهروندان تهرانی از پذیرش چنین ادعایی سر باز میزند. چون شهروندان تهرانی بیش از همه بر پذیرش برج آزادی به مثابهی نمادی برای تهران پای میفشارند. حتا کم نیستند کسانی که برج آزادی را مانند نمادی کامل برای همهی ایران پذیرفتهاند. چنین موضوعی در فراسوی مرزهای ایران هم ذهن رسانهها را به خود مشغول کرده است تا برج آزادی نماد و الگویی تمام عیار برای همهی ایرانیان و خارجیان قرار بگیرد.
برج آزادی در زندگی روزانهی بسیاری از تهرانیها نقش میآفریند. چون در غرب تهران حضور خود را بر سینهی بزرگراههای اصلی شهر پهن میکند و شهروندان تهرانی برای گشت و گذار روزانه مجبور میشوند از نزدیک سازهی آن را دور بزنند. شهرستانیها نیز به محض ورود به محدودهی غرب تهران در ابتدا با همین برج آشنا میشوند. جانمایی فرودگاه مهرآباد و ترمینال مسافربری در غرب برج به چنین برداشتی از آن یاری میرساند تا همگی تهران و حتا ایران را با برج آزادی بشناسند.
برج میلاد را در بلندای تپهای بین اتوبانهای همت، چمران، حکیم و شیخ فضلالله نوری بنا نهادهاند. ولی هیچ گونه هماهنگی بین سازهی این برج با اتوبانهای شهری اطراف آن به چشم نمیآید. انگار برج میلاد حضور ناخواستهاش را بر همهی آنها تحمیل میکند. ضمن آنکه در جوار همین بزرگراهها سه کنارگذر بنا کردهاند تا دسترسی مردم به برج آسان گردد. ولی شیب این کنارگذرها آنچنان تند است که عابر پیاده به همین آسانی نخواهد توانست خود را به حریم برج برساند. به طور حتم بیقوارگی و شلختگی مسیر نیز بر خستگی هر عابری خواهد افزود. بر این اساس برج از محیط پیرامون خود بیگانه میماند. چون سازندگان برج خواستهاند تنها قد و قوارهی بلند آن را در دیدرس بینندگان بگذارند. اما در این قد و قوارهی بلند هرگز نمیتوان به نمونهای از زیبایی و خوشتراشی دست یافت.
با همین دیدگاه است که حریم برج میلاد فقط به همان سازهی برج محدود باقی میماند. چنانکه شهرداری نسبت به چیدمان اطراف برج چندان اعتنایی به عمل نمیآورد. موضوعی که به طبع از جایگاه برج بین مردم عادی میکاهد و آنوقت برج نیز از زندگی روزانهی مردم فاصله میگیرد. جدا ماندن برج میلاد از محلههای مسکونی یا تجاری شهر هم به آسیبهایی از این نوع دامن میزند. جدای از همهی اینها در همسایگی برج میلاد دو بیمارستان میلاد و رازی را بنا کردهاند، بدون آنکه در این ساخت و سازها همسانسازی لازم پیشبینی شود. هر کسی بیاعتنا به دیگری بر تپهای از سنگ و خاک بنای خود را بالا برده است. شلختگی این بناهای ناهمگون چشمان هر بینندهای را به چالش میگیرد.
تا کنون انگیزه و دلیل خاصی برای بنای برج میلاد تعریف نکردهاند. زمانی گفته میشد که قرار است از آن برای نصب تجهیزات تلویزیون استفاده به عمل آید. اما امروزه مردم عادی کارکرد آن را در ارسال امواج پرازیت خلاصه میبینند. چون جمهوری اسلامی انتظار دارد به اتکای همین امواج آسیبزا بتواند ماهوارههای مردم را از کار بیندازد. ولی در این تلاش نامردمی همیشه ناکام باقی میماند. به هر حال برای مردم عادی شکی باقی نمانده است که در طبقات بالای برج تجهیزات امنیتی و فوق سری نصب نمودهاند. شاید هم به همین دلیل است که برج میلاد همیشه در بین مردم به تنفر از خود دامن میزند.
جدای از این، بنا به اطلاعاتی که شهرداری تهران و نهادهای همسوی آن در دولت به دست میدهند، برج میلاد را بر بلندای گسلی از گسلهای تهران ساختهاند. تازه سوای از برج میلاد برجهای مسکونی دیگری نیز در مسیر همین گسل بنا شدهاند. چون شهرداری تهران تنها به درآمدزایی بیحساب و کتاب خود از برجسازی و تراکم فروشی میاندیشد. توضیح اینکه گسل یاد شده از دامنهی تپههای ولنجک شروع میگردد و حضور ناخواستهی خود را تا پایین کوی گیشا به نمایش میگذارد. منطقهای که در کمال ناباوری، طی سالهای اخیر بیشترین ساخت و سازها را با خود به همراه داشته است.
