• دیدگاه
شکست ترامپ
عبدی کلانتری − کارزارِ ضد ترامپ یک مبارزهی سلبی بود: کارزار علیه یک «خطر وجودی» که محیط زیست، برابری نژادی، علم و دانش، بهداشت عمومی، و حقوق مدنی را در داخل آمریکا تهدید میکرد. آیا تیم جدید در کاخ سفید برنامهی اثباتی دارد؟ نمیدانیم!
باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امسال شبیه مسابقهی فوتبالی بود که دو طرف هرچند دقیقه یکبار به یکدیگر گُل میزنند و مساوی میکنند و فقط در لحظهی آخر است که یک پنالتیِ اتفاقی سرنوشت بازی را به نفع یکی تغییر میدهد. از میان ۱۵۰ میلیون رأی مستقیم، رقیب ترامپ جوزف بایدن فقط چهار پنج میلیون رأی جلوتر بود. به هنگام ترک کاخ سفید، دانالد ترامپ هنوز ذهن و قلب نیمی از مردم آمریکا را با خود دارد. تعداد زنان سفیدپوست که به ترامپ رأی دادند از تعداد زنان سفید پوست که به بایدن رأی دادند بیشتر بود!
آیا تیم جدید در کاخ سفید برنامهی نوینی برای دوران پساگلوبالیسم دارد؟ نمیدانیم!کارزارِ ضد ترامپ یک مبارزهی سلبی بود: کارزار علیه یک «خطر وجودی» (مرگ و زندگی) که محیط زیست، برابری نژادی، علم و دانش، بهداشت عمومی، و حقوق مدنی را در داخل آمریکا تهدید میکرد.
اگر به یاد بیاوریم که در دور مقدماتی، سناتور برنی سندرزــ با مترقیترین و دموکراتیکترین پلاتفورم و برنامه ــ در وهلهی نخست علیه جو بایدن مبارزه میکرد، یعنی علیه محافظهکارترین و ضعیفترین نامزد حزب دموکرتیک، متوجه خواهیم شد که بایدن نماینده و نماد دستگاه حاکم ایالات متحده به معنیِ متداول آن است، همان دستگاهی که چهار سال پیش اوباما و نئولیبرالهای والستریت آنرا نمایندگی میکردند و جنبش برنی سندرز از چپ، و ترامپ از راست، علیه آن قیام کردهبودند. آیا جو بایدن و کاملا هریس معاونش، میخواهند ما را به سال ۲۰۱۵ بازگردانند؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا تیم جدید در کاخ سفید برنامهی نوینی برای دوران پساگلوبالیسم دارد؟ نمیدانیم!
کارزارِ ضد ترامپ یک مبارزهی سلبی بود: کارزار علیه یک «خطر وجودی» (مرگ و زندگی) که محیط زیست، برابری نژادی، علم و دانش، بهداشت عمومی، و حقوق مدنی را در داخل آمریکا تهدید میکرد. کارزاری علیه پوپولیسمِ کور، تعصبات نژادی ودینی، روشنفکر ستیزی، وطنپرستی افراطی، مهاجرستیزی و دشمنی با خارجیها. ویروس کرونا از راه رسید و این خطر وجودی را دوچندان کرد.
اما فراموش نکنیم که بخشی از «طبقهی حاکم» نیز علیه ترامپ مبارزه کرد و صدها میلیون دلار به کارزارِ رقیبش بایدن مدد رساند، که برجستهترینِشان مایکل بلومبرگ میلیاردر نیویورکی از سلاطین والستریت، و سران شرکتهای فنآوری اطلاعات بودند، مردانی که ثروتمندترین افراد روی کره زمین را تشکیل میدهند. بیل گیتز و همسرش ملیندا، رهبرانِ امپراتوری مایکروسافت، هرگز به طور علنی از یک نامزد حمایت نکردهاند اما بیل گیتز بارها نارضایتیاش را از عملکرد کابینهی ترامپ بیان کرده بود. او و همسرش از نزدیکان هیلاری و بیل کلینتون هستند. جف بزوس، رئیس شرکت آمازون و از بزرگترین سوپرمیلیاردرهای جهان، صاحب روزنامهی «واشنگتن پست» است، روزنامهای که از دشمنان دیرینهی ترامپ محسوب میشود. رید هافمن (رئیس لینکدین)، اریک اشمیت (رئیس سابق گوگل)، داستین مسکوویتز (از بنیانگذاران فیسبوک)، لاری پیچ و سرگئی برین (گوگل) و تعداد زیادی از فرمانروایان «سیلیکون وَلی» به حزب دموکراتیک نزدیکترند. این جماعت را در ایالات متحده با عنوان «میلیاردرهای لیبرال» میشناسند.
