سعید اقبالی: هیچگاه نباید به بازجوها اعتماد کرد
سعید اقبالی در گفتوگو با زمانه از شکنجه و اعترافات اجباری در هنگام بازداشت میگوید و روند ناعادلانه بررسی پرونده او و دیگر همپروندهایهایش از سوی دادگاه.
کمتر کسی انتظار دارد در شرایطی که کل کشور با بحران شیوع گسترده ویروس کرونا دست به گریبان است، همچنان صدور و اجرای احکامی چون اعدام و زندان طولانی مدت و شلاق برای فعالان مدنی و سیاسی بر دوام باشد. با توجه به تاریخ ۴۱ ساله حاکمیت جمهوری اسلامی (از آغاز انقلاب تا هماکنون) اما نمیتوان رویکردی متفاوت از حاکمیت متصور شد چرا همیشه در برابر مخالفان شدت عمل به خرج داده و دست به بگیر و ببند زده.
در هفتههای گذشته و با افزایش نگرانیها درباره شیوع ویروس کرونا در زندانها، خانواده زندانیان سیاسی و فعالان حقوق بشر خواستار آزادی فوری یا اعطای مرخصی به این زندانیان شدند، اما در این مدت تنها تعداد محدودی از آنها آزاد شدهاند. از سوی دیگر، فشار بر فعالان مدنی و سیاسی همچنان ادامه دارد که یکی از آخرین موارد آن، صدور حکم ۴۲ سال زندان برای هفت فعال مدنی است.
روز شنبه ۲۴ اسفند ۹۸، در حالی که تنها یک هفته به آغاز سال نو باقی بود، شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران به ریاست قاضی احمد زرگر، حکم هفت فعال مدنی به نامهای مژگان لعلی، سعید سیفیجهان، شقایق محکی، سعید اقبالی، داریوش زند، شیما بابایی و بهنام موسیوند را که به اتهاماتی چون «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» جمعا به ۴۲ سال حبس تعزیری محکوم شده بودند، عینا تایید کرد.
سعید اقبالی، فعال مدنی و یکی از متهمان این پرونده در گفتوگو با زمانه، از نحوه بازداشت، محاکمه و شکنجه در دوران زندان میگوید.
او که بابت دو اتهام مطرح شده به شش سال زندان محکوم شده، بر اساس رأی دادگاه و با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی باید اشد مجازات، یعنی پنج سال حبس تعزیزی را تحمل کند.
سعید اقبالی اولین بار روز پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، کمتر از یک ماه بعد از اعتراضهای سراسری دی ماه ۹۶ با یورش ماموران اداره اطلاعات به منزلش واقع در شهر کرمانشاه بازداشت شد. او نحوه بازداشتش را اینگونه شرج میدهد:
«در خانه نشسته بودم که یک دفعه ۱۱ نفر از وزارت اطلاعات با حکم برای بازداشت من آمدند. آنها وارد خانه شدند و شروع به جستوجوی خانه کردند. وسایل شخصی من و حتی بین ظرفهای آشپزخانه را هم گشتند. کتابهایم و سه موبایلی که داشتم، همه را با خودشان بردند و گفتند که ما به نیابت از تهران تو را بازداشت میکنیم. پرسیدم به چه اتهامی؟ گفتند سه اتهام داری: تبلیغ علیه نظام، جاسوسی، اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت. من را بازداشت کردند و به دادسرای کرمانشاه بردند. آنجا از من خواستند گوشیام را باز کنم و من گفتم باز نمیکنم، گوشی وسیله شخصی من است و هر کاری هم میخواهید بکنید. ظهر همان روز من را به دفتر اطلاعات کرمانشاه در میدان نفت منتقل کردند و آنجا من را به سلول انفرادی بردند. گفتند شنبه میفرستیمت تهران.»
سعید اقبالی دو روز در سلول انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه به سر میبرد. سپس روز شنبه ۱۴ بهمن ۹۶ صبح زود در حالی که به او دستبند و چشمبند زدهاند، با دو مامور از طریق فرودگاه کرمانشاه به تهران منتقل میشود:
«در فرودگاه تهران من را تحویل دو مامور دیگر دادند و آنها هم مستقیم من را به زندان اوین بردند. در اوین ابتدا به دادسرای امنیتی مقدس، شعبه شش، نزد بازپرس جعفری برده شدم و آنجا دوباره من را تفهیم اتهام کرد و گفت برای تحقیقات باید به بند ۲۰۹ منتقل شوم. در بند ۲۰۹ من را به سلول انفرادی ۹۵ بردند و از روز دوشنبه بازجوییهای من شروع شد. روزانه پنج، شش ساعت بازجویی داشتم.»
