کافههای ایرانی: تغییر زیر پوست شهر
تعداد کافههای تهران در ۱۰ سال اخیر ۶۰ تا ۷۰ درصد بیشتر شده؛ نشانهای از تغییر سبک زندگی و عادتهای شهروندی.
ساعت از ۹ شب هم گذشته؛ مقررات منع عبور و مرور به دلیل ملاحظات کرونایی آغاز شده است. به جز سوپرمارکتها، اکثر مغازههای شهر تعطیل شدهاند؛ اما اگر در حوالی چهارراه ولیعصر قدم بزنید، در بین کوچهپسکوچههایی که این وقت شب کاملا خلوت شدهاند، نوری از لای یک پنجره بسته بیرون زده است. نزدیکتر که بشوید همهمه گنگی به گوش میرسد. اینجا کافهای است که ظاهرا تعطیل است. درها قفل و کرکرهها کشیده شده اما مشخصا گروهی هنوز توی کافه هستند. به نظر میرسد برای ورود باید یک اسم رمز وجود داشته باشد.
رشد ناگهانی و شتابان کافهنشینی در تهران به بیش از یک دهه قبل باز میگردد اما وقتی اعتراض به نتایج انتخابات سال ۸۸ برای حکومت به یک چالش امنیتی بدل شد، گستره حضور جوانان در کافهها بیش از هر زمانی مورد توجه قرار گرفت. در روزهای گرم تابستان ۸۸ که شهر رنگ و بوی حکومت نظامی به خود گرفته بود، کافهها یکی از کانونهای مورد توجه نهادهای امنیتی بودند. بسیاری از آنها تحت فشار قرار گرفتند. برخی به بهانه نداشتن مجوز تعطیل شدند و بحث بر سر اجبار استفاده از دوربینهای مداربسته در کافه مدتها جنجالی شد.
واقعیت این بود که حکومت در آن زمان میخواست حتیالمقدور عرصه عمومی را از حضور شهروندان خالی کند. در این میان، بهجز خیابانها که محل اصلی درگیریها بود، نهادها و کانونهای انگشتشماری وجود داشتند که بتوانند شهروندان را از خانههای خود خارج کرده و در عرصه عمومی حفظ کنند. پارکها کلاسیکترین نمونههای این پاتوقها هستند اما معمولا به سبک خاصی از گردشهای خانوادگی تعلق دارند. سالمندان و بازنشستهها نیز در محلات مختلف همچنان برای خروج از خانه پارکها را انتخاب میکنند، اما به جز برخی محلات جنوب یا حاشیه شهر که پارکها به پاتوقی برای خرده خلافکاریهایی از جنس مواد مخدر بدل شدهاند، برای نسل جوان این مکانها جذابیت کافی ندارند. شاید به این دلیل که رفتار و عملکردشان در پارکها خیلی زود زیر ذرهبین قرار گرفته و گاه با برخورد ماموران انتظامی مواجه میشود.
در نبود مردمنهادهای (NGO) کافی و به ویژه در تابستانهایی که حتی دانشگاهها هم تعطیل میشوند، شهر برای پذیرش جوانترهای خودش گزینههای زیادی ندارد. اینجاست که اهمیت کافهها به عنوان یکی از معدود پاتوقهای حضور شهروندان در عرصه عمومی پررنگتر میشود.
گزارشهای رسمی میگویند طی ١٠سال گذشته شمار کافههای پایتخت بین ٦٠ تا ٧٠درصد رشد داشتهاند. این آمار را رئیس اتحادیه فروشندگان بستنی، آبمیوه و کافیشاپها اعلام کرده است که مسؤولیت اعطای مجوز به کافهها را نیز بر عهده دارد. چنین رشد گستردهای، آن هم در سالهایی که اقتصاد کشور اسیر یک رکود و سقوط شدید بوده، نشان میدهد که رشد کافهنشینی از عواملی فراتر از رشد اقتصادی پیروی کرده است. عواملی که میتوان رد پای آنها را در تغییر سبک زندگی و عادتهای شهروندی جستوجو کرد.