بنابراین، شکست ترامپ پایانی است بر تنش یا تلاطمی که جنبش او در میان طبقات حاکم آمریکا موجب شد. حزب جمهوریخواه اکنون باید تصمیم بگیرد که این جنبش را همچون «تیپارتی» که نمایندهی پوپولیسمِ مذهبی و انزواطلبِ آمریکایی است به مثابه بخشی از پلاتفورمِ اصلی خود بپذیرد یا اینکه بازگشت کند به سمت محافظهکاری سنتیِ کسانی چون بوش، رامنی، مککین، و ریگان. در صورت اخیر، بخشهای افراطی در میان «توده مردم» دوباره گرایشهای ضدسیستمی پیدا خواهند کرد. برخی از هماکنون توصیه میکنند که ترامپ باید حزب جدیدی تأسیس کند، چیزی معادل حزبهای افراطیِ راستگرا در اروپا.
و جنبش سندرز؟ این جنبشِ سوسیال دموکراتیک و جوان طی چهار سال آینده باید همزمان در دو جبهه برزمد: با جنبش «خلقی» و پوپولیستِ راست افراطی از پایین، و با کابینهی نئولیبرال/والستریتیِ حزب دموکراتیک در بالا، و هشیار باشد که به دام معاملات و چانهزنیهای بیحاصلِ شبهاصلاحطلبانه به منظور «آشتی طبقاتی» با والستریت به سبک اوباما نیفتد. این جنبش کماکان در مسیر عدالت اقتصادی برای طبقات محروم و کمدرآمد، برابری نژادی و جنسی و جنسیتی، آموزش و بهداشت رایگان، مسکن ارزان، و بازسازیِ زیرساختهای اقتصادی حرکت خواهد کرد.
نظرها
بردیا
بر گرفته از متن: » باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امسال شبیه مسابقهی فوتبالی بود که دو طرف هرچند دقیقه یکبار به یکدیگر گُل میزنند و مساوی میکنند و فقط در لحظهی آخر است که یک پنالتیِ اتفاقی سرنوشت بازی را به نفع یکی تغییر میدهد. از میان ۱۵۰ میلیون رأی مستقیم، رقیب ترامپ جوزف بایدن فقط چهار پنج میلیون رأی جلوتر بود. به هنگام ترک کاخ سفید، دانالد ترامپ هنوز ذهن و قلب نیمی از مردم آمریکا را با خود دارد. تعداد زنان سفیدپوست که به ترامپ رأی دادند از تعداد زنان سفید پوست که به بایدن رأی دادند بیشتر بود « “ قبل از هر چیز اشاره کنم من به هیچ سیاست مداری از هر گونه نحله فکری باور ندارم . بعد از این انتخابات من مردم را باور دارم، باور داشتن معادل پذیرفتن رای آنها نیست” تبدیل کردن یک انتخابات ۱۴۴ میلیونی به یک مسابقه فوتبال و آن هم در دقیقه آخر کم ارزش جلوه دادن این حرکت مردمی است. هیچ فردی در عالم سیاست در قلب مردم جایی ندارد. فقط هنرمندان قابلیت این ویژگی را دارند. زنان سفید پوست آمریکا کشته مردهٔ کلینت ایستود هم بودند و یا هستند و مردان سفید پوست دیوانه راکل ولش. سیاست جای عشق ورزیدن نیست و همانطور که همگان میدانند ، جای از پشت خنجر زدن است و زیر پای رقیب را خالی کردن. به باور من روز بعد از برنده شدن بایدن هم ، آمریکا کشور گُل و بلبل نخواهد شد .اما حرکت مردمی این باور را لااقل در ذهن من قوی کرد جستجوی عدالت در جامعه مدنی آمریکا همچنان اکتیو ادامه دارد.
شکست ترامپ پایان ترامپیسم نیست
شکست ترامپ پایان ترامپیسم نیست ["سخن روز"- حزب کمونیست ایران] شمارش آراء انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به پایان رسید و منابع خبری گزارش می دهند که جو بایدن در یک رقابت فشرده با کسب بیش از 270 رای، حد نصاب آراء ” انجمن انتخاب کنندگان”، رقیب انتخاباتی خود، رئیس جمهور ترامپ را شکست داده است. بایدن شب گذشته در حضور هزاران تن از هوادارانش پیروزی خود را اعلام کرد. اما دونالد ترامپ با پیش بینی این شکست از قبل با پیش کشیدن احتمال تقلب در انتخابات به گروه فشار راستگرایان و نژاد پرستان افراطی فراخوان آماده باش داده تا شکست وی را نپذیرند. وی همچنین هشدار داده بود که اگر از نتیجه انتخابات ماه نوامبر راضی نباشد، کاخ سفید را ترک نخواهد کرد. با اینحال تخمین زده شده است که حدود۱۶۰ میلیون نفر از واجدین شرایط در انتخابات شرکت کرده اند و این میزان از مشارکت بی سابقه در بیش از یک قرن گذشته در یک جامعه بشدت قطبی شده نشان می دهد که اکثریت رأی دهندگان تصمیم گرفته اند که این شارلاتان سیاسی را از صحنه سیاسی آمریکا به عقب برانند. ترامپ سرانجام راهی جز ترک کاخ سفید ندارد. بر