● دیدگاه
حکومت درگیر همتافتهای از بحرانهای کلان است
بهزاد کریمی − تدبیر ولی فقیه، مقابله با بحران از طریق تغیراتی در عرصه قدرت به قصد انسجام و یکدستی بیشتر است. جنبش مردم، مایه نگرانی اصلی نظام است.
گفتوگو با بهزاد کریمی، فعال سیاسی
■ نقشه تنظیم مجلس یازدهم به دست شورای نگهبان و طبعا با تأیید ولی فقیه پیش برده شد. این یک برنامه تکراری بود یا آن را باید حرکتی با کیفیتی ویژه برای تنظیم ساختار قدرت دید؟
تنظیم مجلس یازدهم، ادامه روندهای قبلی است اما نه تکراری ساده در مسیر پیشرفت آن. بخشی از پروژه بازتنظیم ساختار قدرت است جهت مواجهه راس قدرت با ابر بحرانی که جمهوری اسلامی را در محاصره خود دارد. در واقع، نظام درگیر تصمیمی کلان جهت گذار از کلاف تودرتوی بحران است و لذا همانند هر مدیر دیگری ناچار از اخذ و اجرای رشته تدابیری در قبال چالشهایی مهم و سرنوشتساز برای امروز و آتیه خود، سلسله تدابیری که در تحلیل نهایی می باید زیر یکی از این دو تمهید کلان قرار گیرند: یا انبساط در ظرفیت قدرت، یا روآوردن به انقباض در پایه قدرت به خیال "منسجم" کردن نظام!
به بیان سیاسی، تن در دادنش به تجمیع همه امکانات نظام اعم از سخت، نیمه سخت و نرم صرف نظر از اینکه لزوماً در هر موردی در موافقت با هر رویکرد متخذه ستاد مرکزی قدرت یعنی بیت ولایت باشند، یا روآوردنش به یکدستی و فشردگی در درون خویش. ولی فقیه خامنهای - این نماد و مرکز قدرت ولایی- بر این دومی است، همانگونه که این گزینش در سند راهنمای موسوم به "گام دوم انقلاب" او هم تجلی و تبلور دارد. تدبیر وی، مقابله با بحران از طریق "انسجام" در کانون قدرت است و طرد هر "بی بصیرت" از آن!
کنار گذاشتن بیش از یک سوم نمایندگان مجلسی تنظیم شده در چهار سال پیش را توسط همین شورای نگهبان - مجلسی که جمع بی خاصیتی بیش نبود –نمیتوان با رویه حذفهای تاکنون مرسوم در جمهوری اسلامی تبیین کرد.
وقتی درو کردنها شامل کسانی چون علی مطهری میشود که یک "اصول"گرای کمتر متوسل به پراگماتیسم معمول قدرت و باورمند به حکومت فقه و شرع است و فقط بعضاً منتقد، تصفیه دیگر از همان جنسی نیست که در رابطه با "اصلاح طلبان" از "رادیکال" تا کمتر "بنفش" شاهد بودهایم. این، بیان از رویکردی نقطهعطفوار دارد. جمهوری اسلامی، در سراشیبی ولایی شدن هرچه بیشتر پیش میرود و ولایت نیز در سرازیری خودکامگی فزونتر.
شما در پرسش خود بر نکته درست معطوف به تغییرات در ساختار قدرت اشاره دارید و من ترجیح میدهم در تکمیل آن بر چیزی انگشت نهم که بیانگر کُنهِ مسئله است: ولایت، در پی حفاظت از خود است و تضمین ادامه یابی خویش. خامنهای از آنرو دایره اصحاب قدرت را تنگتر میکند که از سرنوشت امروز نظام و بیشتر، از چگونگی آن در فردای پس از خود میترسد. او بقای نظام ولایی را از هر سو در معرض تهدید میبیند: توسط جامعه، از برونمرز و نیز از درون سیستم.
در میان این سه موضوع اما، موضوع اساسی، تقابل جامعهای است بیدار، انباشته از نارضایتی، تحولخواه و رسیده به نقطه غلیان اعتراضات برای تغییر وضع کنونی در برابر حکومتی رسیده به ته خط.
