زینب جلالیان و گلرخ ایرایی، آنها که مقاومت برایشان زندگیست
یکی از روشهای متداول تحت فشار گذاشتن زندانیان سیاسی در سالهای اخیر، جابهجاییهای ناگهانی و تبعید آنها به زندانهای مختلف توسط نهادهای امنیتی است. زینب جلالیان و گلرخ ایرایی، دو زندانی سیاسی زن هستند که بیشترین فشار از طریق تبعید به زندانهای مختلف بر آنها اعمال شده است. گفتوگو با نرگس محمدی و شیرین عبادی
زینب جلالیان، تنها زندانی سیاسی زن دارای حکم حبس ابد در ایران است. او کمتر از یک ماه دیگر وارد چهاردهمین سال حبس خود بدون یک روز مرخصی میشود تا همچنان تنها زنی باشد که طولانیترین مدت حبس را تحمل کرده است. زینب اما با چشمهایش که این روزها سویی برای آنها نمانده، همچنان سرود مقاومت و فریاد زندگی در برابر سرکوب است.
گلرخ ابراهیمی ایرایی، دیگر زندانی سیاسی زن در ایران، صدای رسای عدالتخواهی از پشت دیوارهای بلند زندان است. او که سر خم نمیکند، نزدیک به پنج سال است در سختترین شرایط، دوران حبس خود را میگذراند.
زینب و گلرخ معنای تازهای به خواهرانگی میان زندانیان سیاسی زن و اراده مقاومت بخشیدهاند و از این رو نهادهای امنیتی برای در هم شکستن آنها از هیچ اقدامی فروگذار نکردهاند. روایت آنچه بر این دو زندانی سیاسی زن گذشته، مجموعهای از انواع بیعدالتیها، قانونشکنیها و میل افسارگسیخته به سرکوب است. قوه قضاییه و نهادهای امنیتی در قبال برخی زندانیان سیاسی همچون گلرخ ایرایی و زینب جلالیان کوچکترین نرمشی از خود نشان نمیدهند، بلکه مدام فشارها را بر آنها افزایش میدهند.
در سالهای گذشته شیوهها و روشهای متفاوتی برای اعمال فشار بر زندانیان سیاسی علیالخصوص زندانیان سیاسی زن توسط نهادهای امنیتی به اجرا گذاشته شده است. بیگمان یکی از این روشها که در حال تبدیل شدن به روندی مرسوم و برخلاف قوانین ناظر بر زندان و زندانیست، جابهجایی ناگهانی، بدون دلیل موجه و بیاطلاع قبلی زندانیان به زندانهای دیگر یا سلولهای انفرادیست. اقدامی که نه تنها زندانیان سیاسی را در شرایطی به مراتب نامناسبتر و دشوارتر قرار میدهد، بلکه به عنوان اهرم فشار مضاعف علیه آنها و خانوادههایشان با اهداف مختلف به کار گرفته میشود.
زینب جلالیان و گلرخ ابراهیمی ایرایی، دو زندانی سیاسی زن در زندانهای ایران هستند که این شیوه جدید نهادهای امنیتی -جابهجاییهای ناگهانی و تبعید به زندانهای مختلف- در طول سالهای گذشته بیش از هر زندانی دیگری در مورد آنها اعمال شده است.
زینب جلالیان
از آغاز سال ۱۳۹۹ تاکنون زینب جلالیان دستکم چهار بار به زندانهای مختلف در سراسر ایران تبعید شده است. او تا تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ در زندان خوی، محل زندگی خود و خانوادهاش نگهداری میشد اما از آن تاریخ به بعد و پس از چند روز سرگردانی در جادهها با چشمبند و دستبند، نهایتا به زندان زنان قرچک ورامین منتقل شد. پس از گذشت دو ماه در حالی که به بیماری کووید-۱۹ مبتلا شده بود و با خواست انتقال مجدد به زندان خوی یا زندان اوین و حق برخوردای از خدمات درمانی دست به اعتصاب غذا زد و مسئولان زندان در تاریخ پنجم تیر ۹۹ او را به زندان کرمان منتقل کردند. جلالیان بعد از تحمل سه ماه انفرادی در زندان کرمان، به زندان کرمانشاه منتقل شد و در نهایت برای چهارمین بار طی تنها شش ماه، به صورت ناگهانی در تاریخ ۲۰ آبان و در حالی که مسئولان زندان به او وعده انتقال به زندان ارومیه را داده بودند، به زندان یزد تبعید شد.
