امارات و لقمه بزرگتر از دهان
انگیزهها و دلایل گسترش فعالیتهای منطقهای امارات متحده عربی چیست؟ گفتوگو با کریستین کوتس اولریخسن، پژوهشگر امور خاورمیانه
انگیزهها و دلایل گسترش فعالیتهای منطقهای امارات متحده عربی چیست؟
گفتوگو با کریستین کوتس اولریخسن، پژوهشگر امور خاورمیانه در مؤسسه سیاستهای عمومی بِیکر در دانشگاه رایس تگزاس.
♦ مایکل یانگ: چرا در سالهای اخیر امارات متحده عربی بهعنوان بازیگری مهم در محدوده خاورمیانه و آفریقای شمالی سربرآورده، درحالیکه پیشتر این کشور خیلی کمتر خود را درگیر مسائل منطقهای میکرد؟
کریستین کوتس اولریخسن: سربرآوردن امارات بهعنوان بازیگری مهم در حوزه امور منطقهای و حتی بینالمللی بر میگردد به پیش از بهار عربی. این اتفاق در طول دهه نود و دهه آغازین قرن بیستویکم اتفاق افتاد و تاحدی نتیجه گردش نسل در قدرت و انتقال حاکمیت در این کشور به نسلهای بعدی بود؛ محمد بن راشد آل مکتوم در دبی و محمد بن زاید آل نهیان در ابوظبی پس از مرگ پدرانشان بهترتیب در سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۴ نقش و تأثیرگذاری بیشتری در تصمیمگیریها یافتند. آنها بلندپرواز بودند و طرفدار مدرنیزاسیون. هرچند روند تحول و توسعه در دبی و ابوظبی کم و بیش با یکدیگر متفاوت بود، بااینحال هردوی این افراد جاهطلبی و اشتیاق به بزرگ فکر کردن را داشتند.
♦ م.ی: اما تحولات و تحرکات موجود در امارات چهطور منجر به وضعیت فعلی شد، بهطور خاص روابط بین ابوظبی و سایر امارتها مد نظرم است؟
ک.ک.او: امارات، اتحادیهای متشکل از هفت شیخنشین است، اما ابوظبی علاوهبر آن که وسیعتر از بقیه است، ۹۵ درصد ذخایر نفتی کشور را نیز تأمین میکند. از زمان شکلگیری امارات متحده عربی در سال ۱۹۷۱، کشمکش سختی وجود داشته بین طرفداران قدرتدهی بیشتر به دولت فدرال و کسانی که خواستار حفظ قدرت انفرادی هر امارت یا شیخنشین بودند. این مسئله تا سالها عامل اصطکاک میان ابوظبی و دیگر امارتها، علیالخصوص دبی، بود. نتیجه ایجاد تنشهایی گاهبهگاه و موردی بر سر مسائل مربوط به سیاست خارجی و منطقهای بود، که یکپارچگی امارت را تضعیف میکرد؛ مثلا طی جنگ ایران وعراق در دهه ۸۰، برخی از امارتها حامی عراق بودند، و برخی دیگر طرفدار ایران. در اواسط دهه ۲۰۰۰، ناامیدی دبی از وزارت امور خارجه در ابوظبی، که یک نهاد فدرال بود، منجر به آن شد که این امارت بهفکر گشودن دفاتر تجاری بینالمللی بیفتد؛ تحقق این امر به خودمختاریِ آن زمانِ دبی در حوزه سیاستگذاری میافزود.
با این حال، تأثیر بحران مالی بین سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ دبی را سخت زمین زد و و ناگزیر به گرفتن وام ۲۰ میلیارد دلاری از ابوظبی کرد. در اکتبر ۲۰۱۰، شیخ سقر بن محمد آل قاسمی، حاکم شیخنشین رأس الخیمه، و آخرین بازمانده از مؤسسان امارات متحده عربی، از دنیا رفت. تقریباً همان موقع بود که محمد بن زاید عملاً تصمیمگیرنده امور ابوظبی شد، زیرا بردارش شیخ خلیفه، حاکم ابوظبی و رئیسجمهور امارات، بهعلت بیماریای که داشت بهآرامی شروع به کناریگیری از سیاست و مشاغل دولتیاش کرد. افول دبی به این معنا بود که ابوظبی با شیوه رهبری جسورانه و غیرفدرالی که محمد بن زاید اتخاذ کرده بود، میتوانست بهتدریج اختیار و قدرت تصمیمگیری در سطح کل امارات متحده عربی را در خود متمرکز کند. در همین حین، با مرگ شیخ سقر، که مدتهای مدیدی همسو و موافق با اسلامگرایان اماراتی بود، حمایت رأس الخیمه از این طیف نیز کمرنگ شد و ازمیان رفت. به این ترتیب، در سال ۲۰۱۱، هنگامی که محمد بن زاید تصمیم گرفت اسلامگرایان را از خانه و منطقه بهدر کند، تقریباً با محدودیت و فشاری مواجه نبود.
