«بیداران» برای دادخواهی: تجربه کاری کارستان
گفتوگو با منیره برادران، نویسنده، فعال حقوق بشر و سردبیر سایت بیداران
پروین شهبازی - گفتوگو با منیره برادران، سردبیر سایت بیداران که برای پیگیری دادخواهی در مورد زندانیان سیاسی تأسیس شده است. گشودن هر عرصهای برای یادآوری و دادخواهی کاری #کارستان است، یعنی مهم است و میتواند به سرمشق تبدیل شود.
ماه گذشته انجمن خانوادههای جانباختگان هواپیمای اوکراینی اعلام موجودیت کرد. در بیانیه اعلام موجودیت این انجمن مدنی هدف از تأسیس آن دادخواهی اعلام شده است. انجمن میخواهد یاد و خاطره انسانهایی را که با شلیک دو موشک سپاه جان باختند، زنده نگه دارد.
تأسیس انجمن خانوادههای جانباختگان هواپیمای اوکراینی از آخرین نمونههای ابتکار و همبستگی در میان ایرانیان برای دادخواهی است. کاری کارستان است، یعنی کاری مهم است و سرمشق است.
تلاش برای دادخواهی و زنده نگهداشتن یاد جانباختگان و ستمدیدگان سابقهای طولانی دارد. در این عرصه بسی کارِ کارستان شده است. یک نمونه سایت "بیداران" است.
سایت بیداران کارستانی است برای پیگیری دادخواهی در مورد زندانیان سیاسی.
برای معرفی تجربه دادخواهی با منیره برادران، نویسنده، فعال حقوق بشر و سردبیر سایت «بیداران» گفتوگو کردیم.
♦ پروین شهبازی: دادخواهی چیست؟ آیا پیشبرد آن محدود به مرزهای ملی است یا جهانشمول است؟
منیره برادران: دادخواهی از پایبندی به ارزشهای حقوق بشر برمیخیزد. و تلاش آن ایجاد و تقویت اصل مسئولیتپذیری، مقابله با فراموشی و روشن شدن حقیقت است. این اهداف درهمتنیده هستند. کسانی که مرتکب جنایت شدهاند، در برابر دادگاه قرار گرفته و نقش و مسئولیتشان شناساندهشده و مجازات میشوند. درعین حال اما، دادخواهی تنها به محاکمه و مجازات مسببان جنایتها و مبارزه با مصونیت قضایی محدود نمیشود. روشن شدن حقیقت، نمایاندن کراهت جنایتها، مستند کردن آنها، ایجاد فضایی برای بحث و چالش گذشته و ارجگذاری از کسانی که جانشان را برای آزادی کشورشان از دست دادند در دادخواهی میگنجند.
تلاش نهادها و مدافعان حقوق بشر بر آن است که دادخواهی امری جهانشمول دانسته شود بر پایه عهدنامههای بینالمللی از جمله کنوانسیون ملل متحد علیه شکنجه و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی باشد. در سالهای گذشته، جنبشهای دادخواهی در جهان گامهای مهمی برداشتهاند چه در سطح بینالمللی و از طریق دادگاههای بینالمللی و چه امکان پیگرد قضایی عاملان جنایت علیه بشریت در دادگاههای کشوری دیگر. نمونه تازه دستگیری حمید نوری، از عاملان کشتار ۶۷ در سوئد است. و پیشتر هم حکم دستگیری علی فلاحیان، وزیر اطلاعات سابق، از طرف دادگاه میکونوس بود که به پلیس بینالمللی ارائه شد. یا مثلا چند سال پیش ارائه شکایت در آلمان علیه محمود هاشمی شاهرودی، رییس قوه قضاییه سابق، بود.
♦ مشخصات و وظایف کمیسیون حقیقتیاب چیست؟
کمیسیونهای حقیقت معمولا در دورههای انتقال سیاسی جامعه از دیکتاتوری و استبداد یا جامعهای درگیر جنگ داخلی به جامعهای مبتنی بر حقوق مدنی و صلح شکل میگیرند. شناساندن مسببان جنایتها، روشن شدن حقیقت در مورد جنایتهایی که انکار، لاپوشانی و تحریف شدهاند از وظایف چنین کمیسیونهای حقیقت یاب است. از وظایف دیگر این کمیسیونها ایجاد فرصت برای قربانیان و خانوادههای جانباختگان است که صدایشان در جامعه شنیده شود و رنج هایی که بر آنها تحمیل شده رسمیت یابد. در ادامه این کمیسیونها موضوع اعاده حیثیت و جبران خسارت و همچنین ارائه راهحلهایی برای جلوگیری از تکرار جنایت را هم در دستور کارشان دارند.
