رژیم و بحران جانشینی
سیامک پویان − هر کس که جایگزین علی خامنهای شود دیگر نخواهد توانست جایگاه مستحکم او را در ساختار نظام به دست بیاورد. جامعه ایران هم دیگر آن جامعهای نیست که برای مرگ این یکی توی سر خودش بزند و عزاداری کند.
انتخابات مجلس یازدهم با سردی برگزار شد. هجوم خبرهای شیوع کرونا فرصت بررسی اتخابات این دور و مقایسه عملکرد حکومت و همچنین رفتار مردم با دورهای پیشین را گرفت. اما بررسی موضوع را نباید کنار گذشت و به ویژه لازم است آن را از زاویه توجه به روند تجدید سازمان در نظام برای برخورد با بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و بحران رهبری دستگاه پیگرفت. این موضوع در عین حال موضوع چشمانداز آینده است، به ویژه در سال تازه.
گفتو گو با سیامک پویان (اسم مستعار، تهران)، نویسنده و فعال سیاسی
■ نقشه تنظیم مجلس یازدهم به دست شورای نگهبان و طبعا با تأیید ولی فقیه پیش برده شد. این یک برنامه تکراری بود یا آن را باید حرکتی با کیفیتی ویژه برای تنظیم ساختار قدرت دید؟
اقدام برنامهریزی شده و کاملاً هدفمند هسته سخت قدرت در نظام جمهوری اسلامی برای مهندسی ترکیب مجلس شورای اسلامی گرچه از رفتارهای رایج و قابل پیشبینی این نظام است اما انجام آن با این شدت سابقه نداشته است. شاید کسی این اقدام را به پایان دوره ششم مجلس شورای اسلامی و حذف اصلاحطلبان مقایسه کند و مثلاً مهندسی یک انتخابات را − به صورت منفرد − در این یا آن دوره شدیدتر یا ضعیفتر بداند اما آنچه در انتخابات اخیر مجلس شاهد آن بودیم را باید در کنار سایر اقدامات نظام جمهوری اسلامی برای سر و سامان دادن به اوضاع خود بررسی کرد.
سیاست اقتصاد مقاومتی و مدیریت جهادی مورد نظر و اعلام شده توسط رهبر جمهوری اسلامی اکنون جای خودش را به تز بازسازی نظام با «جوانان انقلابی» داده است. بیشک در انتخابات ریاست جمهوری آینده هم شاهد روی صندلی نشاندن گزینه مورد نظر رهبر خواهیم بود. اقدام بعدی احتمالاً انجام تغییر در قانون اساسی ایران و حذف جایگاه ریاست جمهوری و جایگزین کردن پست نخستوزیری به جان آن خواهد بود.
رابطه نظام جمهوری اسلامی با انتخابات آزاد و نیمه آزاد و همچنین رابطهاش با رفراندوم مانند رابطه جن و بسمالله است. رهبر، سپاه پاسداران، روحانیون حاکم و همه نهادهای امنیتی این رژیم به خوبی آگاه هستند که جمهوری اسلامی پشتوانه مردمی ندارد. حداقل با قاطعیت میتوان به پشتوانه نرخ مشارکت در همین انتخابات اخیر گفت که بدنه حامیان جمهوری اسلامی اکثریت جامعه ایران را تشکیل نمیدهند. برای همین این نظام با هر نوع رفراندوم و انتخابات کنترل نشده مشکل دارد و از آن میترسد. برای تغییر قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی نیاز به مجلسی به شدت مطیع و فرمانبردار هست که حتی صداهای جزئی مخالفت و ناهماهنگی از آن شنیده نشود.
نظام جمهوری اسلامی در حال پیشبرد طرح ویژهای برای بازسازی خود است که با همه اقدامات پیشین آن در مسائل مربوط به ساختار قدرت در ایران متفاوت است. این تفاوت از این جهت است که شدت آن بیشتر از هر زمان دیگری است و نتایج آن نیز برای سرنوشت و بقای این نظام در تحولاتی که پیش رو دارد بسیار حیاتی و تعیین کننده است.
■ این نظر مطرح شده بی آنکه به صورتی روشن مستند شود: رژیم وارد دوره گذار به مرحله پس از خامنهای شده است. شما چه فکر میکنید؟ آیا شما هم معتقدید که اکنون در چنین دورهای به سر میبریم؟ تصور میکنید سال ۱۳۹۹ سال تحولات لولایی خواهد بود؟
به شکل عجیبی در میان بسیاری از افراد جامعه، فعالان سیاسی و حتی برخی از هواداران این نظام که افراد صادقتر یا سادهتری هستند، علی خامنهای در پایان عمر خود تصور میشود. دقت داشته باشید در اینجا به این بحث نمیپردازم که خامنهای بیمار هست یا نیست؛ فقط میگویم احساس و برداشت رایج در جامعه ایران چنین است. حال اینکه افراد مختلف بر مبنای اخبار و گفتههای منابع اطلاعاتی خود چنین تصوری دارند یا آنکه از چهره علی خامنهای به چنین برداشتی رسیدهاند یا هر چیز دیگری یک مسئله جداگانه است. در صحبتهای رایج میان فعالان سیاسی و اجتماعی و مردم، حدودی نیز برای باقی مانده عمر علی خامنهای در نظر گرفته شده است و آنچه بیشتر شنیده میشود بازهای دو تا سه ساله است.