♦ م.ی: به نظر میرسد سیاستهای امارات در یمن و سوریه با سیاستهای عربستان سعودی، که از دیرباز قدرت برتر عربی در خلیج فارس بوده، در تضاد باشد. پیوندهای امروز میان امارات و عربستان را چهطور ارزیابی میکنید؟
ک.ک.او: تا جایی که به روابط میان ولیعهدها مربوط میشود –یعنی محمد بن زاید ولیعهد ابوظبی و محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی- پیوند میان امارات متحده عربی و ریاض امروزه همچنان محکم و پابرجاست. ایندو مشترکا ریاست شورای هماهنگی عربستان و امارات را برعهده دارند؛ این تدبیر دوجانبه در سال ۲۰۱۶ شکل گرفت و از قرار معلوم، محمد بن راشد حاکم دبی علیرغم پست و مقامی که در سطح فدرال بهعنوان نخستوزیر و نایبرئیس امارات متحده عربی داراست، جایی در آن ندارد. شورای هماهنگی امارات و عربستان گواهیست بر تمرکز رابطه دوجانبه ابوظبی و ریاض بر تبدیل کردن این دو شیخنشین به مرکزِ جاذبه جدید خلیج فارس؛ و البته این سؤال هم وجود دارد که تکلیف شش امارت دیگر، یا چهار کشور دیگر عضو شورای هماهنگی خلیج فارس چه خواهد شد.
با وجود این، حمایت امارات از شورای انتقالی جنوب یمن –که رهبری آن درابوظبی باقی میماند— تنشهایی را در این کشور برانگیخته، بهویژه از ماه آوریل که شورا اعلام خودمختاری کرده است. پیشاپیش تنشهای سختی بین شورای انتقالی جنوب و دولت دستنشانده سعودی بهریاستجمهوری عبد ربه منصور هادی درگرفته بود که نتیجه عدم اجرای توافق نوامبر ۲۰۱۹ ریاض برای پایانبخشی به جنگ میان گروههای منسوب به عربستان و امارات در یمن بود. اهداف امارات و عربستان (و تصورشان از تهدید) در یمن حالا کم و بیش متفاوت است با اهدافی که سال ۲۰۱۵ هنگام ائتلاف برای مداخله نظامی در این کشور داشتند. هرچند، این طرحها و برنامهها تا زمانی قابل اجرا بودند که نقش مؤثری در تقسیم یمن به حوزه نفوذ کشورهای خارجی ایفا میکردند، پس از آن فرآیند سیاسی جای خود را به جنگ داد. پس از کناره گرفتن امارات از درگیری مستقیم در یمن در سال ۲۰۱۹ –حرکتی که لزوماً با هماهنگی ریاض صورت نگرفت— و بالا رفتن احتمال شکلگیری یک فرآیند سیاسی، سرپوش گذاشتن روی چنین اقدامات و رویکردهای رقابتیای دشوارتر به نظر میرود.
سوریه نیز بیشتر در روابط امارات با آمریکا چالش ایجاد کرده تا در روابط این کشور با عربستان سعودی.
♦ م.ی: چرا طی سالهای اخیر امارات تا این اندازه متوجه و متمرکز بر مقابله با نفوذ اخوان المسلمین در منطقه بوده، درحالیکه پیشتر این طور نبود؟
ک.ک.او: در دهه ۷۰، چهرههای قدرتمندی در امارات موافق و طرفدار جنبش محلی اصلاح بودند، جنبشی که موازینی همسو با اخوان المسلمین داشت. این چهرهها شامل افرادی بودند نظیر حاکم دبی و حاکم رأس الخیمه؛ البته اولی تنها برای مدت زمان محدودی از این جنبش حمایت کرد، اما دومی تا دم مرگ، یعنی درست سه ماه پیش از آغاز بهار عربی، برای اسلامگرایان امارات «فضایی امن» مهیا کرد.
مخالفت و مقابله رهبران امارات با اخوان المسلمین، بهویژه در ابوظبی، در دهه ۹۰ و بهدنبال اعلام هشدارهایی از جانب رئیسجمهورِ وقتِ مصر حسنی مبارک بروز و ظهور پیدا کرد، و سپس در سال ۲۰۰۳ پس از سلسله دیدارهای محمد بن زاید با رهبران جنبش اصلاح، و تلاش ناموفق او جهت توقف فعالیت سیاسی آنان شدت یافت.
اکنون محمد بن زاید، اخوان المسلمین، انشعابات محلی آن، و اسلام سیاسی را بهطور کلی تهدیدی جدی علیه ثبات ملی و منطقهای قلمداد میکند. او معتقد است که هدف آنها بهچالش کشیدن وضع سیاسی موجود است و از این بابت نگران است که درصورت راهیابی به انتخابات حمایت مردمی قابلتوجهی را به خود جلب کنند—این همان اتفاقی بود که در تونس و مصر پس از بهار عربی رخ داد.. یکجور ذهنیت «دوراهیمحور» پدید آمده و ریشه دوانده است که بر مبنای آن بایستی میان ثبات یا بیثباتی یکی را انتخاب کرد، و تقریباً چیزی میان این دو گزینه وجود ندارد.
