چند تکه در یادِ نجف دریابندری، فرزند خلف دریا
فرزندِ ناخدا خلف ظلمآبادی و مریم که در آبادان پرورش یافته بود از نوجوانی با زبان انگلیسی آشنا شد. او اثر را از نو به فارسی تألیف میکرد. یک پدیده تکرارنشدنی.
در زمستان ۱۳۰۷ فرزندِ ناخدا خلف ظلمآبادی و مریم در محلۀ حمام جرمنی در انتهای خیابانی به نام پرویزی دنیا آمد. این خیابان از یک طرف به سمت شهر (آبادان) و از سوی دیگر به جادۀ شرکت نفت راه دارد و یک سرش به باوارده و یک سرش به بریم میرود. فرزندِ «خلف» را نجف نامیدند: نجفِ دریابندری. در شناسنامۀ او تاریخ ۱ شهریور ۱۳۰۸ به عنوان سال تولدش درج شده است اما آنطور که خودِ دریابندری گفته، شناسنامهاش بعدها آماده شد که اکنون، چنانکه در خبرها آمد، در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ با درگذشت او برای همیشه باطل شد.
جوانِ خوشپوش و باهوش آبادانی در محله «بوارده» آبادان در مدرسه «رازی» تحصیل کرد و به سبب حضور انگلیسیها در آبادان با زبانشان آشنا شد و به دنبال یادگیری آن رفت. البته دریابندری معتقد بود که انگلیسی را از طریق فیلمهایی که در سینماهای آبادان نمایش داده میشد آموخته. آبادان در آن ایام سینماهایی داشت که فیلمهای روز دنیا را برای خود انگلیسیها نمایش میداد و ایرانیها هم میتوانستند این فیلمها را که در سالنهای مخصوص سینما نمایش داده میشد تماشا کنند.
دریابندری با گوش دادن به فیلمهای خارجی در سینما، آنقدر زبان انگلیسی را خوب یاد گرفته بود که وقتی به شرکت نفت رفت میتوانست به انگلیسی بخواند و حرف بزند. در مصاحبهای گفته است:
«یک سالِ بعد از ترک تحصیلم را در خواندن و یادگیری زبان انگلیسی صرف کردم و وقتی که یک سال تمام شد، من در واقع انگلیسی بلد بودم. کتاب انگلیسی میخواندم و حرف میزدم. بعد شروع کردم به ترجمه. خیال میکنم که هفده، هجده ساله بودم که داستانهای فاکنر را میخواندم و دو، سه تا از داستانهای کوتاهش را ترجمه کردم. سی سال بعد هم سه داستان دیگر از فاکنر ترجمه کردم به نام "یک گل سرخ برای امیلی". ولی به آن سه تای اول هیچ دست نزدم، یعنی سه داستان این مجموعه همان ترجمهای است که در هفده، هجده سالگی انجام دادم. البته خالی از اشکال نیست» (سالهای جوانی و سیاست، ۱۳۹۴: ۵۷).
ورود به حزب توده و روی آوردن به ترجمه در سال کودتا
در سالهای دهۀ ۱۳۲۰ احمد کسروی یک شخصیت فکری بسیار مهم در ایران بود. نجف دریابندری نیز در آغاز نوجوانی به کسروی گرایید. علاوه بر دلایل ایدئولوژیک، جریانِ کسروی در آبادان بسیار شایع بود. او جمعیتی تأسیس کرده بود به نام «آزادگان» و عدۀ زیادی از روشنفکران جذب این جمعیت شده بودند و این امر در آبادان بیش از جاهای دیگر رخ داد، زیرا تشکیلات هواداری کسروی در آبادان یک کلوب، کتابخانه و یک کتابفروشی را اداره میکرد. دریابندری اما بعدها وقتی با اندیشههای حزب توده آشنا شد و به ویژه نقدی که حزب توده بر اندیشههای کسروی انجام داد، این گرایش را کنار گذاشت و به حزب توده روی آورد. به یک معنا نقطۀ عزیمت فعالیتهای سیاسی دریابندری، با ورود او به حزب توده همراه بوده است. آبادان در آن زمان یک شهر کارگری بود و به همین دلیل حزب توده نیز در این شهر فعال بود.
