در گرامیداشت یاد و آرمان آبان ۹۸
سال گذشته در چنین روزهایی در صدها شهر کوچک و بزرگ ایران مردم ستمدیده به خیابانها آمدند تا علیه تشدید فقر، ستم، فساد، تبعیض و تحقیری که از آن به ستوه آمده بودند اعتراض کنند.
اولین سالگرد خیزش خونین آبان از راه رسید. سال گذشته در چنین روزهایی در صدها شهر کوچک و بزرگ ایران مردم ستمدیده به خیابانها آمدند تا علیه تشدید فقر، ستم، فساد، تبعیض و تحقیری که از آن به ستوه آمده بودند اعتراض کنند. بسیاری از آنها نه چیزی برای از دستدادن داشتند و نه چارهی دیگری: فشار فقر، بیکاری، بیثباتکاری، ناامیدی و فقدان چشمانداز زیستی به مرزهای بیسابقهای رسیده بود، و درعوضْ دامنه و شدت خفقان سیاسی، فساد اقتصادی و ستم و تبعیضی که هر روزه از جانب حاکمان بر آنها تحمیل میشد باز هم افزایش یافته بود. پس مردم ستمدیده به خیابانها آمدند، بیآنکه ترسی از سرکوبهای معمول داشته باشند، چراکه جز زنجیرهای رنج و ستم بر پاهایشان چیزی برای از دستدادن نداشتند. دلیرترینهای آنان حتی ترسی از مرگ هم نداشتند، چون زندگی روزمرهشان تجربه هر روزهی مرگ تدریجی بود. وانگهی، زندگی بدون کرامت و آزادی خودْ عین مرگ است.
حاکمیت اما این بار وحشیانهتر از همیشه معترضان را سرکوب کرد. دولت برای چنین کاری آماده بود، چون از خیزش تودهای دیماه ۱۳۹۶ بهخوبی میدانست که خیزشهای گرسنگان، مطرودان و طبقات فرودست شهری تازه شروع شدهاند. بدینسان، نیروهای سپاه، بسیج و گارد ویژهی تعلیمیافته برای سرکوبهای خیابانی مردم را در بسیاری از شهرها از همان ساعات نخستین اعتراضات مستقیما به گلوله بستند، بالاخص در شهرهای «حاشیه»ای نظیر اسلامشهر، شهریار، کرج و همینطور در شهرهای متعلق به ملل تحت ستم نظیر بهبهان، ماهشهر، اهواز، کرمانشاه و مریوان و غیره. آنها عامدانه به سر و سینهی تظاهرکنندگان شلیک میکردند تا هم معترضان را مرعوب سازند و هم مانع از پیوستن سایر مردم به اعتراضات خیابانی گردند؛ چون بهتجربه میدانستند اگر خیزش نوپا را در دم خفه نکنند، مهار اوضاع را از کف خواهند داد. و این همان شیوهای بود که در امتداد سرکوب خونین خیزشهای فرودستان شهری در دههی ۱۳۷۰، بار دیگر در اعتراضات خیابانی ۸۹–۸۸ بهکاربستند؛ سپس در خیابانهای سوریه با جسارت بیشتری آزمودند؛ و سرانجام در خیزشهای مردمیِ سال گذشتهی ایران و عراق با قساوت تمام به نمایش عمومی گذاشتند. پس، نظام اسلامی حاکم حدود چهار دهه بعد از استقرار سلطهی ضدانقلابیاش در ایران اینک مفتخر است که در زمینهی «صدور ضدانقلاب» به جایگاه ویژهای در منطقهی خاورمیانه دستیافته است؛ کارویژهای که نیروی قدس سپاه پاسداران پیمانکار اصلی آن است.
به یاد داریم که کمابیش از تابستان پارسال موجی از خیزشهای تودهای در سراسر جهان درگرفت که در ماههای اکتبر و نوامبر و دسامبر توازی و شدت کمسابقهای یافت: ستمدیدگان در کشورهای متعدد (عراق، لبنان، شیلی، الجزایر، ایران، مصر، کلمبیا، فرانسه، گینه، سودان و غیره) به خیابانها آمدند تا به کلیت نظم حاکم بر جوامعشان نه بگویند. چنانکه معترضین لبنانی در خیابان فریاد زدند: «کلاً یعنی کلاً». همزمانی این اعتراضات تودهای چنان بود که گویی همهی آنهایی که در شهرها و کشورهای مختلف راهی خیابانها شده بودند دردهای مشترکی دارند و شرایط مشابهی را تجربه میکنند و یا از هم الهام میگیرند، که البته در واقعیت نیز چنین بود. درست همانطور که افزایش قیمت حملونقل در شیلی یا اخذ مالیات از پیامرسان واتساپ در لبنان جرقهی این اعتراضات مردمی را شعلهور ساخت، جرقهی خیزش سراسری در ایران نیز با سهبرابر شدنِ قیمت بنزین رقم خورد (افزایش قیمتی که از سوی صندوق بینالمللی پول «پیشنهاد» شده بود). مساله اما، چنانکه یک تظاهرکنندهی شیلیایی بیان کرده بود، نه بر سر ۳۰ پسوس (واحد پول شیلی)، بلکه بر سر ۳۰ سال سلطهی «نولیبرالیسم» بود، یعنی چندین دهه سلب مالکیت نظاممند، فساد ساختاری، و در یک کلام، تشدید همهجانبهی ستم طبقاتی.
پیکار نابرابر معترضان با حکومتِ سراپا مسلح ایران پنج تا شش روز دوام آورد، با اینکه حاکمان اینترنت را برای چند روز متوالی تماماً قطع کردند، تا هم از گسترش اخبار خیزش و سرکوبهای دولتی در داخل و خارج کشور جلوگیری نمایند و هم تنها مجرای ارتباط و سازماندهی مردم در فضای خفقان موجود را از آنان سلب کنند. سرانجام تسلیحات و فناوریهای فوقمدرن (نظیر کاربست دوشکا در نیزارهای ماهشهر در کنار پیشرفتهترین تجهیزات شنود و ردیابی) بر دستهای خالی و کفشهای کتانی پیروز شدند. در غیاب امکان سازماندهی فعال و مستقل، که ریشه در ۴۰ سال سرکوب سیستماتیک و قلعوقمع هرنوع تشکلیابی و شکلگیری سوژهی جمعی دارد، ماشین کشتار توانست پیشروی اعتراضات سراسری را بار دیگر (همچون دیماه ۹۶) متوقف کند. ما هیچگاه نمیدانیم چندصد یا چندهزار نفر در این خیزش حماسی کشته شدند. در اظهارات مقامات دولتی ایران حدود ۴۰۰ کشته اعلام شده است، اما منابع مستقل رقم واقعی را دستکم ۱۵۰۰ نفر می دانند. علاوهبر آن، هزاران نفر نیز دستگیر شدند و به زندانهایی در مکانهایی نامعلوم منتقل شدند.
بعد از آبان ۹۸، دستگاه کشتار بهمیانجی نهادهای نظامی–امنیتی–قضایی دهها تن از معترضین آبان و همچنین معترضان خیزشهای سال قبل (نظیر نوید افکاری که در اعتراضات مرداد ۹۷ دستگیر شده بود) را علنا اعدام کرد تا درس عبرتی برای سایرین باشد. بسیاری از معترضین دستگیرشده عامدانه همچنان در وضعیتی تعلیقی (با سرنوشتی نامعلوم) در زندانها بهسر میبرند و برخی از آنان نظیر امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی در انتظار اجرای حکم اعداماند. اطلاعاتی که تاکنون به بیرون درز کرده، حاکی از شکنجههای مخوف معترضان در زندانهاست، که البته با تجارب مشابه گذشته (خصوصا در پی خیزشهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶) همخوانی دارد. خانوادههای کشتهشدگان و دستگیرشدگان مدام تهدید میشوند که خاموش بمانند و خصوصا با رسانهها در ارتباط نباشند و گهگاه حتی برخی از آنان برای ارعاب بیشتر دستگیر میشوند.
