اوباما در کتاب جدیدش درباره ایران چه نوشته است؟
مهتاب دیوسالار − «سرزمین موعود» (ج. ۱) به قلم باراک اوباما که ۱۷ نوامبر منتشر شد، به شرح جزئیات وقایع تاریخی در دوران ریاست جمهوری او میپردازد. در این کتاب ۷۰۰ صفحهای بارها به ایران اشاره شده، به ویژه به برنامه هستهای جمهوری اسلامی.
کتاب تازه باراک اوباما که با نام «سرزمین موعود» روز هفدهم نوامبر روانه بازار شد، به شرح جزئیات وقایع تاریخی در دوران ریاست جمهوری او میپردازد. این زندگینامه خودنگاشت، نمایی از داخل کاخ سفید را به خواننده نشان میدهد.
گاردین در بررسی این کتاب به قلم جولیان بورگر، کتاب ۷۰۱ صفحهای سرزمین موعود را کتابی با «روایتی دلپسند، ژرف و خودکاوانه» توصیف میکند که در آن اوباما به طور مرتب به انگیزههای شخصیاش نقب میزند. نیویورک تایمز از چیماماندا انگُزی اَدیچی ، نویسنده سرشناس نیجریایی خواسته تا نقدی بر کتاب اوباما بنویسد، خانم آدیچی مطلب مفصل خود را چنین آغاز میکند: «باراک اوباما وقتی پای نوشتن بهمیان میآید نویسندهای عالی است. نهتنها این کتاب همانگونه که ممکن است از یک زندگینامه وزین انتظار رود ثقیل و ملالآور نیست، بلکه کتابی است لذتبخش، جمله به جمله آن، نثر عالی و جزییاتی روشن...»
کتاب «سرزمین موعود» بیشتر کتابی سیاسی است تا شخصی. در آن اوباما خواننده را با خود از کودکیاش تا ماه مه ۲۰۱۱ و کشته شدن اسامه بن لادن همراه میکند. کتاب جلد دومی نیز خواهد داشت که در آن به خاطراتش در رابطه با دیپلماسی در قبال ایران بیشتر پرداخته خواهد شد. جلد دوم کتاب معلوم نیست کی منتشر میشود.
اما در «سرزمین موعود» اوباما در رابطه با ایران چه نوشته است؟
ایران و ایرانیان
در کتاب ۷۰۰ صفحهای اوباما بارها به نام ایران و ایرانیان اشاره شده است.
اوباما در سرزمین موعود اولین بار در فصل پنجم کتاب که به وقایع سال ۲۰۰۷ و زمانیکه برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ آمریکا رقابت میکرد به نام ایران اشاره میکند و مینویسد: « طی یک مناظره در ماه ژوئیه، تصویر فیدل کاسترو، رئیس جمهور ایران محمود احمدینژاد و رهبر کره شمالی کیم جونگ ایل و چند خودکامه دیگر به من نشان داده و سوال شد که آیا من آماده هستم که با هر یک از آنها در نخستین سال ریاست جمهوریام ملاقات کنم. بدون لحظهای تردید گفتم بله- من با هر رهبری ملاقات میکنم، اگر که (این ملاقات) بتواند منافع آمریکا را پیش ببرد.»
بار دوم که نام ایران به میان میآید در فصل هشتم کتاب و زمانی است که اوباما برای دیدار از افغانستان به کابل رفته است. نیمه ژوئیه سال ۲۰۰۸ او و همراهانش در پایگاه هوایی بگرام فرود میآیند در این فصل اوباما در لابلای شرح بازدیدش با جزئیاتی خواندنی با چالشهای جنگ عراق و افغانستان میپردازد و اینجاست که نام ایران مطرح میشود. اوباما به نوری المالکی که قرار بوده با او دیدار کند اشاره کرده و مینویسد: «او توانسته که فشارهایی را که از جانب خیرخواهان آمریکاییاش و نیز از سوی همسایگان ایرانیاش وارد میشود، مدیریت کند.» اوباما در همین جا مینویسد: «در حقیقت پیوندهای المالکی با ایران - جایی که سالهای تبعیدش را در آنجا گذرانده، و همچنین ائتلاف نگرانکنندهای که با برخی شبه نظامیان شیعه دارد، او را نزد عربستان سعودی و دیگر متحدان آمریکا در منطقه خلیج فارس منفور کرده...»
