مدل سوئدی و کرونا: قمار بر سر یک هویت جمعی
مدل سوئدی در مواجهه با بحران کرونا، با هویت ملی و مبانی بنیادین جامعه سوئد گره خورده: سیاستی خلاف جریان آب و متکبرانه.
بحران همهگیری کرونا در سراسر جهان، گرچه به سیاستهای متفاوتی در کشورهای مختلف انجامیده اما به نظر میرسد به رغم تفاوتها و تاخیرهایی که در اجرای این سیاستها وجود داشته، نوعی توافق جمعی بر سر بهکارگیری سیاستهایی که در کلیت شباهت زیادی با هم دارند، در اغلب کشورها به دست آمده است.
از این لحاظ سوئد، یک استئناست: کشوری که به نظر میرسد میخواهد خلاف مسیر سیلابی که به راه افتاده حرکت کند و این سیاست متفاوت تا اینجای کار، به نوعی با هویت ملی و مبانی بنیادین جامعه سوئد، گره خورده است.
گفتههایی متعصبانه درباره ملیت، سیاست و تخصص در سوئد که هم از جانب خارجیتباران و هم از جانب سوئدیها (لطفا مناقشه نشود چون کلمه دیگری برای اشاره به مردم اصالتا سوئدی وجود ندارد) مرا که از علاقهمندان سوسیال دموکراسی و فرهنگ عمومی سوئدیها به طور کلی هستم، بر آن داشت که درباره آنچه ذهنیت متعصبانه، ملیگرا و انتقادگریز در این کشور را میسازد، تامل بیشتری کنم و دست به کار نوشتن مقالهای تحلیلی درباره این رفتار متکبرانه (اروگانت) شوم که در قالب «مدل سوئدی» توصیف و توجیه میشود و حتی در داخل این کشور هم منتقدان آن را «نوعی استدلال انگیزشی افراطی» خواندهاند.
فضای آزاد رسانهای در سوئد قطعا مانع انتشار نظرات مخالف یا منتقد نمیشود، اما در یک ارزیابی کلی، کفه سنگین این ترازو به سمت هواداران «مدل سوئدی» در برخورد با ویروس کرونا ایستاده است. صرفنظر از کارشناسان، روزنامهنگاران و سیاستمدارانی که جنبههای گوناگونی از این مدل را تایید یا نقد میکنند، فضای شبکههای اجتماعی و امکان کامنتگذاری یا اظهار نظر زیر مقالات روزنامهها یا برنامههای تلویزیونی فرصتی برای تحلیل و شناخت بیشتر ذهنیت مردم در سوئد فراهم میکند. مطالعهای که در بیش از یک ماه گذشته با مراجعه به شبکههای اجتماعی نشریات مختلف سوئد انجام دادم، مرا به گزارههای جالب و تکرارشوندهای رساند که جای تحلیل و بررسی دارند: «ما به نظرات متخصصانمان گوش میکنیم»، «همه کشورهای دیگر سیاسی عمل میکنند، تنها در سوئد است که بنیان تصمیمگیری در زمینه کرونا، یک بنیاد و شخصیت علمی است»، «شما صلاحیت اظهارنظر ندارید چون همهگیریشناس نیستید» و «خارجیها دهنشان را ببندند.» در غلبه چنین اظهارنظرهایی میتوان صداهای مخالفی هم شنید که عمدتا شامل این سه دسته است: گروه کوچکتری از سوئدیها، بخشی از خارجیتباران و سوئدیهایی که در خارج از کشور زندگی میکنند. و البته بزرگترین گروه سوئدیها را سوئدیهایی تشکیل میدهند که یا اعلام کردهاند وارد بحث نخواهند شد و تنها نظارهگر خواهند بود یا در سکوت، مشاهدهگر آن چیزی هستند که در بحث و جدلهای رسانهای در میان کارشناسان و سیاستمداران و در شبکههای اجتماعی در میان مردم جاری است.
