● دیدگاه
جنبش دمکراسی خواهی بازنده رویارویی میلیتاریسم و بنیادگرایی اسلامی
مهرداد درویش پور - درآینده نزدیک نه تنها تعرض بنیادگرایان اسلامی افزایش خواهد یافت، بلکه حتی اصلاح طلبان نیز به رغم تبعیت از رهبر، بیش از پیش در حاشیه قرار خواهند گرفت.
تنشهای سیاسی و نظامی نظیر رویارویی اخیر آمریکا و جمهوری اسلامی ایران با یکدیگر، گاه چنان پر شتاب و غیر قابل پیش بینی است که نه تنها گمانه زنی درباره آینده را دشوار میسازد، بلکه پیامد آن ممکن است از تصور و انگیزه کنشگران درگیر درآن نیز فراتر رود. در یک ارزیابی شتابزده اما میتوان رهبران دو کشور را برندگان تنش شدت یافته روزهای اخیر و مردم ایران و جنبش دمکراسی خواهی را بازنده اصلی آن دانست.
اگر از منظر کلاوزویتس که جنگ را ادامه سیاست با روشی دیگر میخواند به این تحولات بنگریم، پرسیدنی است: آیا تداوم سیاستهای تنش آفرین جمهوری اسلامی از بدو حیاتش تا کنون علیه آمریکا و سیاست تهاجمی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی به ویژه در دوران ترامپ (با خروج ازبرجام، گسترش تحریمها و در لیست تروریستی قراردادن سپاه و...)، دیر یا زود خطر رویارویی نظامی مستقیم بین این دو را افزایش نمیداد؟ در سالهای اخیر این تنشها گاه از طریق جنگهای نیابتی در منطقه و گاه از طریق حمله به سفارت عربستان و تهدید اسراییل و آمریکا از سوی ایران و اقدامات و تهدیدهای متقابل مثلث آمریکا، اسرائیل وعربستان علیه جمهوری اسلامی گسترش یافتند. با این همه، تازمانی که داعش همچون دشمنی مشترک نیرومند بود، نوعی از همسویی، خطر رویارویی نظامی ایران و آمریکا را به ویژه در عراق کاهش میداد. با شکست داعش، هر دو حریف حفظ و گسترش نفوذ خود و بیرون راندن دیگری را به مهمترین استراتژی خود درعراق بدل کردند. امری که زمینه رویارویی مستقیم بین آنان را افزایش داد.
تا آنجا که به ایران برمی گردد، در پی خیزش آبان و برآمد اعتراضات مردمی در عراق و لبنان، جمهوری اسلامی کوشید با نسبت دادن آنها به آمریکا و سرکوب خشن اعتراضات داخلی و اعلام آمادگی سلیمانی برای مهار اعتراضات عراق -با استفاده از تجربه سپاه در سرکوب اعتراضات ایران- اقتدار سیاسی خود را احیا کند. علاوه برآن، پیشرویهای نظامی ایران و متحدان آن در منطقه (پیروزی اسد درسوریه، نیرومندی حزب الله در لبنان، حمله حوثیها به منابع نفتی عربستان، نفش جمهوری اسلامی و حشد الشعبی در شکست داعش، سرنگونی بهپاد آمریکایی و...) جمهوری اسلامی را به "قمارباز سرمستی" بدل کرد که نسبت به پیروزیهای خود غره شده و با محاسبات غلط پنداشت با تکیه بر حشد الشعبی میتواند فشار بر آمریکا را در عراق افزایش دهد، بی آنکه با واکنش تندی از سوی ترامپ روبرو شود.
