«جهان با من برقص» فیلمی در ستایش زندگی
«جهان با من برقص» در ستایش زندگی و اهمیت معاشرت و گفتوگوی بین آدمهاست در جهانی که جمهوری اسلامی ساخته و از تنهایی و واهمه خیانت و بیماری نشان دارد.
«جهان با من برقص» از داستانی روان و لطیف برخوردار است و بهعنوان اولین تجربهی کارگردانی سروش صحت قابل توجه. بازیها، طراحی صحنه، انتخاب لوکیشن، قاببندیها و موسیقی فیلم در عین سادگی زیبا و تاثیرگذار است. سروش صحت برخلاف روند کنونی سینمای ایران، کوشیده فیلمی به دور از هیاهو و خشونت یا طنزهای سطحی بسازد. از واکنش مردم در شبکههای اجتماعی نیز میتوان فهمید، فیلم در جذب مخاطب موفق بوده است. نخستین اثر سروش صحت، پشت داستان لطیف و سادهاش وضعیت کنونی جامعهی ایران را تحلیل و بررسی میکند، به همین دلیل از نظر سیاسی و اجتماعی نیز فیلمی قابل تأمل است.
روایتی از تنهایی انسان امروز
«جهان با من برقص» روایت تنهایی انسان امروز است، چه آنها که کنار هم و در شهرهای بزرگ زندگی میکنند، چه آنها که مانند جهانگیر، شخصیت اصلی داستان، به خلوت پناه بردهاند.
شروع فیلم با تصویر زیبایی از فراز تپهای که دورنمایی از کرهی زمین را تداعی میکند و گویی نمادی از جهانِ «جهانگیر» است، آغاز میشود. او که استاد دانشگاه بوده، پس از جدایی همسرش، همهچیز را رها کرده و ساکن یک روستا شده است. جهانگیر واپسین روزهای زندگیاش را میگذراند و به همین علت برادرش با دوستان او تماس میگیرد و آنها را برای شرکت در آخرین جشن تولد «جهان» دعوت میکند. همزمان با صدای تماسهای تلفنی، تعدادی نوازنده بر فراز تپه راه میپیمایند و گوشهای در دل طبیعت نواختن آغاز میکنند. گویی با دعوت دوستان جهانگیر، زندگی و نوای خوشش نیز به جهان او خوانده میشود، چنانکه پس از این مانند جمله معترضهای در جایجای فیلم شاهد نواختن این نوزاندگان هستیم.
در چهار دههی گذشته از رسانههای تحت امر جمهوری اسلامی چیزی جز روضهخوانی، شهادتطلبی، جنگ، اعدام، زندان و خشونت منتشر نشده است. همین تبلیغات مرگاندیشانهی حکومتی است که جامعهی ایران را بسیار خسته و افسرده کرده چنانکه امروز مردم بیش از هر زمان دیگری به زندگی نیازمند هستند. سروش صحت در فیلم «جهان با من برقص» این موضوع را بهدرستی فهمیده و به تصویر کشیده است.
دوستان جهانگیر، هر کدام گروهی از اجتماع را نمایندگی میکنند. همگی برخلاف ظاهر شاد و سرزندهشان در دنیای غمگین و تنهای خویش غوطهورند. بهعنوان مثال به حمید و همسر جوانش ناهید میتوان اشاره کرد. حمید یک «شوگر ددی» تمام عیار است، ثروتمندی که با زنی جوان ازدواج کرده. این زوج نماد آن گروه از جامعه هستند که دغدغههایی سطحی دارند و از هرج و مرج اقتصادی و بیکفایتی دولت بهره میبرند تا به سودهای کلان دست پیدا کنند. با این حال، حتی آنها نیز در خلوتشان آدمهایی غمگین و تنهایند. نه ازدواجشان عاشقانه است و نه آنطور که مینمایند، شاد و آراماند.
هیچ یک از شخصیتهای داستان با دیگری از رنجها و تنهاییاش صحبت نمیکند. روابط سطحی و در حد روزمرگی است. کاراکترها تنها به شوخی و خنده و دور هم بودن بسنده میکنند و این دقیقا همان مشکلی است که امروز جامعهی ایرانی با آن دست و پنجه نرم میکند.
فیلمی در ستایش زندگی
«جهان با من برقص» در ستایش زندگی و اهمیت معاشرت و گفتوگوی بین آدمهاست و این را از کلام جهانگیر میتوان دریافت، همانجا که به دوستانش میگوید: «معلوم نیست ما دوباره بتوانیم اینطور دور هم جمع شویم». دوستان جهانگیر که او را جهان خطاب میکنند، میدانند «جهان تا چند ماه دیگر میمیرد». این جملهی نمادین بارها در فیلم تکرار میشود و به ما هشدار میدهد جهان و زندگیاش در حال نابودی است و ما از این مهم غافل شدهایم. مانند دوستان جهانگیر که چنان درگیر مشکلات شخصیشان هستند که تا اواخر فیلم به او توجه نمیکنند. شاید به همین دلیل است که بهجز «جهان» هیچکدامشان گروه نوازندگان را نمیبینند و موسیقی زندگی را نمیشنوند. گویی تا پای مرگ در میان نباشد، نمیتوانیم اهمیت زندگی را درک کنیم.