در طول این مدت علاوه بر آزارهای روحی و جسمی شخص زینب جلالیان و عدم امکان ملاقات با خانواده به دلیل دوری مسافت، خانواده او نیز توسط نهادهای امنیتی بارها تحت فشار بودند. بعد از انتقال ناگهانی زینب جلالیان به زندان یزد، پدر سالخورده او به علت اطلاعرسانی در مورد شرایط دخترش و مصاحبه با رسانهها به مدت ۲۴ ساعت در ماکو بازداشت شد.
سازمان عفو بینالملل در تاریخ دوم فوریه/ ۱۴ بهمن در نامهای به ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه ضمن درخواست آزادی فوری زینب جلالیان، اعلام کرد وزارت اطلاعات از رسیدگی پزشکی به این زندانی سیاسی ممانعت به عمل میآورد تا او را به اعتراف تلویزیونی وادار کند.
از جان زینب جلالیان چه میخواهند؟ چرا بعد از گذشت ۱۳ سال نهادهای امنیتی همچنان میکوشند او را به اعتراف اجباری وادار کنند؟ با جابهجاییهای ناگهانی و نگهداریهای طولانی مدت او در سلول انفرادی چه اهدافی را دنبال میکنند؟
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر که چهار ماه پیش بعد از پایان دوران محکومیتش از زندان آزاد شد، از جمله زندانیان سیاسی سابق زن در ایران است که تجربه پروندهسازی حین گذراندن دوران حبس و تبعید ناگهانی به زندانهای دیگر را دارد. او پس از تحصن در زندان اوین به همراه دیگر زندانیان سیاسی زن در اعتراض به کشتار معترضان آبان ۹۸، چهارم دی ۱۳۹۸ از زندان اوین همراه با ضرب و شتم به بند عمومی زندان زنجان تبعید شد.
نرگس محمدی سابقه همسلولی بودن با زینب جلالیان را در انفرادی بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین دارد. او از رنجهای این زندانی سیاسی به زمانه میگوید و ضمن تأکید بر اینکه جابهجا کردن زندانیان سیاسی به زندانهای دیگر «تبعیدهای غیرقانونی» است، از پروژه اعدام برخی زندانیان سیاسی بعد از وقایع ۸۸ میگوید. به گفته محمدی نهادهای امنیتی سعی کردهاند اعدام زینب جلالیان را نیز در جریان همین پروژه عملی کنند:
من سال ۱۳۸۹ زمانی که در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ نگهداری میشدم، چند شب با زینب جلالیان همسلولی بودم. زینب جلالیان را از نزدیک دیدم. دختر بسیار مقاوم و محکمی است. زینب مدت زمان طولانی در سلولهای انفرادی در کردستان نگهداری شده بود. برای من تعریف کرد چه شرایط سخت و هولناکی را پشت سر گذاشته؛ در سلولی که حتی از نور کافی و طبیعی برخوردار نبوده و او تشخیص روز و شب را از دست داده. زینب در حالی که شکنجه جسمی شده در شرایط سخت سلول هم تحت شکنجه روانی قرار گرفته. چند ماه در کردستان بوده و بعد از آن به بند عمومی منتقل شده. او در بین زندانیان عادی در شهرستان بوده که ناگهان به سلولهای انفرادی بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین منتقل میشود. طی صحبتهایی که با زینب داشتیم، آنگونه که من متوجه شدم وقایع سال ۸۸ اتفاق افتاده بوده و حکومت عدهای را برای اعدام لازم داشته تا بتواند در جامعه ایجاد رعب و وحشت کند. در همین زمان ما شاهد اعدام افرادی بودیم که به لحاظ قانونی اشکالات اساسی به دادرسیهای آنها وارد شد اما قوه قضاییه توجهی نکرد و اعدامها انجام شد.
