یگانه راه ممکن مقابله با بحران کرونا: اقتصاد دولتی دموکراتیک
سدریک دوران-برای مواجهه با بحران کرونا، امروز برنامهریزی دموکراتیک دولتی اقتصاد به دلیل ورشکستگی بازار از همیشه ضروریتر است، و با توجه به توسعه تکنولوژیهای اطلاعاتی از همیشه ممکنتر.
سدریک دوران، اقتصاددان و نویسنده کتاب سرمایه موهومی، نشان میدهد که تا چه اندازه موقعیت فعلی نیازمند مداخله و برنامهریزی دولتی دموکراتیک است. برای مواجهه با بحران کرونا، امروز برنامهریزی دموکراتیک دولتی اقتصاد به دلیل ورشکستگی بازار از همیشه ضروریتر است، و با توجه به توسعه تکنولوژیهای اطلاعاتی از همیشه ممکنتر.
♦ بحران بیسابقه فعلی که بر اثر ویروس جدید کرونا ایجاد شده محدودیتهای اداره جامعه توسط بازار و بنابراین ضرورت برنامهریزی را بهخوبی نشان داد. تحلیل شما از وضعیت چیست؟
سدریک دوران : در طول دهههایی که از عمر نئولیبرالیسم میگذرد، انواع و اقسام فضیلتها به بازار نسبت داده شده است: کارآمدی در تخصیص منابع، پویایی رقابت، ایجاد تمایز میان محصولات مصرفی. بحران جاری بهوضوح نشان میدهد که بازار محدودیتهای جدیای نیز دارد.
در وضعیت اضطراری، هماهنگسازی فعالیتها بهواسطه قیمت ناکافی است. بخش تجاری از رسیدن به اهداف محدود اما فوریاش، یعنی تولید ماسک، ژل الکلی، کیتهای آزمایش، دستگاههای تنفس مصنوعی، توزیع اقلام دارویی ناتوان است. در اینجا نیاز فاحشی به تمرکزگرایی وجود دارد. یک نیروی دولتی باید به کمک جامعه بیاید. یعنی جامعه خواستار یک اقدام یا کنش جمعی است که در سطحی فراتر از بازیگران بخش خصوصی صورت بگیرد و خود را بر آنها تحمیل کند. این اقدام باید بر پایه منطق اولویت اقتصادی صورت بگیرد که با منطق آزمایش و خطای بازار در تناقض است.
این خصلت بازار، یعنی بیهنجاری نسبی آن –که در اثر کوتاهمدتنگری مضاعف میشود—باعث میشود بازار نتواند دوراندیش باشد و اهداف درازمدت را لحاظ کند. ما با کمبود مواد لازم برای تولید کیت آزمایش روبهرو هستیم چراکه تولید این کیتها در آسیا انجام میشود. اما چرا تولید این کیتها به خارج از مرزها منتقل شده است؟ چون شرکتها هزینهها را منطقی و زنجیره ارزششان را بهینهسازی کردهاند.
♦ بنابراین نیاز به برنامهریزی در مقابل این کوتاهمدتنگری قرار میگیرد. با وجود این، ما همچنان شاهد این هستیم که بسیاری با این بهانه که چنین برنامهریزیای در عرصه تولید به دلیل پیچیدگی جهان غیرممکن خواهد بود با آن مخالفت میکنند. اما شما نشان دادهاید که ما در حال حاضر از امکانات تکنیکی برای غلبه بر این پیچدگی برخوردار هستیم...
-: بزرگترین مخالفتها با برنامهریزی دولتی به این ادعا برمیگردد که آن در مدیریت اطلاعات ناکارامد است. این بهطور خاص استدلال بزرگترین متفکر نئولیبرالیسم، فردریش هایک، است که برایش بازار مکانیسم اجتماعیای است که اجازه میدهد هم اطلاعات پراکنده آشکار و هم پردازش شود: بهلطف علامتها و نشانههای بهدستآمده، عوامل بازار میتوانند بر پیچیدگیِ بیانتهای امر اجتماعی فایق آمده و تصمیماتی اتخاذ کنند.
