ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ایدئولوژی ایرانی و سیاست هویت

محمدرضا نیکفر − با انقلاب، ایدئولوژی ایرانی وارد مرحله تازه‌ای شد. یک ایده هویت‌محور قدرت گرفته بود و حالا آن ایده ایده‌های رقیب را برمی‌انگیخت، مطابق با قاعده تحریک متقابل.

این متن در اصل سخنی است رانده شده در جلسه "انجمن آزادی اندیشه" با عنوان "مسئله هویت" − کلن، ۱۴ دسامبر ۲۰۱۹.

در این گفتار ابتدا منظور از سیاست هویت روشن می‌شود. در ادامه از موردهای بروز این سیاست تنها به خود ایران پرداخته می‌شود. پیشاپیش تأکید می‌شود که انتقاد از سیاست هویت به هیچ رو به معنای کم‌اهمیت تلقی کردن ستم و تبعیض بر قوم‌ها و اقلیت‌های زبانی و دینی نیست. دفاع از هویت خود و مقاومت در برابر تعرض به آن بر اساس مقابله با تبعیض ضروری و از ضروریات دست‌یابی به آزادی و برابری است.

منظور از سیاست هویت چیست؟

ابتدا یک تعریف کلی: سیاست هویت آن نوع سیاستی است که برای آن موضوع محوری دفاع از هویت یک گروه است، گروهی که در مجموع همگن پنداشته می‌شود، میان آن با دیگران مرز کشیده می‌شود و گفته می‌شود از طرف آن دیگران مورد تهدید است.

به نظر می‌رسد که سیاست هویت نوعی سیاست مبتنی بر غیرت و تعصب است. غیرت در لغت به معنای حمیت و رشک و ناموس‌پرستی است؛ غیور بودن و غیرت نشان دادن در گفتار سیاسی به معنای تعصب داشتن است در مورد هویت خود و هر چه به خود وابسته است، و دفاع پرشور از آن در برابر غیر. تعصب از ریشه عصب به معنای پیچیدن و تافتنْ جانبداریِ فعال است، به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن و همچنین کینه و دشمنی است. عصبیت را ابن خلدون نیروی محرک تحولات تاریخی می‌داند و گردش روزگار را با برآمد و افت آن توضیح می‌دهد. از این رو به نظر می‌رسد که سیاست هویت چیزی تازه نیست. اگر آن را عنوانی در نظر گیریم دربرگیرنده هر نوع اِعمال قدرت برپایه یک هویت گروهی، به راستی از دوره‌ کهن وجود داشته، اما این تِرم جدید است، و ما در بحث سیاست هویت، تعصب قبیله‌ای باستان را در زیر چتر معنایی آن قرار نمی‌دهیم. ببینیم اصطلاح چگونه رواج یافت. در این توضیح وارد جزئیات منبع‌شناختی نمی‌شویم.

هویت در گفتار فلسفی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی در درجه اول به هویت فردی یعنی مجموعهٴ خصوصیت‌های به نسبت پایدار فرد اشاره دارد. این که هویت فردی چگونه ساخته می‌شود، از بحث‌های همواره گرم در علوم انسانی است. این بحث در پیوند است با آنچه در فلسفه "تئوری سوژه" نامیده می‌شود. واژه "هویت" بسط مصداقی یافته و در مورد گروه‌های انسانی هم به کار می‌رود. هشداری ثابت از طرف فکر سنجشگر این است که مواظب باشیم سوژه گروهی را دارای خصایلی چون سوژه فردی ندانیم. این جمله را در نظر گیریم: "خمینی متعصب و دگراندیش‌ستیز است". این گزاره در حد یک جمله پایه‌ای است که می‌توان با رجوع به واقعیت تجربی در مورد آن بحث بامعنایی داشت. اما اگر بگوییم "مسلمان، متعصب و دگراندیش‌ستیز است"، یعنی اگر نهاد جمله یک سوژه گروهی باشد، محموعه‌ای با ۱,۸ میلیارد عضو، آنگاه جمله‌ای داریم که از حد تجربهٴ ممکن اثبات‌-شدنی یا ابطال-‌شدنی فراتر می‌رود. این جمله تعمیمی نابجا و به لحاظ اخلاقی نارواست، ناروا از این نظر که یک گروه انسانی را که در این مورد یک توده عظیم است، در یک بسته می‌گنجاند. در تعمیم، در جایی اشتباه می‌کنیم، مثلا وقتی می‌گوییم همه قوها سفید هستند، اما در جایی علاوه بر اشتباه ستم می‌کنیم. همه گزاره‌های نژادپرستانه از نوع گزاره‌هایی هستند که هم اشتباه‌اند، هم غیراخلاقی‌اند.

اما متن‌های قدیم را که می‌خوانیم به بسیاری از گزاره‌ها برمی‌خوریم که به هویت جمعی اشاره دارند. تقسیم‌بندی الاهیاتی خدایی−شیطانی در دین‌های منطقه ما مستقیماً در تقسیم‌بندی‌های هویتی بازتاب یافته است. مؤمن−کافر یک تقسیم‌بندی هویتی است. در واقعیت، الاهیات زمینی شده و تقسیم‌بندی آن در تقسیم‌بندی طایفه ما–طایفه آنها بازیافت می‌شود. الاهیات سیاسی به سیاست هویت راه می‌برد و سیاست هویت به الاهیات سیاسی متکی می‌شود، حتا در دوران ما.

در دوران کهن، مفهوم‌های هویتی عمدتا عنوان‌هایی هستند بر نوع‌ها و جنس‌هایی که ذات ثابتی دارند و این ذات ثابت بنابر یک نقشه الاهی جایگاه معینی در کا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ئنات دارد. "زن" در نگاه دینی نمونه شاخص و بارز این نوع تعیین و تثبیت هویت است.

در عصر جدید، مفهوم هویتیِ حادثه‌ساز و کلاً تاریخ‌ساز مفهوم "ملت" است. این نظر مطرح است که سیاست هویت اساساً با سیاست مبتنی بر ملت و ملیت شروع می‌شود. همه پیش‌داوری‌هایی که در مورد هویت خودی وجود داشتند، در قالب مفهوم ملت ریخته می‌شوند و بر این قرار این مقوله نو تا حد زیادی با استفاده از مصالح قدیم شکل می‌گیرد، از جمله مصالح الاهیاتی به صورت برگزیده و مقربِ خدا دانستن قوم خود و ملعون دانستن قوم همسایه. کارل دویچ، سیاست‌شناس چک-آمریکایی و از نظریه‌پردازان مهم در مورد ناسیونالیسم می‌گوید: «ملت... گروهی از انسان‌هاست، که بر پایه خطای مشترکی در مورد تبارشان و بیزاری مشابهی از همسایگانشان با هم متحد می‌شوند.» این تعریف روشن می‌کند که چگونه و چرا مقوله ملت به روی فرهنگ قبیله‌ای کهن و خودی-غیر خودی کردنِ دینی باز است، اگر چه مقوله مدرن جلوه می‌کند و ظاهرا سکولار است.

همسبته با ناسیونالیسم کشورهای استعماری، نژادپرستی است. تاریخ نژادپرستی و ایدئولوژی ملت‌محور در هم تنیده‌اند. اما ناسیونالیسم ضد استعماری هم داشته‌ایم که در کشورهای بسیاری ضد ایدئولوژی خودبرتربینی سفیدهای استعمارگر بوده است. به نظر می‌رسد که با این نوع ناسیونالیسم نوعی سیاست هویت شکل می‌گیرد که ضد تبعیض است. از این رو در قرن بیستم به ناسیونالیسم ملت‌های استقلال‌طلب به چشم مثبتی نگاه می‌شد. البته بعدا مشخص شد که قضاوت کلی در مورد این نوع ناسیونالیسم نادرست  و اعتماد مطلق به پیامد آن ناروا بوده است. بسیار دیده شد که جنبش‌های ناسیونالیستی وقتی در کشورهای زیر سلطه استعمار به قدرت رسیدند، در مورد اقلیت‌های قومی و زبانی و دینی آن کشورها ستم روا داشتند، زندگی را بر آنان سخت کردند، حتا سخت‌تر از دوره استعمار.

از طریق جنبش‌های ضد استعماری، جنبش‌های موسوم به "رهایی‌بخش"، مقولات چپ وارد حیطه سیاست هویت شد. چه بسا دیده شد که یک دیکتاتور جهان سومی از چنین مقولاتی استفاده کند. اشاره به این موضوع لازم است برای اینکه در برابر این پیشداوری بایستیم که گویا سیاست هویت در همه شکل‌هایش از فرهنگ سیاسی راستگرا برآمده است.

سیاست هویت در جلوگیری از تفکر انتقادی قوی است. به خاطر داشته باشیم که تفکر انتقادی بر اساس تفکیک است، سیاست هویت بر اساس تجمیع. سیاست هویتْ گروه الف را در برابر گروه ب می‌گذارد. تفکر انتقادی شکاف‌های درون الف و نیز شکاف‌های درون ب را آشکار می‌کند، نشان می‌دهد که مرزگذاری میان آنها ساختگی است و چه بسا برای پوشاندن تبعیض‌های درونی الف و ب است. فرمول سیاست هویت در نگاه به گروه خودی‌ها این است: دو یک است. اما فکر انتقادی می‌گوید: یک، دو و چه بسا بیشتر است.

اما در هر موردی نباید تأکید بر یک هویت مشترک را یک سیاست هویتی تبعیض‌گرا دانست. در قرن بیستم، به ویژه در نیمه دوم آن، دو جریان قوی برآمد که بر هویت جمعی مشترک تأکید داشتند و ضد تبعیض بودند: جریان ضد نژادپرستی، به طور مشخص جنبش سیاهان، وجریان پی‌گیرنده حقوق برابر برای زنان، جریان مشهور به فمینیسم. دفاع از حقوق دگرباشان جنسی هم در اواخر قرن بیست استواریِ جنبشی و نظری یافت و در کنار این دو جریان قرار گرفت. آیا سیاست‌ورزی این سه جریان هم زیر عنوان "سیاست هویت" قرار می‌گیرد؟ عنوان‌ها قراردادی هستند. پیشاپیش مقرر نشده که چه چیزهایی مصداق یک مفهوم کلی و تا حدی مبهم چون "سیاست هویت" باشد. اما چرخش و گردش مفهوم در گفتمان سیاسی و اجتماعی دو−سه دهه اخیر، از آن عنوانی ساخته برای مشخص کردن هر گرایشی که با تأکید بر هویت، تبعیض‌های درونی یک گروه را بپوشاند و به سوی تقابل با گروه‌های دیگر پیش رود، تقابلی که بهانه‌اش ابتدا دفاع از حق ویژه است که می‌تواند خود به حق یا نابه‌حق باشد. بر این قرار جنبش دفاع از حقوق سیاهان، مهاجران و نظایر اینها، جنبش پی‌گیرنده حقوق زنان و جنبش پی‌گیرنده حقوق دگرباشان جنسی هویت‌محور در آن معنایی نیست که سیاست‌ورزی‌شان زیر عنوان سیاست هویت قرار گیرد.

تأکید درست بر یک هویت و حق‌خواهی به نام آن ممکن است با غلو همراه شود و ممکن است این غلو تا جایی پیش رود که مبارزه علیه یک تبعیض به بی‌توجهی به تبعیض‌های اساسی دیگر راه برد. حتا بعید نیست که این هویت‌محوری واقعا به سیاست هویت راه بَرَد، دست کم از این طریق که به آن انگیزه دهد و برای آن خوراک فکری و دستاویزهای تبلیغی فراهم کند.

لغزش‌های هویت‌محورانه هم زمینه‌‌ای جهانی دارد هم زمینه‌های فرهنگی و ژئوپولیتیکی خاص. در اواخر قرن بیستم، ما در دوره‌ای که شاهد افت انرژی جنبشی ناسیونالیسم ترقی‌خواه هستیم، و از طرف دیگر به پایان جنگ سرد رسیده‌ایم، در دوره‌ای که ظاهرا فشار عوامل سخت فراملی کاسته شده و اکنون باید به سامان‌بخشی اجتماعی در درون مرزهای ملی پرداخت، به جای عطف توجه به جامعه و مشکلات ساختاری آن با روآوری به سوی فرهنگ مواجه می‌شویم، فرهنگ در مفهوم‌های کلان جهانی، در مفهوم‌های ملی و در قالب‌های خُرد آن. چرخش فرهنگی، Cultural Turn، حتا در میان روشنفکران و دانشگاهیان جلوه انتقادی و لیبرال و حتا چپ دارد. همین فرهنگ‌گرایی روشنفکرانه آن قدر ناانتقادی است که متوجه نیست زیر مفهوم فرهنگ، دلسوزی به حال هویت فرهنگی، و برجسته کردن اختلاف‌های فرهنگی دارد چه اتفاقی می‌افتد. سیاست هویت زیر پوشش فرهنگ و مقوله‌های فرهنگی رشد کرد؛ سیاست‌های هویت در برابر هم قرار گرفتند، آن هم نه به شکل جدل گفتاری درباره فرهنگ و هویت، بلکه با لشکرکشی، تروریسم، سرکوب‌گری. "نبرد تمدن‌ها" در گرفت.

ایدئولوژی ایرانی

روی ایران متمرکز شویم. ما در وضعیتی با مسائل عصر جدید مواجه شدیم  که ساختار جامعه روستایی-عشیرتی بود، شهر و مدنیت ضعیف بود، و میراث فکری به ما اجازه اندیشیدن بر ساختارها و فهم درست فکر اجتماعی و سیاسی نو را نمی‌داد. ما استعداد بیشتری داشتیم برای ادراک جهان از طریق ایده‌ها و قالب‌های کلانِ از پیش آماده، تا تجزیه کلان به خرد، دسته‌بندی و تحلیل ساختارها. می‌توانیم از وجود یک ایدئولوژی فراگیر سخن گوییم که در آن ایده روی ساختار را می‌پوشاند. اسم این ایدئولوژی فراگیر را می‌گذاریم "ایدئولوژی ایرانی" که شباهت روشنی دارد با آنچه مارکس و انگلس "ایدئولوژی آلمانی"‌اش می‌نامند، آنجایی که در بررسی انتقادی‌شان از جریان‌های روشنفکری پایان نیمه اول قرن نوزده در آلمان نشان می‌دهند که آنها به جای توجه به واقعیت‌های زمینی اجتماعی در آسمان ایده‌ها سیر می‌کنند.

فصل جدید ایدئولوژی ایرانی از اواخر دهه ۱۳۳۰− اوایل ۱۳۴۰ شروع می‌شود. ایران در حال مدرن شدن است، "انقلاب سفید" شاهانه مرحله تازه مدرنیزاسیون را رقم زده است. تجدد عوارض خود را نشان می‌دهد. جماعت‌های کهن فرومی‌پاشند، اما همه افراد جذب صورت‌بندی جدید نمی‌شوند و در حاشیه و در تنشی دایمی میان سنت و تجدد می‌مانند. پیوستگی اجتماعی با "سازمان امنیت" حفظ نمی‌شود، نیاز به چسب فرهنگی دارد که شاه فکر می‌کند کیش سلطنت چنین چسبی است. یک سیاست هویت پیش گذاشته می‌شود که از ارکان آن شاه‌پرستی و تفاخر آریایی است. برای آنکه مدرن شدن با الزام دموکراتیک شدن همراه نشود، سیاست هویت "بازگشت به خویش" را هم عَلَم می‌کنند. علم مشابهی را محافظه‌کاران مذهبی هم برمی‌افرازند. دو دوسته راه می‌افتد، و افرادی هستند چون سید احمد فردید که با هر دو همراه هستند.

جریان دینی از زاویه سیاست هویت دینی به سیاست هویت شاهنشاهی حمله برد. نقد نظام از زاویه بی‌عدالتی و آزادی‌کشی در برابر نقد آن از زاویه سیاست هویت ضعیف بود و رقابت را باخت. نظام ولایی به جای نظام سلطنتی مستقر شد؛ یک سیاست هویت جای یک سیاست هویت دیگر را گرفت. این سیاست هویت مبتنی بر یک الاهیات سیاسی بود که در آن دوگانه الاهی و شیطانی و دوگانه سیاسی دوست و دشمن بر هم منطبق می‌شوند. هویت بنابر ایدئولوژی اسلامی امر ذاتی است. ذوات، دو دسته‌اند: خوب و پاکیزه و در طرف مقابل بد و نجس. میان زن و مرد هم اختلافی هویتی وجود دارد که به ذات مقرر برای آنها در خلقت برمی‌گردد.

سیاست هویت سیاست تبعیض است. جمهوری اسلامی آیینه تمام‌نمای سیاست هویت است. سیاست هویت‌محورِ این نظام در زیر مجموعه‌ای قرار می‌گیرد که به اسلامیسم شهرت دارد. این اسلام‌مداری در شکل‌های مختلف سنی و شیعی ظاهر شده است که همدیگر را برنمی‌تابند. کلا سیاست‌های هویت، وقتی محور مشترکی داشته باشند، در موضع نفرت از هم و ستیز با هم قرار می‌گیرند. در نمونه‌های هویت‌محور اسلامی آشکارا دیده می‌شود که شاخه‌های مختلفِ یک سیاست هویتْ یکدیگر را تحریک می‌کنند. اسلام‌مداری شیعی اسلام‌مداری سنی را برمی‌انگیزاند، و بر عکس. در سطح جهانی هم رابطه‌ای می‌بینیم میان انواع شریعت‌مداری و نژادپرستی و مهاجرستیزی و پوپولیسم ملی‌گرا که همدیگر را برمی‌انگیزنند، علیه هم می‌ستیزند و آتش یکدیگر را تیز می‌کنند. سیاست هویتْ جهان را ناامن کرده است. مقابله با تروریسم بدون بررسی و نقد سیاست هویت بی‌توجهی به ریشه آفت است. فاشیسم روزگار ما انواع و اقسام سیاست هویت است. به عقب که برگردیم، سیاست هویت عنوان کاملا مناسبی برای سیاست فاشیستی به نظر می‌آید.

با انقلاب، ایدئولوژی ایرانی وارد مرحله تازه‌ای شد. یک ایده قدرت گرفته بود و حالا آن ایده ایده‌های رقیب را برمی‌انگیخت، مطابق با قاعده تحریک متقابل که می‌گوید: سیاست‌های هویت‌مدار یکدیگر را برمی‌انگیزانند. نبرد چپ ایرانی علیه ایدئولوژی − یعنی این که بیاییم از ساختار حرکت کنیم و برپایه واقعیت زمینی ایده‌ها را نقد کنیم − ضعیف بود. خود این جریان مفهوم‌هایی را که از نقد ایدئولوژی برآمده بودند، به صورتی ایدئولوژیک استفاده می‌کرد، در نتیجه قدرت فکری چندانی برای نقد نداشت.

از طرف دیگر رژیمی قدرت گرفته بود که با خود یک فرهنگ دیگر آورده بود. نقد آن میسر نبود بدون نقد فرهنگ و بدون پرسش در این باب که فرهنگی که حکومت اسلامی ترویج می‌کند، از کجا آمده و ما با آن چه نسبتی داریم. در فضای فکری ایران هم نوعی چرخش به سوی فرهنگ صورت گرفت. این اتفاقی در چارچوب اید‌ئولوژی ایرانی و به صورت تعیین نسبت با یک ایده و گذاشتن ایده در برابر ایده بود، بدون در نظر گرفتن  جامعه، ساختار و تاریخ، و کلاً بدون ملاحظهٴ جمعیت‌های واقعی انسانی. نوعی نقد ایده رواج یافت به شکل بیرون کردن و بیرونی دیدن آن و گذاشتن یک ایده هویتی دیگر در برابر آن. بر این قرار ایدئولوژی ایرانی در نقد ایدئولوژی دینی به افراط بیرونی کردن آن رسید، به این حکم که فرهنگ دینی ناتوان از فکر کردن است، که تقریر شیک این مدعا بود که ایرانی‌جماعت و کلا مسلمان‌جماعت شعور ندارند. اما به تدریج فضای اصلی را نسخه دیگری از ایدئولوژی ایرانی پر کرد: سیاستی وضع شد بر اساس هویت ایرانی و این هویت دربرابر هویت اسلامی گذاشته شد. این در واقع نسخه دوم سیاست هویتی ایرانیت بود. نسخه اول در دوران پهلوی رواج داشت. اما پهلوی‌ها در برخورد با هویت اسلامی محتاط بودند. محمدرضا شاه حتا تقویت کنترل شده آن را برای مقابله با کمونیسم لازم می‌دانست.

تور هویت و اینکه چگونه می‌توان آن را درید

سیاست هویتِ مبتنی بر محوریت ایرانیت در برابر اسلامیت، گرایشی ذاتی به باستان‌گرایی و کیش نژاد آریا دارد. این نژادپرستی طبعاً در کشوری با تنوع قومی و زبانی و خاطره‌های تلخ از سیاست‌های مرکزمحور واکنش برمی‌انگیزد.

در گذشته در مناطق قومی ایران خواست رفع تبعیض عمدتا بر سنت مبارزه چپ استوار بود. پس از انقلاب، تا زمانی که چپ در این مناطق حضور داشت، سیاست هویت در شکل قومی و منطقه‌ای آن ضعیف بود. اما با سرکوب چپ و سستی گرفتن آن هم در داخل و هم متأثر از رخدادهای جهانی، در آن مناطق سیاست هویت‌محور دست بالا را گرفت.

سیاست‌های هویت، همچنان که گفتیم، همدیگر را برمی‌انگیزانند و تقویت می‌کنند: کیش اسلامی کیش ایران آریایی را برمی‌انگیزد. این کیش منکر تنوع قومی و فرهنگی در کشور است. تأکید بر نژاد و زبان پارسی، هویت‌مداران قومی را به مقابله وامی‌دارد. مقابله آنها از یک طرف "اسلامی"‌ها را برمی‌آشوبد، از طرف دیگر "آریایی"ها را. منطق هویت منطق جدایش و تقابل است: اسلامی یعنی نه−ایرانی، و ایرانی یعنی نه-اسلامی، از طرف دیگر ایرانی یعنی نه-عرب، عرب یعنی نه-فارس، فارس یعنی نه-ترک، ترک یعنی نه-کُرد. به همین ترتیب پیش بروید تا شبکه مبتنی بر نفیِ سیاست هویت را بشناسید. این تور روی کشور انداخته شده است.