جدای از آنکه عمر یک فرد مشخص را میتوان با چه میزانی از دقت برآورد کرد، نفس این مسئله که جامعه ایران او را در پایان راه خودش تصور میکند بسیار اهمیت دارد. این برداشتها و گمانهزنیها فارغ از درستی و نادرستی خود حامل این پیام هستند که مردم ایران و فعالان سیاسی در ایران به این جمعبندی و این احساس رسیدهاند که کار گره خورده است. کشور در یک بنبست واقعی قرار دارد و اعلام این بنبست در حیطه شعار نیست. کشور به تمام معنا در بنبست قرار گرفته است. به هر طرف که نگاه شود در همه حوزهها شاهد نابسامانی و هرج و مرج هستیم و ریشه همه این نابسامانیها به صورت آشکاری به شخص علی خامنهای گره خورده است.
ریشه مشکلات اقتصادی، بیکاری، تورم، افزایش جرم و جنایت در اثر نابسامانی اقتصادی و همه مسائل اینچنینی به جز فساد سیستماتیک و ناکارآمدی رایج در عمر ۴۱ ساله جمهوری اسلامی، به بحث تحریمهای آمریکا و فعالیتهای موشکی و هستهای جمهوری اسلامی گره خورده است که تنها راه حل آن مذاکره میان رژیم و دولت آمریکا است. بخشی از مدیران جمهوری اسلامی و قسمتهایی از ساختار قدرت نیز بر این عقیده هستند و برای برون رفت از بنبست راهی به جز انجام این مذاکرات نمیبینند و گاه و بیگاه به زبان بیزبانی یا در لفافه یا آشکارا آنرا اعلام میکنند اما علی خامنهای با این مذاکرات مخالفت کرده و همه راهها را بسته است.
ریشه بخش عمدهای از مشکلات فرهنگی و نارضایتیهای اجتماعی در ایران مانند بحث حجاب، جوانان، زنان و غیره به عملکرد نهادهایی باز میگردد که مستقیم تحت امر علی خامنهای هستند.
خفقان سیاسی در ایران ریشه در رویکرد قوه قضائیه و نهادهای امنیتی دارد که مستقیماً تحت امر ولی فقیه و مجری اوامر او هستند.
روابط بینالمللی ایران و روابط با همسایگانش در اثر دخالتهای منطقهای جمهوری اسلامی در کشورهای خاورمیانه به شدت وخیم است و تغییر این وضعیت نیاز به تغییر استراتژی و تاکتیکهای جمهوری اسلامی درمنطقه ستگی دارد که این به کلی تحت اختیار رهبر جمهوری اسلامی است و در ساختار جمهوری اسلامی کسی جرات ندارد در این رابطه کلامی لب به انتقاد یا مخالفت بگشاید. تنها رهبر است که نظرش در این مسئله پیش میرود.
به هر مسئله اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در ایران نگاه کنیم شاهد نابسامانی هستیم و ریشه این نابسامانی مستقیم یا با واسطه به وجود شخصی به نام علی خامنهای و نقش او در جایگاه ولی فقیه و رهبر نظام بر میگردد. در چنین شرایطی کشور به صورت نیمهتعطیل درآمده است، دولت تقریباً تعطیل شده است، سپاهیان جولان میدهند، سیاستها از این ستون به آن ستون درآمده تا فرجی حاصل شود. از همه مهمتر اینکه عملکرد ساختار قدرت در ایران صرفاً به سرکوب کننده مردم برای بقای بیشتر نظام حاکم فروکاسته شده است و شاهد انجام هیچ نوع وظیفه حاکمیتی از طرف طبقه حاکم نسبت به جامعه نیستیم.
در چنین شرایطی طبیعی است که از مهرهها و جناحهای داخل ساختار قدرت گرفته تا نیروهای اپوزیسیون تا مردم عادی، به این نتیجه برسند که جز با کنار رفتن علی خامنهای راهی برای کوچکترین تغییری در وضعیت وجود ندارد. برخی گمانهزنی میکنند که او بی سر و صدا توسط سپاه سرش زیر آب خواهد شد و عدهای میگویند به زودی در اثر کهولت سن خواهد مرد. در هر صورت مشکل خود علی خامنهای است. برای مردم ایران او کسی است که ولی فقیه و رهبر نظام است و برای خود نظام کسی است که جایگاه سلطانی دارد و غنایم و خزانه را بیم مقربان خودش تقسیم میکند و تعیین کننده بقای سیاسی و اقتصادی هر عنصر و جناحی در ساختار قدرت است.
