مقاومت زنان، چشم اسفندیار حکومت اسلامی
افسانه هژبری − مروری بر کتاب زنان و انقلاب ۱۳۵۷: تجربه اتحاد ملی زنان، نوشته هایده مغیثی
مروری بر کتاب زنان و انقلاب ۱۳۵۷: تجربه اتحاد ملی زنان، نوشته هایده مغیثی
کتاب زنان و انقلاب نخستین بار در سال ۱۹۹۴ به زبان انگلیسی منتشر و برای چند دهه بعنوان متن درسی دانشگاهی بکار گرفته شد. کتاب حاضر ترجمه از متن اصلی با پیش گفتار و مقدمه به روز شده توسط نگارنده است. دکتر مغیثی، پژوهشگر ارشد و استاد بازنشسته مطالعات زنان و جامعه شناسی دانشگاه یورک، در تورنتو کانادا است؛ او در دوران انقلاب از موسسین و اعضای اجرایی "اتحاد ملی زنان" و هیئت تحریریهی نشریات آن سازمان، "برابری" و "زنان در مبارزه" بود و تجربیات او در آن سازمان یکی از منابعی است که بر اساس آن کتاب حاضر را نوشته است. در این کتاب، مغیثی زمینههای سیاسی، فرهنگی و باورهای فردی که زمینه ساز انقلاب ۱۳۵۷ شد را مورد بررسی قرار میدهد. او همچنین رویدادها و فرایندی که پس از انقلاب منجر به برقرا ری و استحکام حکومت اسلامی شد را از دیدگاهی تاریخی، جهانشمول، و بر اساس تئوریهای سوسیالیست- فمینیستی با زبانی صریح و بی تکلف به نقد میکشد.
از ویژگیهای منحصر بفرد این کتاب نگاه نقادانهی نگارنده به عنوان یک زن از درون جریان چپ ایران به تحولات دوران انقلاب و ارائهی پژوهشی دقیق و موجز از سیاستهای جنسیتی "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران" است. او گرایش پوپولیستی این سازمان را زیر ذره بین برده و نشان میدهد که استراتژی حاصل از آن که هدف اصلی را وحدت خلق علیه دشمن خارجی تلقی میکرد یکی از عواملی شمرده میشود که منجر به شکست جنبش دمکراتیک بویژه در زمینه حقوق برابر زنان در دههی ۵۰ در ایران شد. در این مقاله پس از مرور محتوای کتاب، این بحث را مطرح میکنمکه نقد مغیثی از خلق زدگی برخی جریانهای چپ و دیگر نیروهای به ظاهر مترقی در ائتلاف با استبداد و زن-ستیزی دینی و مواجهه با امپریالیسم تا به امروز معتبر است.
بحثهای مرکزی
در مقدمه کتاب، نگارنده دو پرسش کلیدی را بعنوان انگیزهی پژوهش و نگارش کتاب طرح میکند. اول، چرا زنان ایرانی در دهی ۵۰ به جنبشی پیوستند که رهبری آن به عهده روحانیت و شخصی بود که طی سالیان دراز مهمترین مخالفتش با رژیم پهلوی بهبودی مختصر اما مهمی بود که در موقعیت اجتماعی زنان صورت گرفته بود و یکی از اهداف انقلاب از دید او بازپس گرفتن حقوق زنان بود. دوم، چرا جریانهای روشنفکر، اعم از چپ و لیبرال با عدم پشتیبانی از جنبش زنان که در واقع اولین صدای بلند و بی پروا یی بود که در مخالفت با حکومت استبدادی و با شخص خمینی بلند شد، موجب خاموش شدن این صدا و در نهایت کمک به تحقق پروژههای زنستیزانه جمهوری اسلامی شدند.
