ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نویسندگان هلندی در رادیو زمانه

قادر عبدالله و نوشتن به زبان دیگران

در گفت و گو با قادر عبدالله

<p>زهرا باقری شاد- قادر عبدالله در سی&zwnj;سالگی دنیای تازه&zwnj;ای را در نوشتن تجربه کرد و از نوشتن به زبان فارسی با همه تجربه&zwnj;هایی که در این زمینه داشت فاصله گرفت.</p> <!--break--> <p>نوشتن به زبان هلندی، اتفاقی بود که باید رخ می&zwnj;داد تا قادر عبدالله به یک نویسنده شناخته&zwnj;شده بدل گردد و صاحب آثاری شود که علاوه بر انگلیسی به ۲۷ زبان زنده دیگر نیز ترجمه شده&zwnj;اند. او حسین سجادی قائم&zwnj;مقام فراهانی است که نام قادر عبدالله را بر اساس نام دو تن از دوستان مبارزش که پس از انقلاب ۵۷ کشته شدند برای خودش برگزید.</p> <p>&nbsp;</p> <p>قادر عبدالله نخستین آثارش را پس از انقلاب و در سال&zwnj;هایی که با نشریه &laquo;کار&raquo;، ارگان سازمان چریک&zwnj;های فدایی خلق ایران همکاری می&zwnj;کرد، انتشار داد. در هلند اما نخستین داستان او که به عنوان &laquo;تکلیف زبان&raquo; نوشته شده بود در روزنامه مدرسه منتشر شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>از قادر عبدالله تاکنون ۱۴ اثر به زبان هلندی منتشر شده که &laquo;خانه کنار مسجد&raquo; از جمله این آثار و یکی از مشهور&zwnj;ترین آن&zwnj;هاست. در ادامه گفت&zwnj;وگویم با این نویسنده ایرانی - هلندی را می&zwnj;خوانید. قادر عبدالله در این گفت&zwnj;و&zwnj;گو درباره تجربه نوشتن به دو زبان فارسی و هلندی و جهان تازه&zwnj;ای که در این تجربه کشف کرده است، سخن می&zwnj;گوید.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>شما هم نوشتن به زبان فارسی را تجربه کرده&zwnj;اید و هم نوشتن به زبان هلندی. چه تفاوتی هست بین قادرعبدالله&zwnj;&zwnj;ای که به هلندی می&zwnj;نویسد با او که به فارسی می&zwnj;نوشت؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <table align="left" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"> <tbody> <tr> <td> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ghabd02.jpg" style="width: 230px; height: 113px;" /></p> <p>&nbsp;</p> <p class="rtecenter">●<strong>قادر عبدالله،</strong> نویسنده ایرانی &ndash; هلندی، متولد ۱۹۵۴ در اراک.</p> <p class="rtecenter">در سال ۱۹۸۸ پس از دو سال</p> <p class="rtecenter">انتظار در ترکیه، از هلند پناهندگی گرفت. از شناخته&zwnj;شده&zwnj;ترین نویسندگان هلند است. رمان &laquo;خانه پشت مسجد&raquo; از معروف&zwnj;ترین آثار اوست.</p> <p class="rtecenter">&nbsp;</p> <p class="rtecenter">قادر عبدالله می&zwnj;گوید:</p> <p class="rtecenter">&laquo;زبان، مکان، زمان و آدم&zwnj;های قصه مرا مجبور کردند که به زبان هلندی بنویسم.&raquo;</p> <p class="rtecenter">او بر آن است که</p> <p class="rtecenter">&laquo;نوشتن به زبان دیگران</p> <p class="rtecenter">انسان و نویسنده دیگری تولید می&zwnj;کند. نوع دیگری ادبیات به وجود می&zwnj;آورد.