برونو لاتور: آیا بحران کرونا تمرینی برای بحران آینده است؟
برونو لاتور، نظریهپرداز فرانسوی پاسخ دولتها به بحران کرونا را نوعی بازگشت به «زیستقدرت» قرن ۱۹ میداند و هشدار میدهد که دولتهای ملی در برابر بحران آتی اقلیمی بهشدت ناآماده اند.
دوشنبه، ۶ آوریل / ۱۸ فروردین: ویروس جدید کرونا اکنون در ۲۰۸ کشور و قلمروی جهان گسترش یافته، بیش از یک میلیون و ۲۸۰ هزار تن را آلوده کرده و افزون بر ۷۰ هزار تن را از پای درآورده است. میلیونها تن در سرتاسر جهان در خانههایشان حبس شده اند. آینده جهان پس از این بحران در پردهای از ابهام است.
برونو لاتور، نظریهپرداز فرانسوی در مقالهی زیر بحران کرونا را در برابر بحران اقلیمی قرار میدهد، پاسخ دولتها به آن را نوعی بازگشت به «زیستقدرت» قرن نوزدهم میداند و هشدار میدهد که دولتهای ملی در برابر بحران آتی اقلیمی بهشدت ناآماده و ضعیفاند.
تقارن بیسابقه بین حبس عمومی و دورهی «چلّه روزه» [۲۶ فوریه تا ۹ آوریل] هنوز مورد قبول کسانی است که از آنها خواسته شده در همبستگی، هیچکار نکنند و از خط مقدم نبرد فاصله بگیرند. این روزهی اجباری، این رمضان سکولار و جمهوریخواهانه، میتواند فرصت خوبی برای آنها باشد تا بر این موضوع تأمل کنند که چه چیز مهم است و چه چیز مسخره... تو گویی مداخله ویروس میتواند تمرینای مقدماتی برای بحران بعدی باشد، بحرانی که در آن دادن نظم دوباره به شرایط زیستمان، و نیز به تمام جزئیات وجود روزمرهمان که باید رفعورجوعشان را بیاموزیم، به چالشی برای تمام ما بدل خواهد شد. من این فرضیه را همچون بسیاری دیگر پیش میکشم که این بحران سلامت، ما را برای تغییرات اقلیمی آماده میکند یا وادار و متقاعده به آمادهسازی میکند. این فرضیه را باید به آزمون گذاشت.
آنچه اجازه میدهد دو بحران پشت سر یکدیگر رخ دهند، این فهم دردناک و ناگهانی است که تعریف کلاسیک جامعه ــ بهمثابهی جمع انسانها در میان خودشان ــ دیگر بیمعناست. حالت جامعه در هر لحظه به ارتباطهای بین کنشگران متعدد بستگی دارد که بسیاری از آنها فرم انسانی ندارند. این موضوع ــ همانطور که از دوران پاستور میدانیم ــ درباره میکروبها صادق است، اما در مورد اینترنت، قانون، سازماندهی بیمارستانها، لوجستیک دولت، و اقلیم هم صدق میکند. و البته، علیرغم سروصدایی که حول «وضعیت جنگی» علیه ویروس به راه افتاده، این وضعیت تنها یک حلقه زنجیر است که در آن مدیریت ذخایر ماسکها یا تستها، تنظیم حقوق مالکیت، عادتهای مدنی، ژستهای همبستگی، به همان میزان در تعیین درجه سرایتپذیری عامل عفونی تأثیرگذارند. وقتی سرتاسر شبکهای را بنگریم که تنها یک حلقه اتصالش را در نظر گرفتهایم، میبینیم که یک ویروس یکسان در تایوان، سنگاپور، نیویورک یا پاریس به یک شیوه عمل نمیکند. پندمی همانقدر یک پدیده «طبیعی» نیست که قحطیهای گذشته یا بحران اقلیمی کنونی طبیعی نیستند. جامعه از مدتها پیش به ورای محدودههای باریک سپهر اجتماعی حرکت کرده است.