همچنین طی یکسال اخیر – پس از خیزش آبان ۱۳۹۸ – دامنه و شدت سرکوبها و دستگیریهای فعالین سیاسی، مدنی، کارگری، و فعالین زنان، فعالین «اقلیت»های ملی/اتنیکی و فعالین دانشجویی افزایش یافته است؛ بهخصوص از اوایل پاییز تاکنون این روند شدت نمایانتری گرفته است، تا مبادا مردم در سالگرد خیزش آبان بار دیگر به خیابانها بیایند. هرچه باشد، شرایط زندگی آنها در این یکسال بهطور محسوسی بدتر شده است: خواه در اثر پیامدهای تورم رکودیِ مضاعف و اوجگیری قیمت ارز، که هزینههای مسکن و معیشت را بهطور سرسامآوری افزایش دادهاند؛ و خواه در اثر پیامدهای هولناک گسترش پاندمی کرونا و سیاست ایمنی گلهای، که به تشدید بیکاری و مرگومیر بیحساب و افزایش هزینههای درمان و تشدید فشارهای روانی منجر شده است.
پرواضح است که در فضای پسا آبان ۹۸ تضاد بین اکثریت ستمدیدهی مردم و حاکمیت بیش از پیش تعمیق شده و جامعه در رویارویی هرچه مستقیمتری با حاکمیت قرار گرفته است. اگر پیشتر این ملل تحتستم بودند که مستقیماً با دولت و حاکمیت در تضاد بودند (مثلاً ستمدیدگان روژهلات در فضای مابعد انقلاب یا ستمدیدگان عرب اهواز/خوزستان خصوصا در سالهای اخیر)، اکنون کلیت جامعه ادامهی حیات خود را درگرو نفی وضع موجود و تغییر بنیادین نظام سیاسی حاکم میبیند. فراگیرشدنِ شعار «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا»، که دانشجویان چپ در دی ۹۶ سر داده بودند، بازتاب این واقعیت است که اکثریت جامعه دیگر به هیچ شکلی از «اصلاح» در درون نظام (نظیر سیاست فریبکارانهی «چانهزنی از بالا و فشار از پایین» یا راهکار انتخابات بهعنوان «مداخلهی حداقلی شهروندان») باور ندارد. تشدید تضاد میان جامعه و حاکمیت بهروشنی در ماهیت پیشگیرانه (preventive) و مرعوبساز احکام سنگین و اعدامها نمایان میگردد؛ احکامی که نه صرفاً فعالین سیاسی، بلکه افراد «عادی» جامعه را نیز هدف قرار میدهند. پافشاری حاکمان بر اجرای بیچونوچرا و پرهیاهوی اعدامها (برای مثال، این نمونهی هولناک که نوید افکاری بهرغم مخالفت یکپارچهی افکارعمومی داخلی و بینالمللی با سبعیت تمام به جوخهی اعدام سپرده شد)، پیش از هرچیزی نشان میدهد که حاکمیت خود را در میانهی جنگی تمامعیار با جامعه مییابد؛ و از قضا این جنگ را فراتر از سایر تکاپوهای پرهیاهویش جدی میگیرد، چرا که سرنوشت وجودیاش به آن وابسته است.
اینکه جامعه چطور می تواند از برزخ کنونی که در آن حیات اجتماعی در همهی ابعاد خود در بحرانی عمیق فرو رفته عبور کند، اینکه چگونه میتوان اشکال جدیدی از سازماندهی خلق کرد که در برابر مشت آهنین ماشین کشتار و دستگاه نظامی–امنیتی–قضاییِ آن تداوم داشته باشد، پرسشهایی کلیدیست که پاسخگویی به آنها نیازمند عزم و خرد و پراتیک جمعیست. از سوی دیگر، بحث مسیر مبارزه و چشمانداز سیاسی آینده نیز اهمیتی حیاتی دارد. روشن است که تداوم استبداد و فضای خفقان و سرکوب صرفاً یا لزوماً نیروها و گرایشهای مترقی را در مجموعهی ناهمگون ستمدیدگان تقویت نمیکند. با گسترش فضای نفرت عمومی از نظم حاکم بر ایران و استیصال کنونی در غلبه بر آن، شاهد آن بودهایم که گرایشهایی ارتجاعی نیز جان گرفتهاند که برای خلاصی از نظم فعلی به شیوهها و قدرتها و چشماندازهایی متوسل میشوند که ماهیتاً با مناسبات نظم ستمگرانهی کنونی خویشاوندی دارند. اما این واقعیت دردناکْ اندرزها و نکوهشهای متفرعنانهای را موجه نمیسازد که سرنوشت این مبارزات را پیشاپیش از سوی قوای امپریالیستی و ارتجاعی مصادرهشده میبینند و لذا نفس چنین مبارزاتی را تا اطلاع ثانوی (تا کی؟!) تخطئه میکنند. پاسخی که این شبه–آنتیامپریالیستها بهواسطهی تقلیل امر سیاسی به امر ژئوپولتیکی و بنا بر انگیزههای نهان ناسیونالیستی (و غیره) مایل به شنیدناش نیستند آن است که اولاً خاستگاه مبارزهای که در ایران بر سر حق حیات در جریان است، چنان بنیادی (اگزیستنسیال) است که حاملان این مبارزه را با تجویزهای بیرونی بیگانه میسازد؛ و ثانیاً خودِ وضعیت ظالمانهای که موضوع و بستر این مبارزه است اساساً برآمده از و متکی بر سازوکارهای امپریالیستیست. درنتیجه، هیچ راه دیگری جز تداوم این مبارزهپیش روی ستمدیدگان قرار ندارد، حتی اگر سرنوشت آن نامعلوم یا ضمانتناپذیر باشد؛ که این در ماهیت هر پیکار تاریخیست. اینکه آیا در جریان این مبارزات رویکردها و نیروهای مترقی جایگاه موثرتری مییابند، خود محصول دینامیزم درونی مبارزه و نیز رشد پیکارهای مترقی در منطقه و جهان و همبستگیهای فراملی ستمدیدگان است؛ اما این واقعیت، افراد و اذهان نگران را به مشارکت فعال و انتقادی میطلبد، و اینْ نقطهی مقابلِ نظارهگری و برجعاجنشینیست؛ خصوصا که بیطرفی در سیاستْ پنداری باطل است.
متاسفانه تمهیدات سرکوب پیشگیرانهی دولت ایران برای مهار اعتراضات تودهایْ تاکنون موثر واقع شده و مردم ستمدیده (هنوز) – بهرغم تداوم مبارزات پراکندهی روزمره– برای بزرگداشت یا تداوم خیزش آبان به خیابانها نیامدهاند. اما در هفتههای گذشته، همهی ما با خوشحالی شاهد آن بودیم که چگونه انبوه ستمدیدگان در عراق و لبنان و شیلی و نیجریه و گینه و مکزیک و تایلند و فرانسه و بلاروس و غیره برای دفاع از حق زندگی آزادانه و شرافتمندانه بار دیگر به خیابانها آمدند. به شجاعت و موفقیتهای آنان میبالیم؛ خصوصا جشن پیروزی مرحلهایِ خواهران و برادرانمان در شیلی به دلهایمان شادی و گرمی بخشید و به قدمهای بزرگتر آنها امید میبندیم. هرچه جهان بیشتر بهسمت اردوگاه درهمتنیدهی ستم و استثمار و فلاکت سوق مییابد، ما بهواسطهی اشتراک دردهایمانْ خویشاوندتر میشویم؛ و هرچه دولتها و قدرتمداران جهان – بهرغم اختلافات و رقابتهایشان – در سرکوب ما همدستتر و قسیتر میشوند، مبارزات ما به تحرکات جهانیِ پیکری واحد نزدیکتر میشوند. پس، به همهی آنها که برای جهانی بهتر و انسانیتری مبارزه میکنند درود می فرستیم. ما از پیکار امروز آنها نیرو و الهام میگیریم تا فردا با توان و قوای تازهای به خیابانها بازگردیم؛ تا ترس و وحشت را به جان مستبدان و نخبگان اقتصادی–سیاسی و مزدوران نظامی–امنیتی و مبلغان و توجیهگرانشان بیاندازیم. تردیدی نداریم که بالاخره پیروز میشویم، حتی اگر حاکمان به تعداد شنهای بیابان نیروی نظامی پرورش دهند و اسلحه انبار کنند. چون ما بسیاریم، برحقایم، از دشمنانمان مصممتریم … و قادریم متحد گردیم.
