ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ادبیات ضد جنگ در چهلمین سالگرد جنگ ایران و عراق

پیامدهای جنگ ایران و عراق از پنجره ادبیات ضد جنگ

ذهنیت آسیب‌دیده بسیجی‌ها، آوارگان جنگی، تأثیر جنگ بر زندگی کارمندان و بر ذهن روشنفکران. در این مستند آوایی به بررسی این موضوعات در چند رمان پرداخته‌ایم.

علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران دوشنبه ۳۱ اردیبهشت به مناسبت چهلمین سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق در سخنانی که به شکل ویدیویی در جمع شماری از «پیشکسوتان جنگ» ایراد کرد، بدون هیچگونه بازنگری انتقادی در آنچه که اتفاق افتاد گفت: «ما از جنگ پیشرفت و طراوات به دست آوردیم.»

پیامدهای جنگ ایران و عراق از پنجره ادبیات ضد جنگ

جنگ هشت ساله ایران و عراق ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد و در تابستان سال ۱۳۶۷ بعد از پذیرش قطعنامه سازمان ملل از سوی ایران به پایان رسید. بر اساس آمار رسمی پنج میلیون ایرانی در جنگ شرکت داشتند که از آن میان ۱۹۰ هزار نفر کشته و ۶۷۲ هزار نفر مجروح شدند.

آن‌ها چه کسانی بودند و جنگ را چگونه درک کردند؟

«حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» یکی از نهادهای کانونی هنر حکومتی است. ادبیات و هنری که این نهادها رواج می‌دهند، زیر عنوان «اسلامی‌نویسی» و «اسلامی‌نگاری» دسته‌بندی شدنی است. رمان‌هایی که حوزه هنری از رویدادهای جنگ منتشر کرده، مبلغ این نطر است که سهم ما از جنگ «پیشرفت و طراوت» بود.

در چهلمین سالگرد این رویداد خونین، پیامدهای جنگ را از پنجره ادبیات ضد جنگ تماشا می‌کنیم: ذهنیت آسیب‌دیده بسیجی‌ها در رمان‌های «پستی» و «وقت تقصیر» نوشته محمد رضا کاتب، تأثیر بمباران شهرها بر زندگی کارمندان در عطر مردگان ناصر شاهین‌پر، و تأثیر جنگ بر ذهنیت روشنفکران در رمان محاق نوشته منصور کوشان، نویسنده فقید ایرانی. در مجموعه داستان «از این مکان» نوشته قاضی ربیحاوی ردی از زندگی آورگان جنگی را جست‌وجو می‌کنیم و در داستان بلند «عقرب» نوشته حسین مرتضائیان آبکنار شاهد هزیمت ارتش ایران هستیم که سرانجام به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل و نوشیدن جام زهر انجامید.

این مستند آوایی، کار مشترکی از کلاله پارسا، علی فتوتی، فرزاد صیفی‌کاران و حسین نوش‌آذر است. می‌شنوید:

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بخش های پیشین مجموعه ادبیات ضد جنگ

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • پویا

    14 روز با مرگ دست وپنجه نرم کرد. برادر کوچکم بود، در منطقه جنگی سرباز بود و حالا بر روی تخت بیما رستان با مرگ میجنگید. هر روز به دیدنش میرفتم و او هر روز ضعیف تر میشد. در کنار تخت او جوان برومندی دراز کشیده بود که همیشه با نشاط بود و من همیشه این سوال برایم پیش می آمد که او چه مشکلی دارد. در آن بیمارستان تنها مجروحان جنگی بستری بودند و بدون شک او هم مجروح بود. در یکی از روزها که به عیادت برادرم رفته بودم جوان مجروح با کشیدن بندی که بالای تختش بود پرستار را صدا کرد. پرستار مستقیم به سوی او رفت، ملافه را کنار زد و من دیدم که مرد مجروح یک پا یش را از دست داده بود. برادرم بعدا به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد و در جنگ با مرگ شکست خورد. او 19 سالش بود.(نقل از وبلاک نجواهای من)

  • گفت محلش نگذارید!!

    بخشی از کتاب "ناگفته های انقلاب" اثر ابراهیم یزدی. سال ١٣٧١ به دیدن مرحوم مهندس بازرگان ‏رفتم و صحبت از جنگ ایران و عراق شد، از ایشان پرسیدم که: "آیا واقعا نمی‌شد از این جنگ پیش‌گیری کرد؟" بازرگان ‏خاطره ‌ای را در این زمینه نقل کردند: "" پنج ماه قبل از حمله صدام حسین به ایران در ٣٠ فروردین ١٣۵٩، تیتر بزرگ روزنامه کیهان این بود: "امام ارتش عراق را به قیام بر علیه صدام دعوت کرد". در اوایل اردیبهشت ١٣۵٩ شورای انقلاب از من خواستند برای رسیدگی به مسئله مهمی جلسه شورا را تشکیل دهیم، وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد گفتند آقای دعایی ‏گزارشی دارند. آقای دعایی گفت: "در چند ماه‌ اخیر هرچند روز یکبار مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق ‏اعتراض می‌کنند، اما هفته گذشته شخص صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید خود نسبت به دخالتها گفت: این وضع برای من قابل تحمل نیست، شما بروید تهران و به آقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر مایلند خود من (صدام) شخصا به ایران می ‌آیم تا با مذاکره اختلافات را حل کنیم و اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند یک هیئت ‏عالی رتبه به ایران می‌فرستم و یا آنها یک هیئت برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات حل ‏شود چون در صورت ادامه این وضع مطمئن باشید که به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد" شورای انقلاب تصمیم می گیرد که آقای دعایی به همراه مهندس بازرگان و دکتر بهشتی برای تعیین تکلیف به دیدار آیت الله خمینی بروند، در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا و تهدید صدام را ‏بیان می‌کند و آیت الله در پاسخ به او میگوید: محلش نگذارید !! -سپس مهندس بازرگان شروع به صحبت می‌کند: باید توجه کرد که امروز موقعیت ما در ‏جهان به علت انقلاب چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم همه از طرف مقابل حمایت خواهند کرد.. از این گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان ارشد آن خوب نیست و به کلی فاقد روحیه لازم برای جنگیدن است بنابراین واجب است از وقوع هرگونه جنگ احتمالی پیشگیری کنیم. آقای خمینی باز می گوید: محلش نگذارید.... این بار دکتر بهشتی شروع به استدلال می‌کند که خمینی تحمل نمی کند و از جای خود برمی خیزد و برای بار سوم می گوید: گفتم که محلش نگذارید و به طرف ‏در حرکت می‌کند. آقای دعایی که خیلی ناراحت شده بود می‌گوید: "آقا من دیگر به بغداد نمی ‌روم". ‏خمینی پس از تامل کوتاهی رو به طرف دعایی می‌کند و می گوید: "وظیفه شرعی‌ به تو می‌گوید که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شود از اتاق بیرون می‌رود." مدتی بعد عراق به ایران حمله کرد.""