اوباما بخش سوم کتاب با عنوان مرتد و فصل هجدهم را با شرحی در مورد اتاق بیضی شروع میکند، جایی که اغلب اوقات هشت سال دوران ریاستجمهوریاش را در آن گذرانده، در آن به گزارش های اطلاعاتی گوش داده، میزبان رهبران جهان بوده و با اعضای کنگره سر و کله میزده است. در این فصل جایی که به رابرت گیتس اشاره می کند که هم در دولت بوش و دولت اوباما وزیر دفاع بوده است. اوباما با شرح خدمات و سابقه مفصل گیتس می نویسد که او پیش از این توسط رونالد ریگان ( رییس جمهور جمهوری خواه آمریکا) نیز نامزد این پست شده بوده اما به دلیل سوالاتی که در رابطه با اطلاعش از ایران-کنترا مطرح بوده ناگزیر به انصراف می شود.
در جایی دیگر از این کتاب اوباما به وقایع دوران نوجوانیاش در هاوایی اشاره میکند و میگوید زمان تحصیل در کالج در میان اخبار جهان ، اخبار گروگانگیری ( سفارت آمریکا در ایران) را به خوبی به خاطر دارد.
در فصل چهاردهم و پانزدهم بیش از بقیه کتاب به نام ایران برمیخوریم. در این دو فصل در چندین جا به برنامه هستهای ایران و لزوم پیشگیری از آن اشاره شده است. در ادامه اوباما به سخنرانی ۲۱ ماه مه در «آرشیو ملی» جایی که در کنار نسخه های اصلی «اعلامیه استقلال آمریکا»، «قانون اساسی» و «منشور حقوق ایالت متحده» ایستاده بود و سخن میگفت اشاره کرد. سخنرانی درباره مسلمانان بود. اوباما مینویسد که اغلب آمریکاییها از اسلام چیز زیادی نمیدانند، و افکارسنجیها نشان میدهد که مسلمانان در سراسر جهان نیز ایالت متحده آمریکا را دشمن دینشان میدانند و همچنین باور دارند که سیاست خاورمیانه آمریکا به دنبال بهبود زندگی مردم نیست بلکه برای تامین منابع نفتی، کشتن تروریستها و حفاظت از اسرائیل است.
اوباما مینویسد که معتقد بوده محور سخنرانی او باید به رسمیت شناختن کمکهای تمدن اسلامی در پیشبرد ریاضیات، علوم و هنر و نیز تایید نقض کلونیالیسم در نزاعهای کنونی خاورمیانه باشد.
اوباما مینویسد: «منظور اعتراف به دخالت آمریکا در زمینه فساد و سرکوب در منطقه بود، و همدستی در سرنگون کردن دولت منتخب دموکراتیک ایران در دوران جنگ سرد….»
اوباما فصل ۱۸ را با دریافت جایزه نوبل در اسلو به پایان میبرد و مینویسد که او و میشل از پنجره هتل محل اقامت هزاران نفر را می بینند که در کوچه و خیابانهای اطراف هتل جمع شدهاند و در تاریکی غروب شب هر یک شمعی در دست دارند.
اوباما این صحنه را جادویی توصیف میکند و می نویسد همزمان با شنیدن صدای تشویق مردم نمیتواند از فکر کردن به جنگ عراق و افغانستان غافل شود: « با وجود این، در سوسوی آن شمعها من چیز دیگری را میدیدم. من شور و جان میلیونها نفر در سراسر جهان را شاهد بودم: سرباز آمریکایی در پست دیدبانی در قندهار، مادری در ایران که به دخترش خواندن می آموزد، فعال دموکراسیخواه روسی که شجاعت را در تظاهرات نشانمیدهد − و همه آنهایی که حاضر نشدند از ایده زندگی، که با وجود تمام خطرات و سختیها میتواند بهتر شود، دست بکشند….»
در فصل نوزدهم بسیار بیشتر به ایران اشاره شده. اوباما مینویسد طی سال نخست ریاست جمهوریاش درگیر بودن با رهبران سه کشور ایران، روسیه و چین - به طور مشخص به او نشان داد که چه کار دشواری در پیش دارد.
در این فصل او به مسائل مختلفی در رابطه با ایران اشاره میکند، و تاریخ روابط ایران و آمریکا و خصومت موجود را شرح میدهد. او در ابتدا ایران را این چنین توصیف میکند: «وارث امپراطوری بزرگ ایران باستان، که زمانی مرکز علم و هنر در دوره طلایی اسلام قرون وسطی بود»، اوباما سپس به وقایع ۱۹۵۱ در ایران اشاره کرده و تعریف می کند که ایران سکولار با پارلمانی که تمایل به چپ داشت میادین نفتی کشور را ملی و کنترل آن را که زمانی در دست دولت بریتانیا بود بازپس گرفت.