همزمان با اعتصابات دانشجویان و کارگران شرکت نفت، دریابندری نیز به جمع معترضان پیوست اما خیلی زود دستگیر و راهی زندان شد. پنج ماه پس از انتقال او به زندان لشگر زرهی تهران، از دادگاه با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم شد. پس از تحویل به زندان قصر، یک سال را هم در این زندان گذراند اما چندی بعد به حکم حبس بلندمدت خود اعتراض کرد که نتیجه داد و دادگاه حکمی چهارساله برای او صادر کرد و چند ماه بعد هم از زندان آزاد شد.
در سال ۱۳۳۲ که تفنگچیها و لمپنها مصدق و فاطمی را به زیر کشیدند، دریابندری ترجمه «وداع با اسلحه» همینگوی را به پایان رساند و به تهران پست کرد. جدا از داستان عمیق این کتاب، نمیتوان اقبال این رمان در جامعۀ فارسیزبان صرفاً به شیوۀ داستاننویسی همینگوی و یا نحوۀ معرفی او به فارسیزبانان نسبت داد و از شیوۀ ترجمه مترجم اثر غافل ماند. همچنین نباید از خاطر برد که این اثر همینگوی، بار اندیشههای چپ را بر دوش میکشد و روشفکران آن دوره که به ویژه در سالهای دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰، مدافع تحولات ضداستبدادی علیه حکومت پهلوی بودند، چه در زمان انتشار آثاری از این دست و چه بعدها، عموماً مدافع جریان فکریای بودند که پشت معرفی و ترجمۀ این گونه آثار قرار داشت و از این رو رویکرد آنان به این نوع ترجمهها، تبلور و بازنمایی آرمانهای انقلابی آنان هم بود.
بسیاری از خوانندگان ایرانی داستانِ بلند «پیرمرد و دریا» را با ترجمۀ دریابندری میشناسند. از مقدمۀ او بر ترجمۀ پیرمرد و دریا چنین برمیآید که او عموماً تلاش داشت دستکم در ترجمۀ آثار همینگوی کلاننگری و خُردگرایی را توأمان سرلوحۀ کار خویش قرار دهد چراکه میدانست پرداختنِ صرف به سطح خُرد واژگان از اقتضائات سبکی همینگوی به دور است.
دریابندری: مترجمی تکرارنشدنی
نجف دریابندری بعد از آزادی از زندان و در سال ۱۳۳۷، به عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رماننویسان و نمایشنامهنویسان معروف آمریکایی پرداخت و هاکلبری فین اثر مارک توین را ترجمه کرد. او به مدت ۱۷ سال با مؤسسۀ فرانکلین همکاری کرد تا اینکه سرانجام در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. سپس برای ترجمه متون فیلمهای خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی قرارداد بست. پس از انقلاب از این کار نیز کناره گرفت و مجدداً به ترجمه و تألیف آثار ادبی جهان روی آورد. «پیرمرد و دریا»، «وداع با اسلحه»، «برفهای کلیمانجارو» از همینگوی، «سرگذشت هکلبری فین» و «بیگانهای در دهکده» از مارک تواین، «گور به گور» و « یک گل سرخ برای امیلی» از فاکنر، «چنین کنند بزرگان» از ویل کاپی، «پیامبر و دیوانه» از جبران خلیل جبران، «آنتیگونه» از سوفوکل، «بازمانده روز» از ایشگورو، «رگتایم» از دکتروف و دهها ترجمه دیگر از نویسندگانی چون ارنست کاسیرر،راسل، بکت و... از آثار به یادماندنی او در این دوره پربار است. دریابندری اما نه فقط ترجمه که تألیف هم دارد. کتاب مستطاب آشپزیاش هنوز بهترین نمونه در نثر و فرهنگ آشپزی یک کشور است. مجموعه مقالات او مانند «به عبارت دیگر» و «در عین حال» و همچنین مقدمههایی که بر آثار همینگوی نوشته است او را به یکی از خاصترین مترجمان ادبیات ایران تبدیل کرده است.
دریابندری ترجمه را به عنوان آفرینش ادبی درک میکرد و معتقد بود برای هر اثر میبایست زبان خاصی را در ترجمه انتخاب کرد. برخی از آثار با زبان معمولی و برخی با زبان ویژه ترجمه میشوند. او علت عدم استقبال از برخی ترجمهها را نادیده گرفتن زبان ترجمه و ناآشنایی مترجم با فرهنگ نویسنده را دلیلی بر ترجمه نامناسب میدانست. در نظر او لحن ترجمه در آثار ادبی بیش از دقت در انتقال معانی لغوی اهمیت داشت.