گرامی باد یاد همرزمان و رفیقان بهخاک افتاده!
زنده باد همبستگی انترناسیونالیستی ستمدیدگان!
شانزدهم آبان ۱۳۹۹
نظرها
در رثای آمنه شهبازی
“تیر به گردن آمنه شهبازی خورده است” * تیر، مثل سیرسیرک مجذوب نور مثل سکوت مجذوب شب نور مجذوب روزنه باران مجذوب گیسو بوسه ی مجذوب لب تیر، مثل هیچ یک از اینها مثل هفت و نیم گرم سرب و یک گرم باروت به گردن آمنه شهبازی خورده است تیر عبور کرده است از باستی هیلز از کاخ هفتاد میلیاردی از “استوره” ی بهادر عسگراولادی از باغ وحش حسن رعیت از سلاطین سکه و سنگ و آهن و شکر از صندوق بازنشستگی سازمان تامین اجتماعی از کاسپین مشهد از پدیده ی شاندیز از دفتر نیاوران از ویلای لواسان و از فاصله ی دویست و سی و پنج متر و هفتاد صدم با دو چشم نه چندان تیز بین از میان پنج هزار و نهصد و چهل و شش آشوب گر و چهار معترض آمنه شهبازی را شناخته است دستهایش را دو ساقه ی نور پاهایش را دو ستون دود قامتش را مثل گلی شکفته بر آسفالت چشمهایش را لبها و دهان گرم ش را تماشا کرده و “تیر به گردن آمنه شهبازی خورده است” تیر بوسه ای از کاخی در پاستور را از پشت بامی در سرآسیاب به آمنه شهبازی رسانده است آمنه شهبازی! چرا در کافه های الهیه نبودی ؟ چرا به احترام انقلابی در خواب اورکت خاکی نپوشیدی؟ چرا با رویای یک سوسیالیسم شیک نامجو گوش ندادی ؟ چرا با پاسارگاد و آپادانا سلفی نگرفتی؟ چرا سلیقه ات را به یزدانی خرم ندادی؟ چرا دلت را به فرجامی خوش نکرددی؟ چرا فلاکتت را با امامی جشن نگرفتی ؟ چرا در مراکز رای گیری کشف حجاب نکردی؟ چرا با لبخندی به هولناکی رضایت، کنار کوچکترین پرچم ایران و یک تیک آبی نبودی ؟ چرا صورتت را به لوسیون های حلزون و و مرطوب کننده ی آلوئه ورا نسپردی؟ چرا گردنت را به تورنتو و دستهایت را به نیویورک نفرستادی ؟ چرا در ضیافت نایاک شرکت نکردی؟ آمنه شهبازی چرا در کادرهای فم تریپ نبودی ؟ به جایش در سرآسیاب بودی و زیبا بودی مثل سریدن نور بر گلوگاه زن مثل تنیدن فواره بر شب مثل رسیدن انگشت شرم به انگشت شرم آمنه شهبازی! چرا گردنت را به انقلاب بخشیدی دستهایت را به حافظه ی مه گرفته ی کودکانت صورتت را به تاریخ و جیبهایت را به دولت؟ آمنه شهبازی! چرا ناتوی فرهنگی را توی کفشهای سایز ۳۶ پاره ات پنهان کرده بودی؟ چرا نقشه ی تجزیه ی ایران را پشت نسخه ی مچاله ی پدرت کشیده بودی و به یخچال خالی خانه چسبانده بودی و زیرش نوشته بودی ؟ “فردا دیگه حتما.” چرا دست کرده بودی توی جیبهای مانتوی قسطی ات، چاههای نفت را به آمریکا بخشیده بودی و کیکهای زرد را به اسرائیل؟ چرا به پسر سه سال و نیمه ات نگفته بودی که شبها به تل آویو می روی و روزها به هفت تپه؟ آمنه شهبازی چرا پانصد هزار نفر را در سوریه نکشتی یک میلیون نفر را در یمن تا در نیویورک صلح را انتخاب کنی؟ آمنه شهبازی! چرا موفقیت تضمینی نبودی؟ چرا کاخ هفتاد میلیاردی نبودی؟ چرا پسر عارف و دختر حداد نبودی؟ چرا زینب و رقیه و فاطمه نبودی آمنه بودی؟ چرا ترکه نبودی درخت بودی؟ چرا صبر نبودی سنگ بودی؟ چرا سنگ نبودی کوه بودی؟ چرا “ای دور از درد” نبودی به جاش “یار دبستانی” بودی؟ چرا ضد جنگ نبودی، میدان جنگ بودی ؟ چرا آب نبودی آتش بودی؟ چرا سراب نبودی آب بودی؟ آمنه شهبازی! چرا چرا در سرآسیاب بودی ؟ و زیبا بودی مثل نشستن بوسه بر اندوه مثل دمیدن خون در لاله های گوش مثل آینه های فروغ مثل کاکلی های نیما مثل صدای ماه مثل راه * این شعر را بر اساس این خبر از مدیار سمیع نژاد نوشتم: تیر به گردن “آمنه شهبازی” خورده و جانش را از دست داده است. حالا نیروهای امنیتی از خانوادهاش خواستهاند که پول تیر را بدهند! به آنها گفتهاند حق گرفتن مراسم عزاداری و حق چاپ اعلامیه ندارند.