تور هویت، ذهن ما را اسیر می‌کند و نمی‌گذارد مسائل واقعی را بشناسیم. گفتمانی که به شکل این شبکه نفی باشد، تنها نفرت بار می‌آورد و سرانجام پاره-پاره می‌شود.

آیا می‌توان حریف سیاست هویت شد؟ کار سختی است. اگر در شبکه گفتمانی هویت وارد شویم، هیچ صحبت بخردانه‌ای را نمی‌توانیم پیش ببریم. هر هویتی به بیرون خود اشاره می‌کند، ما را به نفی خود ارجاع می‌دهد. سراغ این یکی هم که برویم، عین داستان تکرار می‌شود.

سه آموزگار نقد، مارکس، نیچه و فروید اصولی را به ما آموخته‌اند که به کار نقد سیاست هویت در پهنه نظر می‌آیند. نقد ایدئولوژی به شیوه مارکس به ما آموزد که ایده را به ماده برگردانیم و پایمان را برروی زمین سفت واقعیات بگذاریم. او به می‌آموزد که در پشت تقابل ایده‌های هویتی، جنگ بر سر اموری مادی نهفته است، و ما باید به آنها رجوع کنیم. نیچه به ما می‌آموزد که هر هویتی را به صورت اراده به قدرت ببینیم. نبرد هویت‌ها نبرد بر سر قدرت است. او همچنین به ما روش تبارشناسی را آموزانده که در آن تاریخ به مثابه باطل‌السحر عمل می‌کند. هر هویتی که در سیاست هویت مطرح است، بر پایه مجموعه‌ای از فراموشی‌ها، غلوها و درآمیختن راست و دروغ پا گرفته. باید به تاریخ رجوع کنیم، تبار هر هویتی را بشناسیم، و نشان دهیم آن هویت چگونه شکل گرفت و مدام بازسازی شد. با این دیرینه‌شناسی جادوی هر هویتی باطل می‌شود. فروید هم به ما آموخته که مسئله هویت را باید به عنوان یک دَردْنشان ببینیم، آن درد را یک همتافته در نظر گیریم که باید آن را واکاویم و عناصرش را از هم جدا کنیم. کار سیاست هویت درست کردن بسته‌های هویتی است. فروید می‌آموزد که باید این بسته‌ها را باز کنیم، عقده‌ها را بگشاییم.

اما نبرد سیاسی با سیاست هویتی چگونه است؟ با برگرداندن همه مسائل به مسائل آشنای تبعیض، خشونت و بهره‌کشی، با مبنا قرار دادن عدالت و تلاش برای رسیدن به یک منطق مشترک بر پایه درک فراگیر از عدالت، عدالت برای همه انسان‌ها.

درگیری با سیاست هویت نبردی هر روزه است. تصور نکنیم که سیاست هویت خود را تنها در موضوع قوم‌ها و مناسبات آنها نشان می‌دهد. خصلت عمومی سیاست هویت تهی کردن سیاست از محتوای اجتماعی است. هر چه مضمون طبقاتی خواست‌ها روشن‌تر باشد، هر چه صریح‌تر بگوییم در کنار چه طبقه‌ای ایستاده‌ایم، هر چه روشن‌تر و مستقیم‌تر با مفهوم عدالت کار کنیم، مصونیت بیشتری در برابر آفت سیاست هویت داریم. دادن محتوای برنامه‌ای به سیاست پادزهر هویت‌محوری است. در ایران سنت مبارزه سیاسی بر اساس برنامه روشن ضعیف است و درست همین امر است که به سیاست هویت میدان می‌دهد. باید این ضعف را بشناسیم و جبران کنیم.

در همین زمینه

    این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

    آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

    .در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

    توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

    نظر بدهید

    در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

    نظرها

    • ایراندوست

      همه ما موجودان دوپا در حوزه زبانی‌، سلیقه سیاسی، دین و آئین ، نژادی و جنسیتی و...جزو اقلیتها هستیم ، مساله اصلی‌ تفاهم، تعامل، تساهل و تداوم ، ما اقلیتها (=هویتهای متفاوت)با همدیگر است. اصل مطلب در پیشرفت و زندگی‌ شایسته برای فرد ایرانی‌ است که از قطار رفاه و آسایش که در سایه علوم و تکنیک بدست میاید، عقب مانده است ! در زمانه امروز دیجیتالی دهکده بزرگ جهانی‌، هویتها دچار دگردیسی میشوند شاید نمادهای ملی‌ ایرانی‌ دست نخورده‌ایی چون کوروش کبیر، قورمه سبزی، حافظ و مولانا و قصه شهادت امام حسین جزو لاینفک هویت ایرانی‌ امروز باشد ولی با گذشت زمان مفاهیم به قالبهای نوینی برای ابراز وجود نیازمندند، بطور مثال اسلام دوران قاجار با اسلام دوران سلسله پهلوی و اسلام ولایت فقیه تفاوت چشمگیری دارد که محصول روند جامعه‌ایی است که به سمت جهانی‌ شدن پیش میرود ولی ابزار لازم که آزادی، تنوع فرهنگی‌ و زیرساختهای دمکراتیک باشد را ندارد، شاید بخاطر الله‌هی باشد که جلوی هرگونه تفکر پرسشگری از خود (=الله) را گرفته و در این جوامع بلبشوی اسلام محور، هیچ نیچه،شوپنهاور، هایدگر، مارکسی نمیتوانند سربلند کنند. در یک جامعه دمکراتیک ایرانی، شهروند ایرانی‌ به آن هویت مدرن انسانی‌ میرسد که زندگی‌ را برای خود زندگی‌ و نه برای یک خدا، یک دین یا یک شخصیت ظفرمند بخواهد. توزیع عادلانه ثروت در جامعه، برابری حقوقی انسانها در مقابل قانون، پرورش و آموزش، بهداشت و درمان برای عموم، از خصوصیات یک جامعه مدرن است که هویت انسانی‌ افراد را بشکل فردی و اجتماعی تامین و ارتقأ میدهد ! بقیه مباحث به تاریخ سپرده میشوند !

    • آرمان

      با تشکر از نیکفر و مقاله وزینی که نوشته است.متاسفانه کنشگران سیاسی ما نیز دچار بیماری هویت طلبی هستند. سازمانهای چپ ایران در سی سال گذشته نه تنها توان جذب نیروهای تازه نفس را نداشته اند بلکه بخش عظیمی از هواداران خود را نیز از دست داده اند چون پا را در یک کفش کرده اند که گذشته آنها شکوهمند بوده و کسی حق ندارد شهدای آنها را زیر سوال ببرد. بعد از چند سال حزبی به اسم چپ بنا کردند و در پرانتز فدائیان را نیز به آن اضافه کردند تا هویتشان را حفظ کنند. ما نیاز به احزاب چپ دموکرات داریم که سیاسی باشند نه ایدئولوژیک و هویتی. نیکفر هم اشاره ای به این مساله کرده است که باید برنامه داشت. هراس من از آن است که روزی به این نتیجه برسند که دیگر دیر شده باشد.

    • منیژه

      شاید یک راه و روش جا انداختن و عادت دادن جامعه به محتوای برنامه ای دادن به سیاست, مورد پسند کردن, عمومی کردن, و تعمیم اصول و هنجارهای کلیدی باشد. برای مثال برخی از نیروهای سیاسی در ایران اصل "آزادی های بی قید و شرط سیاسی, مدنی, اجتماعی" را هنجاری پایه ای تلقی می کنند و همواره در پی تبلیغ و ترویج آن می باشند. مسلما در جامعه ای که چنین اصلی (آزادی های بی قید و شرط سیاسی, مدنی, اجتماعی) تبدیل به ارزشی آشنا, غالب و جریان اصلی (mainstrem) شده باشد, محتوای برنامه ای دادن به سیاست نیز سهل تر و امکان پذیر تر خواهد بود.

    • Minna Mayanpour

      با بعضی از نظرات شما موافقم. اما مفهموم هویت را که در این نوشته بکار برده اید بحدی وسیع و کلی ست که تقریبا همه چیز را دربر می گیرد. در این حد وسیع از مفهوم هویت ,من هم که مارکسیست هستم هویت طلبم. اما در جامعه شناسی ما با اشاره به ''سیاست هویتی'' منظورمان چیزی محدود تر و مشخص تر است : پروژه ضد روشنگریِ پست مدرنیسم با تاکید بر بی منطقی و ذهنیت گرایی و ضدیت با meta narratives and historicism در مارکسیسم رابطه تنگی دارد با ''سیاست هویتی'' و ''cultural turn'' که از آن نام بردید. حمله بخصوص به مفهوم مارکسیستی طبقه اجتماعی و دولت است. توجه کنید به این جمله میشل فو کو ''no narrative of history can be assembled from the twin sites of the political economy and the state" - که به معنای نفی اساسی بودن مفهوم طبقه و ریشه اقتصادی قدرت در مارکسیسم است. جامعه شناس ایجاز احمدIjaz Ahmad اینها به زیبایی در مقالات On Postmodernity توضیح داده. اما در باره ایران. تا آنجا که به مسیله قومیت ها مربوط می شود من علاقه دارم بدانم به نظر شما چرا این مسیله در دهه های اخیر تبدیل به یکی از تضادهای اصلی اجتماعی شده - ظاهرا - و چرا به اصطلاح »چپ« (تا آنجا که بتوان از این عنوان برای این افراد استفاده کرد ) به این شدت به ناسیونالیسم و شوونیسم قومیتی دامن میزنند . چرا برای افراد اینقدر حیاتی شده که به چه زبانی حرف می زنند و جد آباداشان کی بوده. Why do they feel so strongly that if they speak in their own language they are liberated? Liberated from oppression – that is class-based and gender-based ولی در مقابل همین به اصطلاح »چپ« gender-blind است در رابطه با %۵۰ جامعه و ... (امید و ارم توانسته باشم منظورم را بنویسم چون نوشتن این مطالب به فارسی سخت شده است.)

    • حمید رضا خالقی

      با سلام.ضمن عرض تشکر از اقای دکتر عزیز...پیشنهاد بنده تلاش مشخص و سازمان دهی شده قشر روشنفکران جهت کم رنگ کردن هویت سازهای واحد مثل دین یا قوم یا ملیت و جایگزین کردن ان با یک عامل پذیرفته جهانی مثل "شهر وند و حق شهر وندی"است. عاملی که بتواند بیشترین عضو و مخاطب را میان هر قوم و زبانی داشته باشد.

    • عباس مطلق

      با سلام به همه دوستان.. با اجازه هموطنی که نخستین نقطه نظرشان را با نام : ایراندوست ٬معرفی نموده اند ٬ در ادامه ان خطوط ٬بنده نیز چند خطی اضافه کنم . ولتر در جائی نوشته است : دوست دارم بدانم که انسان در خط سیر خود ٬ از حالت توحش به مدنیت ٬ چه گام هائی برداشته و کدام مسیری را طی نموده است. معمولآ در اثار قدیمی که در مورد واژه ها و عناوین مختلف عرصه های ٬ سیاسی ٬ اجتماعی ٬ مذهبی ٬ فرهنگی و هنری ٬ تاریخی .و..و..و غیره وجود دارد ٬میبینیم در قرن بیستم و خصوصآ قرن بیستم واژه های نو و جدیدی وارد این لغتنامه ها شده است که طبیعتآ معانی انها با معانی کلاسیک شان تفاوت دارد زیرا در عصر جدید ٬وارد کتب و اثار لغتنامه ها شده اند.تحت شرائط خواص فرهنگی و اجتماعی که پیوندی سخت با اقتصاد و سیاست ٬در حال شکل گرفتن بود..وارد فرهنگ لغت ها شدند. در لغت نامه های کلاسیک ٬ملت ٬ مذهب ٬تشکل اولین گروه یا اجتما عات انسانی ٬چگونگی پیدایش مذهب ٬تمدن ٬ و غیره تعاریفی شده است که تمام ملتها و جوامع بشری ٬نویسندگان و اندیشمندان از همان واژه ها ی کلاسیک در اثار خود ٬استفاده کرده اند زیرا معانی انها دقیق و روشن و درست میبوده .ضمن اینکه قرنها با استفاده از همان واژ ها افلاتون ها و سقراط ها و رازی ها و هزاران دیگر استفاده کرده اند برای تشریح افکار و اعتقادات و نظرات و اهدافشان. بسیاری از واژه های امروز که انسان مدرن امروز در تمام کشورها و با زبانهای مختلف ٬بکار میبرند ٬اکثرآ هیچ تطابقی٬ هیچ پیوندی با منظور و مقصود مقوله ندارند.این در بسیاری از اثار نیمه دپوم قرن نوزدهم هست.انسان را گیج میکند٬به بیراهه میکشاند ٬ دچار سوء تفاهم معنا میگرداند. نوشته نخست از اقائی بنام ایراندوست ٬فکر میکنم یک نتیجه خلاصه و کلی و عامیانه ئي ست که هر ایرانی میتواند بفهمد و درک کند. خالی از واژه های مبهم و علمی روز است. انچه بقول فرنگی ها : اکتیویست ها ٬انچه که مردم پرستان امروز جهان اشاره میکنند این است که : کشتی انسان به گل نشسته است.انسان راه رسیدن به تمدن والای انسانی را ٬مدتهاست که کج رفته است گم کرده است. معادلات علمی امروز نشان میدهد که : تمام انسانهای روی کره خاکی بعنوان صاحبان این کره ٬ متعلقات به این کره خاکی ٬میبایست از تمام نعمات و منابع و امکانات این کره زمین بهره مند شده برای رشد و تکامل و سعاتمندی خود / خویش استفاده نمیاند و این حق هر انسانی ست که پا بدین زمین مینهد. تاریخ پیدایش مذاهب بما نشان میدهد که دین با تمام گوناگونیش چیست و هدفش چه بود ٬توسط کدام طبقه تبلیغ شده و منافع کدام طبقه ئی را با تبلیغ و بر پا نگهداشتن این مقوله ٬تآمین میکرده و میکند تا به امروز. مذهب همواره در طول تاریخ سدی بوده است در برابر اگاهی انسانها نسبت به فهم و درک رشد و تکامل پدیده های هستی ..زیرا یک نیروی نامرعی میبایست انسانها را راه ببرد و انسانها میبایست طبق اصول ان مذاهب و خدا ٬زندگی کنند و هرانچه او میگوید و میخواهد ٬همان باید مورد قبول انسانها نیز باشد.پس بنا براین انسان هیچگونه نقش در سرنوشت خود ٬ندارد و نمیتواند که داشته باشد. از همه اینها که بگذریم جهان امروز را ببینیم...بقول نیما ٬ چه بیچاره است انسان! تمام این کشت کشارها همه توسط یک مشت گرگ دندان تیز ٬یک اقلیت انجام میشود.زیرا ملتهای خاورمیانه همه مسلمان و نا اگاه هستند. اصولآ تاریخ سیاست از چه زمانی ست؟ سیاست امروز بمعنای : کلاهبرداری ٬فریب ٬ دسیسه و در کل ٬ هدف وسیله را توجیح میکند ..همین است ٬ نیست؟ بسیاری از واژه هائی که در مقاله اقای نیکفرد ٬استفاده شده است ٬ نیز از معانی و واژه های مدرن و نو میباشند. واژه ملت ٬ تعریفی اصیل بزبان فارسی یا کلاسیک بزبان فرنگی دارد که در لغتنامه های قدیمی توضیح و تشریح شده.چگونگی پیدایش اجتماعات اولیه که بر پایه ترس از حوادث طبیعی ٬ حیوانات جنگلی و .و دیگر عواملی که باعث جمع شدن انسانهای اولیه بدور هم بوده و کم کم در طول تاریخ نام قوم..کمون های اولیه ..جامعه و کشور و.قاره .و..واژه ملت مگر افراد جوامع و کشورها را ملت نمیگویند؟ اینطور بنظر میرسد امروز که تمام اشکال منفی و زشتی که امروز برزندگی انسان و جوامع حاکم است ٬ مانند راسیسم..نژاد پرستی..نزاع های قومی / مذهبی ..همه و همه ساخت و دست پرورده سیاستمداران است.زیرا تنها ارامش و خوشی انسان را به تفکر و ابداع ٬خلاقیت ٬راهنمائی میکند..در ارامش و صلح و دوستی عالم ٬هرگز چنین زشتی هائی که امروز بر جهان حاکم است ٬نمیتوانست و نمیتواند رشد کند..جز مهر و دوستی و صلح برادری..اب را گل الود کرده اند ..هدفشان را تضمین نموده اند.اصولآ شاید اگر روزگار انسان خوش و محبت امیز بود و همه با یکدیگر برادر و برابر..شاید اصولآ چنین واژه هائی خلق نمیشد! اما مقاله دارای ارزیابی های جالب فلسفی و اجتماعی ست.منتها درکش برای گروه کثیری از ایرانیان ٬شاید کمی مشکل باشد...بنده کلی کلنجار رفتم ..ای چیزکی دستم امد..اما نسل جوان داخل کشور !

    • عباس مطلق

      شاید بد نباشد با مزاحمتی مجدد ٬ این چند خط را که نامه ایست از میرزا ابراهیم منشی زاده به سوسیال دمکرات ٬قفقاز ٬ محمد امین رسول زاده در تاریخ ۱۳۲۸ جمادی الثانی : مینویسد : تا ازادی کامل دنیا را فرا نگیرد ٬ یعنی تا قوای استبدادی بالکل مرتفع نشود ٬ قانون تساوی بین المللی صورت نخواهد گرفت و صلح عمومی / جهانی در عالم جاری نخواهد شد. اهل دنیا راحت نشده از یکدیگر منتفع نخواهند گردید. باید سه ۳ چیز در جهان مجرا شود : اول : یک زبان در تمام روی زمین.. دوم : یک قانون در تمام دنیا حکمرانی کند... و سوم : یک پارلمان عمده و عظیم که وکلای هر مملکتی در انجا مجتمع گشته و برای تمام اهل دنیا قوانین صحیح وضع نمایند. البته اجرای مطالب فوق بسیار سخت و دشوار است..باید تخم را امروز کاشت تا از ثمره درخت ان دیگران و نسلهای اینده بهره مند گردند. اما باید دانست که ابتدا بر چیدن اساس استبداد ی است. ان مرد بزرگ از معتقدان سرسخت ازادی بود و سرش را نیز در ان راه بر کف نهد میرزا منشی زاده از تحصیل کردگان دارالفنون بود و سرهنگ قزاقخانه.علیه روسای خارجی روسیه و انگلیس ٬همواره سخت میتاخت که : ما رئیس خارجی نمیخواهیم.دین و مذهب را باید بکلی از سیاست جدا کرد.وزارت خارجه انگلیس همواره از معممین و روحانیان پشتیبانی کرده و میکند .ما اجازه دخالت انها را در امور خانه امان نخواهیم داد. یک اندیشمند سوسیال دمکرات واقعی ایرانی که جانش را در راه ایران و ایرانی بر کف نهاد و رفت.روحش زنده و شاد! حقیقتآ‌تجسم کنیم که همه عالم با یک قانون و با یک زبان ( البته عمومی و نه در خانه و کشور های خود ) و امکانات برابر ٬اداره شود..چه میشود !! دیگر هر مسلمان و مسیحی یا یهودی یا بودائی و دیگر مذاهب ٬بهشتی برتر از ان میخواهند..مراجعت نمایند به هندوستان ! بله؟

    • باربد

      یکی از دوستان در اینجا اشاره دارد که همهء ما موجودات دو پایی هستیم و ... این مرا به یاد یکی از گفته های زنده یاد "هوشنگ گلشیری" انداخت که گفته بود؛ "اقلیتی از مردم در ایران آینده نگر و پیشرو هستند, اکثریت مردم سرشون به کار خودشون گرم است و کاری به کار کسی ندارند, اما یک عدهء عظیمی هم هستند که در چند صد سال پیش زندگی میکنند." که بیانی سرپوشیده و اشاره ای است به امت پست فطرت حزب الله و جنون آنها در بارهء "صدر اسلام" و به عقب راندن جامعه به آن دوران. با توجه به این نکات می توان به این نتیجهء ساده رسید که هر چند در ظاهر امر شاید همهء ما موجودات دو پایی باشیم, اما باطن و گوهر مقدار قابل توجهی از مردم "ما" بسیار متحجر, سنتی, و مقدار متنابهی فاشیست تشریف دارند. هر گونه تحلیلی که چنین تمایزات و تفاوت های بدیهی را در نظر نگیرد, کلی گویی است و کاملا بیهوده و بی اساس.

    • عباس مطلق

      اقای باربد..هموطن گرامی ٬ببخشید من فضولی میکنم .علاقه مفرتی دارم به بحث و تبادل نظر ..در مورد جمله : مت موجودات دو پائی هستیم...مگر غیر از این است دوست عزیز؟ اصولآ انسان بعنوان پیشرفته ترین و تکامل یافته ترین حیوان دو پائی ( بیرون از تقسیم بندی چهار پایان ) همواره در کتب و اثار بیولوژیکی کلاسیک ٬نام برده و شرح داده شده است. اگر البته به تقسیمات علمی بیولوژیکی مراجعه کنیم یا بعنوان نمونه استفاده کنیم. اما اینکه زندگی شایسته و سعادت بشری شایسته تنها ملیت ایرانی باشد..من تصور نمیکنم نویسنده نوشته بالا ٬منظورشان تنها ما ٬ ایرانیان باشیم..نمیدانم.اما اگر هم باشد ٬درست و انسانی نیست.تمام انسانهای روزی کره زمین باید به صلح و دوستی و برابری دست یابند و بدون جنگ و خونریزی ٬در کنار هم بر روی یک سفره نشسته روزگار سر کنند.زیرا بشر متمدن نیازی به اسلحه و جنگ ابزار ندارد٬ نیازی به کشتن همنوع خود ندارد. فکر میکنم همه ما شعر سعدی ٬شاعر ایرانی را فلسفه و دین و همه مقصود هستی میدانیم در شعر : بنب ادم اعضای یکدیگرند...الا اخر انسان امروز حیوان نیمه وحشی تکامل نیافته دو پائی ست که همنوع خود را تکه پاره میکند..بقتل میرساند..سر همنوع خود را مقابل دوربین قطع میکند..کلاهبرداری میکند..بنام خدا و دین بر ملتهای نا اگاه مسلط شده ملیونها انسان را غارت میکند و روزگارشان را تباه میسازد..کره زمین را مانند تخم مرغی که چندین سوراخ شده باشد٬وحشیانه بی رویه و بی حساب و کتاب ٬منابع و نعماتش را غارت میکند...به هیچ چیزی جز منافع شخصیش توجه ندارد..انسان به علت فقر همراه و همنوع خود را برای ۵۰ دلار در جیبش ٬از پشت سر با گلوله میکشد.هر روز و هر ساعت در امریکا حادث میشود..و .و غیره.چه واژه ئی پس باید بروی این موجود دوپا نهاد در این صورت؟

    • ایدئولوژی ایرانی = نظریهء توطئه + عدم بلوغ فکری

      ایدئولوژی ایرانی = نظریهء توطئه + عدم بلوغ فکری ابدی و ازلی (مقصر دانستن زمین و زمان و هر چیز و هر کس, بغیر از خود ما ایرانیان).