نرگس محمدی زمانی که با زینب جلالیان همسلولی بوده، آثار شکنجه جسمی را بر بدن او مشاهده کرده است. به گفته نرگس محمدی، زینب جلالیان شرایط بسیاری سختی را پشت سر گذاشته اما حاضر نشده اتهام انجام عملی را بپذیرد که مرتکب نشده:
زینب حاضر به اقرار کذب و مورد نظر بازجو نبود. من بر اساس صحبتی که از نزدیک با او داشتم، معتقدم قصد داشتند زینب را در پروژههای اعدام بعد از وقایع سال ۸۸ قرار دهند. ما متأسفانه همان موقع شاهد بودیم شیرین علمهولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و تعدادی دیگری اعدام شدند. حتی من یادم است پای خانوادهاش را به میان کشیدند تا او را به اعتراف کذب علیه خودش وادارند. زینب مقاومت کرد و این اعترافهای دروغ را علیه خودش نکرد، حتی در شرایطی که به او وعده آزادی دادند.
نرگس محمدی درباره تحت فشار قرار دادن زینب جلالیان برای پذیرش اتهامهای دروغین میگوید:
زینب میگفت من مرتکب این [مورد ادعای بازجوها] اعمال نشدم، این اتهامات به من وارد نیست. زینب در بند ۲۰۹ مقاومت سرسختانهای کرد. زمانی که من زینب را دیدم او شش ماه بود در سلولهای انفرادی ۲۰۹ بود و مدتی که من آنجا بودم همچنان هم در انفرادی نگهداری میشد. بعد از اینکه من از بند ۲۰۹ رفتم همچنان از طریق وکیلش از او خبر داشتم و میدانستم در سلول انفرادی است. یعنی در واقع از زینب جلالیان چه در سلولهای کردستان، چه زمانی که حکم صادر شد و به بند عمومی رفت و چه وقتی به سلولهای انفرادی ۲۰۹ اوین آورده شد، یک درخواست مشخص داشتند که از دل آن اعدام بیرون میآمد، ولی به زینب میگفتند اگر اعتراف کند آزاد خواهد شد.
نرگس محمدی جابهجاییهای ناگهانی و تبعید زینب جلالیان به زندانهای مختلف در ماههای گذشته را ادامه همان روند گذشته برای اخذ اعتراف اجباری میداند. او به زمانه میگوید:
بعد از این ماجراها زینب را دوباره از بند ۲۰۹ به زندان منطقه خودشان برگرداندند. بعدها شنیدم که او را به قرچک بردهاند و باز همینطور خبرهای متناوب که به شهرهای دیگر میبرند و به بندهای عمومی میبرند. من با توجه به اینکه میدانستم فشارهای وارد شده بر زینب به چه دلیل است، ادامه این فشارها را همچنان در همین راستا ارزیابی میکنم.
نرگس محمدی با توجه به اینکه از نزدیک شاهد وضعیت جسمی زینب جلالیان بوده و با توجه به شکنجههای جسمی و فشارهای روحی فراوان که منجر به بیماریهای بسیار جدی از جمله «ناخنک چشم» برای این زندانی سیاسی شده، تبعیدهای ناگهانی را آسیبزننده میداند و درباره سلامت زینب جلالیان اظهار نگرانی میکند.
شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل هم درباره شرایط زینب جلالیان و انتقال غیرقانونی او به زندانهای مختلف به زمانه میگوید:
زینب جلالیان دارای حکم حبس ابد است، یعنی بازجوییها تمام شده اما به انواع مختلف همچنان این زن را آزار میدهند و او را جابهجا میکنند. زینب جلالیان همچنان تحت بازجویی است و معلوم نیست از او چه میخواهند. این را تنها میشود به کینهای که حکومت نسبت به فعالین کُرد دارد نسبت داد.
گلرخ ایرایی
گلرخ ابراهیمی ایرایی همچون زینب جلالیان با مجموعهای از فشارها و قانونشکنیها حین گذراندن دوران حبس روبهرو شده است، از جمله انتقال ناگهانی به سلول انفرادی یا تبعید به سایر زندانها در شهرهای دیگر. او که خود زیر شدیدترین فشارهاست و در وضعیت نگرانکنندهای به سر میبرد، بعد از انتقال زینب جلالیان در تیر ماه سال جاری از زندان قرچک به زندان کرمان، در نامهای نسبت به شرایط زینب جلالیان و سکینه پروانه ابراز نگرانی کرد:
انتقال نابههنگام [زینب جلالیان] پس از سالها حبس و همچنین انتقال سکینه پروانه، دیگر زندانی سیاسی کُرد به زندان قرچک ورامین که در ماههای اخیر فشارهای زیادی را متحمل شده، برای اعمال فشار بیشتر بوده است. زینب جلالیان در سالهای طولانی حبس در برابر تمامی آزار و اذیتها مقاومت کرد و تن به اعترافات دیکته شده امنیتیها نداد.