&raquo;</p> <p class="rtecenter">&nbsp;</p> <p class="rtecenter">&nbsp;</p> </td> </tr> </tbody> </table> <p>وقتی به فارسی می&zwnj;نوشتم خودم بودم. آن کسی که در جمع خودم بزرگ شده بودم. حالا که به هلندی می&zwnj;نویسم دیگر من خودم نیستم. یک خود دیگری هستم. اضافه شده&zwnj;ام. پایه&zwnj;ام زبان و فرهنگ و آداب ایرانی&zwnj;ام است. روی این پایه یک زبان و فرهنگ و آداب تازه بنا شده است. یک خود تازه به&zwnj;دست آمده است. پس من دو بار خودم هستم؛ و این یک تجربه عالی است. کیف می&zwnj;دهد. مثل یک عشق تازه است. یک عشق یک جور دیگر تازه است. قادر عبدالله آن موقع خوب بود. حالا می&zwnj;بینم که کم بود. نوشتن به زبان دیگران انسان و نویسنده دیگری تولید می&zwnj;کند. نوع دیگری ادبیات به وجود می&zwnj;آورد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اینکه شما به زبان هلندی بنویسید به شما جهان&zwnj;بینی دیگری هم می&zwnj;دهد در نوشتن؟ یا اینکه جهان&zwnj;بینی متفاوت شما باعث شد به سمت نوشتن به زبان هلندی بروید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>وقتی به زبان دیگری می&zwnj;نویسی دست به کار خطرناکی می&zwnj;زنی. تو در واقع نوع اندیشه&zwnj;ات را شخم می&zwnj;زنی. با این&zwnj;کار نوع فکر کردن&zwnj;ات عوض می&zwnj;شود. در زبان خودت زبان را به صورت کلیشه&zwnj;ای استفاده می&zwnj;کنی، چیزهایی را که بلدی به کار می&zwnj;بری. در زبان دیگری که می&zwnj;نویسی دائم باید جمله&zwnj;های خودت را بسازی. فضای خودت را ایجاد کنی. فضاهایی که در زبان قبلی نبوده و در زبان جدید هم نیست. ولی بافت&zwnj;های زبان قبلی اساس کارت می&zwnj;شود. مثل قالی&zwnj;بافی که دار و رشته&zwnj;های نخ را دارد حالا باید زبان جدید و فکر تازه را به شکل گلبافت&zwnj;ها و نقش و نگار&zwnj;ها به کار بگیرد که قالی&zwnj;اش را ببافد. بعد قالی ما رنگ و بوی فارسی - هلندی می&zwnj;گیرد. هر دوی جهان&zwnj;بینی&zwnj;ها لازم است. آن&zwnj;ها در هم می&zwnj;روند، تنیده می&zwnj;شوند و زیبایی تازه می&zwnj;آفرینند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>چرا با وجود اینکه به زبان هلندی می&zwnj;نویسید هنوز از تجربه زندگی گذشته&zwnj;تان می&zwnj;نویسید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>من درباره زندگی گذشته نمی&zwnj;نویسم. درباره چیزی می&zwnj;نویسم که &laquo;من&raquo; نویسنده به من دیکته می&zwnj;کند. در شرایط فعلی، با تغییرات بزرگ در اروپا، با ترس&zwnj;های بزرگ اروپا از ما، با تجربه&zwnj;های جدید ما این قصه&zwnj;ها ضروری است. زمان و مکان و خواننده نویسنده را مجبور می&zwnj;کنند که موضوع رمانش را ناخواسته انتخاب کند. کتاب معروف من &laquo;خانه پشت مسجد&raquo; نیاز جامعه هلند و نیاز اروپا بود. من خواننده&zwnj;ام را با خود به آن خانه می&zwnj;برم. در واقع آن&zwnj;ها هستند که به آن خانه پشت مسجد می&zwnj;خواهند بروند. من آن&zwnj;ها را می&zwnj;برم، به عنوان نویسنده.