    • بردیا

      گرفته از متن : “اما نبرد سیاسی با سیاست هویتی چگونه است؟ با برگرداندن همه مسائل به مسائل آشنای تبعیض، خشونت و بهره‌کشی، با مبنا قرار دادن عدالت و تلاش برای رسیدن به یک منطق مشترک بر پایه درک فراگیر از عدالت، عدالت برای همه انسان‌ها.” عدالت برای همه انسان‌ها من را بیاد بیانیه پیامبران ادیان می اندازد. مارکس، نیچه ، فرید از چگونگی هویت زایی بشر چه در زمینه فردی که “ریشهٔ “ باقی دیگر هویتهای اجتماعی و در نهایت سیاسی است ، گفته اند “ اما در خصوص کنترل آن “ چندان سخن نگفته اند یا لااقل راه و روش آنها موثر نبوده است. امید است تا متخصصین امور راه حل های عملی تری جهت کنترل گرگ آدمی پیدا کنند.

    • فریدون مشیری

      گرگ گفت دانایى که گرگى خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر ... لاجرم جارى است پیکارى بزرگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور و پریش سخت پیچیده گلوى گرگ خویش اى بسا زور آفرین مردِ دلیر مانده در چنگال گرگ خود اسیر هرکه گرگش را دراندازد به خاک رفته رفته مى‌شود انسان پاک هرکه با گرگش مدارا مى‌کند خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند هرکه از گرگش خورد دائم شکست گرچه انسان مى‌نماید، گرگ هست در جوانى جان گرگت را بگیر واى اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیرى گرکه باشى همچو شیر ناتوانى در مصاف گرگ پیر اینکه مردم یکدگر را مى‌درند گرگهاشان رهنما و رهبرند اینکه انسان هست این سان دردمند گرگها فرمان روایى مى‌کنند این ستمکاران که با هم همرهند گرگهاشان آشنایان همند گرگها همراه و انسانها غریب با که باید گفت این حال عجیب [این شعر از مشیری در اینجا به بردیا تقدیم می شود]

    • سعدی

      "اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت" --------------------------------- تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیت نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

    • بردیا

      با تشکر از جناب مشیری ، شعر زیبایی را پست کردند. تا حدی هم رنگ و بوی غزلیات مولوی را میداد! من برای آقای نیکفر بعنوان یک متفکر به روز ، احترام قایل هستم. شخصاً هم از ایشان انتظار حرف آخر ، راه حل نهایی ، روش نجات دهنده بشریت ندارم. اما از سویی دچار حیرت میشوم ، ایشان ده ها سال است که در اروپا زندگی میکند و احیاناً از ساز وکار و شرایط اجتماعی سیاسی و اقتصادی آنجا آگاهی عمیقی دارد . اروپای فعلی در گیر معضلاتی گسترده در تمامی امور “ اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی “ است بخصوص در زمینه امور اجتماعی و همانطور که خود ایشان به یقین میداند اروپای فعلی فرزند پرورده شده در دست های افرادی همانند : مارکس ، نیچه ، فروید ، هگل ، هابرماس ، هورک هایمر، فوکو ، کامو ، سارتر ، . . . . آیا این کار درست است که آدمیان به این معلمان که دانش آموختگانشان بالغ شده اند و هم اینک در گیر ندانم کاری هستند رجاع بدهد که راه نجات بازگشت به مارکس و نیچه است!!؟ اگر این متفکران درست و تا انتهای ماجرا را دانسته میبودند و در نظریاتشان تمامی این پیچیدگی های ماهیت بشری را مّد نظر میگرفتند، پس در زمان حاضر آدم اروپایی قاعدتاً نمی بایستی دچار مشکلات فعلی باشد . اشاراتی که من در این پست میکنم فقط برای بشر اروپایی است نه بشر جوامع پیرامونی ، صرف داشتن تکنولوژی یا خواندن چامیسکی یا فوکو جبراً به مدرن بودن ختم نمیشود. همانطور که مارکس در جایی گفته بود دیدگاهای وی برای اروپاییان است نه برای جوامع تحت استثمار. احتمالاً به ذهن خواننده خطور خواهد کرد امروزه استثماری در کار نیست ، اما صرف نبود استثمار کلاسیک (چیزی که حدود ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال پیش وجود داشت ) خود بخود به مفهوم مدرن شدن نیست.

    • باربد

      مطمئن نیستم مارکس و انگلس کجا گفته بوده اند که نظریاتشان فقط برای جوامع متروپول هست و نه جوامع در حال رشد؟ اما در این ۴۰ و اندی سال که آثار این دو را مطالعه کرده ام, در هیچ متنی چنین ادعایی را به یاد ندارم. بی زحمت اگر امکانش هست منبع خود و متن مورد نظر را لطفا ذکر نمایید. تاکید مارکس و انگلس همواره اتفاقا به جهانشمولی و "کارگران جهان متحد شوید" بود. که البته خود این شاید مقداری تقلیل گرایانه بود و جزئیات نژادی و جنسی موجود در میان طبقهء کارگر را به مقدار کافی در نظر نگرفته بود. محدودیتهایی که تا حد بسیار, و شاید بتوان گفت کافی در مطالعات مارکسی قرن ۲۱ مطرح و حل شده است. مسله اساسی تر از اینکه مارکس و انگلس ۲۰۰ سال پیش چه گفته و یا چه نگفته اند, در این است که اکنون شیوهء تولید سرماید داری جهانی گشته و تمامی جهان را دارد به سوی نابودی می برد. حالا ما چه احساسات بسیار قوی بومی گرایی داشته باشیم یا نه؟ چه فکر کنیم تافتهء جدا بافته از بقیهء جهان هستیم یا نه, هیچ تغییری در درگیری جامعهء ایران در فرایند متوقف نشدنی و ناگریز جهانی شدن ندارد. سوای اینکه خود این تجربهء به غایت درد آلودِ ۴۰ سال اخیر در جمهوری اسلامی از نتایج تفکر بومی گرایانه و مبارزه علیه "غرب زدگی" است. که اتفاقا درست نتایج کاملا معکوس به جا داشته است. اگر اشتباه نکنم اشاره به نیچه, فروید و مارکس بیش از هر چیز اشاره و تکیه به روش شناختی مورد استفادهء آنان و معرفت شناسی تحقیقاتشان بوده است. نه تکرار ملا لغتی تک تک آثار و "گفته های نغز" آنان. خود مارکس در "برومر هجده" اشاره دارد به اینکه چگونه انقلابات قرن ۱۹ نمیتواند با تکیه بر ادبیات قرن ۱۸ به پیش برود. نکته ای که در مورد آثار خود او (که البته این شامل روش و متد وی نمی شود) و بی مصرفی ادبیات قرن بیستم برای انقلابات قرن بیست و یکم است. بومی گرایی بن بستی فاجعه بار است. جامعه کنونی ایران به شکلی کاملا "ایرانی" و "بومی" (بخوانید ناقص و غیر متعارف) در سیستم جهانی سرمایه داری ادغام شده است. ایدئولوژی ایرانی ناکارآیی, ناتوانی ها و محدودیت های خویش را در طی ۱۰۰ سال اخیر به نمایش گذارده است. زمان آن است که با درس گیری از اشتباهات گذشته, راه و مسیر روشنی را برای آینده ترسیم و تنظیم نمائیم. مشاهدات و نظریات نیکفر دست آوردی است در این زمینه و در این راه وبرای این مسیر.

    • سروش

      با احترام و تشکر از هموطن عزیز آقای نیکفر موضع گرفتن بر و نقد نوشته آسان نیست از سویی مفاهیم فراوان وگاه ناهمگون در چرخه استدلال نویسنده دیده میشود واز سویی پرش های فکری و ناگهانی در جملات کار را دشوارتر میکند. خواننده در انتها با انبوهی از هویت ها ونه با تحلیلی منسجم از مفهوم هوییت و درک نویسنده از آن روبرو است. ایشان از شکاف های مذهبی شیعه و سنی تا تضاد های قومی ترک و کرد وباز مانده های زخم های تاریخی عرب و عجم تا ناسیونالیسم مدرن و نژاد پرستی تا فمینیسم ودگرباشی جنسی و....را در یک نوشته کوتاه بدون یک انسجام تؤریک گنجانده اند تا به خطر از نظر ایشان عاجل و رو به رشد هویت باستان گرایانه و نژاد پرستی آریایی ایران امروز به رسند. با این همه به چند نکته کلیدی در نوشته ایشان میپردازم: 1-این گزاره که دید عامیانه وغیر نقاد فقط تضاد الف و ب را می بیند و ناتوان از تفکیک الف به الف هاست و درمقابل ذهن نقاد از کل به جزء میپردازد..گرچه غلط نیست ولی چندان هم روشنگر نیست و چه بسا خود مشکلی دیگر در فهم یک موضوع بخصوص اجتماعی ایجاد کند. ما برای درک ابر واژه پرنده احتیاج به شناختن همه پرندگان جهان نداریم خود این مفهوم کلی خود نتیجه درخشان قدرت انتزاعی اندیشیدن انسانی است و در خود بسیار روشن تر و پر بار تر از کلمه کلاغ یا کبوتر چون واژه هایی مشخص است. این که بگوییم جمهوری اسلامی در کلییت خود رژیمی ستمگر است از دید من تکلیف گوینده و شنونده را با قاطیعت بیشتری روشن میکند تا این که در درون این دستگاه جنایت و سرکوب در پی زیر مجموعه های اصلاح طلب واصولگرا بگردیم و خود را موشکافانه به تفاوت لاجوردی و سید محمد خاتمی مشغول کنیم.... 2 - اما در باره دغدغه اصلی و دل سوزانه مقاله یعنی آنچه که نیکفر ایدءولژی ایرانی مینامد به جز گمانه زنی و احساسی ناخوشایند از آنچه می گذرد استدلالی قابل پذیرش در نوشته نیست او از سویی میگوید ایران جامعه ای چند قومی است ولی همزمان خطر آریایی گرایی نژاد پرستانه را عمده میکند. پرسش این است که تحقیق میدانی یا تحلیلی علمی که این ادعا را ثابت می کند کجاست ؟ کدام یک از لایه های جامعه پریشان ایران امروز حامل جدی این ایدءولژی توداخلی است؟ آیا پراکندگی جوک های سخیف ضد عربی که حتی در بین حامیان شیعه جمهوری اسلامی که بر اساس استدلال شما هوییتی متفاوت از نژاد پرستی آریایی دارند هم رایج است, کافیست تا جامعه امروز ایران را آریایی زده بدانیم؟ در آلمان که تجربه عظیم ترین جنایت تاریخ انسان را تنها در حدود هفتاد سال پیش از سر گذرانده در سی سال گذشته که از وحدت دو آلمان می گذرد با انگیزه های آشکار نژادی بیش از دویست مهاجر را کشته اند,از فرانسه تا کشور های دمکرات اسکاندیناوی حدود بیست در صد طرفدار آشکار احزاب و گروه های نژاد پرست و راست افراطی هستند. آیا جامعه فلاکت زده ایران امروز چنین ظرفیتی دارد؟ مگر نه اینکه هزاران ایرانی جان به لب رسیده در دیماه 96 و آبان 98 در پی نان و آزادی و عدالت اجتماعی بپا خاستند؟ آیا باید شعار نه غزه نه لبنان آنان را هم ضد عرب بدانیم؟ این نوشته کوتاه جای شکافتن آنچه را که نیکفر ایدءولژی ایرانی مینامد نیست تنها به اشاره میگویم که در اوج نمایش آریایی بازی ایرانی در ده های 30 و 40 حزبی بنام پان ایرانیت در متن جامعه ایران جز کاریکاتوری گذرا و بی مقدار نبود و نماند. من با اینکه به حساسیت نیکفر در بحث هویت ارج مینهم اما شیوه استدلال و اغراق در وزن آن با او توافق ندارم درد و مساله سرزمین سوخته ما جای دیگری است. سربلند باشید.

    • بردیا

      باری باربد ، نظر مارکس در خصوص جوامع پیرامونی در مقاله ای که آقای موقن نوشته بود را در پستم گذاشتم ، اگر علاقه دارید یک آدرس فضای مجازی بدهید ، با کمال میل پی دی اف آن را برایتان پست میکنم. علاوه براین اگر تاریخ صد ساله ایران را مطالعه کنید پی میبرید که حدود ۹۰ سال پیش مردم ایران شناسنامه نداشتند ، این بین مفهوم است که نه کارخانه ای در کار بوده نه کارگری ، مگر اینه چینی بند زنی که در کوچه ها جار میزد را معادل کارگر “ مارکس “ بدانید. جهان سومی ها علاقه وافری در نقل کردن جملات این بزرگوارن دارند، من هم این را میدانم. غرب مشکل اساسی با کارکردهای اقتصادی و اجتماعیش دارد ، من در این سطح نیستم که در مورد اینگونه امور نظر برهم ، آن هم به این دلیل که هرمونیتیک این جریانات را نه در زبان و نه در فرهنگ و از همه مهم تر در تاریخ ایرانی نداشته ام، و این را به قطع می‌توانم بگویم که خود آقای نیکفر هم توان حل مشکلات غرب را ندارد ، چرا که تجربه تاریخی آن را ندارد. شاید یک مثال بهتر دیدگاه من را روشن کند: سه همسایه در یک خیابان زندگی میکنند، همسایه اول می‌رود یک اتومبیل پراید میخرد ، همسایه دوم شما هستید و من همسایه سوم ، همسایه اول خوشحال است که تردد هایش راحت شده است و شما و من فقط موتور داریم( وسیله ای نچندان کار آمد مثل اتومبیل ) چند سال بعد همسایه اول به شما در خیابان برمیخورد و شکایت از کاربوراتور پراید میکند که درست کار نمیکند و خرج روی دستش گذاشته است. او اتومبیلش را پیش یک مکانیک ( متخصص) برده و وی گفته یک اشکال درکاربوراتور ماشین است( طراحی غلط توسط تولید کننده اتومبیل )که در دراز مدت صاحب ماشین را به دردسر میاندازد. چند روز بعد من شما را در خیابان میبینم و از خریدن یک اتومبیل پراید حرف میزنم ، آیا شما بعنوان فردی که اشراف به خرابی کاربوراتور پراید دارید ، به من هوشیار میدهیم که خرید پراید به ضرر من تمام میشود یا اینکه سکوت میکنید . پراید را به منزله تفکرات مارکس در نظر بگیرید و همسایه دوم را به منزله افرادی در نظر بگیرید که از نقصان اتومبیل آگاه هستند، آنگاه می فهمید منظور من چیست. به باورم مطلقاً سطحی است که جهان را از دید امسال مارکس ببینیم. این بدین معنی نیست که کاپیتالیسم چیر خوبی است ، از بنیاد دیدن امور بدین شکل خطا انگیز است. من علاقه ای به ایران ندارم ، تنها زبان فارسی عامل ارتباط من با ایران و ایرانی است ، باز هم تکرار میکنم پدر کشتگی هم با ایرانی ندارم ، اما به باور من آنچه متفکران ایرانی میکنند ، گرته برداری از یک برهه تاریخی در بخشی از جهان است با این تصور که عین این تاریخ را میتوان در یک بخش دیگر تکرار کرد. تجربه نشان داده در عالم علوم نظری قرار نیست دو بعلاوه دو چهار بشود. اصرار من تنها این بود وقتی همسایه ای میداند اتومبیل همسایه اولی از ابتدا خراب بوده ، عقلانی است که به همسایه سوم بگوید : تو نخر!

    • بردیا

      باری باربد ، اینکه شما مطمئن هستید یا نیستید که مارکس چنین گفته یا نگفته، اثری بر واقعیت ندارد.نظر مارکس در خصوص جوامع پیرامونی در مقاله ای که آقای موقن نوشته بود را من در پستم گذاشتم ، اگر علاقه دارید یک آدرس فضای مجازی بدهید ، با کمال میل پی دی اف آن را برایتان پست میکنم. علاوه براین اگر تاریخ صد ساله ایران را مطالعه کرده باشید پی میبرید که حدود ۱۰۰ سال پیش مردم ایران شناسنامه نداشتند ، این بدین مفهوم است که نه کارخانه ای در کار بوده نه کارگری، مگر اینکه چینی بندزنی که در کوچه ها جار میزد را معادل کارگر “ مارکس “ بدانید و دوله های قاجار را برابر بوژوها تلقی کنید. این همان انگاری درد واگیردار افراد جهان سومی است که کمی مطالعه در زمینه انقلاب صنعتی در اروپا دارند. جهان سومی ها علاقه وافری در نقل کردن جملات این بزرگواران دارند، بخصوص اسلاوُی ژیژِ‌ک و چامسکی. غرب مشکل اساسی با کارکردهای اقتصادی و اجتماعیش دارد، من در این سطح نیستم که در مورد اینگونه امور نظر بدهم ، آن هم به این دلیل که هرمونیتیک این جریانات را نه در زبان و نه در فرهنگ و از همه مهم تر نه در تاریخ ایران داشته ام، و این را به قطع می‌توانم بگویم که خود آقای نیکفر هم توان حل مشکلات غرب را ندارد، چرا که تجربه تاریخی آن را ندارد. اگر ایشان در این مقام بود مقاله ای به زبان آلمانی مینوشت و نظرش را پیشنهاد می‌کرد. شاید یک مثال بهتر دیدگاه من را روشن کند: سه همسایه در یک خیابان زندگی میکنند، همسایه اول می‌رود یک اتومبیل پراید میخرد، همسایه دوم شما هستید و من همسایه سوم ، همسایه اول خوشحال است که ترددهایش راحت شده است ( سمبول مدرنیسم) و شما و من فقط موتور داریم( وسیله ای نچندان کار آمد مثل اتومبیل و سمبول پیشا مدرنیسم) چند سال بعد شما همسایه اول را در خیابان میبینید که مشغول ور رفتن به اتومبیلش است و او شکایت از کاربوراتور میکند که درست کار نمیکند و خرج روی دستش گذاشته. او اتومبیلش را پیش یک مکانیک (متخصص نه روشنفکر) برده و وی گفته یک اشکال درکاربوراتور ماشین است(طراحی غلط توسط تولید کننده اتومبیل، چیزی که تمام پرایدها در دراز مدت بدان دچار خواهند شد ). چند روز بعد من شما را در خیابان میبینم و از خریدن یک اتومبیل پراید حرف میزنم، آیا شما بعنوان فردی که اشراف به خراب شدن کاربوراتور پراید دارید ، به من هوشدار میدهید که خرید پراید به ضرر من تمام میشود یا اینکه سکوت میکنید . پراید را به منزله تفکرات مارکس در نظر بگیرید و همسایه دوم را به منزله فردی در نظر بگیرید که از نقصان اتومبیل آگاه است آنگاه می فهمید منظور من چیست. به باورم مطلقاً سطحی است که جهان را از دید امسال مارکس ببینیم. مارکس نمیتوانست زندگی خصوصی خودش را جمع کندو بدون کمک مالی انگلس ( یک بچه پولدار ) میبایستی در خیابان زندگی کند. این بدین معنی نیست که کاپیتالیسم چیر خوبی است یا بی عدالتی معقول است، از بنیاد دیدن امور بدین شکل خطا انگیز است. من علاقه ای به ایران ندارم ، تنها زبان فارسی عامل ارتباط من با ایران است ، پدر کشتگی هم با ایرانی ندارم ، اما به باور من وقتی همسایه ای میداند اتومبیل همسایه اولی از ابتدا خراب بوده ، عقلانی است که به همسایه سوم بگوید : تو نخر! یا همسایه دوم اساساًی پی به حرف همسایه اول نبرده است!!؟