با همه این حرفها، برایم روشن نیست که میتوان این تشابه را پیشتر برد یا نه. گذشته از هر چیز، بحرانهای سلامت جدید نیستند و مداخله سریع و شتابناک دولتی تا کنون چندان نوآورانه نبوده. تنها کافی است به اشتیاق رئیسجمهور مکرون برای اتخاذ فیگور «سر دولت» اشاره کرد که تا کنون فاقدش بوده. پندمی خیلی بهتر از حملههای تروریستی ــ که در نهایت فقط کسبوکار پلیس اند ــ در رهبران و صاحبان قدرت نوعی حس بدیهی «محافظت» را بیدار میکند: «ما باید از شما محافظت کنیم»، «شما باید از ما محافظت کنید». این بیدارکردن حس محافظت، اقتدار دولتی را بازسازی میکند و به آن اجازه درخواست چیزهایی را میدهد که در وضعیتی دیگر، واکنش به آنها شورش میبود.
اما این دولت، دولت قرن بیستویکم و تغییر اکولوژیک نیست؛ دولت قرن نوزدهم و بهاصطلاح «زیستقدرت» است. یا به قول آلن دِرُوزیِر مرحوم، دولتِ چیزی است که به درستی «آمار» خوانده شده: مدیریت جمعیت در یک قلمرو مشبّک که از بالا به آن نگریسته میشود و قدرت متخصصان آن را هدایت میکند. این دقیقاً چیزی است که امروز شاهد بازگشتاش هستیم. تنها تفاوت این است که این حالت از یک ملت به ملت دیگر منتقل و آنجا کپی میشود و تا سر حد جهانیشدن پیش رفته است. اصالت وضعیت حاضر به نظر من این است: وقتی خارج خانه تنها امتدادی از قدرتهای پلیسی و آژیر آمبولانسها است، ما با محبوس شدن در خانهها در حال اجرای فرمی کاریکاتوری از فیگور زیستسیاست هستیم که گویی مستقیماً از دل یک درسگفتار میشل فوکو بیرون افتاده. از جمله نابودی بیشمار کارگر نامرئی که در هر حال وادار به کار کردن میشوند تا دیگران بتوانند در خانههایشان باقی بمانند ــ البته اگر اشارهای نکنیم به مهاجرانی که بنا به تعریف نمیتوانند در خانههایی از آنِ خودشان تنهایی پیشه کنند. اما این کاریکاتور در واقع کاریکاتور زمانهای است که دیگر زمانهی ما نیست.
شکاف عظیمی وجود دارد بین دولتی که میتواند بگوید «من از تو در برابر زندگی و مرگ محافظت میکنم» ــ یعنی از عفونت با یک ویروس که ردپایش تنها برای دانشمندان مشخص است و اثراتاش را تنها میتوان با جمعآوری آمار فهمید ــ با دولتی که جرأت میکند بگوید: «من از تو در برابر زندگی و مرگ محافظت میکنم، زیرا من شرایط زیستن برای تمام آدمهای زندهای را حفظ خواهم کرد که تو به آنها وابستهای.»
یک لحظه فکرش را بکنید! تصور کنید رئیسجمهور مکرون با یک لحن چرچیلی اعلام میکرد که بستهای از تهمیدات اینچنینی درنظر گرفته: ذخایر نفت و گاز داخل زمین باقی خواهند ماند، بازاریابی سموم نباتی پایان مییابد، شیارزنی عمیق زمین متوقف میشود، و ــ با گستاخی فوقالعاده ــ گرمکنهای مخصوص فضای خارجی برای تراسهای میکدهها ممنوع میشوند. اگر مالیات سوخت به قیام جلیقهزردها انجامید، آن وقت شورشهایی را تصور کنید که از پس چنان اعلانی سربرخواهند آورد و کشور را به آتش خواهند کشید. و با این وجود، تقاضا برای محافظت از مردم فرانسه برای خیر خودشان و در مقابل مرگ، در مواجهه با بحران اکولوژیکی بارها توجیهشدنیتر است از بحران سلامت؛ چرا که بحران اقلیمی به معنای تحتاللفظی کلمه همهکس، و نه تنها چند هزار تن را تحت تأثیر قرار خواهد کرد ــ آن هم نه برای مدتی، بلکه برای همیشه.
