عبدالحمید معصومی تهرانی: در اسلام «مقدس» نداریم
آیتالله عبدالحمید معصومیتهرانی به زمانه میگوید نه تنها در اسلام تقدس وجود ندارد، بلکه دستوری بر کشتن افراد به دلیل ابراز عقیده مخالف و یا کشیدن کاریکاتور نیز نداریم.
خبر سر بریدن ساموئل پاتی، معلم فرانسوی به دلیل نشان دادن کاریکاتورهای پیامبر اسلام در بحثی مربوط به آزادی بیان به شاگردانش، بار دیگر اروپا را در شوک و هراس فرو برد و یادآور حمله تروریستی سال ۲۰۱۵ به دفتر مجله «شارلی ابدو» شد، که به جان باختن ۱۲ نفر انجامید.
این اقدام تروریستی که توسط جوانی ۱۸ ساله صورت گرفت، جرقه مجموعهای از حملات مشابه در فرانسه و اتریش شد. دفاع امانوئل مکرون از آزادی بیان در فرانسه و محکوم کردن قتل ساموئل پاتی بدون اشاره به ریشههای تاریخی اسلامهراسی در این کشور و عدم تفاوت قائل شدن میان مسلمانان و اسلامگرایان و نیز ایستادن در جبهه اسلامهراسان، اعتراض جوامع مسلمان نسبت به آنچه «توهین به مقدسات» خوانده میشود و درخواست بایکوت خرید کالاهای فرانسوی از سوی کشورهای اسلامی را به همراه داشت.
در این میان اگرچه واکنش بخشی از مسلمانان ــ از سران کشورهای اسلامی گرفته تا روحانیون و بخشی از مردم عادی ــ به حد کافی در محکومیت قتل معلم فرانسوی و اعمال خشونت به نام دین نبود، اما بخشی از مسلمانان، از جمله مسلمان فرانسه نیز این ترورها را محکوم کردند؛ محکومیتی که اما بازتاب گستردهای نیافت.
چرا جوامع اسلامی قتل و خشونت مخالفان و منتقدان را محکوم نمیکنند، بلکه آن را امری مشروع در چهارچوب فرامین دینی میپندارند؟ آیا اسلام در بطن خود دینی خشونتمحور است؟ چرا تقدسزدایی در اسلام تحقق پیدا نکرده و نواندیشان دینی در این زمینه منفعل هستند؟
زمانه در جستوجوی پاسخ به این پرسشها با آیتالله عبدالحمید معصومیتهرانی که سالهاست در زمینه صلح و رعایت حقوق شهروندی و انسانی فارغ از باورهای مذهبی و اعتقادی فعالیت میکند، گفتوگو کرده است. عبدالحمید معصومی به زمانه میگوید نه تنها در اسلام تقدس وجود ندارد، بلکه دستوری بر کشتن افراد به دلیل ابراز عقیده مخالف و یا کشیدن کاریکاتور نیز وجود ندارد. به گفته او برخی جریانهای میانهرو اسلامی این دست ترورها را شدیدا محکوم میکنند، اما بازتاب داده نمیشود.
■ فرزاد صیفیکاران: اخیرا فرانسه و اتریش شاهد حملات تروریستی به دلیل توهین به مقدسات اسلام بودند. مرگ دلخراش معلم فرانسوی به سبب نشان دادن کاریکاتورهای پیامبر اسلام به شاگردانش واکنشهای گستردهای در میان جوامع مسلمان سراسر جهان به همراه داشت، اما این واکنشهای مملو از خشم نه در محکوم کردن این قتل فجیع، بلکه در اعتراض به نشان دادن کاریکاتور پیامبر اسلام در کلاس درس و نقد آزادی بیان بود. شما این موضوع را چگونه ارزیابی می کنید؟ این حق تا چه اندازه برای مسلمانان مسلم است که گرفتن حق حیات دیگری را صرفا به دلیل انتقاد یا به عبارتی «توهین به مقدسات» امری مشروع میدانند؟
آیتاالله عبدالحمید معصومیتهرانی: اساسا این رفتار هیچ مبنای دینی ندارد، یعنی شما در هیچکجا از متون دینی، من کاری به روایات ندارم زیرا روایتهای زیادی داریم، بلکه منظورم از متن قرآن و آن روایاتی است که با قرآن تطبیق میکند، هیچ دستوری مبنی بر اینکه اگر کسی به دین یا پیامبر توهین کند باید او را کشت وجود ندارد. ولی بالاخره در این دوره یک قرائت رادیکالی سر برآورده که به آن سدههای اول هجری بر میگردد. این قرائت وجود دارد و من معتقدم اتفاقا خود غرب به این قرائت علاقه دارد، اما چرا نمیدانم. ولی با توجه به تجربهای که من داشتم غربیها هم تمایل دارند این اسلام رادیکال بیشتر رشد کند. در مورد محکوم کردن چنین اقدامهایی قطعا محکوم است، اصلا ما همچنین چیزی را نداریم، اما متاسفانه هیچوقت آن محکومیتها انعکاس پیدا نمیکند. یکی از گلهمندیهای من هم از رسانهها همین است.
آقای مکرون در رابطه با این مسئله از موضع آزادی بیان صحبت کرده و اعلام کرده از آزادی بیان دفاع میکند که بسیار پسندیده است و افرادی که این قتل را انجام دادهاند هیچ مبنایی [دینی] برای کارشان ندارند و مسلمانها میبایست با این روش مقابله کنند.
ولی شما در نظر بگیرید همان سال که موضوع کاریکتاتورها در مجله شارلی ابدو به وجود آمد و کاریکاتوریستها را به رگبار بستند، ما تعدادی از فعالین مدنی که اکنون اکثرا در زندان به سر میبرند، قرار شد از بابت محکومیت به رگبار بستن مردم در این مجله به بهانه کشیدن کاریکاتور پیامبر اسلام و همچنین ابراز همدردی با ملت فرانسه یک هدیه را به مردم فرانسه تقدیم کنیم. دوستان این وظیفه را بر عهده من گذاشتند، ما هم با سفارت فرانسه مکاتبه کردیم واعلام داشتیم این اقدام را صریحا محکوم میکنیم و میخواهیم با مردم فرانسه ابراز همدلی و همدردی کنیم، ولی متاسفانه هیچ جوابی به ما ندادند.
اگر بحث از آزادی بیان است که آقای مکرون مطرح میکند، این باید از دو طرف باشد، نمیشود شما فقط اسلام رادیکال را منعکس و مورد انتقاد قرار دهید، ولی آن بخش که اسلام متعادل است را به شکلی در پوش بگذارید. این تنها یک نمونه است، در طول این سالها من موارد مختلفی را شاهد بودهام.