    • باربد

      مارکس نیز مانند بسیاری از دیگر متفکران عظیم در تاریخ بشریت, دوره های متفاوت فکری داشت. در مورد جوامع ماقبل سرمایه داری (پیرامونی) نیز مارکس فقط "یک نظر" نداشت. اولین نوشته های مارکس در باره "شیوهء تولید آسیایی" در مقالاتش در روزنامه "نیویورک دیلی تریبیون" منتشر شد, که بعدها نسخهء ویراستاری شدهء آن مطالب را در فصل "شکلبندی های ماقبل سرمایه داری" در کتاب گروندریسه منتشر کرد (۱۸۵۷-۱۸۵۸). حدود بیست سال پس از آن, مارکس در بررسی هایش در مورد "کمونهای روستایی در روسیه" نظریات سابق خود را به زیر پرسش برد و حتی مطرح کرد که با وجود حضور چنین کمونهایی شاید التزامی به عبور از مرحلهء سرمایه داری در روسیه نباشد. صحبت اینجا در مورد لزوما صحت و یا عدم صحت نظرات مارکس نیست, بلکه توجه کردن به اینکه ما فقط با "یک نظر" مارکس روبرو نیستیم و بررسی آرا و نظریات مارکس پیچیده گی ها و بغرنجی های خاص خود را دارد. پس این گزاره "نظر مارکس در خصوص جوامع پیرامونی" ادعایی نادرست است و ما با نظرهای مارکس در مورد جوامع پیرامونی روبرو هستیم. همچنین ۱۰۰ سال پیش بسیاری از مردم در جنوب آمریکا و یا حتی مناطق روستایی در شمال آمریکا نیز شناسنامه نداشتند. اما ۴۰ سال پیش ایران, بزرگترین, عظیم ترین و مجهز ترین پالایشگاه نفت در جهان را داشت. در مورد خصوصیات شیوهء تولید سرمایه داری در ایران شما را به مطالعهء مقالات سایت "نقد اقتصاد سیاسی" خصوصا نوشته های آقایان پرویز صداقت و مالجو دعوت می کنم. انقلاب صنعتی در کشورها و جوامع اروپای نیز به شکل "یک انقلاب" و با فرمی همگون و کاملا همانند و همشکل صورت نگرفت, بلکه در هر جامعه با توجه به پیش زمینه های سیاسی, فرهنگی آنجا و مهمتر از همه توازن قوای سیاسی به پیش رفت. اساسی تر از همه اینها در درون هر کشور و هر جامعه ای اروپایی مناطق مختلف هر کشور سیر و شکل های متفاوتی از سرمایه داری را تجربه کردند. رجوع کنید به مقالات گرامشی در مورد تمایزات جنوب و شمال ایتالیا. در اینجا هیچکس نه تلاشی و نه علاقه ای به "دیدن" جهان از "نظر" مارکس دارد. همانگونه که اشاره شد مارکس در دوران مختلف حیاتش نظریات متفاوتی را داشت. عنصر معتبر در نوشته های مارکس روش شناختی (Methodology) و معرفت شانسی (Epistemology) او می باشد. عناصری که مارکس از خود "اختراع" نکرده بود و بلکه از متفکرین ماقبل خود, مانند آدام اسمیت و دوید ریکاردو (در اقتصاد سیاسی) و از فلسفهء آلمانی و نظریات سیاسی فرانسوی (رجوع شود به "سه منبع و سه جز مارکسیزم" از لنین - که هر چند اشکالات خود را دارد, اما بااینحال مطلع و مفید است) گرفته بود. دشواری های زندگی خصوصی مارکس کاملا بی ربط به نظریات اقتصاد-سیاسی او می باشد. خود مارکس اتفاقا از معدود متفکران عظیمی است که هیچگاه به جزم گرایی نغلتید و عبارت مورد علاقه اش در تمام زندگی پربارش این بود که؛ "به همه چیز باید شک کرد" De omnibus dubitandum Everything must be doubted

    • دردمند

      حرف بزنیم که فقط حرف زده باشیم! لطفا یکی از کسانی که اینجا "حرف" زده بگوید هویت ایرانی چه ربطی به مارکس و انگلس دارد. اصلا بحث هویت ایرانی چه فایده ای دارد و چه دردی از مردم دردمند ما دوا می کند؟

    • باربد

      همانگونه که در ساحت طبیعت به علوم و روش علمی برای پیشرفت و حل مشکلات طبیعی نیاز هست, در حیطه اجتماع نیز علوم اجتماعی و روش های علوم اجتماعی ابزار پیشرفت در جامعه و حل مشکلات اجتماعی هستند. فاجعه کرونایی که اکنون در ایران تجربه میشود ماحصل تحمیل یک "هویت اسلامی" کاذب در ۴۰ سال اخیر بر جامعه ایرانی بوده است, که اکنون همگان به وضوح می بینیم که چیزی نبوده جز دروغ, تزویر, جبر, بدبختی و طاعون. "هویت ایرانی" و "ایدئولوژی ایرانی" گفتمان هایی هستند که خود را بدیل و آلترناتیوی در مقابل هویت اسلامی و ایدئولوژی اسلامی عرضه می کنند, اما در حقیقت امر عروسک هایی پوشالی بیش نیستند. هویت انسانی و گفتمانی که بر مبنای ارزش و آزادی انسان است تنها راه رهایی از موقعیت طاعونی کنونی است. شوربختانه برای برخی از "هموطنان عزیز" اگر نوشتاری پر از شعارهای فریبنده نباشد, و یا اگر متن مورد نظر چیزی بیش از یک انشاء ی ساده باشد, طاقتشان طاق می شود و تحملشان تمام و .... مردم دردمند ما نیاز به آزادی داردند. آزادی خود به خود و به صورت اتفاقی و تصادفی مهیا نمی شود. برای رسیدن به آزادی در جامعهء ایرانی ما نیاز به استفاده از پیشرفته ترین شاخه های علوم اجتماعی در جامعه ایرانی داریم. گفتمان های انسان گرایانه و اومانیستیک سوسیالیستی مارکس و انگلس یکی از این گفتمان ها می باشد. روش شناختی (Methodology) و معرفت شناسی (Epistemology) مارکس در ساحت و حیطهء علوم اجتماعی نیز می تواند و باید مورد استفاده قرار بگیرد. کوتاه ترین مسیر و راه پایان دادن به دردهای مردم دردمند ایران, تفکر است و بر اساس اندیشه و خرد حرکت کردن. اگر تفکر, اندیشه و خرد برای برخی "هموطنان عزیز" سنگین است, چنین محدودیتی مسلما مشکل آنان است و نه مردم ما.

    • بردیا

      برای دردمند! به باور من هویت یک معقوله مطلقاً فردی است . از آنجایی که آدمی حیوانی اجتماعی است با تجمع هویت های هم گرا هویت اجتماعی خلق میشود در نهایت هویت ملی . اینکه خود ماهیت “ هویت “ چیست در نوشته دکتر نیکفر توضیح دقیق و روشنی داده شده . هویت فی حدذاته نه خطرناک است و نه بی خطر ، مشکل زمانی پیدا میشود که فردی یا گروهی از این “ هویت “ استفاده ابزاری بکند. پس اگر صاحبان هویت ، اختیار تفکر و زندگی یشان را به فرد یا گروهی بدهند که از هویتشان استفاده ابزاری بشود، چوب حماقت خودشان را میخورند. به باور من آقای نیکفر دوچار تناقض گویی میشود وقتی از هویت صحبت میکند آن هم تنها در حوزه اجتماع و اجتماع را تنها ملاک و معیار سیاست هویت یا هویت سیاسی میبیند. خود ایشان با نحوه تفکرشان در حال ایجاد هویت در حوزه فردی و در حوزه اجتماع و در نهایت در حوزه سیاست هستند، اما از سویی در پی بی اعتبار ساختن این معقوله میباشد. ایشان یکی از متفکران به روز هستند و من همیشه نوشته های ایشان را دنبال میکنم . اما اخیراً پی برده ام که موتور تفکر ایشان روی دندهٔ خلاص افتاده است ، گشتاور بالاست اما حرکتی رو به سوی جلو نمی بینم. این بدین مفهوم نیست که دیگر متفکر نیستند بلکه درست مثل هر متفکر دیگری دوران رکود کوتاه مدتی را احتمالاً تجربه میکنند و این جریان از منزلت ایشان نمی کاهد. اگر بدنبال دوا و درمان معضلات اجتماعی هستید ، نیاز به یک متخصص دارید که اول درد را تشخیص بدهد، اما قبل از هر چیز مریض میبایستی اشراف به خود و اوضاع وجودیش داشته باشد و بتواند از درد ش حرف بزند، بعد این متخصص اگر حاذق باشد درمان درد را هم برای مشکلات اجتماعی می‌دهد. اما گر اجتماع آنقدر آگاه نیست که از دردش توصیف درست و مقرون به واقعیتی بدهد ، انتظار درمان داشتن از متخصص کمی دور از واقعیت و خیال بافی است. توصیه سازنده ای بکنم بدنبال درمان هستید مقالات نیکفر و جهانبگلو و اسفندیار طبری را بخوانید و در دراز مدت اثر شگرف آن را تجربه کنید.

    • دردمند

      حرف و حرف و حرافی, حرافان حرفه ای. سالها پیش همین حرافان به هر مناسبتی فاکتی از مارکس و انگلس و لنین از انبانشان بیرون می کشیدند اما سر انجام در عمل کارشان به همکاری با حکومت اسلامی کشید. در خارج هم تمام هنر "تفکر, اندیشه و خردشان" بعد از آنهمه حرافی صف کشیدن جلوی سفارت و رای دادن به حکومت اسلامی بود. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. روشن شد؟

    • عباس مطلق

      با سلام ببخشید بنده باز فضولی میکنم.. هموطنی بنام : درد مند ٬دو خطی واقع گرایانه و خالصانه و صادقانه ٬نوشته اند و هیچگونه نکته عجیب و غریبی هم نیست در این دو خط. ( خطاب به هموطن دیگر : بردیا ٬گویا ) بنده هر چقدر فکر میکنم رابطه ئی میان مارکس٬ نیچه٬فروید٬ و انگلس و..هویت ایرانی نمیبینم و نمی فهمم.کاش هموطنمان : بردیا ٬ما را در درک این یاری کند ٬ که تاریخ ایران و خلقیات و مذهب و فرهنگ و صدها گونه دیگر این نقطه خاورمیانه ٬ و هویت ایرانی مشرق زمین٬ با اروپا و شهیران اروپا دارد٬ ؟کدام پیوند تاریخی میان این دو قاره ٬موجود است .البته بخش ارتباطات بازرگانی شرق و غرب و تآثیراتی چند در فرهنگ و هنر و داد و ستد ها که بگذریم که انهم عمیق و تآثیر گذار نبوده اند در زندگی و عادات و مذهب یکدیگر و نکته دیگر اینکه : چنانچه بعد از ۱۷ اکتبر و تغیر نظام تزاری به یک نظام مارکسیسم / سوسیالیسم..چنانچه اگر که نه یک شخص ٬انهم دارای سوابق تبهکاری در سنین جوانی ٬( استالین ) اگر نه یک نفر ٬بلکه گروه رهبری دانا و اگاه با انتخاب مردم و رهبر ان مرحوم لنین انتخاب میشد و برنامه دراز مدتی ٬مثلآ سه ساله یا پنج ساله ارائه میشد و قدرت تمرکز نمیافت به یک ٬ یک انسان که دیدیم چه کرد.انهم زمانی ایرانیان و چپ ما ٬متوجه شدند که نظام شوروی فرو پاشید...اگر همه اصول و امور درست و منطبق با دستور تئوری و فلسفه مارکسیسم / سوسیالیسم ٬پیش میرفت که اوضاع و احوال جهان این نبود امروز که میبینیم! نه اسیا و نه خاورمیانه و نه غرب ٬ هیچ سند معتبری در دست نیست که نشان دهد در صورت موفقیت نظام سیاسی و اقتصادی اتحاد شوروی ٬سیستم سرمایه داری میتوانست به موجودیت خود ٬ ادامه دهد.اما میتوان طبق معادلات اقتصادی و سیاسی ٬حدس زد که عمر سرمایه داری سالها پیش به پایان میرسید٬ رسیده بود! اروپای امروز ابدآ دست پرورده و تربیت شده نویسنده گان و دانشمندان ..فیلسوفانی که شما نام برده اید ٬نشده است و نمیبوده است.چنانچه قدم به قدم طبق نصایح و معادلات اجتماعی / فرهنگی و تربیتی و سیاسی و گاه در عرصه اقتصاد نیز..عمل میشد ٬اروپای امروز میبایست مردمانی متمدن ٬ همنوع پرست و دارای اخلاق والای انسانی میبودند دوست عزیز که .امروز در همین اروپا در سطح وزراء ٬ دولتی ها ٬ بخش خصوصی ٬دزدی ها و رشوه هائی منتشر میشود که انسان متحیر میماند که اینجا هم ؟ تبهکاری و رشوه و دزدی از پول شهروندان ٬این جا هم ؟؟؟ حیرت اور است دزدی های امروز دولت سوئد ٬ فنلاند و دانمارک بعنوان مثال...ابدا اینی نیست که متذکر شده اید و تصور میکنید دوست عزیز..نصایح نیچه؟؟ این ارزیابی از اروپا و نتیجه پند و اندرزهای نویسندگان نام برده ٬به هیچوجه درست نیست هموطن عزیز..چنین نبوده و نیست.بعنوان مثال نصایح نیچه کجا٬انگلس یا فروید کجا و ...شرائط زیست امروز مردمان اروپا ٬کجا؟ با تشکر از سردبیر محترم سایت ع. مطلق با عرض پوزش اقای سردبیر گرامی ..ببخشید سرورم این دومی تصحیح شده است ٬ ببخشید

    • بردیا

      برای آقای مطلق زبان ، آداب ، رسوم ، فرهنگ و مرز جغرافیایی عوامل ایجاد هویت جمعی هستند. اما جمع را افراد تشکیل می‌دهند ، به عبارتی هسته این ماجرا در فرد نهفته است. من حدود ۲۳ سال است که در اروپا زندگی میکنم، از مارکس ، نیچه ، فروید کتابهایی خوانده ام آن زمان که در ایران بودم، زندگی در غرب من را آگاه کرد که برداشت من از این متفکران بنیاداً ناکافی و بعضاً غلط بوده. اشاره شما به تمدن اروپایی مشابه تصور من قبل از زندگی کردن در اروپا بود. تمدن ، اخلاق خواب و خیالی بیش نیست ( آنگونه که در ذهن بشر جهان سومی است) . “ تفاوت بشر جهان سومی با بشر اروپایی در اشراف داشتن به گرگ آدمی است “ . آلمانی ها یک ضربالمثل دارند به این مزمون: بدون وجود شاکی ، نیاز به دادگاه نیست. به عبارت دیگر دزدی کردن تا موقعی که مچ فرد دزد گرفته نشده قابل تصوره! . بشر اروپایی میداند که یک حیوان درنده در وجودش نهفته است و بایستی مدام کنترل شود( قانون) هیچ آلمانی از سر انسانیت پشت چراغ قرمز ترمز نمیکند بلکه از ترس جریمه سنگین و اگر خلافش را تکرار کند گواهنامه اش را از دست می‌دهد. البته این برای بشر جهان سومی قابل درک نیست چرا که تجربه زیستی از این معقوله ندارد. گفتمان های هر عصری را متفکران آن دوران رقم میزنند، هابز ، هگل ، کانت ، نیچه ، مارکس ، فروید، فوکو و. . . متفکرانی بودند که با طرح ایده و نظراتشان ، تفکرات و سویی گیری های فردی ، اجتماعی جوامع اروپایی را جهت داده اند و بدنبال آن ساز و کار دولت‌ها را متاثر کرده اند، البته اینگونه تاثیر گذرای تا اوایل قرن بیستم امری رایج بوده ، اما امروزه کسی در اروپا گوسفندوار بدنبال متفکری راه نمی افتد. چرا که سطح دانش فردی تا حد قابل ملاحظه ای افزایش یافته ( این بدین مفهوم نیست که دیگر حماقت نمیکند یا همیشه درست را از غلط تشخیص می‌دهد ! ) . هر پدیده را شناختن احتیاج به دو دیدگاه دارد ، درونی ، بیرونی . اگر اصرار در فهمیدن هویت ایرانی دارید پس مقالات نیکفر را میتوان نگاهی از بیرون تلقی کرد، اما چیزی که در مقاله فقدانش احساس میشود نگاه درونی به این پدیده است. البته ایشان یک فیلسوف هستند و امر را از منظر فیلسوف میبیند، حالا اگر یک جامعه شناس در خصوص هویت مقاله ای بنویسد ، مجموعه این دو دیدگاه تا حدی دید باز تری را ایجاد میکند تا خواننده درک نزدیکتری به معقوله هویت داشته باشد. من هرگز نگفته ام که این متفکران یاهو گفته اند، اصرار من فقط بر این است ، قرار نیست هیچ متفکری حرف آخر و یا نسخه دوای تمام درد های آدمی را در دست داشته باشد و مهم باور داشتن به لیبرالیسم فکری میباشد و گوهر این تفکر در این نهفته است ما آدمیان در چار چوب چهار دیوار اسیر هستیم: زبان ، تاریخ ، دانش علمی و ذهنیات . نتیجتاً مغز تفسیرگر ما همیشه در خطر تفسیر غلط قرار دارد ، پس مطلق نگری راه به بیراهه میبرد. برای آقا یا خانم دردمند: اگر شما سرتان از حرّافی دیگران پر است ، چرا اینقدر مفعول هستید ، فاعل بشوید و مقاله ای بنویسید که راه عمل را به همه نشان دهد، من اولین آدمی خواهم بود که آن را خواهم خواند و اگر معقول بافتمش به آن عمل خواهم کرد. چرا اساساً انتظار راهنمایی از دیگران دارید ، اختیار زندگیتان را خودتان بدست بگیرید و عمل کنید. اما از آنجایی که خودم یک زمانی یک ایرانی بوده ام ( اما هرگز اروپایی نشده ام، آدم های ضعیف احتیاج به هویت اجتماعی یا ملی دارند) میدانم که نه شما بلکه بخش اعظمی از مردم ایران توان فهمیدن این امور را ندارند، چرا که بنیه فهم این امور را ندارند ، توان فهم این امور احتیاج به تجربه تاریخی اینگونه امور را دارد ( با خواندن کتاب لزوماً چیزی تغییر نمیکند ، فقط به تاریخ “ روشنفکران “ از مشروطه به این سو دقیق بشوید، در میبابید منظور من چیست ) و اگر با خواندن این سطور به غرورتان برخورد و در پی فحش دادن به من بشوید ، ثابت میکند که شما بویی از تولرانس نبرده اید( تولرانس یکی از مظاهر متمدن بودن است ) . آنچه من در این صفحه نوشته ام نظر من بود و نظرات من قرار نیست که واقعیت مطلق باشد، همانطور که نظرات نیکفر و باقی افرادی که نظرشان را نوشته اند در چهار دیوار هرمونیتیک خودشان اسیرند. پس نوشته من را حمل بر توهین نگیرید.

    • عباس مطلق

      سردبیر محترم زمانه .. با سلام به همه دوستان و خطاب به هموطن گرامی : بردیا. متآسفانه عادات و اخلاق و خصائص بیشماری در ما ایرانیان نهادینه شده است در این ۱۵ قرن اخیر و متآثر از ائین و مذهب اسلام.ائینی که نه متعلق به مردمان این مرز و بوم بوده و نه پیوندی داشته است.یکی از مهمترین این خصیصه ها ٬ از دست دادن مهر و محبت و پیوندهای عاطفی میان مردمان ایرانی بوده و در این ۴۰ ساله در ما ٬ ایرانیان بشدت متداول شده است. هموطن گرامی بردیا ببخشید ٬ ببخشید این گفته را ٬بخش اخر نوشته شما به هموطن دیگر : دردمند٬تآئید دارد و تصدیق. در اغاز نوشته شما در مورد زبان ٬اداب ...عوامل ایجاد هویت جمعی هستند ٬متآسفانه نادرست است و با معادلات پایه ئی در مقوله علم قرار دادها اجتماعی و اصول اجتماعی ٬ همخوانی و مطابقت ندارد. کلآ تمام مقوله های نامبرده عواملی هستند که اجتماعات ٬ ملتها و اقوام مختلف جهان را طی دورانهای تاریخی در شرائط مختلف جغرافیائی٬ساخته اند و شکل و تثبیت نموده اند.هویت انچه در لغت نامه های فارسی زبان خودمان ٬ مرحوم دهخدا و معین ٬شرح و بسط داده شده است٬انچه شما معنا کرده اید نیست.چرا که هویت بمعنای ذات ٬ جوهر٬ دستاوردهای اخلاقی / فرهنگی / روحی و غیره اجزاء وابسته یک انسان ٬بیرونی و درونی ست .مرقوم داشته اید ۲۳ سال در خارج از ایران زندگی میکنید و..و..و تصورات شما از فرهنگ و روش و زندگی غربی/ اروپائی چیست و متضاد است با هویت ایرانی و غیره انچه من از نوشته شما دستگیرم شد. حضورتان عرض شود من در سن ۲۹ سالگی در سال ۱۹۸۳ از ایران خارج شدم و پناهنده کشور سوئد هستم تا کنون نیز بیش از سی سال است که وطنم را ندیده ام. دوست عزیز٬امروز جهان در گردابی ست و انسان در مرداب متعفنی بنام پول / سرمایه دست و پا میزند.در شرق بنوعی ملتها را توسط دین ٬از ترقی و اگاهی ٬باز داشته اند و بقول ما : گوسفند وار به خیابانها میاورند..در غرب / اروپا نیز همان است ٬منتها به شکل و فرم مدرن و با کلاس !! سوئد طبق امار سازمان بین المللی در سال ۱۹۹۰ تنها ترین کشوری بود روی کره زمین که هم ثروتمند بود و هم یک نظام واقعی سوسیال دمکراتی در ان بیش از دو نیم دهه ٬برقرار بود.اما بعد از نخستین دور به قدرت رسیدن بخش خصوصی ( مدراتها ) اهسته اهسته پایه و اساس جاده رفتن بسوی بخش خصوصی توسط مدراتها گذاشته شد و ساخته شد و صاف...بمرور زمان از ان دوره تا امروز سوسیال دمکراتها با مدرات هر ۴ یا ۸ سال دولت تشکیل دادند و مردم را هر دوره به خیابانها کشاندند..قبل از انتخابات تریبونها گذاشته شد و حرفهای زیبا زده شد..قول ها داده شد..اما هر بار وقتی بقدرت دست یافتند..همه فراموش شد و سیستمی که توسط مدراتها سال ۹۱ برنامه ریزی و پی ریزی شده بود ٬ کم کم بمروز زمان تثبیت شد ٬سوسیال دمکراتها دوره های بعدی ادامه دادند..در واقع فرمان کشتی را بدست گرفتند.. بدون تغیر پایه های گذاشته شده سیستم سرمایه داری ..توسط مدراتها یا بخش خصوصی..در واقع از سال ۹۰ بخش خصوصی ذره ذره..قدم به قدم..بدور از هیجان و بقول فرنگی ها ٬ استرس..تا امروز پیش رفت و تمام ٬ تقریبآ تمام امتیازات بدست اورده شده توسط پدران و مادران پدران و مادران انها ٬نسلهای ۴۰ و ۵۰ میلادی که با خون جگر و کار ممتد و گرسنگی کشیدنها ..بر پا شده بود..همه در حال نابود شدن است.هر دوره نیز مردم سوئد را مانند گوسفندان به خیابانها میکشند. در فرانسه ٬میتران ..سرکوزی و این اقا پسر اخری ٬مکرون..در المان خانم مرکل مسیحیان ازاده / دمکرات قدرت را بدست دارند .سبل اسلحه به خاورمیانه توسط همین المان و دولت مسیحیان دمکرات ٬فروخته شده و سوئد نیز .اما چگونه است که ملت متمدن المان بعد از اشکار شدن دزدی ها و کلاهبرداری های دولت المان ٬مردم٬تحصیل کردگان ٬کارمندان و کارگزان المان ٬دوباره به خیابانها کشانده شدند؟؟ یا در مورد کشور فرانسه دقیقآ همین! همین.اروپا و غرب ٬بقول ویل دورانت در تاریخ تمدن ٬غرب نواده های سرکش و نمک نشناس مشرق زمین اند که امروز و در قرن بیستم خاورمیانه و امریکای لاتین و افریقا و بخشی از اسیا را به ذلت امروز نشانده اند.در باره دولتهای المان و فرانسه و بهره بری از ملتها مانند گوسفندوار رای دادن..خودتان میتوانید در اثاری که بزبانهای المانی ٬ فرانسه و انگلیسی منتشر شده اند مطالعه کنید.از تمام اینها گذشته دوست عزیز برای ارزیابی و تحلیل کلی از این دست مقوله ها نمیتوان مثال های فردی / شخصی زد مانند ان راننده اتوبوس و ..و غیره. برای رسیدن به نتایج درست و علمی میبایست تمام بقول فرنگیها ٬فاکت ها ٬تمام علتها و اسناد و مدارک علمی / تحقیقی و اثبات شده را استفاده کرد تا درستی مطلبی ٬یا مقوله ای روشن شود.شما برای شناختن پدیده های هستی به دو علت ٬دلیل ٬اشاره کرده اید : بیرونی و درونی..هموطن گرامی این چه بررسی ست که تنها به دو علت ٬انهم کلی و نه شکافته شده و نشان داده شده..کفایت نموده اید؟ این گفته نادرست است دوست عزیز..چرا که ما / انسان / جوامع در محیط زندگی خود تحت تآثیر عوامل گوناگون اقتصادی ٬ فرهنگی ٬ جغرافیائی ٬ اموزش و تربیتی ٬تاریخی و روحی ٬ که البته اقتصادی مهمترین این علتهاست..شکل گرفته و رشد میکنیم..ما نمیتوانیم تنها با دو کلمه کلی : درونی و بیرونی قضیه را فیصله دههیم برود پیه کارش !! در مورد بخش اخر نوشته اتان خطاب به هموطنمان : دردمند..به بنده ربطی ندارد و وکیل این هموطنمان نیستم ٬اما از انجا که بحث و نوشتن ازاد است ٬نظرم را مینویسم..ببخشید که دخالت میکنم دوست عزیز..ببخشید: بیاد شعر / دوستی / ان نازنین مرد ازاده مرحوم مشیری عزیزمان افتادم..ما متآثر از همین تاریخ و فرهنگ ۱۵ قرن اخیر دینی / اسلامی دارای خصائل غم انگیز و دردالودی شده ایم.ایرانی و خصلت ایرانی چنین نبود .محبت و مهر و دوستی از میان ما ایرانیان رخت بربسته است خصوصآ در این ۴۰ ساله که ما ایرانیان با خشونت ٬ دو روئی ٬ دروغ ٬کینه ورزی و دشمنی ٬ خود پرستی و هزاران ادعا٬زندگی کرده ایم مردم تربیت شده اند بدین روش. نوشته شما دوست عزیزم درخور یک ایرانی با فرهنگ و با اخلاق نیست به هموطنش.ببخشید اینگونه مینویسم.همنوع دوستی میان ما رخت بربسته است.ما هرگز نمیتوانیم این اب و خاک و مردمش را ٬ خودمان را نجات دهیم..چرا که پراکنده ایم..بسیار از هم دوریم.کینه ورزی و با سخن تعنه و توشه و نفرت برای ما ایرانیان امروز مسئله ای ست عادی و متداول!! چرا؟ یک واژه و کلمه نیکو و زیبا و محبت امیز در نوشته شما به دیگری دیده نمیشود هموطن عزیزم مقاله نوشته شده توسط اقای نیکفر ٬دارای ارزیابی های مفید و جالب فلسفی و اجتماعی و تاریخی ست.حالا اگر من چنین فکر نمیکنم..میتوانم نظرم را بنویسم اما اینکه نوشته من شکلی داشته باشد که نشان دهم درس میاموزم و نویسنده نادرست و غلط ارزیابی میکند....این ایا همان خود پرستی بیمار گونه ما ایرانیان نیست؟ مجددآ ببخشید که دخالت کرده ام با تشکر از سردبیر محترم زمانه تصدق همگی دوستان. مطلق سردبیر جان ..بیائید هر دو امیدوار باشیم این دیگر بی غلط است !!

