پاسخ حسین دولتآبادی به پیام محمود دولتآبادی در رثای قاسم سلیمانی
پیام حسین دولتآبادی از تبعید به برادرش محمود دولت آبادی هشداری است درباره ضرورت پایبندی روشنفکران به حقیقت و وفاداری آنها به مردم و نه به حکومتها.
محمود دولتآبادی، نویسنده رمان به یادماندنی «جای خالی سلوچ» بعد از حمله آمریکا به کاروان حامل قاسم سلیمانی در نزدیکی فرودگاه بغداد که به مرگ او و ابومهدی المهندس، نایب رئیس حشد شعبی انجامید، سوگنامه کوتاهی در رثای سلیمانی در روزنامه ایران منتشر کرد. حسین دولتآبادی، نویسنده تبعیدی رمانهای «کبودان» و «در آنکارا باران میبارد» در پاسخ به برادرش نوشت: «روشنفکری» که حقیقت را میداند و پا روی حقیقت میگذارد و آن را به هر بهانهای نادیده میگیرد، بیتردید خائن است.
حسین دولتآبادی که سالیان دراز است در تبعید در پاریس روزگار میگذراند، در واکنش به سوگنامه برادرش، محمود دولتآبادی در رثای قاسم سلیمانی نوشت:
«آن "روشنفکری" که حقیقت را میداند و پا روی حقیقت میگذارد و آن را به هر بهانهای نادیده میگیرد، بیتردید خائناست. آن نویسنده نامدار ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده میگیرد و برای جنایتکار، دل میسوزاند و پستان به تنور میچسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتیاست که سَرِ پیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش میمالد و مجال و فرصت میدهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند.»
حسین دولتآبادی سپس در ادامه این نوشته برادرش را به عافیتاندیشی متهم کرد:
«این نویسنده نامدار که روزگاری سنگ مردم را به سینه میزد و سالها از قِبِل آنها نان میخورد، نمی فهمد و یا نمیخواهد بفهمد که هیچ بهانه و مستمسکی رفتار او را توجیه نمیکند و به خواری و خفت او منجر میشود. نه این این حکومت و عناصر این حکومت خونخوار قابل دفاع نیستند، حکومتی که مردم گرسنه و عاصی را در خیابانها به رگبار میبندد، جنایتکار است و جنایتکاران قابل دفاع و دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آنها را به قتل برسانند.»
محمود دولتآبادی در واکنش به حمله آمریکا به کاروان قاسم سلیمانی در بغداد، با آوردن بیتی از طبیب اصفهانی نوشته بود:
« به پا گر خَلَد خاری آسان برآید-
چه سازم به خاری که در دل نشیند!
از لحظهای که خبر فاجعه ترور سردار قاسم سلیمانی را شنیدم، مفهوم این عبارات بالا ذهنم را رها نمیکند: چه سازم به خاری که در دل نشیند؟ و ازخود میپرسم آیا این است سرنوشت همه فرزندان شایسته این آب و خاک، با هر اندیشه و هرگرایشی؟ انهدام؟»
دولتآبادی در ادامه این پیام کوتاه اما پربازتاب اعلام کرده بود که سوگوار قاسم سلیمانی به عنوان حافظ امنیت ایران است. پیام دولتآبادی ابتدا در روزنامه ایران منتشر شد و سپس در بسیاری از خبرگزاریهای داخلی و سایتهای نزدیک به سپاه و محافل امنیتی بازتاب یافت.
به نوشته منتقدی مهمترین آثار محمود دولتآبادی همواره با یک بحران شروع میشود. قهرمانان او در آثاری مانند «آوسنه بابا سبحان»، «گاوارهبان»، «عقیل عقیل»، «لایههای بیابانی»، «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» با جهانی متخاصم رو در رو میشوند و سرانجام در جامعهای که از بیپدری رنج میبرد، بر ضد آن شورش میکنند. دولتآبادی پیش از این در مصاحبه با ماهنامه «مهرنامه» شماره ۴۳ (مرداد ۱۳۹۴) در ستایش قاسم سلیمانی گفته بود:
«من هم قاسم سلیمانی و امثال او را میپسندم در جای خود و همینطور آقای ظریف و امثال او را. به همین روشنی هم این حرف را چاپ کنید. او و امثال او باید سر جای خودشان بایستند و نگذارند مردمکشان وارد کشور ایران شوند و این دیگران هم سر جای خودشان و از طرق دیگر بگویند و بکوشند که این مردمکشان را باید جمع کرد.»