بازجوییهای طاقتفرسا از سعید اقبالی تا چندین روز ادامه مییابد. بازجوها در جریان این بازجوییها سعی میکنند از او اطلاعاتی را که مد نظر خودشان بوده، به صورت اعتراف بگیرند و ثبت کنند.
سعید اقبالی به عنوان یک فعال مدنی همواره سعی کرده صدای زندانیان سیاسی باشد و اخبار آنها را منعکس کند. همین مسأله از جمله عواملی بوده که سبب شده او را بازداشت کنند:
«بازجوییها حول این محور بود که خبرهای زندانیهای سیاسی را به چه دلیل کار میکردم و از من میپرسیدند با چه کسی کار میکنی؟ در چه تجمعاتی شرکت داشتی؟ در تجمعات دی ماه ۹۶ چه میکردی؟»
سعید اقبالی در جریان بازجوییها متوجه میشود تعداد دیگری از دوستانش به نامهای بهنام موسیوند، شقایق محکی، شیما بابایی، داریوش زند، مژگان لعلی، نادر افشاری، سعید سیفی و محمود معصومی هم در ارتباط با همین پرونده در بازداشتاند:
«همه ما در یک روز و یک ساعت در شهرهای مختلف بازداشت شدیم. خانمی هم از دوستان ما در رشت بازداشت شده بود که چون خودش نمیخواهد اسمش ذکر شود، نمیتوانم چیزی بگویم. فشار بیشتر در بازجوییها به خاطر این بود که چند نفر از بازداشت شدهها در این پرونده از آشنایان من بودند و از طریق آنها به من فشار میآوردند و میگفتند اگر اعتراف نکنی و حرف نزنی، ما آنها را بیچاره و بدبخت میکنیم و به آنها هم حکم میدهیم.»
سعید اقبالی در زندان اوین حدود ۴۰ روز در سلولهای انفرادی مختلف به سر میبرد و بازجوییهایش در طول این مدت ادامه مییابد.
به گفته او تیم بازجویی هر بار تغییر میکرده و در هر نوبت دو بازجوی جدید حاضر میشدهاند:
«هر کدام از بازجوها اخلاق بهخصوص خودشان را داشتند. یکی باادب سعی میکرد با من صحبت کند، ولی یکی دیگر با خشونت و فحشهای رکیک با من برخورد میکرد. به هر روشی من را تحت فشار قرار میدادند. داخل گوشی من یک سری فایلهای صوتی شخصی وجود داشت که من به همان چند نفر دوست و آشنا فرستاده بودم، آنها را پخش میکردند و سعی میکردند از این طریق من را آزار بدهند. همین روال طی شد تا اینکه من را از سلول انفرادی به سلول چند نفره منتقل کردند و از عمد برای اینکه شرایط روحی من را ضعیفتر کنند، من را به سلول ۱۱۳ انداختند، سلولی که همگی حکم اعدام داشتند و میخواستند با این کار شرایط روحیام بدتر شود.»
بیشتر بخوانید: شکنجه، پرونده همیشه باز جمهوری اسلامی
سعید اقبالی در سلولی چند نفره، همسلولی چند تن از متهمان حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی در خرداد ماه ۹۶ میشود. روایت او از افرادی که به این اتهام در زندان منتظر حکم اعدام بودهاند، چنین است:
«اینها چند نفر بودند. دو نفر آنها که اسمشان خسرو و اسماعیل بود قبلا اعترافاتشان در تلویزیون پخش شده بود. حدود ۱۰ ماه بود که در بند ۲۰۹ بودند و طبق چیزی که خودشان تعریف میکردند، آنها ۲۵ نفر بودند که در شهر سرپل ذهاب و روستاهای اطرافش به اتهام همکاری با کسانی که به مجلس حمله کردند، بازداشت شدهاند. این چهار نفر یاسین، خسرو، اسماعیل و فریدون بودند. فریدون استاد رزمی بود، یاسین و خسرو و اسماعیل هم اصلا کارشان چیز دیگری بود. همگی حکم اعدام داشتند. در آن زمان که من آنجا بودم اصرار داشتند که بیگناه هستند و میگفتند بازپرس تهران به ما گفته که شما بیگناه هستید و ما با شما کاری نداریم. شرایط خیلی سخت بود آن زمان، چون همان موقع زلزله سرپل ذهاب هم تازه اتفاق افتاده بود و خانوادههای آنها آنجا بودند. یادم هست خانه خسرو خراب شده بود، یا اینکه زن یاسین پا به ماه بود و زمانی که برای ملاقات یاسین آمده بود، در راه تصادف کرد و بچهاش سقط شد. این بچهها خیلی هوای من را داشتند و خیلی به من میرسیدند. به من دلداری میدادند و خیلی حواسشان به من بود. جز مهربانی چیزی از آنها ندیدم، حتی خود نگهبانها به آنها امید آزادی میدادند، در صورتی که حکم اعدام داشتند. من حس میکردم حتی خود نگهبانها هم میدانستند یکسری از اینها واقعا بیگناه هستند.»