پاسخ به این دو پرسش را مغیثی در بستر تاریخی مبارزات صد ساله زنان ایرانی در چند لایهی درهم تنیده جستجو میکند: ماهیت آمرانه، بوروکراتیک و طبقاتی اصلاحات پهلوی، سطحی بودن و عمر کوتاه این اصلاحات، ریشه دار بودن هنجارها و ارزشهای جنسیتگرا، مرد سالار و زنستیز نشات گرفته از سنت تشیع و سلطه این ارزشها بر اذهان اکثریت مردان و زنان روشنفکر، مذهبی و غیر مذهبی، عدم آگاهی جریانات سیاسی از ایدههای فمینیستی و ضدیت با آن بعنوان پدیدهای غربی. همچنین خوانش پوپولیستی چپ ایران از سوسیالیسم که همهی کاستیهای جامعه را بر گردن قدرت استعمارگر انداخته و هدف اصلی را مبارزه با امپریالیسم قراد میداد و احقاق حقوق زنان را امری کم اهمیت، ثانوی و حتا مانعی بر سر راه وحدت ملی قلمداد میکرد به بیراهه رفتن انقلاب بهمن و استقرار اسلام بنیادگرا را تا حد زیادی توضیح میدهد. بنابر این، این کتاب به تحلیل دو نوع پوپولیسم میپردازد: عوام فریبی اسلامی از جانب روحانیت و "هیستری ضدامپریالیستی" از جانب نیروهای چپ ایران. تبانی این دو نوع پوپولیسم، علیرغم اهداف متفاوت آنها، منجر به بسیج احساسات ناسیونالیستی ضد استعماری و منحرف نمودن توجهات از مهمترین آرمانهای انقلاب یعنی آزادی و حقوق دمکراتیک شد. نهایتا حکومت نوپا با توسل به جنگ، گروگانگیری، حذف فیزیکی قدم به قدم نیروهای غیرهمسان، سرکوب، قتل و شکنجه پایههای استقرار خود را استحکام بخشید.
مغیثی در واکاوی گرهگاههای رابطه جنبش زنان و جریانهای چپ، استقلال جنبش زنان را لازم اما ناکافی میداند. بنظر او درک محدود و ناقص احزاب سیاسی و سازمانهای زنان عامل بازدارنده مهمی در راه استقلال جنبش زنان بوده است.به این معنی که این جریانات فکری ستم بر زن را تنها در استثمار اقتصادی زنان کارگر در چارچوب شرایط شکل گیری سرمایه داری جستجو میکنند. حتا در این تمرکز تنگ طبقاتی، روابط تبعیض آمیز و ظالمانه در عرصه روابط خصوصی و حقوق فردی از جمله عشق، ازدواج و خشونت خانوادگی زنان کارگر اهمیت چندانی نمییابند. مغیثی در انتها رهایی واقعی زنان را در گرو پرورش یک جامعهی برابری خواه که تعامل همهی شهروندانش را تضمین کند دانسته و مسیر دستیابی به آن را بسط و گسترش باورهای فمینیستی در میان اقشار مختلف مردم و زدودن ارزشها و سلطهی مردسالارانه میداند. از این رو او همکاری نظری و عملی نیروهای سوسیللیست و فمینیست را نه تنها امکان پذیر که ضروری میشمارد.
مرور فصلها
کتاب زنان و انقلاب ۱۳۵۷به هشت فصل تقسیم شده و در ۲۸۰ صفحه به مباحث زیر میپردازد
در دو فصل اول و دوم، مغیثی پیدایش جبنش زنان و تلاش زنان برای کسب برابری حقوقی از اواخر قرن نوزدهم تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در بستری مرد سالار و زن ستیز را میکاود. او نشان میدهد مشارکت سیاسی زنان در زمان انقلاب مشروطه (۱۹۰۵-۱۹۱۱) هر چند تابع اهداف و منافع عام ملی بوده و مورد پشتیبانی هیچ قشری، اعم از مذهبیون و روشنفکران قرار نگرفت، اما سنگ بنای مبارزات سازمان یافته زنان جهت طرح مطالبات آزادیخواهانۀ فردی و اجتماعی بحساب میآید. او همچنین نشان میدهد که پروژه مدرنیزه کردن ایران در دوران پهلوی، هر چند تغییرات حقوقی جزئی اما مهمی به ویژه در قوانین خانواده برای زنان به همراه داشت، اما تحولات عمیق یا معنی داری در موقعیت زنان ایرانی ببار نیاورد. عمدتا به این دلیل که "ساختار سیاسی استبدادی مبتنی بر سرکوب منتقدین، مخالفین ملی گرا و سوسیالیست از سویی، و تشویق باورهای مذهبی و مماشات با اسلام گرایان که پیگیرانه با برابری حقوقی و اجتمایی زنان مخالفت میکردند از سوی دیگر، امکان چنین تغییرات بنیادین را بسیار مشکل میکرد." (ص. ۵۰).