گلرخ ایرایی در تاریخ ۲۳ آذر ماه امسال بدون هیچ دلیل موجهی همراه با ضرب و جرح از زندان قرچک به بازداشتگاه اطلاعات سپاه موسوم به بند «۲ الف» زندان اوین منتقل شد. او در نهایت پس از تحمل ۴۳ روز بازجویی و انفرادی، در تاریخ پنجم بهمن مجددا به زندان قرچک ورامین بازگردانده شد اما تنها دقایقی پس از انتقال به زندان قرچک، بدون تحویل گرفتن وسایل شخصی و با همان لباسها که مدتها به تن داشت، با رفتار فریبآمیز مسئولان زندان، به زندان آمل تبعید شد.
گلرخ ایرایی در حالی دوران حبس خود را سپری میکند که پرونده دیگری علیه او به اتهام «تبلیغ علیه نظام» گشوده شده است. این دومین بار است که نهادهای امنیتی و قضایی برای گلرخ ایرایی حین گذراندن دوران حبس پروندهسازی میکنند. از این رو باید پرسید از جان او چه میخواهند؟ چرا مدام او را به سلول انفرادی و زندانهای دیگر خارج زندان محل سکونتش منتقل میکنند؟ جابهجاییهای ناگهانی و نگهداریهای طولانی مدت در سلول انفرادی چه اهدافی را دنبال میکنند؟
نرگس محمدی که در گذشته همبندی گلرخ ابراهیمی ایرایی در زندان اوین بوده، درباره سابقه برخورد نهادهای امنیتی در زندان با او و تلاش آنها برای انتقال گلرخ ایرایی به سلول انفرادی و بند امنیتی اطلاعات سپاه میگوید:
من با گلرخ در زندان اوین حبس کشیدم و با او در بند زندگی کردم و میشناسمش. همان زمان که ما با هم در بند عمومی زندان بودیم، چندین نوبت از ناحیه نهادهای امنیتی از جمله سپاه پاسداران احضار شد تا او را به بند امنیتی "۲ الف" که در داخل اوین است منتقل کنند. این احضارها قانونی نبود. گلرخ در حین تحمل حبس بود و بازجویی و مرحله تحقیقات مقدماتی را پشت سر گذاشته بود، حکم گرفته بود و قاعدتا باید در بند عمومی تحمل حبس میکرد اما نهادهای امنیتی احضاریههایی را میفرستادند و من متأسفم که برخی از بازپرسها در این پروژهها و در این سیر غیرقانونی با نهادهای امنیتی همراهی میکنند و در واقع فرد زندانی که باید زیر نظر سازمان زندانها باشد در دست نیروهای امنیتی در زندانها جابهجا میشود.
این فعال حقوق بشر با اشاره به جابهجاییهای اخیر گلرخ ایرایی به زندانهای مختلف از جمله تبعید به زندان آمل میگوید:
طبق قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران و طبق آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۹۲، نگهداری متهم در سلول انفرادی امری غیرقانونی است و علاوه بر مسأله جابهجا کردن گلرخ به عنوان یک زندانی متحمل حبس در زندانهای مختلف، ما شاهد یک اقدام غیرقانونی دیگر هم هستیم و آن نگهداری گلرخ در سلول انفرادی است. این به هیچ عنوان وجاهت قانونی ندارد. این امر تماما خلاف قوانین و مقررات نظام جمهوری اسلامی ایران است و حتی عاملان و آمران این امر بر اساس قانون باید تحت پیگرد قرار بگیرند.
به گفته نرگس محمدی از آنجایی که محل زندگی گلرخ ایرایی تهران است و محل «وقوع جرم» و مراحل دادرسی نیز تهران بوده، محل نگهداری او هم باید تهران باشد.