این تعارض را هر دو سوی منازعه، یعنی یک طرف ولایت و طرف دیگر بیشترینهٴ جامعه، به روشنی دریافتهاند و بهمین اعتبار، یک "نبرد واپسین". بر چنین بستری است که ولایت، برآن شده تا با طرد کمترین مستعدهای "یهودا" از آب درآمدن از بارگاه خویش، کمر محکمتر ببندد و سنگر سفتتر کند. این اما تسریع خودکشی است؛ تنیدن تور دور خود برای بافتن طناب داری بر گردن خویش!
■ این نظر مطرح شده بی آنکه به صورتی روشن مستند شود: رژیم وارد دوره گذار به مرحله پس از خامنهای شده است. شما چه فکر میکنید؟ آیا شما هم معتقدید که اکنون در چنین دورهای به سر میبریم؟ تصور میکنید سال ۱۳۹۹ سال تحولات لولایی خواهد بود؟
بنا به شواهد متعدد، رژیم نه در فردای غیاب ولی فقیه ثانی با سه دهه ولایتمداری، که از هم اکنون و با حضور خود او زمینه ورود به دوره پس از وی را فراهم میکند. مدیریت عبور نیز مشخصاً متمرکز در شخص خود خامنهای است. او ضرورت تامین "آینده نگری" برای این سیستم را بیشتر از هر کس دیگری دریافته است، چرا که خوب میداند اگر موقعیت بلامنازع وی در این سیستم سراسر معضل و مواجه با انواع خطرات مانع از هم گسیختگیها در آنست، غیابش اما میتواند فراهم آورنده خلاء خطرناک قدرت باشد.
مهرهچینیهای از چندی پیش ولی فقیه کنونی، ارگان سازیهای نوع ولایی آن و هرچه بیشتر ابتر کردن نهادهای به اصطلاح "انتخابی" در جمهوری اسلامی، بیشتر به همین منظور صورت میگیرند. خامنهای میخواهد بی آنکه فلان یا بهمان ارگان رسمی بتواند در لحظه بحران احتمالی بدل به سکویی جهت تاثیرگذاری بر شکل گیری جانشین وی در قدرتمندترین نهاد نظام شود، تکلیف قدرت در پستوهای پنهان پیشاپیش رقم خورده باشد.
■ گمانهزنیها درباره آینده رژیم در نوسان هستند از جمله میان تصور از روی کار آمدن سرداران تا حکومتی با همین شکل و شمایل کنونی اما با یک رهبر تازه. شما چه احتمالی میدهید؟
درنگ را بر پسزمینه پرسش بگذاریم: چه رابطهای بین ولایت فقیه و سپاه هست و نسبت میان آنان در زمینه اقتدار چیست؟ کلیددار اصلی قدرت در جمهوری اسلامی کدامست: ولی فقیه؟ سپاه و کادر امنیتی؟ یا شکلی از شراکت در "بلوک قدرت"؟
این البته واقعیتی است که هیچ نهادی سازمانیافتهتر و متنفذتر از سپاه در میان نهادهای تابع ولایت وجود ندارد. این نهاد توانسته است در طول چهار دهه گذشته اختاپوسوار در همه ارکان قدرت و بنیانهای آن ریشه دوانده و با اتکاء بر قوه قهریهاش و چنگاندازی بر سیاست، اقتصاد و امنیت، بدل به قدرتمندترین نهاد جمهوری اسلامی بعد مقام ولایت فقیه شود. بنابراین، این برداشت که در شرایط خلاء، سپاه مستعدتر از هر نهاد دیگری برای غصب قدرت است، چندان هم بی مبنا نیست. مشکل اما آنجا به وجود میآید که در تبیین این واقعیت، افراط ورزیدنها و به اعتباری ساده نگری و اینهمانی دیدنها در مقایسه با کشورهای مبتنی بر حاکمیت میلیتاریستی عمل میکند.
سپاه به لحاظ حقوقی تحت فرماندهی خامنهای است و علت وجودیاش نیز به پاسداری از "انقلاب اسلامی" (جمهوری اسلامی) است که رهبری در آن با نهاد ولایت است. گرچه رهبر نمیتواند بی اتکاء به همین سپاه - چونان بازوی اجرایی سرکوبگریاش -اعمال قدرت کند ولی سپاه بی ولایت یا مثلاً بالای ولایت، اصولاً تهی از مبنا برای تداوم حیات خود میشود. سپاه در ولایت تعریف پذیر است و نه در ورای آن. این انکار شدنی نیست که سپاه طی زمان از موقعیت نظامی، انتظامی و امنیتی خویش بسی فراتر رفته، اما نه که قرار گرفته در جایگاهی مشابه آنچه مثلاً در ساختار قدرت پاکستان و مصر سراغ داریم.