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اما اگر گذشته شما در ایران نمی&zwnj;گذشت این شما نبودید که آن&zwnj;ها را به آن خانه می&zwnj;بردید. درست است؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>برای نوع کتاب&zwnj;هایی که نویسنده می&zwnj;نویسد فکر می&zwnj;کنم چهار عنصر لازم است. زبان، زمان، مکان و خواننده. این چهار مشخصه نویسنده را وادار می&zwnj;کنند که قصه&zwnj;اش را در این چهارچوب بگوید. زبان، زمان، مکان و خواننده اولیه من مرا به نوشتن رمان خانه مسجد وادار می&zwnj;کنند. به ترجمه روانی از قرآن وادار می&zwnj;کنند. به کتاب&zwnj;هایی که روح زمان در پیرامون تو در آن موقع احتیاج دارد. اگر در ایران مانده بودم هر چهار عنصر عوض می&zwnj;شد و من کتاب&zwnj;های دیگری می&zwnj;نوشتم. ولی در همه این موارد ماده&zwnj;های داستانی در بدن و روح نویسنده وجود دارند. زمان و مکان و زبان و خواننده اولویت&zwnj;ها را تغییر می&zwnj;دهند. اگر گذشته من در ایران نبود نمی&zwnj;توانستم خواننده را به آن خانه سنتی در ایران ببرم. خواننده اروپایی مرا ناخودآگاه وادار می&zwnj;کند که او را به خانه ببرم، با مادربزرگ&zwnj;ها آشنایش کنم، به اتاق خواب زنان و مردانمان ببرم تا ترس&zwnj;هایشان بریزد. ناخودآگاه در آن خانه به خواننده&zwnj;هایم بوسه&zwnj;های ایرانی، عشق&zwnj;های ایرانی، فرش&zwnj;های ایرانی و دعاهای ایرانی را نشان می&zwnj;دهم و آن&zwnj;ها خود را در جهانی رمزآلود و زیبا می&zwnj;یابند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اساس حرکت شما به سمت نوشتن به زبان هلندی نیاز خودتان بود یا به نیاز امروز اروپا و جهان نگاه کردید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <table align="right" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"> <tbody> <tr> <td> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ghabd03.jpg" style="width: 230px; height: 365px;" /></p> <p class="rtecenter">● خانه پشت مسجد،</p> <p class="rtecenter">رمان، قادر عبدالله</p> <p class="rtecenter">&laquo;من درباره زندگی گذشته</p> <p class="rtecenter">نمی&zwnj;نویسم. درباره چیزی می&zwnj;نویسم</p> <p class="rtecenter">که من نویسنده</p> <p class="rtecenter">به من دیکته می&zwnj;کند.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> </td> </tr> </tbody> </table> <p>جهان عوض شده است. اروپا عوض شده است. یک&zwnj;دفعه ما؛ ما&zwnj;ها اینجا آمده&zwnj;ایم. ما، ماهای تازه شده&zwnj;ایم. زنانمان تجربه&zwnj;های تازه دارند. عشق&zwnj;های آزاد دارند. مردانمان بوسه&zwnj;های خارجی را تمرین می&zwnj;کنند. دخترانمان با پسرهای هلندی، آلمانی، سوئدی، دانمارکی می&zwnj;روند. پسر&zwnj;هایمان دختران بلژیکی، هلندی، مراکشی و سوییسی را به خانه می&zwnj;آورند. بعضی مرد&zwnj;هایمان هم&zwnj;جنسگرا می&zwnj;شوند. بعضی زن&zwnj;هایمان لزبین می&zwnj;شوند. هلندی&zwnj;ها، آلمانی&zwnj;ها، بلژیکی&zwnj;ها، سوئدی&zwnj;ها، نروژی&zwnj;ها از این&zwnj;همه تغییر و این&zwnj;همه اسلام می&zwnj;ترسند. اگر این&zwnj;همه تغییر هست قصه و رمان و رمان&zwnj;های تازه&zwnj;ای هم هست. ولی این رمان&zwnj;ها را دیگر نمی&zwnj;شود به زبان فارسی در خارج از کشور نوشت. این رمان&zwnj;ها یک زبان تازه می&zwnj;خواهند. یک زبان&zwnj;&zwnj; رها از سانسور و خودسانسوری. یک زبان آزاد، قصه آزاد و آدم&zwnj;های آزاد در این قصه. پس باز زبان، مکان، زمان و آدم&zwnj;های قصه مرا مجبور کردند که به زبان هلندی بنویسم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>وقتی درباره شما فکر می&zwnj;کنم به ذهنم می&zwnj;رسد که به عنوان یک نویسنده، زندگی فرهنگی و ادبی دوگانه&zwnj;ای دارید.