در سه فصل بعدی، مغیثی رویکرد نیروهای سیاسی مختلف از جمله لیبرالهای سکولار، اسلام گرایان و نیروهای چپ ایران را به موضوع حقوق زنان و جنسیت مورد بررسی قرار میدهد. بحث او این است که وجه مشترک این سه نیروی سیاسی بعنوان جنبشهای عمدهی مردمی نیمه قرن بیستم فقدان اراده سیاسی لازم و وجود ارزشها و باورهای نهادینه شدهی جنسیت زده بود که در نتیجه آن "ائتلاف بر سر حقوق قانونی و اجتماعی زنان هیچگاه به مسئلهای کلیدی و سازش ناپذیر تبدیل نشد (ص. ۸۵). در دههی ۳۰، ملی گرایان لیبرال که خواهان محدود کردن قدرت شاه و دخالت دول بیگانه بودند در نوعی ائتلاف غیر با روحانیونِ که انها نیز بنوبه خود از شتاب مدرنیزه شدن جامعه و نفوذ غرب، بخصوص در رابطه با رفتار و حقوق زنان بیمناک بودند بسر میبردند. از جمله دکتر محمد مصدق برای جلب حمایت بازار و روحانیون به زیان خواستههای زنان در رابطه با حق رای کنار آمد (ص. ۸۶). به همین منوال، نیروهای چپ ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، جهت حفظ وحدت میان نیروهای به زعم خود ضد امپریالیست، با ملاحظهی بسیار از حقوق زنان دفاع میکرد.
در سراسر این سه فصل و در طول کتاب، مغیثی تاکید میکند که استراتژی سیاسیِ حفظ وحدت بتنهایی نمیتواند و نمیبایست همپیمانی پنهان و آشکار بین نیروهای اسلامگرا و سکولار ملی و چپ را توضیح دهد. بلکه برای درک عمیق و دقیقتر این همسوئی باید به سلطهی ارزشها و باورهای جنسیت زده مبنی بر فرودستی زنان بر فرهنگ شیعه ایرانی بر اذهان اکثریت زنان و مردان توجه نمود.
فصل پنجم بطور خاص به تحلیل نظری و عملی نیروهای چپ (در ایران پیش و پس از انقلاب) در مورد جنبش و حقوق زنان اختصاص دارد. بحث مرکزی نگارنده این است که علیرغم ارزشهای دمکراتیک سیاسی و اجتماعی سوسیالیستهای ایرانی در دیگر زمینه ها، در زمینهی حقوق زنان آنها ایدههای مترقی جنسیتی و برابریخواهانه را غربی، ناهمگون با نیازهای جوامع ایرانی و در نتیجه مردود دانسته و هیچ تلاشی در جهت یادگیری و خوداگاه سازی در این زمینه نمیکردند. مغیثی یادآوری میکند که فمینیسم ستیزی، بهیچوجه منحصر به ایران نبوده و ریشه در سنت مارکسیست-سوسیالیست دارد. تفکری که "مسئله زن" را حاصل روابط طبقاتی و سیستم سرمایهگذاری دانسته و رهایی زنان را منحصر به رهایی زنان طبقه کارگر و منوط و موکول به انقلاب سوسیالیستی میداند. به این ترتیب به عنوان مثال در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی دههی ۳۰، حزب توده بعنوان پر سابقهترین حزب پشتیبان حقوق زنان که لایحه حق رای زنان را به مجلس برده و همچنین مسیر تاسیس "تشکیلات دمکراتیک زنان" را هموار نموده بود، با اِعمال کنترل کامل بر این سازمان و تعیین اولویتهای حزبی مانع استقلال تشکیلات و پشتیبانی از حقوق دمکراتیک زنان به ویژه در خانواده و در حوزههای حقوق فردی شد. مغیثی مواضع ضدامپریالیستی چپ ایران (ملهم از تئوری لنینی اوایل قرن بیستم اروپا) که یگانه دشمن "مردم شرق" را استعمار خارجی میداند، بیآنکه به موانع و مسائل داخلی مانند ساختارهای واپسگرای فرهنگی، مذهبی، ستم جنسی و نقشهای جنسیتی توجهی کند، "ضد امپریالیست پوپولیستی" مینامد. او نشان میدهد چگونه این گرایش، به پشتوانهی ذهنیت جنسیتگرا، در دوران پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ با نیروهای غیر دمکراتیک و ستمگر اسلامی همداستان شد تا به زعم خود به جنبش رهای بخش ملی پیوسته و با امپریالیسم جهانی بجنگد و چگونه در این میانه همهی موازین دمکراتیک رهایی بخش، برابری خواهانه قومی وجنسیتی انقلاب را به قربانگاه کشید.