    • بردیا

      برای آقای مطلق: واقعاً حیرت انگیزه ، کجای نوشته من نشانه ای از دین و مذهب دارد!!!؟ کجای نوشته من نشان از خودبزرگ بینی دارد، شخصاً به صراحت نوشته ام که بشر “ خود “ من در هرمونیتیک زمانه خود اسیر هستیم!!!!؟ شما می‌توانند ۱۰۰ سال در غرب زندگی کنید اما غرب را در نیابید ، آنچه من نوشتم جهت طرفداری از غرب و بقول شما تو سر اخلاق و فرهنگ ایرانی زدن نیست. در نوشته من کاملاً آشکار بود که مردم آلمان زور قانون سرشان نباشد هم هموطنانشان را تکه تکه میکنند و غیر آلمانی را همینطور. ایرانیان خودشان را بیش از آنچه که هستند جدی میگیرند. اثبات این مدعا هم کار آسانی است : وجود شما در سوید ، من و نیکفر و میلیونها ایرانی خارج نشین مویید این نظر است . اگر ایرانی جماعت عرضه کشورداری داشت ما آوره و کشورمان مخروبه نمی شد. به جرات بگویم تمامی خارج نشینان را به ایران ببرید، فراست، کیاست و مدیریت کشور داری را ندارند و همان گندی را میزنند که صاحبان قدرت در ایران هم اینک میزنند. کشور داری و ترقی در امور یک کشور را به عینه در تاریخ اخیر اروپا میتوان دید، حال همین مردمان بطور نسبی مترقی دچار مشکلات عدیده شده اند اما خودشان بهتر از هر ایرانی میدانندکه چگونه مسایل شان را حل کنند. ما ایرانی ها اگر کننده هستیم مشکلات خودمان را حل کنیم. از حماقت های غربی ها نوشتید ، من وکیل غربی ها نیستم ، همین قدر که شما در کشورشان ده ها سال است که زندگی میکنید نشانگر برتری این جماعت به شما و من است. ایرادات غربی ها را به حق گرفتن و گفتن، مزایایی برای مردمی که کشورشان را به مخروبه تبدیل کرده اند ندارد. اروپایی ها مدعی گُل سرسبز دنیا بودن نیستند. این را هم از سر طرفداری اروپایی ها نمیگویم ، بلکه آدمی نیستم که چشمم را به روی نقایص خودم و هموطنانم ببندم. کجای نوشته من کینه ورزی داشته!!!؟ من از عدم شناخت مان نسبت به امور جهان و بطور اخص اروپا نوشتم و اینکه ما ایرانیان نظرات متفکران اروپایی را شاقول و میزان فهم و تحلیل اوضاع خودمان میکنیم بی آنکه هرمونیتیک آن را در نظر بگیریم. منظور شما از اخلاق و فرهنگ ایرانی چیست. از چه فرهنگی اساساً در تاریخ ایران زمین صحبت میکنید. از بعد از استیلای اعراب در ایران مردم ایران اکثراً جهت ادامه حیات به یک جماعت وطن فروش و هم وطن فروش تبدیل شده اند، من مسبب این وضعیت را اعراب نمی بینم، چرا که اگر چنین ویژه گی در ابتدا در مردمی نباشد ، چنین رفتار نمیکنند ( آقای نیکفر در همین خصوص مقاله مفیدی نوشته اند) البته تنها ایشان نیستند که در این خصوص مطلب نوشته اند، دکتر اسلامی ندوشن هم گفتار روشنگری در این باره داشته اند. اصلاً چرا ایرانی ها در مواجه با غربی ها مدام در پی ثابت کردن تمدنشان هستند!!!!!؟ اگر به این باورید که با شعر و شاعری می‌توانند یک کشور را اداره کرد ، این گوی و این میدان. ضمناً استفاده نکردن از کلماتی از قبیل ( ببخشید ، پوزش میخواهیم ، اوه چه زیبا ، بسیار متین و . . . ) نشانه خواستایی نیست ، من مدام از نادانی خودم و دیگر ایرانیان نوشته ام ، این را حمل برخودستایی میکنید . امور را شخصی کردن و از حالت راسیونال آن در آوردن نشانه عدم درک است. من در متنم اشاره مستقیم کردم که نظر من را حمل برتوهین نگیرید، این بدین مفهوم است که من آگاهانه در سدد جلوگیری از شخصی کردن یک مکاتبه بوده ام. امور را بقول آلمانی ها sachlich ببیند فارسی آن شاید بشود واقعگرایانه. من آدم بی مذهبی هستم ، پای اینگونه حرفای دین و مذهب را به نوشته من نکشید، اما به خدا باور دارم . باور ایمانی من هم به فرد دیگری ارتباط ندارد، همانطور که من به خودم اجازه نمیدهم از باور های ایمانی کسی بپرسم. حکایت من ماجرای همسایه دوم است که در جواب جناب باربد ب در مثالم آوردم. باز هم تکرار میکنم این ها باور های من است ، قرار نیست که مطلقاً درست باشد ، اما اگر شما اصرار در نادرست بودن آن دارید ، پایبند به همان شیوه تفکری هستید که صاحبان قدرت در ایران دارند. البته اگر . . .

    • هوشنگ

      جناب مطلق می توان گفت حقیقت جهان امروز به نوعی بسیار ساده است. کرهء زمین در قرن بیست و یکم دنیای سرمایه داری است. نظام سرمایه داری این جهان را دارد توسط بحران های محیط زیستی, تغییرات شدید اقلیمی, بحران ها و رکودهای اقتصادی و جنگ های بی پایان به سوی نابودی می برد. اساسی ترین و استوارترین نقد از این نظام سرمایه داری از سوی مارکس و انگلس انجام گرفته است. شما (یا هر کس دیگر) غیر ممکن است که بدون استفاده از این نقد هیچ تغییر مثبتی در راه بهبود جهان انجام دهید. در مورد مشخص کشور ما ایران: کارگران ایرانی اکنون ارزان ترین نیروی کار در جهان هستند. جامعه ایرانی در حال حاضر یکی از بدترین نمونه های استثمار لجام گسیخته در دنیاست. مطمئن باشید که بدون یک سیاست و روش صریح و روشن ضد سرمایه دارانه, نه هیچ بهبودی در وضعیت کارگران کشور رخ خواهد داد و نه دیگر اقشار و طبقات جامعه روی خوش خواهند دید (البته بجز آن یک درصد در راس). تا زمانی که سیستم سرمایه داری در جهان موجود است نقد مارکسی نیز بمثابه بدیلی در رد آن موجود و مطرح خواهد بود. به همین سادگی.

    • بردیا

      برای هوشنگ بر گرفته از متن ایشان : “ تا زمانی که سیستم سرمایه داری در جهان موجود است نقد مارکسی نیز بمثابه بدیلی در رد آن موجود و مطرح خواهد بود.“ از تولد مارکس ۲۰۰ سال است که میگذرد، مارکس کتاب کاپیتال را در ۴۹ سالگی نوشته، به عبارت دیگر ۱۵۰ سال است که سرمایه داری نقد میشود. سوالی که در ذهن من خطور میکند چگونه است که یک نقد ۱۵۰ سال تکرار شده اما اثری بدان شکل ، که مارکس از آن انتظار داشته بدست نیامده، یا یک بدیل زنده و پویا و مثال زندی از این ایده در جهان وجود ندارد!!؟

    • هوشنگ

      پاسخ کوتاه به پرسش شما این است که نقد علمی, تاریخی مارکس از شیوهء تولید سرمایه داری اشاره دارد به اجتناب ناپذیری بحران های ادواری و بحران های ساختاری سرمایه داری. بدین معنای ساده که سیستم سرمایه داری نظامی ذاتاً و ماهیتاً بحران زاست و بدون بحران نمی تواند وجود داشته باشد. که اگر بخواهیم (مقداری ساده انگارانه) و کوتاه لب مطلب را بیان کنیم, همهء این بحران زایی به شیوهء انباشت سرمایه داری مربوط است. دیگر نظریه پردازانی مانند جوزف شومپتر نیز از این فرایند به عنوان "تخریب خلاقانه" یاد می کنند. رجوع شود به کتاب "سرمایه داری, سوسیالیزم و مردمسالاری" از شومپتر. آخرین بحران جهانی سرمایه داری را در ۲۰۰۸ مشاهده کردیم, که هنوز نیز پس از ۱۲ سال بسیاری از شاخه های صنعتی, مناطق و کشورهای بحران زده از ۲۰۰۸ هنوز نیز درگیر مشکلات آن هستند. که برای مثال, از بین نرفتن مشکلات ناشی از بحران ۲۰۰۸ (خصوصا در مناطق و ناحیه های میانی آمریکا؛ میشیگان, ویسکانسن, اوهایو,...) یکی از دلایل اساسی انتخاب شدن ترامپ در آمریکا بود (که البته این قضیه جزئیاتی بسیار دارد که فعلا وارد آن نمی شویم). بحرانهای جهانی سرمایه داری (سقوط ۱۹۲۸), جنگهای جهانی اول و دوم (نزدیک بودن جهان به یک جنگ جهانی دیگر ), بحران ۲۰۰۸, ادامه ای بی وقفه "جنگهای پایان ناپذیر", بحران محیط زیست و تغییرات مفرط اقلیمی (به خاطر توجه سرمایه داری جهانی به سود آوری کوتاه مدت),...همگی تایید صحت و درستی نظریات مارکس در نقد و رد سرمایه داری است. پس تا جایی که به نقد مارکس بازمی گردد, مشاهدات و نظریات وی در مورد "قوانین حرکت شیوهء تولید سرمایه داری", امروزه پس از ۲۰۰ سال پس از زادروز او, اتفاقا بسیار مربوط تر و مطرح تر از زمان خودش می باشد. این از نقد. تا جایی که به بدیل و آلترناتیو مارکس در مقابل سرمایه داری بازمی گردد, اصل نظرات وی را شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد: "رهایی طبقهء کارگر به دست طبقهء کارگر". که بهترین اثر در این زمینه کتاب چهار جلدی هال دریپر "نظریهء انقلاب مارکس" است. اولین نمونه ای چنین عملی را؛ اقدام کارگران و زحمتکشان در به دست گرفتن قدرت و تجربه کردن قدرت دولتی, در "کمون پاریس" (۱۸۷۱) مشاهده می شود. در قرن بیستم تقریبا در هر دهه در یک یا چند نقطه از جهان شاهد خیزش کارگران و زحمتکشان برای به دست گرفتن قدرت, و تاسیس نهادهای خود مدیریتی کارگران (شوراها, اتحادیه ها, سندیکاها) هستیم, که به صورت تلگرافی و مختصر مفید شاید بتوان بدینگونه خلاصه کرد: - دههء ۲۰ شوراها در روسیه و انقلاب اکتبر شوراها در مکزیک شوراها در آلمان - دههء ۳۰ اتحادیه ها در امریکا شوراها در اسپانیا - دههء ۴۰ انقلاب چین, همراه با غلبه بودن و تسلط حزب بر تشکیلات مستقل کارگران - دههء ۵۰ تجربه یوگسلاوی و شوراهای کارگری تجربهء کوبا -دههء ۶۰ تجربهء شوراها در فرانسه و پیوند کارگران و دانشجویان ایتالیا و جنبش "قدرت کارگری" Potere Operaio امریکا و شوراهای کارگری در دیترویت - دهه ۷۰ صنعت نفت ایران و شوراهای کارگری در ایران - دههء ۸۰ لهستان و جناح کنترل کارگری در همبستگی - دههء ۹۰ قیام زاپاتیستها در مکزیک و شروع جنبشهای ضد سرمایه داری جهانی در قرن بیست و یکم نیز این جنبشهای ضد سرمایه داری به کنشگری خود ادامه داده و جدیدترین شکل بروز آنها از اکتبر ۲۰۱۹ در کشورهای شیلی, فرانسه, عراق, برزیل, الجزیره, بولیوی, اکوادور, لبنان, هایتی, ایران, هنگ کنگ, قزاقستان, سوریه,...به وضوح مشاهده میشود. آیا این جنبش ها قادر به سرنگون کردن نظام جهانی سرمایه هستند؟ به احتمال قوی نه. اما گامی درست و اولیه بدین سو می باشند. قابل توجه است که خود نظام سرمایه داری نیز یکشبه و در دورهء کوتاهی به وجود نیامد, بلکه حاصل چندین قرن مبارزهء طبقاتی بین نیروهای اجتماعی سرمایه و طبقات ماقبل سرمایه داری بود. پاسخ کوتاه, مقداری طولانی تر از آنکه در نظر بود شد! به هر حال امیدوارم که حداقل جوانبی از پرسشوارهء "بدیل های سرمایه داری" را روش کرده باشد. و خیلی خوشحال تر می شوم اگر پرسش ها و سوالات جدیدی را نیز به همراه داشته باشد. با احترام.