گزارههایی را که با شدت و هیجان از مدل سوئدی اداره بحران حمایت میکنند، میتوان از ایرانیتبارهای ساکن سوئد که موافق سیاست جاری این کشور در زمینه کرونا هستند نیز شنید. به این نمونه، نوشته علیرضا اردبیلی نگاه کنید: «مدل سوئدی در مقابله ويروس مرگبار کرونا، در اروپا و حتي بقيه جهان منحصر بفرد است. از نظر واگذاری اختيار تصميم گيري به مؤسسات علمی، نمونه ديگري در دست نيست. اين تنهايی سوئد در اعتماد به متخصصين به جای سياسيون، ريشه عميقی در تاريخ سوئد دارد. آکسل اوکسنشرنا Axel Oxenstierna 1583ـ1654 مهمترين معمار شيوه اداره جامعه سوئد در تاريخ اين کشور بود. در دوره او در زماني که نطفه دستگاه امروزي اداره دولتي سوئد بسته میشد، مقامات اداری کشوری خواهان قدرت تصميمگيری در حيطه اختيارات خود بودند. اين مقامات که جملگی نمايندگان اشراف سوئد بودند، تمايلي به تبعيت از پادشاه نداشتند. قدرت بيش از اندازه و کاريسماي آکسل اوکسنشرنا، اين "زياده خواهی" مقامات وقت سوئد را برآورده کرد و آثار اين خردمندی آکسل اوکسنشرنا و مقامات سوئدی در آغاز قرن هفدهم، هنوز هم در شيوه اداره کشور، باقي و جاری است.» در این نمونه که عصارهای است از عبارات تکراری این روزهای حامیان سیاستهای بهداشتی و اقتصادی سوئد درباره بحران کرونا، مشخص نیست که چگونه و بر چه اساس، مقامات اداری کشوری، شخصیتهایی «غیرسیاسی» و لزوما «متخصص» تعریف شدهاند.
در این زمینه کتاب «ذهنیت سوئدی» نوشته «اُکه داون» یکی از چهرههای مشهور انسانشناسی معاصر که بیتعصب و بیطرفانه، در حوره روانشناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی در این کشور و بر مبنای پژوهشهای گوناگون، ساختار فرهنگی و فردی جامعه سوئد را تحلیل کرده است، نکات ارزشمندی دارد که به کار تحلیل شرایط امروز میآید. کتاب یک مردم نگاری چاپ شده در ۱۹۸۹ است و گرچه جهان، مردم سوئد و سیاستهای حاکم بر آن از زمان نگاشته شدن کتاب دستخوش تحولات زیادی شدهاند، با این حال بر مبنای روش مردمنگاری و مشاهده، همچنان بخش اعظم پژوهشهایی که در آن به آنها ارجاع داده شده، معتبرند.