تا آنجا که به آمریکا برمی گردد، هنوز دقیقا روشن نیست آیا کشتن سلیمانی تنها اقدامی بازدارنده برای مهار نفوذ جمهوری اسلامی در عراق و منطقه بود یا اهداف بزرگتری نیز مد نظر بوده است. برخی از کارشناسان نظیر ماگنوس نورل پژوهش گر علوم سیاسی در حوزه "ترور و امنيت" در سوئد با بررسی نوع کشتن سلیمانی، از احتمال آن که نزديكان سليمانى اطلاعات مربوط به سفر او به عراق را به آمريكا داده باشند سخن میگویند. به نظر او قدرت قاسم سليمانى همچون نماد آشتی ناپذیری با آمریکا به مشكلى برای دو طرف بدل شده بود که میبایست از سر راه برداشته میشد. برخی اما ضرورت تقویت اقتدار داخلی و بین المللی دولت ترامپ را انگیزه اصلی ترور سلیمانی میدانند. آنان تاکید میکنند آمریکا به رغم تحریمهای گسترده، نتوانست جمهوری اسلامی را به عقب نشینی و مذاکره وادارد.
انفعال در واکنش نسبت به سرنگونی بهپاد آمریکایی توسط ایران و حمله به مراکز نفتی عربستان و تصمیم به خروج سربازان آمریکایی از سوریه و افغانستان، اقتدار امریکا در منطقه را ضعیف تر کرد. در حوزه داخلی نیز با طرح مسئله استیضاح، ترامپ در موقعیتی بس ضعیف تر از همیشه قرار گرفت. هم از این رو، آمریکا نخست با حمله به مواضع حشدالشعبی کوشید نفوذ جمهوری اسلامی در عراق را محدود کند و اقتدار خود را به نمایش بگذارد. با حمله هواداران حشدالشعبی به سفارت آمریکا اما، زمینه گذار از جنگهای نیابتی به رویارویی مستقیم آمریکا با جمهوری اسلامی در عراق بیش از پیش فراهم آمد. در متن چنین شرایطی به رغم هشدار و تردیدهای برخی از مقامات امنیتی و نظامی آمریکا، ترامپ به ترغیب پمپئو فرمان اجرای طرح قدیمی کشتن سلیمانی - نماد اقتدار جمهوری اسلامی در منطقه – را که مدتها پیش اسرائیل در پی آن بود صادر کرد.
با کشته شدن سلیمانی به هر رو عصر تازهای در جمهوری اسلامی ایران آغاز شده که با مهار اقتدار نظامی آن در منطقه، وحشت از قدرت بازدارندگی آمریکا و از میان رفتن نماد اقتدار آن د رمنطقه و یکی از مهمترین عناصر سازش ناپذیرمذاکره با آمریکا همراه است. هنوز روشن نیست در پی این تحولات از سه سیاست مذاکره (که در کوتاه مدت بخت آن کمرنگ تر شده است)، سیاست نه مذاکره و نه جنگ و سیاست رویارویی نظامی، کدام پایه اصلی استراتژی نظام در آینده را تشکیل خواهند داد. گرچه نوع واکنش به کشته شدن سلیمانی، نشانگر آن است که حکومت با توجه به هزینه سنگین رویارویی مستقیم نظامی، میکوشد از آن پرهیز کند.
با این همه، کشته شدن سلیمانی چندان هم برای جمهوری اسلامی بی برکت نبود. نظام کوشید با استفاده از آن و با پرکردن شکاف درونی و برانگیختن موجی از احساسات ناسیونالیستی مردم علیه "دشمن خارجی"، بر مشروعیت خود بیفزاید. تهدید خامنهای به "انتقام سختی" که در راه است با تصمیم ترامپ به ارسال چند هزار سرباز و چند بمب افکن به منطقه و تهدید به حمله به شهرها و مراکز فرهنگی ایران همراه شد که تنها بر شدت تنشها افزود. هرچند رهبران دو کشور تمایل خود را به خودداری از جنگ بیان کردند.