    • عباس مطلق

      با سلامی دوباره به همه دوستان . واقعیت خلاصه امروز بشر و کره زمین ؟ عالم و ادمیانش ٬شاید با اغاز سال ۲۰۰۰ روشن تر و اسان تر شده است ٬فهمش. یک گروه بسیار اقلیت که طبق امار داده شده ( در پهنه اینترنت گزارش های : اسانژ ٬ اسنودر و وال استریت ) بیش از ۷۸ در صد منابع زمین در دست نزدیک به ۸۰ شخصیت ٬ سرمایه دار و خانواده میباشد. تقریبآ تمامی نیازمندی های بشر امروز را ٬ فراورده های مورد نیاز انسان امروز را ٬ همین قدرت / گروه / با بهتر گفته باشیم : بانک جهانی ٬ در اختیار دارد. صنعت پنبه که لباس ملیاردها انسان را تآمین میکند..بنزین ملیادرها اتومبیل / هواپیما / کشتی و وسائل دیگر نقلیه ٬ تمام مواد غذائی و نوشیدنی / داروئی و لوازم ارایش ٬عرصه عظیم حمل و نقل..مهمترین فراورده : اسلحه و جنگ ابزار..وسائل کشتار انسانها..در دستهای قدرتمند این فرمانروایان و خدایان زمین است! بقول ولتر : جانوران خوش پوش..در اشکال مختلف و دو دست : کلیسا / دولت ..ملتها را راه میبرند و کشورها را اداره مینمایند.این چیزی ست که امروز جریان دارد در جهان .گفته و نظری شخصی نیست..سلیقه شخصی نیست.جهان و جهانیان در دست های قدرتمند سرمایه داری اداره میشوند. باز بقول اناتول فرانس: زمانی بشر به ازادی و رهائی از این بختک سیاه میشود که ٬ اخرین مستبد ٬ بزرگترین سرمایه دار ٬ با روده بزرگ بزرگترین کشیش کلیسا ٬اعدام گردد! در مورد فلسفه مارکس که با همکاری انگلس ٬یک نظام سیاسی / اقتصادی و اجتماعی کاملی را شکل دادند برای سعادت و بهروزی انسان٬جهانی گزارش و اثار و نوشته ها و کتب به زبانهای مختلف چاپ و انتشار شده اند. گروه عظیمی از روشن فکران و تحصیل کردگان و نویسنده گان ٬قرنی ست سر و کله هم میزنند و عده ئی بی مدعا و گروهی خود پرستانه..به هر حال نوشته اند و مینویسند..اما در یک خط و خلاصه بشکلی که به گفته مرحوم بهرنگی قابل فهم کارگر و بی سواد و باسواد باشد...این که : هرانکه پا به این زمین میگذارد عضوی ست از این خانواده بزرگ.این زمین و تمام نعماتش / منابع زیر زمینی و دریائی و هر انچه دارد نیز متعلق به تمام خانواده است.امکانات خانه / کره زمین مالکیت شخصی ندارد و متعلق به همه اهالی دنیاست. اما از انجائیکه انسان حیوانی ست نیمه وحشی و بقدر کافی تکامل نیافته ٬ویروس خطرناک ..من...من باید از همه بیشتر و بهتر داشته باشم و باشم..این منم که باید سرور باشم و اختیار دهنده..طی دورانهای تاریخی از سرپرستی و انبار داری جوامع اولیه..رسیده است به امروز که جهان در گلویش گیر کرده است امروز! در تمام خانواده های اروپائی ٬ اکثریت نسل امروز ٬نسل جوان دارای ده ها تلفن دست یست! دختر..پسر میبیند همشاگردیش اخرین مدل دستی را دیروز خریده است..با اینکه ۲ سال نشده از خریدن موبایل خود..باید او نیز اخرین مدل را داشته باشد...میگوئی : دخترم ..پسرم ٬دستی شما ایرادی ندارد دو سال نشده خریده ای...میگوید : بابا همه کلاس مدل امسال را دارند من هم باید داشته باشم. نیازی به تشریح بخش عظیم تبلیغاتی تلوزیونها و کانال های اینترنت ٬نیست . همه میدانیم چه مرداب متعفنی ست روند سرمایه داری...ماهیت به کناری گذاشته شده و کمیت شده است مهمترین ..اگر درست گفته باشم فارسیش را..زیرا منظورم این است که امروزه تعداد و مدرن بودن فراورده ای مهم است و نه کیفیتش. در دو دست نظام برده داری مدرن سرمایه داری..بگفته کارشناسان خودشان : تلوزیون و تبلیغات است.تبلیغات رسانه ها از هر سم مار خطرناکی ..خطرناک تر است.مغزهای ملیاردها جوان را در سراسر کره زمین فاسد و فاسد میکنند..کرده اند.ما نسل گذشته اهمیتی نداده و نمیدهیم...ما ٬پدران و مادران را هم با تارهای تنیده شده گرفتاری های مختلف کاری / روحی / اقتصادی ..چنان پیچانده و بسته بندی امان کرده اند ..و هر ببخشید..ببخشید که هر گهی دلشان خواست ٬ بخورند و دارند میخورند...نمیدانم چه اندازه ما از کشورهای دیگر اروپائی خبر داریم .اما میدانم بسیار محدود است زیرا تمام رسانه ها و سرچشمه های خبری در دستهای قدرتمند خودشان است. اگر بخواهیم رک و راست بگوئیم..تمام ملیاردها انسان در گروگان یک عده / گروه بسیار اقلیت راه برده میشوند امروز بیشترین معاملات و صادرات اسلحه از غرب و شرکت های مشهور اسلحه سازی ٬به خاورمیانه است. چند ماه قبل در روزنامه های سوئد خبر فروش اسلحه به یمن..مردم این کشور را متعجب ساخت ..همین!! هیچ صدائی از هیچ جائی ...در نیامد که ٬ نیامد! از این جا و ان جا شنیدیم که : سوئد را دولت سوسیال دمکرات در جهان بی ابرو کرد..قانون اساسی ذکر شده است که فروش اسلحه به کشورهای در حال جنگ ممنوع است..اما دولت سوسیال دمکرات سوئد ..پشمش نیز بحساب نیاورد و فروخت!!! یک جوانه ارجمند بقول مرحوم اخوان ٬از هیچ کجا سر بر نمیاورد..اگر هم بیاورد ترور میشود یا ماشینش منفجر! بشر هیچ راهی ندارد جز اینکه نظام اقتصادی کنونی سرتاسر متعفن و گندابی اقتصادی بین المللی را به زباله دان تاریخ انداخته و یک سیستم عادلانه در تمام جهان برقرار سازد.تنها راه نجات بشریت و کره زمین و ساختن اینده ئی سعادتمند برای نسلهای اینده ...همین سیستم اقتصاد مارکس است و بس..نداریم ٬ ما غیر از معادلات اقتصادی مارکس ٬هیچ نظام دیگر اقتصادی نداریم برای اصلاح امور بشر امروز که در مرداب متعفن و گندیده و تباه امروز نشسته است.تنها بیش از ۶۰ هزار کودک زیر ۱۸ سال در پایتخت برزیل که دفاتر عظیم ترین شرکت های سرمایه داریست..با تن فروشی روزگار میگذرانند...برای یک نهار ٬لباس جین ٬ یک شب زیر سقفی در جای گرمی خوابیدن...این مایه ننگ بشر است..چه من باشم چه شما در المان و یا ابی خوانند و نمیدانم..یا صاحب امازون ..حیوانی که صبحانه عاشق خوردن ماهی ۸ پای زنده زنده است..ننگ بشریت است . اقای بردیا پرسیده بودید در باره فرهنگ و اخلاق ایرانی...ببینید دوست عزیز. مردمانی / قبائلی کمتر یا زیاد تر ۳۰۰۰ سال قبل در این خطه زندگی میکرده اند.کلیت این دوران در اثار ویل دورانت / تاریخ تمدن و ادیان/ هست میتوانید خود زحمت کشیده مطالعه کنید.. اقوامی در دورانهای تاریخی در جنگها و تحولات جغرافیائی و جنگها و مهاجرت ها ..بقیه حوادث تاریخی ..هیچ سند و مدرک معتبر علمی حقیقی ما نداریم که مردمان دیروز و امروز ..ایرانیان ٬از ان نژاد و مردمان هستیم. اما همواره عده ئی بنام تحصیل کرده ٬ کارشناس ٬اساتید دانشگاه ٬ تاریخ نگار و غیره برای بدست اوردن هویت تاریخی برای ایرانیان ٬خشایار ..داریوشها..کورش ها وانواع داستانهای دیگری از خود باقی گذاشته اند. ما برای بدست اوردن هویت و حیثیت و ابروی برباد رفته ۲۵ قرن گذشته امان ٬همیشه خود را به اقوامی متصل کرده ایم که ۲۵۰۰ سال قبل از شما ل دریای خزر به این خطه کوچ کرده بودند و سکونت داشتند طی قرنهای متوالی...نوشتم کینه ورزی..را که برای اقای دیگری..دردمند..نوشتید به چشم من محبت امیز نیست..بنده به شما توهینی نکردم..غلط میکنم هموطن ..تنها نظر خود را از دیدن ان کلمات نوشتم..اگر اشتباه کردم ..عذر میخواهم ! بحث های مفیدی ست .ادم احساس میکند..من ٬ احساس میکنم میان هموطنانم با مهر محبت داریم گپی میزنیم..شاید پیری من در این سن ٬نزدیک به ۷۰ ٬ادم را افتاده تر میکند..احتمالآ همین است.. اقای بردیا سال ۸۳ / ۲ که امدم اینجا هم اطاقیم مردی سوئدی بود حدود کمی بیش از سی سال..من هرگز ان شب و گفته او را از یاد نبردم..چنین گفت : ( از معتقدان سرسخت سوسیال دمکرات دهه ۶۰ بود و ادمی با سواد) تو اگر صد/ ۱۰۰ سال هم در سوئد زندگی کنی ..سوئدی نمیشوی.. به عنوان یک شهروند سوئدی پذیرفته نخواهی شد.او داشت تحصیلاتش را در اقتصاد جهانی ٬تمام میکرد ٬ گفت : کشورهای اسکاندیناوی خصوصا سوئد سیاستش در مورد اینده این است که بخش خدمات درمانی و اجتماعی ( نظافت و مجموعه ان ) را به مهاجران اختصاص دهد.در نگهداری سالمندان..بخش درمانی..نظافت که خود دارای بخش های متنوع و زیادی ست..سوئد باید این بخش خدمات را به مهاجران ٬واگذار کند و خود در بخش تحقیقات و بخش خصوصی تلاش و کار نماید! امروز ..البته از سال ۲۰۰۴ به این سمت..همان سیاستی که او پیشبینی میکرد..اغاز شد. معادلات سرمایه داری امروز مانند دهه ها قبل دماغ فیل شکستن نیست..امروز جوانان دبیرستانی نیز میدانند سرمایه چگونه کار میکند.کیفیت تمام فراورده های بشری حتی اینجا در اروپا..دارد به صفر میرسد.شما لباس میخرید..دستگاه قهوه پزی میخرید..جارو برقی میخرید..چنان تبلیغاتی در کانال های تلوزیونی میشود که مغزهای ملت را زهراگین..مسموم میکنند..مردم میخرند و نتیجه انرا بعد از چند ماهی میبینند..پی میبرند که کلاهبرداری ست..اما باز جنس دیگری را با تبلیغات متغیر دیگری ..باز میروند و میخرند..اینجاست که من ..میمانم و عمل این انسان متمدن اروپائی را درک نتوانم کرد! نارنگی بسیار زیبا ٬ تازه و با طراوت ٬ برق میزند٬ میخری وقتی پوست میکنی به دهان میبری ٬ نه مزه دارد و نه عطری..دستهایت تا دورز رنگی ست.با صابون هم پاک نمیشود .این کلاهبرداری نیست از ملتها؟ مواد شیمیائی بکار بردن برای زیبا جلوه دادن و زود تر رسیدن ..و زود تر دلارها به حسابها ٬سرازیر شدن..این نشان از همان گفته کارل مارکس دارد که گفت ٬زمانی میرسد که این نظام در خود و از خود ناگزیر منفجر شود و خواهد شد...امروز در این راه است سرمایه داری. بازار امروز کلاهبرداری ست.به گفته نسل من / نسل سالهای پایانی ۴۰ و اغاز ۵۰ میلادی..سیاست یعنی کلاهبرداری..سیاست یعنی فریب و دروغ و شیادی ..این دزدی ست که دولت میکند. تا زمانی که سیستم اقتصادی جهان زیر رو نگردد و منابع وثروت و امکانات زمین از دست این تعداد بسیار اقلیت گرفته نشود و عادلانه طبق معادلات کارل مارکس ٬صورت نپذیرد...در روی همین پاشنه که قرنها چرخیده است ..میچرخد. ضمنآ هموطن گرامی اقای بردیا چه خوب که شما المان هستید ..در باب / هرمنیوتیک / نوین گادامر..فیلسوف شهیر المانی که سالها پیش نزدیک به صد سالگی درگذشت..در اثر او در مورد اصول سه گانه هرمنیوتیک نزدیکی و همسنگی تئوری حقیقت ٬ ارستو ٬ هیوم ٬ تارسکی و پوپر را که نظریه انطباق ٬نام دارد توضیحات مفصلی داده است . ما همگی ملیاردها انسان هر یک به مثابه ذرات هستی در تکامل هستیم و همه ما بقول شما در زمانه خود دست و پا میزنیم..علت را باید جستجو کرد و درمان.درست مانند مثالی که زدید ٬دکتر و بیمار.. مجددا عذر میخواهم اگر نوشته من شما را ناراحت کرد هموطن گرامی ..ببخشید ٬اگر به تمسخر نگیرید..این هم به مزاح و شوخی نوشتم..حس میکنم شما مرد خوش قلبی هستید.. با تشکر از سردبیر محترم ع.مطلق

    • عباس مطلق

      با سلام خدمت دوستان سردبیر محترم زمانه.. هموطن گرامی اقای هوشنگ عینک بنده نیز هم شماره عینک شماست دوست عزیز. نه تنها کارگران و زحمت کشان ایران ٬ بلکه تمام قاره افریقا ٬ امریکای جنوبی ٬ خاورمیانه ٬ بخش عظیمی از اسیا ٫ هندوستان و کشورهای اسلامی ..زندگی نیست میکنند٬مردگی ست دوست عزیز. سرمایه داری با شروع سال ۲۰۰۰ بخش نسبتآ مهمی از کارخانه جات و فراورده هائی را که بستگی مستقیم با مواد شیمیائی ندارند را به زندانها منتقل نموده است. یک زندانی روزانه ۵ دلار حقوق در ازای ۸ تا ۱۰ ساعت کار ٬از دولت امریکا ٬دریافت میدارد.برده داری مطلق و غیر انسانی !! سیستم بخش خصوصی به انتهای عمر خود نزدیک است.وقتی کار خانه ها به زندانها ٬منتقل میشوند ٬ نشان از این دارد که سود مازاد بر درامد ٬ناچیز است و کفگیر به ته دیگ میخورد.اخر راه کجاست؟ حدس احوال و عاقبت بخش سرمایه داری ٬چندان سخت هم نیست. دهه ۸۰ میلادی با تغیر نظام سیاسی ایران و راه اندازی جنگ و برادر کشی دو کشور همسایه ٬ایران و عراق و فروش ۹ سال اسلحه به هر دو کشور٬ تا مدتی بحران عظیم اقتصادی بانک جهانی و ایالات متحده را ٬حل و فصل کردند اما چاره اساسی نبوده و نیست و این امر را نیز کارشناسان اقتصادی بانک بین المللی نیز میدانستند ...چاره ساز نیست اما وقت خریدند. دو دهه وقت خریدند.دو ساختمان نیویورک را بعلاوه بیش از ۳۸۰۰ انسان و خانواده را متلاشی و ویران کردند ..عراق را گرفتند..با اوردن خمینی و سپردن قدرت به اخوندها غیر مستقیم بر ایران و اقتصاد ایران ٬مسلط شدند.همانگونه که در زمان محمد رضا بودند.این بحث مفصلی ست که در این کوتاه نمیگنجد.مدارک و اسناد منتشر شده در دست است در این باره .باری.. و جنگ ۸/۹ ساله .فروش اسلحه به دو کشور ایران و عراق نجاتشان داد.تاچر و ریگان ٬هر دو میدانستند چه میکنند. بنده هم شکی ندارم که تنها راه تغیر جهان و اینده بشریت و کره زمین..تغیر نظام اقتصادی جهان است و از بین بردن مالکیت خصوصی ست بر اموال عمومی. سردبیر محترم ببخشید از مزاحمت مجدد ما! مطلق

    • بردیا

      برای هوشنگ: “پاسخ کوتاه به پرسش شما این است که نقد علمی, تاریخی مارکس از شیوهء تولید سرمایه داری اشاره دارد به اجتناب ناپذیری بحران های ادواری و بحران های ساختاری سرمایه داری. بدین معنای ساده که سیستم سرمایه داری نظامی ذاتاً و ماهیتاً بحران زاست و بدون بحران نمی تواند وجود داشته باشد.” »»» امروزه دانش جامعه شناسی، اقتصاد و دیگر علوم نظری و فرآیند جهانی شدن سرمایه داری ، پیچیده تر از آن است که نقد ۱۵۰ سال پیش مارکس این معقوله را به چالش بکشد. بحران زا بودن را بعنوان یک (ارزش بد ) دیدن و از این ویژه گی حقانیت به نقد مارکس دادن جای شک عقلی دارد. شما در طول تاریخ بشری هیچ نظام یا سازوکار کاری را نخواهید یافت که از درون قابلیت بحران زایی نداشته بوده و به بحران نرسیده باشد. به کلام دیگر بحران زایی سرمایه داری نقطه ضعف آن نیست. اشراف داشتن به این ویژگی کمکی برای مبارز نمیکند. سرمایه داری یک محصول از رفتار آدمی است و سرچشمه این رفتار از میل و خواست درونی او میباشد. پس آدمی را بشناسید تا این میل و خواست را کنترل کنید««« “که اگر بخواهیم (مقداری ساده انگارانه) و کوتاه لب مطلب را بیان کنیم, همهء این بحران زایی به شیوهء انباشت سرمایه داری مربوط است.” »»» از ساده نگاری شما ممنونم چون درک انباشت سرمایه کار آسانی نیست!!!! شما از علت پیدایش یک بحران در یک محصول ( سرمایه داری ) گفتید، بی آنکه به سازندهٔ محصول توجه کنید و این به باور من خطایست که مارکس و دیگر افرادی که باور به نظریه او دارند میکنند. چشم مارکس به نحوه بازی سرمایه ، نیروی کار و تولید بوده ، بی آنکه به آدمهای بازیکن دقت کند. مارکس تنها کار ِ مفیدی که کرد این بود ( آوردن اختلاف طبقاتی از ناخودآگاه جامعه به سطح خودآگاه ). مارکس برای مسله زن حرفی ندارد، مارکس برای دگرباشان جنسی حرفی ندارد، مارکس برای حقوق بشر حرفی ندارد ، مارکس برای اراده یک کشور حرفی ندارد. سه کشور شوروی سابق ، چین و در آخر کوبا مویید این واقعیت هستند که نظریه مارکس به کار دولت داری نمی آید. مقداری ساده انگارانه بگویم نسخه درمانی که هیچ دردی تاکنون با آن معالجه نشده.««« “رهایی طبقهء کارگر به دست طبقهء کارگر”. که بهترین اثر در این زمینه کتاب چهار جلدی هال دریپر “نظریهء انقلاب مارکس” است.” »»» کجای دنیای ( غرب )در حال حاضر طبقه کارگر دارد؟ در آلمان ، دانمارک و نروژ شخصاًمطلع هستم که تمامی شاغلان تحت حمایت سندیکاها هستند و سالانه به وضعیت مالی این اعضا رسیدگی میشود. دادن صفت های ارزشی از قبیل کارگران زحمتکش، دادن ارزش کاذب به یک مورد است تا از قبل ِ آن حقانیت مضاعف تولید شود. مدیر یک هتل موفق همانقدر زحمت میکشد که مستخدم آن هتل. حال اگر مستخدم برود نزد مدیر و داد بزند : من یک کارگر “زحمت کشم” و بایستی معادل تو در آمد داشته باشم ، اینجا مدیر میتواند بگوید: توان مدیریت داری ، پس این میز مدیریت من ( البته به تجربه ثابت شده مستخدم همان مستخدم بماند، هتل ساز ‌و کارش درست پیش خواهد رفت “ تجربه ۴۰ ساله در ایران “ ) بقول یک فیلسوف فرانسوی Pierre Bourdieus فضیلت ها از ضروریات ساخته شده اند و ضروریات از سر نیاز . نیاز را فضیلت کردن هنریست که مخترعین ادیان(پیامبر ها) خوب بلد هستند.««« »»» لیست نسباًطولانی از اعتراضات و جنبش‌های مردم داده بودید هیچ کدام از این جریانات به نتیجه نرسیده است ، همین جا اشاره کنم من نه سرمایه دارم و نه دلخوشی از آدم های ثروتمند دارم. اما یک مثال شاید روشن کننده دیدگاه من باشد. یک فیلسوف آلمانی ( نامش را فراموش کرده ام ) شنا کردن نمیدانست ، کتاب خودآموز شنا تهیه کردم و آن را خواند و مقداری هم در رودخانه نزدیک خانه اش تمرین کرد . یک روز از پسرش خواست تا او را همراهی کند ، فیلسوف کتاب خود آموز را به پسرش داد و با لباس شنا به داخل رودخانه رفت و عرض رودخانه را شنا کرد و باز گشت، آنگاه به پسرش گفت : این کتاب را بخوان زیرا تئوری علمی شنا کردن در آن به عمل ثابت شد. تئوری بقول شما علمی مارکس در عمل هرگز جواب نداده ، ضمنا برای مبارزه کردن حتماً نمی بایستی به یک تئوری ناکار آمد چسبید. مگر اینکه موضوع نه مبارزه بلکه کیش شخصیت پرستی در میان باشد.««« “آیا این جنبش ها قادر به سرنگون کردن نظام جهانی سرمایه هستند؟ به احتمال قوی نه. اما گامی درست و اولیه بدین سو می باشند.” »»» بعد از آن لیست طولانی نتیجه میشود ( نه ) اما بعد از به نه رسیدن طبق چه اصل (علمی) بقول خودتان یقین دارید که “ گام درستی است”!!!!؟ چگونه گام درستی است که جواب از ابتدا نه میباشد««« “قابل توجه است که خود نظام سرمایه داری نیز یکشبه و در دورهء کوتاهی به وجود نیامد, بلکه حاصل چندین قرن مبارزهء طبقاتی بین نیروهای اجتماعی سرمایه و طبقات ماقبل سرمایه داری بود.” »»» چون فرآیند رشد سرمایه داری مطابق ادعای شما چند قرن طول کشیده جبراً منجر به پذیرش این نظر نمیشود که سرنگونی آن هم قطعاً چند قرن طول خواهد کشید . به تاریخ نگاه کنید : حکومت های سرکوبگر ده ها سال ادامه حیات می‌دهند اما یک باره ظرف یک سال یا شاید کمتر از هم میپاچند. ضمناً مقایسه تاریخی را میتوان جهت تفهیم یک نظر استفاده کرد اما جهت اثبات یک نظر نارس خواهد بود««« در آخر به سبک آقای مطلق که با شعر بدنبال ادله و براهین فکری بودند، من هم یک شعر اینجا پست میکنم: برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی / که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

    • به عنوان یک ایرانی

      به عنوان یک ایرانی لذت بردم از این بحث های پربار. به نظر بنده خیلی مناسب است که کارمندان رادیو زمانه این کامنتها را به زبانهای دیگر هم ترجمه کنند تا کسانی که فار سی نمی دانند از بحث های آقایان نیکفر , بردیا , عباس و دیگر عزیزان و اساتیدی که در اینجا کامنت گذاشته اند استفاده کنند. با درود

    • بردیا

      برای : بعنوان یک ایرانی ، احتمالا “ بعنوان “ اسم کوچک شماست و “ایرانی “ هم نام فامیلی ، بنده حقیر ، خویش را در مقامی نمیبینم که ذره ای ، غباری دانش داشته باشد که مفید ِ فایده هموطن ایرانی گردد. همینقدر که ایرانی ها از نوشته دکتر نیکفر حض معنوی میبرند، بگمانم تا سرحد ثریا کافی است ، مردم دیگر که فارسی نمیدانند بهتر است که در جهل “ مکعب “ بمانند. مهم هموطنان ایرانی ِفریخته ، شاعر ، روشنفکر ، علامه ، مشعشع ، به ثریا رفته ( بقول دکتر حسابی ) از این دانش های دست نیافتنی که دیگر مردمان عاجز از فهم و هضم آن هستند، خوشه چینی کنند و انبان گوهربار علوم خویش را هر چه بیشتر فربه تر سازند و عطر “هویت “ پر بارشان را در جهان ِ سراسر بلاهت و حماقت بیافشانند، تا همگان دریابند و ناله و ندبه شان به فلک رسد : ای بسا غبطه ، ای بسا رشک و ای بسا اشک که چون است که ما پی به فطرت انسان ایرانی نبرده ایم. با درود ، با سپاس ، پایا باشید ، مانا باشید ، خجسته باشید ، امام زمان باشید ، . . . اینها را جهت دلجویی از آقای مطلق قلمی کردم.