بهانهای برای گذار به یک زیست شهری
فراتر از رفت و آمدهای معمول برای خرید یا رفتن و برگشتن به محل کار، بهانههای اندکی هستند که بتوانند شهروندان را در سطح شهر نگه دارند؛ حالا اما جوانترهایی که پیشتر فقط میتوانستند در محیط دانشگاه دور هم جمع شوند درون کافهها پاتوق میکنند و این باقی ماندن در فضای شهر به مرور برخی فعالیتهای فردی را هم جمعی کرده است.
تماشای مسابقات ورزشی از اولین نمونهها بود. حالا دیگر کمتر کافهای است که یک تلویزیون بزرگ یا پرده نمایش نداشته باشد. بیشتر فوتبال و در موارد خاص، مسابقات والیبال یا حتی کشتی توی کافهها پخش میشوند و حالا میشود گروهیتر آنها را نگاه کرد. برای ساعات خاموشی تلویزیون هم برنامههایی هست. برخی کافهها جلسات کتابخوانی، متنخوانی و یا جلسات ارائه و کارگاههای آموزشی برگزار میکنند. بازی کردن در کافهها اما شاید از تمامی فعالیتها شایعتر باشد.
سادهترین ترتیبات بازیهای کافهای، انواع شطرنج، تخته نرد، منچ و بازیهای تخطهای (Game board) است که به وفور در کافهها دیده میشود. محبوبیت این بازیها به قدری است که برخی کافهها به صورت اختصاصی عنوان «کافه بازی» را برای خود انتخاب کردهاند و مسابقاتی همراه با جایزه هم برگزار میکنند. کافههای دیگری هم هستند که به پاتوق بازیهای گروهیتر اختصاص پیدا کردهاند. بازی «مافیا» در این بین محبوبیت بسیاری دارد و از آنجا که معمولا با سر و صدای زیادی همراه است، کافهای که به پاتوق مافیا بدل شود معمولا در ساعات برگزاری بازی برای دیگر مشتریان سرسامآور میشود و از این جهت کافه به کلی در قرق بازیکنان در میآید.
فعالیتهای دیگری هم هستند که پیش از این منحصر به عرصه خصوصی بودند و حالا به لطف کافهها به عرصه عمومی آمدهاند. جشنهای تولد شایعترین این موارد است. اکثر کافهها منوی خاصی برای پذیرایی از میهمانان یک جشن دارند که شامل هزینه پذیرایی و برش کیک میشود. البته این هزینهها به افزایش هزینه برگزاری یک جشن منجر نمیشوند؛ حتی باید گفت، این شیوه به صورت معمول هزینههای برگزاری را به طرز چشمگیری کاهش داده و باعث شده هرکسی بتواند بدون نیاز به تامین یک فضای میهمانی، برای خودش جشنی ترتیب بدهد. در برخی موارد، حتی میهمانها هزینه کافه خودشان را هم پرداخت میکنند تا به صاحب مجلس کمترین فشار مالی وارد شود.
آشتی با شهر و گردش در اماکن دیدنی هم به لطف کافهها شکل و شمایل تازهای به خود گرفته است. بعید است تورهای «تهرانگردی» در برخی از مراحل خود شامل گشتی در کافههای جدید نباشند؛ به ویژه کافههایی که به تازگی در خانهها و عمارتهای تاریخی شهر تاسیس میشوند. این عمارتها اغلب تا پیش از این مایه دردسری برای صاحبان خود و البته شهرداری و نهادهای مربوط بودند. از یک طرف ارزش و بافت تاریخی آنها سبب میشد که تخریبشان یا امکانپذیر نباشد یا با مخالفت و اعتراض دوستداران آثار تاریخی همراه شود. از طرف دیگر، حفظ و نگهداری آنها بسیار هزینهبر و بیحاصل مینمود. طرح تبدیل آنها به کافه/رستوران، یک پیشنهاد خلاقانه بود که هم به احیای این بناهای قدیمی منجر شد و هم بهانه حضور شهروندان و استفاده از محیط آنها را فراهم کرد.