نویسنده در فصلی که با عنوان «عقلانیت» ذیل عنوان بزرگتر «احساسات» نوشته، به نکات ظریفی اشاره میکند؛ اینکه چطور با تاکید بر عقلانیت، در هیچ جامعهای به اندازه سوئد «قدرت و اختیار به برنامهریزان دولتی داده نشده است»، (نکتهای که در بدو امر عقلانی و مثبت به نظر میرسد). در ادامه اشاره میکند که ایدئولوژی سوسیال دموکراسی مهر خود را بیشتر از هر جامعهای بر پیشانی سوئد زده و این باور که تصمیم جمعی یعنی همان تصمیمگیری توسط مسوولان جامعه، ضامن عدالت اجتماعی برای همگان است، تاثیر ماندگاری از خود بر جا گذاشته است. این اما در تضاد با نمونههایی است که نشان میدهد چگونه جمع، نظرات و دستورهای یکسویهای را به جامعه تحمیل کردهاند که قابل دفاع نیستند یا به آنها نقدهای جدی وارد است (نمونه ویروس کرونا). آنچه که در جامعه سوئد حاصل دههها حکمرانی ایدئولوژی سوسیالدموکراسی و بنیانگذار وفاداری گروهی به آن است، اکنون به ضد آموزههای سوسیالدموکراسی عمل میکند. وفاداری گروهی میتواند سدی در مقابل بحثهای داخلی و بازنگری در تصمیمات گرفته شده از سوی گروه القا شود و جمع میتواند خبرگانی را از رهبران در دل خویش بپرورد که بیشتر بر اساس منافع خود عمل کنند تا منافع جمعی. به نظر میرسد سوسیال دموکراتهایی که باید گوش به زنگ خطرات جمعگرایی باشند، از یاد بردهاند که اگرچه درک آنها از آزادی فردی، نیازمند رعایت میزانی از جمعگرایی است اما جمعگرایی خود میتواند دموکراسی را تهدید کند چرا که اگر گروهی حقیقت مطلب را در نزد خود بپندارد، بینشهای دیگر را اشتباه یا حتی خطرناک میداند. چنین بینشی در افکار عمومی سوئد، به شدت هوادار دارد: حقیقت نزد ما به عنوان یک ملت -سوئدی- است؛ دیدگاهی که تقویتکننده ملیگرایی افراطی گروههای راست هم هست.
در ادامه توضیحات اکه داون در مییابیم که اعمال قدرت و نفوذ مراجع و مقامات عمومی در سوئد از دیرباز جزئی از الگوهای فرهنگی سوئدی به شمار میرفته و با اعتنا به این مقدمه میتوان پی برد که چرا سوئدیها «نه» نمیگویند و مسوولیت در برابر مقامات و مراجع عمومی چندان وجود ندارد (البته نه به شکل مطلق، که قطعا این بحثها در مجامع مستقل دانشگاهی پی گرفته شده است و نیروهای مخالف هم در جنبشهای زنان و دگراندیشان وجود داشته است و اندیشههای نئولیبرالی باعث کمرنگتر شدن سوسیال دموکراسی و قدرت مراجع عمومی شده اما این عدم تمایل سوئدیها به نه گفتن و مخالفت کردن، همچنان وجود دارد، عدم تمایلی که از یک سو به روانشناسی اجتماعی آنها به عنوان مردمانی درگیری گریز بر میگردد و هم به خصلتی که از عادت به فرهنگ سوسیال دموکراسی کسب کردهاند. در این زمینه، یک ایرانیتبار که از عدم اظهارنظر شخصیتهای دانشگاهی همکارش در یک جلسه خصوصی درباره عملکرد سوئد در قبال مساله کرونا نقل میکند، موضوع را تنها به اخلاق حرفهای این دانشگاهیان برای عدم اظهارنظر غیرتخصصی درباره این موضوع تقلیل میدهد و از آن وسیلهای برای سرکوب اظهانظرهای منتقدانه میسازد، حال آنکه مساله، فارغ از بحث تخصص در حوزه اپیدمیولوژی دارای وجوهی از روانشناسی جمعی افراد حاضر در آن جلسه هم هست. این سکوت، علاوه بر اینکه نشانه خصلت گریز از درگیری سوئدیهاست، بیانگر تمایل آنها به نمایش چهره درستکار و راستگویی هم هست که آنها را «ذاتا» نسبت به سایر ملتهای جهان، فساد ناپذیر جلوه میدهد. به نظر میرسد حتی در میان متخصصان هم (با اینکه بیش از دو هزار نفر نامهای را در انتقاد به سیاستهای کشور در قبال مساله کرونا امضا کردهاند)، این تمایل وجود دارد که با انتقاد از آندرس تگنل، اپیدمیولوژیست دولتی سوئد، برای خود دشمنتراشی نکنند. طرفه آنکه، این خصلت درگیریگریز سوئدیها از جانب دیگران گاهی به تندی تفسیر میشود و مثلا سوزان سانتاگ، پرهیز سوئدیها از درگیری را اندکی بیمارگونه میخواند.