در پی حمله موشکی بیشتر نمادین و کم خسارت اما حساب شده و دقیق سپاه به دوپایگاه نظامی آمریکا درعراق که پیش از شروع غیر مستقیم آنانرا در جریان قرار داده بود و با سخنرانی نسبتا محتاطانه رهبران دو کشور، خطر جنگ در لحظه حاضر کاهش یافت. ظریف بر پایان این عملیات "دفاعی"، "مشروع" و "متناسب " با ترور سلیمانی، تاکید کرد و خامنهای نیز با "سیلی" خواندن این حمله، بیشتر بر خروج امریکا از منطقه تاکید کرد و به تهدید نظامی تازهای متوسل نشد. هرچند، چند موشک بدون تلفات نیز به مراکز آمریکایی در منطقه سبز بغداد پرتاب شد و سپاه نیز حمله موشکی خود را ضعیفترین اقدام "انتقام جویانه" خواند.
ترامپ نیز که حتی توسط برخی از رهبران بلند پایه جمهوریخواه نیز برای پرهیز از جنگی تازه در خاورمیانه تحت فشار بود، نوع حمله موشکی سپاه و در جریان قرار گرفتن پیشاپیش ازآن را نشانه عقب نشینی جمهوری اسلامی خواند. اعلام آمادگی ترامپ برای "در آغوش گرفتن صلح"، امکان همکاری با ایران و لزوم دستیابی به یک توافق جامع هستهای و ایفای نقش فعالتر ناتو (به جای آمریکا؟ ) در منطقه، همزمان با تاکید بر گسترش تحریمها علیه ایران و توانایی نظامی بازدارنده آمریکا و تایید ترور سلیمانی کوشید با سیاست دریک دست هویج و دردست دیگر چماق، رضایت خود را از کاهش تنشها به نمایش بگذارد. دستور پمپئو به دیپلماتهای آمریکایی مبنی بر محدود کردن هرگونه تماس با شش گروه ایرانی اپوزیسیون که تداوم آنرا برای دسترسی به "یک توافق جامع با رژیم ایران" زیانبخش خواند، و اظهار خرسندی از فشار ایران برای محدود ساختن حملات حشدالشعبی به نیروهای آمریکایی و اعلام آمادگی برای مذاکره، نشانههای دیگری از تمایل آمریکا به مهار تنشها و خودداری از براه انداختن جنگی دیگر در منطقه است. با این همه در متن روابط پرتنش کنونی و با وجود رهبران غیر قابل پیش بینی دو طرف، همه چیز میتواند به سرعت تغییر کند.
در این میان، مردم عراق، دولت آن و اقلیم کردستان بیش از همه از این که دو قدرت خارجی سرزمین شان را به حوزه حملات نظامی علیه یکدیگر بدل ساخته اند، احساس تحقیر کرده و آنرا نقض حق حاکمیت ملی خود خوانده و خواستار پایان بخشیدن به آن شدند. با این همه، ترور سلیمانی از آن جا که با واکنش پارلمان و دولت عراق مبنی بر خروج سربازان آمریکایی توأم شده است میتواند به تضعیف موقعیت آمریکا در آنجا بینجامد، هرچند این تصمیم الزام آور نیست و ضمانت اجرایی برای اجرای آن وجود ندارد، به ویژه آن که کردها و سنیهای عرب عراق واکنش متفاوتی نشان دادهاند. گسترش رویارویی ایران و آمریکا در عراق میتواند نه تنها مبارزات مردمی در آن کشور را به حاشیه براند، بلکه خطر از هم پاشیدن وحدت ملی کشور و بروز دوباره جنگ داخلی را شدت بخشد.