در سه فصل انتهایی کتاب، مغیثی با تمرکز برروی سیاست و کنشهای "سازمان چریکهای فداییان خلق ایران" (سچفخا) و سازمان زنان وابسته به آن "اتحاد ملی زنان" گرهگاههای رابطه بین رهایی زنان و آزادی ملی را به تحلیل و نقدی موشکافانه میکشد. اهمیت این سازمان و این نقد در این است که "سچفخا"، بهعنوان پرطرفدارترین نیروی چپ در ایرانِ انقلابی نمونهای روشن از فرایندی است که طی آن رفتار چپ ایران منجر به شکل گیری هژمونی اسلامی شد: سر در گمی فکری و سیاسی کادر رهبری که برخی بتازگی از زندان شاه آزاد شده بودند، ناتوانی آنها در تشخیص مسیر آتی انقلاب و اقدامات پیشگیرانه متناسب، پیروی کورکوارنه از شعارهای ضد امپریالیستی خمینی و اتخاذ سیاستهای مماشات، حتا پس از اینکه رژیم نو پای اسلامی یورش به حقوق دمکراتیک، از جمله حقوق و آزادیهای زنان را آغاز کرده بود، و همصدائی با اسلام گرایان در تقبیح و ابراز انزجار از مظاهر تجدد و روشنفکری منجر به پیروزی انقلابی شد که به گفته مغیثی "در حکم پس رفتی فاجعه بار از سیاست جنبشهای ملی و سوسیالیستی نیمه نخست قرن بیستم در ایران و مبارزات روشنفکران ایرانی علیه مداخله ملایان در زندگی اجتماعی و سیاسی کشور بود که هزینهی بسیار سنگینی نیز برای جنبش نوپای زنان پس از انقلاب به همراه داشت." (ص. ۱۸)
مغیثی از تظاهرات گستردهی زنان ایرانی درروز جهانی زن بتاریخ ۸ مارس سال ۱۳۵۷، در اعتراض به حجاب اجباری به عنوان نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ انقلاب بهمن یاد میکند، از این رو که زنان نه تنها سوژهی اولین کشمکش سیاسی پساانقلابی شدند، بلکه "در حجاب کردن زنان برای خمینی نهاد استقرار مجدد هویت اسلامی و تداوم فرهنگی بود که تحولات اجتمایی دوران پهلوی آن را مختل کرده بود. اعتراض زنان، از سویی دیگر نشانگر ارادهی آنها برای مقاومت علیه جریان نو ظهور بنیادگرایی بود که احساس میشد تمامی اصلاحات دهههای پیش را از میان خواهد برد (۲۰۴). او خاطر نشان میکند آنچه میتوانست مولد جنبش زنان به عنوان نیروی سیاسی با مطالبات فمینیستی برای اولین بار در تاریخ نوین ایران باشد، با عدم پشتیبانی بدنهی اصلی اکثریت جامعه روشنفکران سکولار روبرو شد و نهایتا بر تداوم و استمرار این مبارزات تاثیر منفی گذاشت.
