مجموعه ۱۴ جلدی روایتی از ادبیات فارسی در تبعید
مغروقِ راهِ بیپایان
چگونه ادبیات تبعید به ادبیات سیال فارسی «متن» اضافه میکند؟ روزبه جورکش با بررسی مجموعه «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» نوشته تیرهگل پاسخ را میجوید.
انتس برتنس (منتقد ادبی) در درسگفتارهای خود در باب ادبیات و فرهنگ معتقد است که تاریخگرایی نو و ماتریالیسم فرهنگی با توجه به پیشزمینه فکری، استقلال و نبوغ فردی مؤلف و استقلال اثر ادبی را رد میکنند و متون ادبی را از زمینۀ تاریخیشان کاملاً جداناپذیر میدانند. آنها نقش مؤلف را به هیچروی انکار نمیکنند اما معتقدند مؤلف در بهترین حالت، تنها تا اندازهای بر نقش خود کنترل دارد و بیشتر شرایط تاریخی است که تعیینکنندۀ نقش مؤلف است. حال، پرسش اصلی این نوشتار، محدود به رابطۀ بافت (Context) تاریخی و پیوند آن با تولیدات ادبی و استقلال نویسنده نیست. بلکه میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که تبعید چگونه به ادبیات سیال فارسی «متن» اضافه میکند؟ برای پاسخ به این سؤال مروری خواهیم داشت بر مجموعۀ «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید»، و با تمرکز بر جلد پنجم (کانون نویسندگان ایران در تبعید) و هفتم (ادبیات زندان) این مجموعهی چهارده جلدی، میکوشیم علاوهبر پاسخ فوقْ ابعاد دیگری از همگنی و همبودگیِ تبعید و ادبیات در ادبیات معاصر ایران را روشن سازیم، زیرا ابعاد فرهنگی و ادبیای که در چارچوب ادبیات تبعید متبلور میشوند نیازمند درک زمینههای تاریخی، خصوصاً تاریخِ ایران بعد از انقلاب ۵۷ نیز میباشد. [caption id="attachment_501371" align="aligncenter" width="525"] مجموعه چهارده جلدی «روایتی از ادبیات فارسی در تبعید» نوشته ملیحه تیرهگل، نشر آفتاب[/caption]
ریشههای بینش و کنش تبعیدیان / مهاجران
در نگاه نخست میتوان این مجموعه را بیشتر شبیه گنجینهای دانست که آثار نویسندگان در تبعید ایرانی را در خود جمع کرده است یا لااقل نشانیِ آنها را به مخاطب میدهد تا با حجم انبوه این نوشتارها بیشتر آشنا گردند اما در نگاهی عمیقتر به این کتاب، میتوان به ساحت عینیِ جدیدی در باب «ذهنیت استبدادزده» به آن میزان که در ادراک ما نهادینه شده است و در آفرینشها و داوریهای فرهنگی و سیاسیمان رشد کرده است، رسید.
روشِ پژوهشی تیرهگل برای نگارش این تاریخ ادبیات بیشتر به «رویکردهای پژوهش کیفی» نزدیک است. چنانکه در این رویکرد، مفسر متعهد است که از راه بررسیِ چشماندازهای فرد مورد مطالعه و این که او جهان را چگونه تجربه میکند، و واقعیت را چگونه میبیند، به فهم و ادراک او دست یابد. اما در این پژوهش درمییابیم که پژوهشگر کمترین سطح تعهد را به این روش دارد و مخاطب اساساً در مواجهه با تاریخ ادبیات تبعید سردرگم میشود چرا که اصولاً تدوین و نگارش تاریخادبیات نیازمند یک روشِ چارچوبمند و منسجم میباشد.
همانطور که تیرهگل اشاره دارد، هدف این کتاب را میتوان بر دو مورد کلی برشمرد:
نخست ثبت گوشههایی از بینشها و کنشهای کوشندگان، فرهنگپروران، هنرمندان، و نویسندگان تبعیدی / مهاجر در قلمرو متنهای سیاسی، فرهنگی و ادبی. دوم شناسایی سازههای ذهنی در بینش و کنش آنها و دگرگونیهایی که در تبعید در جهانبینیِ آنها پدیده آمده است.
پژوهشگر سعی دارد که با نگاهی تطبیقی به پیوندی عمیق بین موضوعاتی که در طول این مجموعه و در طی چهارده جلد فراهم آورده است، دست یابد. اما مرزبندیای که بینش و فعالیت تبعیدیان را نمایان کند خود دچار محدودیتهایی است که پژوهشگر با رویکردی آسیبشناسانه به آنها اشاره داشته است از جمله اینکه «مجمعالجزایر نامتصل» تبعیدیان / مهاجران ایرانی، به معنای دقیق کلمه، «جامعه» محسوب نمیشود. با این وصف، با توجه به کلیترین مشخصاتِ مشترک، و البته باز هم با تسامح، برای نامیدنِ این پدیدۀ ناپیوسته، واژۀ «جامعه» را به کار برده است. علت دوم این اصل جامعهشناختی است که ظهور و افول دورههای تاریخی تابع یک نظام مرزبندی شدۀ زمانی نیستند ( ج۱، ص ۱۶).