محمود دولتآبادی در این مصاحبه از «مردمکشان» جمهوری اسلامی غافل مانده بود. حسین دولتآبادی که نخستین بار با رمان پرماجرای «کبودان» (۱۳۵۷) خود را به عنوان یک نویسنده توانا به جامعه ادبی ایران شناساند، در ابتدای نوشته خود خطاب به برادر آورده است:
«در این زمانه خونریز نمیتوان بیطرف ماند و زبان در کام کشید و مهر بر لب زد. خاموشی "روشنفکر!!" و بیطرفی او بیتردید به سود دولتها و به ضرر مردم تمام خواهد شد. گیرم گاهی موضع گیری بین جنگ دو دولت تروریستی و متخاصم، در اینجا، (ایران و آمریکا) حساساست و موقعیت آنقدر باریک که اگر روشنفکر هشیارانه رفتار نکند، فاجعه به بار خواهد آورد. هرچند این روزها، بحث بر سر انتخاب بین بد و بدتر نیست، نه، بلکه گزینش سیاست درست و معقول و جانبداری از میهن، مردم و منفع دراز مدت آنهاست.»
حسین دولتآبادی با اشاره به دو سوی کانون انشقاقی که در جامعه ایران با کشتن قاسم سلیمانی آشکار شده، هشدار میدهد که نباید به مردم خیانت کرد:
« "روشنفکرانی" که جانب "دولت آمریکا" و یا "حکومت اسلامی" ایران را میگیرند، از ترور ژنرال خامنهای (سردار سلیمانی) شادمانی میکنند و یا در عزای او اشک میریزند و مانند آن نویسنده نامدار ایران، پیام همدردی صادر می فرمایند و مینویسند که با مرگ او، "خار در دلاش نشسته است"، یا از سیاست و از آنچه که در ایران و در دنیا میگذرد چیزی نمیدانند و نمیفهمند، یا دچار توهم اند و یا از ترس و به بهانه "طرفداری از صلح و نگرانی از جنگ داخلی"، به مردم ما خیانت میکنند.»
حسین دولتآبادی از همان آغاز با رمان «کبودان» به زندگی حاشیهنشینان و تهیدستان و زحمتشکان ایرانی توجه ویژه داشت. «کبودان» درباره مهاجرت به جزایر و بندرهای خلیج فارس و دریای عمان در جستوجوی کار و نان است و ارزش جامعه شناختی و بومشناختی دارد. حسین دولتآبادی که در سال ۱۳۲۶ در سبزوار متولد شده، پس از انقلاب ناگزیر به تبعید آمد. او نمایشنامههای «قلمستان» ( ۱۳۶۷)، «آدم سنگی» ( ۱۳۶۸) و مجموعه داستان «ایستگاه باستیل» (۱۳۷۳ ) و همچنین رمان به یاد ماندنی «در آنکارا باران میبارد » (۱۳۷۳ ) را در سوئد به چاپ رسانده. «در آنکارا باران میبارد» در کنار «آگهی برای ماشین رختشویی» نوشته فیروز ناجی از آثار مهم ادبیات تبعید درباره مصائبی است که نسل اول مهاجران ایرانی با آغاز کشتار زندانیان سیاسی در سالهای دهه ۱۳۶۰ تحمل کردند.
بیشتر بخوانید:
نظرها
عسگر آهنین
عجیب است که همه اشتباه تایپی حسین دولت آبادی را بازپخش می کنند: "جنایتکاران قابل دفع و دلسوزی نیستند"، که منظورش البته قابل دفاع و دلسوزی نیستند می باشد
مهدی
در هر مجموعه حکومتی از طیف بدترینها تا بهترین ها حضور دارند. اگر حکومتی نود و نه درصد بدی و یک درصد خوبی باشد در کنار نود و نه برابر انتقاد باید یک برابر هم از خوبی ها کفت. سرداری که سلاحش را به سمت ایرانی نمیگیرد و داعش را می پراکند و از همه مهمتر در شرایط فعلی عمود نیروی نظامی این مملکت، و نه صرفا نظام ، هست، مرگش یک تحقیر برای یک ملت است و با مقوله ستمگری حکومت باید جداگانه ملاحظه گردد. هر چند تمام چیزهای خوب و بد جوری در هم تنیده شده اند که جداسازی شان بسیار سخت است. در هر حال محمود دولت آبادی هیچوقت نانخور حکومتی نبوده و گذشته اش نشانگر این موضوع است. او بخاطر بینش عاطفی که در مورد سرزمین دارد دیدگاهش را گفته و اگر ما با آن مخالفیم نباید ناسزاگویی کنیم.