این طرح البته مختص تهران نبود. در اکثر شهرهای ایران، به ویژه آنانکه به معماری و بافت سنتی شهرت داشتند همین ایده پیاده شد و مخاطبان بسیاری را هم به خود جلب کرد. برای مثال، در کاشان اکثر عمارتهای تاریخی مجوز تغییر کاربری به اقامتگاههای گردشگری را دریافت کردند و در کنار اقامتگاه، هر بنای تاریخی برای خود کافه و رستورانی نیز تاسیس کرده است. تکیههای تاریخی کرمانشاه، بناهای دیدنی اصفهان و خانههای قدیمی یزد، همه و همه به لطف تاسیس کافههای جدید، دوباره مشغول جذب بازدیدکنندگانی شدند که حالا میتوانند ساعتها در خیابانهای شهر قدم بزنند و وقتشان را در فضاهای عمومی سپری کنند.
در این بین، کافههای سیار هم از راه رسیدند تا گام آخر را بردارند. کافههایی که اغلب در داخل خودروهای ون قدیمی تاسیس میشوند و در خیابانهای تاریخی شهر، مثل خیابان ۳۰تیر تهران از عابران شهری پذیرایی میکنند. به ویژه در مواردی که طرحهایی نظیر زیست شبانه به اجرا در میآیند، حضور و فعالیت این کافههای سیار بسیار پررنگتر میشوند.
تغییر در فرهنگ غذایی
سالاد سزار، انواع پاستا و انواع تست را میتوان پای ثابت تمام کافهها به حساب آورد. غذاهایی که در برخی رستورانهای دیگر (مثل رستورانهای ایتالیایی) هم میتوان آنها را سراغ گرفت؛ با این حال، فهرست دیگری هم وجود دارد که تقریبا مختص کافههاست. صبحانههای انگلیسی و یونانی، املت فرانسوی، انواع پنینی و یا پنه بیکن و سبزیجات را بعید است بهجز در کافهها بتوانید جای دیگری سفارش بدهید. بر خلاف رستورانهای سنتی ایرانی که تنوع غذایی بسیار اندکی دارند و البته فستفودهایی که سالهاست در چند قلم پیتزا و سوخاری و برگر گیر کردهاند، تنوع غذای کافهها به قدری گسترده است که در موارد بسیاری مخاطب با دیدن اسم غذا چیزی دستگیرش نمیشود. مثلا برای اینکه تشخیص بدهیم «پیستا کاپلو» دقیقا چیست، محتاج توضیحاتی در مورد مواد تشکیل دهنده آن هستیم که غالبا یا در منوها ذکر میشود یا توسط کارکنان توضیح داده میشود. همین روال است که به مرور دایره غذایی ایرانیان را گسترش و تنوع داده است.
در بخش نوشیدنیها، هرچند «چای»، همچنان نوشیدنی سنتی و رایج غالب خانوادههای ایرانی را تشکیل میدهد، اما از گسترش روزافزون مغازههای قهوهفروشی میتوان دریافت که فرهنگ مصرف قهوه در ایران به سرعت رو به رشد گذاشته است و احتمالا، کافهها، بیشترین نقش و تاثیر را در ترویج قهوه داشتهاند. کافهها فقط مخاطبان خود را قهوهخور نکردهاند، بلکه در معرفی و گاه ابداع انواع قهوههای جدید هم نقش موثری داشتهاند. حالا دیگر گزینههای قهوه به ترک و فرانسه محدود نیست، آمریکانو، آیریش، لاته، اسپرسو، موکا و البته انواع قهوههای «ویژه» که مختص هر کافه هستند در کافهها سرو میشوند و با افزایش تنوع این نوشیدنیها، جستوجو برای یافتن دستور طبخ آنها نیز بالا میگیرد.