متاسفانه مسلمانان و متفکران دینی هم ضعیف عمل میکنند. آنها هم منفعل شدهاند در مقابل یکسری افراد که دهنهای گشاد و رفتارهای خیلی تندی دارند، حتی با منتقدینی که مسلمان هم هستند. در غیر اینصورت اساسا در بطن دین همچنین دستوراتی نیست، ولی برداشتهای نادرستی شکل میگیرد و قرائتهای ناصوابی هم از هر متنی ممکن است صورت بگیرد، حتی در مسیحیت و یهودیت میتوان یک تفکر رادیکال درست کرد. کما اینکه میدانید در مسیحیت هم چنین مواردی وجود دارد. اما به نظر من پشت این موضوعات بعضی مسائل سیاسی هم وجود دارد، صرفا نمیشود گفت مسلمانها اینگونه هستند. اگر من محکومش بکنم صدای من به جایی نخواهد رسید.
■ شما اشاره کردید که در بطن دین دستور به چنین اقدامهای خشونتآمیزی وجود ندارد، اما در قرآن آیات متعددی از مقابله با کفار و برخورد شدید با آنها موجود است، نظر شما در مورد این آیات چیست؟
ــ این آیات برای زمان مشخصی است. مسئله این است که ما نه روایات صحیح و درستی داریم و نه تاریخ دقیقی از صدر اسلام. به دلیل اینکه تاریخنگاری و روایتنویسی از اواسط قرن دوم هجری شروع شد و در طول این دو قرن بسیاری مسائل افزوده و کم شده است. قرآن متنی است که ما میتوانیم به ضرس قاطع بگوئیم در دوران ابتدایی اسلام نوشته شده، نه صد در صد در زمان پیامبر چون بحثهای مختلفی وجود دارد، اما مطمئنا در همان دهه اول اسلام و مشخصا در زمان عثمان مدون و به صورت مکتوب در آمد.
در این قرآن آیاتی وجود دارد که مربوط به یک واقعه زمانی است، اتفاقی افتاده و آیهای نازل شده و شما از طریق این آیه میتوانید شرایط آن مقطع زمانی را به دست بیاورید، اما بدین معنا نیست که احکام آن آیه برای همه زمانها و دوران جاری است. مثلا آیاتی وجود دارد در مورد اینکه اگر کسی به خانه پیامبر رفت، زیاد ننشیند و زود برود، ولی مگر الان پیامبر وجود دارد؟ یا آیه دیگری میگوید صدایتان را در مقابل محمد بلند نکنید، این نشان میدهد بر سر محمد فریاد میکشیدند و یک مقطع تاریخی را برای ما تعریف میکند، ولی حکم نیست، الان که پیامبر زنده نیست. این نشان میداد در آن زمان با پیامبر جنگ و جدل میکردند و صدایشان را هم بالا میبردند. جریان کفار هم مشخصا در آن محوری که پیامبر مبعوث شده بود صحبت شده، نمیشود از دروناش یک حکم بیرون کشید.
مشکل عدهای از مسلمانان این است کل آیات قرآن را به تمام دورانها و زمانها تعمیم میدهند، در صورتی که اصلا چنین چیزی نیست. هیچکجا در قرآن گفته نشده این کتاب برای همه دورانهاست. حتی برای همه مکانها هم نیست. بعثت پیامبر برای این بود عربهای منطقه حجاز را هدایت کند، قرار نبود کل جهان را هدایت کند. اینکه بعدا مسلمانها تا اسپانیا لشکر کشیدند ربطی به اسلام و محمد نداشت، این همان قاعده کشورگشایی است که هرکس قدرت میگرفت کشورگشایی میکرد، ایرانیها و رومیها هم همین کار را میکردند، حتی تا این همین اواخر در جنگ جهانی دوم هم رخ داد. کشورگشایی متاسفانه در سرشت بشر وجود دارد، این ربطی به خود دین نداشته، سواستفادهای بود که در آن دهه اول متاسفانه از دین صورت گرفت.
متاسفانه همان رفتارها در این دوره هم ظهور پیدا کرده. مثلا زمانی که عربها حمله کردند و مصر را گرفتند، سر مجسمه ابوالهول بیرون بود ولی شما در جایی نمیبینید آنها رفته باشند مجسمه را تخریب کنند. یا در حمله به ایران آن آثار دوره هخامنشی که برجای مانده بود را تخریب نکردند. ولی اکنون داعش را داریم که تمام آثار تاریخی را تخریب میکند. ما به جایی رسیدهایم که به سمت بیمنطقی بیشتر میرویم تا منطق و کارهایی میکنیم که حتی مسلمانهای اولیه هم انجام ندادند. این دیگر ربطی به متن دین ندارد، اگر در متن همچنین چیزی آمده بود قطعا آنها مسلمانتر از داعشیها بودند و با تفکرات پیامبر آشنایی مستقیم داشتند. اما اینها همه آثار باستانی را بُت میدانند و تخریب میکنند.
■ چرا تاکنون نواندیشان و روشنفکران دینی مسلمان به سمت تقدسزدایی نرفتنهاند یا بهتر بگویم حتی به آن نزدیک نشدهاند؟ آیا فکر نمیکنید تا زمانی که تقدسزدایی در بطن اسلام شکل نگیرد کماکان شاهد چنین خشونتهایی به نام دین خواهیم بود؟ آیا تقدس برخی احکام و شخصیتها در اسلام ازلی است؟
ــ با شما موافقم، چون اصلا ما چیزی به اسم مقدس نداریم، مقدس را ما درست کردیم و به مرور چنان جاافتاده که نمیتوان کاری با آن کرد. من روشنفکر دینی را به آن شکل قبول ندارم، چون بحث روشنفکری خارج از دین است، دین روشنفکربردار نیست. ولی میتوان دین را بازنگری کرد و منطقیتر به آن نگریست و اسم این را نواندیشی یا روشنفکری دینی بگذارید.
اما آنچه ما به عنوان روشنفکر میشناسیم به عنوان مفهومی که در غرب به وجود آمد، آن برداشتی خارج از تفکرات دینی است، یعنی در واقع نگاهی است که بشر به محیط اطراف، زندگی و خودش، خارج از نگاه دینی دارد. ما نمیتوانیم جهان را بر اساس دین ببینیم، دوران آن بخش به سر آمده و اکنون بشر علم و تجربه علمیاش بیشتر شده، نمیتوان مانند صد سال پیش دنیا را بنگریم، علم چشم و گوش ما را بسیار بازتر کرده، نگاهمان را وسیعتر کرده است. بنابراین روشنفکری را نباید با دین قاطی کرد. اما چرا نواندیشان دینی به سمت این موضوع نمیروند، به نظر من آنها خود درگیر یکسری از همین اشکالات دینی هستند و راهکارش را نمیدانند. آگاهند اشکال کجاست، ولی نمیدانند چگونه باید با آن برخورد کرد.