اگرچه اصل تفکیک جرائم در زندان وجود دارد و بر مبنای آن زندانیان را بر اساس جرمهایشان در بندهای مختلف نگهداری میکنند، اما رعایت نکردن همین اصل در خصوص زندانیان سیاسی به عنوان ابزاری برای شکنجه و تحت فشار قرار دادن این زندانیان به کار گرفته میشود.
بر اساس بند الف ماده شش قانون جرم سیاسی، زندانیان سیاسی باید در مکانی جداگانه دوران محکومیت خود را بگذارند، اما این اصل در بسیاری از زندانهای ایران رعایت نمیشود. از این رو سعید اقبالی بعد از سلول انفرادی، به جای انتقال به بند زندانیان سیاسی، به سلول چند نفره زندانیان محکوم به اعدام منتقل میشود:
«بعد از اینکه من وارد سلول چند نفره شدم، فاز جدیدی از بازجوییها شروع شد و تا توانستند هر نوع فشاری روی من آوردند، چون من متهم ردیف اول بودم. خب آرش صادقی، گلرخ ایرایی، آتنا دائمی، سهیل عربی، سعید شیرزاد، دو سه نفر از زندان اراک و اردبیل با من تماس داشتند و من اخبار آنها را منتشر میکردم. متوجه شدم از اول آبان ۹۶ تلفن من شنود بوده و همه فایلهای شنود را داشتند و بر اساس آنها میگفتند تو خبر اینها را کار کردی، جاسوسی کردی و در قبال این جاسوسیها پول گرفتهای. من گفتم هیچ پولی دریافت نکردهام. شما شماره کارت و شماره حساب من را دارید میتوانید چک کنید. به زور میخواستند این را به من القا کنند که پول دریافت کردهام اما خوشبختانه با مقاومت من سر این موضوع موفق نشدند.»
دادگاه بدوی سعید اقبالی و دیگر متهمان این پرونده، ۲۳ فروردین ۹۷ در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه برگزار میشود. دادگاهی که به گفته او تنها چند دقیقه طول میکشد:
«ما رفتیم دادگاه، نوبتی اسمها را میخواندند و ما میرفتیم داخل. زمانی که نوبتم شد، بلافاصله که از در داخل شدم، قاضی مقیسه شروع کرد به فحش دادن. انواع و اقسام فحشها را به من داد که شما ضد انقلابی، لجنی، کثافتی، شما لایق زنده بودن نیستید. شما نباید آزاد باشید ... و وقتی هم پرونده جلویش بود دو سه بار پرونده را ورق زد و پرسید شما این کارها را کردید یا نه؟ این چیزهایی که در گزارش وزارت اطلاعات آمده آیا درست است؟ من هم گفتم این اعترافاتی است که از من گرفته شده، تحت فشار روحی و جسمی بوده و هیچکدامشان سندیت ندارد. حتی این دادگاهی که من در آن هستم اعتبار ندارد. قاضی مقیسه گفت این چیزهایی که میگویی اصلا ملاک نیست و من حکمی که باید به تو میدهم و میروی حبست را هم میکشی. اصلا اجازه نداد وکیل من حتی در دادگاه صحبت کند. وکیل من یک لایحه دفاعی نوشتاری داد به منشی دادگاه و قاضی مقیسه هم آن را گرفت و مقابل چشم من و وکیلم پاره کرد و گفت لایحه دفاعی به درد تو نمیخورد. جمعا دادگاهی من پنج دقیقه یا هفت دقیقه بیشتر طول نکشید. بعد که تمام شد گفت حالا بفرمایید بیرون!»