این فیلم به ما میگوید اگر اهمیت زندگی را نادیده بگیریم ناچار از تنهایی به تنهایی پناه خواهیم برد، به روستایی دور یا فضای مجازی. مانند ناهید که زندگیاش را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد و با تعداد لایکها و دنبالکنندگان دچار سرخوشی زودگذر میشود. در چنین وضعیتی آدمها تبدیل به عکس و فیلم میشوند و زندگی مجازیشان پس از مرگ نیز در شبکههای اجتماعی ادامه پیدا میکند، یک جاودانگی مجازی. در این وضعیت دیگر تفاوتی میان حیات و ممات سوژهها وجود ندارد. زندگی در گوشیهای تلفن خلاصه میشود و این زنگ هشداری است که باید به آن توجه کرد، چرا که اگر واقعیت فراموش شود جستوجوی حقیقت نیز به پایان میرسد و بیشک جامعهای که جستوجوی حقیقت را رها کند، از معنا تهی خواهد شد. جهانگیر نیز از همین زیستن دروغین گریخته و حال با واقعیترین بخش زندگی، یعنی مرگ، مواجه شده و این آغاز دریافتن حقیقت هستی و زندگی است.
سروش صحت مانند اکثر فیلمسازان در فضای مرگاندیش جمهوری اسلامی گرفتار نشده است. او بیرون این دریای طوفانی ایستاده و با نگاهی ژرف وضعیت را موشکافی میکند و در عین حال میکوشد مسیری برای رسیدن به «حقیقت زندگی» پیدا کند. او در اثرش به مطرحکردن معضل بسنده نکرده و راهحل ارائه میدهد و حد قابل توجهی در این امر موفق بوده است.
«جهان با من برقص»، عمیقا به مرگ و ارتباطش با زندگی توجه میکند. چیزی که بشر با توسل به افسانهها و معنویات سعی کرده از هیبت و تلخیاش بکاهد. هرچند هیچکس نمیتواند به یقین بگوید پس از مرگ چه چیز در انتظارمان خواهد بود اما جمهوری اسلامی از آغاز با تکیه بر عقاید روحانیت تندرو زندگی واقعی را سرکوب و زیستن موهوم پس از مرگ را ستوده است. در چهار دههی گذشته از رسانههای تحت امرش چیزی جز روضهخوانی، شهادتطلبی، جنگ، اعدام، زندان و خشونت منتشر نشده است. همین تبلیغات مرگاندیشانهی حکومتی است که جامعهی ایران را بسیار خسته و افسرده کرده چنانکه امروز مردم بیش از هر زمان دیگری به زندگی نیازمند هستند، چیزی که سروش صحت بهدرستی آن را فهمیده و به تصویر کشیده است.
مسئلهی دیگری که سروش صحت به آن پرداخته، اهمیت دوستی با طبیعت و اثراتش در زندگی ماست. پلان ماقبل سکانس پایانی فیلم، میزانسن بسیار زیبا و قابل تاملی دارد. کارگردان، تابلوی «شام آخر» را با حضور بازیگران فیلم بازسازی کرده، با این تفاوت که این بار یکی از دوازده حواریون، گاو مورد علاقهی جهانگیر است. گاو نماد برکت است، برکتی که طبیعت به ما ارزانی میدارد، فیلمساز در این پلان بهجز انسانها، حیوانات و طبیعت را نیز دوست و همنشین ما میداند که بیحضور آنها زندگیمان دچار نقصان خواهد شد.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه کرد تا پیام پایانی فیلم را بهتر درک کنیم، عبور مینیبوسی از جادههای پر پیچ و خم است. این ماشین که مانند یک ترجیعبند، از ابتدا تا انتهای فیلم دیده میشود نماد ما مردمانی است که مسافران جادهی زندگی هستیم. گفتار جهانگیر در آخرین سکانس، پیام این پلانهای نمادین را تکمیل میکند: «پس از ما دیگرانی میآیند و میروند و پس از آنها، دیگرانی. حال باید از خود بپرسیم ما چه چیز از نسل قبل گرفته و به نسل بعد دادهایم؟»
در پایان به این موضوع مهم باید اشاره کرد که سروش صحت مانند اکثر فیلمسازان در فضای مرگاندیش جمهوری اسلامی گرفتار نشده است. او بیرون این دریای طوفانی ایستاده و با نگاهی ژرف وضعیت را موشکافی میکند و در عین حال میکوشد مسیری برای رسیدن به «حقیقت زندگی» پیدا کند. او در اثرش به مطرحکردن معضل بسنده نکرده و راهحل ارائه میدهد که تا حد قابل توجهی در این امر موفق بوده و از این رو اثرش قابل احترام است.
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.