موضوع دیگراین است که طیف مسلمان عامهاش یک جهالت دینی در آن وجود دارد، از همان کودکی برخی مسائل به آنها آموزش داده میشود و همین برایشان یک باور مسجل شده و قادر نیستند به هیچ وجه بپذیرند که خارج از این چهارچوب هم میتوان فکر کرد. آن رنسانس فکری در اسلام به وجود نیامده و چون هنوز به وجود نیامده نواندیشهای دینی هم نمیتوانند ذهنشان را باز کنند. اول باید به موضوعی شک کرد تا بتوان برای آن یک راهکار هم یافت، ولی وقتی یک نگاه قدسی وجود دارد، نمیتوان برایش راهکار پیدا کرد، چون آن را مقدس میدانند.
اول از هر چیز نواندیش دینی باید به آن باورهایی که دارد شک کند تا بیاید به یقین برسد، ما از آن شک ترس و واهمه داریم.
■ با توجه به شرایط موجود، به نظر شما تا چه اندازه لزوم و نیاز تقدسزدایی در بطن اسلام احساس میشود؟
ــ خیلی زیاد. ولی متاسفانه این کار را انجام نمیدهند. یکسری اشکالات هم در تفکرات شیعی و هم در تفکرات اهل سنت وجود دارد. «عصمت» در بین مسلمانان بسیار مسئله خاصی است، در صورتی که در ادیان ابراهیمی ما چیزی به اسم «عصمت» نداریم. تصوری که یهودیها در رابطه با موسی دارند با آن نگاهی که مسلمانها در رابطه با محمد دارند، زمین تا آسمان متفاوت است. آنها اول قبل از هر چیز موسی را انسان میبینند، با اشتباهات و خطاهای مختلف.
در رابطه با حضرت موسی یک فیلم طنز در شبکههای اسرائیلی پخش شد و من اینجا این فیلم را به یکی از خاخامهای یهودی نشان دادم، نگاه کرد و کلی خندید، گفتم ناراحت نیستی؟ گفت نه چرا باید ناراحت شوم، موسی هم قبل از هر چیز آدم بود، مگر خداست؟ ما که موسی را نمیپرستیم، ما خدا را میپرستیم. این منطق در بین مسلمانان وجود ندارد، ما ادعا میکنیم که خدا پرستیم، ولی مدام حرف از روایات میزنیم، پیامبر اینطور فرمود، پیامبر آنطور فرمود. در طول ۲۳ سالی که پیامبر مبعوث شد کل آیاتش همین یک جلد قرآن است، ولی ۱۰ برابر آن روایات داریم، که اتفاقا خلاف همان آیات قرآن است. مثلا در قرآن ایرادی از قوم یهود گرفته شده که خلاف دستورات تورات حکم درست کرده و آن را از جانب خدا اعلام کردند، اکنون ما هم چیزی به اسم روایات ساختهایم، هر جا کم میآوریم به روایات متوسل میشویم، چون دستوری در قرآن بابتش نداریم.
بنابراین ناچاریم شخصیت خاصی از محمد بسازیم. جدای از این در رابطه با خلفای راشدین هم همین موضوع را در بین اهل سنت داریم، همین را در شیعه برای ائمه داریم و کلا در مورد یکسری افراد که همه دیگر نیستند، مطالبی هم که به دست ما رسیده معلوم نیست درست باشد و سندش هم باز مبنای روایی دارد و هیچکدام مبنای علمی ندارد، اما به خاطر آنها جنگ و جدل میکنند.
اول باید موضوعی را منطقی نگاه کرد، راهش همین است که ببینیم مثلا عمر بن خطاب همه کارهایش درست بود؟ اگر چنین حرفی بزنید گروهی شاکی میشوند، باز سنیها خلفا را معصوم نمیدانند، اما در تشیع اگر بگویید آیا حضرت علی همه کارهایش درست بود مهدورالدم میشوید، صرفا به دلیل اینکه علی را زیر سوال بردهای. علی هم در وهله اول انسان بود و وحی هم که به او نمیشد. نتیجتا ما با یک دُگماتیسمی در این تفکر اسلامی متاسفانه گرفتاریم که نمیتوان به سادگی از آن خارج شد. شاید برخی نواندیشان دینی هم این را فهمیدهاند، اما جرأت نمیکنند چیزی بگویند.
■ نظر شما در مورد کشیدن کاریکاتور شخصیتهای مذهبی چیست؟
- ما اساسا هیچ دلیلی از بابت [ممنوعیت] اینکه کسی بیاید تصویری بکشد، نداریم. وقتی چنین چیزی نیست نمیتوانیم در رابطه با آن نظر بدهیم که درست است یا غلط. ولی یک فرهنگی از قدیمالایام در میان مسلمانان وجود داشته که کشیدن تصویر، حتی تصور خوب را هم بر نمیتابند. در مورد کاریکاتور که میگویند استهزا کردهاند و نتیجتا نمیتوان هیچ صحبتی کرد. حتی نمیشود یک نقد منصفانه هم کرد. در همین حد هم برمیتابند تا بتوان در مورد چنین موضوعی صحبت کرد. شما در نظر بگیرید آقای سید کمال حیدری نه توهین کرده و نه استهزا، صرفا برخی اشکالات دینی، عقلی و فقهی گرفته، اما تکفیرش میکنند. این که دیگر کاریکاتور نیست. مشکل نه کاریکاتور کشیدن است، نه نقد کردن، اساسا این فرهنگ را به ما یاد ندادهاند که نقد کنیم و نقدپذیر باشیم. حالا استهزا که جای خود دارد، بماند که در قرآن هم چنین چیزی نیست. و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما، نهایت دستور قرآن این است که اگر کسی آمد حرفی را از روی جهل به شما زد، شما را مسخره یا حتی توهین کرد، به او بگویید خداحافظ.
تصویر کشیدن اگر در اسلام به شکلی تقبیح شده که البته آن هم لفظ حرام ندارد، ولی منع شده و آنها این منع را حمل بر حرام میکنند که این هم درست نیست. تقبیح شده به این دلیل که مثلا تمثال حضرت مسیح را میکشیدند در مقابلش زانو میزدند، بر این حساب بوده که حالتی بُتگونه و خداگونه باشد. الان فرهنگ هم فرق کرده و اینها هنر است و هیچکس به منظور بُت و غیره استفاده نمیکند، این بر میگردد صرفا به عدم به روز شدن ذهن ما. هنوز ذهن ما در دهه اول و دوم هجری گیر کرده و به قرن چهاردهم نرسیدیم.