محمدی روند جابهجاییهای ناگهانی و تبعید گلرخ ایرایی و زینب جلالیان به زندانهای مختلف را مصداق شکنجه میداند و میگوید:
به چه دلیل قانونی گلرخ را از تهران به آمل منتقل کردند؟ بر اساس کدام دستور قضایی زینب جلالیان در شهرهای مختلف کشور، چه به سلولهای انفرادی چه به بندهای امنیتی تبعید میشود؟ واقعا این اقدامات چه وجاهت قانونیای دارد؟ این اقدامات چگونه به زندانی، خانوادهها، جامعه و افکار عمومی توضیح داده میشود؟ مطلقا هیچ توضیحی داده نمیشود و از آنجایی که مطمئنیم به استناد مفاد قانونی این امر خلاف قانون و مقررات نظام جمهوری اسلامی ایران است، من این ادعا را میکنم که در مورد گلرخ و زینب شکنجه اتفاق میافتد. شکنجه آنها در سلولهای انفرادی شکنجه روحی و روانی است در راستای اهدافی که نهادهای امنیتی دارند و جز این نیست.
قانون در مورد انتقال زندانیان به زندانهای دیگر چه میگوید؟
آنچه بر زینب جلالیان و گلرخ ابراهیمی ایرایی به عنوان نمونههایی از دهها زندانی سیاسی زن و مرد میگذرد، مجموعهای از نقض قوانین توسط دستگاه قضایی و اعمال فشار و نفوذ توسط نهادهای امنیتی است.
به موجب ماده ۵۱۳ قانون آیین دادرسی کیفری، اشخاص محکوم به حبس با ذکر مشخصات کامل، نوع جرم، میزان محکومیت، ایام بازداشت قبلی و مرجع صادر کننده حکم در برگه مخصوص، برای تحمل کیفر به زندان همان حوزه قضایی (وقوع جرم) یا نزدیکترین حوزه قضایی آن استان -با رعایت موازین مراقبتی- اعزام و معرفی میشوند. در تبصره سه ماده ۵۱۳ آمده در صورتی که محل اقامت محکوم به حبس خارج از حوزه دادگاه صادر کننده حکم باشد، نامبرده برای تحمل ادامه حبس به زندان محل اقامت خود منتقل میشود؛ مگر اینکه این امر موجب مفسده باشد که در این صورت با تشخیص قاضی صادرکننده رأی قطعی، به نزدیکترین زندان به محل اقامت خود منتقل میشود.
آخرین بار تبصره سه ماده ۵۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۸ در جریان دستورالعملهای ساماندهی زندانیان توسط ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه ابلاغ و بر اجرای آن تاکید شد.
از جمله دیگر موراد نقض قوانین که در سایه انتقال زندانیان سیاسی به زندانهای شهرهای دیگر رخ میدهد، عدم رعایت اصل تفکیک جرائم است. آنچه مشخص است این اقدامها کاملا با آگاهی علیه زندانیان سیاسی صورت میپذیرد. از آنجایی که در سالهای گذشته جابهجاییهای ناگهانی و بدون دلیل موجه به روندی سیستماتیک علیه زندانیان و به طور مشخص زندانیان سیاسی زن تبدیل شده، این پرسش به میان میآید که آیا نهادهای امنیتی از این اقدام به عنوان اهرم فشاری علیه زندانیان سیاسی استفاده میکنند؟
شیرین عبادی در این رابطه به زمانه میگوید:
در درجه اول باید بگویم این عمل خلاف قانون است، به موجب قانون زندانی باید در زندان محل وقوع جرم مورد ادعای دادستان یا محل سکونتش دوران حبس را سپری کند. در غیر این صورت مگر شرایط خاصی به وجود بیاید، به عنوان مثال در اثر آتشسوزی زندان یک شهر از بین برود یا بر اثر زلزله تخریب شود و زندان دیگری در همان شهر برای اسکان زندانیان وجود نداشته باشد؛ آن زمان زندانیان را میتوان به زندان شهر دیگری منتقل کرد. اما در شرایطی که فردی زندانی است، انتقال او خلاف قانون است مخصوصا که انتقال باعث ایجاد مشکلاتی برای فرد زندانی میشود، از جمله دوری از خانواده.
پیمان عارفی از جمله زندانیان سیاسی است که در سالهای گذشته تبعید او طبعات ناگواری برایش در پی داشت. این زندانی سیاسی که به ۱۵ سال زندان محکوم شده است، سال ۱۳۹۲ از زندان تهران به مسجد سلیمان تبعید شد. آذر ماه ۱۳۹۲ هنگامی که همسر و مادر پیمان عارفی به ملاقاتش رفته بودند، در راه بازگشت بر اثر سانحه رانندگی در مسیر جاده مسجد سلیمان - اندیمشک جان باختند.