♦ دادخواهی را در رابطه با تجربههای درون ایران چگونه توصیف میکنید؟
در زمانهای دور دادخواهی در فرهنگ ما- فکر کنم در سایر نقاط جهان هم- در جنگ، انتقام، قصاص، خونبها و نظیر اینها جستوجو میشد. امروز این قوانین پوسیده تنها در ساختار و احکام رژیم اسلامی خود را مینمایاند.
قوانین و حقوق بینالملل به دادخواهی بار حقوقی و سیاسی معینی برساخته از معیارها و ارزشهای حقوق انسانی میدهد. این نوع دادخواهی با ایجاد و تقویت اصل مسئولیتپذیری، مقابله با فراموشی و با روشن شدن حقیقت و عدالت انتقالی پیوند خورده است. این نوع دادخواهی نگاه جدیدی را در تصفیه حساب با جنایتهای مسکوتمانده گشوده است.
دادخواهی در ایران دامنه گستردهای دارد- چرا که چرخه جنایت در این چهل سال هیچ وقت از کار نیفتاده است. از محاکمات و اعدامهای بی رویه از همان ابتدای قدرتگیری رژیم جمهوری اسلامی، تا اعدامهای سیاسی دهه ۶۰ تا کشتار زندانیان در تابستان ۶۷، تا قتلهای سیاسی که در دهه ۷۰ شیوه متداول برای حذف دگراندیشان شد تا ترور مخالفان در خارج از کشور، تا شلیک به تظاهراتهای دانشجویی و به معترضان در سالهای ۸۸، ۹۶، ۹۸ و همین طور سرنگونی عمدی هواپیمای مسافربری اوکراینی. همه اینها پروندههای جنایتهایی هستند که کسی مسئولیت آنها را به عهده نگرفته است – همگی هم سیستمی و از طرف نیروهای امنیتی و نظامی سازماندهی و اجرا شدهاند. نه فقط در مورد جنایت، در هیچ موردی حاکمان و عواملشان هرگز خود را در مقابل اعمالشان پاسخ گو ندیده و نمیبینند و مسئولیتپذیری معنایی در این رژیم ندارد. تغییر این فرهنگ سیاسی از دغدغههای امر دادخواهی است.
ما بر این باوریم که دادخواهی زمانی موثر واقع میشود که در خود ایران صورت گیرد. هدف دادخواهی درگیر کردن جامعه با بخش تیره تاریخمان و ایجاد خودآگاهی حقوق بشری است.
♦ ایا فعالیتهای جاری برای دادخواهی را میتوان "جنبش" نامید؟
این سؤال که آیا در ایران دادخواهی به مثابه یک جنبش درآمده، باید بگویم که به عنوان یک جنبش اجتماعی نه.
سرکوب شدید هر نوع حرکت مدنی جامعه را چنان بسته کرده که کوچکترین فعالیت مدنی، که دادخواهی در زمره آن است، با زندانی کردن پاسخ داده میشود. به علاوه مشکلات روزافزون ناشی از فقر، بیکاری، فساد و غارت اقتصادی که حضور خود را در جنبشهای اعتراضی دی ۹۶ و آبان ۹۸ نشان داد و حال به اینها بحران ناشی از ویروس کرونا هم افزوده شده، توش و توان خواست دادخواهی را به سایه برده است. با همه اینها آگاهی حقوق بشری و حق شهروندی جای خود را در جامعه باز کرده و همین صداهای دادخواهی کمزور در سالهای گذشته توانسته پرسشهایی را در جامعه ایجاد کند.
به عنوان نمونه پرسش در باره کشتار ۶۷ در جامعه مطرح شد و شاهد بودهایم که سربزنگاهها، مثل انتخابات به موضوع عمومی تبدیل شد. یا در مصاحبههای مربوط به حوادث گذشته میبینیم که مسئولان وادار میشوند درباره نقش و جایگاهشان در آن سالهای کشتار توضیح دهند.