از طرف دیگر این نکته بر کسی پوشیده نیست که سیستم جمهوری اسلامی هم در به در دنبال یک جایگزین برای رهبر فعلی است. مجلس خبرگان اعلام کرده تیم سه نفره برای شناسایی افرادی که میتوانند جایگزین علی خامنهای شوند تشکیل شده است. بحران جانشینی برای رژیم تبدیل به یک بحران جدی شده است. هر که را بخواهند در زمان زنده بودن خود علی خامنهای بسازند و بپزند تا زیر بال و پر رهبر فعلی جان بگیرد و قوی شود سریع میسوزد. از هر کسی سندی برای مشارکت در کشتار یا فساد اقتصادی رو میشود. جناحهای رقیب اجازه نمیدهند پتانسیلی برای رهبری شکل بگیرد تا آینده و منافعی که دارند از چنگ آنها خارج نشود.
چه کسی میتواند ادعا کند که مسائل روانی و فردی هم در این برهه از تاریخ در کنار عوامل دیگر دخیل نیست؟ به نظر میرسد علی خامنهای مثل هر دیکتاتور دیگری طاقت دیدن رقیبی برای خود را ندارد. از یک طرف میخواهد رژیم او بعد از خودش بقا داشته باشد و از طرف دیگر دنبال یک مهره صد در صد مطیع است که او را مولا و راهنمای خود بداند.
خامنهای میخواهد همان نقشی را که خمینی برای او داشته، او برای رهبر بعدی نظام داشته باشد. شاید از آنجا که فعلاً زنده است دچار وسواس و زودرنجی شده و با دیدن کوچکترین زاویه و اختلافی در یک جانشین احتمالی سریعاً از او دلزده میشود. شاید درگیر یک تردید درونی است تا اثبات کند برای روحانیت و برای این نظام بهترین کس بوده است و دیگر کسی همانند او یافت نخواهد شد. اثبات درستی یا نادرستی گزینههای روانکاوانه در مورد علی خامنهای کار غیر ممکنی نیست اما بسیار دشوار است. در هر حال کسی نمیتواند منکر تاثیر این مقوله در کلیت ماجرا باشد.
اگر از حیطه روانکاوی فاصله بگیریم و به حیطه سیاست بازگردیم باید بگوئیم که علی خامنهای در مورد مسئله جانشینی دچار ترسها و بیمهای بزرگ و جدی است. اگر خامنهای بمیرد احتمال اینکه رهبر بعدی نتواند این سیستم را جمع و جور کند و نظام دچار شکاف و فروپاشی شود کم نیست. از طرف دیگر اگر پیش از مرگ خودش گزینهای را بپذیرد و آنرا در میان سهامداران نظام علنی کنند ممکن است در این وضعیت وخیمی که نظام دچار آن شده است شاهد فعالیتهای آشکار و پنهان افراد و گروهها برای حذف گزینه مد نظر او باشیم. شاید جناحی از درون نظام متمایل به ایجاد رابطه با قدرتهای خارجی شود تا به هر طریق ممکن مانع شود که این میراث پرسود و این پستان پر از شیر به نام فرد دیگری و جناح دیگری سند زده شود. گرهگاه بحران جانشینی درست در همینجا است.
■ گمانهزنیها درباره آینده رژیم در نوسان هستند از جمله میان تصور از روی کار آمدن سرداران تا حکومتی با همین شکل و شمایل کنونی اما با یک رهبر تازه. شما چه احتمالی میدهید؟
بحث انجام کودتا در ایران به کلی خیالی و در حیطه داستانپردازیهای ژورنالیستی است؛ موضوعی است مناسب موجآفرینی یا مهندسی افکار عمومی جامعه؛ روی کاغد گزینهای است که امکان وقوع دارد اما در واقعیت زمانی و مکانی ما و در بستر شرایطی که وجود دارد، خالی از معنی است و وزنی ندارد.
سپاه نیاز به کودتا ندارد. سپاه همین حالا هم صاحب کشور است و خواست خودش را به همگان تحمیل میکند. اقتصاد ایران را دارد میبلعد و در همه تصمیمگیریهای مربوط به جانشینی حضور دارد. ولی فقیه و سپاه پاسداران یکی هستند و هیچ کدام بدون دیگری آن نیروی عظیمی را که اکنون دارد ندارد. چهل و یک سال بقای دوباره نظام جمهوری اسلامی قابل تصورتر است تا برقراری یک حکومت نظامی در ایران.
نقش سپاه در تحولات جاری و پیش رو چیز دیگری است. کسی میتواند تصور کند خامنهای گزینهای برای جانشینی خود انتخاب کند و با سپاه پاسداران هماهنگ نباشد تا از او حمایت کند؟ کسی میتواند تصور کند فرد یا جناحی سودای رهبری داشته باشد و برای رسیدن به رویای خود با سپاه پاسداران هماهنگ نباشد و چانه زنی نکند؟
گزینهای که برای رهبری اعلام میشود از سوی هر کسی که باشد با رایزنی و معامله و هماهنگی با سپاه خواهد بود. سپاه با مشت آهنین جلو خواهد آمد تا از رهبر جدید دفاع کند و موقعیت متزلزل او را تثبیت کند.