اهمیت تاریخی، نظری و عملی
بدون تردید تحول و ترقی جنبشهای برابری خواهانه در گرو یادگیری از اشتباهات گذشته است. از این رو یادآوری رویدادهایی که منجر به تغییر مسیر انقلاب ۱۳۵۷ شد آنچنان که در کتاب "زنان و انقلایب ۱۳۵۷مورد موشکافی قرار گرفته حائز اهمیت بسیار است. گواه بر ضرورت یادآوری اینکه هنوز زنان و مردان بسیاری از تاریخچه صد ساله جنبش زنان و بستر ناهموار و جنسیت زدهای که این جنبش در آن رشد نمود آگاهی ندارند. از همین روست که در واکنش به بنیاد گرایی چهل سالهی اسلامی و واپسگرایی روز افزون آن در همهی زمینهها، به ویژه در ارتباط با حقوق زنان شاهد اوجگیری نوستالژی زیان باری هستیم که با خیالبافی در باره گذشته ایده آل پهلوی و حسرت و دلتنگی برای آن دوران و مبالغه در بارهی آزادیهای زنان در واقع منکر ماهیت قیمموابانه این اصلاحات و شرایط غیر دمکراتیکی میشوند که با سرکوب هر گونه نیروی غیرمذهبیِ مخالف زمینهی باروری هر چه بیشتر تفکرات مذهبی و نهایتا پیروزی نیروهای اسلام گرا را فراهم نمود. بعنوان مثال در حالیکه بیشتر جوانان فعال در فضای مجازی از حق رای زنان بعنوان پدیدهای در خلأ و "اعطا" شده از جانب رضا شاه پهلوی یاد میکنند، کمتر کسی است که در فجایع اخیر "زن کشی" به این واقعیت توجه کند که ماده تبعیض آمیز قانون جزایی که به مرد حق قانونی میدهد که زن "خیانتکار" یا خواهر، مادر و دختر "هرزهی" خود را برای دفاع از "ناموس" خود به قتل برساند از جمله مواردی بود که در پروژه اصلاحات قانونی "قانون حمایت خانواده" شاه دست نخورده باقی ماند (۶۶). ناگفته پیداست که حتا لغو این قانون بخودی خود بدون تلاش برای ایجاد تحولات ساختاری آموزشی و فرهنگی لازم برای به چالش کشیدن روابط نابرابر جنسی نمیتوانست کارایی چندانی داشته باشد. اما نکته در این است به پشتوانه چنین قانون واپسگرایی است که زبان آلودهی "ناموس" و "غیرت" که حاکمیت مرد بر بدن زن را مسلّم فرض میکند امروز زبان رسمی ایدئولژیک رژیمی است که در شعارهایی مانند "بد حجابی زن از بی غیرتی مرد است" خشونت علیه زنان را ترویج میکند. و نیز به پشتوانه همین قانون است که امروز مقامات جمهوری اسلامی در واکنش به قطع سر زنان و دختران با تبر و چاقو توسط پدران و شوهران، این جنایات را "نتیجه بی بند وباری در خانواده" و ناشی از نفوذ فرهنگ غربی مینامند (ایرانonline تیر ۱۳۹۹) بازخوانی کتاب زنان و انقلاب یادآور این واقعیت است که قوانینی که پهلوی بخاطر نرنجاندن روحانیت دست نخورده گذاشت دست کم مسئول بخشی از جنایتهای جنسیتی است که امروز بر زنان ایران روا داشته میشود.
جنبهی ارزندهی دیگر کتاب، علاوه بر بعد تاریخی و روشنگرانه آن، اهمیت و اعتبار نظری و عملی آن است. امروز پس از گذشت بیش از چهار دهه از استقرار بنیادگرایی اسلامی، و بیش از بیست سال پس از انتشار کتاب به زبان انگلیسی، همچنان شاهد رونق جریانات ضد امپریالیستگرای بظاهر اپوزیسیون به ویژه در فضای سیاسی و دانشگاهی غرب هستیم که دقیقا با همان روش توسل به نظریات پسا استعماری با دیدی محدود از سوسیالیسم تلاش میکنند از طریق مغالطه، تحریف، ارائهی گزینشی حقایق، و تقلیل گرایی، حکومت سرکوبگر اسلامی را مشروعیت بخشند. این جریان، که بهمن امینی در صفحه فیسبوک خود از آن عنوان "ناسیونالیسم چپنما" یاد میکند و شامل برخی مهاجران ایرانی و صاحب منصب دانشگاهی و مطبوعاتی میشود، دچار همان عارضه ایست که مغیثی آنرا "هیستری ضدامپریالیستی" مینامد: بزرگنمایی فساد، جنایت و نابسامانیهای نظام امپریالیستی غربی (و اخیرا پوپولیسم ترامپی)، اما سکوت مطلق در برابر جنایات استبداد دینی جمهوری اسلامی در برخی موارد، و تطهیر و تایید آنها در مواردی دیگر؛ تقلیل بحرانهای سیاسی اجتماعی اقتصادی ایران به تحریمهای خارجی و انکار ماهیت سیاسی و سرنگونطلبی اعتراضات مردمی دی ۹۶ و آبان ۹۸؛ تکیه بر نابرابریهای جنسیتی در کشورهای غربی برای هم سنگ نمودن این نابرابریها در همهی جوامع؛ و برچسب زدن وابستگی به امریکا به جنبش زنان ایرانی از جمله "دختران خیابان انقلاب".