تنها کارکردی که امروزه برای برج میلاد تعریف میشود کارکردی تفریحی است. مردم را از طبقهی همکف به طبقات بالای آن میکشانند تا از آنجا به گسترهی شهر بنگرند. شهری که ساختمانهایش کم و بیش در پوششی از هوای گندیده و آلوده گم میشود. کافهای نیز در یکی از طبقات فوقانی آن سامان دادهاند که بیش از همه به کار جوانان خانوادههای اشرافی شهر میآید. چون خوراکیها را آنقدر گران میفروشند که شهروندان عادی تهرانی از حضور در آن بازمیمانند. به طبع چنین کافهای فقط به کار درآمدزایی مدیران شهرداری خواهد آمد و هرگز نمیتوان کارکرد دیگری از آن انتظار داشت.
نمای بیرونی برج میلاد نمونهای کامل از نرینهی انسان را به نمایش میگذارد. پیداست که معماران جمهوری اسلامی ضمن کپیبرداری خود هرگز به چنین کارکردی از این بنا دست نیافته بودند. فقط عطش بلندمرتبهسازی نیاز روانی آنها برآورده میکرد. با همین تدبیر بیتدبیری بود که گویا بنا داشتند تا در بلندمرتبهسازی یک سر و گردن از رقیبان خود بالاتر باشند. اکنون هر بینندهی کنجکاوی در نمای برج به نمادی روشن و آشکار از معماری نرینهی آدمها دست مییابد که در بلندای آن، ختنهگاه و کلاهک این نرینهی سیمانی به نمایش درمیآید. اما ختنهگاه واژهای است که فقط در رسالههای "آیات عظام" جایگاه فقهی آن محفوظ باقی میماند. در واقع واژهی ختنهگاه را همین "حضرات" ساخته و پرداختهاند ولی سانسورچیهای حکومت دیگران را از کاربرد این گونه اصطلاحات باز میدارند. اگر روزی رمزگشایی از نمای این بنا همگانی شود شاید "آیات عظام" تدبیری برای تخریب آن بیندیشند.
با این رویکرد، گروهی از پیش باوری را تبلیغ میکنند که برج میلاد را میتوان نمادی روشن برای چنار به شمار آورد. احمد مسجدجامعی عضو پایدار شورای اسلامی شهر تهران بیش از دیگران به تبلیغ چنین باور ناصوابی اصرار میورزد. او در نقشی از روشنفکران واماندهی حکومت، دیدگاهی را پیش روی شهروندان تهرانی و مدیران شهر میگذارد که گویا از قدیم همواره تهران را به چنارهای آن میشناختند. به گمان او اکنون نیز برج میلاد میخواهد همین اندیشه را پیش روی بینندگان خود بگذارد. اما مسجدجامعی بیش از دیگران از چند و چون نمای عمومی برج آگاهی دارد، ولی چنان میپسندد که همراه با تبلیغ روی این دیدگاه، از آسیبزایی برج بین مراجع و عوامالناس بکاهد.
نه در ساخت برج و نه در نامگذاری آن هرگز از مردم نیازسنجی به عمل نیاوردهاند. فقط هزینههای آن را مثل همیشه به پای عوارض مردم عادی نوشتهاند. همین موضوع در نامگذاری اتوبانهای اطراف آن هم صدق میکند. چون در نامگذاری اتوبانهای همت، حکیم، چمران و شیخ فضلالله نوری هیچ وقت شهروندان تهرانی نقش نداشتهاند. در واقع شوراچیهای شهر تهران به همراه شهرداران "انتصخوابی" خود این نامهای اجق وجق را بر سینهی دیوارهای شهر نشاندهاند تا خوشخدمتی خود را برای بالادستیهای حکومت به نمایش بگذارند. ولی مردم در ماجراهایی از این دست فقط و فقط عوارض میپردازند و در چند و چون هزینهکرد آن هیچ نقشی نمیآفرینند. چون مردم را از ادارهی شهر خود پس زدهاند، همچنان که همگی را از مشارکت در ساختار حکومت پس میرانند. با همین ترفندها بود که این برج در روز افتتاح خود برج میلاد نام گرفت تا در فضای آن تولد"امام راحل" را قدر بدانند.
