محاصره و تهدید پزشک نیشکر هفتتپه درپی حمایت از اعتصاب کارگران
دکتر یاسر رحمانیراد پزشک مجتمع نیشکر هفتتپه در ساعات پایانی پنجشنبه ۱۶ مرداد با انتشار یک پیام تصویری نسبت به خطر دستگیری خود هشدار داد و اعلام کرد چنانچه اعترافاتی از او پخش شود، زیر شکنجه بوده است. کارگران نیشکر هفتتپه از ۲۶ خرداد با خواست پرداخت مزدهای معوقه و حق بیمه، بازگشت کارگران اخراجی به سر کار و خلع ید از بخش خصوصی در اعتصاب هستند.
دکتر یاسر رحمانیراد پزشک مجتمع نیشکر هفتتپه در ساعات پایانی پنجشنبه ۱۶ مرداد با انتشار یک پیام تصویری نسبت به خطر دستگیری خود هشدار داد و اعلام کرد چنانچه اعترافاتی از او پخش شود، زیر شکنجه بوده است. کارگران نیشکر هفتتپه از ۲۶ خرداد با خواست پرداخت مزدهای معوقه و حق بیمه، بازگشت کارگران اخراجی به سر کار و خلع ید از بخش خصوصی در اعتصاب هستند. رحمانیراد صبح پنجشنبه در یک پست اینستاگرامی حمایت خود را از اعتصاب کارگران نیشکر هفتتپه اعلام کرد و افزود پس از پایان کار روزانه در درمانگاه، «به جمعشان خواهم رفت. صدای بیصدایان خواهم شد».
به نوشتهی سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه، در پی انتشار این پست پزشک شرکت از طریق تماسهای تلفنی تهدید شد، درمانگاه محل کار او به محاصره نیروهای حراست و امنیتی درآمد و «حتی حق خروج از اتاق خود را نداشت. تنها پس از اتمام اعتصاب کارگران و تحت الحفظ به ایشان اجازه خروج از درمانگاه و رفتن به منزل داده شد.»
اما تهدید تلفنی نهادهای امنیتی ادامه یافت. در پیام تصویری که او پس از ادامه تهدیدات منتشر کرد، او که به شدت نگران و پریشان است هشدار میدهد اگر از این پس مطالبی از او به عنوان اعترافات منتشر شود هیچگونه وجاهت قانونی ندارد و تحت فشار و شکنجه بوده است. این پیام کمی پس از انتشار حذف شد.
دکتر یاسر رحمانیراد روز پنجشنبه در اینستاگرام نوشته بود:
«به شرکت نیشکر هفتتپه آمده امدهام. زیر باد کولر گازی لم دادهام و کمر خم شدهی این سنگهای تیپاه خوردهی رنجور رو معاینه میکنم. کارگران هفتتپه پنجاه روز است در اعتصابند. از زمانی که که خود را شناختم اینان در اعتصاب بودند. اعتصاب برای یک سال، چند ماه و… اعتصاب تنها برای نان. پدرانی که غم نان کمرشان را دولا کرده است. غم نان به زندانشان افکنده است. وادار به اعترافات اجباریشان کرده است. به سرویسهای امنیتی بیگانه متصلشان کرده است!!! شلاقشان زده است و من هیچ دوست ندارم تصویری از کمر خم شدهی پدر ایرانی را بازتاب دهم. خودم شرمم میشود. ولی کمرهاشان را میبینم اشک از چشمانم و هق هق از دهانم جاری میشود. چه حکایت تلخی است داستان ناتمام پرابهام هفت تپه. بعد از تایم کلینیک به جمعشان خواهم رفت. صدایشان خواهم شد. مدیران این شرکت فقط زیر باد کولر گازی لم دادهاند و مشغول رشوه دهی به مقامات قضایی. ولی من امروز به جمعشان خواهم رفت. صدای بیصدایان خواهم شد.»
نظرها
نظری وجود ندارد.