ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پسران و روایت اشغال، دیکتاتوری و انقلاب

آخرین رمان هشام مطر روایت بازگشت او به لیبی، سرزمین اجدادی‌‌اش پس از ۳۳ سال تبعید خواسته و ناخواسته‌ است.

آخرین رمان هشام مطر روایت بازگشت او به لیبی، سرزمین اجدادی‌‌اش پس از ۳۳ سال تبعید خواسته و ناخواسته‌ است. رمان نه فقط روایت این بازگشت بلکه شرحی‌ست بر جستجوی نویسنده در پی یافتن سرانجام نامعلوم پدر مفقود شده‌اش و بیش از آن بازیافتن دوبارۀ خانواده، بستگان، شهر زادگاه و در نهایت ریشه‌هایش.

هشام مطر، نویسنده لیبیایی. در پیش زمینه جلد رمان او که به عربی با عنوان «اختفاء» و در فارسی با عنوان «روایت بازگشت» منتشر شده است.(کولاژ: زمانه)

هشام مطر نویسنده و روزنامه‌نگار لیبیاییِ متولد نیویورک، که کودکی‌ا‌ش را در شهر تریپولی گذرانده در هشت سالگی و به ناچار، به دلیل فعالیت‌های سیاسی پدرش به همراه خانواده به قاهره نقل مکان کردند. در نوجوانی برای تحصیل به انگلستان رفته و فارغ التحصیل رشته معماری از دانشگاه گلداسمیت لندن است. اولین رمان او «در کشور مردان» به فهرست نهایی جایزه ادبی بوکر سال ۲۰۰۶ راه یافت. دومین رمان او‌ «آناتومی یک ناپدید شدن» نیز برندۀ چندین جایزۀ مختلف ادبی شد. در هر دوی این رمان‌ها پدر شخصیت اصلی داستان، مخالفی‌ست که ناپدید می‌شود. «بازگشت» سومین اثر ادبی مطر در سال ۲۰۱۷ در رشته زندگینامه و خودزندگینامه برنده جایزه پولیتزر شد. مقاله‌های او در روزنامه‌های الاشرق الوسط، ایندیپندنت، گاردین و نیورک تایمز منتشر شده‌اند.

جاب‌الله مطر، پدر نویسنده، که در سال ۱۹۹۰ از قاهره و با همکاری سرویس مخفی مصر ربوده شده و به حکومت قذافی تحویل داده شده است، یکی از مخالفان سرسخت معمر قذافی دیکتاتور وقت لیبی بود. به همراه جاب الله مطر دیگر اعضای خانواده وی در لیبی نیز دستگیر شده و بدون محاکمه به زندان مخوف ابوسلیم منتقل شدند. در آن هنگام هشام مطر ۱۹ ساله بود و در انگلستان تحصیل می‌کرد. پدر تا ۱۹۹۶ در این زندان در سلولی انفرادی نگه داشته می‌شد، از سرنوشت او از آن پس خبری در دست نیست.

زیستن در سنگینی سایۀ حضور همیشگی پدر دشوار است، این آزمونی‌ست که پسران باید از آن با قهرمانی عبور کند و قدم به درون دنیا بگذارند اما از آن دشوارتر زیستن در غیاب پدری قهرمان است.

رمان روایت شخصی نویسنده از پدرش، لیبی و انقلاب در جریان آن پس از سقوط دیکتاتور به همراه خاطرات و گفتگوهای نویسنده با ساکنین فعلی آن است. داستان نثر دقیق و روانی دارد. موجی‌ست که با ریتمی آهنگین در زمان جلو و عقب می‌رود و خواننده خود باید روایت خطی را از میان داستان‌ها، حوادث و شهادت راویان آن بیابد.

«بازگشت» اما تنها دربارۀ سیاست و حوادث سیاسی رخ داده در طول سال‌های ۱۹۷۳ تا ۲۰۱۲ نیست، نویسنده در حین بازگشت به لیبیِ پس از انقلاب ۲۰۱۱، نقبی به تاریخ استعماری این کشور، معماری و هنر نیز می‌زند. از روایت تاریخ معماری شهر بنغازی تا برگزاری نقد ادبی در این شهر، نویسنده تلاش می‌کند تا رابطۀ به ناچار گسیخته‌اش با لیبی را از نو پیوند بزند.

اما تردیدهای نویسنده در همان فصل اولیه رمان آشکار می‌شود. اینکه:

 «برگشتن بعد از این همه سال فکر بدی بود... این یکی ممکن بود مهارتی را از من بگیرد که برای پرورشش خیلی زحمت کشیده بودم: اینکه چگونه دور از مکان‌ها و آدم‌هایی که دوست دارم زندگی کنم.»