♦ چه میتوان کرد که دادخواهی روزی به یک خواست همگانی تبدیل شود؟
شاید هیچ وقت تبدیل به خواست همگانی نشود. در کشورهای دیگر هم، که دادخواهی دستاوردهایی داشته، چنین نبود که میل و اراده همگانی بوده باشد. اما کافی است که دادخواهی، موضوع جامعه شود. به این معنی که مورد بحث و چالش قرار گیرد و اراده تعداد بیشتری از خانوادهها، آسیبدیدگان جنایتهای سیاسی و نیروهای حقوق بشری پشتیبان آن باشد.
من امید دارم که آن روز فراخواهد رسید. و این بستگی به کارها و تلاشهایی دارد که امروز صورت میگیرد. دادخواهی یک فرآیند است که سالهاست شروع شده و جریان دارد. و ما باید تلاش کنیم که این رود جریانش قطع نشود، دادخواهی به فراموشی سپرده نشود، قربانی منافع سیاسی این نیرو و آن نیرو قرار نگیرد. باید پافشاری کنیم که دادخواهی امری اجنتابناپذیر است. دادخواهی لازمه برقراری دموکراسی و عدالت است چراکه فضایی ایجاد میکند برای بحث و چالش جامعه با بیداد و جنایتی که در بطن آن اتفاق افتاده است. در این صورت است که میتوان امیدوار بود که جامعه نسبت به پایمال کردن حقوق بشر و حق شهروندی حساسیت به خرج دهد.
♦ «بیداران» را در این راستا تعریف میکنید؟
بله، «بیداران» تشکیلشده برای دادخواهی، حقیقت و عدالت. در منشورش آمده که «دادخواهی برای کشتهشدگان جنایت سیاسی را وظیفه خود میداند و در این راه گام بر میدارد.» «بیداران» با «پایبندی به اعلامیهی جهانی حقوق بشر و همهی میثاق و پیمانهایهای الحاقی آن»، با انکار و تحریف مقابله میکند و تاریخ سیاهی را که تاریخنگاری رسمی سعی در حذف آن دارد را با نمایاندن پلیدی جنایتهای سیاسی، آشکار میکند.
اینکه آیا «بیداران» یک گروه همفکری برای اقدام است یا محدود به سایت، میشود باید گفت که هر دوی اینهاست. گرچه در همان منشور بیداران خود را تارنما معرفی میکند: «تارنمایی برای مرور آنچه بر ما رفته و پرسش در باره چرایی آن و تامل بر پیامدهای که نقض حقوق انسانی به بار آورده است». از اهداف بیداران اقدام هم بود. همچنین طرح مفاهیم و شاید بازتعریف برخی از آنها، مثلا خود مقوله دادخواهی که در آن زمان مفهومی بسیار ناشناخته بود. همچنین از اهدافش نشر نظرخواهیها و یا پروندههایی درباره خشونت و نقض حقوق بشر در سازمانهای سیاسی است – به عنوان نمونه مساله تواب و نگاه به آن و.... که حاصل همفکری و همکاری بود.
♦ «بیداران» از چه زمانی شروع به کار کرده؟ هزینههای آن چگونه تامین میشود؟
طرح اولیه آن در سال ۱۳۸۰ توسط رضا معینی ریخته شد. یک سال بعد با منشور حاصل مشورتهای رضا معینی، جعفر بهکیش و ناصر مهاجر و با نام «بیداران» بر گرفته از دو ترکیب «بیداران» در مبارزه برای مجازات اعدام و «بیداران»، نامی که جنبش روشنگری در فرانسه داشت که همان روشنگران بود، آغاز به کار کرد. به زودی مهین روستا و من هم به آن پیوستیم. دوستان دیگری هم که نامشان در پای منشور «بیداران» ثبت است، همکاری میکنند.
دستاندرکاران «بیداران» داوطلبانه کار میکنند و مخارج سایت را که سالانه حدود ۲۰۰ یورو میشود، خود تامین میکنند.
♦ محورهای آن؟
همین که «ایرانی بدون زندان، شکنجه و اعدام» ممکن است. گامهایی را که «بیداران» در این راه برداشته، به دو دسته تقسیم میکنم.
یک: بحثهایی حول دادخواهی، ضرورت آن برای کشورمان، تجربه کشورهای دیگر و کمیسیونهای حقیقت. در نظر بگیرید که زمانی که «بیداران» شروع به کار کرد، این بحثها کمتر در بین ما راه خود را باز کرده بود.