■ آیا میتوان از بطن ادیان به راهی برای دستیابی به صلح رسید؟
موضوع دین یک موضوع شخصی است. از چه نظر میگویم شخصی، به این دلیل که بنیان ادیان قومی است و در میان ادیان یک دین جهانی نداریم. تنوع و تکثر زبانها، فرهنگها و آداب را داریم و این موضوع در قرآن به رسمیت شناخته شده است. در قرآن نقل شده که اگر ما میخواستیم تمام مردم را به یک امت تبدیل کنیم این کار را میکردیم، اما چون هدفمان این امر نبوده آن را انجام ندادیم و بنابراین دین یک امر شخصی است و یک امر جهانشمول و اجتماعی نیست.
دین را انسانها تبدیل به یک ابزار و دکان قرار کردند، خود دین این موضوع را رد میکند. اگر از منظر اسلام و قرآن نگاه کنیم، دین اسلام به کسی کاری ندارد. ما میگوییم احترام متقابل، حفظ حق و حقوق متقابل و به همین موضوع در قرآن پرداخته شده که همان «صلح» است، یعنی زندگی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر بدون اینکه کاری به کار دیگری داشته باشیم و بر حسب دین، نژاد، جنسیت و… نسبت به دیگر انسانها تبعیض قائل نشویم.
تبعیض در تمام مسائل نهتنها در مسئله دین، در تمام جوامع بشری اشکال دارد، ما هنوز نتوانستهایم از مسئله تبعیض جنسیتی کاملا خارج شویم و هنوز در حال تلاش هستیم برای گذر از آن. در منطقه خاورمیانه به دلیل اینکه درگیر مسائل دینی و مذهبی هستیم متاسفانه هنوز نتوانستهایم از تبعیض دینی خارج شویم و به بُعد انسانی ماجرا نگاه کنیم. این امر در صورتی امکانپذیر است که رسانهها بخل نداشته باشند و حرفها را انعکاس بدهند. شما میگویید من محکوم نکردم چرا، ولی من اطلاع دارم تعدادی از نواندیشان دینی این موضوع را صریحا محکوم کردند، اما این موضوع در چند رسانه انعکاس پیدا کرده و بازگو شده؟ اصلا به این موضوعات توجه نمیشود.
مردم باید حرفها را بشنوند، وقتی حرف به گوش مردم نمیرسد مردم هم فکر میکنند دین همین است، بنابراین باید حرف طرف مقابل را هم انعکاس داد، وقتی به گوش مردم نمیرسانند آنوقت من فکر میکنم تعمدی در پشت پرده وجود دارد یا اینکه توجهی به این قضیه ندارند.
■ به نظر شما دلیلش این نیست که واکنشها در محکوم کردن اقدامهای خشونتآمیز و تروریستی به مراتب کمتر از دیگر واکنشها است؟
خب باید چکار کرد؟ به خیابانها رفت؟ در این موضوعی که شما مطرح میکنید شکی نیست اما آن طرف قضیه [مسلمانان افراطی] سر و صدای بیشتری دارند، اما اینگونه نیست که اینطرف ماجرا [مسلمانان میانهرو] هیچ صدایی نداشته باشند. زمانی که آمریکا به افغانستان حمله کرد و بساط طالبان را برچید، من برای آقای بوش نامهای نوشتم که شما توانستید با قدرت نظامی، طالبان را به زیر بکشید، اما به این نکته باید توجه کنید که «طالبانیسم» یک اندیشه است و این اندیشه را نمیتوان با نیروی نظامی از بین برد، شما باید به بخش متعادل مذهبی توجه کنید و برای آن بخش وقت و نیروی بیشتری بگذارید - که در افغانستان کم نبودند -. نوشتم باید فضا را برای آنها باز بگذارید که بتوانند مباحث خود را بهراحتی ابراز کنند. به این مسئله توجه نکردند، اکنون بعد از گذشت این همه سال مجبورند با طالبان مذاکره کنند، آنها هم اکنون به کمتر از عمارت اسلامی قانع نیستند. با نیروی نظامی نمیتوان به جنگ یک اندیشه غلط رفت.
بله تعداد محکوم کنندگان کم است و سر و صدایی به آن صورت ندارند، اما همانطور که گفتم تعمدی در بازتاب دادن آنها وجود دارد. مثلا اگر در چهارچوب ایران صحبت کنیم، چون مشکل دینزدگی هم وجود دارد، در بین همزبانان و هموطنهای خودمان تعمد بیشتری جریان دارد. یعنی برخی میگویند باید کلا بساط دین را جمع کرد که همین هم باز درست نیست، چرا؟ چون ما در ایران فقط شیعه نداریم، سنیها هم هستند که اتفاقا خیلی معتقدند، در حال حاضر آخوند شیعه بر مسند قدرت قرار گرفته است که مردم از آخوند شیعه زده شدهاند و به این معنی نیست که اعتقاد مردم به آخوند سنی و اسلام از بین رفته باشد، آن اعتقادات سرجایش هست.
از طرفی افرادی هم اظهارنظر و حرفهای عجیبی میزنند، میگویند باید کل اسلام را از ایران پاکسازی کنیم، این جز راهانداختن یک جنگ مذهبی هیچ خاصیت دیگری ندارد. نباید احساسی به موضوع نگاه کرد، باید معقول در مورد این قضایا فکر کرد.
من فقط این امید را دارم که در ایران با تجربه این حکومت دینی فعلی، مانند آلمان که پروتستانیسم در آنجا بنیان گذاشته شد و در همهجا ترویج پیدا کرد، یک تفکر اسلامی با روشبینی شکل بگیرد و قطعا وقتی کشورهای دیگر نتیجه مثبت آن را ببینند به آنجا هم سرایت پیدا میکند.
اما راه دشواری است چون شما با افرادی مواجه هستید که دچار یک جهالت کورند و گمان میکنند بسیار عالم هستند.
در همین زمینه:
نظرها
ایراندوست
در میان این آرایشگران دین اسلام و مذهب شیعه، شاید سید کمال حیدری را بتوان صادقترین اینها دانست که فضای بحث و جدل در داخل حوزهها را برای بیرونیها افشأ کرد. اینکه روحانیون ردههای بالا بر دو گروه هستند : ۱-حدیثیها که به روایات و قصههای محمد، خلفا و ائمه که در طول تاریخ ساخته و پرداخته شدند باور دارند و استناد میکنند و ۲- قرآنیها که نوشتههای قرآن زمان عثمان را ملاک قرار میدهند. قرآنی که در ۱۹۲۱ میلادی در مصر جمعآوری شده و محتویات آن، قابل تردید است. گویا ۳ قرآن مختلف وجود دارد و قرآن پیدا شده در صنعا یمن هم در دست آلمانیها است و هنوز بطور کامل ترجمه نشده و شاید هم بدلایل سیاسی هیچوقت منتشر نشود ! هر کسی از ظن خود شد یار خود .... از درون خود نجست اسرار خود... با پوزش از مولانا بخاطر دستکاری در شعرش !