قبل از اینکه مرگ خامنهای اعلام شود در یک حرکت پیشدستانه کل فعالان سیاسی اثرگذار و مخالف جمهوری اسلامی بازداشت خواهند شد. اینترنت را قطع میکنند و همه افرادی که از درون نظام بخواهند رهبر جدید را به چالش بکشند به انواع روشها تار و مار خواهند کرد. این نقشی است که سپاه پاسداران خواهد داشت. اگر میبینید که مجلس شورای اسلامی مهندسی میشود و ریاست دولتی بعدی هم به همین طریق تعیین خواهد شد و اینکه نقش سرداران در ساختار اجرایی زیاد میشود برای این است که:
- فرایند جانشینی از طرف خود ریاست جمهوری به عنوان بالاترین نهاد تقریباً انتخابی در نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده نشود و صداهای ناهماهنگ از مجلس شنیده شود.
- مدیران نظام ترکیبی از روحانیون و بازاریان سنتی بودهاند. اینها تخصص و دانشی ندارند. منفعتطلبی آنها از نوع چپاول و به شکل سنتی است.
در سالهای اخیر تلاش شده است دانشآموختگان مدارس علوم انسانی نظیر مدرسه حداد عادل و غیره هم به عنوان متخصص به این سیستم اضافه شوند، اما از ایدئولوژی اسلامی کاری برای فهم و درک مناسبات مدرن جهان و درگیر شدن با آن بر نمیآید. سیستم سراسر در حال لفت و لیس است. سیستم به قدری فاسد و ناکارآمد است که همه مهرههای اجرایی و غیر اجرایی در طی این ۴۱ سال عمر جمهوری اسلامی به رانتخواری، ویژهخواری، زد و بند و غارت ناشیانه و آشکارا عادت کردهاند. در این چند ساله که وضعیت جمهوری اسلامی وخیمتر شده است همگی در حال انتقال اموال خود به خارج کشور و مترصد فرار از کشور سر بزنگاه هستند. همچنین احتمال همکاری و رابطه آنها با دولتهای خارجی بسیار زیاد است تا بعد از فرار از کشور امنیت آنها تامین باشد و مثل خاوری یا دیپلماتهایی که در این چند ساله پناهنده شدهاند آینده و امنیت خود را تضمین و تامین کنند. بنابراین ولی فقیه و این نظام داشته دیگری ندارد جز اینکه ته تمه نیروهای ایدئولوژیک خود را وارد میدان کند. سرداران و نظامیانش را جلو فرستاده و امید به نظم سازمانی و قناعت آنها در منفعت طلبی دارند تا کار نظام با هزینه کمتر و نظم بیشتری پیش برود.
■ رژیم روابط خود را با خارج، به ویژه با آمریکا، چگونه تنظیم خواهد کرد؟
به جز بحران جدی جانشینی، نظام با گرهی به نام دولت ترامپ و کلاف سردرگمی به نام مذاکره با آمریکا مواجه است. این کلاف سردرگم فقط یک سر آزاد و معلوم دارد و آن انجام مذاکره بین نظام جمهوری اسلامی و دولت آمریکا است.
وضعیت نظام هر روز به لحاظ اقتصادی و سیاسی و منطقهای و همچینن از لحاظ اوضاع اجتماعی درون ایران دارد بحرانیتر میشود. هر چه مذاکره بین جمهوری اسلامی و دولت ترامپ به تعویق بیافتد این به نفع دولت آمریکا و به ضرر جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی از موقعیتی که ترامپ برای مذاکره اصرار داشت به جایی رسیده است که دیگر مذاکره اهمیت چندانی برای ترامپ ندارد. ترامپ با تهییج شبهه فاشیستی جامعه آمریکا و بر اساس یک ملیگرایی اقتصادی − که مغایر با بازار ازاد و الگوی موسوم به جهانیسازی − توانسته است پشتوانه رأی لازم را در آمریکا برای خودش ایجاد کند. دونالد ترامپ پیروز انتخابات آمریکا خواهد شد. مگر آنکه اتفاق محیرالعقولی روی دهد.
جمهوری اسلامی بازار نفت خود را به تمامی به عربستان، روسیه و آمریکا و سایر تولید کنندگان نفت واگذار کرده است. پای میز مذاکره رفتن توسط جمهوری اسلامی بعد از انتخابات آمریکا دیگر نفع چنانی برای دولت ترامپ ندارد. مسئلهای که باقی میماند مزاحمتهای جمهوری اسلامی از طریق نیروهای نیابتی، حرکات تروریستی و اقدام به خمپارهاندازی است که اتفاقاً خود مقامات جمهوری اسلامی میدانند افراط در آن ممکن است خانمان آنها را براندازد. برای همین جمهوری اسلامی بالاخره وارد مذاکره با دولت آمریکا خواهد شد. برای این کار علی خامنهای ترجیح میدهد آدمهای خودش طرف معامله و مذاکره باشند و مانع شود که اصلاحطلبان و معتدلین بخواهند از این سفره نانی بخورند.