اوباما «عملیات آژاکس» را شرح داده و به نقش آمریکا در آن اشاره میکند و می نویسد «برای ۲۷ سال اول پس از آن قمار تصمیم گیرندگان سیاسی آمریکا خوب کار کرد. شاه متحدی ثابت قدم بود و قراردادهای نفتی شرکتهای آمریکایی را تمدید و از آمریکا سلاحهای گران قیمت خرید. او رابطهای دوستانه با اسرائیل داشت، به زنان حق رای داد و ثروت رو به رشد کشور را صرف نوسازی اقتصاد و نظام آموزشی کرد و به راحتی با خانواده سلطنتی اروپا و تاجران و صاحبان کسب و کار غربی کنار می آمد.
اوباما رابطه ایران و آمریکا را طی دولتهای مختلف آمریکا مرور کرده و و تاریخ ایران را تا مرگ خمینی و روی کار آمدن خامنه ای دنبال می کند و می نویسد: «جانشین او، آیت الله علی خامنهای، روحانی است که به ندرت به خارج از کشورش سفر کرده و نفرتی که از آمریکا دارد با میزان نفرتی که خمینی از آمریکا داشت برابری میکند.»
اوباما می نویسد آغاز دوره ریاست جمهوری با دوره احمدی نژاد مصادف بود. او به نقش و نفوذ ایران در عراق و لبنان و شیعیان منطقه و تلاش برای توسعه «هلال شیعی»اشاره میکند.
رئیس جمهوری سابق آمریکا، استراتژی دو مرحلهای خود در قبال ایران را در این کتاب تشریح کرده و به تلاش برای تماس از جمله نامهای که مخفیانه برای خامنهای از طریق نمایندگان ایران در سازمان ملل فرستاده میگوید.
اوباما مینویسد: « پاسخ خامنهای صریح بود: ایران هیچ نفعی در گفتوگوی مستقیم ندارد». او سپس به وقایع ژوئن ۲۰۰۹ و تظاهرات میلیونی مردم ایران و «جنبش سبز» اشاره میکند و از دیدن صحنه کشته شدن ندا آقا سلطان میگوید:
«گزارشهای تظاهرات را در اینترنت میدیدم و ویدیوی زن جوانی را که در خیابان تیر خورد و خون از صورتش سرازیر شد، زمانی که داشت میمردنگاهش به سمت بالا خیره شد»
اوباما در ادامه مینویسد که این یادآور بهایی بود که مردم سراسر جهان برای این خواست که در چگونگی نوع حکومت بر خود نظر دهند می پردازند. او میگوید که نخستین واکنشش حمایت قاطع از تظاهرکنندگان بود، اما پس از مشورت با تیم امنیت ملی، و کارشناسان ایران به او توصیه شد که چنین نکند. به گفته کارشناسان و مشاوران هر بیانیهای از سوی او تأثیر خوبی نداشته زیرا رژیم تندرو ها در ایران به دنبال آن بودند که تظاهرات را به ماموران خارجی نسبت دهند و اعلام حمایت ممکن است به ضرر فعالان داخل تمام شود. نتیجه این میشود که اوباما به بیانیهای اداری با این مضمون که «اوضاع را از نزدیک دنبال میکند وبه تاکید بر حق جهانی برگزاری تجمعات و محترم شمردن آزادی بیان و درخواست برای یک راه حل صلح آمیز که منعکس کننده خواست مردم ایران باشد»، بسنده میکند.
در ادامه کتاب باز نیز به ایران مکررا اشاره شده است، به تحریمها علیه ایران، برنامه موشکی و نیز برنامه هستهای ایران. اوباما در مورد ملاقات با سران کشورهایی از جمله روسیه، چین، عربستان و اسرائیل و گفتوکو در زمینه ایران نوشته و نیز جزییاتی از این مکالمات را در کتاب آورده است.
اوباما می نویسد مکالمات با نتانیاهو برغم اختلاف نظر بسیار متفاوتشان نسبت به جهان معمولا خوب پیش میرفته، نتانیاهو بیش از هر چیز علاقمند به صحبت درباره ایران بوده و به گفته اوباما به درستی (ایران) را بزرگترین تهدید امنیتی اسرائیل می دیده. اوباما و نتانیاهو توافق میکنند که در رابطه با ممانعت ایران از دستیابی به سلاح هستهای تلاشهای هماهنگ شده داشته باشند، اما وقتی اوباما مساله از سرگیری گفتوگوهای صلح را با فلسطینیها به میان میآورد، نتانیاهو آشکارا از خود هیچ تعهدی نشان نمی دهد.