دستاشو مشت کرده
دستاشو مشت کرده دستاشو مشت کرده همه ی دار و ندار رو بردن، یه کویر مونده فقط و لب تشنه همه ی آرزوهاشو کشتن ولی جنازه ای تحویل نگرفته حتی بدون تحریما هم خوشبختی اصلاً لمس نمیشه انگار وطنش مستعمره س، پشیزی واسه ملت خرج نمیشه صبح و شب سگ دو می زنه، آخر ماه باید قرض بگیره تو خیابون واستاده که یه جوری حقشو پس بگیره اینا شهروند نمی خوان، برده می خوان از تو سلول صدا ضجه میاد و می خواد چند دهه قتل و غارت تموم شه چندین ساله اشکش رو درآوردن و دیگه اشکی واسه گاز اشک آور نمونده تبعیض داره بیداد می کنه و میگن تو حق مردم اجحافی نی همه رانتی تو داشتن تخصص اصراری نی همه ی کشور رو قفس کشیدن و میگن اینجا هیشکی زندانی نی همه رو لخت کردن و می گن این پوشش چرا اسلامی نی؟ داد میزنه کی این جنایتو از یاد میبره؟ داره جون به لب رسیده رو فریاد میزنه ما همه با هم هستیم دستاشو مشت کرده دستاشو مشت کرده این کوچه ها رو سال هاست با خون شستن ولی تعداد تلفات کمه مثکه همه ی آرزوهاشو کشتن ولی جنازه ای تحویل نگرفته دیده پول نفت کم بیارن، گودیِ زیر چشا حفر میشه بد و بدتری نی، همه آشغالن و یکی داره خدا فرض میشه هیچ تصمیمی با خودش نی، از لباس تنش بگیر تا اینکه پول مملکتش داره کجا خرج میشه میگن حریم شخصی ولی گلوله میاد تو خونه و از شیشه رد میشه مملکتو به خون کشیدن و خبر کشته شده های یه جا دیگه پخش میشه لاله ها زیر پوتین له میشن و پیرهن خونی زیر پای آقازاده فرش میشه آتیشایی که تو منطقه به پا کردن از تکلیف مردم روشن ترن دلایی که سرد شدن از جسدای توی سردخونه خنک ترن مظلوما هی کشته میشن، همه ی ۱۲ ماه محرمن صدا ترکیدن بغض میاد و میگن این اشرار مسلحن داد میزنه کی این جنایتو از یاد میبره؟ داره جون به لب رسیده رو فریاد میزنه ما همه با هم هستیم دستاشو مشت کرده دستاشو مشت کرده خیلیا حبس شدن و مردن، این پایان نی، هنو نرسیدیم ته قصه همه ی آرزوهاشو کشتن ولی جنازه ای تحویل نگرفته همه ی اعتراضا جرمن تو خیابون صدا شعار اومد و مردم شدن دشمن همه ی منابع طبیعی رو استخراج کردن و خوردن فقط جنازه های روی زمین مونده که معدن سربن مامور لوله رو میگیره بالا، زخمیا هدفش اون میره کمک با اینکه گلوله ها میان طرفش دیگه هیچی واسه ی از دست دادن نداره فقط انسانیته و شرفش میریزن تو بیمارستانا و مجروحین رو از رو تخت میدزدن همینجوریش هم واسه نداشتن پول درمان میمردن همه رو قتل عام میکنن پشت درهایی که قفل میمونن فکر می کنن شهیدای گمنام همیشه گم میمونن اینا جون آدمیزادو مفت میدونن حتی بی خداها به اجبار آیه ی یأس و با صوت میخونن داد میزنه کی این جنایتو از یاد میبره؟ داره جون به لب رسیده رو فریاد میزنه ما همه با هم هستیم داد میزنه کی این جنایتو از یاد میبره؟
از یاد نبر خون جوانانش را
از یاد نبر وحشت آبانش را سرسام عمومی زمستانش را ای از پس ما ساکن این خاک عزیز از یاد نبر خون جوانانش را
سرود پیوستن
باید که دوست بداریم یاران باید که چون خزر بخروشیم فریادهای ما اگر چه رسا نیست باید یکی شود باید تپیدن هر قلب اینک سرود باید سرخی هر خون اینک پرچم باید سرخی هر خون اینک پرچم باید که قلب ما سرود ما و پرچم ما باشد باید در هر سپیدی البرز نزدیک تر شویم باید یکی شویم اینان هراسشان ز یگانگی ماست باید که سر زند طلیعه خاور از چشم های ما باید که لوت تشنه میزبان خزر باشد باید که کویر فقیر از چمشه های شمالی بی نصیب نماند باید که دست های خسته بیاسایند باید که خنده و اینده ، جای اشک بگیرد باید بهار در چشم کودکان جاده ی ری سبز و شکفته و شاداب باید بهار را بشناسند باید جوادیه بر پل بنا شود پل این شانه های ما باید که رنج را بشناسیم وقتی که دختر رحمان با یک تب دو ساعته می میرد باید که دوست بداریم یاران باید که قلب ما سرود و پرچم ما باشد خسرو گلسرخی
"گرهگاه تاریخی عرصه برهنگی هست"
گرهگاه تاریخی آبان ۹۸ عرصهی برهنگی است آبان ۹۸ یک گرهگاه تاریخی (نقطه عطف تاریخی) است. در گرهگاههای تاریخی، که به ندرت رخ میدهند، همه چیز دگرگون میشود. فضای عمومی، مردم، روانشناسی و شعور جمعی، حکومت، آدمها، فرهنگ و هنر، تحلیلها و… دیگر آن نیستند که بودند. آنچه و آنکه با دگرگونی گرهگاه تاریخی دگرگون نشود از تاریخ جا میماند. گرهگاه تاریخی پایان و آغاز است. سرکوب خشن و کشتار مردمان در آن سوی و تداوم مبارزه مقاومت مردم در این سوی تنها دوجلوه آشکار گرهگاه آبان ماه ۹۸ است اما دگرگونی گرهگاه تاریخی در عمق و در تمامی سطحها و لایهها رخ میدهد و رخ مینماید. آن چه در سالیان و در زیر پوست تغییر کردهبود در گرهگاه، آشکار شده و به ناگهان و با تمامی توان خود، قد برمی افرازد. گرهگاه تاریخی پایان یک دوران و آغاز دوران دیگر است. گرهگاه معیار سنجش است. در گرهگاه تاریخی آبانماه ۹۸ و ادامه آن قدرت استبدادی ستمگر و مردم مبارز آزادیخواه و عدالتخواه، برهنه و روشن، رو در روی یک دیگر ایستادهاند. در رو در روئی برهنه این گرهگاه شعور کاذب، توجیهها و ماسکهای رنگارنگ دیگرفریبی و خودفریبی، که همراهی با قدرت استبدادی را توجیه میکنند، از همه نوع ــ ائدیولوژیکی، سیاسی و.. و با هر نامی ـ ناجانبداری، مبارزه با امپریالیزم، ناسیونالیزم، مصلحتاندیشی، اصلاحطلبی درون حکومتی و…. ، کنار زده میشوند. آنان که با نقابهای گوناگون فکری و سیاسی و توجیههای خودباورکرده یا دروغین همراهی خود را با قدرت استبدادی میپوشاندند، به ناگهان برهنه میشوند. برخی که بر شعور کاذب توجیههای خود را باورکرده بودند از دیدن موضع واقعی خود در کنار قدرت سرکوبگر، در آیینه گرهگاه تاریخی، شگفت زدهمیشوند در گرهگاه تاریخی جهان به ناگهان برهنه شده و مردم حکومت را، حکومت مردم را و ما همه یکدیگر را و موضع و جایگاه خود را برهنه میبینیم . نقابها و پوششهای استبداد سرکوبگر و ددمنش برداشتهشده و قدرت ددمنش، برهنه در مقابل مردم و آیینه تاریخ میایستد. صراحت گرهگاه راه بر بندبازی و میانهبازی میبندد و زبان صریح و روشن میشود. به هنگامهای توفانی که گرهگاه تاریخی هم حکومت و هم مردم را برهنه میکند، به هنگامهای توفانی که حکومت سرکوب و مردم مبارزه و مقاومت میکنند، جائی برای مشاطهگری و توجیهکاری ستم نیست. همه مشاطهگریها و توجیهها به ناگهان ذوب میشوند. گرهگاه تاریخی آیینهای است که در آن همگان نه فقط خود را و دیگران را، که موضع و جایگاه و جهتگیری خود را و دیگران را نیز برهنه میبینند گرهگاه تاریخی عرصه برهنگی هست. فرج سرکوهی
#آبان_ادامه_دارد
#سرخط : آنچه میبینید نتیجهی یک زلزلهی پرقدرت یا بمباران نیست بلکه حاصلِ زحماتِ جهادیهای جان برکف است که یک جاده را بالکل نابوده کردهاند تا خانوادههای #جان_فشانان #آبان۹۸ نتوانند به قبرستان بروند و مراسم سالگرد برگزار کنند. خانوادههای کشتهشدگان در بهبهان اطلاعیهای داده بودند برای برگزاری مراسم و بلافاصله پس از آن، امنيتیها جاده را تخریب و مسدود میکنند. این تصویر نشانهی وحشت حکومتیست که پادوهای آن به اقتدارش افتخار میکنند؛ اقتداری که در سیاست خارجی در چند موشک خلاصه شده و در داخل با سرکوب و کشتار و وحشیگری روزمره متبلور میشود. #آبان_ادامه_دارد #علیه_فراموشی #علیه_سکوت #علیه_ترس #مرگ_بر_جمهوری_اسلامی
گرامیداشت سالگرد بزرگترین تظاهرات مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ در شهر اشتوتگارت آلمان...