در ایران نیز، با کشته شدن سلیمانی و گسترش تنشهای نظامی با آمریکا، صف بندیهای درون جامعه –گرچه به صورت موقت- تا حدودی تغییر چهره داد. بخش گستردهای از مخالفان نظام که سلیمانی را از خشنترین چهرههای سرکوبگر نظام و مسئول جان باختن بسیاری از مردم منطقه میدانند، از قتل او شاد شدند. در عین حال علاوه بر هواداران نظام، بخش قابل توجهی از منتقدان آن و مردم عادی به دلیل نقش سلیمانی در جنگ هشت ساله با عراق و در شکست داعش نظر مثبتتری به او داشته و از قتل "سردار ایرانی" خشمگین یا غمگین شده و به عزای پرهزینه او که به مرگ دهها نفر بدل گشت، نشستند. این در حالی است که تنها یک ماه پیش از قتل سلیمانی صفبندی اصلی درجامعه، میان حکومت منزوی شده و مردم جان به لب رسیده بود که در آبان ماه به میدان آمدند و حکومت را به چالش کشیدند و نظام در ضعیفترین موقعیت خود به لحاظ مشروعیت سیاسی قرار گرفته بود.
با کشته شدن سلیمانی و گسترش تنشهای بین آمریکا و ایران، مبارزات مردم مخالف جنگ و جمهوری اسلامی و طرفدار دمکراسی و رفاه اجتماعی–هرچند موقت- به حاشیه رفت و با چالشهای نوینی روبرو شد. ایجاد فضای شبه جنگی و بهره برداری حکومت از احساسات ناسیونالیستی مردم برای قدرت نمایی و تبلیغ هرچه بیشتر در ارائه تصویر "قهرمان ملی" از سلیمانی، امنیتی تر شدن فضای سیاسی، پرشدن شکاف بین جناحهای حکومت، افزایش ۲۰۰ میلیون یورویی بودجه سپاه، و قدرت گیری بیشتر آن از جمله پیامدهای وضع کنونی است. بگذریم از آن که با کشته شدن ۱۷۶ سرنشین هواپیمای مسافربری اوکراینی در پی سقوط رازآلود آن، شوک دیگری بر جامعه وارد شد.
درآینده نزدیک نه تنها تعرض بنیادگرایان اسلامی در سرکوب مردم افزایش خواهد یافت، بلکه حتی اصلاح طلبان نیز به رغم همراهی شان در واکنش به قتل سلیمانی و تبعیت از رهبر در برابر تهدیدهای آمریکا، بیش از پیش در حاشیه قرار خواهند گرفت. هنوز روشن نیست این اتفاقات تا چه حد تنور انتخاباتی نظام را گرم خواهد کرد یا نه. در این میان برای مردم ایران و منطقه اما راهی جز مخالفت با هرگونه ماجراجویی نظامی و جنگ وجود ندارد. آنان بیش از که مایل به قربانی شدن جاه طلبیهای نظام شوند، نیازمند دمکراسی، رفاه اجتماعی و امنیت و صلح هستند، به همان گونه که بخش مهمی از مردم آمریکامایل نیستند وارد جنگ دیگری شوند. با افزایش تنش بین میلیتاریسم آمریکا در منطقه و بنیادگرایی اسلامی، صدای سوم به حاشیه خواهد رفت. اما از آنجا که زمینه اجتماعی و سیاسی خیزشهای عمومی، به ویژه در ایران همچنان پابرجاست، بخت دوباره سربرکشیدن آنها بالا است.
نظرها
روزبه
جناب، جنبشی وجود ندارد که به دموکراسیخواهی مزینش میفرمایید. شما هنوز در توهمات ایدئولوژیک هستید. رژیم تنها و تنها با نیروی سلاح سرنگون میشود. در هر صورت شما نگران نباشید: همه شما رو دموکرات میدونند. شما هم لطف کنید وقت ما رو با حرفهای تکراری نگیرید.