خلاف نظر اکثریت مراکز و بنگاههای نظرسنجی، ترامپ به رغم درماندگی در مقابله با بحران همه گیری کرونا و بی افقی مطلق در کنترل بحران اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری، در این انتخابات جان سخت تر از آن که پیش بینی کرده بودند ظاهر شد. موفقیت های گسترده ای که نظرسنجی ها با اطمینان خاطر برای جو بایدن پیش بینی کرده بودند، محقق نشدند. ترامپ به رغم شکست در کارزار انتخاباتی علاوه بر حمایت کمپانی های نفتی، غول های املاک و مستغلات، صاحبان صنایع تسلیحاتی و میلیاردرها و حمایت گروه های راستگرا و نژادپرستان افراطی، هنوز از حمایت اقلیت قابل توجهی از رأی دهندگان آمریکایی که از بی افقی در دام وعده های وی گرفتار آمده اند برخوردار است. با پیروزی حزب دمکرات در این انتخابات، پایگاه اجتماعی ترامپ از بین نمی رود. گروه های راستگرای افراطی و جریان های نژادپرست و مهاجر ستیز به پشتوانه بلوکی از طرفداران ترامپ در مجلس سنا و دیوان عالی قضات به فعالیت خود ادامه خواهند داد. نباید فراموش کرد که حزب دمکرات و جو بایدن فاقد یک آلترناتیو و برنامه سیاسی منسجم برای مقابله با ترامپیسم هستند. بایدن در دوره رقابت های درون حزبی برای کسب موقعیت کاندیداتوری ریاست جمهوری بشدت با برنامه های اصلاحی برنی سندرز در زمینه مقابله با بحران اقتصادی، افزایش حداقل دستمزدها، مقابله با سیاست های ویرانگر زیست محیطی، تأمین برابری نژادی و ارتقای خدمات و مراقبت های پزشکی و بهداشتی مخالفت کرد. بایدن در ائتلاف عملی با بقیه نامزدهای حزب دمکرات سندرز را به خاطر پافشاری بر همین حداقل برنامه های اصلاحی شکست داد. بایدن در غیاب چشم اندازی روشن برای عبور از دوران ترامپ جامعه آمریکا را با خطر بازگشت به دوران قبل از ظهور ترامپ روبرو کرده است، یعنی همان شرایطی که زمینه را برای عروج ترامپ فراهم کرد. بی افقی بایدن بازتاب بی افقی نظام سرمایه داری برای عبور از بحرانی است که سر تا پای آن را فرا گرفته است. پدیده ترامپ محصول بحران عمیق اقتصادی و سیاسی در ایالات متحده آمریکا بود. الگوی نئولیبرالیسم اقتصادی و جهانی سازی مطابق این الگو و اجرای برنامه های ریاضت اقتصادی به عنوان پاسخی به بحران جهانی دهه هفتاد قرن گذشته به پایان خط خود رسیده بود. ترامپ با سیاست های ناسیونالیستی و حمایت از صنایع داخلی، مخالفت با جهانیشدن، حفاری برای استخراج ذخیره عظیم طبیعی در آلاسکا، خروج از قراردادهای منطقهای و بینالمللی و کوبیدن بر طبل جنگ تجاری با چین و دیگر رقبای جهانی، ابطال نظام کنترل تسلیحات هسته ای و سیاست های راسیستی و مهاجر ستیزانه نتوانست رکود اقتصادی را مهار کند و به بحران بیکاری خاتمه دهد. در واقع نه حزب دمکرات و نه حزب جمهوری خواه با ایده های ترامپیستی هیچ راه برون رفتی از بحران سرمایه داری که زندگی و امنیت اقتصای و رفاه اکثریت مردم آمریکا را به مخاطره انداخته است ندارند. آن دسته از رأی دهندگانی که با امید بستن به وعده های تأمین امنیت شغلی و اقتصادی، ارتقای خدمات بهداشت و درمان و رعایت عدالت به کمپین های انتخاباتی جو بایدن روی آوردند به زودی از عملکرد وی سرخورده خواهند شد. چون حزب دمکرات جو بایدن هیچ برنامه اثباتی روشنی برای جایگزین کردن سیاست های ارتجاعی ترامپ ندارد و با توجه به ماهیت طبقاتی آن تاریخا نشان داده است که حفاظت از منافع سرمایه داران وال استریت را بر منافع کارگران و اقشار محروم جامعه ترجیح می دهد. بدون تردید نه حزب جمهوریخواه و نه حزب دمکرات بدیل برای نجات جامعه آمریکا از مصائب نظام سرمایه داری نیستند. برنامه، سیاست ها و عملکرد این دو حزب رقیب هیچ ربطی به منافع طبقه کارگر آمریکا و توده های میلیونی که به حاشیه رانده شده اند، ندارد. طبقه کارگر، رنگین پوستان، مهاجرین، زنان و توده های میلیونی به حاشیه رانده شده و خصوصا آن بخش از رأی دهندگان که نه از روی امید بستن به وعده های جو بایدن، بلکه به منظور رهایی از شر ترامپ در انتخابات مشارکت کردند، اکنون برای رهائی واقعی