امیر راست گفتار
یه ضرب المثل قدیمی ایرانی میگه (خوب شد بارون اومد " همه ترک ها پوشیده شد!) " فراموش نکنیم که درگیریهای امروز ما با امریکا و اروپا و هر کس دیگه حاصل فرایندهای اسلام خواهی دروغین مشتی قدرت طلب است که سردار سلیمانی یکی از سرسختترین حامیان این دروغ بزرگ بود ! سردار سلیمانی را من خودی با مردم نمیدانم که بخواهم برایش عزادار باشم " ایشان ذوب در ولایت بود و ولایت هم ذوب در ایشان! کسیکه باید برای ایشان اشک بریزد همان رهبر متکی به عملیات این سردار بود " مگر وقتی که کار تا به اینجا کشید با نظر و صلاحدید مردم بوده ؟ چه کسانی از عمق راهبردی رهبر و سلیمانی در خارج از مرزها پشتیبانی میکنند ؟ چه کسانی از تمدن اسلامی مد نظر رهبر که دارد همه چیز را بخاطر ان به اتش میکشد حمایت میکند؟ گیریم تمام توهمات رهبر جامه عمل پوشید و رهبر شد برنده این درگیریها" ایا حکومت مد نظر رهبر با همه خرافات و ارایه های دروغینش مد نظر همه مردم است؟ ما در اینده خواهان یک چنین افکار عقب مانده ای هستیم که بر فرهنگ ما حاکم باشد؟ عزاداری برای قاسم سلیمانی مفهومش چیست؟ چرا ما همیشه باید با رو در بایستی و فراموشیهای مقطعی و مجیزگوئیهای بی فایده سد راه خودمان شویم؟ قاسم سلیمانی نه قهرمان من " بلکه قهرمان رهبر بود!
زال
صادقانه بگویم که در ده سال گذشته، هیچگاه هیچ یک از اخباری که در مورد قاسم سلیمانی که از صدا و سیما یا دیگر رسانهها خواندهام یا شنیدهام، تلقی خدمت به کشورم را در عملکرد وی ندیدهام. بخوبی بیاد دارم که در میانه جنگ سوریه که گروههای مختلف از هول و هوس قدرت مشغول قلع و قمع یکدیگر بودند، و مردمی که در آن میانهی جنگ و آشوب یا سلاح بدست میگرفتند تا از آب و خاک دفاع کنند، یا کشته میشدند و یا آواره، همین سردار سلیمانی شبانه به روسیه رفت و روز بعد خبر از پیروزی بزرگ داد! پیروزیای که قرار بود یکی دو ماه دیگر به بار بنشیند! متن خبر به شکلی بود که همه فکر کردند قرار است داعش بکلی شکست بخورد! و تصاویر از سلاحهایی عظیمی خبر میدادند! یکی دو ماه بعد، خبرها از استقرار "اس 400" روسی در سوریه همه جا را تحت الشعاع قرار داد. اولین سوال این بود که این سلاح بزرگی که قاسم سلیمانی از آن نام برد که قادر نیست داعش را از بین ببرد، چون اصولاً داعش هواپیما یا موشک ندارد! این سوالات و سوالات دیگر در متن خبرهای مختلف گم شدند، و بعدها متوجه شدیم که روسیه جای پایی برای خود در آن سرزمین باز کرده است، و سرباز ما (قاسم خان) آتش بیار معرکه اجنبی بوده! بهرحال، از آن زمان به بعد جوانان ما در سوریه کشته شدند. به نام جنگ با داعش! داعشی که به فاصله یک کشور از ما پایگاه داشت! اما نهایتاً بشار تثبیت شد. موفق شد مردم ناراضی خود را به بدترین وجه سرکوب کند. ترکیه به نفت ارزان داعش برسد، و منطقه حائل سبز برای خود بوجود بیاورد، و روسیه هم پایگاههایش را در سوریه تثبیت کند. نهایتاً داعش را کردهای سوریه با همکاری ترامپ و بعضی کشورهای اروپایی به عقب راندند. موضوعی که برای سلیمانی و اس 400 های روسی ظاهراً بی اهمیت بود! سلیمانی را سرباز وطن نمیدانم، چون یک سرباز بروی هموطن سلاح نمیکشد. اما سلیمانی در داخل کشور 1500 نفر از جوانان ما را کشت (این یکی از جنایتهایش علیه مردم ایران بود!). سرباز وطن نبود اما وفادار به ولایت بود، و با خیانتِ اربابش، که (قاسم) به او هم وفادار بود، بدست ترامپ کشته شد. ما مردم ایران در این بین نخود آش هم نیستیم. پس بهتر است از هلاک شدنش نه خوشحال باشیم و نه نگران. اجازه دهیم تا رهبرش بر او مویه کند!
siamk zarifkar
محمود دولت آبادی نه نویسنده مورد علاقه من است, در واقع با سبک نوشتن اش هیچ وقت نتوانستم ارتباط خوبی برقرار کنم که اما دلیلی بر کاستی اهمیت ادبی آن نمی باشد, و نه موافق مواضع سیاسی او هستم. انتقاد حسین دولت آبادی به برادرش محمود دولت آبادی متاسفانه از جنس انتقادی ادبی-سیاسی سالم نیست, بلکه بیشتر به یک خصومت شخصی می ماند. می توان انتقاد کرد و از فحاشی پرهیز کرد.