گرامیداشت سالگرد بزرگترین تظاهرات مردم ایران بر علیه جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ در شهر اشتوتگارت آلمان... می نویسیم آبان ۹۸ و می خوانیم، آبان خونین...! لحظه به لحظه که به سالگرد شروع اعتراضات آبان پارسال نزدیک می شویم، داغ از دست دادن عزیزانمان که در نقاط مختلف کشور بدست جلادان آدم کش رژیم در خونشان غلتیدند، آزارمان می دهد. روزهای سیاهی که جواب اعتراضات مسالمت آمیز توده های میلیونی مردم با شلیک گلوله به سر و قلب هایشان پاسخ داده شد. روزهای فراموش نشدنی اعتراضات آبان ۹۸ در تاریخ مبارزات آزادیخواه مردم ایران بر علیه حاکمیت سیاه اسلامی هرگز از یادها نخواهد نرفت. رژیم ویرانگر انسانیت، در کمتر از یک هفته بیش از ۱۵۰۰ شهروند معترض به فقر و گرانی را در کف خیابانها کشت و حدود ۱۰ هزار نفر را بازداشت و شماری از آنها را در دادگاه های فرمایشی چند دقیقه ای به اعدام محکوم و ده ها نفر را زیر شکنجه در مکان های نامعلومی به قتل رساند. شرکت در تظاهرات برای همگان آزاد می باشد. با حضور پرشور در تظاهرات چهاردهم نوامبر در شهر اشتوتگارت آلمان، پیمان دوباره می بندیم با خانواده های جانباختگان راه آزادی که تا سرنگونی این رژیم ضدبشری به مبارزات خودمان ادامه بدهیم. نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم. Stuttgart, Marstallstraße Ecke Königstraße, Samstag, 14.11.2020, 15:00 - 17:30 #stuttgart #Deutschland #Iran #IranProtestsNovember2019 #iranprotests #humanrights #DoNotExecute #freepoliticalprisoners #اشتوتگارت #آلمان #آبان_۹۸ #حقوق_بشر #زندانی_سیاسی #امیرحسین_مرادی #سعید_تمجیدی #محمد_رجبی #محمد_کشوری #آبان_۹۸_ادامه_دارد #جنبش_دادخواهی #دادخواهی #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
«پشتیوان افسر»
#سرخط : صبح امروز «پشتیوان افسر» یکی از بازداشت شدگان اعتراضات آبان خونین ۹۸ جهت تحمل ۵ سال حبس به زندان سنندج منتقل شد. پشتیوان افسر، اهل مریوان در دی ماه ۹۸ توسط دادگاه انقلاب این شهر به تحمل ۹ سال حبس تعزیری محکوم شد و حکم صادره در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال حبس تعزیری تقلیل یافت. وی در تاریخ ٢٨ آبانماه ۹۸ توسط نیروهای سپاه پاسداران بازداشت و در تاریخ ٢٣ آذرماه با تودیع قرار وثیقە ۴۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود. #اعتراضات_سراسری_آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد
حسین حیدری، ۲۵ آبانماه ۹۸ در چهاردانگه شیراز با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی، جان خود را از دست داد.
حسین حیدری، ۲۵ آبانماه ۹۸ در چهاردانگه شیراز با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی، جان خود را از دست داد. همراهان گرامی! آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید! اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند! #آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #حسین_حیدری @Tavaana_TavaanaTech
پویا بختیاری
پدر #پویا_بختیاری: «افتخار میکنم که بچهام در این راه رفته. بچهی من اشرار نبود؛ اینها خودشان اختلاس کردند و وقتی مردم اعتراض میکنند مردم را اشرار میخوانند. اشرار خودشان هستند. اصلا بیایند من را بگیرند اعدام کنند؛ من از مرگ هم نمیترسم چون پسرم را کشتند» #اعتراضات_سراسری #جان_فشانان
نه! سکوت نخواهم کرد
نه! سکوت نخواهم کرد عاطفه رنگریز شش ماه در زندان گذشت، محصور در دیوارهای سیمانی و تنفس در فضای مسمومِ بیعدالتی و شنیدنِ صدای زنانی که هرگز نشنیده بودم، و پس از آزادی به قید وثیقه بخشی از خود را نزد آنها جا گذاشتم. سرخوشی حاصل از به آغوش کشیدنِ خویشاوندان و رفقایم با خبر مرگِ دو عزیز، دیری نپایید و عرقِ سردی بر تنم نشست. و در این اوضاع و احوال با از دست دادن کار و خانه و کاشانه، و اشکها و دلواپسیهای مادرم تصور آزادی از آنچه که در ذهنم نقش بسته بود متفاوت شد. و بعد اعتراضات آبان از راه رسید و پاییز خونین تمام رویای بهارِ آزادی مرا فرو ریخت. با بار سنگین وثیقهی دوستی که به من اعتماد کرده بود، زندگی من در لبهی مرگ و آزادی میلغزید: صدایِ اعتراضاتی که با کشتار و دستگیری همراه شد؛ فریاد مطالبه معیشت و زندگی شایسته که انگار صدای خودم بود، پاسخش گلوله شد و زخم و دستبند و تهدید. در این میان، رسانههای رسمی میگفتند «اعتراض حق همه است و مردم میتوانند معترض باشند.» در پسِ این جمله با خود فکر میکردم که آیا تجمع کاملاً مسالمتآمیز روز کارگر در مقابل مجلس حق مردم نبوده است؟ کدام اعتراض از نظر آنها برحق است؟ چگونه میتواند اعتراض حقِ ما باشد که نمیریم، زندانی نشویم و... سپس در میانهی بوی خون و مرگ در خیابان و آزادی موقت از زندان مشغول کارهای ابتدایی برای زندگی بودم که خبر صادر شدن احکام پرونده #هفت_تپه و #بازداشتیان_روز_کارگر به گوشم رسید: پنج سال برای هر ۱۱ نفر. احکامی که معنایی فراتر از پنج سال زندانی ما یازده تن دارد؛ این حکم یعنی هرگونه اعتراضی، خشونت علیه دولت و تعرض به آن تلقی میشود و پاسخاش از سوی دولت مرگ است. این حکم یعنی ساکت کردن هر صدایی که بخواهد از زیست خود بگوید و خواستارِ تغییرش باشد. این حکم یعنی با نامِ مردم، مردم را به صلابه میکشند و هدف گلوله قرار میدهند. این حکم یعنی تایید مرگ صدها تن در خیابان آن هم با خیالی آسوده. این حکم یعنی قوه قضاییه، مجریه و مقننه هم.دست هستند تا دست بر گلوگاه ما بگذارند و ماشه را بکشند. این حکم یعنی خفه میکنیم و میتوانیم. از اینرو تصمیم گرفتم سکوت نکنم و تا نفس در سینه دارم بگویم، بنویسم و دستهایم را مشت کنم. زیرا پیشتر آبان ماه تکلیف را مشخص کرده بود که کسی که موضع نگیرد و سکوت کند همدست است با کسانی که ماشه را میکشند و تق! پس اگر نظارهگر باشی #پویا_بختیاری، #رضا_نیسی، #محسن_محمدپور، #نیکیتا_اسفندانی و... را تو کشتهای و خودت را نیز هم، تق! پس اگر سکوت کنی دستت به خون صدها جوان در خیابان آغشته است، تق! پس اگر سکوت کنی جامعهی مدنی و تغییر را کشتهای، تق! پس اگر خفهخون بگیری تو زندگی را کشتهای، تق! نه، من سکوت نخواهم کرد، خواه در دیوارهای تنگ زندان، و خواه در این زندان بزرگتر که نامش را «آزادی» گذاشته اند. من در برابر هر تق که به گوشم میرسد موظفم که دستِ خود را به نشانهی زنده بودن تکانی دهم و کاری کنم. در برابر هر تقِ مرگ نغمهی آزادی سر خواهم داد و سر خَم نخواهم کرد در برابر صدایِ تیزِ بلندگو که به کرات میگوید: مرگ! خوب میدانم تاریخ به ما بدهکار است و ما سهممان را از تاریخ نگرفتهایم، به درازای تاریخِ کارگر و زن بودن سهم خود را میخواهم و سهم تمام ستمدیدگان این سرزمین بلاخیز را. برگرفته از صفحهی اینستاگرام #عاطفه_رنگریز