از چنگ بیکاری و فقر و محرومیت هایی که به آنان تحمیل شده راهی جز مبارزه با مناسبات سرمایه داری را در پیش ندارند. ترامپیسم مانند فاشیسم یکی از بدیل های کاپیتالیستی مقابله با بحران است. اگر کارگران و نیروهای ضد سرمایه داری نجنبند خطر بازگشت دوباره ترامپیسم به قدرت وجود دارد. اعتصابات کارگری، جنبش زنان و جنبش” زندگی سیاه پوستان اهمیت دارد” راه را نشان داده اند. جامعه آمریکا بیش از هر زمان دیگری به افق فراسوی سرمایه به افق سوسیالیستی نیاز دارد. دوران بازی در زمین رقابت احزاب بورژوایی به پایان رسیده است. کارگران و نیروهای ضد سرمایه داری برای تأثیر گذاری بر روند رویدادها لازم است صفوف خود را در یک حزب رزمنده و انقلابی با افق و استراتژی سوسیالیستی متشکل کنند. 08.11.2020
ایراندوست
شاید ترامپ را بخاطر یکسری خل بازی و بیفکری در حرف و عمل بشود انتقاد کرد و از او خوشمان نیاید ولی نمیتوان از او متنفر بود. اگر ترامپ، پیروز انتخابات می بود، جمهوری اسلامی در مدت یک یا دو سال سرنگون می شد .مردم معمولیامریکا از اقتصاد و هویت ملی شأن راضی بودند.بخش گستردهایی از نخبگان سیاسی، تجاری و بین المللی از رک گویی و هتاکی او به این و آن، ناراضی بودند. بدترین خصلت ترامپ که میتوان او را شبیه خامنه ایی دانست، جوابگو نبودن به اشتباهاتش بود.فرق امریکا با ایران در اینست که با آزادی بیان و احترام به حقوق شهروندی، امثال ترامپ ،چهار سال در قدرت اند ولی با وضعیت ایران و کشتار و شکنجه، امثال خامنه ایی، چهل سال در مسند قدرت می نشینند ! ترامپ،فرد عمیق و روشنفکری نبود ولی باهوش و فرصت طلب بود که خصلتی برازنده یک سیاست باز در غرب است. به هر حال طرح لابی اسراییل به اهدافش در خاورمیانه رسید و با شیخ های نفتی عهد اخوت بست و ترامپ هم مثل دستمالی استفاده شده ، تاریخ مصرفش به سر رسید.
عزیز
دمکراتها مبدع اسلام سیاسی در افغانستان، ایران، و شام بودند. آنها طالبان، جمهوری اسلامی و داعش را بوجود آوردند. این اسلامهای هزار رنگ از شیعه و سنی برای مقاصد آمریکا بسیار مفید بوده و هستند. با نگاهی به گذشته میتوان دریافت که این اسلامهای هزار رنگ و بو که تنها در یک چیز با هم مشترکند (جنایت و تحجر) در طول سالیان گذشته آب به آسیاب منافع غرب ریختهاند. تنها مشکل در این میان، مردمان منطقه هستند که از حکومتهای موجود بشدت ناراضی و متنفرند. برای مثال، مردم ایران از شر جمهوری اسلامی برای طول عمر و حکومت ترامپ به درگاه خدا دست به دعا شدند. در حالیکه ترامپ قدم به هر کجا گذاشت، آنجا شخم خورد. بهرحال بود و نبود ترامپ دردی از دردهای ما دوا نمیکند. مردم ما باید متحد شوند و ریشه رژیم بلاهت جمهوری اسلامی را از خاک ایران بکنند.
نقی
آن "ایران دوستی" که تمام امیدش برای رهایی وطن به تحریم های حداکثری یک شارلاتان فاحشه باز آمریکایی باشد به درد لای جرز می خورد. که باز هم حیف لای جرز. البته در *فوزوسیون ج.ا. بدون استثناء حضرات چندان از وطن رانده و در غربت درمانده هستند که بدون دلقک هایی مانند ترامپ هیچ غلطی نمی توانند بکنند. یا حداقل توهم غلط کردن نمی توانند داشته باشند. امید اینان به همان ترامپی است که چندین و چند بار صریحا تاکید کرده بود که هدفش نه سرنگونی و نه براندازی رژیم و فقط به سر راه آوردن آخوندهاست. حقیقت امر در این است که *فوزوسیون ج.ا. اگر نه بیشتر از آخوندها, حداقل به همان اندازه آخوندها از مردم ایران منزوی است و از ما مردم ایران به همان اندازهء آخوندها (اگر نه بیشتر از آنها) نفرت و هراس دارد. جالب است که در اولین سالگرد آبان ماه خونین, حضرات *فوزوسیون خفه خون محض گرفته اند و حافظه ای نم کشیده اشان به یاد ندارد که سال پیش در این دوران چه اتفاقاتی افتاد و چرا, و پی آمدهای آن چیست. فقط حسرت اینرا میخورند که فشارهای حد اکثری که زندگی را به مردم جهنمی تر کرده شاید از بین برود. تاریخ مصرف ترامپ شاید به سر آمده باشد و شاید بیش از یک بار قرار نبود که مصرف شود. اما *فوزوسیون ج.ا. ****.