دور جدید مذاکرات دیگر مذاکره ۵+۱ نیست. این مذاکرات، مذاکرات ۱+۱ است حتی اگر نیم دوجین کشور به ظاهر در آن شرکت داشته باشند. این دور از مذاکرات بر سر رابطه بین جمهوری اسلامی و دولت آمریکا و حل و فصل مشکلات میان این دو رژیم است. هر کس طرف این مذاکره باشد و روبهروی آمریکا بنشیند به نوعی از طرف دولت آمریکا مشروعیت تلویحی در عرصه بینالمللی و منطقهای پیدا میکند. خامنهای میخواهد این مشروعیت را برای «نیروهای جوان انقلابی» سند بزند. اگر در این کار موفق شود ساختار سپاه پاسداران نیز به مرور زمان دچار تغییرات اساسی خواهد شد.
پیوند بحث جانشینی، بحث مهندسی انتخابات و مسئله تغیراتی که نظام دارد در خود ایجاد میکند بسیار تنگاتنگ است. این سه مسئله کاملاً به یکدیگر مرتبط هستند. علی خامنهای از یک طرف ترجیح میدهد مذاکره مستقیم با آمریکا در زمان رهبر بعدی اتفاق بیافتد تا مهر شکست بر پیشانی لجاجت او نخورد؛ از طرف دیگر نگران است و مدام با اعلام خط و مشیهای مختلف سعی میکند این فرایند را کنترل کند. از همه مهتر اینکه زمان ندارد و به نوعی مجبور شده است خودش آستین را بالا بزند و این مسئله را از زاویه دید خودش، نظام و طبقه حاکم بر ایران سر و سامان دهد.
این وضعیت را از طرفهای دیگری به جز زاویه دید رهبر فعلی نظام هم باید مورد نظر قرار داد. ساختارهای لرزان و شکننده شدهی نظام چقدر دیگر میتواند فشار را تحمل کند؟ نظام تا چه زمانی میتواند در مقابل اعتراضات اجتماعی و سیاسی برآمده از این وضعیت و این نابسامانی مقاومت کند؟ چندبار دیگر میتواند چندهزار نفر را در خیابان بکشد؟ چندبار دیگر دنیا در مقابل کشتار معترضان در ایران سکوت خواهد کرد؟ بیماری کرونا چقدر دیگر طول خواهد کشید و چه بلایی سر اقتصاد بیمار ایران خواهد آورد؟ مردم جان به لب رسیده تا کجا تحمل میکنند و چه زمانی قرار است این پتانسیل عظیم اعتراضی که هر لحظه درون جامعه ایران میجوشد به یکباره آزاد و منفجر شود؟ زد و خوردهای پراکنده بین سپاه و گروههای نیابتی آن با ارتش آمریکا تا چه زمانی ممکن است به جنگ منجر نشود؟ آیا ممکن است در جایی سپاه دچار خطای محاسباتی شود یا نیروهای نیابتی خطای بزرگی کنند و ناخواسته یک جنگ محدود یا سراسری در بگیرد؟
پاسخ این سوالات برای خود سپاه پاسداران و برای خود سهامداران نظام مهم است زیرا بیشتر از این نمیتوانند مواضع فعلی علی خامنهای درباره مذاکره با آمریکا را تحمل کنند و احساس خطر میکنند. در اینجا یا باید به طریقی مطمئن باشند که او در کوتاه مدت رفتنی است و یا اینکه اگر نظرش را تغییر ندهد احتمال ضعیفی وجود دارد که مرتحل شود.
به نظر من گزینهای که وزن بیشتری دارد این است: خود علی خامنهای در حال آرایش وضعیت برای انجام مذاکره است. این آرایش وقتی انجام شود مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا به صورت آشکارا یا پنهان شکل خواهد گرفت. مذاکرهای که مدت زیادی نخواهند توانست آنرا از چشم رسانهها و افکار عمومی پنهان کنند. اگر هم در فاصله ایجاد و تکمیل این آرایش، علی خامنهای بمیرد، رهبر بعدی را در مسیر و عمل انجام شده قرار خواهد داد. رهبر بعدی چارهای ندارد جز اینکه با این آرایش جدید کنار بیاید و با آن بسازد. انتخاب دیگری در کوتاه مدت و میان مدت ندارد. مگر اینکه رهبر بعدی سالها فرصت پیدا کند جایگاه خودش را تثبیت کند و مانند علی خامنهای بعد از حذف همه رقبا و بعد از به دست گرفتن امور، دست به تغییرات مد نظر خود بزند. البته جمهوری اسلامی نظامی نیست که اینقدر دوام بیاورد مگر آنکه قبل از آن مذاکره جمهوری اسلامی و آمریکا به ثمر برسد و با گشایش در وضعیت اقتصادی و اندکی گشایش در فضای سیاسی و اجتماعی پتانسیل اعتراضی شکل گرفته در جامعه ایران «به صورت کنترل شده» مقداری کاهش یابد.
