تجاوز در درون خانواده، روی دیگر خشونت خانگی
تجاوز توسط نزدیکان و محارم شکل دیگری از خشونت خانگی است که به علت بسیاری از باورهای غلط فرهنگی و فقدان ساز وکارهای بازدارنده حقوقی و قضایی در اکثر مواقع به صورت رازی سر به مهر باقی میماند.
«۱۳ ساله بودم، آن روز عروسی یکی از اقوام بود، مادر و پدر من را گذاشتند پیش دختر خالهام و برای خرید بیرون رفتند. وقتی دخترخالهام به حمام رفت شوهرخالهام که مرد ثروتمند و به ظاهر موجهی بود، آمد توی اتاق، لباسهایم را از تنم در آورد و شروع کرد به لمس کردن بدنم. ترسیده بودم. شاید اگر جیغ میزدم میترسید و رهایم میکرد. اما هیچ کاری نکردم. شوهر خالهام لباسش را در آورد و کارش را شروع کرد….»
سارا حالا ۲۰ ساله است اما کابوس آن اتفاق رهایش نکرده، او میگوید: «بدتر از خود اتفاق زمانی بود که مادرم ماجرای آن روز را که در دفتر خاطراتم نوشته بودم به صورت اتفاقی پیدا کرده بود و خوانده بود. چیزی به من نگفت اما چند روز بعد ماجرا را به خالهام گفت. از من خواستند که داستان را برایشان تعریف کنم اما باز هم نتوانستم واز ترس همه چیز را انکار کردم. بعد از آن روز تمام اقوام فکر میکردند من از روی بچگی، خیال پردازی کردهام. همین باعث شد شوهر خالهام دوباره این کار را تکرار کند. یک روز که برای تفریح به باغش رفته بودیم دوباره در یک گوشه به دور از چشم دیگران من را مورد آزار و اذیت قرار داد.»
بسیاری از قربانیان خشونت خانگی برای همیشه راز خود را در سینه نگاه میدارند و با کابوسش خو میگیرند. تجاوز توسط نزدیکان و محارم شکلی از خشونت خانگی است که به علت باورهای غلط فرهنگی و فقدان ساز وکارهای بازدارنده حقوقی و قضایی در اکثر مواقع به صورت رازی سر به مهر درون قربانی باقی میماند و در بسیاری از مواقع فرد متجاوز این امکان را پیدا میکند تا آزادانه رفتار خود را بارها و بارها تکرار کند.
سارا از رنجی که این سالها متحمل شده میگوید؛ از کابوسی که هر شب به سراغش میآید و رهایش نمیکند و از همه بدتر از اینکه مجبور است هنوز در میان جمعهای فامیل با شوهر خالهاش خوش برخورد باشد تا مبادا کسی خیال کند از او بدش میآید و میخواهد چیزی به او بچسباند.
وقتی که از او سوال کردم چرا با پدرت ماجرا را در میان نگذاشتی، سارا در جواب گفت: «پدرم فردی غیرتی است، هیچ وقت تصور بازگو کردن این ماجرا را به او نکردهام؛ چرا که میدانم اتفاقهای بدی خواهد افتاد.»
سارا حالا برای کنکور آماده میشود و این راز را برای اولین بار است که با فرد دیگری در میان میگذارد. او میخواهد حقوق بخواند تا شاید روزی بتواند به کودکانی که تجربه مشابهی داشتهاند کمک کند.
قوانین، حامی متجاوز
داستان تجاوز و آزار جنسی توسط محارم و نزدیکان در ایران پدیدهای است که هیچ کس برآورد دقیقی از ابعاد آن ندارد. نگاه نادرست به فرد آسیب دیده باعث شده بسیاری از موارد تجاوز و آزار جنسی ناگفته باقی بماند. ازسویی عدم وجود قوانین و نهادهای حمایتی و ناتوانی سیستم قضایی برای برخورد با فرد متجاوز باعث شده در نظام قضایی ایران فرد متجاوز از مصونیت برخوردار شود و گاهی رفتار خود را بارها و بارها تکرار کند.
روایت پونه، قربانی دیگری که مورد آزار جنسی توسط عموی خود قرار گرفته نشان از آزادیهایی است که کاستیهای فرهنگی و عدم بازدارندگی قانونی در سیستم قضایی ایران به فرد متجاوز داده است. پونه روایت خود را اینگونه بازگو میکند:
«۱۶ ساله بودم که برای درس خواند به طبقه بالای خانهمان میرفتم. جایی که عمویم که استاد دانشگاه بود آنجا مطالعه میکرد.