عزیز
نقی جان، من حرف شما و ترامپ هراسی شما را خوب میفهمم، و با شما هم عقیده هستم. اما آنچه را که نمیتوانم بفهمم عدم تحمل شماست. ایران ما با مردمش ایران است. هر ایرانی حق دارد گرایش خاص خود را داشته باشد و آنگونه که صلاح میداند تصمیم بگیرد. خوشبختانه مملکت ایران آنقدر وسیع هست که تمام نحلههای فکری را در خود جای دهد. و پتانسیل کشورمان آنقدر هست که تمام اروپا و ایران و بخشهایی از جنوب شرق آسیا را نان دهد!!! همچنانکه به مدد جمهوری اسلامی از لیست فوق فقط مردم ایران از قلم افتادهاند! پس این همه نزاع برای چیست؟ اجازه بده همه حرفشان را بزنند! تمرین دمکراسی را، اگر بدان معتقدیم، باید از همینجا شروع کنیم! در تمام دنیا و تاریخ تمام ملل میتوان مثالهای متعددی یافت که مردم از جور حاکمان خود دروازه شهر را برای دشمن باز کردهاند! این از روی ناچاری و نا آگاهی است. ایران و مردم ایران، امروز در چنین شرایطی قرار دارند. البته نمیتوان خائنین را نادیده گرفت! ولی باید حتی به خائنین هم اجازه صحبت داده شود. در این دنیای دیجیتال بسیار پیش آمده که خائن خود را جای سرباز جان فدای کشور و مردم جا زده، و دلسوز واقعی با ترفند خائنین رانده شده است.
پورشاسب
خوب چقدر عجله دارین حالا ۴ سال مثل باد میگذرد ترامپ به درد ایالات متحده نمیخورد بایدن هم همینطور اونجا یک مسیحی دو آتیشه احتیاج دارد و با دل و جرات بعد از چهار سال بایدن چه کسی خواهد بود قبلن گفتم پمپئو اصلن تنها نفری هست که لیاقت پست دارد پمپئو گفتم زیاد شادمان نباشن بعضی و مشکل ج.ا هم دیگر امریکا نیست او با داخل باید بجنگد شعار زیبای مردم دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست که پیر خرفتی به اسم بنی صدر هم از این شعار وحشت کرده بود
ایراندوست
برای رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی باید هزینه داد. تعویض نخاله گان مذهبی حاکم بر ایران با نخبگان سیاسی خواهان سعادت مردم ،به آسانی تحقق نمیپذیرد اگر آماده هزینه دادن نباشیم. هدف ترامپ اینبود که تنگنایی اقتصادی، بخشی از تکنوکراتها و خرده بورژوازی شهری را به قیام برای اضمحلال رژیم ترغیب میکند و حرکتی عملی از درون حاکمیت و از داخل ایران بجریان بیافتد. در بهترین حالت شاید ارتش برای آبروی از دست رفته اش ، کاری رضاخانی کند و اگر رضاشاه موفق به تصویب لایحه جمهوری در مجلس پنجم نشد و شرایط برای دمکراتیزه کردن جامعه در آنزمان فراهم نبود، اینبار بعد از ۸۶ سال، رضا خان میرپنج جدیدی ، جمهوری دوم ایران را با تجربه دوران شاه و شیخ برقرار کند ! اما چین،روسیه و ترکیه همراه پیوند سپاه با تشکیلات مافیا جهانی مخدرات و چرخش مالی ، همپیمانان سودجویی برای دوشیدن و بقای جمهوریاسلامی هستند!
منظر
جناب "پورشاسب" فعلا که مردم آمریکا (بلانسبت) انگشت وسط عظیمی را تحویل ترامپ و معاونش و وزیر امورخارجه اش و.... داده اند. شما نیز زیاد نگران نباشید, چهار سال دیگر خانم کامیلا هاریس اولین رئیس جمهور زن سیاه در تاریخ آمریکا خواهد شد و هشت سال کشور را تحت رهبری خویش اداره خواهد نمود.
عشقی قرن بیست و یکم
تقریبا صد سال پیش بود که میرزاده عشقی ("عشقی قرن بیستم") در بارهء آدولف رضا خان و اهدای لقب پدر ملت به آن مردک تریاکی دزد نبشت: "پدر ملت ایران اگر این بی پدر است بر این ملت و روح پدرش باید بعله" اکنون نیز پس از گذشت قرنی دوباره باز می توان گفت که اگر تنها بدیل برای ملت ایران تکرار همان الگوی یک مردک تریاکی دزد فاشیست است: "بر آن بدیل و بدیل عرضه کننده باید بعله" آلترناتیو و بدیل حکومتی مردم ایران در قرن بیست و یکم حکومتی شورایی و سازماندهی قدرت از پایین به بالا است. نان, کار, آزادی جمهوری شورایی عدالت, رهایی, ادارهء شورایی نان, کار, آزادی ادارهء شورایی دوران آلترناتیو سازی از بالا و امید بستن به کودتای ارتش یا سپاه خیلی وقت است که از بین رفته است. قرن بیست و یکم دوران آنارکو-فمینیزم و اکو-سوسیالیزم است. بگذار فسیلهای قرن نوزدهم به پوسیدن خود ادامه دهند.