■ پیشبینیتان در مورد حرکتهای جامعه چیست؟ مردم منفعل و نظارهگر خواهند بود؟ به تغییرات واکنش نشان خواهند داد و به صورتی از آن برای ابراز تقابل خود با دستگاه بهره خواهند گرفت؟ طبقات مختلف چه واکنشهای متفاوتی خواهند داشت؟
این سوال در دو بخش مجزا باید مورد بررسی قرار بگیرد و در انتها به یکدیگر مفصل شود و از آن نتیجهگیری صورت بگیرد.
در مورد رابطه با آمریکا «طبقه سرمایهدار» و «طبق خرده سرمایهدار» از این تغییرات استقبال خواهند چون از این تغییرات بوی بهبود وضعیت خود را استشمام خواهند کرد. طبقه لمپن پرولتاریا هم تحت سازماندهی نظام قرار دارد و به عنوان بازوی سرکوب آن عمل میکند، بنابراین تا زمانی که پرداختهای نظام به آنها انجام شود تحت هر شرایطی در خدمت نظام خواهند بود. اگر پرداختها به لمپنپرولترها قطع شود آنگاه روشن میشود که یکی از بدترین مشکلات نظام جمهوری اسلامی همین کسانی است که آنها را سازماندهی کرده و از آن برای سرکوب استفاده کرده است. همینها به جانش خواهند افتاد و چنان سیستم امنیتی و پلیسی را درگیر خود خواهند کرد که طبقه کارگر و طبقه متوسط فرصت کنشگری پرشمار و طولانیمدت در خیابانها را به دست خواهند آورد.
در مورد رابطه با آمریکا، جدال تبلیغاتی مفصلی در رابطه با طبقه متوسط انجام خواهد شد تا آنها را با نظامی که دارد با آمریکا مذاکره میکند آشتی دهند. البته دیگر طبقه متوسط در ایران آن انسجام دوران اصلاحات را ندارد. خود این طبقه لایهبندی شده و این لایهها تا حدی از هم شکافته شده است. لایههای بالای طبقه متوسط زود به این تغییرات و سودای بهبود رابطه میان آمریکا و جمهوری اسلامی دل خواهند داد اما لایههای پائینی طبقه متوسط توقع بهبود سریع وضعیت معیشتی و سبک زندگی خود را دارد که در این سالها متلاشی شده است.
وضعیت طبقه کارگر متفاوت است. طبقه کارگر مخالفتی با بهبود مناسبان حکومت با همسایگان و قدرتهای جهانی ندارد اما معیارها و ابزارهای که برای سنجش این وضعیت جدید دارد متفاوت است. در شرایطی که قیمت نفت به زیر سی دلار سقوط کرده است اقتصاد ایران چیزی برای عرضه در اقتصاد جهانی ندارد مگر نیروی کار ارزان قیمت. اگر بعد از مذاکره میان جمهوری اسلامی و آمریکا، حکومت اقدام به مقرراتزدایی کند و شرایط را برای جولان آزادانه سرمایههای خارجی و واسطههای داخلی آنها در «بازار کار ارزان قیمت» ایران فراهم کند، این طبقه کارگر است که در ادامه وضعیت وخیمی که از آغاز تحریمهای جهانی علیه فعالیتهای هستهای نظام تا امروز داشته است دست به اعتراض خواهد زد و به روی هر نیروی سیاسی که بخواهد این بازی را بر هم بزند آغوش خواهد گشود. احتمال زیاد وجود دارد در این حالت لایههای پائینی طبقه متوسط نیز تحت هژمونی طبقه کارگر وارد فاز اعتراضی خواهد شد و با آن متحد خواهد شد.
اما از زاویه دید جانشینی و ادامه بازسازی ساختار نظام با «جوانان انقلابی» و سرداران، وضعیت به کلی متفاوت است. پروژه «نیروهای جوان انقلابی» هم مثل پروژه «اقتصاد مقاومتی» و «مدیریت جهادی» و «دولت امام زمانی» و «معجزه محمود احمدینژاد» محکوم به شکست است. دنیای امروز دنیای مدرن است و از قواعد عصر جدید پیروی میکند. هیچ حکومتی با منطق پیشامدرن و مناسبات جامعه سنتی و باورهای جماعتگرایانه اسلامی نمیتوان در جهان فعلی زیاد بقا پیدا کند. کشورهای جهان چنین حکومتی را ایزوله میکنند. چین و روسیه نیز به چنین حکومتی در نقش متحد استراتژیک نگاه نمیکنند و مانند یک حکومت موقت با آن رفتار خواهند کرد. جامعه در حال بیداری ایران نیز در مقابل این رویکردهای سنتی و کهنه (تحت هر عنوانی که باشد) مقاومت جانانه خواهد کرد.
