دستفروشان سنندجی – کدام سیاست آنان را از خیابان فردوسی راند؟
رها رستمی − روزهای ۱۳ و ۱۴ دی ماه ۱۳۹۹، دستفروشان خیابان فردوسی سنندج دست به تجمعی اعتراضی زدند. مأموران آنان را از خیابان راندهاند و نانشان را بریدهاند.
روزهای سیزدهم و چهاردهم دی ماه ۹۹، دستفروشان خیابان فردوسی سنندج دست به تجمعی اعتراضی زدند. اعتراضشان به دخالت نیروهای دولتی در کسب و کارشان بود. نیروهای امنیتی دو طرف خیابان را بستند و به مقابله با آنها پرداختند.
سالها است که خیابان فردوسی محل تجمع و بساط دستفروشان بوده است، چرا که فردوسی تنها خیابانی است که به نسبت عریض است، تراکم مغازه در آن کمتر است و در مرکز شهر محل عبور و مرور روزانه مردم است. کافی است این خیابان را کمی انطرفتر با خیابان ششم بهمن (پاسداران) مقایسه کنیم. فضای تنگ و پیادهروهای باریک و تراکم فروشگاهها و پاساژها و فستفودیها از یک طرف و تردد انبوه پرسهزنان، عملاً جایی برای بساط دستفروشی باقی نگذاشته است.
در خیابان فردوسی در کنار خیابان همه چیز فروخته میشد: از اسباب بازی کودکان تا کتاب و بدلیجات و ظرف و میوه. دستفروشان در آن خیابان برای خود جایی دست و پا کرده بودند و روی کسب درآمد از آن حساب کرده بودند. اما سال گذشته به یکباره طرحی که در بیشتر شهرها قبلاً اجرا شده بود، در سنندج هم به اجرا درآمد، طرحی که دستفروشی در خیابان فردوسی را با مانعی جدی روبهرو کرد.
تجاریسازی خیابان
بیشتر خیابانهای اصلی مرکز شهرهای ایران از حالت «خیابان» خارج شده و به طور یکسانی دستکاری شدهاند تا فرایند مبادله در بازار هر چه آسانتر و دلپذیرتر صورت گیرد، آن هم بدون کوچکترین توجهی به عواقب اجتماعی آن. طی این طرح، آسفالت و پیادهروهای خیابانهای بازار اصلی شهرها به طور کلی کنده میشود، سراسر خیابان به سنگفرشی عریض تبدیل میشود که ورود ماشین به آن هم ممنوع است. پس از این، دستفروشان در بیشتر شهرها، از خیابانهایی که به این شکل درآمدند اخراج شدند. چرا که با فضای جدید خیابان «ناهمخوان» تلقی میشدند.
اجرای این طرح از سوی سازمانهای مدیریت شهری همواره با عنوانها و جملههای زیبا و دلفریبی توصیف شده است. از جمله «زیباسازی شهر»، «اصلاح مبلمان شهری»، «نوسازی خیابان» و مفاهیمی از ایندست. اما در حقیقت این تنها ظاهر قضیه است. داستان اصلی همان تجاریسازی هرچه بیشتر فضای شهرها به نفع بازاریان متمول است.
قالب سیاستهای کلی، مدیریت نئولیبرالی زندگی و فضای شهرنشینی است. بر اساس این رویکرد، به هر قیمتی مرکز شهرها باید به فضایی کاملا تجاری تبدیل شود که غلبه فضای مبادله بر آن کاملا ملموس باشد و بهترین شرایط ممکن برای خرید و مصرف فراهم شود. این طرح برخلاف انچه مینماید صرفاً یک «فن» در میان سایر فنها در مدیریت شهری نیست. بلکه دارای بنیادها و فرضهای خاص خود است: انسانها و زندگی اجتماعی را تنها ابزارهایی برای چرخش نظام بازار در نظر میگیرد، بدون آن که آن را سرراست بیان کند. این دیدگاه سعی میکند با جعل واژههایی همچون «زیباسازی» و امثال آن، تنها آن چه را که چشمهای غیرمسلح به ۱گاهی میبینند به نمایش بگذارد، نه آنچه را که در پسِ نظمِ ظاهری قضیه نمایان است. این کاملا درست است که خیابانهای مرکزی شهرها با این طرح زیباتر و بزرگتر شدهاند. اما در مورد زندگیهایی که با اجرای چنین طرحی به خطر افتادهاند چه میتوان گفت؟ این زیبایی برای دستفروشان بیکارشده چه پیامدی دارد؟
دستفروشان خیابان فردوسی، دولت و بازاریها