برگردیم به موضوعاتی که تیرهگل آنها را در این پژوهش مورد بررسی سیستماتیک قرار داده است:
در جلد سوم این مجموعه جنگ ایران و عراق، کشتار زندانیان سیاسی، عفو عمومی، جنبش اصلاحات، گفتگوی تمدنها، جنبش زنان، کارگران، دانشجویان و نسل مبارز بعد از انقلاب را بهعنوان سازههایی که بر بینش و کنش تبعیدیان اثر میگذارند، بررسی کرده است. در جلد چهارم با مروری بر پیشینۀ تاریخی / فرهنگی غرب، گفتمانهای پستمدرنیسم، انگیزههای برآمده از آن، کاپیتالیسم / سوسیالیسم، فروریزی بلوک شرق، جهانیسازی، تکنولوژیِ اطلاعات را به عنوان «مؤثر»هایی بر بینش و کنش تبعیدیان مورد بررسی قرار داده. موضوع محوریِ جلد پنجم که در ادامۀ این نوشتار بیشتر به آن خواهیم پرداخت، مبحث کانون نویسندگان ایران در تبعید میباشید که گفتمان روشنفکری / روشنفکر را نیز در بر میگیرد. جلد ششم نیز در بخش به ادبیات سیاسی خواهد پرداخت که در بخش نخست نهادهای مقاومت و جنبشهای اپوزیسیون در تعبید مورد بررسی قرار گرفتهاند و در بخش دوم به نمونههایی از نقد و نظر کوشندگان سیاسی اشاره شده. جلد هفتم که به اعتقاد نگارنده مهمترین جلد این مجموعه میباشد، با عنوان «ادبیات زندان» به خاطرات زندان، نامهها و وصیتنامههای اعدامشدگان، شعر و هنر زندان، نقد و نظر تبعیدیان پیرامون خاطرات یکدیگر را دربردارد. در جلدهای بعد نیز به ژانرها و شاخههایی مانند نمایشنامه، فیلمنامه، طنزپردازی، ترانهسرایی و مسائلی چون مراکز انتشاراتی، نشریههای ادواری و... پرداخته شده است که برای فهم کامل این مجموعه، تمامی جلدها میبایست در پیوند با یکدیگر مورد خوانش قرار گیرند.
کنا و پنا در بوته نقد
«کانون نویسندگان ایران در تبعید» در تابستان سال ۱۳۶۱ با اساسنامهای که در سال ۱۳۵۹ در ایران به تصویب مجمع عمومی کانون نویسندگان رسیده بود، با همراهی ۱۶ تن از نویسندگان در پاریس رسماً به ثبت رسید. از جمله فعالیتهای کانون میتوان به برگزاریِ سالروز مرگ صادق هدایت، که با سخنرانی غلامحسین ساعدی، شعرخوانی نعمت میرزاده و اجرای تئاتری بر اساس دو اثر صادق هدایت همراه بود، اشاره کرد و همچنین اعتراض علیه شرکت جمهوری اسلامی در نمایشگاه جهانی فرانفکورت در سال ۱۳۶۲. ملیحه تیرهگل در جلد پنجم این مجموعه به نقد و بررسی این نهاد مدنی پرداخته است و چند رویداد مهم از جمله جشنواره نزدیک دوردست و نقدهایی که پیرامون این جشنواره و بیانیههای کانون نوشته است مانند متنهایی که نسیم خاکسار، عباس معروفی، مجید نفیسی، اسماعیل خویی و... آورده است. همچنین جُنگها و نشریاتی چون دفترهای کانون (نامه کانون نویسندگان) را مرور میکند و به چهار کتاب مهمی که درباره کانون نویسندگان ایران منتشر شده نیز میپردازد. از جمله کتابهایی که تیرهگل آنها را به نقد میکشد میتوان به «بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری» نوشته مسعود نقرهکار، «یاس و داس» نوشته فرج سرکوهی، «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» نوشته محمدعلی سپانلو و «حدیث تشنه و آب» اثرِ منصور کوشان داشت. نویسنده کوشیده نقاط ضعف و قوت و صحت و سقم روایتهای هرکتاب را مورد ارزیابی قرار دهد که برای درک روابط درون و برون سازمانی این نهادها بسیار اهمیت دارد و این جلد را میتوان بیتردید یکی از درخشانترین جلدهای این مجموعه دانست.