تأثیر دریابندری بر جوانان آن نسل بسیار مشهود است. ترجمههای فلسفیِ دریابندری روان و ساده است. در واقع میتوان گفت دریابندری ایدههای جدید از ترجمه را به ایرانیان شناساند که همچنان مؤثرند و تا سالهای سال نیز مفید واقع خواهند شد. در ترجمههايش فراتر از مترجم رفتار ميكرد و در عين وفاداری به جوهر متن و سبك و سياق كلّی آن، اثر را از نو به فارسی تأليف میكرد.
دریابندری مترجمی است که واژهها و جملهها و کل ساختار متن را نه فقط از زبانی به زبان دیگر بلکه از فرهنگی به فرهنگ دیگر ترجمه میکند. «بازمانده روز» از ایشی گورو نمونهای ممتاز از این تلاش است. غالباً چنان است که گویی نویسنده خود، یکباره ایرانی شده و کتابش را به شیواترین شکلی از نو به زبان فارسی تألیف کرده است. و این نقطۀ تمایز دریابندری با دیگر مترجمان است: پدیدهای تکرارنشدنی.
بیشتر بخوانید:
نظرها
علی بلوکباشی
دریابندری و کتاب مستطابش ک گذاشتن « هیچ کس با خواندن کتابِ آشپزی، آشپز نمی شود!» و « هیچ آشپزی، و نیز هیچ کسی که خیالِ آشپز شدن در سر داشته باشد، از کتاب آشپزی بی نیاز نیست.» جمله ای حکمت آمیز از نجف دریابندری در آغاز پیشگفتارش بر کتاب مستطاب آشپزی: از سیر تا پیاز. --------------------------- در فرهنگ سنتی ایران دو ویژگی، یکی زیبایی و دیگری هنرآشپزی ازعوامل خوشبختی زن در خانۀ شوهر به شمار می آمد و این دو وجه برای جاکردن در دل شوهر و به دست آوردن محبت او قطعی و لازم می نمود. از این رو، آشنایی و مهارت دختر در پخت و پز از ملاک های مهم گزینش او برای همسری پسر بوده است. دختران در خانۀ پدری این هنر را از راه تقلید و تجربۀ عملی در زیر دست و با راهنمایی مادرانشان در آشپزخانه به دست می آوردند، و نمونه و الگوی مادران و میراث دار هنرها و شایستگی های آنها به شمار می رفتند. این مثل رایج که می گوید: « مادر را ببین، دختر را بگیر» به این موضع اشاره دارد. دخترانی که فن آشپزی را بنا بر سنت در خانۀ پدری آموخته بودند، وقتی به خانۀ شوهر می رفتند، موضوع آشپزی مشکلی برای آنان در زندگی و روابط زناشویی پیش نمی آورد. به قول جعفر شهری در طهران قدیم، تهرانی ها باور داشتند که بخت دختر در رفتن به خانۀ شوهر به آینه و دیگ وابسته بود. آینه نمادی از زیبایی صورت و حُسن خُلق و رفتار دختر، و دیگ مظهر هنرآشپزی و دست پخت خوب او بود. بنابر این باور، با جهاز دختران آینه و دیگ و دیگبر نیز همراه می کردند. در گذشته، دخترانی که ازدواج می کردند و به خانۀ شوهر می رفتند همراه جهازشان سرجهازی می بردند. برخی از خانواده های اعیان و اشراف با جهاز دخترانشان، آشپز و خدمتکاری به نام « سرجهازی» هدیه می فرستادند. این سرجهازی اغلب کنیزان سیاهی بودند که در خانه های آنها کار و آشپزی می کردند. بعدها، پس از راه افتادن مکتب ها و دارالتربیت های مخصوص برای آموزش هنرهای خیاطی و طباخی، خانواده های اشراف و برخی از خانواده هایی که دستشان به دهانشان می رسید، دختران خود را برای آموزش به این آموزشکده ها می فرستادند. از چند دهه پیش میان برخی خانواده ها، به ویژه خانواده های شهری رسم شده که برای سرجهازی دخترانشان، کتاب آشپزی بگذارند، چون