به لحاظ حقیقی نیز ساختار فرماندهی سپاه بخاطر بودنش تحت کنترل ولی فقیه چنان نیست که از دل خود اتوریته بپرورد. در جمهوری اسلامی، این ستاد نظامی مقتدر نیست که سرنوشت قدرت سیویل را هم رقم میزند، بلکه ولایت فقیه است که به راحتی میتواند با زدن حرف آخر در قدرت فقهی به آب خوردنی هر سردار سپاه را هم جابجا کند. هیچ فرمانده سپاه برخوردار از چنان اقتدار و شخصیت کارسازی، چه در خود سپاه و چه به طریق اولی در سطح حکومت، نیست تا قادر باشد کل اختاپوس را زیر فرمان خود کشد و به اتکای آن به تسخیر قدرت برآید. سلیمانی مقتول چیزهایی از چنین جایگاه را در وجودش جمع داشت ولی او خود بیش از هر کسی بر مرید بودگی در برابر مرادش تاکید میکرد.
هنر درک سیاسی تنها به فهم جایگاه قدرتمند سپاه در ساختار قدرت نیست، بلکه بیشتر به تعیین عیار آن در ساختار قدرت است. نکته ظریف را هم در همین باید دانست. قدرت در جمهوری اسلامی، در ولایت تمرکز دارد و نه در بلوک شراکتی. نهادهای دیگر، جملگی در خدمت ولی فقیه هستند و زیر نگین آن؛ ولو که میان آنان سپاه نافذترینشان باشد که هست. در این نظام، ساروج توافق را در ناگزیریای میباید دید که بر پایه آن، جناب "رهبر"، حضرتی است معظم، "فصل الخطاب" و فوق همگان. پایه حفظ و بقاء جمهوری اسلامی، به همین تز بنیادین است؛ وگرنه به آنسان تکه پارگی میرسد که هیچ جایگاه و مقامی نتواند صد پاره از هم گسیخته این پیکره را دیگربار در هم بدوزد.
گفته میشود چون سپاه و امنیتیها این یا آن سیاست را به رهبر میخورانند پس رهبر واقعی در عمل نیز همینها هستند. این اولاً، افتادن به مسیر غلو است و ثانیاً در صورت دارای درجهای از صحت و قسماً پذیرفتنی، پرسش این میشود که چنین سازوکاری مگر امری استثنایی و مختص این نظام است. حتی در خودکامهترینهای نظامهای سنتی هم، این یا آن مؤلفه از دستگاه قدرت مثلاً باندهای درباری، دستگاه شریعت، لشکر داران ایلیاتی و نیز دیوانسالاران به سلطان سیاست خورانده و می خوراندند. در سیاست مدرن هم که میدانیم کانون قدرت همواره در محاصره اقسام لابیهاست. مسئله این است که بنگریم حرف آخر با کیست. در مورد خامنهای البته و مخصوصاً این اواخر حتی حرف اول هم با خود اوست. جمهوری اسلامی در نام نیست که اسلامی است، در بنیان خود بر فقاهت بناست.
■ پیشبینیتان در مورد حرکتهای جامعه چیست؟ مردم منفعل و نظارهگر خواهند بود؟ به تغییرات واکنش نشان خواهند داد و به صورتی از آن برای ابراز تقابل خود با دستگاه بهره خواهند گرفت؟ طبقات مختلف چه واکنشهای متفاوتی خواهند داشت؟
معرف حس و رفتار جاری مردم ایران، دو مؤلفه روانشناسانه خشم از اوضاع است و ابراز شجاعت در اعتراض به مسبب وضعیت حاضر. اگر سر از پنجره بیرون کنیم و نظری به خیابان بیندازیم صدای رسای نفی ولی فقیه را در هر جای آن خواهیم شنید. انفعالی در کار نیست؛ کارد به استخوان رسیده و اینک با سر رسیدن دهشت ویروس کرونا، یک ضربه کاری دیگر بر تهمانده اعتماد به این حکومت ناکارآمد و خرافه پرست وارد آمده است. تحرکات خودجوش جامعه علیه این بیماری، لازم است نشانه دیگری از اتکاء به خودی شوق برانگیز پیش این مردم فهم شود.