موضوع جالب، مساله «سیاستهای تلقینشده» بر سوئدیهاست که سوسیالدموکراتهای سوئدی در آن بسیار موفق بودهاند. اکه براون مطرح میکند که این «رامشدگی» به قول هانس ماگنوس انزنزبرگر، نویسنده آلمانی به قیمت سرکوب و آموزشی آرام، سنگدلانه و مداوم به دست آمده. دیدگاه عملگرای سوئدیها باعث شده که اساسا از طرح پرسشهای اساسی صرفنظر میکنند و میگویند: «پس بگذار همه چیز همان طور که هست ادامه پیدا کند.» و از آنجا که فرهنگ تمام و کمال به فرد تلقین شده، حتی مخالفان هم دیدگاههای خود را بیشتر از منظر سوئدی بیان میکنند.
موضوع دموکراسی، بسته بودن دست دولت در تصمیمگیریهای رادیکال و تاکید بر آزادیهای فردی تضمین شده در قانون اساسی سوئد هم از موضوعات دگیری است که مناقشات فراوانی را در جامعه سوئد به بار آورده است. حامیان سیاستهای اداره بهداشت عمومی سوئد که مدیریت بحران کرونا را در دست دارد، برای تایید روش سهلگیرانه این نهاد و مخالفتش با هرگونه قوانین محدودکننده و اجرای سیاستهای قرنطینهای معمولا بر این موضوع انگشت میگذارند که قوانین این کشور امکان محدود کردن حق تردد آزادانه افراد را گرفته و دولت هم اختیارات چندانی در این زمینهها ندارد. علاوه بر اینکه موضوعاتی مانند خلاءهای قانونی که پیشبینیهای لازم را برای شرایط بحران نکرده دست کم گرفته میشوند، در سطح اجتماعی منافع فردی قربانی منافع سیاسی شدهاند و آزادی به ضد خود عمل کرده است: در حالی که منفعت در حوزه آزادیهای اجتماعی، در نبود هیچگونه محدودیت و اعمال فشار قانونیست، منفعت عمومی برای حفظ سلامت عمومی و کاستن از هزینههای جانی و مالی بحران کرونا، با مسامحه نهادهای تصمیمگیرنده در معرض خطر قرار گرفته است. این در حالیست که سوسیالدموکراتها معتقدند نقض آزادی افراد در سطحی عمومی، میتواند به افزایش آزادی گروههای بزرگتر یاری رساند.
نکته دیگر نیاز به همگونی است که بر اساس آن مخالفت با هنجارهای موجود چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد و حتی فردیت را قربانی همگونی اجتماعی میکند. از این رو سوئدیها حتی در مقایسه با همسایگان خود در نشان دادن عقاید و بیان دیدگاههای خود استقلال کمتری دارند (نمونه پژوهشها در این زمینه را میتوانید در کتاب ذهنیت سوئدی جستوجو کنید)، چیزی که میتواند حاصل تلقین تمامیت فرهنگ به فرد باشد. نمود این نیاز و باور در بحران کنونی را میتوان در قالب انتقادهای تندی که به دانمارکیها، نروژیها و فنلاندیها میشود دید که جنبه تاریخی هم دارد. فرهنگ همگونی اجتماعی، باعث شده سوئدیها، مردم این کشورها را عقبمانده و روستایی توصیف کنند و در حالی که معتقدند تمام توصیهها و روشهای بهکار گرفته شده در این کشورها «سیاسی» و «غیرعلمی» است، یکجانبه خود را افرادی قانونگرا و معتمد به متخصصان و سیاستمداران توصیف کنند و یکسره، وجود جنبههای سیاسی و اقتصادی در تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای سوئد در بحران کرونا را انکار کنند.