واضح است که چنین دولتی خوشبختانه وجود ندارد. آنچه نگرانکنندهتر است، ناتوانی ما در دیدن این واقعیت است که چهطور دولت حرکت از یک بحران به بحران دیگر را تدارک خواهد دید. در بحران سلامت، دستگاه اداری دولت نقش کلاسیک آموزشی را دارد و اقتدارش به شکل بیعیبونقصی با مرزهای ملی قدیمی منطبق است ــ شکل مهجورِ بازگشت ناگهانی به مرزهای اروپایی، گواه دردناک این واقعیت است. در مورد تغییر اکولوژیکی، رابطه برعکس است: دستگاه اداری باید از مردمی ناهمگون و چندریخت در مقیاسهایی گوناگون بیاموزد که مردم برای بقا بر چه قلمروهایی به شیوههای مختلف تلاش میکنند، وقتی همزمان در حال گریختن از تولید جهانیسازیشده هستند. دولت حاضر ابداً قادر به دیکتهکردن تمهیدات ضروری از بالا نخواهند بود. اگر در یک بحران سلامت، مردم شجاع باید دوباره مثل روزهای مدرسه ابتدایی بیاموزند که دستانشان را بشویند و در آرنجشان سرفه کنند، در مورد تغییر اکولوژیکی دولت است که خود را در موقعیت آموختن خواهد دید.
اما یک دلیل دیگر که چرا صنعت ادبی «جنگ علیه ویروس» اصلاً قابل توجیه نیست: شاید در یک بحران سلامت انسانها به عنوان یک کل در حال «جنگیدن» علیه ویروسها باشند ــ حتی وقتی ویروسها هیچ علاقهای به ما ندارند و به مسیرشان از این گلو به آن گلو ادامه میدهند و بیآنکه قصدی داشته باشند، ما را میکشند. موقعیت در تغییرات اقلیمی به شکل تراژیکی برعکس است: این بار، عامل بیماریزا که سرایتپذیری دهشتناکاش شرایط زندگی تمام ساکنان سیاره را تغییر داده، اصلاً ویروس نیست، نوع بشر است! اما این موضوع در مورد تمام آدمها صادق نیست، تنها در مورد کسانی است که بدون اعلان جنگ علیه ما، علیه ما جنگ به راه انداخته اند. دولت ملی برای این جنگ تا حد ممکن ناآماده و ناهماهنگ است و طراحیاش همانقدر افتضاح؛ زیرا خطوط مقدم جنگ چندگانه هستند و از هر یک از ما میگذرند. به این معنا است که «بسیج عمومی» علیه ویروس به هیچ وجه اثبات نمیکند که ما برای بحران بعدی آماده خواهیم بود. این فقط ارتش نیست که همیشه یک جنگ عقبتر است.
اما دست آخر، آدم هیچوقت نمیداند! دوران «چله»، سکولار باشد یا جمهوریخواه، میتواند به تغییر کیشهای تماشایی بینجامد. برای نخستین بار در طی سالیان دراز، یک میلیارد آدم در خانه حبس شده اند و این کالای لوکس فراموششده را بازیافته اند: زمان برای تأمل، و بنابراین برای تشخیص اینکه چه چیزی معمولاً و به شکلی غیرضروری آنها را از همه سو خشمگین میکند. بیایید به این روزهی طولانی، دردناک و غیرمنتظره احترام بگذاریم.
نظرها
میرفندرسکی
ترجمه بسیار ضعیف و نامفهوم است. لاتور در نوشته هایش با کلمات گاهی بازی میکند و مفاهیم را در خلاصه ترین شکل بیان میکند. مترجم چنان راه خطا رفته که تقریبن به جز پاراگراف اخر هیچ سطری بدون چند اشتباه نیست.
Hamid
Thanks for the article, sorry about but translation is AWFUL
#کرونا و یکهتازی پوپولیزم و راستگرایی
▪️#ویکتور_اوربان نخست وزیر راستگرای افراطی #مجارستان در اقدامی جدید «اردوگاه کار اجباری شبانه روزی برای تولید ماسک» راه انداخته است. در یکی از مخوفترین زندانهای این کشور مجرمان ۲۴ ساعته ماسک میسازند آن هم با کمک ماشینهای خودکار که چین به این کشور فروخته است.