نقی
با عرض درود و ادب خدمت جناب "عزیز" قبل از هر چیز بد نیست مقداری سوء تفاهم ها را از بین ببریم. مخالفت من با ترامپ برخاسته از هیچ نوع هراسی نیست. و اساسا سر خوشی با هیچ شکلی از هراس ندارم. حالا میخواهد "ترامپ هراسی", "اسلام هراسی", "آخوند هراسی",...یا هر نوع دیگر از هراس باشد. هر چند که از تمامی اشان منزجر و بیزارم. برخورد درست به چنین پدیده هایی بلکه ساخت زدایی آنها (Deconstruction) و تفهیم قضیه (تفهیم به مثابه رساندن معنی به فهم شنونده بوسیله لفظ یا متن) است. باید دقت کرد که مقوله ای مانند ترامپ, با وجود تمام دلقک بازی های مکانیکی اش, مقداری پیچیده تر از آن است که به نظر می رسد. فقط در نظر داشته باشید که امسال او هشت میلیون رای بیشتر از چهار سال پیش آورد. که این افزایش مقبولیت را هم به هیچ گونه نمی توان با یک نظریه ای کلیدی و ساده انگارانه توضیح داد, بلکه چنین تحولی برآمدی از عوامل متعدد و متضاد است, که به هر صورت مبحثی طولانی و پیچیده می باشد که شاید در فرصتی دیگر. سوء تفاهم دوم اتهام سانسوری است که شما به اینجانب ربط داده اید. پرسش من از شما این است که چرا فکر می کنید افراد در تبلیغ و ترویج سیاست تحریم های حداکثری, که زندگی برای مردم را جهنمی تر کرده است, آزادند. اما اگر کسی با چنین سیاستهایی مخالفت کند به آن انگ "سانسور" می زنید؟ نه تنها اجازهء هیچکس در دست من نیست, بلکه اگر شما واقعا و صادقانه به تمرین مردم سالاری اعتقاد دارید باید از بابت اتهام "سانسور" به من از خود انتقاد کنید. تمرین مردم سالاری اتفاقا یعنی اینکه شما اجازه بدهید که تمامی نظرات مختلف شنیده و خوانده شود, بدون برچسب و انگ "سانسور" زدن به این و آن. سوء تفاهم سوم و اساسی شما در درک ناسیونالیستی و سنتی شما از نقش افراد و جایگاه آنان است. در قرن بیست و یکم که دنیا دیگر چیزی نیست جز یک دهکدهء جهانی, یک دهکدهء جهانی که با سرعت رو به انهدام می رود, محدودیت های ملی و ناسیونالسیتی تا حدود زیادی بی معنی, بدرد نخور و غیر قابل استفاده هستند. جهان قرن بیست و یکم دنیایی است که بین یک درصدی های و نود و نه درصدی های تقسیم شده است. انسانیت افراد نیز نه بر مبنای کشور و زبان و فرهنگ شان, بل بر مبنای خاستگاه طبقاتی آنان و آگاهی طبقاتی اشان میباشد. یا به قول شمس: ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست آن کارگران آمریکایی که به نفع کارگران هفت تپه امضا جمع می کنند و مبارزات کارگران در ایران را پوشش می دهند, خیلی به ما نزدیکترند تا "ایرانیانی" که هنوز فکر میکنند "هفت تپه" نام یکی از محله های تهران است! همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است
Farid
از متن مقاله :....- کارزارِ ضد ترامپ یک مبارزهی سلبی بود: کارزار علیه یک «خطر وجودی» (مرگ و زندگی) که محیط زیست، برابری نژادی، علم و دانش، بهداشت عمومی، و حقوق مدنی را در داخل آمریکا تهدید میکرد!!؟. سوال من: -۷۱ میلیون آمریکایی که بوی رای دادند ؛ دیوانه هستند!؟ - مقاله شبیه مقالات شریعتمداری کیهان آخوندی است ؟! - حساب منتسب به محمدباقر قالیباف، رئیس قوه مقننه در توییتر آیاتی از قرآن را به همراه فیلمی را از سخنرانی سیدحسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان درباره شکست دونالد ترامپ منتشر و به صورت ضمنی شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده را با سقوط فرعون مقایسه کرد.!!