امروزه شمار دختران شهرییی که پیش از رفتن به خانۀ شوهر آموزش های آشپزی را در خانۀ پدری آموخته باشند و با این هنر آشنایی داشته باشند، اندک اند. این رویداد بیشتر به سبب اشتغال و فعالیت شمار بزرگی از دختران شهرها در بیرون از محیط خانه و جذب بازار کار شدن و به فعالیت های آموزشی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پرداختن آنان در مراکز اداری و فرهنگی و بازرگانی و مؤسسات و نهادهای آموزشی است. کمتر دخترانی هستند که به این آموزه های سنتی علاقه نشان بدهند و وقت کافی بگذارند تا از راه نگاه کردن به دست مادر و تقلید از او یا زنان سالخوردۀ خانواده روش های پخت و پز هنر و آداب دیگر را بیاموزند. هنگامی هنر آشپزی برای آنها اهمیت و ارزش می یابد که از خانوادۀ پدری- مادری جدا شده و با همسران خود زندگی مستقل و مشترک را آغاز کرده اند. از سال های پایانی نیمۀ نخست قرن چهاردهم شمسی به این سو ده ها اثر دربارۀ آشپزی و دستور آشپزی و شیوه های مختلف غذاهای ایرانی و فرنگی به قلم نویسندگان ایرانی در ایران و اروپا و آمریکا تألیف و ترجمه و گردآوری و چاپ و منتشر شده است. در میان این کتاب ها، کتاب هنر آشپزی نوشتۀ رزا منتظمی و کتاب مستطاب آشپزی تألیف نجف دریابندری به لحاظ های گوناگون برجسته می نمایند و به این سبب توجه لایه های اجتماعی گسترده ای از خانواده ها را به خود جذب کرده اند. این دو کتاب آشپزی از سرجهازی های معمول و رایج بسیاری از دختران شهری هم شده اند. کتاب هنر آشپزی منتظمی نخستین بار در سال ۱۳۴۷ش برای آموزش آشپزی و روش های گوناگون پخت و پز انواع خوراک ایرانی و فرنگی به آشپزان، به ویژه بانوان نوشته شده است. رزا منتظمی براساس یافته های تجربی ده ساله اش که در دوره های آموزشی کلاس آموزش آشپزی و شیرینی پزی به بانوان و دوشیزگان و آشنا کردن آنها با هنر آشپزی در۱۳۳۷ش در تهران دایر کرده بود، و پس از بارها آزمایش و تجربه در پختن هریک از انواع غذاها، این کتاب را به زبانی ساده و روان نوشته است. استقبال از این کتاب تصور ناپذیر بوده، به طوری که تاکنون با چشم پوشی از چاپ های قاچاقی آن در بازار سیاه به بیش از پنجاه چاپ رسیده است. کتاب مستطاب آشپزی را نویسنده و مترجم باریک اندیش برجسته نجف دریابندری با همکاری همسر هنرمندش، شادروان فهیمه راستکار نوشته است. بنابر گفته ها و نوشته ها، زنده یاد محمد زهرایی، مدیر نشر کارنامه پس از خوردن غذای دست پخت دریابندری در شامی در خانه اش، شوق نوشتن این آشپزی نامه را در او برانگیخت. اندیشۀ روشنفکرانه همراه با جستجوهای پژوهانه و زبان روان طنز آمیز و قلم هنرمندانۀ نویسنده، موجب خلق کتاب مستطاب آشپزی، اثری بس ژرف و دقیق و ماندگار در تاریخ و فرهنگ آشپزی در ایران شده است. بیراهه نرفته ایم اگر با نظر بانوی دانشمند فرهیخته خانم دکتر کتایون مزدا پور همراه و همزبان شویم و بگوئیم این کتاب مستطاب « شهنامۀ کتاب های آشپزی» ما ایرانیان است. این آشپزی نامه نخستین بار ده سال پیش، در ۱۳۸۷ش در ۲ جلد همراه با تصویر های رنگی زنده و گیرا از غذاهایی که اختصاصاً برای عکسبرداری پخته شده بودند، چاپ و منتشر شد. محتوای این آشپزی