    • هوشنگ

      سرمایه داری محصول "رفتار آدمی" نیست و بر اساس بدست آوری سود کوتاه مدت به هر طریق, و انباشت ثروت و قدرت در دست اقلیتی از ثروتمندان, بر علیه منافع اکثریت حرکت می کند. به همین دلیل است که بحران محیط زیست جهانی که نتیجهء منطق سود آوری کوتاه مدت به هر طریق است, جهان را به سوی نابودی کامل می برد. صحبت از "رفتار آدمی" نیز باطل و "ذات گرایانه" است. این آدمی که شما از رفتارش صحبت می کنید هزاران سال پیش در جنگل زندگی می کرد, اما امروزه سرنشین سفینه های فضایی می شود. "رفتار آدمی" پدیده ای ثابت و نامتغیر نیست و بر اساس شرایط اجتماعی جوامع انسانی تکامل مییابد. این فقط دیدگاه های مذهبی و ذات گرایانه هستند که فقط یک نوع بشر, آنهم بشری را که مورد نظر آنان است می بینند. تشدید تضادهای و شکافهای اجتماعی و طبقاتی, نابودی جهان به خاطر بحرانهای محیط زیست, بدتر شدن کیفیت زندگی روزانه به خاطر پیشرفت های تکنولوژیک و فن آوری های جدید, همگی اتفاقا صحت نظرات مارکس را میرساند. درک انباشت سرمایه اتفاقا بسیار کار آسان و ممکنی است. اشاره من فقط به خلاصه کرد مطلب برای این یکی دو خط برای کامنت نویسی بود. لحن پلمیکی کودکانه مسلما کمکی به پیشبرد گفتگو نخواهد کرد. اتفاقا قبل از مارکس هم بسیار تاریخ نگآران و نظریه پردازان دیگری بوده اند که به تضادهای طبقاتی اشاره کرده اند. امری که خود مارکس نیز بدان اشاره دارد. مارکس نه اهل "نسخه پیچی" بود و نه کاری با "نسخه پیچان" داشت. "رهایی طبقهء کارگر به دست خود طبقهء کارگر", این اصلی بود که وی بدان اعتقاد داشت. هم دنیای غرب, هم دنیای شرق و هم جنوب و شمال اتفاقا پر, مملو و آکنده از کارگر هست. تعریف شما از "کارگران" حتما بر اساس آن تصاویر باقی مانده از قرن نوزده و کارگران در کارخانه های دودآلود و امثالهم می باشد. چنانکه محاسبه ما بر اساس استثمار نیروی کار بنا شده باشد, اتفاقا جهان کنونی عظیم ترین لشکر کارگری در تاریخ بشریت را دارد. آن فهرست تاریخی از مبارزات کارگری در قرن بیستم (که شما بدون کوچکترین آشنایی با هیچکدام از آنان) همگی را با یک چک سفید رد میکنید, اتفاقا دست آوردهای بسیاری در بالا بردن سطح زندگانی مردم و بالا بردن سطح سیاست و فرهنگ در هر کدام از آن جوامع داشته است. اما از آنجایی که هدف شما در اینجا فقط رد پلمیک و کودکانه ای تمامی نظریات مخالف است, بدون ذره ای آشنایی و درک از هیچکدام این جنبشها, با یک چرخش قلم (چند دگمهء کیبورد) به طرز مسخره و استالینیست واری همه را رد می کنید. اتفاقا "منطق" "رفقای" استالینست هم همیشه این بود و هست که "به نتیجه نرسیده اند"!!! از همه اینها مضحک تر این علم غیب شماست که از حالا میدانید که نتیجه ای نهایی جنبشهایی که در جوامع و کشورهای شیلی, فرانسه, عراق, برزیل, الجزیره, بولیوی, اکوادور, لبنان, هایتی, ایران, هنگ کنگ, قزاقستان, سوریه,... در جریان چه میباشد و برای آنان نیز نسخه صادر می کنید که "به نتیجه نخواهند رسید"! دیروز در شیلی, مکزیک, برزیل, آرژانتین میلیونها نفر از زنان معترض و مردان حامی آنان به خیابانها آمدند, اما حیف که نمی دانستند که بنا بر ارزیابی شما تمامی این اعتراضاتشان "تنیجه ای نخواهد داشت" و بهتر بود که در خانه باقی می ماندند. پشت کیبورد کامپیوتر نشستن و اظهار نظر کردن در مورد تاریخ هایی که با آن کوچکترین آشنایی ندارید و فیلسوفانی که نامشان را به خاطر ندارید و جنبش های اجتماعی جهانی جاری که هیچ ارتباطی با آنان ندارید بسیار سهل و ساده است. اما هیچ اعتبار و صحتی ندارد. برای اطلاع شما نیز عرض شود که آن شعر "گرگ" از فریدون مشیری و قصیدهء سعدی را نیز این حقیر (به خاطر اشارهء شما به "گرگ آدمی") در اینجا به اشتراک گذاردم (فریدون مشیری حدود ۲۰ سالی است که فوت کرده است). این بیتی که شما برای اختتامیه انتخاب کرده اید در عمل دعوتی برای گرگ صفتی و پرورش گرگ آدمی است. توصیه این حقیر به شما این است که همواره به یاد داشته باشید و هیچگاه از خاطر مبرید که قدرت و نیروی کارگری قویترین, موثرترین و پایدار ترین قدرت در جهان است, شاد بمان، ای هنری رنجبر، ای شرف دودۀ نوع بشر. ای ز تو آباد، جهان وجود، هیچ نبود ار که وجودت نبود. دولت شاهان، اثر گنج تست؛ راحت اعیان، ثمر رنج تست؛ گر تو، دو روزی ندهی تن به کار، یکسره نابود شود روزگار. باعث آبادی عالم تویی؛ رنجبرا، معنی آدم - تویی

    • عباس مطلق

      با سلام به همه دوستان ٬ سردبیر محترم و اقای هوشنگ خان نخست از شما ممنونم اقای هوشنگ که نه شما بنده را و نه بنده شما را میشناسم..که فکر بنده را نیز نوشتید و زحمت این پیر مرد را کم کردید..خدا عمرتان دهد ! امروز مردم به مسائل زیادی اگاهی دارند که نشانه تمام ان مقالات علمی ٬ فلسفی ٬ ادبی و اقتصادی و سیاسی بسیاری ست که در این ۴۱ سال به ویژه در خارج از کشور ازاد از سانسور و زور منتشر گردیده اند.این اگاهی ها تنها مقوله های روشنفکرانه را در بر نمیگیرند ٬ بلکه شامل دانش و فن روز نیز میشوند و بوده اند. حتی ان چیزها و مقوله هائی که به ما بصیرت عمیق نظری میدهند و بطور شگفت انگیزی این جهان را به ما تفهیم میکنند و حکایات و اسطوره های مذهبی را به تردید میکشند ٬ نیز چون مسائل اتمی ٬ کیهانی ٬ بیولوژیکی و نظائر اینها نیز میدان کنجکاوی ما را گسترده تر ساخته اند. ایرانیان جوان / نسل جوان ایرانیان خارج از کشور و داخل کشور به صورت گسترده ئی فهم و درک تکامل پدیده های هستی و رشد مغزی و فکری را بدرستی گرفته اند و با استعداد شگرفی ٬اگاهی های خود را وسعت عمیق عینی داده اند. هر ایرانی جوانی که به نسل امروز تعلق دارد بگیرد..گرفته است...نگیرد ٬ از قافله باز میماند. امروز دیگر تعنه و توشه زدن٬از جملات قلمبه ٬ سلمبه استفاده کردن٬با کلمات و واژه های تمسخر امیز نسل من / گذشته ٬بهره بردن در نوشتارها و نظرات و بحث و گفتگو..گذشته است.نسل من از ان دیروز بود و این فرهنگ و ادبیات دیروز بود هموطن عزیز. بنده حس میکنم شما اقای بردیا و اقای هوشنگ خان ٬هر دو جوانید..حس من است .بنده خود نزدیک به ۷۰ هستم..اما تفاوتی اشکار است مابین هر دو نوشته و دو تفکر و نظرات.در میان نسل امروز ایرانی ٬دو دسته هستند: روشنفکر حقیقی و روشن به اصطلاح فکران صحنه پرداز. صداقت لازمه پیشرفت فرهنگ و ادبیات هر قوم و ملتی ست.نوشته های هموطن ما ٬ اقای هوشنگ خالصانه و صداقانه است ٬ اگاهی و دانش و تجربیات لازم ٬از لابلای جملات و نوشته ها ٬پیداست ٬ در حالیکه هموطن گرامی دیگر ما ٬ اقای بردیا ٬تلاش میکند با کلمات و واژه ها صحنه پردازی کند.این مایه درد است! ممکن است بنده پیر شده ام ٬خرفت باشم..ممکن است کاملآ اشتباه میکنم..نمیدانم.من حسم را ٬نتیجه این چند روز گفتگو و بحث را ٬نظرم را نسبت به این نوشته ها ٬بیان میکنم و صادقانه و محترمانه بدون توهین و کینه ورزی ٬مینویسم.همین ! بدون تعنه و توشه و پیچ اندر پیچ رفتن ها ٬رک و رو راست خطاب به شما میگویم نتیجه نظرم را در این چند روز و نوشته ها.این جرم نیست.دلنشین هم نیست! اقای بردیای گرامی ٬هموطن عزیز ..از لابلای کلمات و جملات میتوان به کنه افکار و احساس و نظرات مخاطبان پی برد.تنها گفتگو میان چهار چشم و یا صحبتهای علنی و عینی نیست که انسان به خصوصیات و افکار مخاطب خود٬ پی میبرد٬یک ترانه٬یک قطعه شعر٬مثلآ شعرگرگ یا دوستی ان نازنین مشیری..یک نامه ٬ یک جواب ..میتواند بیان کند..یک نوشته زبانی ست برای خود. با اشکال گوناگون! نتیجه ئی که من در این سن از ایرانی و فرهنگ ایرانی بدستم / به ذهنم رسیده است این است که : ما ایرانیان بسیار بسیار از هم دوریم.پراکندگی ٬ایرانیان را بدین سرنوشت سیاه افکندندی : مرحوم کسروی. چرا و چه شد خصوصآ در این ۴۰ ساله و مهاجرت ایرانیان از خانه..چه شد؟ ببینید روشنفکران مشهور و زبانزد ما ٬ معینی ٬ میر فطروس ٬ میلانی ..اینروزها چه مقاله ها مینویسند!؟ ادم دلش هوس میکند بزند به جنگل ٬سرش را میان دو دست گرفته ٬زار زار به احوال این اب و خاک و مردمش و تحصیل کرده گان و بزرگانش ٬بگرید.شاه من ٬ شاه میلانی ٬ شاه میرفطروس..بسیاری از ساعت ها در گذشته های دور ..خوابیده است. انگار نه هموطن هستند و نه خانه اشان اشغال شده و غارت شده.کردها ٬ ترک ها ٬ سومالی ها ٬ اسوری ها و ارمنی ها..هر قومی را ببینید متحد و دست در دست هم دارند..الا ما ایرانیان٬ چرا؟ این همه نویسنده و استاد و دکتر و کارشناس و تحلیل گر ایرانی فرنگ نشین داریم..در این ۴۰ ساله یک اتحاد و یک همفکری در باره مملکتشان ندارند و نیستند..۴۰ سال!!!!! چرا؟ زیرا اکثر ما کوشش میکنیم از دیگری بالاتر باشیم و نشان دهیم! بیماری مزمن فرهنگی اسلام زده ٬ این است..خود بزرگ بینی ها ٬ ادعا ها ٬ بی صداقتی ها ..و..و اینهمه سایت رنگارنگ در گویا نیوز است..به فکر و نظر بنده همین سایت زمانه روش و کیفیت و ماهیت کاوه مرحوم محمد عاصمی در مونیخ را بیاد من میاورد..همین یک سایت ارزشمند است چرا باید تنها یک رسانه در میان اینهمه سایت هزار رنگ نمونه باشد؟ در گویا بخش نطرات بود سابق براین..نوشته های زشت منتشر نمیشد.سال ۹۶ ایرانی بعد از اعتراضات و کشتار در ایران..بخش نظرات سایت گویا تبدیل شد به یک مربع مسخره مثبت و منفی!! از اینهمه روشن به اصطلاح فکران پاریس / لندن / لوس انجلس / واشنگتن نشین..یکی اعتراض نکرد! مگر نظر و عقاید با مثبت و منفی ..مگر اتحاد ایرانیان و تشریک مساعی و تبادل نظرات با مربع و علامت مثبت و منفی ست؟؟ از نقره کار گرفته تا ایجادی و ملا بهنود و کشتگر و نگهدار و ..همه و همه بجای اعتراض و برگشت دادن روش قبل..به روش مسخره جدید سر تعظیم اورده ٬اطاعت نمودند ..و ادامه کار دادند با این سایت! چرا؟ بدلیل اینکه باید از اتحاد و نزدیکی ایرانیان به هر ترتیب شده جلو گیری کرد.گویا نیوز مشخص شد به کدام نیروو حزبسیاسی در ایلات متحده وصل است.همان تبادل نظرات ایرانیان را اگر در ارشیو نگهداشته باشند..را نگاهی و مروری کنید..به درستی مطلب را متوجه خواهید شد..همان بخش نظرات دلیلی بود ٬ راهی بود برای نزدیک شدن ایرانیان به یکدیگر و همفکری همدیگر...نمیدانم اگر از ارشیو زده باشند یا هنوز موجود است.همان روش بسیاری از ما را داشت به یکدیگر نزدیک میکرد.. تنها دوستی و مهر و محبت است که ما را میتواند نجات دهد..از این جهنمی که قدرتمندان و کمپانی های بزرگ نفتی برایما ایرانیان ۴۰ سال قبل رقم زدند..تنها و تنها با دوستی و عشق به هموطن و خانه ٬مملکتمان میتواند امیدی باشد برای نجاتمان.دست در دست هم همدلی و همزبانی.. تندرست و خوش باشید هموطنان گرامی. با تشکر از سردبیر محترم و پوزش برای مزاحمت های پی در پی ما!

    • بردیا

      هم وطنان محترم و منجی بشریت، من یک هفته مرخصی داشتم و از آنجایی که مدام در منزل بودم در این گفتگو و بحث شرکت کردم ، مفید بود، تا فرصتی دیگر و بحثی دیگر . . . زنده باد گرگ آدمی

    • عباس مطلق

      با سلام به همه دوستان...اقای بردیا گرامی ... این دو سه خط را نمینوشتید ..سنگین تر نبودید؟ اخر این چه نوشته ئي ست برادر ؟ ما ایرانیان ادعای فرهنگی کهن داریم..ادعا میکنیم ملتی هستیم با فرهنگ و تاریخی کهن٬رازی ها..مولوی ها..ابن سیناها..حافظ ها..دکتر حسابی ها..ارین پورها..عشقی ها..ادمیت ها..و ..و صدها دیگر...ایا این نوشته در خور و لایق نسل امروز ایرانی ست؟ هموطنان محترم و منجی بشریت !!! زنده باد گرگ گرامی!!! ایا نتیجه زندگی ۲۳ سال در اروپای متمدن و ازاد ٬ این است؟ بدین سبب است که کارشناسان و رهبران سیاسی / اقتصادی و اجتماعی کمپانی های بزرگ غرب ٬ سرمایه داری مدرن امروز ٬با کمک طایفه روضه خوان ٬ توانستند بر چنین ملتی با چنین ماهیت و هویتی ۴۰ سال حکومت کنند..ما ایرانیان اینیم .همین سه خط جهانی ست برای تشریح ایرانی . البته اکثریت ملت .زیرا با استفاده از اکثریت ٬همیشه استعمار یکه تاز میدان شده است. در کارتان موفق باشید هموطن ایکاش نمینوشتید این پیام اخر را جوان! با تشکر از نویسنده مقاله و سردبیر محترم

    • هوشنگ

      آقای مطلق نکات مهم و جالبی را بیان کرده اید. ایران باستان یکی از پیشرفته ترین تمدن های جهان باستان بود. دیوان سالاری و شیوه های مدیریت در دوران هخامنشی, ۲۵ قرن پیش, نه تنها برای آن دوران بلکه برای دوران ما نیز بیسابقه است. که البته لکهء تاریک بر دوران هخامنشی نظام برده داری و ماجرا جویی های نظامی اشان بود, که پی آمدهایش را نیز دیدند. ما در ۲۰۰۰ سال پیش, در دوران ساسانیان, یک دانشگاه پزشکی تمام عیار داشتیم که دانشجویان از تمامی جهان برای تحصیل به ایران می آمدند. اما دوران ساسانیان نیز تحجر و ایستایی خویش را تجربه کرد و با سرکوب و کشتار دسته جمعی مزدکیان کل جامعه را به بحرانی برد که نتیجتا منجر به پیروزی سپاهیان صحرایی اسلام (با شمشیرهای زنگ زده) بر ارتشیان مجلل امپراطوری ساسانیان شد. اما به نظر می رسد که از ۲۰۰۰ سال پیش به این سو یا حداقل از ۱۴۰۰ پیش تا به حال, تمامی جامعه ایران فقط در حال در جا زدن بوده و عملا چندان حرکتی به جلو انجام نگرفته است. از ۴۰ سال پیش که کل کشور و مادیات و معنویات ما بدون اغراق حدود هزار, هزار و چهارصد سال عقب گرد داشته است. برخی از این گفت و گو های ما در اینجا هم نمونهء بارز این ابتذال و عقب گرد ارزشی و معنوی است. یکی از دوستان قلم فرسایی میکند که "انسان" ایرانی چیست و "انسان" اروپایی چیست و هنوز آنطور که دوست دارد, به مقدار کافی مثلا "اروپایی " نشده است, اما حرف آخرش گرگ پرستی و تبلیغ آوای وحش است. ابتذال و تحجر فرهنگی چنان گریبان ما را گرفته است که گاهی قابل توصیف نیست؛ از برادران و خواهران حزب الله در ایران, تا "هموطنان عزیز " تحصیل کرده در خارج کشور, فکر و ذکر همه فقط لت و پار کردن, توحش و کلبی صفتی است. شاید بهترین توصیف ایدئولوژی ایرانی این ترکیب گرایش به قهر, توحش و رواج گسترده ای مسلک کلبی صفتی باشد. به قول فریدون مشیری: "با که باید گفت این حال عجیب"

    • جلال

      بحث و گفتگوی سازنده و سطح بالایی که اینجا به دلیل وجود مقاله خوب آقای نیکفر بود دارد به بیراهه می رود. جا دارد آقای نیکفربین آقا یان بردیا و هوشنگ و عباس میا نجیگری کند تا کار خشونت کلامی به درگیری فیزیکی نیانجامد. چون به عقیده من خشونت راه حل نیست . با تشکر از سردبیر محترم

    • عباس مطلق

      با اجازه سردبیر محترم و با سلام.. اقای هوشنگ یکی از علت هائی که گویا نیوز بخش نظرات را تبدیل کرد به یک مربع مسخره ٬ با دورنگ و علامت مثبت و منفی ٬ جلوگیری از شیوع این تفکر است.نوشته شما واقعیت سرنوشت ایرانی ست.البته کوتاه و خلاصه است و نمیتوان بیش از این هم نوشت ..در غیر این صورت ۷۰ من مثنوی ست. این اگاهی و روشنی ٬ نمیباید همه گیر شود و ایرانیان دیگر بخوانند انهم در سایتی که بسیار بسیار باز دید کننده ایرانی چه در داخل و چه در خارج دارد.این اگاهی بزرگترین دشمن سرمایه داری وابسته ایران اسلامی امروز است. برای همین هم٬ بخش نظرات بدستور حزب اقا! ارباب ف. م . سخن..بسته شد در امریکا ! افرین به شما و بینش شما هموطن عزیز. اگاهی ودانش نسل امروز ایران ٬نسل شما افتخار مردم ایران است و هستند مانند شما بسیار بسیار چه در ایران و چه در خارج از ایران.ما در ۳۰ یا حتی ۲۰ سال قبل زندگی نمیکنیم.ایرانیان با سرعت به سوی تکامل و رشد عقلی در راه هستند.هوشنگ خان ٬بعد از امدن اعراب و ائین اسلامی ..ایرانیان هرگز با تردید اشنا نشدند.بلکه با توکل بزرگ شدند.اتکاء بخود را از دست دادیم.دوران شاه سلطان حسین ٬میدانم که شما اطلاعات کافی در مورد تاریخ دارید..دوران شاه سلطان حسین نمونه بارزی ست از این ادعا.درست به همین دلیل ایران ٬ دولت پارس شاهنشاهی بزرگ ٬ از جرگه کشورهای بزرگ جهان باز ماند٬ جدا شدو عقب افتاده و فقیر و ذلیل باقی ماند.انچه که تاریخ تائید میکند این است که پادشاهان ایران غالبآ دو هویت داشتند. هویت ایرانی که در حمایت از شعر و ادب و هنر پارسی شکفته میشد و هویت اسلامی که با کشتار وحشیانه با نام اسلام ٬یا کشورهای دیگر را با تمام ذخائرشان تصاحب میکردند و یا از جمجمعه انسانها دیوار ها و برج ها ٬ میساختند. دراین ۴۰ ساله دقیقآ ماهیت اسلامی عمامه داران و اخوندهای ایران برای ایرانیان کاملآ مشهود و اشکار گشته است .تا کنون ما ٬بدین وسعت نه دیده بودیم و نه خوانده بودیم و نه خبر داشتم ٬وسعت جنایات ٬ دزدی ها و غارتهای ایرانیان ٬کشتار و تجاوز دختران و زنان و مادرانمان..هرگز چنین وسعتی ندیده بودیم از نمایندگان دین مبین اسلام و کرامت انسانی. درد اور است اقای هوشنگ عزیز..درد اور خصوصآ برای نسل بنده که زمان کافی برای دیدن سرافرازی کشور و مردمانمان را ندارم و نداریم...بله ٬ با که باید گفت این حال عجیب . .اما سخت ایمان دارم که ایرانیان این بار برای همیشه تکلیفشان را با ائین و فرهنگ ۱۴۰۰ ساله روشن خواهند نمود.اگر چه با خونبهای زیادی که باشد برای تغیر بنیادی راهی نیست جز از بین بردن تمام اثار این دین و فرهنگ ۱۴۰۰ ساله..از هزاران مسجد و امام زاده گرفته تا مقبره های هزارمن طلا و نقره ..تمام اثار این ائین ۱۴ قرن میباید از خاک این سرزمین کاملآ پاک گردد.این قانون طبیعت است .برای بریدن و پاک شدن از غیر..میبایست هرانچه ان ائین و دین غیر٬ اورده است را از خاک ان سرزمین پاک نمود! سابق براین بر روی سردر بزرگ سازمان بین الملل به سه زبان : انگلیسی / فرانسه و المانی چند بیتی از شعر سعدی ٬ بنی ادم اعضای ....در افرینش ز یک گوهرند..زده بودند ..نمیدانم امروز ان تابلو هست هنوز یا خیر؟ اما میدانم و همین نیز هست ٬ فلسفه زندگی و مذهب و ائین و هستی و همه و همه مقوله ها در همین شعر سعدی ست و بس..دین انسان ٬شرافت و مقصود از هستی و فلسفه بودن..همین است که سعدی در شعرش گفت ٬ اما بشر گوش شنوا نداشت و یا نخواست که داشته باشد. هیچ نظامی زهراگین تر و فاسد تر و پلید تر از نظام سرمایه داری ..بقول فرنگی ها : امپریالیزم ..در جهان وجود ندارد.تمام گرفتاری امروز بشریت از فقر است و نا برابری اقتصادی. اما احساس میشود اگر دیوانه گان بمب های اتمیشان را مورد استفاده قرار ندهند..سرمایه داری طبق نظر مارکس در حال انفجار درونی ست.هیچ..هیچ راه برون رفت دیگری ندارد ..جز انفجار و پیوستن به زباله دان تاریخ یک امین همگی با هم بگوئیم هههههههههههههههههههههه تندرست و موفق باشی رفیق! با تشکر از سردبیر محترم زمانه

    • عباس مطلق

      سردبیر محترم ببخشید من پیام پر مهر اقای جلال را ندیدم..که در یادداشت بالا بنویسم..ببخشید سرور.. اقای جلال تصدق سیرت و دل پاکت پسرم..دل پر مهرت ! اقا جلال خوش دل ..من پیر مرد بالای قطب ٬ هم مرز یخچال سیبری هستم دوست عزیز.خشونت فیزکی ممکن نیست تازه نه بنده و نه اقای هوشنگ اصولآ خشونت ٬ حتی نوشتنی..در قاب تصویرمان نیست..ما از این میکروب ها بدوریم ..تازه دوست خوبم من یک پایم لب گور است ..همه مردم مشغول رفتن از این یخچال اند..من پیرمرد گیر کردم پسرم..پرنده در این منطقه پر نمیزند اقا جلال خوش دل..من کله کشور سوئد زندگی میکنم در سال فقط دو یا خیلی خوش شانس باشیم سه ماه رنگ روشنائی و افتاب رو میبینم تصدقت ههههههههه فدای دل مهربونت اقا جلال ! مرسی از دل سوزی صادقانه و پاکت .

