«من هم شکنجه شدم»: نیلوفر بیانی و تاریخ شکنجهبار جمهوری اسلامی
اکنون که مجدداً بحث شکنجه با انتشار بخشهایی از نامههای نیلوفر بیانی به عرصه عمومی کشیده شده، یکی از پروندههای ویژه سال گذشته را بار دیگر منتشر میکنیم که با نظر به کارزار اینترنتی «من هم شکنجه شدم» تهیه کردیم.
روایتهای نیلوفر بیانی، فعال محیط زیست، از شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی وحشتناک است: هدفِ خشونت فیزیکی قرار گرفته، تهدید به مرگ از جمله با آمپول هوا شده، عکس جنازه دکتر کاووس سید امامی را به او نشان دادهاند که «خودکشیات میدهیم»، او را ناچار کردهاند که با فانتزیهای جنسی بازجوها همراهی کند، با چندین مرد امنیتی او را به ویلایی فرستادهاند که در آن مردها لخت در استخر ویلا شناکرده و او را تهدید به تجاوز جنسی میکنند.
بازجوی اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به او گفته است که برای انجام تمام این خشونتها اجازه مستقیم حسین طائب، مسئول اطلاعات سپاه پاسداران را دارد.
نیلوفر بیانی فاش کرده است که بازجوهای سپاهی این شرایط شکنجهبار بازجویی را برای حدود ۱۲۰۰ ساعت ادامه داده اند. او سرانجام با حکم دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به یک دهه زندان و رد مال محکوم شد.
کاظم حسینی، وکیل سپیده کاشانی، یکی دیگر از محیط زیستیهای بازداشتشده همراه با نیلوفر بیانی نیز پس از افشای شکنجهها به «انصافنیوز» گفت که موکل او هم موارد مشابهی را مکتوب و شفاهی به دادگاه منتقل کرده است.
شاید فکر کنیم که روایتهای نیلوفر بیانی از شکنجه، بازگشتی به دوره دهه ۶۰ زندانهاست. ممکن است که تاحدی اینگونه باشد اما شکنجه در تمام دورههای سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی وجود داشته است. سال گذشته بود که افشاگریهای سپیده قلیان و اسماعیل بخشی، از بازداشتشدگان اعتراضهای کارگران نیشکر هفتتپه، درباره شکنجه در دوران بازداشت برای اعتراف اجباری خبرساز شد.
مستندسازی الگوهای استفاده از شکنجه و سوءاستفاده از قدرت در زندانها از همان سالهای اول انقلاب آغاز شد. وحشتناکترین روایتهای شکنجه را زندانیان دهه ۱۳۶۰ به گوش جهانیان رساندند ــ با تأخیر، در تریبونهای دادخواهی و کتابهای خاطرات زندان. آنها روایتهایی بودند از شکنجههایی که نه بهمنظور گرفتن اطلاعات بلکه برای نابود کردن انسانیت زندانی و تولید "تواب" بهکار گرفته میشدند. کابل زدنها به پاها، شوک برقی، انواع شکنجههای جنسی، تحقیرهای جنسی، تابوتهایی که زندانیها را در آن محبوس میکردند، و اعدامهای نمایشی برای ترساندن زندانی تنها بخشی از این شکنجهها بود.
در سالهای بعد از دهه ۱۳۶۰ هم،در فضای قتلهای زنجیرهای و آدمربایی و در جریان سرکوب جنبشهای مدنی، شکنجه برای هراس افکندن، جلوههای فراوانی داشت: شکنجه در انفرادیهای طولانیمدت، اعترافهای اجباری، فشارهای جنسی به زندانی و خانواده زندانی. بازجوها حتی در زندان در کار کنترل زندگی خانوادههای زندانیها بیرون زندان هم بودند- به آنها فشار میآوردند که چه کنند و چه نکند - به خانه چه کسی بروند با چه کسی صحبت کنند یا نکنند.
اعترافهای اجباری همبسته با سازوکار شکنجه است. کارکردش ساختن روایت است. با فشار، خشونت فیزیکی و جنسی زندانی را مجبور میکنند که اعتراف اجباری کند و داستانی را با همدستی بازجو بسازد. جمهوری اسلامی در توجیه استفاده از شکنجه، چیزی که مغایر با قانونهای بینالمللی است، همیشه از این کارت استفاده کرده است: «ما دشمن زیاد داریم». در این توجیه، درد و رنجی که به قربانیان شکنجه و خانوادههای آنها تحمیل میشود اهمیتی ندارد - مهم بقای یک سیستم استبدادی با هر هزینهای است.
اکنون که بار دیگر بحث شکنجه به عرصه عمومی کشیده شده، «زمانه» یکی از پروندههای ویژه سال گذشته را که با نظر به کارزار اینترنتی «من هم شکنجه شدم» تهیه کرد، بار دیگر منتشر میکند. هشتگ #من_هم_شکنجه_شدم کارزاری بود برای ایجاد همدلی با اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و ایستادگی دادخواهانه در برابر قوه قضاییه در مورد شکنجه شدن آنان.
نظرها
نظری وجود ندارد.