شیرین عبادی با اشاره بر آنچه برای پیمان عارفی و خانواده او اتفاق افتاد میگوید اگر این جابهجایی خودسرانه صورت نمیگرفت، اکنون همسر و مادر این زندانی زنده بودند.
او تأکید میکند انتقال زندانیان به زندانهای دیگر بدون دلیل موجه به منظور تحت فشار قرار دادن هرچه بیشتر آنهاست:
وقتی یک زندانی را به شهر دیگری منتقل میکنند، مهمترین مسأله این است که خانواده به راحتی به او دسترسی ندارند. اگر قرار باشد آنها فرسنگها از هم دور باشند و ملاقات با زندانی مستلزم یک مسافرت طولانی باشد، طبیعی است که خانواده امکان دیدار هفتگی با زندانی را از دست میدهد. در حقیقت مهمترین نتیجه این جابهجایی نه تنها شکنجه و آزار زندانی، بلکه شکنجه و آزار خانوادهها هم هست چرا که به این طریق خانوادهها را تنبیه میکنند.
نرگس محمدی نیز که خود تجربه تبعید به زندانهای دیگر را دارد به زمانه میگوید این امر قطعا در راستای اعمال فشار مضاعف بر زندانی است که شامل زندانیان سیاسی زن و مرد میشود. او همچنین با اشاره به تبعیدش به زندان زنجان میگوید:
سال ۹۸ بعد از وقایع آبان ماه ما در زندان به تحصن نشستیم. در طول چهار روز تحصن ما، چه ریاست زندان، چه معاونان ایشان و چه افراد متعلق به نهادهای امنیتی مدام ما را تهدید میکردند و میگفتند برخورد خواهند کرد. در نهایت روز چهارم برخورد آنها به شکل خشونتآمیزی خودش را نشان داد و از دل آن برخورد تبعید ناگهانی من بدون هیچ دستور قضایی مبتنی بر قانونی انجام شد و من را به زندان زنجان فرستادند. در حالی که سخنگوی قوه قضاییه ادعا کرد من را به موطنم فرستادهاند، کمترین آشنایی با واژههای حقوقی دلالت بر این داشت در واقع یک بیقانونی از سوی قوه قضاییه صورت پذیرفته است.
نرگس محمدی برخوردهایی از این دست را در راستای اعمال فشار بر زندانیان سیاسی میداند که علاوه بر تحمل دوران حبس، در نوع خود فشار مضاعف و طاقتفرسایی را بر زندانی وارد میآورد تا به گفته او حتی از امنیت نسبی در زندان هم برخوردار نباشد و هر لحظه احساس کند ممکن است دچار یک تبعید غیرقانونی یا انتقال به سلول انفرادی شود یا خواستههایی از او داشته باشند که اگر مجددا مقاومت کند، باید هزینههای سنگینتری بابت آن بپردازد.
در بندهای سیاسی که در زندانها وجود دارد -البته در زندانهای تهران زیرا در شهرستانها عمدتا تفکیک جرائم رعایت نمیشود- تجمع زندانیان سیاسی در بندهای خاص در واقع نوعی زندگی زندانیان سیاسی با هم است و این چندان خوشایند جمهوری اسلامی نیست.
نرگس محمدی میگوید:
مثلا من وقتی وارد زندان زنجان شدم، هیچ فرد سیاسیای آنجا وجود نداشت. بنابراین من حتی از آن حداقل امکان یعنی تحمل حبس با زندانیان سیاسی زن هم برخوردار نبودم. شاید به دلیل تعداد زیاد زندانیان سیاسی مرد در زندانهای مختلف که به هر حال چند نفر میتوانند با هم باشند و این امکان در انتقال زنان سیاسی به شهرستانها هم وجود ندارد، به نظر من فشار بیشتری را بر زنها وارد میکند. زنان از این حیث آسیبپذیرتر میشوند. مطمئنا الان گلرخ در آمل یا زینب در کردستان، یک نفر سیاسی در یک بند عادی هستند و این شرایط را برای آنها سختتر میکند.
نظرها
اگر مردی
بیا ای دوست اینجا در وطن باش شریک رنج و شادیهای من باش زنان اینجا چو شیر شرزه کوشند اگر مردی در اینجا باش و زن باش محمدرضا شفیعی کدکنی ۲۶ فروردین ۱۳۷۴