دلایل عملی و نظری بسیاری خلاف این باور نئولیبرالی وجود دارد. باآنکه کمی پیشافتاده بهنظر میرسد، اما اول از همه باید متذکر شویم که برنامهریزی کار میکند و جواب میدهد: این نه بازار، بلکه یک اقتصاد جنگیِ برنامهریزیشده بود که کوششهای جامعه آمریکا برای پاسخگویی به نیازهای کشور در زمان جنگ مقابل نازیها را توانست سازماندهی کند. در فرانسه هم بازسازی کشور پس از نجات از اشغال به برنامهریزی متکی بود. در شوروی زمان استالین نیز به قیمت سرکوب بیسابقه جامعه، برنامهریزی موجب صنعتیشدن سریع کشور شد. و امروز هم همچنان برنامهریزی ناپدید نشده و نمونههایی از آن برای مثال در چین دیده میشود.
با وجود این، درست است که در کشورهای بلوک شرق از اواخر دهه ۱۹۶۰ به این سو، مکانیسمهای برنامهریزی جامع نشانههایی از ناکارآمدی از خود نشان دادهاند که روز به روز هم مشهودتر شدهاند. با پیچیدهشدنِ فرآیندهای اقتصادی و انتظارات اجتماعی، برنامهها به دو مشکل اساسی برخوردند: غیاب دموکراسی و ظرفیتهای محاسباتی محدود. غیاب دموکراسی به یک توسعه نامتوازن منجر شد، یک دیکتاتوری بر نیازها (اگر از عبارت اگنس هلر استفاده کنیم) که در آن تقاضاهای بخش نظامی و صنعتی تقاضا و نیازهای مردم را نادیده گرفتند و له کردند، و به همین ترتیب، هرگونه دغدغه زیستمحیطی–که از قضا از همان فردای انقلاب روسیه وجود داشت—در نطفه خفه شد.
محدودیت دوم اطلاعاتی است و مخالفت هایک با برنامهریزی هم دقیقاً به همین برمیگردد... اما در پاسخ به آن باید گفت که ما دیگر در دوران ماقبل تاریخ تکنولوژیهای اطلاعاتی به سر نمیبریم! امروز بیشتر تبادلات اقتصادی جای خود را به ردپاهای دیجیتالیای دادهاند که بهصورت اتوماتیک پردازش میشوند. به این ترتیب اصل و اساس استدلال مربوط به نابسندگی تکنولوژیهای اطلاعاتی زیر سؤال رفته است. در واقع، امروز آمازون یا والمارت نسبت به گاسپلن شوروی هزاران بار دادههای بیشتری را پردازش میکنند. این شرکتهای چندملیتی از امکاناتی برخوردارند که میتوانند فرآیندهای تجاریشان را فوراً به تبع شرایط متغیر بازار تنظیم کنند. پرسش اساسی پیرامون برنامهریزی در جهان معاصر دیگر نه به محدودیتهای اطلاعاتی، بلکه به دموکراتیزاسیونِ مختصات الگوریتمیای مربوط میشود که هر روز بیشتر و بیشتر در انحصار شرکتهای خاص درمیآید.
♦ به نظر میرسد برنامهریزی برای آینده حیاتی و ضروری باشد، دقیقاً به خاطر آنکه اجازه میدهد مخاطراتی را مدیریت کنیم که بازار نمیتواند آنها را درنظر بگیرد...
-: بحران برآمده از پی همهگیری کووید ۱۹ دوباره به ما میآموزد که باید جمعی اندیشیدن و واکنشنشان دادن را—در قالب یک اجتماع— یاد بگیریم. این ضرورت فردی نیست و واگذاری تصمیم بر عقلانیت حاکم بر جامعه مصرفی کاری بیهوده است. این یک هشدار است. از این پس، نه تنها باید پیشگیری و مدیریت ریسکِ عالمگیری را بر عهده بگیریم، بلکه باید مراقب شکنندگی و ضعف جوامعمان نیز باشیم. هر چقدر بیشتر از پیوندهایی که ما را به یکدیگر وصل میکند و از وابستگی متقابلمان به زیستکره آگاه باشیم، بهتر میتوانیم بازار را از جایگاه خود پایین بکشیم.