در بخشی از کتاب سرزمین موعود و جایی که به یکی از جلسات مجمع عمومی سازمان ملل اشاره می کند از شعر «بنیادم اعضای یک پیکرند» سعدی یاد کرده و میگوید ما این را طعنه (روزگار) یافتیم که چه مدت زمانی در مجمع عمومی صرف مهار توسعه سلاح هستهای ایران شده است.
اوباما مینویسد که از زمانیکه ایران پیشنهادش برای گفتوگوهای دوجانبه را رد کرد هیچ نشانی از کاهش برنامه هستهای این کشور مشاهده نشد.
اوباما شرحی از تلاش های دیپلماتیک و بین المللی و همکاری با سازمانهای بین المللی از جمله سازمان انرژی اتمی و سازمان ملل متحد را در این کتاب ارائه داده است.
کتاب اوباما با کشتن بن لادن به پایان میرسد و احتمالا در جلد دوم به شرح مذاکرات هستهای و مسائلی بیشتر در رابطه با ایران پرداخته خواهد شود.
در فصل پایانی سرزمین موعود آمده است روز ۲۸ آوریل ۲۰۱۱ وقتی که آخرین جلسه برای بحث درباره عملیات ویژه برای حمله به ابوت آباد پاكستان و مخفیگاه اسامه بن لادن در جریان بود، رابرت گیتس با حمله مخالفت میکند و در استدلال خود به عملیات «کویر یک» ( منظور عملیات پنجه عقاب که در ایران به عملیات طبس مشهور است) اشاره میکند، که طی آن هلیکوپتر نظامی آمریکایی که برای نجات گروگانها میرفت سقوط کرد و هشت خدمه آن کشته شدند. و البته عملیات با موفقیت انجام میشود.
کتاب سرزمین موعود در حالی به پایان می رسد که اوباما سوار بر هلیکوپتر مارین وان (هلیکوپتر مخصوص رییس جمهوری) بر فراز واشنگتن دیسی پرواز میکند و از بالا مجموعهای از نمادهای شهر از جمله بنای یادبود لینکلن و بنای یادبود واشنگتن را تماشا میکند و هلیکوپتر در محوطه چمن جنوبی کاخ سفید فرود می آید.
کتاب «سرزمین موعود» در آمریکا توسط انتشارات کراون و در بریتانیا توسط انتشارات وایکینگ منتشر شده. تاریخ انتشار جلد دوم اعلام نشده است.
نظرها
عزیز
کاش آقای اوباما این کامنت را بخواند! خلاف آنچه که در کتاب سرزمین وعده داده شده آقای اوباما آمده، آمریکا، اسلام را ابزاری برای مطامعش کرد. طالبان و القاعده از یک سو، و داعش از سوی دیگر فرزندان دمکراتهای آمریکا بودند و هستند. اسلام شیعی خمینی هم با کمک آمریکا و انگلیس بر ایران مسلط شدند. پس در اصل آمریکا دشمن دین اسلام نیست، بلکه اسلام، ابزاری است در دستان آمریکا. اما برایم جالب بود که بسیاری از مطالب کتاب آقای اوباما در خصوص ایران درست است. البته ایشان فراموش کردند که بگویند دقیقاً همان زمان که دستان خامنهای تا آرنج در خون مردم ایران بود، آقای اوباما دست دراز کرد تا دستان خامنه ای را به گرمی بفشارد. آقای اوباما رئیس جمهور بسیار باهوش و توانمندی بودند، فقط آخوند را نمی شناختند. آخوندها اصولاً انسانهای زیاد باهوشی نیستند، اما تا بدان حد باهوش هستند که منافع خود را دست دیگری ندهند. خامنهای دقیقاً به این اشاره کرد: او گفت: ایران (بخوانید نظام آخوندی) هیچ نفعی در گفتوگوی مستقیم ندارد. در دشمنی، هم آمریکا و اسرائیل منفعت می برند و هم آخوند بر اریکه قدرت می ماند. آمریکا و آخوند همچون جن و بسم الله هستند، اگر به هم نزدیک شوند آخوند از بین می رود. پس دوری و دشمنی مصلحتی، برای هر دوی آنها لازم و حیاتی است.