♦ م.ی: نظر به بدشانسیها و ناکامیهای اخیر ژنرال خلیفه حفتر، امارات در لیبی با شکست مواجه شده است. تأثیر این امر بر سیاستهای امارات را چه میدانید؟
ک.ک.او: شکست حفتر در بهتصرف درآوردن طرابلس ضربه بزرگی به امارات متحده عربی محسوب میشود، و افزایش چشمگیر مداخله نظامی ترکیه به این معناست که امارت درمعرض و در آستانه درگیرشدن در یک کشمکش دنبالهدار است که باید با مشارکت مصر و روسیه علیه ترکیه آغاز کند.
علاوه براین، مصر و امارات سختیهای بسیار متحمل شده بودند برای آنکه جامعه بینالملل، خصوصاً کاخ سفید ترامپ، را وا دارند تا برتری حفتر را بهرسمیت بشناسند؛ شکست حفتر احتمالاً آسیب فاجعهباری به این تلاشها وارد کرد. چنانچه پاسخ مصر به وضعیت پیشآمده مداخله نظامی باشد، شاید لازم شود که امارات احتیاط بهخرج دهد. تشدید تنشها ممکن است فشار بیشتری به امارات متحده عربی وارد کند تا بین این دو راه یکی را انتخاب کند: با کمک حمایت بینالمللی تلاش کند درگیری لیبی را حل کند، یا بهدنبال شورشیانی بگردد که در طلب حمایتِ خارجیاند، و به این ترتیب با اعمال زور، منافع سیاسیاش را کسب و تضمین کند. از زمان برکناری محمد مرسی، رئیسجمهور مصر که از سران اخوان المسلمین بود، مصر و امارات رابطه دوجانبه مستحکمی داشتهاند اما این مسئله میتواند رابطه این دو کشور را متزلزل سازد. به همین ترتیب، اگر سربازان مزدور روسی موسوم به «گروه واگنر» در دفاع از حفتر در لیبی نقش پررنگتری ایفا کنند، ممکن است آمریکا تحریک شود تا برای عقب راندن آنها دست به اقدام بزرگی بزند.
♦ م.ی: چه عواملی باعث شده که امارات متحده عربی خطر دنبال کردن یک سیاست فعال و کنشگرانه در سرتاسر منطقه را بهجان بخرد؟
ک.ک.او: چند عامل وجود دارند که سریعاً به ذهن میرسند. یکی آن که امارات در سراسر منطقه برای خود دشمنانی تراشیده و ممکن است روزی عواقب این مسئله دامنش را بگیرند، خصوصاُ چنانچه بازیهای قدرت مطابق انتظار او ورق نخورند— مثل اتفاقی که در لیبی افتاد و در یمن نیز محتمل است صورت بگیرد. مداخله گسترده ترکیه در لیبی ممکن است امارات را دچار درگیریای کند که احتمال پیروز شدن در آن تقریباً وجود ندارد و چنین امری صدمه بزرگی به این کشور خواهد زد.
یک عامل دیگر قرار گرفتن در معرض همان اتهامی است که امارات تلاش کرده بود متوجه قطر کند، یعنی مداخلهگری در امور داخلی کشورهای دیگر و بهخطر انداختن ثبات منطقه— و البته شواهد کافی برای اثبات صحت این اتهام به امارات نیز وجود دارد. حمایت امارات از جداییطلبان لیبی و یمن یا بازیگران غیردولتی مخالف با دولتهایی که در سطح بینالمللی بهرسمیت شناخته شدهاند مغایرت دارد با ادبیات که از سال ۲۰۱۷ خود این کشور و دیگران علیه دوحه بهکار گرفتهاند، و باعث تفرقهای شد که دولت ترامپ و ارتش آمریکا بهوضوح خواستار پایان بخشیدن به آن بودهاند . چنانچه ابوظبی در مقام مخالفت با حلوفصل جدالی دربیاید که از دید واشنگتن روبهروی هم ایستادن دوهمتیمی است و برنده و بازندهای ندارد، تنشی مضاعف پدید خواهد آمد.
منبع: دیوان
کریستین کوتس اولریخسن در مؤسسه سیاستهای عمومی بِیکر در دانشگاه رایس تگزاس مشغول پژوهش درمورد خاورمیانه و سیر تحولات سیاسی، اقتصادی، و امنیتی منطقه است، به ویژه، موقعیت متغیر شورای همکاری خلیج فارس در نظم جهانی را. او کتابهای فراوانی بهرشته تحریر درآورده است، ازجمله جنگ جهانی اول در خاورمیانه (هرست، ۲۰۱۴)، خلیج ناامن: پایان قطعیت و ورود به دوران پسانفتی (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۴)، امارات متحده عربی: قدرت، سیاست، و سیاستگذاری (روتلج، ۲۰۱۶)، و قطر و بحران خلیج (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۶).
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.