به داستان طرح تجاریسازی در سنندج و خیابان فردوسی بازگردیم. پس از این که خیابان فردوسی به شکل کنونیاش درآمد، بلافاصله عواقب اجتماعی آن خود را نشان دادند. اولین پیامد آن برای راننده تاکسیهایی بود که از این خیابان رانده شدند. اما آنها را در مکانی دیگر در اطراف میدان مقابل جای دادند. همچنین ترافیک سنگینی که روزانه در خیابان فردوسی جاری بود به سایر خیابانها منتقل شد. اما مهمترین پیامد سنگفرش شدن و به عبارتی، تجاری شدن خیابان فردوسی متوجه دستفروشان این خیابان شد. پس از استقرار دوباره مغازهدارها (به دنبال تعمیر و بازسازی خیابان) در مغازههایشان، دستفروشان هم سعی کردند همچون گذشته به جاهایشان بازگردند و به کار ادامه دهند. اما این بار طرفِ آنها تنها ماموران شهرداری نبودند. بازاریها هم فرصت را غنیمت شمردند تا با همدستی با دولتیها دستفروشان را بیرون کنند. برای همین هدف هم بود که عدهای از آنها در ماه گذشته مقابل فرمانداری سنندج تجمع کردند و بیانیهای صادر کردند که مهمترین مطالبه آن، بیرون راندن دستفروشان از خیابان فردوسی بود. آنها هم همچون سازمانهای خدماتی شهری، با به کار بردن عباراتی نظیر «.. این (دستفروشی) زیبنده شهر سنندج نیست» و عبارتهایی همچون آن، به شکل سرراست به منافعشان اشاره نکردند و سعی کردند که خود را دلواپس زیبایی شهر سنندج نشان دهند. اما اصل ماجرا این بود که آنها میخواستند دستفروشها را بیرون کنند زیرا گمان میکردند که در حال تبدیل شدن به یک رقیب جدی برای آنها هستند و اجازه نمیدهند آنگونه که باید، جنسهای خود را به فروش برسانند.
سازمانهای شهری هم که در طول سالهای گذشته همواره عملکردی طبقاتی به نفع فرادستان شهری داشتهاند، به یاری بازاریان آمدند و دستفروشی در خیابان فردوسی را منع کردند. همین موضوع بود که بلافاصله واکنش دستفروشان را به دنبال داشت. اما آنها در همانجا و در همان خیابان فردوسی تجمع کردند. نه جلوی یک سازمان. زیرا به خوبی میدانند که میدان مبارزه و مطالبه برای آنها خودِ همان خیابان و محل کارشان است. نه ادارهها و سازمانهایی که ماهیتا در خدمت منافع بالادستیها هستند.
پس از این اعتراض بود که روز دوم فضای خیابان کاملا امنیتی شد و پر شد از مامورهای چماقبه دست و مسلح.
بساط دستفروشهای خیابان فردوسی سنندج؛ قبل از تجاری شدن آن
به دستفروشها گفته بودند که تنها از ساعت ۶ و نیم عصر میتوانند در آنجا حضور داشته باشند. اما دستفروشها گفتند که این یک ترفند است و در این ساعات مخصوصا در فصل زمستان نمیتوان دستفروشی کرد.
این طرح نیز همچون سایر طرحهای «ساماندهی» دستفروشان، تنها یک فریب و یک برنامه برای نادیدهانگاری آنها است. طرحهای ساماندهی در واقع بر آن بودند که دستفروشها از مرکز شهرها بیرون برانند و جایی در بیرون از بازار اصلی شهر آنها را جای دهند و از آنها پولی هم بابت اجاره غرفهشان بگیرند. اما دستفروشها به خوبی میدانند که در اینصورت هیچ درآمدی نخواهند داشت. به این دلیل ساده که هیچکس حاضر نیست مثلا برای خرید دو کیلو گوجه به جایی در بیرون از شهر برود و بازگردد.
به هرترتیب اکنون خیابان فردوسی موقتا از دست دستفروشها خارج شده و دو دستی تقدیم بازاریان گشته است. اما این آینده و سرنوشت کشاکش بر سر آن است که مشخص میکند در حقیقت خیابان مُلک چه کسی است. دستفروشان جزو آن دسته از افرادی هستند که نقش مهمی در زندگی اجتماعی دارند. باید نوشتههای جغرافیدان منتقد، دیود هاروی را درباه آنها به یاد اورد که میگوید: «آنانی که آب لولهکشی را به منازل ما میرسانند همانقدر در مبارزه برای کیفیت بهتر زندگی اهمیت دارند که کسانی که لوله و شیر آب را در کارخانه میسازند. آنانی که آذوغه را به شهر میرسانند (از جمله دستفروشان)، درست همانقدر اهمیت دارند که کسانی که آن را تولید میکنند. آنانی که غذا را میپزند پیش از این که خورده شود (فروشندههای خیابانی ذرت یا هاتداگ، یا کسانی که روی اجاقهای اشپزخانهی منازل یا آتش هیزم عرق میریزند) به همین ترتیب به آن غذا ارزش میافزایند، قبل از اینکه هضم شود. به این ترتیب کار جمعی که در تولید و بازتولید زندگی شهری به کار میرود، باید با جدیت بیشتر در تفکر و سازماندهی چپ جای گیرد».
نظرها
نظری وجود ندارد.