سروش
فریاد خونین_ اباما یا با اونا یا با ما - را از یاد نخواهیم برد تو با آن ها بودی و لکه ننگ دیگری از ژنرال هوزر کارتر تا اسله فروشی ریگان (ایران کنترا) بر کارنامه پیشینیا نت افزودی در فردای آزادی مردم ما با نفرت از تو یاد خواهند کرد.
حمید
شاه بودجه کشور را صرف اصلاح و کیفیت بخشی به نظام آموزشی کرد نکته ای که هیچ مخالفی تابحال اشاره نکرد تنها راه تغییر در ایران و ایجاد جامعه ای عادلانه، بافرهنگ و متمدن کیفیت بخشی و عدالت آموزشی و پرورشی است که متاسفانه...
ایراندوست
اوباما سخنوری زیرک، شوخطبعی ماهر، توانمند در برخورد اجتماعی با عوام و خواص و استاد حقوق دانشگاه هاروارد، مردی که مسافر جهشی طبقاتی و نژادی در یک جامعه طبقاتی- نژادی بود ! شاید افکار رادیکالی در جوانی داشت که علاقه او را به سیاست شکوفا کرده بود ولی هوش آکادمیک و خودمحوری نوع آمریکایی، توان ایجاد تحول ریشهایی در جامعه آمریکا را از او گرفته بود. اوباما را به سیاستمدار نارگیلی تشبیه میکنند ، اینکه از بیرون سیاه ولی در درون سفید است ! در سه سال آخر ریاست جمهوری به یک سلبریتی سیاسی تبدیل شده بود که در مراسم مختلف جوک تعریف میکرد و دیگر چنج چنج (= Change تغییر) نمیگفت ! سیاست او در مقابل بانکها و شرکتهای مالی که موجب بحران مالی در آمریکا و اقتصاد جهانی شده بودند ، خبر از پیچ و مهره بودن او در نظم جهانی غرب بود. هرچند با تصویب قوانین محیط زیستی توانا بود ولی با آمدن خل و چلی چون ترامپ، آن دستاوردها هم به یغما رفت . لایحه بیمه اوباما هم بدون یک توضیح و گفتمان منطقی برای مردم، به ابزار پروپاگاندی شرکتهای بزرگ مالی و بیمه و راست افراطی حزب جمهوریخواه در مقابل حزب دمکرات شد و همچنان در هوا آویزان است ! در طول ریاست جمهوریش به این نکته رسیده بود و گفته بود که خاورمیانه و کشورهای اسلامی، در دنیای خاص خود بسر میبرند و نمیشود در آنجا، از بیرون تغییری داد. حمایت ضمنی او از اخوان المسلمین و مرسی در مصر، نشان داد که نظامیان مصری چگونه او را به بازی دادند و با قبول مرسی بعنوان رئیس جمهور، در مدتی کوتاه با ایجاد بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی در مصر، شرایط را برای یک کودتای نظامی آماده کردند ! در بحران سوریه، کشتار مردم و جنایتهای جنگی از همه طرف درگیر جنگ، برخورد اوباما منفعل، ناکارا و ناتوان بود و عملا موجب استمرار و طولانیشدن جنگ شد ! در آفریقا هم با چند سفر و سخنرانی در دانشگاهها، از فساد روزافزون سخن گفت و در عمل، کاری انجام نداد. کلینتون و بوش پسر، بیشتر از او به آفریقا با کمکهای مالی و قرضهای قدیمی بخشیده شده، یاری کرده بودند ! در مورد ایران، با برجامی که در کنگره تصویب نشده بود، دانسته یا ندانسته البته برای یک حقوقدانی چون اوباما دانسته، پیمانی پا در هوا را با بوق و کرنا، نشان داد که رئیس جمهور بعدی با پاره کردن آن، آبروی آمریکا را برای بی عهدی به پیمان و قرارداد بینالمللی زیر سوال برد. با این اوصاف نتیجه میگیریم که اوباما بعنوان یک شخص و یک پدیده، در سیستمی که او را علم میکند و به تخت مینشاند، باید حامی و نگهبان عوامل اصلی، یعنی نخبگان الیگارشی اقتصاد کلان و استراتژیستهایشان باشد وگرنه در تاریخ، جایی ندارد !