نامه در ۳ کتاب با عنوان های «آشنایی و آموزش»، «دستورهای پخت و پز»، و « پیوست ها» تنظیم و تدوین گردیده است. بخش نخست از سه بخش کتاب اول به موضوعی مهم با عنوان «مکتب های آشپزی ایران و جهان» می پردازد. از این کتاب در دورۀ عمر کوتاه ده ساله اش چنان استقبال شد که امسال(۱۳۹۷) بر پیشانیش نوبت چاپ ۲۵ ثبت گردید. دو جنبه از ویژگی های کتاب مستطاب آشپزی چشمگیر و برجسته است. نخست جنبۀ تاریخی- پژوهشی آن است که همۀ کسانی که قصد تحقیق در زمینۀ مواد غذایی و انواع غذا ها و فن و هنر آشپزی دارند، می توانند از آن همچون منبعی مستند و معتبر برای پژوهش استفاده کنند. دو دیگر جنبۀ کاربردی آن در آشپزخانه است که کدبانوان و آشپزان باتجربه و کم تجربه در خانه ها و رستوران ها می توانند از آموزه هایش در تهیۀ غذاهای متنوع و رنگارنگ و سفره آرایی های خانوادگی و تجملی و ضیافتی از آن بهره بگیرند. فرهنگ آشپزی ایرانی چنان گسترده و پیشرفته بوده که بنا بر اسناد موجود، هنر آشپزی در دورۀ ساسانی از مرزهای جغرافیای فرهنگی ایران فراتر رفت و بر بنیان گیری شیوه های پخت و پز در فرهنگ های دیگر، به ویژه فرهنگ های سرزمین های همسایۀ عرب و ترک و هندی تأثیر گذاشت. دریابندری در بخش «مکتب های آشپزی ایران و جهان» رویش دوشاخۀ مهم آشپزی جهان امروز، یکی آشپزی هندی و دیگری آشپزی ترکی و عربی را از تنۀ اصلی مکتب آشپزی مادر، یعنی آشپزی ایرانی می داند. شیوۀ آشپزی بسیار پیشرفتۀ دربار خلفای عباسی در بغداد را دریابندری با عنوان « آشپزی بغداد» نام می برد و می نویسد این شیوۀ آشپزی، یا به اصطلاح او این مکتب آشپزی از مکتب قدیم تری به نام مکتب آشپزی ایرانی سرچشمه می گیرد که مواد و مصالح و اصطلاحات آن در میان اعراب بی پیشینه بوده و از دربار ساسانی گرفته شده بوده است. همچنین بر اثر نزدیکی و تماس ایرانیان با اعراب در خاک ایران و با واسطۀ قشر نازکی از اشرافیت ایرانی حاضر در دربار عباسی، بسیاری از عناصر فرهنگ عربی، در آن میان شیوۀ پخت و پز برخی غذاهای معمول در بغداد در فرهنگ ایرانی وارد شد. از این رو برخی مواد و غذاهای دست پخت ایرانی مانند قلیه( = خورش، تا دورۀ صفوی اصطلاح قلیه به معنای خورش به کار می رفته است) مُسَمَّن( در لفظ عامه مُسَما)، لقمه(تکه)، مربا(پرورده)، شربت(افشره)، خبیص(افروشه یا حلوا) و مانند آنها نام عربی دارند. هرچند صورت ابتدایی تر پاره ای از این غذاها چند نسل پیش تر از ایران به سرزمین های عرب رفته و متداول شده بود. آشپزی ایرانی، مادرآشپزی بغداد بوده است و با اینکه اعراب مدت زمانی طولانی بر ایران تسلط داشته اند، ولیکن ذایقۀ ایرانی ظاهراً صورت آشپزی التقاطی بغدادی با آشپزی شاخه های غیر ایرانی را نپذیرفته، زیرا که امروزه اثری از آشپزی آنها در غذاهای ایرانی برجای نمانده است. دربار امپراتوری عثمانی نیز که به نوشتۀ دریابندری مرکز گرد آمدن نمایندگان تمدن ها و فرهنگ های گوناگون بود و اوضاع مساعدی برای گرفتن عناصر فرهنگی از فرهنگ های دیگر داشت، با اخذ مایه از فرهنگ آشپزی ایرانی که با کوچ قبایل ترک سلجوقی از ایران به آن سرزمین رفته بود، مکتب آشپزی ترکی را در آن سرزمین، و به