محسن محمدپور، گروههای اتنیکی، ورزشگاه و دموکراسی
جواد عباسی توللی- محسن محمدپور، این جوان ساکن مناطق حاشیهای، چه سهمی از زندگی در ایران داشت و چه عواملی سبب شد تا جانش را در اعتراضات آبان ۹۸ از دست بدهد؟
محسن محمدپور، کارگر ۱۷ ساله خرمشهری بود که در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ با ضربه شوکر و باتوم مأموران جان باخت. خانواده او هنگامی که برای تحویل جنازه فرزندشان به بیمارستان مراجعه کردند متوجه شدند که اعضای بدن محسن تخلیه شده است. تنها اطلاعاتی که از این جوان عرب در دست است این است که او دانشآموز مقطع دبیرستان بوده و در کنار تحصیل در یک نانوایی کار میکرده.
در روزهای اخیر و در جریان برگزاری رقابتهای لیگ برتر فوتبال ایران اما عکسهایی از محسن محمدپور در شبکههای اجتماعی دست به دست شد که این جوان خرمشهری را در حال هواداری از تیم فوتبال مورد علاقهاش در یک ورزشگاه نشان میداد.
با دیده شدن عکس منتشر شده از این نوجوان در ورزشگاه این پرسش به ذهن میرسد که این جوان ساکن در مناطق حاشیهای، چه سهمی از زندگی در ایران داشت و چه عواملی سبب شد تا او که هنوز به دنیای بزرگسالی وارد نشده بود، جانش را در برابر نیروی سرکوبگر از دست بدهد؟ چرا سهم او از ورزشگاه حتی یک صندلی نبود و ....
فؤاد عطیه، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و فعال عرب ساکن هلند در پاسخ به این پرسشها، ابتدا بیاطلاعی از وضعیت خانواده محمدپور و فشارهای احتمالی نهادهای امنیتی بر این خانواده را در ماههای پس از جان باختن فرزندشان، ناشی از سرکوب مضاعفی میداند که در مناطق عربنشین ایران در جریان است.
عطیه معتقد است مادامی که یک ساختار دموکراتیک بر ایران حاکم نشود، این «سرکوب مضاعف» پیوسته ادامه خواهد داشت.
او مطالباتی را که منجر به پیوستن عربهای خوزستان به اعتراضات سراسری آبان ۹۸ شد، به دو دسته کلی تقسیم میکند:
«یک دسته مطالباتی است که همه مردم ایران خواستار تحقق آن هستند. مطالباتی همچون برقراری آزادی، رسیدن به دموکراسی، وجود آزادی بیان و عقیده، آزادی تشکل و ... یا اعتراض به مسائلی همچون کمبود خدمات دولتی و امکانات رفاهی که به طور عادلانه در کشور تقسیم نشده است.»
این تحلیلگر مسائل خاورمیانه اما در ادامه مطالبات دیگری را مطرح میکند که به اعتقاد او منجر به شکلگیری اعتراضات سراسری در مناطق عربنشین ایران شده است:
«خواستهایی تاریخی وجود دارد که ویژه این منطقه از ایران و ویژه اقلیتهای قومی و مذهبی همچون عربهاست. مطالباتی نظیر تشکیل یک کیان سیاسی درون ایران که عربها بتوانند هم هویت عربی خود را حفظ کنند و هم این هویت عربی، هیچ تعارضی با دولت-ملت ایران نداشته باشد.»
او معتقد است علیرغم اینکه برخی فعالان عرب در سالهای اخیر خواستار تشکیل کشور مستقل بودهاند اما بسیاری از عربهای خوزستان میخواهند به عنوان یک ملیت شناخته شوند و یک تشکیلات سیاسی در درون جغرافیای ایران داشته باشند.
عطیه نسل جدید جوانان عرب را نسلی «واقع بین» توصیف میکند و میگوید اکثر فعالان عرب معتقدند خواست تشکیل دولت مستقل میتواند به جنگ بلند مدت بینجامد و به همین خاطر، هنوز راه حل درون ایران را معقولتر میدانند.
او میگوید:
«اکثریت عربهای اهواز علیرغم عدم اعتماد به حکومت جمهوری اسلامی و حتی عدم اعتماد به اپوزیسیون، خواستار تشکیل یک کیان سیاسی مستقل در درون کشور برای رسیدن به حقوق خود هستند.»