هوشنگ
روزبه جان اگر در ایران جنبشی وجود نداشت (جنبش هایی وجود نداشت) پس این همه زندانی و کشته و بگیر و به بند چیست؟ آیا تمام اینها فقط برای سرگرمی و تفریح است؟ به قول فرنگی ها: ?Only shits-and-giggles حقیقت امر این است که در ایران ما با جنبشهای اجتماعی متفاوت و ناهمگونی روبرو هستیم, جنبش های دانشجویی, زنان, کارگری, محیط زیستی, اقلیتهای ملی,... حقیقت امر تلخ دیگر این است که بین اکثر این جنبش ها حتا یک حداقل هماهنگی و همکاری نیز موجود نیست, و رژیم حداکثر سعی و توانش را بکار میگیرد تا هیچوقت هیچ گونه هماهنگی و همکاری مابین این جنبشها به وجود نیاید. پر واضح که اولین گام در این راه بر قراری ارتباطات مابین رهبری این جنبشها است. به نظر میرسد که خیزش دیماه ۹۶ بیش از هر چیز مرتبط به کانال تلگرامی دو میلیون نفری "آمد نیوز" بود, که خودشان هم انتظار چنین سطحی از اعتراضات را نداشتند. روز قبل از آن هم خانم ویدا موحدی حرکت "دختران خیابان انقلاب" را کلید زدند. آیا نوعی از هماهنگی مابین این دو حرکت وجود داشت, که اینگونه و به فاصلهء یک روز پشت سر هم اتفاق افتادند؟ آیا "از ما بهتران" دستی در این پشت سر هم بودن این دو حرکت داشتند؟ خیزش آبانماه ۹۸ در آن واحد بسیار سریعتر, گسترده تر, خونین تر, کوتاه تر و طبقاتی تر از دیماه ۹۷ بود. شوربختانه وجه مشترک هر دوی این وقایع عدم برخورداری هر دو از یک حداقل هماهنگی و رهبری واحد بود. نکتهء کلیدی در این است که چنین هماهنگی و رهبری واحد از درون اینترنت و کانال های تلگرامی زاده نمی شود و مسلتزم ارتباطات مستقیم بین خود این کنشگران و رهبران این جنبشها در محل کار و محیط زندگی و زیست است. در این بین حداقل کاری که از دست ما برمیاید, این است که وجود این جنبش ها را نفی نکنیم و تا حد امکان صدای رسای تمامی دستگیرشدگان و زندانیان باشیم و جامعهء جهانی را روز به روز از تحولات این جنبشها و تلفاتی که دارند مطلع کنیم. برای مثال خود این "رادیو زمانه" بخشی انگلیسی دارد, که مقداری مطالب در حد توان به زبان انگلیسی تولید می کند (که بسیار حرفه ای و آبرومندانه تهیه می شوند, دست مریزاد و خسته نباشید به دوستان و رفقای "زمانه"). در این مرحله از مبارزات مردم ایران چنین فعالیتهای روشنگرانه و خبری باید یکی از اولویتهای حیاتی ما باشد. در خاتمه می خواستم مطلبی از یک کنشگر محیط زیستی را برای اختتام در اینجا بیاورم, اما کامنت خیلی طولانی می شود (جداگانه درج می شود). لب مطلب ایشان این بود که برای غافلگیر نشدن باید حواس ما به روندها باشد و نه به رخدادها. با احترام
عبور فلات از آستانه تغییر؟
عبور فلات از آستانه تغییر؟ ▪️اردوی کار: ناصر کرمی فعال محیط زیست در یک رشته توئیت در توصیف وضعیت به «تعبیر جغرافیایی» نوشته: «روش در اقلیم شناسی این است که به روندها نگاه کنید و نه رخدادها. از دی ۹۶ به این سو روند تحولات و رخدادهای سیاسی ایران شتابناک و لگاریتمی سیر صعودی داشته است. دو بار اعتراضات سراسری خونبار، تداوم اعتراضات خیابانی، افزایش سه برابری قیمت بنزین. ▪️یک کاسه شدن نظام و تصمیم آن برای فرو گذاشتن تگ جمهوریت با تقلیل جایگاه دو نهاد ریاست جمهوری و مجلس، شکاف در محور مقاومت و تشدید تحریم ها ... همه در همین دو سال. از دی ۹۶ تا دی ۹۸. روندها میگوید خبرهای تازه در هفته ها و ماه های آینده باز هم غافلگیرمان خواهد کرد. ▪️تعبیر جغرافیایی این وضعیت می شود #عبور_از_آستانه_تغییر در #چشم_انداز_ایران. اگر می خواهیم آینده ایران را پیش بینی کنیم، باید گریبان از رخدادها رها کرده و روندها را ببینیم. این شتابناکی فزاینده را. روندهای همین دو سال را. وگرنه مکرر غافلگیر خواهیم شد.