انواع نوشیدنیهای سرد و دسرها را اگر به این فهرست اضافه کنیم، میتوانیم دریابیم که تنوع غذایی کافهها، ظرفیتی همچون یک کشور چند فرهنگی و توریستی به ایران داده که تقریبا هرگونه خوراکی جدیدی را میتوان در کافههایش پیدا کرد، و یا اگر هنوز وجود ندارد، به سادگی با وارد کردن آن به منو کافهها مشتریهای خاص و جدیدش را فراهم آورد.
دکوراسیون، سوغاتی فضای عمومی برای فضای خصوصی
یک دیوار بزرگ، پوشیده شده از دهها تصویر سیاه و سفید؛ بازیگران معروف تاریخ سینما، کارگردانها، نویسندهها، شعرا، روشنفکران و در مواردی برخی چهرههای سیاسی مثل چگوارا و کاسترو و ماندلا؛ چنین تصویری، یکی از ابتداییترین و شایعترین دکوراسیونهای کافه در تهران بود. تصویری که در ابتدا جذابیتهای خودش را هم داشت اما به مرور اینقدر تکرار شد که چشمها را زد و کمکم جای خودش را به ترکیبات خلاقانهتری داد.
کافهای در حوالی چهارراه ولیعصر یک هواپیمای بزرگ را از سقف خودش آویزان کرده است؛ یادآور دکورهای رایج در ویترین بعضی فروشگاههای پوشاک. کافه دیگری یک دوچرخه قدیمی را پشت پنجرهاش گذاشته است. گرامافون قدیمی، دوربین عکاسی قدیمی و گاه حتی تجهیزات علمی قدیمی مثل میکروسکوپ و تلسکوپ هم در دکوراسیون کافهها به چشم میخورند.
کافهها با نام، دکور و البته موسیقی متناسب خود، به نوعی مخاطبانشان را انتخاب میکنند. فضای کافه ممکن است سنتی، مدرن، کلاسیک، شاد یا تاریک و مخوف باشد. صندلیهای لهستانی و میزهای چوبی قطعا پرمصرفترین مبلمان کافهها هستند اما با گسترش کافههای جدید، تنوع در مبلمان هم گسترش یافته است. به ویژه، با توسعه کافههای حیاطدار یا کافههایی که به هر نحوی فضای بازی دارند و باید برای بارانهای احتمالی هم خودشان را آماده کنند.
تنوع ترکیب دکوراسیون کافهها، مثل نمایشگاههای زنجیرهای مبلمان و دکوراسیون، پیشنهادات جدیدی را پیش روی مخاطبان کافه قرار میدهد. این دکوراسیون حتی تا ابتکارهایی در ظروف هم پیش میرود و طبیعتاً بازار فروش جدیدی را برای مخاطبان ایجاد میکند. بازار فروشی که گاه بلافاصله در همان کافه یا در نزدیکی آن محصولاتاش را عرضه میکند. کافه معروفی در خیابان ایرانشهر، بخشی از ساختمان خود را به فروشگاهی برای فروش دکوراسیون اختصاص داده است. انواع میز و صندلی و کمد و کتابخانه و حتی ظروف که اکثرشان در خود کافه هم قابل مشاهده هستند.
جدا از دکور، بسیاری از کافهها تزیینات نزدیک به سلیقه خود را هم به فروش میرسانند. دستبند، گوشواره، بدلیجاتی که غالبا کار دست مخاطبان خود کافه است در کنار انواع شال و روسری (غالبا با طرحهای بومی) از رایجترین محصولاتی است که ممکن است در کافهها به فروش برسند.