دولت جدید به ریاست ابراهیم رئیسی یا هر سردار و آیت الله دیگری روی کار بیاید نمیتواند تغییری در معادلات بدهد مگر اینکه تغییرات سریع اقتصادی را پیادهسازی کند. اگر نتواند، سرنوشت آن با سرنوشت سالهای تحریم دولت احمدینژاد و سالهای خروج از برجام آمریکا در دولت حسن روحانی، تفاوت چندانی نخواهد داشت. آش همان آش و کاسه همان کاسه خواهد بود و اعتراضات گاه و بیگاه معیشتی و سیاسی و اجتماعی ادامه خواهد یافت و قطعاً تشدید خواهد شد.
برای اینکه «دولت جوان انقلابی» بتواند تغییرات اقتصادی و سیاسی ایجاد کند باید سریعاً با آمریکا وارد مذاکره شود و این مذاکرات را به نتیجه برساند. اگر این تحولات تا دوران مرگ خامنهای طول بکشد شاید جامعه مدتی در مقابل مشت آهنین سپاه برای تثبیت جایگاه رهبر جدید سکوت کند اما دیر یا زود این نیروی اضافهای که به جامعه تحمیل شده است با یک جرقه خود را آزاد خواهد کرد. ویژگی چنین دورانی رویکرد نظامی-امنیتی در مقابل هر مسئلهای خواهد بود. همین منطق و وسواس حاصل از آن در رفتار حکومت باعث بروز تنشهای شدید و آتش افروزی در جامعه خواهد شد.
محل اتصال این دو بخش از تحلیل این است که همه چیز بستگی به زمانبندی دارد. خامنهای زودتر خواهد مرد یا مذاکره یا آمریکا زودتر اتفاق خواهد افتاد؟ این زمانبندی تاثیر زیادی روی نوع واکنش جامعه در مقابل تحولات و بروز کنشمندیهایی خواهد داشت که از طرف نیروهای داخل جامعه ایران شکل خواهد گرفت. اگر مذاکره میان جمهوری اسلامی و آمریکا زودتر از زمان مرگ خامنهای اتفاق بیافتد نظام با سرعت به سمت یک سیاست و برنامه فاشیستی تمام عیار خیز خواهد برداشت. همه عناصر آگاه طبقه متوسط و طبقه کارگر هدف قرار میگیرند و همه روشنفکران ایران در پروژهای مانند قتلهای زنجیرهای یا طرحهایی از این دست به صورت مستقیم توسط حکومت یا با واسطه نیروهای سازماندهی شده آنها حذف فیزیکی خواهند شد. اگر پروژه «دولت جوان انقلابی» ایجاد شود و خامنهای هم زنده بماند اما مذاکره با آمریکا پیش نرود، طبقه متوسط و طبقه کارگر در ایران بیش از آنچه که در آبان ۱۳۹۸ و در اعتراضات در پی شلیک موشک توسط سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری شاهد آن بودیم با یکدیگر پیوند خواهند خورد و دامنه، عمق، شدت و زمان دورههای اعتراضی افزایش خواهد یافت.
نکته دیگر اینکه همه تحلیلگران سیاسی و اجتماعی در ایران تا حدودی در این زمینه همدل هستند که هر کس که جایگزین علی خامنهای شود دیگر نخواهد توانست جایگاه مستحکم او را در ساختار نظام به دست بیاورد. جامعه ایران هم دیگر آن جامعهای نیست که برای مرگ این یکی، مثل مورد خمینی، توی سر خودش بزند و عزاداری کند. مذهب در طول ۴۱ سال زمامداری مستقیم در ایران تیشه به ریشه خود زده است و هر لحظه بر فاصله و نفرت جامعه از مذهب و روحانیون افزوده میشود. واکنش جامعه به قرنطینه نشدن قم، تعطیل نشدن اماکن مذهبی، ماجرای روغن بنفشه و طب اسلامی، نمود روشنی از جایگاه سقوطکرده نهاد دین در جامعه امروز ایران است. رهبر آینده ایران بعد از مدتی سکوت و نظارهگری از طرف جامعه (که شاید همین هم اتفاق نیافتد) با انواع و اقسام کشمکشهای قدرت و سهمخواهی درون خود نظام مواجه خواهد شد. جدالهای سیاسیای را شاهد خواهیم بود، بدتر از آنچه بین تیم محمود احمدینژاد و لاریجانیها در زمان حیات خود خامنهای شکل گرفت. قدرتهای خارجی نیز بیکار نخواهند نشست و بیشترین حد از فشار و سهمخواهی را بروز خواهند داد.
همچنین در این حالت هم شاهد نزدیکی و ارتباط جناحهای درونی خود نظام با قدرتهای خارجی خواهیم بود. جناحی که بتواند با قدرتهای غربی وارد تعامل شود به قصد تغییر ساختار یا تغییر ترکیب آن اقدام به بحرانآفرینی برای جناحی خواهد کرد که رهبر جدید نظرش به نظر آنان نزدیکتر باشد. جناحهای رقیب با شدت بیشتری دست به افشای فسادهای یکدیگر خواهند زد و این وضعیت، طبقه متوسط و طبقه کارگر در ایران را بیش از پیش تحریک و تهییج به دخالتگری در وضعیت خواهد کرد. این اتحاد میان طبقه کارگر و طبقه متوسط، بیسابقهترین مبارزات را علیه نظام جمهوری اسلامی ایران شکل خواهد داد.