روزبه
خواستههای صنفی و معیشتی میتوانند به جنبش تبدیل شوند - یعنی این پتانسیل رو دارند، بنا بر تعریف. چگونه؟ بستگی به شرایط دارد. ولی مفهوم کلیدی اینجا "پتانسیل" است. در ایران امروز هیچ گونه جنبشی وجود ندارد. نارضایتی گسترده چرا، ولی جنبش نه، و همین نارضایتی تا آنجا که من درک میکنم معطوف به مشکلات اقتصادی است. سرکوب خونین و خشونت بیمرز جلوی شکل گرفتن جنبش رو گرفته. مردم هیچ هویت سیاسی ندارند. من اصلا حرف مثلا آقای امیر طاهری را قبول ندارم که مردم ایران امروز دارای فرهنگ سیاسی هستند. به هیچ وجه. خودفریبی رو کنار بگذاریم. کنشگران بیباک مدنی توان انگیزانندنِ جنبش گسترده را ندارند. امیدوارم زنده و تندرست باشند و اگر مردم قدم رنجه کردند و گوشه چشمی هم به ایران و وضع کشور انداختند و فقط فکر رفتن به کانادا و آمریکا دیگر کشورهای غربی نبودند، یا فکر پر کردن جیب، بتوانند در رهبری جنبش قرار بگیرند. حالا، جناب درویشپور از توی این کلاه جادویی ("جنبش") خرگوش "جنبش دموکراسیخواهی" بیرون میکشد. خیر است انشاالله!
حمیدرضا میرزایی
صحبت های آقای درویش پور بسیار احتیاط آمیز بود . ایشان فقط در بخش پایانی صحبت های خود از مواجه جریان دموکراسی خواهی در ایران و فضای نظامی حال حاضر صحبت کردند . شاید خواسته اند فقط اعلام حضوری کرده باشند... برای من عجیبه ، رسانه های خارج از ایران پای بحث نظری باشه با قاطعیت میگن «دموکراسی» و وقتی بحث جریانی عملی به میان میاد ، «بسته سلطنت و تجدید حیات پهلوی» را رو می کنند و اگر اعتراضی به این بسته بشود بلافاصله به منتقدین توهین می شود و می گویند سرسپرده نظام هستید و ... نمی دونم چرا باز دارم برای «رادیو زمانه» می نویسم . سایتی که تقریبا همیشه کامنت های منو سانسور کرده . خوش باشید دوستان ! «همای پادشاهی بر شانه همه مردم یک کشور خواهد نشست ، هنگامی که آنها به دموکراسی و مردمسالاری رسیده باشند. حکیم ارد بزرگ»
مهرداد درویش پور
تنها یک روز پس از انتشار این گفتگو حکومت به ساقط کردن هواپیمای مسافربری توسط خود اعتراف کرد. حکومتی که اقتدارش را بر پایه "دروغ بزرگ" استوار کرده است و تخصص اصلی اش در جنایت عمد و غیر عمد، فریبکاری و لاپوشانی "جعبه سیاه" جنایت هایشان نیست، بالاخره به نقش خود در سقوط هوایپیما مسافربری اوکراینی در خاک ایران اعتراف کرد. نگرانی از بی رنگ شدن قدرت نمایی شان در پی قتل سلیمانی و بازگشت جامعه به فضای آبان ماه از اصلی ترین دلایل اصلی این لاپوشانی است. از آنجا که این مقاله یک روز پیش از اعتراف حکومت به نقش خود در این فاجعه منتشر شد در متن از سقوط رازآلود هواپیما که حکومت خود در مظان اتهام شلیک به آن قرار دارند، سخن گفته شده است. ظنی که به یقین بدل شد.