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>من زندگی دوگانه&zwnj;ای ندارم. این دو زبان و این دو فرهنگ با هم خوب کار می&zwnj;کنند. از تشکل آن&zwnj;ها یک نویسنده جدید به اسم قادر عبدالله درست شده با کتاب&zwnj;هایی متفاوت. اگر من در ایران می&zwnj;ماندم هیچ&zwnj;وقت این کتاب&zwnj;ها را نمی&zwnj;نوشتم، و اگر هلندی&zwnj;الاصل بودم هیچ وقت این رمان&zwnj;ها را نمی&zwnj;نوشتم. من حالا بعد از سال&zwnj;ها یکی شده&zwnj;ام. سلول&zwnj;های مغزم عوض شده&zwnj;اند، جوان شده&zwnj;اند. سبیل&zwnj; سیاهم سفید شده&zwnj;، اما خودم را خوب، سرحال و عجیب جوان حس می&zwnj;کنم. این نشاطی است که این نحوه نوشتن به من می&zwnj;دهد. این جهان تازه بی&zwnj;نظیر است. سخت است، می&zwnj;کشد تو را. پدرت را درمی&zwnj;آورد. اما من آن را برای همه نویسندگان آرزو می&zwnj;کنم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>توصیه&zwnj;اش هم می&zwnj;کنید؟ چطور می&zwnj;شود این جهان تازه بی&zwnj;نظیر را خلق کرد؟ چقدر یک نویسنده این شانس را دارد که بتواند چنین جهانی را خلق کند و موفق شود در این&zwnj;کار؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>من آن را برای نویسندگان آرزو می&zwnj;کنم ولی نمی&zwnj;توانم آن را توصیه کنم. چون چنین کاری مثل یک قمار است. ممکن است همه را ببازی. منظورم از همه عبارت است از جوانی&zwnj;ات، سال&zwnj;های زندگی&zwnj;ات، زبان مادری&zwnj;ات، خواننده اصیل ایرانی&zwnj;ات. تو در واقع دست به یک حرکت بیگانگی می&zwnj;زنی. تو خودت را از خودت و ریشه&zwnj;ات بیگانه می&zwnj;کنی تا در واقع اصل اصلت را به دیگران بتوانی نشان بدهی. تو در واقع آشنایی&zwnj;زدایی می&zwnj;کنی تا بیگانه بشوی ولی از نگاه بیگانه&zwnj;ات جهان به شکل عجیبی تغییر می&zwnj;کند. اگر ببری، اگر نبازی به جهانی دسترسی پیدا می&zwnj;کنی که من آن را برای نویسندگان عزیز ایرانی&zwnj;ام آرزو می&zwnj;کنم. نوشتن عشق است اما نوشتن به زبانی دیگر مثل عشق آن شیخ به آن دختر ترساست در منطق&zwnj;الطیر عطار. نوشتن به زبان خودت، رفتن و عشق رفتن به مکه است اما نوشتن به زبان دیگری قمار است. نصفه&zwnj;های راه مکه را ول می&zwnj;کنی و می&zwnj;روی زیر پنجره آن دختر ترسا می&zwnj;نشینی. من عشق آن ترسا را برای نویسندگانمان آرزو می&zwnj;کنم.<br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p>●نویسندگان هلندی در رادیو زمانه:</p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=24267">گزارش یک فرشته از تبهکاری انسان بر زمین، فروغ تمیمی</a></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=24712">&nbsp;۱۰ روز از زندگی یک شورشگر جوان در آمستردام</a>، فروغ تمیمی</p> <p>&nbsp;</p>