خاوران
از هلاکت لاجوردی وسلیمانی خوشحالیم و پایکوبی می کنیم چنانکه ملیون ها یهودی از کشته شدن هیتلر و گوبلز خوشحال بودند در این سرور من بازماندگان بیش از سیصد هزار کشته وملیون ها آواره سوری هم شریکند. اینکه جه کسی این جلاد با تبلیغات رژیم کشتار قهرمان شده را کشته سرسوزنی از خوشحالی ما کم نمی کند اگر کسی از مرگ اینان غمگین است یا از نظر عاطفی بیمار است که رنج خانواده 1500 ایرانی سلاخی شده در آبان همین سال را نمی بیند یا مزدور آدمکشن جمهوری اسلامی است. اینکه هزاران ایرانی متوهم یا بزور واز ترس در هیا هوی تشیع جنازه اینان شرکت کنند هم ذره ای از خرسندی ما کم نمی کند. بغیر از هزاران جنایت و بی رحمی که اینان در عرض چهل سال در حق مردم بی دفاع ایران کرده اند تنها مشت گره کرده خسرو یخ زده در بلندی های زاگرس برای مسرت ما از مرگ امثال سلیمانی کافی است. اینکه محمود دولت آبادی در کنار سروش و خاتمی هم برای او زنج موره کنند هم بر شادی ما می افزاید. هشدار های چپ مذبذب و راست لاشخور هم از سرخوشی ما نخواهد کاست. همین ....تا دل خوشی دیگر حتی اگر لحظه ای و موقت باشد. امید که حساب اصلی مردم ایران با بقایای این جانیان هزار چهره بدست به پا خواستگان آبان تسویه شود و نه بدست بیگانگان بد خواه.
farid
- دست همکاری طالبان و حکومت ایران و قطر روشد! خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران گزارش کرد که طالبان افغانستان 4 ژانویه 2020 اعلام کردند: «با تاسف اطلاع یافتهایم که جنرال قاسم سلیمانی در حمله نیروهای وحشی امریکایی! به قتل رسیده است، امارت اسلامی قتل او را یک ماجراجویی بزرگ از سوی امریکاییها میداند و نسبت به عواقب آن هشدار میدهد!.» «از بارگاه متعال برای این مجاهد بزرگ جنتالفردوس! و برای خانواده و متعلقین او صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم، امارت اسلامی تاکید میکند، جهاد در برابر وحشی گری و اشغال گری امریکا در افغانستان ادامه دارد».
کاوه ایرانی
هیچ سخنی رساتر از این نیست که : «روشنفکری» که حقیقت را میداند و پا روی حقیقت میگذارد و آن را به هر بهانهای نادیده میگیرد، بیتردید خائن است. آن نویسنده نامدار ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده میگیرد و برای جنایتکار، دل میسوزاند و پستان به تنور میچسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتیاست که سَرِ پیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش میمالد و مجال و فرصت میدهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند.»
وحید
۱۷۰۰۰ ایرانی را همفکران همین حسین دول ت آبادی در دهه ۶۰ به کام مرگ فرستادند.
سعید
وحید خان این حزب اللهی های خونخوار آدمکش بودند که در دههء شصت, در دو نوبت, ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ و ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹, زندانیان سیاسی را کشتند, نه روشنفکران, هنرمندان و نویسندگان متعهد و باشرفی مانند آقای حسین دولت آبادی . تحریف تاریخ موقوف!
ایرانی
هر ایرانی به نوبه خود یک دیکتاتور است و نمونه بارز این حسین دولت ابادی است که کلا مبنای نامه اش یک خبر جعلی از رویترز هست .اقای حسین دولت ابادی گدشته خودس را فراموش کرده است
کتایون
آقای "ایرانی" این نوع فرافکنی های کودکانه مسئله شما و امثال شما را با ایشان حل نخواهد کرد. در تبلیغات فاطمه کماندوهای سایبر بسیج, همیشه تاکید بر نازل نمودن و بی ارزش جلوه دادن مبارزات مردم است. شما اگر زبان فارسی میدانید, باری دیگر با دقت این مصاحبه را بخوانید و به ما بگوید دقیقا چه بخشی از گذشتهء ایشان برایتان هنوز نامفهوم است. بماند که نفهمی و حماقت در ذات امت بی همه چیز و پلشت حزب الله است.