هوشنگ
جناب روزبه جنبشهای معاصر اجتماعی در ایران خیلی وقت است که از بالقوه به بالفعل تبدیل شده اند. جدید ترین نمونه اش هم همین امشب در تهران و رشت و مشهد و همدان و اصفهان و ....با شعار هایی مانند: "جمهوری اسلامی نابود باید گردد" "مرگ بر ستمگر, چه شاه باشه چه رهبر" "آخوند خائن، آواره گردی، خاک وطن را، ویرانه کردی، کشتی جوانان وطن... مرگ بر تو ، مرگ بر تو" اما برای برخی دوستان هیچکدام از اینها هنوز "قدم رنجه" حساب نمی شود. توازن قوا به نفع این جنبش ها نیست, به دلایل بسیار واضح (که توازن قوا نیز در حال تغییر است). اما مبحث توازن قوا ربطی به فعلیت, وجود و حیات جنبش های معاصر اجتماعی در ایران ندارد. خنده دار تر ادعای این است که "اگر ملت به فکر رفتن به کانادا و آمریکا نبودن", برای ملتی که حتی پول بنزین ماشینش را هم نداره که پرداخت کنه, میاد خیابان اعتراض میکنه و کشته میشه. ملت پول بنزین ندارن که صبح برن سر کار, اما متهم به این هستند که همگی در راه فرنگ اند!!! یک ذهنیت غریب خورده بورژوازی چنان تمامی این "تحلیل" هایی را در بر گرفته است, که با هیچ منطقی جور در نمیایند. از همهء اینها مضحک تر نقل قول آوردن از چهرهء معلوم الحالی مانند امیر طاهری است (که نام واقعی وی "محمد طاهری دزفولی" می باشد, که با خبر چینی برای ساواک در "جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا" کار خود را آغاز کرد)* میان اینهمه پیغمبر غیر از جرجیس کس دیگری پیدا نمی شد؟! *)نامه های جلال آل احمد, به کوشش علی دهباشی - ص ۲۷۱
روزبه
دوست عزیز هوشنگ، در ایران، دانشجو همیشه هویت اعتراضی داشته، حتا اکنون که تلاش کردهاند با سهمیه این هویت را کمرنگ کنند. کسانی که توان خرید بنزین ندارند و زیر آور قیمتها دارند له میشند، همانطور که گفتم هیچ ربطی به "جنبش دموکراسیخواهی" ندارند. اگر چنین جنبشی شکل بگیرد، آنها طبیعتا درونش قرار خواهند گرفت. ولی اینکه خشم آنها را فرهنگ سیاسی جا بزنیم، خود فریبی است، صورت خود با سیلی سرخ کردن است. (در ضمن من از امیر طاهری پشتیبانی نکردم. گفتم حرفش را قبول ندارم.) شما اینجور وانمود میکنید که من خواستههای ستمکشان را نمیبینم یا به آن کم اهمیت میدهم، در حقانیت یا در وزن، اصلا چنین نیست. این رویکرد شما مصداق کامل آدرس غلط دادن است. از مخدوش کردن مفاهیم هیچ چیز دستگیر نمیشود جز فریب خود. بر هیچ کس پوشیده نیست که نخبگان و تحصیل کردگان ایران، یعنی کسانی که باید عامل و حامل فرهنگ شهری و ارزشهای شهروندی و مدنی باشند مدت هاست که قید ایران را زدهاند. این یک واقعیت است. حالا شما بگو نه! این تفاوتی در امر نمیکند. در همین پروازی که اینها زدند، این را میتوان دید. در ضمن در پاسخ نخست خود به "جنبش اقلیتهای ملی" اشاره کردید. از دید من، قومگرایی تفاوت چندانی با دینگرایی ندارد. هر دو رمهجویی است، که آخرش مردم یا باید توسط خامنهایها سرکوب و غارت باشند یا بارزانیها. مدرنیته یعنی اصالت فرد، یعنی قانون و سیاست و گرداندن کشور باید بر اصالت فرد بنا بشه. سنّتها و فرهنگها و دیگر جلوههای زندگی اجتماعی که فرد رو در یک گروه قرار میده و به زندگیش معنی میده - اینها نباید بازیچهی مشتی سودجو و فرصتطلب که مالیخولیای قدرت دارند بشوند.