در تعاریف جدید عبارت «اقلیت قومی» یا «اتنیکی» به گروههایی اشاره دارد که به خاطر ویژگیهای زبانی، فرهنگی، نژادی و قومیتی از نظر موقعیتهای اجتماعی، دسترسی به تحصیل و اشتغال و به طور کلی بهرهمندی از حقوق انسانی، در جایگاهی پایینتر نسبت به یک گروه مسلط در جامعه قرار گرفتهاند.
یکسانسازی گروههای قومی در ایران با تولد دولت-ملت «ایران» در سالهای آغازین روی کار آمدن رضا شاه پهلوی در دستور کار حکومت مرکزی قرار گرفت. رضا شاه اقدامات بسیاری را بدون در نظر گرفتن حقوق بنیادین اقوام ساکن در ایران از جمله، ترکها، کردها، عربها، بلوچها و دیگر گروههای اتنیکی ایران برای ذوب کردن آنها در در ملیت فارس انجام داد.
همزمان با این اقدامات حکومت پهلوی اول و تداوم آن تا انقلاب ۱۳۵۷ و اعمال همان رویه از سوی حکومت جمهوری اسلامی در ایران، تضادها و تبعیضها میان حکومت مرکزی و گروههای اتنیکی ساکن ایران، روز به روز بیشتر تعمیق یافت.
فؤاد عطیه اما تشکیل دولت-ملت مدرن ایران به شکلی دستوری و از بالا را عامل تبعیضهای یاد شده میداند و در همین رابطه میگوید:
«حقیقت این است که عبارت "مردم ایران" که خیلی هم استفاده میشود به معنای یک واحد سیاسی در ذهن همه شهروندان نیست. یعنی داخل ایران بسیاری از اقلیتهای قومی از جمله عربها، کردها و ... اعتماد خود را به دولت مرکزی از دست دادهاند و این عدم اعتماد در آینده مشکل ایجاد خواهد کرد. مقصر این مسأله هم تشکیل دولت-ملت مدرن و تداوم سیاستهای آن تا امروز بوده است.»
به گفته عطیه، حتی اگر بگویند مشکلاتی نظیر بیکاری و کمبود خدمات و امکانات برای مناطق عربنشین شبیه همان مشکلاتی است که در تهران و شهرهای دیگر هم وجود دارد، اما باز هم مشکلات و تبعیضها برای مناطق عربنشین به مراتب عمیقتر است.»
بررسیهای تاریخی اما نشان میدهد تبعیض و محرومیت سیستماتیک در ایران تنها به پس از روی کارآمدن جمهوری اسلامی خلاصه نمیشود و از دههها قبل وجود داشته است. اسناد نشان میدهند چه در دوران حکومت ۵۰ ساله پهلوی و چه در چهار دهه اخیر، حاکمان و دولتها همواره سعی در انکار گروههای اتنیکی و نژادی ساکن در ایران داشتهاند.
در زبان رسمی و اداری حاکم در قرن اخیر همواره به جای استفاده از نام مشخص ترکها، بلوچها، کردها و عربهای ساکن ایران از واژه «اقلیت» یا عبارت «اقلیت قومی» استفاده شده است. این در حالیست که با رجوع به آمارها به سادگی میتوان به این نتیجه رسید که بسیاری از ملل ساکن ایران حتی در یک تناسب آماری در اقلیت قرار نمیگیرند؛ به این معنا که ایران کشوری «کثیرالمله» است.
با توجه به پیشبرد چنین رویکردهایی از سوی حکومتهای مرکزی در ایران، میتوان گفت بسیاری از گروههای قومی ایرانی در دهههای اخیر به نوعی با «تبعیض نژادی» نیز روبهرو بودهاند.
بر اساس ماده یک «کنوانسیون بینالمللی رفع کلیه اشکال تبعیض نژادی» که به امضای دولت ایران نیز رسیده، «به هر گونه تمایز، ممنوعیت، محدودیت یا رجحانی که بر نژاد، رنگ، نسب، ملیت یا قومیت مبتنی بوده و هدف یا اثر آن از بین بردن یا در معرض تهدید و مخاطره قراردادن شناسایی، تمتع یا استیفاء در شرایط مساوی از حقوق بشر و آزادیهای اساسی و ... باشد»، تبعیض نژادی گفته میشود.