دوم: مستندسازی جنایتهای سیاسی و ایجاد آرشیو در این زمینه. «بیداران» این امکان را نداشته و ندارد که به جنایتهای سیاسی و نقض حقوق بشر، که هر روزه در ایران اتفاق میافتد، پوشش خبری بدهد. بنابرین یک سایت خبری نیست، پس تکیه خود را بر جنایتهای دهه ۶۰ و به ویژه خاوران و خانوادههای اعدامشدگان، که دست اندرکارانش عضوی از آن هستند، گذاشته است. نامههای دادخواهی خانوادهها در دورههای مختلف در بیداران ثبت است. آنهایی که بعد از کشتار ۶۷ بارها به مقامات ایران و نهادهای بینالمللی نامهها نوشتهاند و خواستار شدند که روشن شود که عزیزانشان به چه اتهامی، مورد محاکمه مجدد قرار گرفتهاند؟ چرا فرصت دفاع به آنها داده نشده، کجا دفن هستند؟ اولین آن مربوط به دی ماه دی ماه ۱۳۶۷ خطاب به وزیر دادگستری است که جنبه اعتراضی قوی دارد: «ما سئوال میکنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟... ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم میکنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند.»
این پرسش و خواستهها که سالها پیش از بنیانگذاری «بیداران» طرح شده بود، محور فعالیتهای ما را تشکیل میدهد.
یکی دیگر از کارهای مستندسازی «بیداران»، که جنبه اقدام هم داشت، ایجاد خاوران مجازی بود. وقتی در اواخر دی ماه ۱۳۸۷ با بولدوزر به خاوران یورش برده و آنجا را با خاک یکسان کردند، شوک بزرگی برای خانوادهها و دست اندکاران بیداران بود. خاوران تنها یک گورستان معمولی نیست، مکانی است که حقیقت را در خاکش پنهان کرده – در استخوانهای زیر خاک در گورهای جمعی و گورهای بینام و نشان. خیلی از خانوادههایی که در آنجا جمع میشدند، اصلا نمیدانستند که فرزند، همسر، خواهر و یا برادرشان در کجا دفن شده است.
خاوران برای دادخواهی جنبه نمادین دارد. از طریق خانوادهها، بیداران بلافاصله خبر تخریب را دریافت و انتشار داد. همچنین به دو اقدام دست زد: تهیه نامهای به رییس کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد با امضاهای خانوادهها، که بعدها در گزارشهای مختلف نهادهای بینالمللی حقوق بشر، که به این اقدام رژیم اشاره کردند، بی تاثیر نبود. دوم، ایجاد خاوران مجازی، برای مقابله با هدف رژیم که میخواست با تخریب این گورستان آثار جنایت خود را از بین ببرد. و بدیل ما این بود: خاوران نباید بی نام و نشان بماند. پس به یاری خانوادهها و آشنایان جانباختگان خاورانی تلاش کردیم که هویت آرمیدگان این گورستان را ثبت کنیم و به شکل سنگ گور در خاوران مجازی قرار دهیم.
و نه فقط جانباختگان خاورانی، مادران آنها هم در «بیداران» نام و خاطرهای از خود دارند. ما گفتمان و خواست دادخواهی را مدیون این زنان هستیم، که ساکت ننشستند. بسیاری از آنها اکنون دیگر در بین ما نیستند. بیداران برای حرمتگذاری و فراموش نشدن یادشان، یادبودی از فرد فرد آنها را در خود جاداده است. و نیز اشاره کنم که بیداران که تلاش کرده صدای خانوادههای اعدامشدگان و مادران و خانوادههای خاوران باشد، آرشیوی از گزارشهای تجمعهای خاوران را در خود ثبت دارد.
♦ آیا مستندسازیهای دیگری هم داشتهاید؟
اقدام دیگر واکنش به خبری بود مبنی بر تخریب زندان اوین و تبدیل آن به پارک تفریحی. زندان اوین حافظه سرکوب قبل و بعد از انقلاب است و تبدیل آن به مکانی برای تفریح یک اقدام بیشرمانه است. در اعتراض به آن و خواست حفظ این بنای تاریخی و میراث جمعی آگاهی ایرانیان، نامهای به مدیر سازمان یونسکو، تهیه کردیم که صدها نفراز زندانیان سیاسی پنج دهه زندان اوین، خانوادههای اعدامشدگان، فعالان سیاسی، کنشگران جامعه مدنی، هنرمندان و روزنامه نگاران ایرانی آن را امضاء کردند.