ناظری
آقای Farid (پالیزی؟) پر واضح است که تمامی رای دهندگان به ترامپ دیوانه و مجنون نیستند. اما مقدار متنابهی دیوانه و مجنون در میان آنان می توان پیدا کرد. یکی از مشهورترین آنها "دیوید دوک" رهبر سابق کلو.کلاکس.کلان. در آمریکا و از منکرین هولوکاست است, که در دوران احمدی نژاد به ایران رفت و در کنفرانس انکار هولوکاست شرکت کرد و با احمدی نژاد دست داد و ... تمامی جریانات فاشیستی, نژاد پرستانه, ضد مهاجرین, ضد حقوق زنان,...نیز رای خود را به ترامپ دادند. به نظر میرسد که شما نه کوچکترین آشنایی با مقالات کیهان دارید و نه هیچ اطلاعی از نبشتارهای آقای کلانتری. در کیهان هیچگاه در مورد چشم اندازهای جنبش های سوسیال دمکراتیک صحبتی نمی شود, و یا مقولاتی مانند عدالت اقتصادی برای طبقات محروم و کمدرآمد، برابری نژادی و جنسی و جنسیتی، آموزش و بهداشت رایگان، مسکن ارزان,... بد نیست قبل از مقایسهء یک نویسنده که هیچ اطلاعی از ایشان ندارید اول خود را با متون وی آشنا نموده و سپس چنین گستاخانه مقایسه های آنچنانی انجام دهید. ترامپ یک پوپولیست آمریکایی است, که در اساس هیچ فرقی با پوپولیست های مذهبی در ایران ندارد. حمایت اشخاص مار صفتی مانند دیوید دوک از ترامپ باید درس بزرگی برای شما باشد. اینکه شما پس از ۴۰ سال تجربهء پوپولیزم در ایران و ۴ سال تجربهء پوپولیزم در آمریکا هنوز به چنین واقعیت اولیه و بدیهی واقف نیستید نشانگر این است که شما کماکان نه چیزی از فرایند سیاست در ایران فهمیده اید و نه هیچ درکی از فجایع چهار سال اخیر در آمریکا دارید.
عزیز
جناب نقی بزرگوار: گفتار شما کاملاً متین و درست است. شاید من درست موضوع مد نظرم را ننوشتم. قصد من از نوشتن آن کامنت، سانسور یک خط فکری و آزادی به خط فکری دیگری نبود. شاید یکی از مشکلات مردم ما جدل بیمورد باشد. مردم کشور عزیزمان باید بدون مشاجره بتوانند با هم گفتمان داشته باشند، تا این گفتمان به نتیجه صحیح برسد. یکی از مشکلات امروز ما ایرانیان، چشم تنگی ماست. فکر میکنیم اگر چپ کمونیست پیروز شود، اسلامگرایان و سلطنتطلبان را قلع و قمع میکند و یا بعکس: اگر سلطنت طلبان به قدرت برسند دیگران را از صحنه خارج کنند. این تجربهی شوم را جمهوری اسلامی برای ما به میراث گذاشت. کشور ما آنقدر پهناور هست که سلطنت طلب، مجاهد، کمونیست، احزاب کردی و دیگر نحلههای فکری و سیاسی در آن بتوانند بر اساس قوانینی که در آینده تدوین خواهد شد فعالیت قانونی داشته باشند و در امور کشور نقش داشته باشند. ما باید در نظر داشته باشیم که پولهای کلانی در دنیای مجازی و واقعی خرج میشوند تا این دروغ را القاء کنند که هر یک از این گروههای فکری اگر به قدرت برسد دیگران را کنار خواهند زد. و متأسفانه تا حدود زیادی هم موفق عمل شده است. باید دانایان و فرهیختهگان ما این نقشه شوم را خنثی کنند. تا مردم ایران علیه هم نباشند، بلکه علیه جمهوری اسلامی عمل کنند. جمهوری اسلامی امروز تبدیل به یک گاو شیرده برای بسیاری از کشورهای قدرتمند دنیا شده است. آن کشورها هم تمایلی ندارند که ایران به دمکراسی و آزادی برسد. چون نان آنها هم آجر خواهد شد. ترس توضیح داده شده، یکی از دلایل عمده و می توان گفت که "مانع اصلی اتحاد مردم ایران است". در یک جمله: اگر با سیاستهای کشوری دیگر در برخورد با ایران مخالفیم، اگر با جمهوری اسلامی مخالفیم، اگر تمایل نداریم که منافع کشورمان فدای جاه طلبی های خامنه ای و دار و دسته دزد و راهزن و جنایتکارش شود. یک راه حل بیشتر پیش روی ما نیست. و آن اتحاد مردم ایران است. اگر آقای پهلوی، احزاب کردی، چپ کمونیست، مجاهدین و دیگر جریانهای مخالف جمهوری اسلامی قصد دارند تا جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، این قصد تنها از طریق مصالحه با دیگر ایرانیان به نتیجه بُرد خواهد رسید. جمهوری اسلامی در مقابل مردم ایران تنها نیست. تعداد زیادی از قدرتهای جهان از این عجوزه پلشت در مقابل مردم ایران حمایت میکنند.