♦ دقیقاً چه نوع برنامهریزیای میتواند پاسخگوی این شرایط جدید باشد؟
-: الگوی شوروی در زمینه دموکراسی داخلی و انطباق نیروهای تولیدی دچار مشکل بود. الگوی برنامهریزی فرانسه جالب بود چراکه مبتنی بر یک نظام مشورتی بود که هماهنگسازی و تنظیم اقتصاد بازار را میسر میکرد. این میتواند موقتا الگوی ما نیز باشد. اما نکتهای که میخواهم بر آن تأکید کنم، آن است که برنامهریزی آینده باید ضرورتاً دموکراتیک باشد. برنامهریزی برای یک کشور یا یک قلمرو یعنی انتخاب سرنوشتی مشترک. و از اینرو، ضرروی است رویهای بسیار دموکراتیک باشد.
این را هم باید به یاد داشته باشیم که اگر برنامهریزی به نوعی یادآور و همآیند با مرکزگرایی است، باید بتواند خود را چندمرکزگرایی نیز تطبیق دهد: قلمروها با مسائل یکسان یا اهداف یکسان باید بتوانند راهحلهای گوناگون و متنوعی را بیازمایند. در فرانسه، مسئله هستهای یک مثال نقض تمامعیار است: توسعه برنامهریزیشده این صنعت به نوع خطرناکی از تولید تکمحصولی منجر شده است. برنامهریزی در قرن بیستویکم یعنی گشودنِ اکوسیستمی که در آن نهادها امکان تصمیمگیری ژرف بر سر اولویتهای اقتصادی و حمایت از تنوع شیوههای تولید و مصرف را فراهم میآورند.
♦ ضرورت قرنطینه باعث شده ما رابطه بین برنامهریزی و آزادی را موردبازبینی قرار دهیم. داگر ما امروز از آزادی حرکت و جابهجایی محروم شدهایم، آیا این به دلیل عدمبرنامهریزی است؟
-:بله، این حرف بهجایی است. لیبرالها امروز آزادی را در قالب امنیت قضایی و پولی فردی میبینند. اما امروز، ما مشاهده میکنیم که آزادی بر امنیت جمعی، و خصوصاً تضمین وجود یک بخش درمانی دولتیِ مستحکم نیز استوار است.
تلخیص و ترجمه از : contretemps
بیشتر بخوانید:
نظرها
مهناز
تیتر این مطلب و از آن مهمتر محتوایش مقدار زیادی مشکوک, پرسش برانگیز و شاید حتا بتوان گفت تا حدودی ورشکسته و منسوخ است. به نظر می رسد که یک "منطق" دوگانه گی و یک سری تمایزات دوتایی (یا این, یا آن, و هیچ چیز دیگر مابین آنان) بر روایت این مقاله سنگینی میکند. چرا به جای دولت ما نمیتوانیم یک برنامه ریزی دموکراتیک و مشارکتی بر مبنای گستره ای از تعاونی ها, اتحادیه ها و انجمن های خود سازمانده مردمی داشته باشیم. مگر قرار نیست که در یک چشم انداز سوسیالیزم دموکراتیک و انقلابی کل نهاد دولت را گام به گام از بین ببریم و به دوران پسا دولت پا بگذاریم؟ پس چرا چنین گذاری را از همین امروز شروع نکنیم؟ نظریات جنبش های آنارشیستی در این برهه میتواند بسیار مفیدتر از هر جنبش دیگری برای ما باشد. شایان توجه است که ترکیب و سنتز نظریات آنارشیستی بوکچین, نظریات فمینیستی غربی و نظریات سنتی مارکسیستی در مورد مسئله ملی و مبارزهء مسلحانهء توده ای در کردستان سوریه چگونه انقلاب روژوا را تبدیل به یک قطب جهانی کرد و خاستگاهی عظیم و معاصر در همبستگی بینالمللی . که البته هیچکدام از اینها به معنای ندیدن و توجیه محدودیت ها و اشکالات انقلاب روژووا (همکاری با ارتش آمریکا, نمونه هایی از پاکسازی قومی علیه اعراب ساکن کردستان سوریه,...) نیست. ترکیبی خلاقانه از تمامی نظریات, جنبشها و سنتهای مترقی و آزادیبخش, با تاکیدی همیشگی و همواره ای بر زدودن قدرت دولت و بازار, با برجسته تر کردن نقش تمامی سازمانها و نهادهای خود سازماندهی شدهء مردمی (اتحادیه ها, سندیکاها, شوراها, سازمانهای صنفی,....) شاید بهترین راه برون رفت ما از مخمصهء کنونی جهانی باشد.