خیزشی که لرزه مرگ بر اندام جمهوری اسلامی انداخت
خیزشی که لرزه مرگ بر اندام جمهوری اسلامی انداخت ["سخن روز" - حزب کمونیست ایران] از روز جمعه ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۸ که افزایش سه برابری قیمت بنزین به مانند جرقه ای آتش نارضایتی و خشم فروخورده مردم را شعله ور ساخت یک سال می گذرد. اگر تصمیم سران سه قوه نطام جمهوری اسلامی و کادر رهبری سپاه پاسداران برای افزایش قیمت بنزین یکی از نشانه های بن بست و روند رو به فروپاشی اقتصادی ساختار سیاسی حاکم بود، اما پروسه این تصمیم گیری و نحوه اجرای آن ناشی از عمق خوف و وحشت رژیم جمهوری اسلامی از ظغیان خشم توده هاست. جمهوری اسلامی پروسه تصمیم گیری و اجرای افزایش قیمت بنزین را به عنوان یک پروژه کاملا امنیتی طراحی کرد، بطوریکه نه تنها مردم، بلکه حتی برخی از وزرای کابینه روحانی، نمایندگان مجلس اسلامی و بخش زیادی از نهادهای حکومتی از آن اطلاع نداشتند. سران سه قوه جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه می دانستند که ایران تحت حاکمیت آنها مدتهاست ظرفیت انفجاری پیدا کرده است، آنها می دانستند که افزایش قیمت بنزین به مانند جرقه ای آتش خشم فرورخورده توده های تهیدست و محروم این جامعه را فروزان خواهد کرد. غافلگیر کردن جامعه با اعلام و اجرای تقریبا همزمان افزایش قیمت بنزین و استقرار نیروهای انتظامی و امنیتی در نزدیک محل پمپ های بنزین در شهرستان های مختلف و برنامه ریزی برای سرکوب خونین در همان لحظات اولیه شکل گیری اعتراضات بخشی از این طرح امنیتی بود. جمهوری اسلامی با اعلام و اجرای ناگهانی افزیش سه برابری قیمت بنزین یک عکس العمل آنی و واکنش برنامه ریزی نشده را به مردم تحمیل کرد، با این هدف که بتواند بلافاصله آن را در نطفه سرکوب کند و یک روزه باصطلاح "غائله اغتشاشگران" را خاموش نماید. جمهوری اسلامی می داند که در جامعه ایران طی بیش از یک دهه گذشته و بویژه طی سال های بعد از خیزش دی ماه ۹۶ در جریان اعتصابات و اعتراضات پی در پی کارگران، معلمان و بازنشستگان و تحرک جنبش دانشجویی و دیگر اعتراضات توده ای طیف نسبتا وسیعی از فعالین و رهبران به صحنه آمده اند که نقش غیر قابل انکاری در برانگیختن این مبارزات و سازماندهی آنها داشته اند. جمهوری اسلامی به دلیل هراس و وحشت از احتمال برپائی یک اعتراض توده ای و سراسری، با اعلام و اجرای ناگهانی افزایش سه برابری قیمت بنزین در واقع فعالین و رهبران جنبش های اجتماعی حاضر در صحنه مبارزه را غافلگیر کرد. سران رژیم اعلام از قبل تصمیم به افزایش قیمت بنزین را یک ریسک بزرگ و بازی با آتش تلقی می کردند از اینرو با آگاهی از "خطر" احتمالی برپائی جنبش توده ای که سریعا سازمان یابد و خیابان ها را به اشغال خود در آورد،"راز" افزایش قیمت بنزین را از همه، حتی از حکومتیان پنهان کردند. بی جهت نبود که یکی از مقامات امنیتی رژیم گفت طرح افزایش قیمت بنزین جنبه هایی داشت که لازم نبود نمایندگان مجلس از آن با خبر شوند. اما به رغم تمام تدابیری که سه قوه در شورای عالی هماهنگی اقتصادی و کادر رهبری سپاه و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی اندیشیدند و جنایات و سرکوب خونینی که براه انداختند، نتوانستند اعتراضات خود جوش مردم را مطابق برنامه در نطفه خفه کنند تا از آن به عنوان حربه ای برای نمایش ثبات سیاسی حکومت در میان قدرت های منطقه بهره برداری نمایند. سران رژیم از شخص ولی فقیه تا سران سه قوه، فرماندهان سپاه، امامان جمعه، فرمانداران، اصلاح طلب و اصول گرا و غیره همه همصدا با هم با تهدید مردم معترض و اغتشاشگر نامیدن آنها عطش خود را برای درهم شکستن مقاومت مردم اعلام کردند. اما نیروی های سرکوبگر رژیم با وجود سبعیتی که در برابر جوانان پرشور معترض از خود نشان دادند نتوانستند از گسترش موج خروشان این اعتراضات جلوگیری کنند. همه این تهدیدات و شاخ و شانه کشیدن ها و یورش سبعانه نیروهای امنیتی و انتظامی چون قطره شبنمی که روی سنگ گداخته فرو چکد بخار شد و به هوا رفت و نتوانست فوران خشم مردم را خاموش کند. خیزش آبان ماه تا همین لحظه پیروزی عظیمی در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی رقم زده است. نیروی محرک و مبارزه جویی توده تهیدستان شهری قدرتمند تر از آن بود که صف آرایی دشمن بتواند یک شبه آن را سرکوب کند. موج خروشان اعتراضات مردم صاعقه وار بیشتر از یکصد شهر از ۲۲ استان ایران را فرا گفت. معترضان با مشت های گره کرده و شعار هایی که سردادند به همگان نشان دادند که افزایش قیمت بنزین فقط جرقه ای برای آغاز خیزشی دوباره بوده که کلیت حاکمیت دین و سرمایه را به مصاف طلبیده است. توده های خشمگین و برافروخته به بهانه افزایش بهای بنزین علیه فقر و فلاکت اقتصادی، بی حقوقی های سیاسی و اجتماعی و محرومیت هایی به خیابان آمده اند که طی چهل سال گذشته دولت های متعدد از رفسنجانی محافظه کار گرفته تا خاتمی اصلاح طلب و از احمدی نژاد اصول گرا گرفته تا روحانی این "ژنرال" جانی اعتدال گرا هر کدام با آوردن بسته های ریاضتی سهمی از این اوضاع فاجعه بار را به آنها تحمیل کردند. در اولین سالگرد این خیزش سراسری هنوز ابعاد دقیق جنایات هولناکی که رژیم در مقابله با معترضان انجام داده روشن نیست. آنچه حدودا روشن است دژخیمان رژیم جمهوری اسلامی در همان سه روز اول اعتراضات به اندازه تلفات یک ماه و نیم رودرروئی نیروهای سرکوبگر عراق با معترضان از مردم ایران تلفات گرفته اند. بنا به گزارش ها تاکنون بیش از هزاران نفر در اثر شلیک گلوله از سوی نیروهای انتظامی و گارد ضد شورش جان خود را از دست داده، چندین هزار نفر زخمی شده و هزاران نفر هم دستگیر و روانه شکنجه گاهها شده اند. رژیم در هراس از واکنش افکار عمومی به ابعاد جنایاتی که در این چند روزه انجام داده آمار واقعی قربانیان را پنهان می کند وبرای تکمیل اقدامات سرکوبگرانه خود و جلوگیری از بازتاب اخبار و گزارشهای اعتراضات به قطع اینترنت و سانسور گسترده رسانهها روی آورده است. خیزش آبان ماه ۱۳۹۸ نقطه عطفی دیگر در مبارزات پرشور مردم ستمدیده ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. این خیزش سراسری هر سرانجامی داشته باشد، رژیم جمهوری اسلامی از پیامدهای آن جان سالم بدر نخواهد برد.