نقی
با عرض درود و ادب خدمت جناب “عزیز” فکر کنم کماکان مقداری سوء تفاهم در این گفت و گوی دوستانه وجود دارد. مشاجره به هر صورت بخشی از گفتمان است, تصور اینکه تمامی گفتمان ها بدون هیچ گونه پلمیک و مشاجره می تواند باشد, یا باید باشد, مقدار زیادی ایده آلیستی, گمراه کننده و نادرست است. نکته اصلی حق آزادی بیان است. یعنی هر کسی, هر چیزی را که دوست دارد بیان کند. و تا زمانی که این آزادی بیان به کسی به طور مشخص و مستقیم صدمه ای نرساند, هیچ مرجعی حق سانسور ندارد. چیزی مانند حق آزادی بیان در آمریکا. یا به زبان عوام خودمان: "هر چه می خواهد دل تنگت بگو!" اگر قصد نهایی ما به نتیجه رسیدن گفتمان است باید به هیچ وجه هیچ محدودیتی از قبل برای این گفتمان تعیین نشود. جنبش چپ در ایران اتفاقا تنها نیروی است که همواره تاکید بر سازماندهی خود مردم دارد و اینکه تنها راه رسیدن به مردمسالاری در ایران پی افکندن و سامان دادن نهادهای خود سازمانده و خود رهبری کنندهء مردم است. زمانی که مردم خودشان رهبری امور را به طور مستقیم در دست داشته باشند, شما مطمئن باشید که به هیچ کس اجازهء دست درازی به حقوق دیگران را نمی دهند؛ حالا میخواهد چپ, راست, میانه, مذهبی, سکولار,...باشد. تنها تضمین ما نیز برای نهادینه کردن تساهل و تحمل اجتماعی در ایرانِ پسین ج.ا. نه خود سانسوری در گفتمان هایمان, بلکه در نهادینه کردن قدرت مردمی و توانمند کردن مردم ایران در خود مدیریتی و خود سازماندهی است. شایان تذکر است که جنبش های چپ ایران تنها نیروی هایی در کشور هستند که ۴۰ سال می شود مطالبه و شعار "آزادی های بی قید و شرط سیاسی, اجتماعی, مدنی" را مطرح کرده و پیگیری می کنند. "آزادی های بی قید و شرط سیاسی, اجتماعی, مدنی" هم ربطی به اندازه و مساحت کشور و جامعه ندارد, چه بزرگ, چه کوچک, چه هر چیز دیگر. ما در ایران باید تضمین آزادی های بی قید و شرط سیاسی, اجتماعی, مدنی را نهادینه, بخشی از فرهنگ مدون کشور و جزئی از قانون اساسی کشور کنیم. تا زمانی هم که فردی یا گروهی دست به اقدام مسلحانه نزده باشد, هر کس هر غلطی دوست دارد می تواند انجام دهد! و حتی زمانی هم که اقدام مسلحانه انجام شده باشد, یا قصد بدان داشته باشند, این جرم باید در دادگاه علنی و با حق دفاع از خود متهم, مورد بررسی قرار گیرد. که تنها راه رسیدن به هر کدام از این اهداف نیز باز راهی نیست جز خود سازماندهی و خود مدیریتی مردم ایران. از یاد نبریم که ۴۰ سال پیش هم با "وحدت کلمه" بود که شاه را سرنگون کردیم. اما چون جنبش پوپولیستی بود و تمام خلقی, کارمان بدینجا رسید. نصف بیشتر این جریاناتی که شما ذکر کردید: مجاهدین, سلطنت طلبان, لیبرال ها,...همگی درگیر آلترناتیو سازی از بالا با کمک آمریکا و اروپا و با امید به کودتا درون ارتش یا سپاه هستند. و از آن مهمتر هیچکدام از این نیروهای ذکر شده در بالا (مجاهدین, سلطنت طلبان, لیبرال ها,...) هیچ رقمی در داخل کشور نیستند و در هیچکدام از جنبش های اجتماعی و حرکات اعتراضی علیه ج.ا. حضور و شرکتی ندارند. شما فقط دقت کنید که زندانیان سیاسی در طی ده سال اخیر چه کسانی و از چه جنبش هایی بوده اند, تا بفهمید نیرو های اساسی و مهم برای سرنگونی ج.ا. کیست. تصور "اتحاد" بین جنبش های اجتماعی در ایران و این نیروهایی که فقط مشغول آلترناتیو سازی از بالا هستند چیزی نیست جز تکرار توهمات پوپولیستی. آزموده را آزمودن خطاست! سرنگونی ج.ا. به دست مردم ایران هر چند سخت, دشوار و پیچده می باشد, این تازه اول داستان مبارزات سهمگین مردم ایران است. شما مطمئن باشید که فردای استقرار یک نظام اصیل مردم سالار در ایران, این خنجرهای تمامی دولتها (از غرب تا شرق, تا منطقه) است که علیه نظام مردم سالار در ایران بیرون خواهد آمد. برقراری آزادی و عدالت در ایران مقداری پیچیده تر و بغرنج تر از آنی است که شاید به نظر برسد. در پیشبرد مبارزات مردم ایران باید ساده اندیشی سنتی ایرانی را بدور بیاندازیم.