خوزستان و رواج سنیگرایی
در سالهای اخیر در خوزستان وهابیگری یا گرایش به دیگر فرقههای تسنن طرفدارانی پیدا کرده است. کارشناسان دلایل زیادی را برای شکلگیری این شکاف مذهبی برشمردهاند که از آن جمله میتوان به نفوذ کشورهای خارجی همچون عربستان در میان عربها، ضعفهای مدیریتی حکومت جمهوری اسلامی و رشد عقاید تجزیهطلبانه ناشی از تبعیضهای گسترده اشاره کرد.
یک فعال سیاسی چپگرا از ایران که نخواست نامش فاش شود، در گفتوگو با زمانه، به نقش عربستان در پیشبرد وهابیگری در برخی از نقاط خوزستان اشاره میکند و میگوید:
«سناریویی که در دستور کار حکومت جمهوری اسلامی قرار دارد این است که نواحی و استانهای مرزی به عنوان خطر محسوب میشوند چرا که زبان و مذهب متفاوتی دارند و مسئولان دولتی با مبنا قرار دادن این استدلال که اگر مردم ساکن در این مناطق قوی شوند، نتیجتا متحد کشورهای همسایه میشوند، پس آنها را همواره در فقر، محرومیت و توسعه نیافتگی قرار دادهاند.»
به گفته این فعال مدنی، همین دیدگاه نادرست اتفاقا نتیجه عکس داده و موجب شده کشور عربستان در برههای بتواند با حمایت مالی، وهابیت را در مناطقی از خوزستان گسترش دهد:
«خوزستان استان شیعهنشین است اما در یک فاصله زمانی کوتاه برخی نقاط همچون "کوت عبدالله" تبدیل به یکی از مراکز ترویج وهابیت در خوزستان شده بود.»
فؤاد عطیه اما رواج سنیگرایی میان عربهای خوزستان را «نوعی بیاعتنایی یا ضدیت با مذهب شیعه» توصیف میکند و میگوید:
«جمهوری اسلامی در حقیقت از شیعه بودن عربها استفاده کرد تا به وسیله آن به حکومت شاه ضربه وارد کند اما پس از آنکه تبعیضهای سیستماتیک علیه شهروندان عرب همچنان اعمال شد، این شهروندان به این نتیجه رسیدند که باید هویت مذهبی خاص خود را داشته باشند تا مجال سوءاستفاده از جانب جمهوری اسلامی از بین برود.»
به گفته این تحلیلگر مسائل خاورمیانه، جریانهایی که به عنوان سنی در میان عربهای ایران شکل گرفته، از یک فرقه خاص مذهبی نیستند و نمیتوان آنها را صرفا وهابی نامید.
عطیه میگوید این رواج سنیگرایی اما در سالهای اخیر بسیار کمتر از گذشته شده است.
خوزستان و چشماندازهای پیش رو
فعال سیاسی چپگرا از ایران، محرومیت و تبعیض رشد یافته در مناطق عربنشین خوزستان را جلوه ناموزونی از توسعه سرمایهداری در سطح ملی میداند و میگوید که مبنای برخورد حکومت مرکزی ایران با قومیتها و گروههای اتنیکی همیشه بر این بوده که برای جلوگیری از عدم تجزیه کشور نباید به مرزنشینان رفاه و خدمات داد.
او راه چاره را در ایجاد همگرایی میان اقوام مختلف از طریق دخالت نیروهای مترقی در ایران میداند و در همین زمینه میگوید:
«نیروهای ترقی خواه باید دخالت کنند و برنامهای مترقی برای تقویت حرکتها و طرح مطالبات گروههای قومی ارائه کنند. پس از آن است که میتوان امیدوار بود برای تأمین مطالبات ساکنان این مناطق چه به لحاظ برخورداری از سهمشان از منابع ملی و چه به لحاظ دستیابی آنها به توسعه اقتصادی و دیگر مطالبات فرهنگیشان، بتوان به نتیجه مطلوب رسید.»
او با اشاره به سرکوبهای صورت گرفته از سوی نهادهای امنیتی و همچنین پتانسیلهای اجرا نشده قانونی میگوید:
«جدایی طلبی در سایه عدم وجود یک نیروی مترقی و حتی سرکوب گروههای سیاسی قانونی در آن مناطق اتفاق افتاده است.»