در آستانه سالگرد قیام آبانماه 98 کلیه بانکهای سنندج را به بهانه شیوع کرونا تعطیل کردند.
در آستانه سالگرد قیام آبانماه 98 کلیه بانکهای سنندج را به بهانه شیوع کرونا تعطیل کردند. ◾️ سه شنبه 20 آبانماه، بنابر مصوب مقامات استانی ( بخوانید سپاه پاسداران ) و در آستانه سالگرد خیزش سراسری آبانما سال گذشته، کلیه بانکهای شهر سنندج تا اول آذر ماه و به مدت 10 روز بسته و هیچگونه خدمات حضوری به مردم داده نمی شود. شایان ذکر است که به بهانه شیوع کرونا در کلیه استانهای کشور حکومت نظامی برقرار است. #کولبر_نیوز #kolbarnews
اعلام برگزاری اولین سالگرد جانباختگان اعتراضات سراسری آبان خونین ۹۸،
اعلام برگزاری اولین سالگرد جانباختگان اعتراضات سراسری آبان خونین ۹۸، «امید رضایی» (ملارد) و «حسین کشاورز افشار» (خرمدرهی زنجان). @ordoyekar
قرار بود با پوشک و شیرخشک برای نوزاد۴ ماههاش برگردد، گلوله به سینهاش خورد، برنگشت
قرار بود با پوشک و شیرخشک برای نوزاد۴ ماههاش برگردد، گلوله به سینهاش خورد، برنگشت «سید حمید طاهری»، جوانی حدودا ۳۵ ساله ساکن چهاردانگه در شهرستان اسلامشهر، شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ در جریان سرکوب خونین اعتراضات مردمی در این شهر از ناحیه سینه هدف گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و جانباخت. آقای طاهری، متاهل و پدر یک نوزاد چهار ماهه دختر به نام آنیسا بود: «دوست داشت پدر شود، ۱۰ سالی بود ازدواج کرده بود و تازه ۴ ماه بود پدر شده بود و ذوق و شوقی هم برای این بچه داشتند که حساب نداشت.» «رحیم اَجری»، پدر همسر سیدحمید طاهری میگوید دامادش که اخیرا تغییر شغل داده بود روز شنبه ۲۵ آبان برای پیگیری کارهایش بیرون رفته بود: «کار اصلی حمید نجاری بود، اما به خاطر سختی کار و مسائلی دیگر دست از کار قبلی کشید و میگفت فعلا اتومبیلی میخرد و با آن کار میکند تا بعدتر مغازهای باز کند. شنبه هم دنبال کارهایش رفته بود، عصر به دخترم زنگ زد و گفت دارد برمیگردد، دخترم به او گفت سر راه برای بچه شیرخشک و مای بیبی (پوشک) بخرد و بیاید. در راه رفتن برای خرید شیر خشک در خیابان شهید فارسیان این اتفاق برای حمید افتاد.» آقای اَجری میگوید آنها آن روز از داخل خانه صدای تیراندازی را میشنیدند اما فکر میکردند تیراندازی هوایی است: «نشسته بودیم و صحبت میکردیم و فکر میکردیم تیراندازی هوایی است که یک دفعه تلفنهای ما زنگ خورد، خبر دادند که حمید تیر خورده است. سراسیمه خودمان را به درمانگاه استیری (درمانگاه شبانه روزی چهاردانگه) رساندیم، حمید را دیدیم آنجا روی زمین افتاده است. او را با این تصور با این تصور که شاید حالا زنده است یا بشود کاری برای او کرد از آنجا به بیمارستان ضیائیان رساندیم، آنجا گفتند حمید تمام کرده است.»
بهمن جعفری عاشق آزادی بود؛ برای کشتن آزادی، قلبش را هدف گرفتند
بهمن جعفری عاشق آزادی بود؛ برای کشتن آزادی، قلبش را هدف گرفتند بهمن جعفری صبح یکشنبه حوالی ساعت ۱۰ صبح از خانه بیرون رفت. گویا قرار بوده به سرکار بود، اما ساعت ۱۱:۳۰ صبح یکشنبه ۲۶ آبان با خانواده بهمن تماس میگیرند و میگویند او نزدیک چهارراه زندان تصادف کرده است پیکر بهمن همان روز به پزشک قانونی منتقل میشود تا پس از اعلام علت مرگ و صدور گواهی فوت تحویل خانواده شود «من واقعا نمیدانم رضا آن لحظه مشخص، لحظهای که گلولهای قلبش را هدف گرفت، در اعتراضات شرکت داشت یا در حال گذر و نظاره بوده است اما این را یقینا میدانم که رضا عاشق آزادی بود و دراینباره و نارضایتی از وضعیت موجود بارها پیشتر صحبت کرده بود. با کشتن رضا، یک عاشق آزادی را کشتند. درست هدف گرفته بودند، برای کشتن آزادی باید به قلبش شلیک کرد.» این روایت درباره «بهمن (رضا) جعفری» یکی از جانباختههای شیراز است، روایت یکی از دوستان او که بهشرط محفوظ ماندن هویتش با ما گفتگو میکرد. هنوز مشخص نیست چه تعداد از معترضان در جریان سرکوب اعتراضات شیراز جانباختهاند. نام تعدادی از جانباختهها منتشر شده است و نام بسیاری هنوز مانده است منتشر شود. بهمن روز یکشنبه ۲۶ آبان در چهارراه زندان عادلآباد که محل تجمع بخشی از معترضان بود از روبرو هدف گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و ساعتی بعد در آمبولانس جان باخت. بهمن جعفری، ۲۸ ساله که در خانواده رضا صدایش میکردند تکنسین کامپیوتر بود و ساکن منطقه فرگاز در شیراز. بهمن یکی از بیشمار جوانانی بود که درگیر بیکاری و نداشتن هیچ چشماندازی از آینده هستند: «رضا نتوانست متناسب با رشته تحصیلی کار پیدا کند و از بیکاری هم عاصی بود. مدتی بود در یک تعمیرگاه صافکاری اتومبیل همان نزدیکهای منطقه محل زندگیاش، کارگری میکرد. پدر بهمن، رحمت جعفری، کارمند شرکت نفت بود و همه سالهای جنگ را در آبادان گذراند. یکی از عموهای بهمن، اسفندیار، از جانبازان ۸۰ درصدی جنگ و سالهاست ساکن آسایشگاه جانبازان است. یکی دیگر از عموهای بهمن که او نام خود را از ایشان به یادگار دارد هم سال ۱۳۶۸ اعدام شد. این عموی بهمن در آبادان سالهای جنگ در کمیته مردمی خدمت میکرد، اما ناگاه او را بازداشت کردند و مدتی بعد هم به دلایل غیرسیاسی اعدامش کردند.» بهمن جعفری صبح یکشنبه حوالی ساعت ۱۰ صبح از خانه بیرون رفت. گویا قرار بوده به سرکار بود، اما ساعت ۱۱:۳۰ صبح یکشنبه ۲۶ آبان با خانواده بهمن تماس میگیرند و میگویند او نزدیک چهارراه زندان تصادف کرده است و به درمانگاهی همان نزدیکی منتقل شده است. چهارراه زندان خیلی به خانه بهمن نزدیک است و پدر و مادر او خیلی زود خود را به آنجا میرسانند و میبینند بهمن گلوله خورده و حالش بسیار وخیم است: «گلوله کمی بالاتر از قلبش خورده بود. بهمن را با توجه به فقدان امکانات در آن درمانگاه، سوار آمبولانس کرده تا به بیمارستان مرکزی شیراز برسانند، اما او قبل از رسیدن به بیمارستان در همان آمبولانس جان میبازد.»