نکته جالب دیگر اینکه تنوع کافهها، سلیقههای جدیدی را هم به خودش جلب کرده است. یعنی، برخلاف آنچه تصور میشود، اقشار مذهبیتر یا آنانکه در سبک زندگی و نظرات سیاسی و اعتقادی خود نزدیکی بیشتری به حکومت دارند هم در سالهای اخیر کافههای خاصی را پاتوق خود قرار دادهاند. در خیابان پورسینا (ضلع شمالی دانشگاه تهران) کافهای وجود دارد که خانمهایش حتما باید پوشش چادر داشته باشند. کافههای دیگری هم وجود دارد که یک ویژگی مشخص دارند: در آنها قلیان سرو میشود! قلیانهای پایه بزرگ که به قلیان عربی معروف هستند. این دست کافهها بیشتر پاتوق گروههای مردانه مذهبی هستند و متناسب با همین مخاطبان، فضا و دکوراسیونشان هم به سمت رستورانهای سنتی میل میکند.
بستری برای گفتوگو
در کمتر نقطهای از جهان هواداران دو تیم ورزشی را میتوان کنار هم نشاند و نگران بروز درگیری نبود. تقریبا در همه ورزشگاهها دقت میشود که هواداران هر تیم در جایگاههای مشخصی حاضر شوند که با فواصل و موانعی از هواداران رقیب جدا شده باشند. کافهها اما، جنس متفاوتی از هواداری را در خود تجربه میکنند. جنسی که در آن طرفین نه تنها نمیتوانند از دایره ادب خارج شوند، بلکه حتی موقع گل زدن و شادی هم نمیتوانند صدایشان را از حدی بالاتر ببرند و یا برای هم کری بخوانند.
تاثیر فرم، بر محتوای گفتگو مساله جدیدی نیست. در تمامی مباحث مربوط به آداب گفتگو، فرم و قالب بیان همواره به شکل بخشی تعیین کننده در محتوا و نتیجه گفتگو در نظر گرفته میشوند. این مسالهای است که حتی در چیدمان مبلمان شهری نیز مورد توجه قرار گرفته است. برای مثال، نیمکت پارکها به گونهای طراحی شدهاند که معمولا افراد در کنار هم و رو به منظرهای مشترک قرار میگیرند. این شکل از نشستن، تا حد زیادی امکان شکلگیری یک گفتوگو را زایل میکند. در بهترین حالت، طرفین میتوانند اظهار نظرهای پراکندهای در مورد یک منظره بیرونی داشته باشند. برای شکلگیری یک گفتوگوی دو یا چند جانبه، افراد نیاز دارند که در مقابل هم یا حول یک میز مشترک جمع شوند. وضعیتی که کافهها به خوبی آن را فراهم میکنند.
نزدیکی مبلمان کافهها که غالبا محصول فضای اندک و تلاش برای استفاده حداکثری از محیط کافه است، حاضران در کافه را ناچار میکند که حتی المقدور با صدای آرامتری حرف بزنند. تن صدای پایین، در کنار شکل نشستن در مقابل هم یا گرد یک میز، قالبی تحمیلی است که تا حد زیادی به محتوای کلام نیز شکل و جهت میدهد. بدون شکلگیری چنین فضایی با چنین امکاناتی، عرصه عمومی فاقد امکانات سختافزاری کافی برای شکلگیری گفتوگوهای دو یا چند جانبه بود. اینکه از قدیم کافهها نوعی «پاتوق روشنفکری» قلمداد میشدهاند و هنوز نیز گاه به تمجید و گاه حتی به هجو و کنایه چنین خوانده میشوند، احتمالا تا حد زیادی مرهون همین مساله بوده است. شاید بهتر باشد بگوییم بیش از آنکه یک قشر خاص (مثلا روشنفکران) کافهها را برای گفتوگو انتخاب میکنند، این کافهها هستند که شکل خاصی از گفتوگو را به مخاطبان خود تحمیل میکنند که میتواند وجه روشنفکری به خود بگیرد.
از سوی دیگر، کافهها به دلیل دنجی معمول خود، اغلب پاتوقی برای مطالعه نیز به حساب میآیند. حتی با نادیده گرفتن مجموعههایی چون شهر کتابها و فروشگاههای ناشران بزرگ که بخشی از فضای خود را به کافه اختصاص دادهاند، باز هم کمتر کافهای میتوان یافت که دستکم به عنوان یک دکور تزیینی از کتابخانه استفاده نکرده باشد. این پیوند کافه با کتاب، در کنار جلسات داستان خوانی و متنخوانی و نمایشنامهخوانی، کافهها را با هنر دیگری نیز پیوند دادهاند که شباهتهای چشمگیری به فضای کافه دارد: تئاتر!