این فعال چپگرا، برای نمونه به سرکوب «حزب الوفاق الاسلامی» در خوزستان توسط نهادهای امنیتی اشاره میکند و میگوید که این حزب به عنوان یک حزب نزدیک به جریان اصلاحطلب حکومتی مطرح بود اما نهادهای امنیتی از فعالیت آن جلوگیری کردند.
به گفته او، علیرغم اینکه در قانون اساسی فعلی ایران به وضوح بر عدم تبعیض قومی و نژادی تأکید شده و همچنین با وجود اینکه بر اساس اصل ۱۵ قانون اساسی، حتی تدریس زبان مادری به رسمیت شناخته شده، اما به دلیل حاکم شدن یک «سیستم غارتگر» در ایران، انباشت سرمایه در کانونهای مشخصی متمرکز شده و این غارت سیستماتیک سبب تشدید تنشهای قومی و رشد محرومیت در میان عربهای خوزستان شده است.
فؤاد عطیه اما راهکار عقلانی پیش روی شهروندان عرب را برچیدن «تابو»هایی میداند که در سپهر سیاسی ایران ایجاد شده است:
«به نظرم بهترین راهکار برای عربهای ایران ایجاد تشکیلات سیاسی مدرنتر در یک فضای دموکراتیکتر است.»
او در ادامه سرکوب اعتراضات سراسری آبان ماه ۹۸ از سوی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و همچنین سلسله اعدامهای گستردهای که قوه قضاییه برای ایجاد رعب و وحشت در ایران در دستور کار قرار داده را بسترساز گرایش جمعی به سوی راهکارهای رادیکالتر میداند و در تشریح نظر خود میگوید:
«منظور از رادیکالتر شدن یعنی ایمان به اینکه هیچ راه حلی پیش روی مردم نیست مگر اینکه یا به طور کامل مستقل شوند یا اینکه به طور کامل کشته شوند.»
فؤاد عطیه اما چنین گرایشی را «سیاه» توصیف میکند و معتقد است:
«این کوری نسبت به آینده به نظر من مردم را سوق میدهد به یک نوع نگاه رادیکالتر به موضوع. یعنی تا وقتی که انسان هیچ گزینهای نداشته باشد، هیچ آزادیای برای بیان عقایدش وجود نداشته باشد، عامه مردم به سوی رادیکالتر شدن پیش میروند.»
- در همین زمینه
نظرها
بهار
کنفدرالیسم دموکراتیک برای همه خلق های خاورمیانه باهم یه الترناتیو پیشرو حساب میشود خودمدیریتی دموکراتیک اقتصاد شورایی صنعت محیط زیستی بر اساس ژن ژیان آزادی
کارو
ترویج تسنن در شهرهای عرب نشین خوزستان اگرچه یک واقعیت تاریخی است که از چند دهه پیش آغاز شده است، اما گرایش ان به سمت بنیادگرایی و وهابیگری همواره اتهامی بوده که برای مشروع جلوه دادن سرکوب در خوزستان از طرف جمهوری اسلامی به کار بسته شده است. نمیتوان هرگونه گرایش به تغییر دین را به معنای سلفیگری و وهابیگری دانست. آنچه خود من مشاهده کرده ام صرفاً امتناع برخی از عرب ها از «شیعه» نامیده شدن شان توسط ایرانی ها بود و نه یک گرایش سیستماتیک به پذیرش مذهب تسنن. درواقع عرب هایی که من دیدم افراد سکولاری بودند که نمی خواستند توسط ذهنیت ایرانی «شیعه» دانسته شوند، چون تصور می کردند ارائۀ تصویری مذهبی و شیعی از عرب های خوزستان به تقویت استعمار سرزمین شان می انجامد. بر اساس مشاهدات شخصی خودم، آنهایی که از «شیعه»نامیدن خودشان امتناع داشتند، استدلال می کردند که اکثریت قریب به اتفاق عرب های جهان اهل تسنن هستند و هویت عربی را هم همین مذهب تسنن است که باید نشان دهد، و تشیع نمی تواند دستاویزی برای جدا کردن عرب های خوزستان از جهان عرب باشد. به نظرم سلفیگری و حمایت عربستان سعودی از توسعۀ آن هم اغراق آمیز است و هم چیزی شبیه به تئوری توطئه است. این توهم توطئه سبب نادیده گرفتن عوامل و ریشه های اجتماعی و درون زای جامعه می شود، که بدون آن ها هیچ تصمیمی از بالا توسط دولت ها (چه رژیم ایران و چه رژیم عربستان) نمیتواند مؤثر بیفتد.