در خوانش تیرهگل از این چهار کتاب و در یک جمعبندی نهایی میتوان بر چند مورد کلی اشاره داشت. نخست آشنایی با گرایشهای درونیِ کانون بهویژه نویسندگان مستقل است. تیرهگل در باب این گروه مینویسد:«نویسندگان مستقل کسانی هستند که نه با رژیمهای وقت پیوند داشتند و نه با هیچیک از حزبها و تشکیلات سیاسی. و این سخن بدین معنا نیست که حرکت آنها در کانون نویسندگان ایران سمتوسوی سیاسی نداشت. چرا که نطفۀ کانون نویسندگان ایران در فرهنگ سانسور و خفقان سیاسی، و در غیاب هر نوع تشکل سیاسی، اجتماعی، فرنگی و ادبیِ مستقل، در مقابله با سانسور و سیاستهای فرهنگیِ انحصارطلبانه در رژیم پهلوی بسته شد؛ و به دلیل ادامۀ همان سیاستها در رژیم بعدی، سرشت اعتراض و مقابله را در طول چهلسالۀ خود حفظ کرد و آن را با خود به تبعید هم آورد» (همان، ص ۱۶۲-۱۶۳). نویسنده در ادامه به سازههای مشترک ذهنی در این چهار اثر نیز میپردازد و بر عناصری چون آزادیخواهی، تلاش برای یافتن و نشان دادن ریشههای عقبماندگیِ فرهنگی، تلاش برای پالایش فرهنگ و ذهنیت ایرانی از آن آسیبها و نمود همان آسیبها در جانِ متن اشاره دارد.
نکتۀ حائز اهمیت در نوشتۀ تیرهگل اشاره و دستگذاشتن بر عنصر «حذف» در متنهای روشنفکر کانون نویسندگان ایران در تبعید است. وی بنابر هدف مجموعه، ضمن ترسیم نمایی از برخی رویدادهای کنا و پنا (انجمن قلم ایران در تبعید) معتقد است که اشتباه آشکاری است که اگر بینش نویسندگان این دو نهاد و کلاً کوشندگان و روشنفکران و نویسندگان قلمروهای سیاسی و فرهنگی در تبعید را به عنصر خلاصه کنیم و اشتباه بزرگتری است که اگر آن را فقط و فقط خاص فرهنگ ایرانی برشمریم» (جلد ۵، ص: ۵۷).
وی همچنین در تحلیل نهایی این فصل معتقد است که شناختن و نشان دادن ریشههای درد، همانا پالایش ریشه و زدودن درد نیست. به عبارت دیگر، این تفسیر که «فرهنگ استبدادزدۀ ما، تعبدگرا و تعبدخواه، خشونتگرا و نامدارگرا است»، سرشت تعبدگرایی و تبعدخواهی و خشونتگرایی و نامدارگری را در ما دگرگون نمیکند. بلکه شناخت و تفسیر آسیبها، فقط پیششرط آگاهی را به راهکارهای پالایش است؛ و آگاهی به این راهکار، یعنی رسیدن از مرحلۀ تفسیر و سپس به مرحلۀ تغییر (احتمالاً منظور تیرهگل دو تِرم پراتیک و تئوریک است)، جز روبهروشدن با «خود» به عنوان عضوری از یک پیکر دردمند، میسر نمیشود.
نویسنده در فصل سوم جلد پنجم، تحت عنوان «روشنفکر و روشنفکری» به آراء و نظرات دو تن از متفکران معاصر که در تبعید/ مهاجرت هستند میپردازد: عباس میلانی و آرامش دوستدار. تیرهگل میکوشد علاوهبر ارائه نظرات جامع این دو متفکر، نقد و تحلیلهایی که پیرامون آثار میلانی و دوستدار نوشته شده است را نیز بازتاب دهد. از جمله مجادلۀ ناصر زرافشان دربارۀ عباس میلانی که در واقع میتوان گفت مباحثه حول محور دو اندیشه لیبرالیسم و سوسیالیسم روشنفکری در ایران قرار دارد. و همچنین اشارههایی مبسوط دارد به نقدهای سیدجواد طباطبایی به آرامش دوستدار.
یکی از نقاط برجسته این فصل، بررسی مفهوم روشنفکری در بطن خود آثار این دو متفکر است، نه اینکه برخی نظریات ثابت را با این آراء مورد ارزیابی قرار دهد. اما نقطهای که کمی مجهول میباشد و به درستی شفاف نشده است، معیارهایی میباشد که تیرهگل برای انتخاب و گزینش متفکران داشته است. البته آنطور که خود نویسنده مینویسد:«مهمترین انگیزۀ گزینش این دو تن از میان دهها متفکری که در قلمرو ”روشنفکر” و ”روشنفکری” قلم زدهاند، یا در حوالیِ آن سخن گفتهاند، بازتاب انبوهی از متفکران است نسبت به نظرها و اندیشههای این دو تن؛ در نتیجه در رهگذر نشان دادن روند برخی از این بازتابها، مجموعهای نسبتاً غنی از نظریهپردازان و بینشهای نخبگان نیز مرور میشود. این بازتابها، ضمن اینکه ما را با شناختشناسیِ اندیشهورزان بیشتری در زمینۀ این گفتمان آشنا میکنند، در زمینۀ برخورد نویسندگانمان با یکدیگر نیز دایرۀ مشاهده، مقایسه و سنجش ما را گسترش میبخشند» (جلد ۵، ص:۱۷۵). ضمناً یکی دیگر از نقدهایی که میتوان به این فصل اشاره داشت، برخلاف نظرِ تیرهگل که خود را میخواهد بیطرف جلوه دهد اما وی نیز درگیر نگاهی ایدئولوژیکزده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.