تکاپوی رژیم برای مقابله با اعتراضات مردم در سالگرد خیزش آبان
تکاپوی رژیم برای مقابله با اعتراضات مردم در سالگرد خیزش آبان ["سخن روز" - حزب کمونیست ایران] با نزدیک شدن به روز 24 آبان نخستین سالگرد خیزش مردم بر علیه گران شدن نرخ بنزین و وضع معیشت، شاهد تشدید اقدامات امنیتی رژیم در سراسر ایران هستیم. مانورهای بسیج در محلات حاشیه شهرها، افزایش دستگیری فعالان کارگری و مدنی، شلاق زدن در ملاء عام، فرستادن احضاریه دسته جمعی برای 71 نفر از شهروندان بهبهان، اعلام احکام زندان و شلاق برای 16 نفر از معترضین آبانماه در استان کردستان، تشدید فشار بر کاربران شبکه های اجتماعی، اعدام 11 تن از محکومین دادگاههای عادی طی چند روز گذشته، تنها نمونه هائی از این اقدامات هستند. علاوه بر این در این روزها به وضوح شاهد افزایش عامدانه خشونت پلیس و ماموران لباس شخصی در خیابانها و معابر عمومی هستیم. اگرچه سرکوب مداوم یک وجه جدائی ناپذیر از حاکمیت جمهوری اسلامی است، اما شواهد نشان میدهد که با نزدیک شدن به سالگرد خیزش آبان و با نگرانی از اعتراضات مردمی، جمهوری اسلامی با اقداماتی پیشگیرانه در صدد ایجاد فضای ترس و وحشت در جامعه است. روز 24 آبان سال 1398 شاهد گستردهترین اعتراضات علیه حکومت جمهوری اسلامی در طول حاکمیت این رژیم بودیم. این اعتراضات به دنبال انجام مجدد سهمیهبندی بنزین در ایران و افزایش 300 درصدی قیمت بنزین آغاز شد. اعتراضات عمدتاً در محلات کارگری و فقیرنشین شهری متمرکز و در ابتدا مسالمتآمیز بود، اما با حمله نیروهای رژیم به صف تظاهرکنندگان، به خشونت کشیده شد و به یک خیزش سراسری بر علیه رژیم تبدیل گردید. این خیزش همزمان 190 شهر ایران را در بر گرفت و برای نزدیک به یک هفته ادامه یافت. رژیم برای جلوگیری از انتشار اخبار آن، شبکه انترنت و تلفن موبایل را برای مدت چند روز قطع نمود. تنها بعد از وصل شدن مجدد خطوط ارتباطاتی بود که هم ابعاد شرکت میلیونی مردم در این اعتراضات آشکار شد و هم درجه سبعیت رژیم نسبت به مردم معترض جلو چشم مردم جهان به نمایش درآمد. در جریان این خیزش عظیم مردمی حدود 1500 نفر کشته شدند و بیش از 7000 نفر دستگیر گردیدند. با وجود همه این سرکوبگری ها و درنده خوئی ها، امروز این رژیم جمهوری اسلامی است که از بیاد آوردن روزهای هفته آخر ماه آبان 98 وحشت زده است و با اقدامات پیشگیرانه درصدد جلوگیری از بزرگداشت یاد جانباختگان این خیزش است. چندی پیش "حسن کرمی"، فرمانده یگان ویژه پلیس ایران در گفتگو با "ایلنا"، از خبرگزاریهای رسمی جمهوری اسلامی با صراحت و وقاحت تمام گفته بود: "نیروی پلیس، خود را برای سرکوب اعتراضات در سال ۹۹ آماده کرده است." همچنین تاکید کرده بود که: "دشمن با روشهایی از جمله پراکندگی مناطق درگیر، خواست تا ما را خسته کند، اما اکنون به این حوزهها اشراف یافتهایم و واحدهای واکنش سریع، با سرعت بیشتری آماده شدهاند تا بتوانند در داخل شهرها با تمرین سناریوهای مختلف وسایل نقلیه سبک و سیار به موقع جابهجا شوند." اینکه همه پرده ها کنار رفته و مقام دولتی این چنین با زبان تهدید خطاب به مردم چنین سخن می گوید، به روشنی نشان می دهد که چه دره عمیقی بین رژیم حاکم و اکثریت قاطع مردم ایران به وجود آمده است. می توان دریافت که تا چه اندازه اوضاع به زیان جمهوری اسلامی تغییر کرده است بطوری که خود را ناچار می بینند اینگونه توانائی سرکوب خود را از قبل به رخ مردم بکشد. اما واقعیت این است که کار رژیم از این حرفها گذشته است. رژیمی که این چنین زبان به تهدید مردم می گشاید، همان رژیمی است که هیچگاه از به خون کشیدن اعتراضات مردم تردیدی به خود راه نداده است. با همه اینها امروز در حالیکه به دلایل عینی از هر لحاظ ضعیف تر شده است و مردم از همیشه بیزارتر و خشمگین تر هستند، زبان تهدید به کار می برد و به تشدید اقدامات امنیتی پیشگیرانه در آستانه سالگرد خیزش آبان متوسل می شود. جمهوری اسلامی مانند هر رژیم دیکتاتوریِ بورژوائی دیگری از سایه خود نیز می ترسد. از این رو هرگونه اعتراض مدنی و صنفی را خطری برای موجودیت خود تلقی میکند. چه بسا اعتصابات کارگری، اعتراضات زنان و طرفداران محیط زیست، طی سالهای حاکمیت این رژیم، با خشونت سرکوب شده و به خون کشیده شدند. سران این رژیم همیشه بر این باور بوده اند که نشان دادنِ هر گونه نرمش احتمالی در برابر خواسته های معترضین، توقعات را مدام بالاتر می برد و چنین روندی سرانجام به زوال قدرت آنها منجر می شود. این رژیم که نه میخواهد و نه میتواند، فضای باز سیاسی را در ایران تحمل کند و یا منشاء بهبودی در شرایط زندگی و معیشت کارگران و مردم محروم باشد، به چیزی جز توطئه های جدید و تکامل روشهای سرکوب نمی اندیشد. در سوی دیگر، مردم نیز دریافته اند که کوچکترین بهبودی در شرایط زندگیِ مصیبت باری که این رژیم بر آنها تحمیل کرده است، جز به نیروی اعتراض و مبارزه خود آنها حاصل نخواهد شد. از اینرو خیزش های مردمی در کنار اعتصابها و اعتراضهای جاری، به بخشی از حیات سیاسی این جامعه تبدیل شده است. در واقع جبههِ نبردی به پهنای همه ایران بین جمهوری اسلامی و اکثریت مردمِ استثمار شده و محروم ایران گشوده شده است. اگر در یک سوی این جبهه جمهوری اسلامی مدام در کار تقویت ابزارهای سرکوب است و هر روز توطئه جدیدی برای خاموش ساختن صدای مردم معترض در آستین دارد، جبهه مقابل نیز به تکامل تاکتیک ها، به ساختن ابزارهای سازمانی جدید، به درس گیری از اشتباهات، به رفع کمبودها نیاز حیاتی دارد. 10.11.2020