از دادگاههای چند دقیقهای که بگذریم، شکنجه همواره به عنوان ابزاری برای مقاصد مختلف علیه زندانیان سیاسی و عقیدتی به کار گرفته شده است. شکنجه فیزیکی و روانی نیز از جمله مواردی است که زندانیان سیاسی از زمان بازداشت گرفته تا مراحل بازجویی و زندان، با آن مواجهه هستند.
شکنجه زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی تاریخی سیاه دارد و زندانیان زیادی در طول سالهای گذشته، برای رسیدن بازجویان به مقاصدشان شکنجه شدهاند و حتی زیر شکنجه، جانشان را از دست دادهاند.
سعید اقبالی نیز در زمان بازداشت و زندان، چندین بار مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار میگیرد:
«اولین جایی که ضرب و شتم شدم همان لحظه بازداشتم بود، مأموری که داشت من را از پلهها پایین میبرد، با اینکه دستبند داشتم، با دستبند دیگری که کنار کمرش بسته بود چند بار به پشت گوش سمت راستم ضربه زد، به طوری که در بند ۲۰۹ که بودم چندین بار گوشم خونریزی کرد. هنوز هم -بعد از آزادیام- شنوایی گوش سمت راستم درست نشده و چند درصد از شنواییام پایین آمده. داخل بند هم به همین شکل، شما با چشمبند رو به دیوار هستی، ناگهان یک سیلی میزدند توی گوشت. آن سیلی یا آن هُل دادن یا پس گردنی زدن و مشت زدن با چشم بسته خیلی بد است. این اتفاقها مدام تکرار میشد و بازجوییها سنگینتر میشد.»
در نهایت اما از سعید میخواهند تا در ازای آزادی افرادی که به واسطه او بازداشت شدهاند، از او اعتراف تلویزیونی بگیرند:
«گفتند ما در صورتی عزیزان تو را آزاد میکنیم و برای آنها پروندهسازی نمیکنیم که تو اعتراف تلویزیونی بکنی و در اعترافات خودت را معرفی کنی و بگویی این کارها را کردهای و خبر فلانی را در فلانجا با فلان کس کار کردهای. چون دسترسی به تلفن یا هیچ چیزی نداشتم، نمیدانستم کسانی که من دوستشان داشتم آزاد شدهاند یا نه. چه اتفاقی برای آنها افتاده یا شرایطشان چگونه است.»
بازجوها اما در نهایت به آنچه مد نظرشان بوده، دست پیدا میکنند. سعید اقبالی را وادار به اعترافات تلویزیونی میکنند، اما این اعترافات اجباری تاکنون پخش نشده است:
«آدم در آن شرایط اگر فقط خودش تنها باشد مهم نیست چه اتفاقی برایش میافتد. اما وقتی در یک مسألهای احساس عذاب وجدان میکنی که چند نفر به خاطر تو بازداشت هستند که هیچکاری هم نکردند، مسأله فرق میکند و همین چیزی بود که بازجوها روی آن مانور میدادند.»
سعید اقبالی بعد از تحمل ۷۰ روز زندان، با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از بند ۲۰۹ زندان اوین به صورت موقت آزاد شد. اکنون بعد از گذشت نزدیک به دو سال و در این شرایط بحرانی که همه کشور درگیر آن است، دادگاه تجدیدنظر حکم او و دیگر متهمان پرونده را عینا تأیید کرده است.
ابلاغیه حکم دادگاه تجدیدنظر از طریق جواد پارسا، وکیل سعید اقبالی او به اعلام شده. به هیچ کدام از متهمان این پرونده اجازه دفاع یا شرکت در دادگاه تجدید داده نشده است. به گفته سعید اقبالی، علت اینکه در چنین شرایطی که کشور درگیر بحران شیوع ویروس کرونا است و همه خواستار آزای فوری زندانیان سیاسی هستند، چنین حکمی در دادگاه تجدیدنظر تأیید و سریعا به دایره اجرای احکام فرستاده شده، چیزی نیست جز اینکه جان انسانها، بهخصوص متهمان پروندههای سیاسی برای نظام قضایی جمهوری اسلامی اهمیتی ندارد.
سعید اقبالی در پایان میگوید که هیچگاه نباید به بازجوها اعتماد کرد:
«وقتی در شرایط بازجویی و حبس قرار میگیری، هیچوقت نباید به بازجوها اعتماد کنی چون در آخر از شما آن اعترافی را میگیرند که خودشان میخواهند. اما آنها چیزی فراتر از اعترافات تو میخواهند تا دو اتهام دیگر هم به پروندهات اضافه کنند.»
نظرها
نظری وجود ندارد.