طاهر
بله اوباما در تاریخ بزرگان و افراد شاخص امریکا جایی ندارد،هنرپیشه ای در نقش رئیس جمهور بود ؛در دوره او نفوذ و تسلط امریکا بعنوان ابرقدرتی که بطور مشخص از دیگران قدرتها بطور چشمگیربرجسته تر بود از میان رفت،عراق سوریه یمن و لبنان و.... از دست خارج شدند و او فقط ژست دمکراسی بخود میگرفت و خود را فه بزرگان امریکا میچسباند یا دوست داشت که آنگونه باشد،نظر جناب ایراندوست کاملا صحیح است. ولی دوست دارم یک مطلب را روشن کنم که اگر پشتیبانان بایدن هم همانهایی باشند که اِوباما را آوردند یعنی پلوسی یارانش به دولت جدید هم امیدی نخواهد بود مگر اینکه بایدن بواسطه سوابق و اعتبارش در جامعه و محافل امریکا سباسی امریکا مستقل تر از اوباما عمل کند
ظاهر
خطاب به طاهر در جامعه ای امروزی آمریکا اوباما حداقل آنقدر شخصیت عظیم و بزرگی هست و در بین مردم آمریکا محبوبیت و مقبولیت دارد که کتابش را میلیونها میلیون آمریکایی خریده و مطالعه می کنند. و شاید از آن مهمتر اینکه اوباما در مقایسه با رئیس جمهوران جمهوریخواهی که قبل و بعد از او آمدند, حداقل سواد کتاب نوشتن را دارد. توانایی ی که در مورد بوش و ترامپ مطمئنا وجود ندارد. اوباما همچنین کسی بود که جهان را از یک رکود عظیم اقتصادی نجات داد. اما برای ایرانیان نژاد پرست, یک سیاه آمریکایی هیچگاه "یک آمریکایی واقعی" نیست. کسانی نیز که مسئول به قدرت رساندن اوباما و بایدن هستند, نه سخنگوی مجلس امریکا, بل مردم آن کشور و جامعهء مدنی آمریکایی است. اما در یک ذهنیت فاشیستی, که هنوز زندانی در فرهنگ سیاسی جنگ سرد قرن بیستم است, جامعهء مدنی معادله ای چند مجهولی است که هیچگاه قابل درک نمی باشد. تقلیل دادن ۸۰ میلیون رای مردم آمریکا به "پلوسی و یارانش" فقط نمایانگر این است که شبکهء تلویزیونی فاکس چقدر در شستشوی مغزی سلطنت باختگان "عزیز " موفق بوده است.
سعید
حمید جان واقعا راست میگی این شاه بدبخت کم خرج اصلاح و کیفیت بخشی به نظام آموزشی نکرد, اما مگر کسی به یادش میاد؟! مثل تمام آن بودجه های کلان و هنگفتی که خرج و صرف جشنهای ۲۵۰۰ سالهء شاهنشاهی شد, این همه سران کشورها را از تمام دنیا به ایران آوردند, در آن چادر های سوپر مدرن دولوکس, ایر کاندیشن. تا دو سال بعد از آن هم هی بچه مدرسه ی ها را میبردن و فیلم مراسم جشن های ۲۵۰۰ سالهء شاهنشاهی نشانشان میدادند که هیچکس از یاد نبره که "کوروش آسوده بخواب, زیرا که ما بیداریم" یعنی چه! یا آنهمه تانک های سوپر مدرن چیفتن از انگلستان. فکر می کنید اینهمه ابزار آلات پیشرفتهء جنگی در اصلاح و کیفیت بخشی به نظام آموزشی موثر نبود؟ "عاری از مهر" کجایی که یادت بخیر. کوروش کبیر تو هم آسوده بخواب که "عاری از مهر", گلاب به روتون, گلاب به روتون, تِر تِر تِر. گل کاشت و رفت!