هشام مطر در خلال رفت و آمد بین حوادث گذشته و فعلی به آرامی داستان ناپدید شدن پدرش و تاثیر فقدان نبودن او در روابطش را به ظرافت شرح می‌دهد. در شرحی که از دیدار با بستگان نزدیکش می‌دهد احساس غرابتی می‌کند که از حس عدم تعلق داشتن‌ا‌ش به کسی و جایی می‌آید. خشم و اندوه ناشی از اجبار به ترک وطن و به دنبال آن از دست دادن پدرش. سوگواری یک تبعیدی. تلاش برای زیستن و زندگی کردن روزمره، به دور از کشور و همۀ آنانی که دوستشان می‌دارد. نبودن در کنار خانواده، ندیدن هر روزۀ آدم‌های نزدیک، شاهد رشد و بالیدن افراد خردسال خانواده و دوستان نبودن و محروم بودن از دیدن تغییراتی که در غیاب اجباری تو در چهرۀ شهر و وطنت رخ می‌دهد امکان رشد و بالیدن را از انسان تبعیدی می‌گیرد. «احساس گناه مونس انسان تبعیدی است.» بخشی همواره خاطرات گذشته را مرور می‌کند و بخش دیگری در حسرت آنچه در «آنجا» رخ می‌دهد و این فرصت زندگی در لحظه را از تبیعدی می‌گیرد.  نویسنده در جایی از حل نشدن در جامعه میزبان و وفاداری‌ نه فقط به کشورش که به هشام کوچکی می‌گوید که در لیبی در هنگام تبعید جا مانده است.

کار هشام مطر اما از آنجا سخت‌تر می‌شود که پدر نیز ربوده می‌شود. در نبود وطن، پدر وطنی دیگر می‌شود. در غیاب وطن و پدر، اما چه خواهد شد؟ مطر خشم، غم و اندوه جانکاه این غیاب را به خوبی از خلال کلمات و نقاشی‌ها روایت می‌کند.

پدر در مرز باریک بین مرگ و زندگی، آگاهی و ناآگاهی معلق است. نه نشانه‌ای قطعی از مرگ او می‌یابد نه امیدی به زنده بودنش دارد. برای مرگ او تاریخی قطعی نمی‌توان گذاشت. آیا در قتل عام ۲۹ ژوئن سال ۱۹۹۶ زندان ابوسلیم اعدام شده یا به زندان مخوفی دیگر منتقل شده است؟ شاید از همین روست که نویسنده در جایی می‌گوید: «مرگ به خاطر قطعیتش از امید بهتر است.»

زیستن در سنگینی سایۀ حضور همیشگی پدر دشوار است، این آزمونی‌ست که پسران باید از آن با قهرمانی عبور کند و قدم به درون دنیا بگذارند اما از آن دشوارتر زیستن در غیاب پدری قهرمان است. در خاطرات نویسنده، مادر و برادرش زیاد و بعدتر در هنگام بازگشت به لیبی، در شهادت و روایت حاضران، پدر شخصیتی محکم، استوار و سرسخت داشته که پیشانی‌ش هرگز بر خاک سائیده نمی‌شده. نویسنده روزهای فقدان پدر را با احساس گناهِ داشتن زندگی آزاد سپری کرده است. شاید از همین روست که برای آزادی فعالان سیاسی دربند در لیبی کمپینی تشکیل می‌دهد. کمپینی که به مجلس بریتانیا راه می‌یابد، او را روبروی پسر جلاد می‌نشاند و سرآخر موجب آزادی بستگان دربندش می‌شود. اگرچه در نهایت حقیقتِ مرگ یا زنده بودن پدر آشکار نمی‌شود. هرچند نویسنده هم از شنیدن پاسخ نهایی در هراس است و همواره شنیدن خبر قطعی را، علیرغم جستجوها و پرسش‌های فروان، هرگاه که ظن به خبر مرگ می‌رود به تاخیر می‌اندازد.

کشتار لیبی بی‌شباهت به قتل عام سال ۶۷ زندانیان سیاسی در ایران نیست. همچنان که سرنوشت پدران و پسران در لیبی و ایران نیز. روایت «بازگشت» می‌تواند روایت فرزندان قربانیان دهۀ ۶۰ ایران، و پدرانشان در‌ این کشتگان بی‌مزار باشد: «به قطعیت خاکسپاری‌ها غبطه می‌خورم. این قطعیت برایم رشک‌برانگیز است. چه احساسی باید داشته باشد که دست‌هایت را دور آن استخوان‌ها حلقه کنی، تصمیم بگیری که آنها را چگونه قرار بدهی، و بتوانی بر آن تکه خاک دست بسایی و دعایی بخوانی.»