بعد از مدتی عمویم شروع کرد به تعریف قصههایی از زنها و دخترهای فامیل و دانشجویان دختری که در دانشگاه داشت. کمکم به این قصهها جنبه جنسی داد و برای من که تا آن روز چیزی در مورد سکس نمیدانستم شنیدن آنها جذاب شد. اما یک روز شروع کرد به لمس کردن بدن من و بوسیدن لبهایم. در ابتدا نمیدانستم چه اتفاقی دارد میافتد تا اینکه به شنیدن این داستانها و رفتارها عادت کردم. بارها وقتی که خواب بودم به سراغم میآمد. آن روزها همیشه این ترس را داشتم که اگر روزی از این خانه بروم و ازدواج کنم او به سراغم خواهد آمد و چه بسا بخواهد دوباره مرا مورد آزار قرار بدهد. ۱۹ ساله بودم که به دانشگاه رفتم و برای این که عمویم دست از سرم بردارد با پسرخاله خود وارد یک رابطه به ظاهر رمانتیک شدم تا شاید وقتی عمویم ببیند که با کسی هستم رهایم کند. رابطهای که از بنیان غلط بود و دوامی نداشت.
هیچگاه جرات نکردم با کسی در این مورد حرفی بزنم تا اینکه یکبار غیر مستقیم با برادر کوچکترم راجع به عمویم حرف زدیم و آنجا فهمیدم که او این کار را با بسیاری از دخترها و چه بسا پسرهای فامیل کرده. او بچههای فامیل را با همین داستانها اغوا میکرده و آنها را مورد آزار قرار میداده است. از آنجا که پدرم عمویم را خیلی دوست داشت و به طور کل او چهرهای بسیار موجهی از خود در ذهن دیگران ترسیم کرده بود هیچگاه نتوانستم این ماجرا را با پدر و مادرم در میان بگذارم.»
پونه این روزها که ماجرایش را با چند روان پزشک در میان گذاشته احساس بهتری دارد. او میگوید: «اگر خانواده من به دور از تعصبات رایج و باورهای غلط با ماجرا برخورد میکردند و اگر فضایی در خانه وجود داشت که من به راحتی با پدر و مادرم در مورد اتفاقات کودکیام صحبت میکردم چه بسا این اتفاق در بهترین سالهای نوجوانیام بارها تکرار نمیشد و روابط شخصی و زندگی کاری و تحصیلی من را تحت شعاع قرار نمیداد.»
اما برای محسن ماجرا جور دیگری رقم خورده، او در یک نیمه شب مورد تعرض دوست پدرش قرار میگیرد. پدرش آن شب در خانه نبوده و محسن با چند نفر از دوستان او در خانه تنها میشود. هنگام آزار و اذیت محسن یکی دیگر از دوستان پدرش صحنه را میبیند و پس از بازگشت پدر به او خبر میدهد. پدر فرد متجاوز را تا سرحد مرگ ضرب و شتم میکند اما هیچ گاه در مورد این اتفاق با محسن حرفی نمیزند. چیزی که شاید محسن بیش از مجازات فرد متجاوز به آن نیاز داشت. محسن حالا دو پسر دارد و تمام تلاش خودش را میکند تا خلاء ارتباطیای که با پدرش داشته را فرزندانش تجربه نکنند. او فضای سرد میان خود و پدر مادرش را این گونه توصیف میکند: «پدرم مادرم را دوست نداشت، بعد از مدتی از هم جدا شدند و مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد. پدرم همیشه مست بود و بارها به من میگفت تو فرزندی ناخواسته بودی. حتی یکبار هم به یاد ندارم که مادرم مرا بوسیده باشد»
آبروداری، قاتلی خاموش
یکی از موانع بزرگ فرهنگی که به متجاوز آزادی عمل برای تکرار رفتار خود میدهد مفهوم نادرست آبروداری است.
کیمیا که از ۹ سالگی مورد تعرض برادرش قرار میگرفته میگوید:«وقتی مادرم متوجه شد برادرم من را مورد آزار جنسی قرار میدهد از من خواست سکوت کنم تا آرامش خانواده به هم نخورد.»
کیمیا اکنون ۳۷ ساله است و تاثیرات مخرب آن اتفاق باعث شده هنوز هم نتواند با کسی ارتباط جنسی برقرار کند و تنها نیاز جنسی خود را از طریق خود ارضایی برطرف میکند. او میگوید: «این اتفاق که سالها ادامه داشت بر تمام جنبههای عاطفی و روابط من تاثیر گذاشت اما تجاوز دوم زمانی برایم اتفاق افتاد که وقتی موضوع را با مادرم در میان گذاشتم او از من خواست به خاطر آبروی خانواده سکوت کنم، چرا که پدرم فرد متعصبی بود و چه بسا اگر ماجرا را میفهمید اتفاقات بدی برای من و برادرم میافتاد. او بارها مرا در کودکی کتک زده بود و چه بسا این بار هم به من یا برادرم آسیب جبران ناپذیری میزد.»