دخو
ایران دوستان عزیز از یادشان میرود که اوباما فارغ التحصیل هاروارد بود و نه "استاد" در آنجا. در حقیقت امر اوباما در هیچ دانشگاهی "استاد" و "پروفسور" به مفهوم دقیق آکادمیک که در آمریکا مرسوم است نبود. فقط در دانشگاه شیکاگو با سمت "مدرس" Lecturer استخدام شده بود. از روز اول هم معلوم بود که سیاستمداری نئولیبرال و حافظ سیستم است. شعار کارزار انتخاباتی وی نیز هیچگاه Change نبود, بلکه امید Hope می بود. مانند آن پوستر معروفی که ازش استفاده میکردند. ثبت و بقای جایگاه اوباما در تاریخ, چیزی است مانند ثبت و بقای جایگاه فرانکلین دلانور روزولت (البته در سطحی پایینتر از روزولت), بمثابه سیاستمداری که سیستم جهانی سرمایه داری را از یک رکود اقتصادی عظیم جهانی Great Depression نجات داد. پارادکس قضیه شاید در این باشد که اوباما با تمامی اشتباهات و محدودیت های طبقاتی و معرفتی اش, خواهان رفع تحریم (که دودش عمدتا به چشم مردم عادی در ایران می رود) بود و هست. اما ایران دوستان دو آتشهء "میهنپرست" ما در مقایسه با سیاستمدارن آمریکایی کاسه داغتر از آش هستند و به چیزی غیر از تحریم های فشار حد اکثری راضی نمی باشند!!! نتیجه اخلاقی داستان: اوباما در مقایسه با ایران دوستان "عزیز" ما مقداری ایرانی تر و انسانی تر تشریف دارد.
رضا
آقای اوباما خوب بود در کتاب خودش اشاره میکرد که چگونه میلیاردها دلار پول نقد را با هواپیما برای پدرخوانده تروریسم و بنیادگرایی فرستاد و چگونه با این پولها به رشد تروریسم در منطقه و سرکوب مردم ایران توسط جنایتکاران خامنهای کمک کرد آقای اوباما در تمام جنایاتی که بطور خاص در سوریه و ایران پیش آمده است شریک است اما در کتابش اشارهای نکرد که چگونه دست بشار اسد را در کشتار کودکان سوریه باز گذاشت.
داریوش
با نظر ظاهر موافقم. هرچند سیاست خارجی اوباما مشکلاتی داشت، نام او به عنوان یکی از محبوب ترین و موثرترین رئیس جمهور های آمریکا ثبت خواهد شد. وضعیت کنونی ایران بیش از همه، نتیجه ی عملکرد و تفکر خود ایرانهاست و مسول دانستن دیگران فقط شانه خالی کردن از مسوولیت های خودمان است.
دخو
سلطنت باختگان سنتا از عقده ای تاریخی بابت سرنگونی شاه رنج میبرند, و در این راستا هنوز کینه ای سخت از کارتر و دمکراتها (و مردم ایران) در سینه دارند. شاید بدین دلیل است که از یاد میبرند چگونه آخوندها و ریگان در نگاه داشتن گروگانهای آمریکایی تا پیروزی ریگان توافق کردند. چگونه جمهوریخواهان به ج.ا. اسلحه رساندند. چگونه حملات نظامی آمریکا در دوران جمهوریخواهان به افغانستان و عراق و اشغال نظامی ایندو کشور بزرگترین کمک به ج.ا. اسلامی بود. و از همه مهمتر سلطنت باختگان از یاد می برند که آمریکا هیچ وقت یک دیکتاتور را خریداری نمی کند, بلکه همواره سرگرم کرایه کردن و استفاده کردن مرحله ای از یک دیکتاتور است, تا دوران مصرفش به سر آید و آمریکا مجبور به کرایه کردن دیکتاتور بعدی شود!
طاهر
پاسخ خطابه جناب آقاي ظاهر بهتر است پاسخها را به موارد مطروحه ايشان از آخر به اول بدهيم 1- تقليل راي 80 ميليوني مردم آمريكا به پلوسي ويارانش را شما ميفرماييد،بنده چنين نظري نداده بودم،خوب ميدانيم راي بايدن مربوط به پايگاه حزب دمكرات آمريكاست كه پلوسي ويارانش صحنه گردانان اين كارزار بوده وكنار گذاشتن ناگهاني سندرز و ديگر نامزدهاي دمكرات به صلاحديد و نفوذ ايشان بود البته همين وضعيت در حزب جمهوري هم بدترش برقرار بود و اجازه ندادند شخصي معتبرتر از ترامپ كانديد شود تا اعتبار جمهوري خواهان تا اين حد نزول نكند،مردم آمريكا هم راي ميدهند ولي رقابت بين تاييدشدگاني انجام ميشود كه سران اين دوحزب در نهايت ارايه خواهندكرد. 