زهرا باقری شاد- قادر عبدالله در سی‌سالگی دنیای تازه‌ای را در نوشتن تجربه کرد و از نوشتن به زبان فارسی با همه تجربه‌هایی که در این زمینه داشت فاصله گرفت.

نوشتن به زبان هلندی، اتفاقی بود که باید رخ می‌داد تا قادر عبدالله به یک نویسنده شناخته‌شده بدل گردد و صاحب آثاری شود که علاوه بر انگلیسی به ۲۷ زبان زنده دیگر نیز ترجمه شده‌اند. او حسین سجادی قائم‌مقام فراهانی است که نام قادر عبدالله را بر اساس نام دو تن از دوستان مبارزش که پس از انقلاب ۵۷ کشته شدند برای خودش برگزید.

قادر عبدالله نخستین آثارش را پس از انقلاب و در سال‌هایی که با نشریه «کار»، ارگان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران همکاری می‌کرد، انتشار داد. در هلند اما نخستین داستان او که به عنوان «تکلیف زبان» نوشته شده بود در روزنامه مدرسه منتشر شد.

از قادر عبدالله تاکنون ۱۴ اثر به زبان هلندی منتشر شده که «خانه کنار مسجد» از جمله این آثار و یکی از مشهور‌ترین آن‌هاست. در ادامه گفت‌وگویم با این نویسنده ایرانی - هلندی را می‌خوانید. قادر عبدالله در این گفت‌و‌گو درباره تجربه نوشتن به دو زبان فارسی و هلندی و جهان تازه‌ای که در این تجربه کشف کرده است، سخن می‌گوید.

شما هم نوشتن به زبان فارسی را تجربه کرده‌اید و هم نوشتن به زبان هلندی. چه تفاوتی هست بین قادرعبدالله‌‌ای که به هلندی می‌نویسد با او که به فارسی می‌نوشت؟

وقتی به فارسی می‌نوشتم خودم بودم. آن کسی که در جمع خودم بزرگ شده بودم. حالا که به هلندی می‌نویسم دیگر من خودم نیستم. یک خود دیگری هستم. اضافه شده‌ام. پایه‌ام زبان و فرهنگ و آداب ایرانی‌ام است. روی این پایه یک زبان و فرهنگ و آداب تازه بنا شده است. یک خود تازه به‌دست آمده است. پس من دو بار خودم هستم؛ و این یک تجربه عالی است. کیف می‌دهد. مثل یک عشق تازه است. یک عشق یک جور دیگر تازه است. قادر عبدالله آن موقع خوب بود. حالا می‌بینم که کم بود. نوشتن به زبان دیگران انسان و نویسنده دیگری تولید می‌کند. نوع دیگری ادبیات به وجود می‌آورد.

اینکه شما به زبان هلندی بنویسید به شما جهان‌بینی دیگری هم می‌دهد در نوشتن؟ یا اینکه جهان‌بینی متفاوت شما باعث شد به سمت نوشتن به زبان هلندی بروید؟

وقتی به زبان دیگری می‌نویسی دست به کار خطرناکی می‌زنی. تو در واقع نوع اندیشه‌ات را شخم می‌زنی. با این‌کار نوع فکر کردن‌ات عوض می‌شود. در زبان خودت زبان را به صورت کلیشه‌ای استفاده می‌کنی، چیزهایی را که بلدی به کار می‌بری. در زبان دیگری که می‌نویسی دائم باید جمله‌های خودت را بسازی. فضای خودت را ایجاد کنی. فضاهایی که در زبان قبلی نبوده و در زبان جدید هم نیست. ولی بافت‌های زبان قبلی اساس کارت می‌شود. مثل قالی‌بافی که دار و رشته‌های نخ را دارد حالا باید زبان جدید و فکر تازه را به شکل گلبافت‌ها و نقش و نگار‌ها به کار بگیرد که قالی‌اش را ببافد. بعد قالی ما رنگ و بوی فارسی - هلندی می‌گیرد. هر دوی جهان‌بینی‌ها لازم است. آن‌ها در هم می‌روند، تنیده می‌شوند و زیبایی تازه می‌آفرینند.