مغیثی تداوم مبارزات آرام و مستمر زنان ایران بخصوص علیه حجاب اجباری را بدرستی چشم اسفندیار رژیم اسلامی مینامد (۲۶۲). این تحلیل امروز همانفدر معتبر است که در هنگام نشر کتاب بود. در ماههای اخیر شاهد اوجگیری سیاست سرکوب و ارعاب نظام پابپای حمله به حقوق اجتماعی و فردی زنان بوده ایم. منع ورود به استادیوم، منع دوچرخه سواری و بدنسازی زنان از یک سو و برگزاری "روز دختر" و "هفته حجاب و عفت" از سویی دیگر نشان از شکست رژیم در اسلامیزه کردن کشور و تحمیل الگوی ایده ال زنانگی بر زنان ایرانی چهل سال پس از استقرار این رژیم است.
این شکست نتیجهی مبارزات زنان ایرانی غیر مذهبی و غیر دولتی است که همزمان در چند جبهه میجنگند: اول، با سیاستهای جنسیتی رژیم با زیر پا گذاری هر روزه قوانین نا عادلانه و پرداختن بهای سنگین آن و با مبارزات متهورانه دادخواهی دوم، با ذهنیت مردمحور که بنظر میرسد هنوز "اولویت"های زنان و جامعه را یکی نمیداند و حرکتهای اعتراضی زنان بدنبال حملات ریز و درشت حکومت به حقوق آنان را به حاشیه رانده ویا اساسأ آن حملات را بمثابه تلاش رژیم برای انحراف اذهان عمومی ازمسائل "اساسی" تلقی میکند؛ و سوم، با جریانهای چپ نما، اپوزیسیون نما، سوسیالیسم و فمینیسم پوپولیستی و ناسیونالیسم شیعی داخلی و خارجی که اگر فعالانه در پی عادی سازی و تطهیر تحجر و سرکوبهای حکومتی نباشند، با سکوت و بیاعتنایی به خشونتهای سیستماتیک جنسیتی مانند "قتلهای ناموسی" به تفکر و نظام خشونت گرا مشروعیت میبخشند.
در انتشار بموقع این کتاب به زبان فارسی، زمانی که پروپاگاندای جمهوری اسلامی از ترببون دیاسپورای ایرانی شنیده میشود و فریاد برابری خواهی زنان از درون زندانهای رژیم، گویی مغیثی به اهمیت یادگیری از گذشته تاکیدی دو چندان کرده و حافظهی تاریخی ما را تلنگر میزند. او نسبت به حضور پررنگ و بی سابقه زنان ایرانی در عرصه نقد اجتماعی-فرهنگی و به تلاشهای نسل جدید در جهت دگرگون سازی باورهای زن ستیز ابراز دلگرمی کرده و پیروزی جنبشهای برابری خواه برحکومتهای استبدادی را ناگزیر میداند. در عین حال، پرهیز از اشتباهاتی که منجر به انقلاب بهمن شد را در گرو چالشهای متعددی میداند و در "سخن پایان" برخی از این چالشها را بصورت پرسشهای تامل برانگیز خطاب به کنشگران مدنی سکولار مطرح میکند: "چگونه میتوان مطالبات ویژهی طبقاتی، ملی و جنسیتی را در محراب مبارزه ضد استبدادی قربانی نکرد و در عین حال، با پافشاری بر این مطالبات، مبارزه ضد استبدادی را از متحدین خود محروم نکرد [...] چگونه میتوان جیرهخواران و فرصت طلبان ایرانی و غیرایرانی را که حمایت از یک رژیم سرکوبگررا با شعارها و تحلیلهای ضد جنگ و ضد امپریالیستی و ظاهراً مترقی توجیه میکنند، افشا کرد بیآنکه ضرورت مقابله با جنگطلبان و نیت امپریالیستی دولتهای غربی را فراموش کرد، چگونه میشود در ائتلاف افقی و مشارکت در شبکههای سیاسی جنبش حضور فعال داشت، اما در گفتمان اصلاحطلب اسلامی مستحیل نشد": و بالاخره برای جنبش کنونی زنان "چگونه میتوان ضمن طرح مطالبات ویژه زنان، همراه با سایر نیروهای جامعه مدنی به مبارزه در جهت مطالبات عمومیتر مربوط به آزادیهای سیاسی و فردی، دمکراسی و عدالت اجتماعی ادامه داد؟ " (ص ۲۶۸-۲۶۹)
مطالعه کتاب زنان و انقلاب ۱۳۵۷قدم مهمی در راه پاسخ جویی بر پرسشهای فوق است.