پرونده کشتار ۶۷ در شهرستانها یکی دیگر از کارهای «بیداران» در راستای مستندسازی بوده است. این مطالب از طریق مصاحبه با کسانی که خود در آن زمان در زندان بودند و شاهد فاجعه بودند، تهیه شده است. تا پیش از این تاریخ – این مصاحبهها مربوط به سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷هستند- اطلاعات در مورد شهرستانها بسیار اندک بود. بعدها در گزارشها و تحقیقهای مفصل تر، از جمله گزارش جفری رابرتسون و سازمان عفو بینالملل، به سراسری بودن کشتار ۶۷ در زندانهای ایران بیشتر پرداخته شد. یکی از استنادات این گزارشها ارجاع به پرونده کشتار ۶۷ در شهرستانها از بیداران بوده است.
مستند دیگر «بیداران» تحقیق و ثبت فعالیتهای باندهای سیاه حزبالله در شهرستانها در سالهای اول بعد از انقلاب بود. مثلا باند "قنات" در دزفول و "شیت" در کرمانشاه که به شکنجه و قتل مخالفان روآوردند.
همه اینها که اشاره کردم، ممکن است در زمان خود در سایتهای دیگر و رسانههای اجتماعی هم منتشر شده باشد، اما از حافظهها حذف شده باشند و یا غیر قبال دسترسی باشند. «بیداران» به مثابه آرشیوی که همیشه و برای همه قابل دسترسی است، اینها را در خود جاداده و منبعی قابل اعتماد برای کسانی است که در این زمینهها پژوهش میکنند و یا خواهان اطلاعات.
♦ نگاه نسل جوان را به دادخواهی چگونه میبینید؟
نسلی که سرکوب خشن دهه ۶۰ را تجربه نکرده، با ضرورت دادخواهی چندان آشنا نیست. یا اینکه نگاه یکسویه و تحریف شدهای به تاریخ معاصر دارد. مثلا مسئول بدبختی و عقب ماندگی جامعه را در کسانی میجوید که خود اولین مخالفان رژیم استبداد بودند و در مقابل آن ایستادند. این نسل با روایت سراسر دروغ و تحریف رسمی رشد کرده و نیز سرکوب و سیاست تحمیل سکوت حتی در چارچوب خانواده مانع انتقال تجربهها شده است. ما با شکاف عمیق نسلی مواجه هستیم. و تا وقتی جنایتکاران بر سر کار هستند و حقیقت را وارونه و تحریف میکنند، این وضعیت تا حدودی برجا میماند و حقیقت به مسئله عمومی جامعه تبدیل نمیشود. دادخواهی یک فرآیند دراز است.
از سوی دیگر اما، ما شاهد کنجکاوی و علاقه بخشی از جوانان نسبت به تاریخ کشورمان در یک- دو دهه گذشته هستیم. من با جوانان زیادی - متولدین دهه ۶۰ و ۷۰- آشنا هستم که بسیار علاقهمندند بخش حذفشده تاریخمان را بشنداسند و دربارهاش تحقیق میکنند. فکر کنم جنبش ۸۸، یکباره پرسشهای زیادی را در آنها نسبت به گذشته مطرح کرد. ولی شکست آن و فضای سرکوب متاسفانه به سرخوردگی در جامعه و بهویژه در بین نسل جوان نیروی آن جنبش دامن زد که بیرون رفت از آن نیازمند زمان و جنبشهای دیگر است.
♦ رابطه با دیگر جنبشهای دادخواهی در جهان را چگونه میبینید؟
مادران دادخواه کشورها از یک شبکه همبستگی برخوردار هستند، ولی بیشتر شامل کشورهای آمریکای لاتین است که حرکتشان به دلیل تحولات دموکراتیک این کشورها در دهههای ۸۰ و ۹۰ دستاوردهای بزرگی داشت و به تشکیل کمیسیونهای حقیقت در این کشورها منجر شد و در بعضی کشورها حتی به محاکماتی هم انجامید. نمونه بارز آن آرژانتین است.