داود بهرنگ
با سلام به آقای معصومی گرامی من این جا ـ در دو بخش ـ بر آنم تا روشن کنم که کدام دید ـ در کار دین ـ منجر به درک اسلام در معنای حقیقی می شود و کدام دید ـ چون از اساس عبارت از عادات پیشینیان است ـ راه به کژبینی می بَرَد. و همین جا بگویم که من همۀ قرآن را "قرآن محمدی" در معنای بی کم و کاست و همۀ "صحیح بخاری" و "صحیح مسلم" را گفتار و کردار پیامبر ـ به روایت همگنان او ـ در معنای صحیح و غیر تحریف شده می دانم. و بگویم که بشر در سه دورۀ تاریخی به سر برده است. (1) عصر جادو (2) عصر دین (3) و عصر عقل. و اسلام در این میان تا محمد دین در معنای ترکیبی عصر جادو و دین است و محمد آنگاه ـ با قرآنش ـ پیامبر گذار از دین به عقل است. بخش اول محمد در دورۀ آخر زندگانی اش سخت نگران روزگار پس از درگذشتش بود. بارها و بارها از "فتنه" سخن راند. بخارایی می نویسد؛ گفته اند که گفت پس از من رویدادها خواهید دید؛ سخت ناخوشایند. (صحیح بخاری ف ج 7 ص 373) پرسید حسی را که من دارم شما هم دارید؟ گفتند نه. گفت فتنه ها می بینم که چون باران به خانه هاتان می بارد. (صحیح بخاری ف ج 7 حدیث 7060 ص 377) گفته اند که اُمِّ سلمه ـ همسر پیامبر ـ گفت باری پیامبر نیم شبی از خواب جست و می گفت: شود که آبرومندان بی آبرو گردند. سبحان الله! چه فتنه بارانی است امشب! وه که انگار درِ خزائن را گشوده اند! خفتگان را بیدار کنید! (صحیح بخاری؛ ف ؛ ج1؛ حدیث 115 ص 73) ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) آقای معصومی عزیز! در دورۀ آخر زندگانی پیامبر اتفاق بسیار بسیار ویژه ای هم روی داد که در 1400 سال گذشته کسی حتی نیم نگاهی به آن نینداخته است. بخارایی می نویسد که گفته اند باری؛ پیامبر به سخن ایستاده بود و داشت [شمرده شمرده] می گفت: «من از برای فردای شما نگرانم.» [چندان که مرا پیداست سرافکنده خواهید شد. به دزدی و قتل و غارت و جرم و جنایت و به لجن در خواهید افتاد.] کسی به ناگاه از جای جست و سر زده چیزی پرسید. [و پرسشش چون تیر از کمان جَست و به هر جا خورد و به سرها آوار وحشت و سکون و سکوت ریخت.] بخارایی می نویسد: فَقَامَ رَجُلٌ فَقالَ يا رَسولَ اللَّهِ، أَوَيَأْتي الخَيْرُ بالشَّرِّ؟ [سخت ساده] پرسید: پیامبرا! شود آیا ما از آنچه که اکنون به زعم شما خیر است به ناگهان به فردایی برسیم که به زعم شما شر است؟ می نویسد که گفته اند این پرسش پیامبر را سخت تکان داد. همگان دیدند که از سر و رویش عرق ریخت. و همگان آنگاه در سکوتی آکنده از بیم فرو رفتند. «گمان بردند که اکنون آیه در نکوهش آنان نازل خواهد شد.» هر چه و هر که اکنون این جا و در این لحظه چشم به دهان پیامبر دوخت. از برای بیان ژرفای این سکون و سکوت گفته اند که: «انگار پرنده به سرهاشان نشسته بود و بیم آن می رفت که پر زَنَد و به پرواز در آید. کسی دیگر از جایش تکان هم نمی خورد.» [«وَسَكَتَ النَّاسُ كَأنَّ علَى رُؤُسِهِمُ الطَّيْرَ»] ادامه در 3
داود بهرنگ
(3) بخارایی در ادامه می نویسد: پیامبر آنگاه بار دیگر لب به سخن گشود و [تُندی] گفت: آن که همین چند لحظه پیش از من در بارۀ خیر [و شر] و چیزی در این باره پرسید کو؟ کجاست؟ پرسشگر [که اکنون بیمناک بود] هیچ نگفت. پیامبر بار دیگر پرسید: که بود که از من در بارۀ خیر [و شر و چیزی در این باره] پرسید؟ مرد همچنان نشسته بود و هیچ نگفت. و پیامبر بار دیگر پرسید و پرسشش در ژرفای خاموشی فرو شد و از پی اش هیچ پاسخی برنیامد. پیامبر پس دست به سر و رویش برد و عرقش را پاک کرد و [به بانگ بلند] گفت: نه! هرگز! به خیر از خیر می رسیم؛ نه هیچ چیزِ دیگر. «إنَّ الخَيْرَ لا يَأْتي إلَّا بالخَيْرِ» [وقتی به شر می رسیم نشانگر آن است که راه را ـ گوسفند وار ـ در پی گرگان رفته ایم.] سپس گفت: بگویم که گُل و سبزه و طراوت با بهار می آید. از این خاک ـ در این بین ـ گیاه سمّی هم می روید... [مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ!] (صحیح بخاری ؛ فارسی ؛ ج3؛ حدیث 2842 ص 369) مسلم نیشابوری در "صحیح مسلم" می نویسد: [در روایتی که به دست من رسیده؛] پیامبر سکوتی طولانی کرد. آنگاه رو به پرسش گر کرد و گفت: می شود آیا پرسشت را تکرار کنی؟ مرد گفت: پرسیدم: می شود آیا از خیر به شر برسیم؟ پیامبر گفت: [نه؛ هرگز!] ما [تنها] از خیر به خیر می رسیم و الی آخر. بخارایی می نویسد: گفته اند که باری پیامبر نخست به مزار کُشتگان جنگ اُحد شد. آنگاه به مسجد شد و به سخن ایستاد و [از جمله] می بگفت: من پیش از شما درخواهم گذشت. نزد خدا به روز قیامت گواهتان خواهم بود ... قسم به خدا که من از برای پس از درگذشتم نگران این نیستم که شما از اسلام برگردید و مشرک شوید. من نگران آنم که شما را فرصت دست دهد و شما از برای پول و ثروت سر از پا نشناسید و از برای پیشی گرفتن از هم مسابقه دهید. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج 4؛ حدیث 3596 ص 195) و (صحیح بخاری؛ ف؛ ج 7؛ حدیث 6426 ص 31) ادامه در 4
داود بهرنگ