خصوص در شهر استانبول پدید آورد. رابطۀ میان آشپزی ایرانی و ترکی و بده بستان ها میان مردم ایرانی و ترک دو سویه و قرن ها ادامه یافت و نتیجه و نشانه های آن در نام غذاها و شیوه های پخت و پز و وسایل آشپزخانه و خدمۀ آشپزخانۀ دو فرهنگ بخوبی آشکار است. آشپزی هندی نیز با آشپزی ایرانی خویشاوندی نزدیک دارد و هر دو فرهنگ بر یکدیگرتأثیر گذار بوده اند. پادشاهان گورکانی و خدمه و مهاجران ایرانی در سدۀ ۱۰ق/ ۱۶م با بردن فرهنگ ایرانی همراه زبان فارسی به هندوستان، بر فرهنگ و زبان مردم هند تأثیر گذاشتند و میان دو شیوۀ آشپزی ایرانی و آشپزی بومی هندوستان پیوند زدند و با ترکیب غذاهای ایرانی و ادویۀ هندی مکتب آشپزی تازۀ هندی را در آن دیار پدید آوردند. از سوی دیگر، تأثیر شیوۀ آشپزی هندی را نیز بر آشپزی مردم برخی پاره فرهنگ های ایران، به ویژه جامعه های جنوب سرزمین ایران می توان مشاهده کرد. دریابندری آشپزی ایرانی را اساساً هنری توده ای می انگارد و معتقد است که این هنر در خانه های مردم ساده یا حتی فقیر پرورانده شده. در این مورد همان طور که در کتاب آشپز و آشپزخانه: پژوهشی انسان شناختی در تاریخ اجتماعی هنر آشپزی (۱۳۹۲)، نوشته ای از نگارندۀ این سطور، آورده ام، خلاف نظر دریابندری نگارنده معتقد است که هنر آشپزی ایرانی دست پروردۀ مردم طبقات میانه و بالای جامعه بوده و مردم طبقات پائین و تنگدست در پروردن و توسعۀ آن نقش چندان زیادی نداشته اند. توسعه نیافتگی آشپزی در تودۀ مردم به واسطۀ فقر مادی و ناتوانی آنها در به دست آوردن مواد خوراکی گران قیمت بوده است. از درون آشپزخانه های این طبقه بجز انواع نان و چندین نوع غذای ساده و کم و بیش همگانی که با موادی کم هزینه تهیه می شد و در پخت وپز آنها فن و مهارت زیادی هم به کار نمی رفت، دست پخت عالی تری نمی توانست بیرون بیاید. آشپزی ایرانی با پیچیدگی ها و ظرافت های هنری آن در تهیۀ انواع غذاها از مواد خوراکی گوناگون کشاورزی و مواد کمیاب و گران بهایی مانند گوشت، مرغ، ماهی و انواع پرندگان و حیوانات شکاری و به کارگیری فنون مخصوص در پخت و پز، چنان که می نماید باید برآمده از فرهنگ زندگی شهرنشینی و فضای زندگی مردم نسبتاً مرفه و برخوردار از تنعم مادی بوده باشد. مردمی که در حوزه های جغرافیایی طبیعی و مناطق آب و هوایی گوناگون ایران زندگی می کرده اند، هر یک بنا بر محصولات کشاورزی خاص آن منطقۀ و فرهنگ بومی و سنت های اجتماعی ناحیه خود و نظام معیشتی و باورها و اعتقادات عرفی- مذهبی رایج در آن ناحیه، اسلوب و هنر آشپزی و شیوه های گوناگون پختن غذاهای ویژۀ ایرانی را با مواد و رنگ و بو و طعم مخصوص محلی پدید آوردند. ۳۰ خرداد ۱۳۹۷ • این مقاله برای ویژه نامۀ «فصلنامۀ قهوه» در بزرگداشت نجف دریابندری و سالگرد تولدش نوشته و به او تقدیم شد. از بد حادثه فصلنامۀ قهوه تعطیل شد و انتشار شمارۀ ویژۀ مجله به نام این دانشی مرد تحقق نیافت. ا کنون این مقاله را پس از یک سال و اندی انتظار به دوست فرزانهام دکتر ناصر فکوهی می سپرم که در سایت انسانشناسی و فرهنگ برای نخستین بار انتشار دهد تا سپاسی در حد خود از دریابندری، اندیشمند بزرگ اقلیم قلم کرده باشم.