این ماجرا یک سوی دیگر هم دارد: سوئدیهای خارجنشین که گویا سرنوشتشان اینجا شبیه ایرانیهای خارجنشین شده است. برخوردهای تندی که با انتقادهای آنها از وضع جاری کشور صورت میگیرد البته محدود به موضوع کرونا نیست و در موضوعات دیگر هم سابقه داشته؛ اما آنچه در این ماجرا رخ مینماید، آزردگی جامعه سوئد از انتقادهای بیرونی است. انتشار گزارشهایی در رسانههای بینالمللی که سیاستهای این کشور را سهلانگارانه توصیف کردهاند و بر رفتارهای غیرمسوولانه برخی از مردم انگشت گذاشتهاند، به مذاق جامعه خوش نیامده و آنها را خشمگین کرده است. بر همین منوال، سوئدیهای خارجنشین به بستن دهانشان توصیه میشوند و آنها را به سیاهنمایی و عدم درک درست از شرایط داخل کشور متهم میکنند. این آزردگی ما را به این خصوصیت روان انسان در مطالعه رفتار انسانی رهنمون میکند که هر گاه جامعه از نظر سیاستهای به کار گرفته شده در آن، یا به دلیل فرهنگ حاکم بر آن مورد انتقادهای گسترده بیرونی قرار گیرد، مکانیزم دفاع روانی در آن به کار میافتد تا از هویت در مظان اتهام یا نقد قرار گرفته دفاع کند.
در پایان، هر چند این گفته شل یونسون، تاریخ اندیشهنگار که سوئدیها همواره دولتهای خوبی داشتهاند که به نفع مردم تلاش کرده و زندگی بهتری را به ارمغان آوردهاند و به ندرت به حقوق مردم تعرض کردهاند، در اغلب موارد صحت دارد اما در عین حال مدل سوئدی، آنگاه که به سازش، سرکوب منتقدان و فقدان مسوولیتپذیری در مقابل قدرت بینجامد، خطرناک است؛ از جمله در مواجهه عمومی فعلی با همهگیری کرونا.
منابع:
-Vad är socialdemokrati, Inger Carlsson &Anne Marie Lindgren, arbetarrörelsen tankesmedjam Ide och Tendens 2007
- Svensk mentalitet, Raben prisma. 1998. ترجمه فارسی این کتاب با عنوان ذهنیت سوئدی به دست رضا ارجمند از سوی نشر آلفابت ماگزیما منتشر شده است.
در همین زمینه
نظرها
سوئدی ایرانی
نمی دانم چرا از ترامپ تا خانم نعیمه دوستدار، هر کس از راه رسید، باید به عنوان متخصص درباره جامعه سوئد اظهار نظر کند. کسانی نیز معمولا این کار را می کنند که درک دقیقی از این جامعه که مانند هر جامعه دیگری پیچیده است ندارند. من نمی دانم چه کسی می تواند همانند خانم دوستدار درباره یک جامعه بگوید «سوئدیها حتی در مقایسه با همسایگان خود در نشان دادن عقاید و بیان دیدگاههای خود استقلال کمتری دارند». اینرا درباره ایرانی که اینهمه درباره ساختار بسته آن نوشته شده نمی تواند گفت تا چه برسد درباره سوئدی که پری اندرسون تاریخ نگار انگلیسی فراوران درباره آزادی و اقتدار دهقانان آن در قرون وسطی و اوایل دوران مدرن نوشته است. خانم دوستدار حکم کلی دیگری نیز دارد: «چنین بینشی در افکار عمومی سوئد، به شدت هوادار دارد: حقیقت نزد ما به عنوان یک ملت -سوئدی- است؛ دیدگاهی که تقویتکننده ملیگرایی افراطی گروههای راست هم هست.» او از کجا می داند که سوئدی ها حقیقت را نزد خود می دانند؟ آمار گرفته؟ پژوهشی چند ساله انجام داده یا با همسایه هایش گفتگو کرده؟ بهتر نیست توضیح جامعه سوئد را به ترامپ واگذاریم تا به رادیو و زمانه و متخصص سوئد شناس آن. ترامپ دشمنی معینی از سر موضع محافظه کارانه و راست خود با جامعه تا حدی تساوی و همبستگی گرای سوئد دارد. این را می دانیم. رادیو زمانه و خانم دوستدار کجا ایستاده اند؟