در صدمتری بنای اصلی برج میلاد بنای دیگری را ساختهاند که به دلیل سالن بزرگ خود مشهور است. این سالن میتواند جمعیتی بیش از دو هزار و پانصد نفر را در خود جای بدهد. شرکتهای بزرگ و نهادهای دولتی آن را برای برگزاری جشنهای خودمانی یا دولتی اجاره میکنند که منبعی کارساز برای درآمدزایی شهرداری به شمار میآید. ولی برای جلوگیری از هر واقعهی ناخواستهای اجرای برنامههای آن را گروهی از هنرمندان تلویزیونی حکومت پذیرفتهاند. گویا با همین تدبیر است که در نظارت این برنامهها تسهیلگری به عمل میآید. در نتیجه نه فقط مجری و قاری قرآن را از کارکنان تلویزیون جمهوری اسلامی انتخاب میکنند بلکه همین کارکنان ساخت فیلمها یا کلیپهای تبلیغی این برنامهها را نیز به عهده میگیرند. با همین حقه است که برای دستگاه امنیتی حکومت کار نظارت بر اجتماعات عمومی سالن برج میلاد قدری آسانتر خواهد شد.
نظرها
رفیع زاده
چون این برج از ساخت و سازهای نیمه کاره مانده رفیع زاده است که در زمین شخصی خود بنا کرده، زمین کرج، دقت کنید که طرف قرارداد یک شرکت کانادایی بود که بلافاصله در پی ناپدید شدن یکشبه رفیع زاده از ابتدای 84 انها نیز همانند سایر شرکتهای طرف قرارداد وقتی متوجه می شوند که هیچ یک از تلفن های رفیع زاده دیگر پاسخی ندارد بلافاصله بواسطه بالا کشیدن تمام مبالغی که طبق عادت رفیع زاده پیش پیش پرداخت کرده بود فقط پروژه را ناتمام رها کرده اند و الفرار! اگر دقتی بکنید حتی یکسری معدود از همین دزدها که در غارت وتصرف این بخش از زمین شخصی و خصوصی رفیع زاده ناکام بوده اند هم اشاره ای ریز به این ماجرا کرده اند. این شرکت کانادایی شاید صدمین شرکتی بود که در حین انجام قرارداد خود با رفیع زاده بود! تقریبا تمامی ان شرکت ها که همگی شرکتهای خارجی بودند همین جرم را مرتکب شده اند رفیع زاده همیشه عادت داشت مبلغی بیش از نرمال پرداخت میکرد و کل مبلغ را هم از ابتدای کار پرداخت میکرد و فقط انتهای کار را سر موعد و به بهترین نحو تحویل به عنوان مهمترین شرط قراردادهایش به عنوان کارفرما و مالک قرار می داد! این قسمت ادامه و تقریبا انتهای زمین "کرج= صحرای ویان" است! اما دزدان از آن به عنوان تهران جعلی جدید یاد میکنند و مهمترین علت تنفر مردم را به همین علت بدانید، وقتی در درون زمین رفیع زاده به خصوص در همین بخش ها گردش میکنید با اشخاصی مواجه می شوید که بسادگی هنوز میگویند که زمین غصب و غارت شده است، فقط نام رفیع زاده را نمی دانند و به اسامی تخیلی هر کدام یک اسم دیگری را بشما می گویند! علت اینکه اسم رفیع زاده همواره ناشناس ماند این است که او همیشه برای ایجاد امنیت همه ما نام و هویت خود را مخفی میکرد، یک عده تا زمانی که رفیع زاده هنوز مفقود نشده بود، میگفتند، رفسنجانی... قدیمی ها می توانند بیاد بیاورند این صحبتهای ان روزها را! اسم رفسنجانی مرتبا پوشش نام رفیع زاده بود! در حالیکه رفسنجانی هرگز هیچ در ایران نداشت الا حقوقی که بابت همین چیزها از رفیع زاده میگرفت و یا به عنوان خدمات دولتی!
کارو
به درک که نماد طهران نمی دانند. به درک که در این شهر کثیف چه می گذرد. س. اقبال عزیز، ایران فقط طهران نیست. برای اکثریت قاطع مردم ایران نماد طهران شوش و مولوی و دروازه غار است. این خاطره تعریف کردن های شما از طهران، هیچ ربطی به درک 90 درصد از مردم ایران از این شهر ندارد. نوشته اید که «...شهرستانیها نیز به محض ورود به محدودهی غرب تهران در ابتدا با همین برج آشنا میشوند.» هنوز خبر ندارید که «شهرستانی» واژه ای است که همشهری های شما برای تحقیر مردم دیگر شهر ها استفاده می کنند؟!؟ هنوز نمی دانید «شهرستانی» مترادف با «دیگری » است؟! به نظرم بد نیست حداقل کمی از آن خیابان انقلاب و پارک لاله و دانشجو پایین تر بیایید، لااقل با زندگی 90 درصد مردم همان شهرتان آشنا شوید، از نوستالژی طهران عصر پهلوی دوم بیرون بیایید، به شهرک های حومه اش سری بزنید، ببینید 90 درصد آن چیزی که می خواهید توصیف کنید، هیچ ربطی به درک شما از آن شهر ندارد. طهران جای کثیفی است که برای 90 درصد ساکنانش که «تهرونی» هم نیستند، معنایی به جز استثمار و کرایه خانۀ افسارگسیخته و جوانی بلعیده شده و دود و کثافت و مرگ ندارد.