در همین زمینه
سیامک پویان − هر کس که جایگزین علی خامنهای شود دیگر نخواهد توانست جایگاه مستحکم او را در ساختار نظام به دست بیاورد. جامعه ایران هم دیگر آن جامعهای نیست که برای مرگ این یکی توی سر خودش بزند و عزاداری کند.
جلیل روشندل − دوران گذار به مرحله بعد از خامنهای، یکی از بزرگترین دل مشغولیهای شخص رهبر جمهوری اسلامی، حلقه قدرت و اطرافیان او است و انتخابات مجلس را باید در این بستر فهمید.
ایرج مصداقی − جامعه پس از پشت سرگذاشتن بحران کرونا غیرقابل پیشبینی خواهد بود. کرونا ناکارآمدی و بیکفایتی نظام اسلامی و ایدئولوژی آن را عریانتر از پیش کرده است. رابطه بین جامعه و نظام حاکم پس از پایان این بحران، وارد مدار جدیدی خواهد شد.
سهراب مبشری − اگر انتقال قدرت در ایران در نبود یا ضعف هر گونه نیروی مخالف صورت گیرد ، این موقعیت ممکن است فرق داشته باشد با حالتی که جمهوری اسلامی در شرایطی مانند خیزش مردمی علیه خود رهبر جدید برگزیند.
ایرج فرزاد − مردم در این دوره برزخی، مطالبات و خواستهایشان را که همواره سرکوب شده و با زندان و اعدام و محرومیت مواجه بوده، شفافتر و علنی تر بیان خواهند کرد و دستاوردهای سالیان مبارزه خود را تحکیم و برگشت ناپذیر خواهند کرد.
ماردین کوثری − اکنون در آستانه سال ۹۹، اغلب مسائلی که در سال ۵۷ حلنشده باقی ماندند، دوباره ظهور یافتهاند؛ باز هم میبینیم که تاریخ تضادها را دفن نمیکند، بلکه آنها را با خود حمل میکند.
اصغر ایزدی − دستگاه قدرت با قیام آبان ۹۸ و نحوه مقابله با آن با تمام قدرت سرکوب، برآن شد که تغییرات لازم را در ساختارسیاسی انداموار نظام سرعت بخشد. بر چنین بستری است که نقشه تنظیم مجلس یازدهم شکل گرفت و به اجرا درآمد.
نظرها
امیر راست گفتار
بنظر من اگر وضعیت فعلی ایران را به یک بازی شطرنج تشبیه کنیم شرح بازی از این قرار است که رهبر با همه مخلفاتش در موقعیت کیش قرار دارد و راه فراری هم ندارد و با حرکت بعدی مات شدن او اعلام خواهد شد " وسواس رهبر و سر در گمی او در این صفحه شطرنج با گزینه های محدودی که در اختیار دارد بعضیها را به شک انداخته که حرکت بعدی او قرار است که چه شگفتی ببار اورد اما واقعیت امر این است که او قافیه را باخته است ! هر چیزی که در اختیار داشته باشد کفایتش را نخواهد کرد بخاطر اینکه ان اصل کاری را ندارد " یعنی مردم را ! هر راس نشینی اگر پشتیبانی مردم را نداشته باشد اگر بجای یک سپاه پاسداران سه تا سپاه داشته باشد یا وضعیت اقتصادی و جیره خوارانش شش برابر این هم باشند راه بجائی نخواهد برد" این را هاشمی زودتر از او فهمید اما نتوانست حالی این ادم کند که جهان برای خودش قوانینی دارد که گنده تر از اقا هم نخواهد توانست که تغییرش دهد! اینهمه سپاه سپاه کردن صحبت از بادکنک گنده ایست به علت اینکه داخل خود سپاه از وحدت خبری نیست چرا که پول های چپاول شده به عدالت بینشان تقسیم نشده و ما وقتی از سپاه صحبت میکنیم از یک بدنه واحد که در لحظه بحران عملکرد یکپارچه ای داشته باشد بعید است" در بین سپاهیان هستند کسانی که با سران فعلی کاملا مخالفند اما اسمی از انان در جائی نیست اما به وقتش سر بر خواهند اورد " گذر زمان بنفع مردم است و اگر روزی که میدانم زیاد هم دور نیست جل و پلاس اینها از این مملکت جمع شود و این مردم بتوانند از تجاربی که از رهگذر این سالهای سخت کسب کرده اند بخوبی استفاده کنند مطمئنم که پس از مدت زمان بسیار کوتاهی جبران همه مافات خواهد شد.
همان
بهترین مقاله ای که تا امروز خوانده ام. عالی بود