داود بهرنگ
(1) با سلام من در حاشیۀ نوشتۀ خانم دوستدار و مبنی بر مطالعات میدانی ام در بارۀ اقلیت و اکثریت و اثر جمعیت بر کارکرد دمکراسی نزد آحاد سه نکتۀ زیر را در میان می نهم: نکتۀ اول: اگر بر این باور باشیم که آموزه های دوران کودکی ما پایدارترند می توان گفت که کودکستان در جوامع مدرنی که دمکرات منش اند نوعی از همگونی بنیادین را میان آحاد به وجود می آورد. این همگونی در جوامع کم جمعیتی چون سوئد 1) خود خواسته است. 2) داخل در ناخود آگاه آدمیان می شود و کورکورانه و شدید عمل می کند و این ضامن وحدت و یکپارچگی سوئد در رویارویی با دنیای بیرون از خود [و دنیای پر از ازدحام و پر از جمعیت] است. سوئدی ها بدین لحاظ کمابیش به درجاتی بسان همند. همدیگر را صد در صد درک و تأیید می کنند و از این طریق انگار خود فردی شان را نزد خود و دیگران اثبات می کنند. شاخص این ویژگی حق به جانب بودن ناخود آگاه فرد سوئدی است. این را می توان در موارد اختلاف سوئدی و غیر سوئدی دید که فرد سوئدی حق را ناخود آگاه به فرد سوئدی می دهد. در موارد اختلاف میان سوئدی و سوئدی حق را ناخود آگاه به فرد بیشتر سوئدی [اکثریت در معنای میانگین] می دهد. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) نکتۀ دوم: دمکراسی در کشورهای کم جمعیت ـ به دلایل زیر ـ با دمکراسی در کشورهای پر جمعیت قدری متفاوت است: (1) اگر چنانچه اقلیتی ایدئولوژیک یا سکسوال یا هر اقلیتی در سوئد ـ که دارای 8 میلیون جمعیت است ـ در بردارندۀ هفت هزار نفر باشد در آلمان ـ که دارای 80 میلیون جمعیت است ـ در بردارندۀ هفتاد هزار نفر می شود. [و به دلایل زیر در خور اعتنا می گردد.] 2/ ما انسان ها عادتی "مادرزاد" داریم که بر اساس آن همیشه رای و نظر گروه بزرگتری از آدمیان را در خور اعتناتر از رای و نظر گروه کوچکتری از آدمیان می انگاریم. به عبارتی حاضریم با هزار نفر تا به جهنم برویم اما حاضر نیستیم همراه ده نفر راه دیگری را برگزینیم. یعنی کمیت عددی نزد ما آدمیان چشمگیر و اثرمند بر رفتار و رد و قبول ماست. (3) ویژگی شماره دو در مواردی که بزرگی کمیت خود به خود نزد ما آدمیان ایجاد حقانیت می کند از آفات دمکراسی است. 4/ ویژگی شماره دو در مواردی که بزرگی کمیت خود به خود نزد ما آدمیان ایجاد حقانیت می کند از آفات زندگی اجتماعی نیز است. ما آدمیان ناخود آگاه می کوشیم چنان بزییم که بیشتر آدمیان چنان می زیند. نکتۀ سوم: در جوامع دمکراتیک کم جمعیتی همچون سوئد کمیت عددی اگر چه در ابعاد ملی در خور اعتناست در ابعاد بین المللی ـ برای صیانت از یکپارچگی روانی و اجتماعی جامعه ـ محل اعتنا نیست. سوئدی با رد اعتبار کمیت عددی در ابعاد بین الملل خودِ جمعیِ خود را اثبات می کند. با احترام داود بهرنگ