حرکت مادران و خانوادههای دادخواه ایران هنوز درگیر حقوق ابتدایی خود، مثل دستیابی به حق سوگواری و تجمع در گورستانهاست. من فکر میکنم رابطه با جنبشهای دادخواهی دیگر کشورها لزوما از طریق حضور شبکهای نیست. آشنایی با تجربههای آنها و آگاهی به وجوه تشابه حس همبستگی میآفریند و نیز این حس که ما تنها نیستیم. مثلا میدانم که مادران میدان مایو آرژانتین که جنبششان را همچنان حفظ کردهاند، پیامهای همبستگی به مادران خاوران ارسال کردهاند. نمونه با اهمیت دیگر همبستگی بنیاد گوانجو با مادران خاوران بود. این بنیاد را مادران کشته شدگان حکومت نظامیان در سال ۱۹۸۱ در گوانجو کره جنوبی تشکیل میدهند و هر دو سال یک بار جایزهای به کوشندگان دادخواهی اهدا میکنند که در سال ۲۰۱۴ به مادران خاوران اهدا شد.
جدای اینها به نظر من، رابطه با دیگر جنبشهای دادخواهی یعنی شناخت تجربههای آنها که میتوانند در یافتن راهکارهای عملی کمک ما باشند. قبل از تشکیل اولین کمیسیونهای حقیقتیاب در دهه ۸۰، برای همه مبهم بود که چطور میتوان جنایت ناپدیدکردن انسانها را برملا و مسئولان را وادار به پاسخگویی کرد. الان ما تجربه حدود ۳۰ کشور دیگر را داریم و میتوانیم ببینیم که این تجربهها چقدر از همدیگر تاثیر پذیرفتهاند.
و همچنین آشنایی با این تجربهها، که از موضوعات «بیداران» بوده، میتواند به خانوادهها و رنجدیدگانی که همیشه در ایران سرکوب و منزوی شدهاند و صدایی به آنها داده نشده، این امید و روحیه را بدهد که ممکن است روزی در ایران هم، جنایتکاران مجبور به پاسخگویی شوند. ممکن است روزی در ایران هم، صدای آنها هم در جامعه شنیده شود، دردشان تایید و تصدیق شود و سؤال آنها که چرا کشتید در جامعه مطرح شود. همین امید به ممکن بودن چنین اتفاقی و اینکه جنایتکاران ابدی نیستند خیلی مهم است.
♦ میشود از الگوهای شناخته شده جهانی صحبت کنید؟
الگوی جهانی وجود ندارد و دادخواهی در هر جامعهای متاثر است از وضعیت سیاسی، تعادل نیروها و تلاشها و پافشاری نیروهای حقوق بشر و خانوادههای داغدار. ولی باید دانست که دادرسی و اجرای عدالت در مورد عاملان نقض حقوق بشر یک اجماع جهانشمول است و مشروعیت خود را از پایبندی به ارزش و قوانین حقوق بشر میگیرد و اعتبار آن ورای تفاوتهای فرهنگی است.
به چند تا از این تجربهها اشاره میکنم. در بسیاری از کشورهایی که مسیر عدالت انتقالی را طی کردهاند - مثل آفریقای جنوبی - ساختار قدرت به کلی عوض شد. در کشورهایی چون شیلی و آرژانتین نظامیان مجبور به کنارهگیری از قدرت شدند، هر چند با حفظ منافعی، مثلا با گذراندن قانون عفو پیش از برکناری، که به نظامیان و نیروهای امنیتی مصونیت میبخشید. فعالان حقوق بشر و مادران دادخواه سالها کوشیدند تا این قانون بالاخره سی سال پس از پایان دیکتاتوری نظامی لغو شود، که این شروع محاکماتی بود.
در آفریقای جنوبی با ایجاد کمیسیون حقیقت چالش در جامعه به نسبت موفق بود. ولی از ابتدای جابهجایی قدرت توافق شده بود که مرتکبان در قبال اعتراف بخشوده میشوند. کمیسیون حقیقت در این کشور نقش آشتی ملی را ایفا کرد.
در رواندا نسلکشی با دخالت خارجی پایان یافت. محاکمه و مجازات کسانی که در سال ۱۹۹۴ مرتکب نسلکشی شدند، چه از طریق دادگاه بینالمللی و چه از طریق دادگاههای داخلی هنوز ادامه دارد. در رواندا ولی به جای چالش جدی جامعه با زمینه نسلکشی، به قانون برابری شهروندی اکتفا شد.