    • حمید

      دوستان یاران عزیزان هرکه هستید باشید اما مرام ما ایرانی ها اجازه شکستن دل یک مردسا ل خورده را نمی دهد . احترا م به بزرگتر در خون ما ایرانی هاست. آقایی به نام عباس مطلقی می گوید که بیش از هفتاد سال سن دارد اما بازیچه چند جوان می شود. این کارها درست نیست آقایان. با خشونت باید جنگید و دوستی را بین مردمان پیاده کرد. فرقی نمی کند ما چه عقیده و دینی داشتنه باشیم رادیو زمانه و همه کارکنان و سر دبیران آن باید مراقب باشند که خشونت نشود و توهین نشود. من واقعا ناراحت شدم.

    • جمشید

      یک پرسش دارم من از این حضرت آقای بردیا و هوشنگ خان که این است آیا ایدئولوژی ایرانی که جناب نیکفر می گوید همین طوری است که همه بهم دیگر خشونت کنیم و مانند گرگ همدیگر را پاره پوره کنیم. آیا منظور از هویت همین خشو نت طلبی و یاغی گری و کلبی بازی است. آیا ما باسواد و درسخوانده و با سواد و با مدرک بالای تحصیلاتی می شویم برای خشونت طلبی. آیا پرسش من همین است که ما ایدولوژی ایرانی خشونت طلب و به همدیگر فحش و با ناسز گویی داریم پس اگر این طور می باشد که واویلا. ما درس می خوانیم و تحصیل می کنیم که خشونت نکنیم وگرنه چرا اصلا درس می خوانیم . امیدوارم این آقایان درسخوانده به من جواب علمی بدهند و بدون خشونت . فقط منطق انسانی و علمی . با سپا س

    • هوشنگ

      دکتر نیکفر در این مقال, آغاز و ابتدای "ایدئولوژی ایرانی" را از قرن بیستم و از اواخر دههء ۳۰ و اوایل دههء ۴۰ شمسی تحلیل می کند. از ابتدای ضربهء نهایی به مناسبات ماقبل سرمایه دارانه در ایران, فروپاشی نهایی جامعهء سنتی و کهن ایرانی, آغاز "انباشت اولیهء سرمایه" در ایران و جا گرفتن بازارهای ایرانی در مدار بازارهای جهانی سرمایه. اما اگر مبنای تحلیل ما خاستگاه اولین دولت-ملت (Nation-State) مدرن در تاریخ ایران باشد, مبنای آغازین "ایدئولوژی ایرانی" به دوران صفوی بازمی گردد. با حضور پررنگی از فرقهء شیعیان و نقش کلیدی آن در شکل دادن به "ایران صفوی" و هویت جدید شیعه/ایرانی. [شایان توجه است که بزرگترین شعرای ما حافظ و سعدی هر دو سنی بودند. فردوسی نیز شیعهء اسماعیلیه بود؛ مقدمهء شاهنامه و تاکید بر خِرَد و خردورزی در آن]. هما ناطق در مقالهء "سر آغاز اقتدار اقتدار اقتصادی و سیاسی ملایان" (کتاب الفبا، جلد دوم: بهار ۱۳۶۲) فرایند غیر رسمی و اینفورمال نهادینه شدن روحانیت شیعه در دولت قاجار را بررسی می کند. پس از دوران قاجار ما شاهد این هستیم که جایگاه روحانیت شیعه توسط اولین قانون اساسی کشور رسما, قانونا و به شکلی فرمال تثبیت می گردد. با یک بررسی تطبیقی انقلاب مشروطیت ایران و دیگر انقلاب های که در آن دوران در جهان انجام گرفت, مانند انقلاب مکزیک؛ مشاهده می شود که در انقلاب مشروطیت اتفاقا نقش روحانیت شیعه, در سیستم مشروطیتی که قرار بود آغازگر فرایند مدرنیزه کردن کشور باشد, نه تنها از بین نرفته و ضعیف تر نشده, بلکه قویتر گشته و جایگاهی قانونی نیز برای خود پیدا کرده است. در مقایسه با انقلاب مکزیک که در آن پس از انقلاب کلیت نهاد کلیسا به حاشیهء جامعه رانده شد و اصلاحات ارضی جدی و پایه ای برقرار گشت. طرح جمهوری شدن ایران که رضا شاه آنرا با روحانیون زمان خود مطرح کرده بود, به خاطر مخالفت شدید روحانیون و عقب نشینی رضا شاه و اربابان انگلیسی اش مسکوت ماند. در کودتای ۱۳۳۲ شاهد همکاری و روبوسی شاه و آیت الله کاشانی بودیم و پس از کودتا نیز دیدیم که چگونه سپهبد باتمانقلیچ معبد بهائیان را کلنگی کرد و چند سال پس از آن تاسیسی "انجمن حجتیه" به دست ساواک. و نهایتا نتیجهء ناگوار جنبش ضد سلطنتی ۱۳۵۵-۱۳۵۷ که منجر به استقرار نظامی مذهبی شد. که استاد نیکفر (به درستی و از نادر تحلیلگرانی است که) از آن بمثابهء "انقلابی دو-بنی یاد میکند. تنها نویسندهء دیگری که او نیز تحلیلی چنین مشابه دارد آقای محمد قائد است (در کتاب "داستان آیندگان"). یک نتیجه که از این مسیر "تکامل" روحانیت شیعه در تاریخ و جامعه ایران می توان گرفت این است که کٰاسْتِ (Caste) روحانیت شیعه, همواره یکی از عناصر و اجزاء هویت ایرانی و "ایدئولوژی ایرانی" از دوران صفوی تا کنون بوده است. عنصری که همانند ویروسی در هر دوره خود را علیه ضد-ویروس آماده کرده است, قویتر گشته و به حیات خود ادامه داده است. جمع بندی مقال دکتر نیکفر کاملا درست و به جای خود باقی است: "هر چه مضمون طبقاتی خواست‌ها روشن‌تر باشد، هر چه صریح‌تر بگوییم در کنار چه طبقه‌ای ایستاده‌ایم، هر چه روشن‌تر و مستقیم‌تر با مفهوم عدالت کار کنیم، مصونیت بیشتری در برابر آفت سیاست هویت داریم. دادن محتوای برنامه‌ای به سیاست پادزهر هویت‌محوری است." هدف این حقیر از ترسیم چنین تاریخی از زاویهء کاست روحانی شیعه در اینجا فقط اشاره به کلیدی بودن نقد روحانیت و نقد تفکر سیاسی شیعه در این دوران و اهمیت صراحت در مقابله با آن است.

    • عباس مطلق

      سردبیر محترم زمانه .. جناب نیکفر عزیز..یکی از بزرگترین مشکلات این اب و خاک و مردمانش ٬کمبود دلسوز ٬مردان و زنان اندیشمند و اگاه است که بدون خود پرستی ها و خود بینی ها ٬برای نجات این اب و خاک و ایرانیان قلم زنند و ما ٬مردمان خواب الوده را ٬ بیدار کنند.کانال ها و مراکز و دیگر وسائل در عرصه اینتر نت ٬بهره ئی به ما مردم ٬ برسانند دوست عزیز. قلم شما اقای محترم تآثیر خود را بر ان گروه و جهاتی که بدنبال اگاهی و فهم پدیده های تاریخی / فلسفی و یا اجتماعی و غیره هستند٬میگذارد ٬ شاید بدون اینکه خود ٬ شما و یا نویسنده اگاه گردد بدان تآثیرات ٬ کاروان میگذرد..وقت کم است ٬انکه بدنبال اگاهی ست ٬میگیرد و انکه لحظات را دریافت ٬دریافت..انکه ندید و رد شد..رد میشود و اگاهی برای انسانها ٬ نمی ایستد ..رد میشود و میرود ! خدا عمرتان دهد .امیدوارم همواره تندرست موفق باشید هموطن گرامی . بانو خاطره پروانه تصنیف بسیار زیبائی سالها پیش اجرا نمود با شعری ٬ فکر میکنم از ایرج میرزا..مطمئن نیستم..که مرتضی خان محجوبی هم اهنگی جاودانه برای این شعر زیبا ساخت..بخشی از ان شعر در مورد این اب و خاک است و ما ایرانیان.. در ملک ایران این شهد شیران.. تا چند و تا کی ٬ افتان و خیزان ؟ داد از ما ٬ که قدر خود ندانیم... در زندگانی ٬شبیه مردگانیم.. ز معرفت دوریم و به جهل مذکوریم.. در مجمع جهانیان چو عضو رنجوریم.. حرف حسابی چکد از نوک شمشیر... زجای خود برخیزید رقم زنید نقش اینده خویش... تصدق شما

    • هوشنگ

      تولد ما، مرگ انتزاع | بچه‌های اعماق خیابان‌ها را خالی می‌خواهند و قیام آبان را فراموش. قیام آبان اما با خیل شهدای آن، با سنت‌های مقاومتش و با چیزی که بیش از خودش آفرید ادامه دارد. در همین روزهای سکوت و قرنطینه، روزهای مرگ و وحشت آبان را به یاد می‌آوریم چون آنها که در آبان همدیگر را در خیابان پیدا کردند دوباره از فراز ویروس و مرگ به هم پیوند خواهند خورد. قیام آبان رنگ فردا دارد، رنگ پیکار، رنک انکار. حصار شب ترک برداشته و بی‌شک می‌شکند با مشت‌های آنها که از گرداب‌ها گذشته‌اند. از اوج افسردگی این عمق دل‌مردگی در زیر صد سوز و تب محبوس حصارِ شب از وهم مردم بودن در مشتِ شب گم بودن سرگشته‌ی حجم هبوط صد های و هوی در سکوت از انتزاع کور و کر کله‌ی بی صورت و سر از گیر این گرداب‌ها آزاد شد فردای ما یک عمر مردم بودیم آن‌ها سَر ما دُم بودیم در موج‌ها گم بودیم چون قصد نام کردیم آبان قیام کردیم شب را به دام کردیم در نیزار خون چکید جاری شد و از نی جهید نی رگ شد و مرداب تن شد غول سرخ شب‌شکن نیزار قامت‌دار شد از ظلم شب بیدار شد آماده‌ی پیکار شد انکار صد انکار شد یک عمر مردم بودیم آن‌ها سَر ما دُم بودیم در موج‌ها گم بودیم چون قصد نام کردیم آبان قیام کردیم شب را به دام کردیم برداشت آزاد از قطعه pain گروه blackfield #منجنیق #سرود #بچه‌های_اعماق

    • علیرضا

      متاسفانه متن شما هیچ امکان برگشتی به منابع تاریخی برا فهمیدن متن ندارند و بدین ترتیب خواننده غیب گو باشد یا اینکه اشنایی با مواضع نویسنده داشته باشد تا بتواند متن را بفهمد. بدون برکشت یا ارجاع منابع متن تعبیر داستانگویی از فراز ونشیب تاریخ نوشته ها و نقد های فارسی زبانان تبدیل میشود حکم که فرهنگ دینی ناتوان از فکر کردن است، که تقریر شیک این مدعا بود که ایرانی‌جماعت و کلا مسلمان‌جماعت شعور ندارند. این عبارت احتمالن فقط یک وزنه ی سنگین در میان نویسندگان فارسی زبان دارد و ان ارامش دوستدار نویسنده ی مقیم المان است که نمیدانم ایا زنده هستند یا سالم هستند یا خیر. بهرحال. تمامی چهار جلد گتاب ارامش دوستدار را درین عبارت محمد رضا نیگفر خلاصه کردن جاالب است و انهم دو عبارتی که اولن روشن نیستند و دوم اصلن سخن کتاب های ارامش دوستدار نیستند و سوم اینکه این دو عبارت را کنار هم چیدن با ان خصوصیت که اولی کمی تحریف شده و دومی کاملن به چاله انداختن خواننده را اسانتر میکند. در کتابهای ارامش دوستدار تا انجا که من به یاد دارم فقط سخن از امتناع تفکر است و نه ناتوانی. امتناع تفکر در فرهنگ دینی کاملن تفاوت روشنی با ناتوانی دارد. گرایش شدید امتناع تفکر میتواند به این ناتوانی منجر شود اما این سخن ارامش دوستدار نبوده و بلکه برعکس مرتبن این امکان را با شواهد بر شمرد ه و لی وزنه ی امتناع را با شواهد تاریخی در برابرش نهاده است. این شاید چالش هر خواننده ای شود ازینرو چنین ترجمه ای از ان کتاب ها خوشمان ازانها بیاید و چه بسا نقد بر انها رواست درست نیست. دومی جمله که تقریر شیک این مدعا بود که ایرانی‌جماعت و کلا مسلمان‌جماعت شعور ندارند که جمله ای بسیار عامیانه می نماید و نوعی نتیجه گیری محمد رضا نیکفر است تا محتوی کتابهای ارامش دوستدار. این نتیجه گیری شخصی را بعنوان یک برامد بدون انکار از کتاب های ارامش دوستدار اوردن درست نیست . انهم بدون اینکه حداقل در بررسی وضعیت تاریخ نقد منابعی را برای خواننده اورد ه باشیم و نه فقط انرا اماده اینچنین خود هضم کرده به خوردش دهیم. متن محد رضا نیکفر حتا روشنی نقد های قبلش بر کتابهای ارامش دوستدار را از دست داده است.با تحریف نمیتوان نقد کرد. چالشی که ارامش دوستدار برای افراد صاحب نظر چون محمد رضا نیکفر افریده است کوچک نیست. انگار در برار چیزی قرار گرفته اند که برررسی های جامعه شناختی و تاریخی تا بیرون کشیدن دانش فروید و مارکس از جیب این چالش را فقط بیشتر کرده است . با امید نقد های بهتر از نویسنده. علیرضا

    • بردیا

      https://www.radiozamaneh.com/476281 لینک مفید جهت آگاهی برای آقای مطلق محترم ، در لینک بالا مقاله ای است که در آن از گرگ آدمی به تفصیل سخن رفته است، اگر به تاریخ ایران مراجعه کنید و کتابهای غزالی را خوانده باشید و تنها به شاعران ِ قدیمی بعنوان سمبول تمدن “ ایرانی” نگاه نکنید در خواهید یافت که گرگ آدمی به زبان و ادبیات عامیانه ایرانی یعنی “ نفس آدمی” یا بقول مذهبیان “ نفس امّاره “ . غزالی حدود ۷۰۰ سال پیش گفته : » هیزم ِ آتش ِ تنور این جهان نفس امّاره است « . به عبارت واضح تر میل به ثروت ، قدرت ، شهوت . . . همه و همه بانی و مسبب کار کرد این جهان است. تصور کنید که آدمیان بدون این “ نفس یا به قول هابز گرگ آدمی “ میخواستند در این دنیا زندگی کنند ، نتیجه کار کاملاً روشن است : دیگر سنگی روی سنگ بند نمی شد. خوب توجه کنید صحبت غزالی جهت تشخیص این خاصیت ( گرگ آدمی ) است. فهمیدن یک وضعیت ربطی به تایید آن وضعیت ندارد. به معنای دقیق تر عالِم برای درک و فهمیدن یک پدیده نیاز به “ ارزش” ندارد ، بلکه نیاز به اندیشیدن دارد. بعد از شناخت است که عالم مختار است که این پدیده را ارزش گذرای بکند یا نکند. مشکل از عدم شناخت صحیح ( بدون عینک ارزش ) است . به قول مولوی : پیش چشم داشتی شیشه کبود / زآن سبب عالم کبودی مینمود. به باور تونگبی تاریخدان انگلیسی » تمدن‌ها دارای یک روند سینوسی هستند « زمانی در اوج و زمانی در نزول هستند. از تمدن ایرانی قرنها ست که گذشته ، ایرانیان همانطور که آقای نیکفر بدرستی اشاره کرده اند، محتاج این هویت هستند ، البته تمامی ملل اینطور هستند. تا اینجای قضیه جهت شناخت حرف ایشان درست و مقرون به واقعیت است ( البته به باور من ) . نکته مهم اینجاست که مردم آگاهانه از این ویژگی استفاده کنند. هدف از مقاله ایشان به باور من جلوگیری از استفاده ابزاری از این ویژگی آدمی است ( البته تا حدی هم قصد زدن ریشهٔ هویت را داشته اند!!! ) . هویت زمانی کارایی ِ عملی دارد که از تعدادی آدم ، جمعی ساخته شود و وقتی خطرناک میتواند باشد که از این ویژگی استفاده ابزاری توسط یکی از افراد ِ داخل آن جمع صورت بگیرد ( در عالم سیاست پوپولیسم ) . پس هویت جلوه و نمادش فقط در جمع هویدا میشود و اگر این جمع دارای دو ویژگی میمون صفتی ( مقلّد ) وگوسفند پیشه گی داشته باشند، بر آن جمع همان خواهد رفت که در سال ۵۷ رفته است و هنوز هم درب بر روی همان پاشنه میچرخد. یک روستایی وقتی میخواهد عصر گاوش را به طویله ببرد دو راه دارد یا با ضرب چوب “ اعمال خشونت “ ، یا گرفتن یک مشت علف خوش خوراک جلوی دماغ ِ گاو ، تا گاو به ولع خوردن آن به داخل طویله کشیده شود . حالا گاو را به مثابه آدمیان ناآگاه بدانید و علف ِ خوش خوراک را به مثابه هویت در نظر بگیرید. فکر میکنم با این مثال جای شکّی برای خواننده ایرانی باقی نخواهد ماند که منظور آقای نیکفر در خصوص هویت چه بوده ( البته به باور من ). ایشان در آلمان تحصیل کرده اند و از آنجایی که من هم در آلمان زندگی میکنم و درس خوانده ام ( نه در رشته علوم انسانی ) می‌توانم حدس بزنم که ایشان بتدریج به نحوهٔ اندیشیدن آلمانی عادت کرده اند . اوج این گونه اندیشیدن را در تفکرات هگل میتوان دید که بعضاًبه هذیانگویی می‌رسد ، به قول کارل پوپر : هگل آنچنان وسواس دقیق گویی دارد که گاه گداری صحبتش از محتوا خالی میشود! البته آقای نیکفر هذیانگویی نکرده اند و نوشته های ایشان وزین و پر محتوا میباشد اما خطر به بی راه رفتن همیشه وجود دارد ، نقد مستمر و متودیک را هم برای همین گذاشته اند. هم وطنی که نگران درگیری فیزیکی بود خیالش راحت باشد در دنیای دیجیتال چنین امری ممکن نیست!!!! مگر اینکه ایشان قصد لوده گی و بی خاصیت جلوه دادن بحث میان هم وطنان را داشته است؟؟؟ احتمالاً اشاره به این نکته بی فایده نباشد : دکارت می‌گوید تفکیک کن تا پیروز شوی . مقایسه نوشته های نیکفر با دوستدار امریست مع الفارق ، آن هم به این دلیل که دوستدار یک فیلسوف در حوزه اندیشهٔ بنیادی و جهان شناختی است ، اما نیکفر در وادی فلسفه سیاسی قدم میزند، به عبارت دیگر ، دوستدار را یک معلم در نظر بگیرید و نیکفر را یک مصلح ( یک پراکماتیک ) . جامعه عقب افتاده ایرانی ( بقول داریوش شایگان ) عمیقاًبه هر دوی این اندیشمندان نیاز دارد. آرش نراقی را هم میتوان جزو همین گروه قرار داد (به هر جهت هم وطنانی هم هستند که دغدغه دین دارند) آقای هوشنگ دوباره اصرار در درستی نظرشان دارند ، پس بعنوان یک ناظر میپرسیم : چگونه است که همچنان اختلاف طبقاتی را نمیتوان از بین برد ، چگونه است که نابرابری بیشتر میشود ، چگونه است که چهار غول ِ آمازون ، ماروسافت ، فیسبوک و گوگل تمام جهان را تحت کنترل دارند. من جواب این سوال را میدانم ، جواب را برای خودتان جستجوکنید. احتمالاً مقاله “ گرگ آدمی “ میتواند مدد رسان برای جستجوی شما باشد. جا به جایی جغرافیایی لزوماً به علّو فکری منجر نمیشود. برای پویایی فکری ، ذهنی بطور نسبی بدون فیلتر و خالی از جزم های نهفته در نهاد آدمی نیاز است و قبل از هر چیز عطش سیر ناپذیر جهت شناختن و فهمیدن. در مثنوی حکایت پدری است که به جنینی که در رحم مادر است می‌گوید فرزندم وقتی بدنیا بیایی از شیر و عسل لذت خواهی برد و جنین در جواب می‌گوید : ممنون من همین خون را میخورم و جایم هم راحت است . در آخر از زبان مولوی میگویم : “ مهلتی بایست تا خون شیر شد “. آقای مطلق اگر این گرگ آدمی وجود نداشت شما و من نمیتوانستیم از طریق اینترنت با هم گفتگو کنیم. پس زنده باد گرگ آدمی.

    • بردیا

      ضمناً عید سعید ِ باستانی را به آقای نیکفر و آقایان مطلق، هوشنگ و دیگر همو طنان تبریک عرض میکنم. بقول ایرانیان : ما نا باشید ، شاد باشید ، جوینده باشید ، پاینده باشید ، یابنده باشید ، بی پایان باشید، بی انتها باشید ، سپاس، درود ، . . . . و دیگر تعارف های متداول

    • دوستدار دانایی

      اگر یه پروانه جایی پر بزنه می تونه یه طوفان در جای دیگه ایجاد کنه