(4) بخارایی جای دیگر در این رابطه می نویسد: گفته اند باری پیامبر به مسجد شد و به سخن در ایستاد و [از جمله] می بگفت: قسم به خدا که مرا بی چیزی شما نگران نمی کند. من نگران آنم که شما را فرصت دست دهد و شما از برای پول و ثروت سر از پا نشناسید و از برای پیشی گرفتن از هم مسابقه دهید و آنگاه نشان از تاک و از تاک نشان نماند. (صحیح بخاری؛ حدیث 3158) و (صحیح بخاری؛ ف؛ ج 3؛ حدیث 3158 ص 541) و بنا به نوشتۀ بخارایی پیش در آمد پرسش خارق العادۀ «هَل یَأتِی الخَیرُ بِالشَّرِّ» یکی از همین روزهای پُر شماری بود که پیامبر بارها و بارها نگرانی خود را ـ از برای پس از درگذشتش ـ با همگنانش در میان نهاد. ابوسعید خُدری در شرح این رویداد گفته که پیامبر به سخن ایستاد و [از جمله] می بگفت: مرا فرصت های نیکی که شما را دست خواهد داد نگران می کند. [به سان زمینی که کشت ورز خود را زیاد بَر دهد.] ابوسعید گفته که کسی توضیح بیشتری خواست. پیامبر گفت که نگرانم سر از پا نشناسید و خود را درگیر تجملات زندگی کنید. و این جا بود که کسی برخاست و پرسید: می شود [و یا چگونه می شود] جامعه از خیر [و یعنی از وضعیت خیری که اکنون ـ بنا به درک شما ـ در زمان خود شما در آن به سر می بریم فردا پس از شما ناگهان] به شر برسد؟ و پیامبر خُشکش زد. آنگاه ما به آن کس که این پرسش را در میان نهاده بود به دیدۀ تحسین نگریستیم. پیامبر چنان ساکت شد که گمان بردیم دارد به او وحی می شود. پس از مدتی به خود آمد و عرق پیشانی اش را پاک کرد و گفت: آن که این پرسش را از من کرد که بود؟ مرد برخاست و گفت من ! پیامبر گفت: در پاسخ ات بگویم که نه! هرگز! جامعه تنها از خیر به خیر می رسد. پیامبر آنگاه از بهار و از رشد گیاه و سبزه و از آنچه که او را نگران می کرد سخن به میان آورد. [مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ!] (صحیح بخاری؛ ف؛ ج7؛ حدیث 6427 ص 32) ادامه در 5
داود بهرنگ
(5) بخش دوم خاستگاه دین دستگاه «تصدیق ـ تکذیب» عصر دین است. در عصر دین بی دین نیست. و یعنی آدم بی دین در عصر دین نیست. این است که در هیچ کتاب دینی ـ نه در تورات، نه در انجیل و نه در قرآن (1) واژۀ بی دین نیست. (2) سخن از فرد بی دین هرگز به میان نیست. (3) مخاطب ادیان هم هرگز آحاد بی دین نیستند. هم موسی و هم فرعون ـ هر دو ـ در دستگاه نظری تورات و انجیل و قرآن دین دارند. عیسی و نیز آنانی که نخواستند سر به تن عیسی باشد ـ هر دو ـ دین دارند. ابوجهل و محمد بن عبدالله ـ هر دو ـ دین دارند. اسلام هرگز برای دیندار کردن فرد بی دین نیست. اسلام هرگز برای دیندار کردن فرد عاقل هم نیست. اسلام برای آن است که فردی که دین دارد و باورمند به دین است اما ابله است عاقل گردد. ابراهیم نبی ـ بنیانگذار دین اسلام ـ به روایت قرآن محمدی می گوید: اُفٌّ لَکُم ... أفَلَا تَعقلونَ؟» نمی گوید « اَفَلَا تؤمنونَ؟» نمی پرسد شما چرا دین ندارید؟ می پرسد شما چرا عقل ندارید؟ پرسش در بارۀ دین نیست؛ می گوید و می پرسد: شما پس چرا ابلهید؛ آن هم این قدر زیاد؛ سخت تمام! اسلام از برای از میان بردن شرک است. و تنها از برای از میان بردن شرک است. ازیرا که شرک هر آن برانگیزانندۀ پاسخی پیشین در ذهن فرد مشرک است. فرد مشرک در قرآن فردِ دیندارِ و دانایِ ابلهی است که از پیش دارای دانش کاذب است. هر جا و هر زمان همه اسباب و علل همه رویدادها را از پیش می داند. می داند که چرا باران می بارد. چرا کسوف می شود. چرا جوامع منهدم می گردند. چرا آدمیان می میرند. چرا به دنیا می آیند. چرا کامیاب می شوند. چرا ناکام می مانند. و فرد مشرک یا کافر به این ترتیب پاسخی پیشین از بهر هر پرسش ـ در انبان ذهنش ـ دارد. ادامه در 6
داود بهرنگ
(6) اسلام از برای خالی کردن انبانِ ذهنِ فردِ دیندار و مشرک و یا کافری است که ذهنش پُر از پاسخ های پیشین است. اسلام می گوید: خدای بارانی که تو در ذهنت داری پوشالی است. خدای کسوفی که تو در ذهنت داری پوشالی است. خدایی که نگرانی جامعه ات را در هم بکوبد پوشالی است. خدایی که نگرانی جانت را بگیرد پوشالی است. خدایی که هر آن امید داری زنت را باردار کند پوشالی است. خدایی که این را کامیاب و آن را ناکام می کند پوشالی است. و به این ترتیب می گوید: ای مشرک! ای کافر! ای ابله! همه پاسخ هایی که تو از پیش در ذهنت داری همه پوشالی است. همه خدایان را کنار بگذار و جایش به تک خدایی بیندیش که تو را به تدبّر و تفکر و تعقل فرا می خواند. خود را گرفتار عبودیت هیچ خدایی مینگار. خود را ـ تنها ـ بندۀ خدایی بدان که تو را به خودت وانهاده تا خودت اختیاردار و مسئول کار و کردار خودت و معمار سرنوشت خودت و آنگاه پاسخگو باشی. و آنگاه پاسخگو باشی. و آنگاه پاسخگو باشی. و آنگاه پاسخگو باشی ... و آنگاه پاسخگو باشی! و بایست توجه داشت که فرد مشرک و یا کافر نزد تورات و قرآن ـ به سبب بی شعوری اش ـ سخت منفور است. قرآن می گوید: میان گاو و گوسفند و فرد مشرک و یا کافر فرق نیست. می شنود اما شنوایی اش منجر به اندیشیدن نمی شود. هر چه بگویی خِیر خِیر به تو می نگرد. مشرک و کافر چون شنوایی و گویایی و بینایی اش از گوش و گفتار و بینایی مغزی اش در گسسته است توانمند به اندیشیدن نیست. هنگامی که بگوییش این بکن آن می نکن می گوید: این و آن من موروثی است. من آن می کنم یا نمی کنم که پیشینیان من کرده اند یا نکرده اند. من کار به این ندارم که پیشینیان من عقل داشته اند یا نداشته اند. به این هم کار ندارم که پیشینیان من به جایی رسیده اند یا نرسیده اند.(دو آیۀ 170 و 171 سورۀ بقره) ادامه در 7
داود بهرنگ