گیو
چرا کرهجنوبی تبدیل به یک قدرت اقتصادی شد، و توانست گرز استبداد را بشکند و به یک دمکراسی قابل قبول برسد؟ اگر به گذشته برگردیم، میبینیم که ایران در سطح بسیار بالاتری این پتانسیل را داشت، اما امروز ما اندر خم ابتداییترین حقوق خود با دیکتاتوری هار در تقلایی که بر آن پایانی نیست در جنگیم! موقعیت جغرافیایی کرهجنوبی و اینکه در میان کشورهای کمونیستی و ضد سرمایهداری غربی واقع شده است، غربیان را به این فکر کشاند تا پایگاهی در نزدیکی خصم به پا کنند. و این امکانی بود تا کرهجنوبی خود را مترقی کند (فارغ از مشکلاتی که دارند!). اینکه ایران ما پس از دهها سال مبارزه با دیکتاتوری پادشاهی درگیر استبداد هار نعلین شد، دلایل متعددی دارد، یکی از آنها ممانعت کشورهای استعماری از پیشرفت مردم، و دیگری حمایت آنها از دیکتاتورها بود. پس از روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، حمایت کشورهای استعماری به گونهای بود که در ظاهر مردم گمان کردند که رژیم جمهوری اسلامی ضد شرق و غرب است، اما پس از افشای قرارهای خمینی با سران آن کشورها و گذشت زمان، مردم متوجه شدند که حکومت نعلین روی دیگر استبداد است البته روی سیاهتر آن! استبداد هرگز اجازه نخواهد داد تا مردم یک کشور بطور عادلانه از حقوق برابر برخوردار باشند. و این تجویز کشورهای استعماری (دیکتاتوری برای کشورهای جهان سومی) این فرصت را به آنها میدهد تا به راحتی بتوانند سران مستبد را آنگونه که میخواهند به بازی وادار کنند. به یاد داریم در زمان عقد برجام وزیر فرانسوی در آخرین لحظه همه چیز را بهم زد، و تا امتیاز نان و آب داری از ظریف نگرفت اجازه نداد برجام پیش برود. او امتیاز خود را گرفت هر چند تضمینی نبود که برجام برای قربانی آن (ایران و مردمش) امتیازی بیاورد. نتیجتاً، اگر فردی، جناحی، و یا جریانی سعی کرد انحصار ایجاد کند، و از روشهای استبدادی شعار کمک به تمام مردم ایران سر داد، باید فهمید که یا رهبری آن جریان نادان است، یا فریبی در جیب خود دارد. ابتداییترین و روشنترین راه رسیدن به آزادی و حقوق برابر دمکراسی و اجازه حق به تمام مردم یک کشور است. مردم ایران برای یک زندگی بهتر تنها یک راه حل دارند. این راه حل از تجزیه نخواهد گذشت. تجزیه چاهی است که پس از چاله اول در سر راه قرار خواهد گرفت. این راه حل، اتحاد همه مردم ایران، علیه استبداد سیاه خامنهای و چماقش، سپاه، است. در این راه ما مردم ایران تنهای تنهاییم، چون هدفمان در جهت منافع آن کشورها که در بالا بدانها اشاره شد نیست. اما قدرتمان باهم بینهایت است، که هیچ قدرتی را توان ایستادن بر سر راه خروشان مردم نیست. از روشنفکران، سازمانهای مردم نهاد حقوق بشری، ارگانهای مدنی و کسانی که تریبونهایی در اختیار دارند باید بخواهیم که واکنش در مقابل کشتار مردم ایران را بدون توجه به محل سکونت آنها یا زبان و دین آنها پوشش دهند، تا این فکر القاء نشود که کشتار دیگر ملیتهای ایرانی کم اهمیت است و مثلاً ملیت فارس ارجحتر است! این قدم به ظاهر کوچک ایجاد اتحاد میکند و مردم را در مقابل دجال ولایت فقیه یکدست و متحد میکند. سپس در سایه دمکراسی واقعی نوع حکومت هم تعیین خواهد شد، حکومتی که همه ملیتها در آن سهیم باشند. و هر ایرانی احساس کند که در سرنوشت کشورش میتواند دخیل باشد. به امید آن روز!