حسن
شاید زمانی واژه "شهیاد" که مردم به اعتراض -آن زمان- آن را شیاد مینامیدند اعتباری داشت و نماد بود. سازهای بسیار زیبا و در منطقه هم شاید منحصر به فرد بود! اما امروز با ساختن پروژه های عظیم معماری، کم کم برج شهیاد "آزادی" رنگ باخته است. اما برج میلاد نتوانست هرگز بعنوان نماد تهران شناخته شود، نه با این دلیل که در رقابت با برج شهیاد بازنده بود، بلکه به این دلیل که شبیه به آن و بزرگتر از آن در بیشتر کشورهای منطقه و دنیا فراوان است. نماد یک شهر باید تا حدودی منحصر به فرد باشد، که آن را در برج میدان آزادی میتوان دید (یا دستکم، زمانی منحصر به فرد بود!)، در حالیکه برج میلاد این خصوصیت را ندارد. معتقدم در آینده، که جمهوری اسلامی هم سرنگون میشود، نام سازهها را نباید تغییر داد، هر چه باشد ج.ا هم جزئی از تاریخ این کشور است.
شامیرام
آن برج شهیاد است و نه برج آزادی . حال اگر آن انقلاب کذایی برای ما آزادی و رفاه بهمراه داشت شاید می توانستیم آزادی بودنش را قبول کنیم , اما , ما آن را بعنوان نماد تهران می شناسیم آن هم بنام شهیاد چون آن خدابیامرز آن را ساخته است , همان شهیاد بهترین نام آن است .
شامیرام
برج میلاد ؟؟؟ منظورتان برج کج پیزای ایران که نیست ؟ هر زمان مهندس و رئیس سابق این پروژه را پیدا کردید , سلام من را به آنها برسانید . من با دو جفت چشمانم سال 2000 این برج کج را نیمه کاره دیدم . یکی از فامیل های ما معاون شهردار تهران بود . او به داماد ما گفته بود مهندس با 9 سانتی متر کجی برج از ایران فرار کرده و متواری شده . بعدها دیدند خرابش کنند ضایع است , بقیه را صاف روی این برج کج ساختند و لابد پیش خودشان گفته اند که چند طبقه ابتدایی میره توی دل ساختمان زیرین و کجی اش معلوم نمیشه , کی به کیه ؟ بقیه اش را راست رویش بسازیم . من توی برج بین المللی تهران هم کار کردم . تمام اجناس بنجل چینی و مالزیایی تویش به کار رفته و بنام اجناس ایتالیایی و فرانسوی به مردم قالبش کردند . از سر کارگر تا پیمانکار و مهندس و سر مهندس تویش دزدی کردند و دلالی کردند . دیوارهایی که باید صدها گره می خوردند با سیم آرماتور فیکس می شدند , به صورت کاملاً برره ای نمادین اول و وسط و آخر دیوار با سه مفتول بسته می شد و دیوار آماده بتون ریزی می شد و من این چیزها را از فاصله 5 سانتی دیدم که می گویم . برای من هم قابل باور نبود که چقدر مردم یک کشور می توانند خائن و دزد و بی وجدان و بی احساس و بی مسئولیت باشند و صدای هیچ کس هم در نیامد . یکی از مهندس ها که نفر سوم سازه های بتونی بود توی دانشگاه دولتی گل ایران و تازه استخدام شده بود صدایش درآمد , خود پیمانکار اردبیلی بیسواد نعره زد بهش جلوی چشم ما که آقای مهندس , اگر می خوای با ما کار کنی و شغلی داشته باشی , باید با ما راه بیای و چشمانت را ببندی و بسته شکلاتت ! را هم از ما بگیری واگر نه ..........
فریبرز
"آن خدا بیامرز" همان "عاری از مهری" بود که با ساواک و حزب رستاخیز و پرورش آخوندها (حسینهء ارشاد, مکتب اسلام, پر کردن بازار کتاب از مزخرفات شریعتی,...) و ندانم کاری های خودش (":من صدای انقلاب شما را شنیدم", اما بعدش هیچ غلطی نکرد)...مسبب اصلی انفجار ۵۷ بود. سنت نامیدن عمارتها و خیابانها به نام افراد را باید کنار گذاشت. میدان آزادی بهترین نام است. آرزو را باید به واقعیت تبدیل کرد.