در روایت «بازگشت» پدر قهرمان داستان است. تاجر موفقی که دیکتاتوری قذافی را تاب نیاورده، گروهی مخالف را در داخل و خارج از لیبی تجهیز کرده و در کنار همۀ این‌ها چشمی در گذشته و نگاهی روشن به آیندۀ لیبی داشته. در دوران تبعید، پدر و پسرانش، تحت عنوان اسامی مستعار زندگی کرده‌اند. مطر دو سالی به مدرسۀ شبانه‌روزی در انگلیس می‌رود. با هویت مستعار مصری-آمریکایی. سال اول داستان عاشقانه‌ای را آغاز می‌کند که نیمه‌کاره رهایش می‌کند چون هرگز نمی‌تواند تصورش را بکند که دهانی را ببوسد که نام واقعی او را نمی‌داند. در سال دوم با پسری لیبیایی هم‌کلاس است که پدرش از نزدیکان حکومت قذافی‌ست، بین دو کودک شاید به خاطر اشتراک زبانی و فرهنگی رفاقتی شکل می‌گیرد تا شب آخر که مطر برای رفیقش اسم واقعیش را آشکار می‌کند. در دنیایی که مرزهای سیاسی‌اش گسترده‌تر از نقشۀ جغرافیاست مفهوم رفاقت و عشق پیچیده می‌شوند. مطر لندن را به عنوان وطن دوم اختیار می‌کند اما بعد از بهبود روابط سیاسی طرابلس- لندن در سال ۲۰۰۴ و هجوم دولتمردان لیبیایی به این شهر مفهوم این وطن هم مخدوش می‌شود. برای نویسنده وطن فقط مفهومی سیاسی نیست که کلیت آن برخاسته از فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و خاطرات است. چنانکه در خانه‌شان در قاهره، مادر و پدر سعی در بازساختن لیبی می‌کنند. شرح نویسنده از مهمانی‌ها، خوراک و نوشیدنی‌ها و مجلس شعرخوانی پدر همه دلالت بر آن دارند.

مطر همچنین هم گزارشی فشرده از اوضاع فعلی، پس از قذافی و درگیر جنگ داخلی لیبی، به خواننده می‌دهد و هم نقبی به تاریخ زده و در حین شرح داستان زندگی پدربزرگ‌اش، حامد مطر، از دوران استعمار ایتالیایی‌ها روایتی مستند ارائه می‌کند. هشام مطر در یکی از این روایت‌ها رازی را فاش می‌کند که تصویر روشنی از شخصیت پدرش، جاب الله، می‌دهد. در دوران تبعید، جاب الله، چندباری پنهانی به دیدن پدرش، حامد مطر، به لیبی رفته بوده. قاچاقی از مرز مصر و لیبی می‌گذشته و به شهر زادگاهش اجدابیا می‌رفته تا چند ساعتی را در کنار پدرش بگذراند. واکنش هشام مطر به هنگام شنیدن این راز عبارت «چه بی‌احتیاط» بوده اما در سطر بعدی آرزو می‌کند که حاضر است تنها برای چند ساعت دیدار با پدرش خود را همانقدر به خطر بیاندازد. در جایی دیگر می‌نویسد:

«هرگز نمی‌توانیم پدرانمان را به تمامی بشناسیم، واقعیتی که هم ترسناک است هم نجات‌بخش، چون اگر پسر نیز ناگزیر از فراموش کردن نباشد، چگونه باید به زندگی ادامه دهد؟»

رمان همچنین شرح دقیقی‌ست از دوران دیکتاتوری قذافی به شهادت شاهدان زنده. دستگیری، آدم‌ربایی،اعدام، تعقیب و کشتار ناراضیان و فعالان سیاسی خارج از کشور، به رگبار بستن تظاهرات کنندگان مقابل سفارت لیبی در لندن تنها شرح مختصری از جنایات دوران حکومت معمر قذافی‌ست.

کشتار ۲۹ ژوئن ۱۹۹۶ در زندان ابوسلیم و مرگ حدود ۱۲۷۰ قربانی یکی از بی‌شمار جنایات قرافی‌ست. بنا به روایت شاهدان، زندانیان را در حیاط گردآورده، به رگبار بسته و در گورهای دسته‌جمعی کم‌عمق دفن کرده‌اند. چند ماه بعد استخوان‌ها را بیرون کشیده، آسیاب کرده و به دریا سپرده‌اند. تعداد کشتگان بنا به شهادت آشپز زندان و از روی شمارش تعداد ساعت‌ها و حلقه‌های خونین زندانیان معلوم شده است. پس از انقلاب ۲۰۱۱ هنوز از سرنوشت بسیاری از زندانیان خبری نیست. کشتگان هنوز عددی بر روی کاغذند و اسامی بسیاری از آن‌ها نامعلوم.

این کشتار بی‌شباهت به قتل عام سال ۶۷ زندانیان سیاسی در ایران نیست. همچنان که سرنوشت پدران و پسران در لیبی و ایران نیز. روایت «بازگشت» می‌تواند روایت فرزندان قربانیان دهۀ ۶۰ ایران، و پدرانشان در‌ این کشتگان بی‌مزار باشد:

 «به قطعیت خاکسپاری‌ها غبطه می‌خورم. این قطعیت برایم رشک‌برانگیز است. چه احساسی باید داشته باشد که دست‌هایت را دور آن استخوان‌ها حلقه کنی، تصمیم بگیری که آنها را چگونه قرار بدهی، و بتوانی بر آن تکه خاک دست بسایی و دعایی بخوانی.»

پانویس:

تمام جملات داخل گیومه برگرفته شده از رمان روایت بازگشت، نوشتۀ هشام مطر، ترجمۀ مژده دقیقی، انتشارات نیلوفر، سال ۱۳۹۷ است.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.