در واقع، بر خلاف سینماها که همواره یک بوفه داشتهاند، کافهها با تئاتر و ادبیات ارتباط برقرار کردهاند. به همان میزان که یک سالن سینما را نمیتوان بدون بوفه تصور کرد، تصور یک سالن تئاتر بدون داشتن یک کافه اختصاصی دشوار است. شاید کمترین شباهت تئاتر با کافه، در همان فضای محدود و فرم و قالبی است که به مخاطباش تحمیل میکند. در تئاتر نیز بر خلاف سینما، کمترین سر و صدایی مخل نظم و آداب مرسوم فضاست. از این جهت هم خوردن و آشامیدن در محیط تئاتر تقریبا غیرممکن است و این مساله وجود بوفه را بلاموضوع میکند؛ اما حضور یک کافه در سالنهای تئاتر کمک میکند که چه قبل و چه پس از اجرا، افراد بتوانند با حفظ همان قالب گفتوگو، اندکی وقت هم صرف خوردن و نوشیدن کنند.
تغییراتی زیر پوست جامعه
ساعتی پس از شروع مقررات منع عبور و مرور، به آرامی به درهای بسته کافه چهارراه ولیعصر نزدیک میشویم. کوچههای اطراف خلوت است و از رهگذرهای عبوری هم خبری نیست. به لطف قرار و مداری که از قبل تعیین شده موفق میشویم وارد کافه شویم. صحنه عجیبی است. کافه، حتی بیش از ظرفیت معمول خود پر شده است. تمام این حاضران، مثل ما، پیشاپیش از طریق یک گروه تلگرامی قرار و مدار حضورشان را تعیین کردهاند. برای امشب میز رزرو کردهاند و برای ساعت ورود با کافهچی هماهنگ شدهاند. همه چیز شکل و شمایل یک انجمن مخفی به خود گرفته است.
با گسترش شبکههای مجازی و گروههای تلگرامی و واتسآپی، کافهها هم شیوههای جدیدی برای جذب یا حفظ مشتریهای خود در پیش گرفتهاند. اغلب کافهها، به جز صفحات اینستاگرامی، گروهها و انجمنهای دوستی دیگری هم در دیگر کانالهای مجازی برای خود ایجاد کردهاند. گروههایی که در آنجا میتوان حتی برای حضور مخفیانه در ساعتهای ممنوعه هماهنگی کرد و در محل حاضر شد.
دقیقا معلوم نیست که چه بخشی از این افراد واقعا این وقت شب به کافه نیاز داشتهاند و چه بخش دیگری، مجذوب همین فرآیند پنهانی شدهاند. اینها پرسشها و یا تغییراتی است که شاید هنوز هم ابعادشان مشخص نشده است. مثل تحولات بسیار زیاد دیگری که فضاهای ارتباطی جدید و شبکههای مجازی به دنبال دارند و تنها درآینده نتایجشان را خواهیم دید، تغییراتی که کافهها در فرهنگ و زیست روزمره شهروندان به همراه دارند هم هنوز به پایان نرسیده و احتمالا جایی زیر پوست شهر در جریان است.
نظرها
از ماست, که بر ماست
من مقاله را هنوز نخوانده ام, مقداری طولانی است. اما همین دو تا عکسها را که دیدم دادم در رفت. قربونش برم, نه ماسکی, نه دو متر فاصله, نه خجالت,... تقصیر کرونا است؟یا تقصیر ماست؟ و البته مانند همیشگان؛ از ماست, که بر ماست. پس اگر ماسک نزدی, فاصله حفظ نکردی, دستتو نشستی, به هر بهانه ای مسافرت کردی,... خودتی.