چرا با وجود اینکه به زبان هلندی می‌نویسید هنوز از تجربه زندگی گذشته‌تان می‌نویسید؟

من درباره زندگی گذشته نمی‌نویسم. درباره چیزی می‌نویسم که «من» نویسنده به من دیکته می‌کند. در شرایط فعلی، با تغییرات بزرگ در اروپا، با ترس‌های بزرگ اروپا از ما، با تجربه‌های جدید ما این قصه‌ها ضروری است. زمان و مکان و خواننده نویسنده را مجبور می‌کنند که موضوع رمانش را ناخواسته انتخاب کند. کتاب معروف من «خانه پشت مسجد» نیاز جامعه هلند و نیاز اروپا بود. من خواننده‌ام را با خود به آن خانه می‌برم. در واقع آن‌ها هستند که به آن خانه پشت مسجد می‌خواهند بروند. من آن‌ها را می‌برم، به عنوان نویسنده.

اما اگر گذشته شما در ایران نمی‌گذشت این شما نبودید که آن‌ها را به آن خانه می‌بردید. درست است؟

برای نوع کتاب‌هایی که نویسنده می‌نویسد فکر می‌کنم چهار عنصر لازم است. زبان، زمان، مکان و خواننده. این چهار مشخصه نویسنده را وادار می‌کنند که قصه‌اش را در این چهارچوب بگوید. زبان، زمان، مکان و خواننده اولیه من مرا به نوشتن رمان خانه مسجد وادار می‌کنند. به ترجمه روانی از قرآن وادار می‌کنند. به کتاب‌هایی که روح زمان در پیرامون تو در آن موقع احتیاج دارد. اگر در ایران مانده بودم هر چهار عنصر عوض می‌شد و من کتاب‌های دیگری می‌نوشتم. ولی در همه این موارد ماده‌های داستانی در بدن و روح نویسنده وجود دارند. زمان و مکان و زبان و خواننده اولویت‌ها را تغییر می‌دهند. اگر گذشته من در ایران نبود نمی‌توانستم خواننده را به آن خانه سنتی در ایران ببرم. خواننده اروپایی مرا ناخودآگاه وادار می‌کند که او را به خانه ببرم، با مادربزرگ‌ها آشنایش کنم، به اتاق خواب زنان و مردانمان ببرم تا ترس‌هایشان بریزد. ناخودآگاه در آن خانه به خواننده‌هایم بوسه‌های ایرانی، عشق‌های ایرانی، فرش‌های ایرانی و دعاهای ایرانی را نشان می‌دهم و آن‌ها خود را در جهانی رمزآلود و زیبا می‌یابند.

 قادر عبدالله «من درباره زندگی گذشته نمی‌نویسم. درباره چیزی می‌نویسم که من نویسنده به من دیکته می‌کند.»