در کشور مراکش انتقال قدرت اصلا صورت نگرفت. در راستای اصلاحاتی که پس از مرگ شاه حسین انجام شد، کمیسیون حق و انصاف تشکیل شد. سکوت تا حدودی در باره جنایتهای هولناکی که در زندانها صورت گرفته بود، شکست، زندانیان شروع کردند که درباره آنچه برآنها گذشته بود حرف بزنند. درباره اعدامها صحبت شد و رسانهها این شهادتها را منعکس کردند و به برخی غرامت پرداخت شد. اما هیچ مسئولی برکنار نشد و هیچ محاکمهای صورت نگرفت. در سمیناری موقعیتی پیش آمد که با یکی از زنان مراکشی که پنج سال را در زندان سپری کرده و عضو کمیسیون حقیقتیاب این کشور بود، آشنا شوم. او به من گفت شرایط ما طوری است که فعلا در همین حد میتوانیم ماجرا را دنبال کنیم، ولی در همین جا باقی نمیمانیم و تلاش میکنیم جلوتر برویم و موضوع جنایتهای گذشته را به عنوان موضوع روز جامعه زنده نگاه داریم.
میل همه ما این است که حقیقت مثله شده و مصالحه شده را نپذیریم اما این هم درست نیست که بگوییم یا همه چیز و یا هیچ چیز. این نگاه ما را به جایی نمیبرد. اگر دادخواهی را امری پایان یافته تلقی نکنیم، میتوانیم از هر دستاوردی به سود گامهای بعدی استفاده کنیم.
♦ چه رابطهای میبینید بین دادخواهی که بر دهه ۶۰ متمرکز است با پروندههای دادخواهی دیگر و از جمله با انجمن بازماندگان پرواز اوکراینی؟
پیشبرد سیاست خشونت در تاریخ چهل و یک ساله اخیر، فاجعههای جبران ناپذیری در میهن ما به بار آورده است. این سیاست از پشتبامِ مدرسه علوی در فردای به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی شروع شد و تا به امروز ادامه دارد و بر سنگینی پروندههای جنایت هر بار افزوده است.
ولی دادخواهی تنها با جنایت تعریف نمیشود. دادخواهی بر آگاهی، اراده برای حقخواهی و حرکت در راستای آن استوار است. مادران و خانوادههای این حرکت را با تجمعات خود آغاز کردند. از اولین موج گسترده اعدامهای سیاسی در تابستان ۶۰ و در سال ۶۷ تجمعات خود را با اشکال دیگر درهمآمیختند و چیزی را که ما امروز به عنوان دادخواهی در ایران مینامیم، پایه نهادند. سنت آنها با دادخواهی خانوادههای قتلهای سیاسی پاییز ۱۳۷۷ و بعدتر در دادخواهی خانوادههای کشتهشدگان تابستان ۸۸ و در دادخواهی خانوادههای جانباختگان آبان ۹۸ و اخیرا در دادخواهی خانوادههای جانباختگان سقوط عمدی پرواز اوکراینی پیگرفته شده است.
هدف همه این حرکتها یکی است: تلاش برای فراموش نکردن و شکلگیری حافظه جمعی از تاریخ تیره. تجربه به ما میگوید که تحقق دادخواهی در حیات این رژیم امکان پذیر نیست. ولی هر بار که خانوادهها و فعالان حقوق بشر در مورد روشنشدن این پروندهها پافشاری کردهاند، دستاوردهایی داشتهاند. نه تحقق داد، که در این حکومت میسر نخواهد بود، بلکه در جهت روشنگری، مقابله با روایت سانسور و تحریف شده رسمی و نمایاندن حقیقت به افکار عمومی.
بیشتر بخوانید
نظرها
مهری یلفانی
خانم برادران عزیز با سپاس از مصاخبه بسیار آگاهی دهنده.تان. مثل همیشه سرشار از امید و انرژی. خسته نباشید. حضور انسان هایی همانند شما امیدوار کننده است.
منیره برادران
ممنون خانم یلفانی عزیز. امید و انرژی را من در رمانهای شما می بینم.
۰
خدا لعنتتون کنه