2- نظرمن در مورد باند تماميت خواه جناح چپ(دمكراتها) درهدايت سياست حزب دمكرات بود كه فضايي براي همكاران ميانه رو آنها باقي نگذارده ، ابراز اميدواري كرده بوديم كه بايدن بواسطه سوابقش مستقل تر از اوباما باشد و آلت دست ايشان نباشدچون خودش در سياست واجتماع آمريكا شاخص است، ذهنيت فاشيستي،فرهنگ سياسي جنگ سرد ودرك نكردن معادله چند مجهولي جامعه مدني در كجاي اين نظربنده ميگنجد،از قضا فكر ميكنم تحمل نكردن افكار ناموافق و بيصبري در وارد آوردن اتهام به دگر انديشان فكري بيشتر با اين مقولات سازگار است.متاسفانه ازپس فرداي انقلاب سرخ وسياه در اين سرزمين وارد آوردن القاب گوناگون به ناموافقين رونق گرفته و كسي هم بابتش شرمي ندارد.اگر نظري داده ميشود همان را نقد كنيد سلطنت طلب بودن،سكولار بودن وليبرال بودن و چپ وراست بودن موجب سر افكندگي و ناكارآمدي نيست،مهم سوابق، عملكرد و ارائه دستوري عملي است كه اعتبار،رفاه وسعادت ايرانيان را تضمين كرده و مردم از اين جهت رضايتمند باشند،من سلطنت طلب نيستم اما اگر مردم با چنين شرايطي راضي باشند يك تجربه و آزمودگي چهل وچند ساله را دارند وبايد به راي آنها احترام بگذاريم،ما تا زماني كه اين فشار ومحدوديت نظرخواهي ورسانه اي ورقابت بين احزاب آزاد وجود ندارد چه اطلاعي از خواست مردم داريم؟ 3- اوباما اگر سفيد نباشد سياه هم نيست و امثال ايشان كه در مناصب قدرت ومنزلت در آمريكا قرار گرفته اند به وفوراست و براي بسياري در آمريكا قابل احترامند از جمله ميتوان به كالين پاول و خانمهاي رايس اشاره كرد بحث ما عملكرد او بود و نتايج 8 سال دوره منفعلانه رياست جمهوري او دروادادن ميدان به تروريسم و هرج ومرج در منطقه بنام دمكراسي و گرفتن ژستهاي چون خطيب وناجي بشر در دانشگاه قاهره،وقايع دوران پس از اين روز بخوبي نشان داد كه دراو اصلاً در حدود اين كارها نبود واتفاقا ميدان را به آشوبگران منطقه واگذارد. 4- اوباما كار بزرگي در مورد اقتصاد نكرد،يعني آنطور كه فرموديد ناجي اقتصاد دنيا نبود،بهتر است هر واقعيتي را در حد خودش ديد، بحراني كه فرموديد مربوط به فساد شركتها ومنفعت طلبي افراد ذي نفوذ در اقتصاد آمريكا بود، يك مشكل داخلي بود كه مربوط به شركتها و املاك ،بانكها و...بود كه ارقام و ارزشهاي كاذب را به افتصاد وارد كرده بودند (مانند بورس ايران)والبته بروي اقتصاد و ارزش اوراق آمريكا نزد ديگر كشورها اثر گذار بود و بازار جهاني را مشوش كرد اوباما با تزريق بودجه دولتي اين ناهنجاريها را برطرف و اين خسارت را جبران كرد. 5- نكته اي كه مايلم در خاتمه عرض كنم اين است: اين كه كسي كتاب بنويسد و يا ميليونها فروش داشته باشد يا فارغ التحصيل فلان دانشگاه باشد نميتواند آثاري را در خلق سعادت ورفاه براي مردمش ايجاد كند بسيارند از اتفاق كه آنچنان با سواد هم نبوده اند ولي زيرك و كاردان بوده و در آينده مردمان خود وديگران تاثيرات بسزايي داشته اند، همه سياستمداران آمريكا از ريگان وجان بولتون گرفته تا كلينتونها واوباما كتاب نوشته وفروش ميليوني هم داشته اند،كتابها را هم موافقين وهم ناموافقين ميخوانند و نشاندهنده شاخص خاصي در اعتبار و محبوبيت اجتماعي نيست،ضمن آنكه به عرض ميرسانم جرج بوش هم كتاب دارد وبيسواد نيست ،قبل از رياست جمهوري هم فرماندار بود وهم در جواركسي بوده (پدرش)كه سالها در سياست وجامعه آمريكا از جواني تا رياست جمهوري حضور داشته،علي الاصول اين همجواري و كسب دانش بسيار معتبر از مدارك دانشگاهي است،ضمن اينكه ايشان هم تحصيلكرده دانشگاه هستند و مقايسه ايشان با ترامپ .... نميدانم چطور بگويم.ممنون