هوشنگ
جناب روزبه شما کاملا صحیح می فرماید. این همه ملت که در دو سه روز پیش (و به احتمال بسیار قوی در روزهای آینده) در خیابانهای شهرهای کشور بیرون ریخته اند و جانشان را کف دستشان گذاشته اند, "هیچ ربطی به جنبش دموکراسیخواهی ندارند." فقط خوشی زده زیر دلشان, خودشان هم نمی دانند چکار دارن میکنن. تقریبا تک تک "استدلالات" شما در موارد دیگر نیز, از "قوم گرایی" تا "نخبگان کشور" تا ....نیز کاملا صحیح و درست است. اگر فرصتی بود سقم و صحت آنها بررسی خواهد شد. اگر هم فرصت نبود, که نبود. موفق باشید.
روزبه
هر کس برای اعتراض به خیابان بیاید با جانش خطر میکند. رژیم سرکوبگر بیپروا میکشد. برای همین است که هیچ زمان شمار معترضین به بیش از چند هزار نفر نمیرسد. این واقعیت است. برای همین است که معترضین شعار میدهند "ایرانی با غیرت حمایت، حمایت"؛ برای همین است که میگویند "ما تماشاگر نمیخواهیم، به ما ملحق شوید". من گفتم نارضایتی گسترده است. رژیم بیش از ۱۵ درصد پشتیبان ندارد؛ در شهرها احتمالا از این هم کمتر است. این رقم معطوف به نظر خواهیهای چند ماه گذشته است، که یکی از اینها در سحام نیوز منتشر شد. همهی اینها درست، ولی این تنها پتانسیل یک "جنبش" علیه رژیم است. خود فریبی بیهوده است. مغلطه و آدرس غلط دادن و مخدوش کردن مفاهیم هیچ سودی ندارد. اصحاب چپ حتا شهامت این را ندارند که بپذیرند که یکی از شعارهای اصلی همان "ستمدیدگان" که سنگشان را به سینه میزنند "رضا شاه، روحت شاد" است. بله، آشکار است که "کاملا صحیح میفرمایم".
هوشنگ
با سپاس بسیار از اینهمه فروتنی و تواضع آن حضرت, در آدرس درست دادن و مغلطه نکردن مفاهیم. پیشنهاد حقیر این است حالا که شما آنقدر "صحیح" میفرماید (با اشاره به اولین کامنت خودتان اینجا در بی حاصل بودن هر نوع کنشی جز "نیروی سلاح" و مبارزات قهر آمیز) رهبری کل "نیروهای مسلح" ضد رژیم را نیز به عهده بگیرید و انقدر ملت چشم به انتظار ایران را بیشتر از این منتظر نگذارید. قبلا بخشی از جنبش چریکی در ایران شعارش این بود که: "تنها ره رهایی جنگ مسلحانه" شعار جنبش رهایی بخش شما نیز میتواند این باشد: "تنها ره رهایی, یک سفر فضایی!" موفق باشید.