به همین چند سال اخیر بنگریم تا دریابیم جامعه با چه تیزبینی به رصدکردن هر واقعه مینشیند و چگونه کمترین فرصت برای ابراز وجود را از دست نمیدهد. گرچه هنوز با شکل متشکل و کانونی در سطح ملی در فاصله است، اما به شکل افقی و گونه مدنی، حضوری قوی و نافذ در صحنه دارد.
نباید گمان برد که چرخه فعل و انفعالات در قدرت بر انفعال جامعه سوار شود. مشکل اکنونی این نظام، نقطه قوت پیشین آنست: "مردم حاضر در صحنه" که حالا شکل و شمایلی بسیار متفاوت با قبل دارد. جمهوری اسلامی زمان درازی از واقعیت "حضور مردم همیشه در صحنه" نان خورد، اکنون ولی آن "همیشه" را در وجود شعور معترض تحویل میگیرد نه در شور توده شعار.
■ رژیم روابط خود را با خارج، به ویژه با آمریکا، چگونه تنظیم خواهد کرد؟
پرسش اصلی آن است که نظامی که گیر کرده از هر سو در محاصره طیفی از معارضانِ مختلف، اگر برای عقب نشینی جهت بقاء و نجات خویش ناچار از انتخاب باشد، کدامین نقطه از پس نشستن و تسلیم را برخواهد گزید تا از خفگی برهد. "کنار آمدن با مردم" یا پا پس نهادن در برابر فشار سنگین برونمرز و تعدیل سیاست ماجرجویانه منطقهای خود؟
من بر دومی هستم و اولی را بیشتر توهم میدانم. زیرا، حکومت جامعه را انباشته از مطالبات میبیند که به هر خواست خود برسد، اتکاء به نفساش بیشتر شده خواست دیگری طلب خواهد کرد و به عقب نشاندن بیشتر رژیم تشویق خواهد شد. حکومت این را آغاز دومینوی سقوط خود میفهمد و سخت از آن هراس دارد. این وحشت را به روشنی میتوان در گفتار و رفتار خامنهای سراغ یافت.
در شورش مردم علیه گرانی بنزین که در واقع طغیانی بود برابر نظام و مشخصاً اراده تحمیلی ولی فقیه، توسل جستن رژیم به سرکوبگری بیرحمانه نشانه بارزی بود از اینکه حکومت تصمیم بر کوتاه نیامدن و ایستادن در برابر مردم دارد.
نکته محرز در آبان ماه خونین این بود که: حکومت حتی علیرغم غافلگیریاش در برابر خیزشی چنین گسترده، اما برای به راه انداختن کشت و کشتار وحشتناک علیه معترضین پیشاپیش آمادگی سطح بالایی داشت. خامنهای، این رفتار مبتنی بر "ایستادگی" در برابر مردم را در جریان فاجعه شلیک به هواپیمای مسافربری هم به نوع دیگری تکرار کرد: هیچ استعفاء و پوزشی در کار نیست و اصل، بر "اقتدار" نظام است!
اما در برابر خارج و امریکا، آحتمال عقب نشینیهای معین و گاه جدی جمهوری اسلامی حتی با همه عوارضی که برایش در پی داشته باشد، یک شق واقعی است. زیرا رژیم جدا از کاهش جدی امکانات مالی برای تداوم سیاستهای هستیسوز خود در بیرون از ایران، اکنون با اعتراضات مردمی سنگینی در لبنان و عراق نسبت به حضور سپاه پاسدارانش در آنجاها روبروست. در سوریه نیز از یکسو عاجزانه زیر فشار حملات اسرائیل قرار دارد و از سوی دیگر بی کلاه ماندن سرش در قماری که با شرکاء – رقبایش یعنی روسیه و ترکیه پیش برده است. او بازندهای است تمام عیار که سیاست "هلال شیعی"اش و نوع "عمق استراتژیک"اش با شتابی زیاد قوس نزولی خود را میپیماید. سیاست خارجی ایران بربادده نظام اکنون علیه خودش کمانه کرده و هزینه آن برای تصمیم گیرندگانش بیشتر از" سود" خود پندارانهشان شده است.