نبود برنامه مدون آموزشهای جنسی و رفتاری
آموزش وپرورش به عنوان متولی اصلی در این حوزه نه تنها هیچ برنامه مدونی در خصوص آموزشهای ارتباطی و جنسی ندارد بلکه نتایج یک پژوهش دانشگاهی با موضوع «تجاوز جنسی به محارم در ایران» (محسن مالجو) نشان میدهد در یک جامعه آماری از معلمان دو منطقهی ۱۵ و ۱۹ تهران که مناطقی پرخطر تشخیص داده شدهاند، ۳۵ درصد از معلمان و مدیران تعاریف غلطی از مفهوم کودک آزاری ارائه کردهاند و ۴۳ درصد از شرکت کنندگان در پژوهش معتقد بودهاند که نباید در روابط خصوصی والدین و فرزندان دخالت کرد. نتایج این تحقیق نشان دهنده ناکار آمدی سیستم آموزشی در جلوگیری از خشونتهای خانگی و آموزش در این خصوص است. شاید با اجرای سند ۲۰۳۰ سازمان ملل که بخش مهمی از اهداف آن آموزشهای جنسی و جنسیتی است، کاستیهای حوزه آموزش برطرف میشد و چه بسا اجرای این سند از مرگ کودکانی نظیر رومینا جلوگیری میکرد. اما این سند با مخالفت رهبر جمهوری اسلامی و تندروهای طرفدار او هیچ گاه به اجرا در نیامد.
از طرف دیگر سازمانهایی نظیر بهزیستی به علت نداشتن اختیارات قانونی در قبال کودکان بد سرپرست و همچنین فقدان امکانات مناسب نتوانستهاند نقش موثری در حمایت از کودکان آسیب دیده ایفا کنند. تا جایی که در مواردی نظیر خبری شدن ماجرای آزار و اذیت فیزیکی کودکان در یکی از مراکز بهزیستی در زنجان و یا آزار جنسی و شکنجه دختر شش ساله کرمانی در بهزیستی نشان از اوضاع نابسامان سازمانهای به ظاهر حمایتی در ایران دارد.
سارا، پونه، محسن و کیمیا شاید به ظاهر خوش اقبالتر از رومینا اشرفی، نوجوانی که اخیرا قربانی خشونت خانگی و ناکار آمدی سیستم قضایی شد بودهاند، اما لحظههای یاد آوری خاطرات تلخ تجاوز و خشونت گاهی کمتر از مُردن نیست.
نظرها
هالو
از این نوع اتفاقات در سراسر دنیا می افتد و کسی ککش نمی گزد چه بسا بگویید دختر هم تمایل داشته و اگر نه برای بار دوم باید یک جیکی ازش در می آمد ... اما وقتی چنین اتفاقی ویا شبیه به این در ایران رخ می دهد شما آن را بزرگ کرده و آن را به هر طریقی به حکومت ربط می دهید این کار شما از روی دلسوزی نیست برای تخریب است ....!! شاید یک زمانی مردم گول امثال شما و رسانه های اینچنینی را می خوردند اما الا نه ...شاید امثال من از حکومت ناراضی باشیم اما وطن فروش نیستیم و شما ها را هم به چشم وطن پرست که دغدغه وطن را دارند نمی بینیم چون خودتان را خوب ثابت کرده اید...
reza
مقاله جالب و خواندنی ست؛ امیدواریم ادامه پیدا کنه؛ چون در کشور های اسلامی (جامعهء بسته) اینگونه وقایع و رویداد های تلخ از بیم جان و به اصطلاح آبرو هرگز فاش نمی شود؛ پدیده فرزند خواندگی در خلافت نظامی شیعه یکی از ترفند هایی ست که در جهت رسمیت بخشیدن سوء استفاده جنسی در کانون خانواده که بی سرو صدا در خانه و خانواده بوقوع میپیوندد.
منظر
جناب رضا مقداری به ادبیات و هنر دیگر فرهنگهای جهان نیز مراجعه نمایید و ملاحظه به عمل آورده که تجاوز در درون خانواده مختص به یک فرهنگ نیست. تا جایی که به حقوق زنان می رسد در نظامهای پدرسالار, نرپرور (که شامل تمامی کشورهای جهان می شود) حقوق زنان و دختران همیشه بسته و تاریک است.
fariba
متاسفانه تجاوز در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی ، نژادی، سنی یافت می شود.اما در برخی گروه ها بسیار شایع تر است.