(7) سخن پایانی کافر در دستگاه نظری قرآن فرد مشرک [و یعنی دیندار ابلهی است که] ستیزه جوست. قرآن می گوید: کافر فرد دیندار و خداپرستی است که از سر بلاهت چیزهایی را به دین و خدا نسبت می دهد و آنگاه قائل به قداست شان می گردد. [الّذین کفروا بِرَبّهِم یَعدِلونَ. (آیۀ اول از سورۀ الانعام)] جای دیگر می گوید: [خوب بنگرید!] جنگِ میان کفار قریش و مسلمانان جنگ میان دو گروهی است که هر دو باورمند به خدایند. [باور کفار اما آکنده از بلاهت است و آنان را به جهنم رهنمون می گردد!] «هَٰذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ ۖ فَالَّذِينَ كَفَرُوا ... ُ» (آیۀ 19 سورۀ حج9) این است که می گویم آنانی که دین را وسیلۀ حکومت هُش و هِین در ایران کرده اند و آن را نظام مقدس و چنان می انگارند که از برای آن می توان مخالفین را گرفت و زندانی و شکنجه کرد و کُشت ـ به استناد قرآن ـ کافرانی اند که «بِرَبِّهِم یَعدِلون» می کنند. در هیچ کجای قرآن گفته نشده که مخالفین خدا و دین را بگیرید، زندانی و شکنجه و اعدام کنید! در قرآن بارها و بارها گفته می شود که «دین به شاء است.» می گوید: «إن هو إلا ذكرٌ للعالمين. لِمَن شاء مِنكُم.» (سورۀ تکویر آیات 27 و 28 و 29 ) می گوید: دین و قرآن کسی را مخاطب قرار می دهد که بخواهد! جای دیگر می گوید: «فذکِّر إنّما أنت مُذَکِّر. لَستَ عَلَیهِم بِمصَیطِر.» می گوید: ای پیامبر! با هیچ کس برخورد آمرانه مکن! دین بهر حکومت و سلطنت نیست! تو نیز پادشاه و سلطان نیستی! (سورۀ غاشیه آیات 21 و 22) ادامه در 8
داود بهرنگ
(8) بخارایی می نویسد: باری از پیامبر پرسیدند: پس از تو چه کنیم تا در امان مانیم؟ گفت این را دیگر حجم خباثت [ و شرارت] دیگران تعیین می کند. پرسیدند: «أنهِلکُ وَ فینَا الصّالِحونَ؟ قَالَ نَعَم. إذا کَثَرُ الخُبثُ.» (صحیح بخاری ف ج 7 حدیث 7059 ص 376) و قرآن می گوید: هشیوار باشید که برخی فتنه ها تَر و خشک نمی شناسد. «وَاتَّقوا فِتنَةٌ لَا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنکُم خَاصَّةً.» (الانفال 25) این است که پیامبر می بگفت: خفتگان را بیدار کنید! در پایان به پیروی از قرآن و پیامبر خدا می گویم: «شعله ها هست که چون برخیزند گناه کار و بی گناه نمی شناسند!» اسلام هرگز از برای دیندار کردن فرد بی دین نیست. اسلام هرگز از برای دیندار کردن فرد عاقل نیست. اسلام از برای آن است که فردی که دین دارد و اما ابله است عاقل گردد. با احترام داود بهرنگ
دخو
جناب ایراندوست به نظر میرسد که مقداری بیشتر از فقط سه نسخهء قرآن در دست باشد. سلیمان مراد, پروفسور مذهب, در این مصاحبهء طولانی بررسی جامعی دارد از خاستگاه و شکل گیری اولیه ای قرآن, نسخه های متفاوت آن و.... INTERVIEW Suleiman Mourad Riddles of the Book A scholar of Islamic history discusses the formation and trajectory of the last great Abrahamic religion. Tensions between ecumenicism and jihad, pan-Islamism and division of the umma, and a bleak present of recrudescent sectarianism. - - - - - - - RIDDLES OF THE BOOK Interview When is it likely that the Qur’an was composed, and how many strata of composition does it consist of? The tradition is that the Qur’an was revealed to the Prophet Muhammad over a period of twenty-two years, between 610 and 632. Muslims believe that Muhammad was not literate, and so he could not himself have produced the Qur’an. He memorized it, and a few of his followers memorized some parts of it or wrote them down. So when he died in 632 there was no codex as such. Different disciples had variants written down, creating a need around 650 to produce a canonical version, because ‘Uthman—the Caliph at the time—feared these differences might cause splits among Muslims. So he put together a committee to produce a standard text for the faithful. That’s the traditional account of the origin of the written text, which was in circulation by the middle of the seventh century ce. We have scarcely any documentary evidence from the seventh century itself, only oral traditions whose authenticity is hard to verify, with many conflicting narratives, which makes the task of the scholar very difficult. A very few exceptions exist, such as the inscription inside the Dome of the Rock in Jerusalem (built in 692 which documents a few verses from the Qur’an (e.g. 4.171–172 . New Left Review 86, MAR APR 2014
عقاید احمقانه
حالا شما پاسدارها بروید دنبال حماقتها، این فرصت جو بایدن را هم خواهید سوزان پای نظام ارتجاعی و باز با سکولاریسم مبارزه میکنید، سکولاریسم بهترین ابزار حفظ دین مذهب و اخلاقیات است، سکولاریسم دست نامرئی رهبری مذهبی باز میکندبرای اخلاقی و معنوی مردم و خداترسی و خداپرستی بدون اینکه ضایعات سیاسی این رهبری مذهبی بر سر مذهب بریزد! آخوند قدرت طلب نمیفهمد و نخواهد فهمید که شاه بودن حتی خامنه ای بهتر آیت الهd و رهبر مذهبی و ادعای جانشینی امام عصر است! اگر خامنه ای و پاسدارها این کامنت درک میکردند، میرفتند سراغ سکولاریسم و حداقل این کارها به بهانه انتخابات امریکا و حتی انتخاب جو بایدن شده میکردند: 1- چون جربزه تغییر قانون اساسی ندارند، خامنه ای را وادار میکردند حکم حکومتی بدهد- با شجاعت اعلام کند اجرای حدود نابرگشتی (اعدام از جمله مرتد، قصاص، قطع دست، سنگسار) و حدود حیثتی که موجب ضایع شدن حیثیت مذهب میشود مانند شلاق در مقام معصومیت و امام معصوم است و به ترفندی این معضل حل کنند 2- اینقدر احمقانه پای فشاری بر حققو بشر اسلامی نکنند! اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل و حتی پیشرفته تر از آن که در کشورهای مترقی سکولار هست هیچ منافاتی با اسلام ندارد، اینقدر با آن کارهای نادرست یک نشریه بازی فرانسوی نکیند، با خشونت در مقابل اجنبی کاریکتوریست از مذهب چهره خشن و ناتوان نکنید 3- ایران بزرگ از طریق کشور گشایی محقق نمیشود، ایران الان لقمه بزرگتر از دهانتان هست و چند نسل خود و قماش اجنبی که شما را در زمان سرنپونگی شاه حمایت کردند سیر کرده و اینقدر حریص و خسیس نباشید، بگذارید فقرا هم این سفره یغما روزی برداند، این ناجوانمردی 40 ساله فقرزایی و فرودست سازی بردارید و اینقدر موجب آه نفرین مظلومان نشوید!