اساس حرکت شما به سمت نوشتن به زبان هلندی نیاز خودتان بود یا به نیاز امروز اروپا و جهان نگاه کردید؟

جهان عوض شده است. اروپا عوض شده است. یک‌دفعه ما؛ ما‌ها اینجا آمده‌ایم. ما، ماهای تازه شده‌ایم. زنانمان تجربه‌های تازه دارند. عشق‌های آزاد دارند. مردانمان بوسه‌های خارجی را تمرین می‌کنند. دخترانمان با پسرهای هلندی، آلمانی، سوئدی، دانمارکی می‌روند. پسر‌هایمان دختران بلژیکی، هلندی، مراکشی و سوییسی را به خانه می‌آورند. بعضی مرد‌هایمان هم‌جنسگرا می‌شوند. بعضی زن‌هایمان لزبین می‌شوند. هلندی‌ها، آلمانی‌ها، بلژیکی‌ها، سوئدی‌ها، نروژی‌ها از این‌همه تغییر و این‌همه اسلام می‌ترسند. اگر این‌همه تغییر هست قصه و رمان و رمان‌های تازه‌ای هم هست. ولی این رمان‌ها را دیگر نمی‌شود به زبان فارسی در خارج از کشور نوشت. این رمان‌ها یک زبان تازه می‌خواهند. یک زبان‌‌ رها از سانسور و خودسانسوری. یک زبان آزاد، قصه آزاد و آدم‌های آزاد در این قصه. پس باز زبان، مکان، زمان و آدم‌های قصه مرا مجبور کردند که به زبان هلندی بنویسم.

وقتی درباره شما فکر می‌کنم به ذهنم می‌رسد که به عنوان یک نویسنده، زندگی فرهنگی و ادبی دوگانه‌ای دارید.

من زندگی دوگانه‌ای ندارم. این دو زبان و این دو فرهنگ با هم خوب کار می‌کنند. از تشکل آن‌ها یک نویسنده جدید به اسم قادر عبدالله درست شده با کتاب‌هایی متفاوت. اگر من در ایران می‌ماندم هیچ‌وقت این کتاب‌ها را نمی‌نوشتم، و اگر هلندی‌الاصل بودم هیچ وقت این رمان‌ها را نمی‌نوشتم. من حالا بعد از سال‌ها یکی شده‌ام. سلول‌های مغزم عوض شده‌اند، جوان شده‌اند. سبیل‌ سیاهم سفید شده‌، اما خودم را خوب، سرحال و عجیب جوان حس می‌کنم. این نشاطی است که این نحوه نوشتن به من می‌دهد. این جهان تازه بی‌نظیر است. سخت است، می‌کشد تو را. پدرت را درمی‌آورد. اما من آن را برای همه نویسندگان آرزو می‌کنم.

توصیه‌اش هم می‌کنید؟ چطور می‌شود این جهان تازه بی‌نظیر را خلق کرد؟ چقدر یک نویسنده این شانس را دارد که بتواند چنین جهانی را خلق کند و موفق شود در این‌کار؟

من آن را برای نویسندگان آرزو می‌کنم ولی نمی‌توانم آن را توصیه کنم. چون چنین کاری مثل یک قمار است. ممکن است همه را ببازی. منظورم از همه عبارت است از جوانی‌ات، سال‌های زندگی‌ات، زبان مادری‌ات، خواننده اصیل ایرانی‌ات. تو در واقع دست به یک حرکت بیگانگی می‌زنی. تو خودت را از خودت و ریشه‌ات بیگانه می‌کنی تا در واقع اصل اصلت را به دیگران بتوانی نشان بدهی. تو در واقع آشنایی‌زدایی می‌کنی تا بیگانه بشوی ولی از نگاه بیگانه‌ات جهان به شکل عجیبی تغییر می‌کند. اگر ببری، اگر نبازی به جهانی دسترسی پیدا می‌کنی که من آن را برای نویسندگان عزیز ایرانی‌ام آرزو می‌کنم. نوشتن عشق است اما نوشتن به زبانی دیگر مثل عشق آن شیخ به آن دختر ترساست در منطق‌الطیر عطار. نوشتن به زبان خودت، رفتن و عشق رفتن به مکه است اما نوشتن به زبان دیگری قمار است. نصفه‌های راه مکه را ول می‌کنی و می‌روی زیر پنجره آن دختر ترسا می‌نشینی. من عشق آن ترسا را برای نویسندگانمان آرزو می‌کنم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.