منابع
مغیثی، هایده. ۱۳۹۸. زنان و انقلاب ۱۳۵۷: تجربه اتحاد ملی زنان. تورونتو: نشر زاگرس
ایرانonline تیر ۱۳۹۹. "واکنش علیرضا پناهیان به قتلهای اخیر دختران / این جنایات محصول رواج بیبندوباری توسط گروهی از سیاسیون است".
Moghissi, Haideh, 1994. Populism and Feminism in Iran: Women’s Struggle in a Male-Defined Revolutionary Movement. UK: Palgrave mcmillan.
نظرها
نرگس محمدی در زندان زنجان به کرونا مبتلا شده است
نرگس محمدی در زندان زنجان به کرونا مبتلا شده است خانواده نرگس محمدی خبر دادند : خانم محمدی به لحاظ مشکلات گوارشی غذای بی کیفیت زندان را نمی تواند تحمل کند. او چند بار عمل جراحی سنگین داشته وبنا به دستور پزشک معالجش باید در رژیم غذائیش پروتئین به قدر کافی و لازم داشته باشد. دکتر به او رژیم غذائی پروتئین دارداده است واین دستور پزشک ، در اختیار دادستان تهران قرار گرفته اما دادستان در برابر بازجو و یا به قول خودشان ضابط پرونده، قدرت و اراده ای برای اجرای قانون و دستورات پزشک معالج زندانی را ندارد واو را به تبعیت از اراده بازجوی پرونده، از حقوق قانونی مندرج در آئین نامه اجرائی سازمان زندانها و از جمله از برخورداری از تغذیه مناسب و خوردن گوشت!محروم کرده است. نرگس طی این ۶ماه که به زنجان منتقل شده با نان و ماست یا نان و گوجه و پیاز تغذیه شده است. مسئولین زندان زنجان حاضر نیستند به هزینه خودِ زندانی مواد غذائی مورد نیازشان را تهیه و در اختیارشان قرار دهند و مسئول مربوطه در پاسخ به سفارش نرگس برای تهیه گوشت و مواد غذائی مورد نیازش به هزینه خودش، به او میگوید می خواستی جرم نکنی .ما به تو گوشت نمی دهیم!! @zan_j
پرستو معینی به بیماری کرونا مبتلا شده
پرستو معینی، متهم سیاسی که از هفته گذشته به بیماری کرونا مبتلا شده، از روز جمعه ۲۰ تیرماه بدون رسیدگی پزشکی از بند ۵ زندان قرچک ورامین به اتاقی در طبقه بالای ساختمان بهداری این زندان منتقل شده است. پرستو معینی اوایل اسفند ۹۸ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. او در جریان بازجوییها تحت فشار برای انجام اعتراف تلویزیونی قرار گرفت. این متهم سیاسی به دستور قاضی از دسترسی به وکیل انتخابی خود محروم شده و به وی گفته شده تنها حق انتخاب وکیل از میان وکلای مورد تایید در فهرست وکلای قوه قضاییه را دارد. #جان_زندانیان_در_خطر_است #نان_کار_آزادی_اداره_شورایی @zan_j
اعتصاب غذای زینب جلالیان