، حماقت بگذارید کنار و به ایران قانع باشید، اگر آن شعارهای احمقانه مرگ مرگ... نمیکردی و به اندازه همسایه مثل پاکستان و هند شعور میداشتید الان ابرقدرت هفتم جهان بودی و چین و کره جنوبی از ایران واردات خودرو فناوری میکرد و نه برعکس! الان ایران توان ساخت بمب اتم هم میداشت و صدها نیورگاه اتمی و هیچ تحریم نداشت، خودتان میدانید دلیل تحریم ان حمقات اسرائیل ستیزی و انکار وحشیانه هلوکاست است، هلوکاست انکار مکینید احمقها برایچه! این حماقت 40 ساله و نسل سوزی کردی که چه بشود، بدون این کارها ایارن ابردقدرت بود و خامنه ای شاه هم قوی تر و باز هم کیسه هان پر پول، منتهی ایران فقیر نداشت و نه اینکه 70شاید حدود % مردمش فقیر باشند! ایران بدون این حمقاتها میتواند ابرقدرت باشد و حتی نشیع مذهب دوست داشتنی، بدون این عقاید احمقانه
حقیقتگو
بزک کردن و پرده پوشاندن بر فلسفه ای که کارنامه بربریت و برده کردن مردمان و ضمیمه آنهم تصاحب و تعرض و باج گرفتن و باج خواهی چه بطور مصلحت آمیز و چه با زور وکشتار داشته ودارد فرای تصور خیانت به موجودیت انسان ها بوده و می باشد ...اسلام این جوری نیست واین جوری نگفته و نمی خواهد و مورد اعلاتری است درکدامین کشورهای اسلامی قابل روئیت بوده و می باشد؟ اسلام ومریدان اسلامی گفته ومی گویند دیگرمردمانی که مسلمان نیستند نجس وکافرهستند مگر دروغ است ...ربودن و تصاحب مال کافران حلال است ...کشتن کافران حلال است ...عبا برتن پوشاندن و عمامه بسر گذاشتن وادعای ارتباط با خدا داشتن وصاحب اختیار بودن خدائی برروان کردن ظلم و ستم و جنایت وتصاحب قدرت و انبار کردن ثروت چه معنی می تواند داشته باشد؟ دراسلام بکرات ازبهشت و جهنم که خدا بعد ازمرگ انسان ها برپا کرده است می گویند ورد گفته های چهل ساله آخوندها و طلبه هاست این هم دروغ است ؟ خدا کوره آدم سوزی دارد که همان جهنم باشد که اقشاری به اسلام اعتقاد ندارند و کافران را درکوره آدم سوزی اش میسوزاند ...این هم دروغ است ؟ فقط باید بپذیرید که برده افکاری و برده موجودیت وار دین اسلام ومطیع آنها باشید که چنین خدائی وآنهم بعد ازفوت تان لطفی کند و به بهشت اش روانه تان کند ؟ این هم دروغ است ؟ برای اینکه بدانید درجهنم و بهشت خدا چه می گذرد لطفی کنید ازدکتری گوشی معاینه اش را برای چندساعتی قرض کنید و به گورستانی بروید و گوشی دکتری را برروی سنگ قبرها بگذارید چه شیون ها ازسوختن درجهنم خواهید شنید و چه شور و خوشخالی ازبهشت نشینان ...درحقیقت محض تادرورانی که کلیساها و رهبران کلیساها دراروپا صاحب افکارمردمان بودند وآنهارا برده گان مذهب شان می دانستند نه پیشرفتی و نه خلاقیتی ونه آزادی آنچنانی وجود داشت که بله جادوگری است و مخالف کلیسا است و چه اقشاری را بابت همین مورد کشتند و سوزاندند...ولی ازدوران اقتدار کلیساها بین مردمان سست شد تبدیل به دکوراسیون مذهبی شدند...کلیساها هم جهنم و بهشت وعده میداند ..بله اعتقاد داشتن برای هرفرد واقشاری ازاد است ولی اگر به اسعمار و خفقان و چپاول و تعرض و تصاحبات برجامعه مردمی بی انجامد غیرقابل تحمل و غیر قابل پذیرش است.....آقا من معتقد به خدا ورسول خدا هستم دمت گرم ولی در افکار واعتقاد من دخالت نکن ...برای من هم خدائی نکن ...من را هم تهدید به مرگ نکن .
بهمن
آیه های بسیاری از قران میگوید برای هر قوم یا امت پیامبری فرستادیم بزبان قوم خودش برای این که با آنها سخن بگوید و آیه های ما را بیان کند. میگویند للعالمین هم گفته. ولی نگفته یک پیامبر برای همه عالمین است. گفته رحمت عالمین ! یا قرآن برای هشدار به عالمین است. ولی چگونه پیامبری که تنها برای قوم خودش است و قرآنی که بزبان عربی است تا آن قوم بفهمد رحمت و هشدار برای عالمین است؟ پس چرا گفته شد هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بزبان قوم خودش تا با آنها سخن بگوید یا قرآن را بزبان عربی فرستادیم تا شما بفهمید و ... ؟ آیا به مردم مکزیک گفت قرآن بزبان عربی آمد تا شما بفهمید؟ پس چرا گفته شد هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بزبان قوم خودش تا بتواند با آنها حرف بزند و پیام الله را برساند؟ منظور از عالمین چه کسانی و کدام قومها هستد؟ همان عالمین عرب ؟ اگر برای همه است که میشود تناقض. آیا بعدها در قرآن دست بردند و عالمین را گذاشتند تا خود را بر مردم غیر عرب تحمیل کنند؟ از این یک و نیم میلیارد مسلمان چند تا نماز میخوانند؟ از میان آنها چه تعداد همان نماز روزانه را می فهمند که چه می خوانند؟ موضوع روشن است. پیامبر عرب با کتاب عربی برای قوم عرب. تازه همان عربها هم بر سر این قضیه با هم اختلاف دارند. شیعه دوازده امامی که به نظر اسلام نمیرسد.