بنا به همه اینهاست که عقب نشینی برونمرزی حکومت، امری اجتناب ناپذیر به نظر میرسد و شرایط عینی آن، هر دم بیشتر بر رژیم تحمیل میشود. پرسش در این رابطه اکنون این می تواند باشد که: چنین عقب نشینی ناگزیر و محتمل، در چه میزان و چه زمان سر برخواهد آورد؟ پیش از به پایان رسیدن دوره اول ترامپ یا که بعد آن؟ و نیز توافق در کدام نقطه از به اصطلاح تعادل؟
چنین به نظر میرسد که این نظام فرصتسوز هنوز هم چشم به نتیجه انتخابات امریکا دارد تا ببیند آیا چیزی از آن عایدش میشود یا نه؛ تا اگر دید ترامپ ابقاء شد که احتمالاً در دور دوم دستی به مراتب گشادهتر برای افزودن فشار نظامی بر فشارهای اقتصادی فعلی خواهد یافت، آنگاه با یک "عقب نشینی قهرمانانه" دیگر، سر بدزدد و از روزگار زمان بخرد.
تأکید میکنم که این عقب نشینی نیز، به سود مردم ایران در مبارزه با نظام است. زیرا منازعه جمهوری اسلامی با امریکا و اسرائیل، چیزی جز تحمیل فقر به مردم به همراه نداشته است. بدترین سیاست اپوزیسیونی، باز کردن حساب است بر روی منازعه میان این دو سویی که هر دو بیگانه با آزادی و سعادت مردم ایراناند.
در همین زمینه
علی افشاری − خامنهای در موقعیتی محوری قرار دارد به مانند سابق. ممکن است برنامههایی برای جانشینی مد نظر باشد. اما هیچ قرینه قابل اتکایی وجود ندارد که عمر خامنهای تا حد مجلس دوازدهم ادامه نیابد.
سیامک پویان − هر کس که جایگزین علی خامنهای شود دیگر نخواهد توانست جایگاه مستحکم او را در ساختار نظام به دست بیاورد. جامعه ایران هم دیگر آن جامعهای نیست که برای مرگ این یکی توی سر خودش بزند و عزاداری کند.
جلیل روشندل − دوران گذار به مرحله بعد از خامنهای، یکی از بزرگترین دل مشغولیهای شخص رهبر جمهوری اسلامی، حلقه قدرت و اطرافیان او است و انتخابات مجلس را باید در این بستر فهمید.
ایرج مصداقی − جامعه پس از پشت سرگذاشتن بحران کرونا غیرقابل پیشبینی خواهد بود. کرونا ناکارآمدی و بیکفایتی نظام اسلامی و ایدئولوژی آن را عریانتر از پیش کرده است. رابطه بین جامعه و نظام حاکم پس از پایان این بحران، وارد مدار جدیدی خواهد شد.
سهراب مبشری − اگر انتقال قدرت در ایران در نبود یا ضعف هر گونه نیروی مخالف صورت گیرد ، این موقعیت ممکن است فرق داشته باشد با حالتی که جمهوری اسلامی در شرایطی مانند خیزش مردمی علیه خود رهبر جدید برگزیند.
ایرج فرزاد − مردم در این دوره برزخی، مطالبات و خواستهایشان را که همواره سرکوب شده و با زندان و اعدام و محرومیت مواجه بوده، شفافتر و علنی تر بیان خواهند کرد و دستاوردهای سالیان مبارزه خود را تحکیم و برگشت ناپذیر خواهند کرد.
ماردین کوثری − اکنون در آستانه سال ۹۹، اغلب مسائلی که در سال ۵۷ حلنشده باقی ماندند، دوباره ظهور یافتهاند؛ باز هم میبینیم که تاریخ تضادها را دفن نمیکند، بلکه آنها را با خود حمل میکند.
اصغر ایزدی − دستگاه قدرت با قیام آبان ۹۸ و نحوه مقابله با آن با تمام قدرت سرکوب، برآن شد که تغییرات لازم را در ساختارسیاسی انداموار نظام سرعت بخشد. بر چنین بستری است که نقشه تنظیم مجلس یازدهم شکل گرفت و به اجرا درآمد.
نظرها
نظری وجود ندارد.