اعتصاب غذای #زینب_جلالیان که اکنون در زندان کرمان بسر میبرد، وارد بیستوسومین روز خود شد. زینب جلالیان، زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد، از ۳۱خرداد در اعتراض به انتقال خود به زندان قرچک ورامین و عدم رسیدگی پزشکی دست به اعتصاب غذا زده است، این زندانی امروز وارد ۲۳مین روز اعتصاب غذای خود شد. زینب جلالیان از بیماریهای متعدد رنج میبرد. او در زندان قرچک به بیماری کرونا مبتلا شده بود و اکنون با وجود بیماریهای گوناگون و اعتصاب غذا از سرنوشت و وضعیت سلامتی او هیچ اطلاعی در دست نیست. اعتصاب غذای زینب جلالیان که اکنون در زندان کرمان به سر میبرد با وجود ابتلا به بیماری کرونا و بیماری چشم، به قوت خود باقیست. انقلابــــ روژآوا ***
خانواده نرگس محمدی خبر دادند
خانواده نرگس محمدی خبر دادند : «نرگس محمدی در زندان زنجان به کرونا مبتلا شده است. نرگس محمدی به لحاظ مشکلات گوارشی غذای بی کیفیت زندان را نمی تواند تحمل کند. او چند بار عمل جراحی سنگین داشته وبنا به دستور پزشک معالجش باید در رژیم غذائیش پروتئین به قدر کافی و لازم داشته باشد. دکتر به او رژیم غذائی پروتئین دارداده است واین دستور پزشک ، در اختیار دادستان تهران قرار گرفته است اما تأسف بار اینکه دادستان در برابر بازجو و یا به قول خودشان ضابط پرونده، قدرت و اراده ای برای اجرای قانون و دستورات پزشک معالج زندانی را ندارد واو را به تبعیت از اراده بازجوی پرونده، از حقوق قانونی مندرج در آئین نامه اجرائی سازمان زندانها و از جمله از برخورداری از تغذیه مناسب و خوردن گوشت!محروم کرده است. نرگس طی این ۶ماه که به زنجان منتقل شده با نان و ماست یا نان و گوجه و پیاز تغذیه شده است. مسئولین زندان زنجان حتی حاضر نیستند به هزینه و با پول خودِ زندانی مواد غذائی مورد نیازشان را تهیه و در اختیارشان قرار دهند و مسئول مربوطه در پاسخ به سفارش نرگس برای تهیه گوشت و مواد غذائی مورد نیازش به هزینه خودش، به او می گوید می خواستی جرم نکنی .ما به تو گوشت نمی دهیم!!! نرگس که سالهاست با بیماری ریوی دست و پنجه نرم می کند وضعیتش دراین روزها به دلیل ابتلایش به کرونا وخیم ترو خطرناک تراز قبل شده است. نبود امکانات و تغذیه مناسب ، وضع جسمی وی را به شدت وخیم کرده. بدن درد و ضعف و از دست دادن وزن توان او را کمتر از پیش نموده و با این حال نیزهیچگونه توجهی به تغذیه ایشان نمی شود. علائم ویروس کرونا از جمله درد شدید عضلانی،بی حالی مفرط،از دست دادن حس بویایی در بدن نرگس بروز پیدا می کند ولی با بی توجهی مسئولین زندان وضعیت او وخیم تر شده است تا اینکه بر اثر اعتراض خانواده مجبور به انجام تست کرونا شده اند. مسئولین زندان و دادستان زنجان او را از حق اخذ نتیجه تست هم محروم کرده و در بیخبری کامل نگه داشته اند. نرگس که از تاریخ۹تیر علائم ابتلا به کرونا را دارد هیچ گونه دارو و درمانی نگرفته است. ۱۲نفر از مبتلایان از جمله نرگس صبح امروز قرنطینه شده اند و افراد سالم از بند خارج گردیده اند در اعتراض نرگس به معاون زندان ،ایشان اعلام کرده اند میخواستید مجرم نباشید و زندانی نشوید.» منبع:كانال تقي رحماني @Digari_ir