بهار عربی و نویسندگان و شاعران عربِ مهاجر
رشید بوجدره: «بهار عربی فقط یک "طغیان ناخواسته" بود»
مصطفی خلجی – بوجدره میگوید بهار عربی فقط یک «طغیان ناخواسته» بود. مردم به دنبال گرفتن قدرت نبودند، بلکه فقط علیه آن شورش کردند.
وقتی از ادبیات کشورهای فرانسویزبان (به غیر از فرانسه) سخن میگوییم، توجهها بیش از هر جا، به نویسندگان الجزایری معطوف میشود. تعداد زیاد این نویسندگان و آثار گوناگونی که از سوی آنان پدید آمده، جایگاه مهمی به الجزایر در ادبیات فرانکوفون بخشیده است.
اما حالا که میتوان گفت الجزایر از «بهار عربی» جان سالم بهدر برده، این بخش از ادبیات فرانکوفون چه نسبتی با بهار عربی دارد؟
وقتی آثار و گفتههای نویسندگان الجزایری، نظیر رشید بوجدره، نویسنده فرانسوی الجزایریتبار را مرور میکنیم درمییابیم که آنان یک پله بالاتر از دیگر نویسندگان به این پدیده مینگرند. در واقع، شاید بتوان گفت که این نویسندگان بدون آنکه مداخله کنند، صرفاً نظارهگرند.
مهاجر زبانها
همیشه نویسنده زبانش را انتخاب نمیکند، گاهی جبر تاریخی، او را مجبور میکند به زبانی بنویسد که خودش انتخاب نکرده است. رشید بوجدره میگوید: «من زبان فرانسه را انتخاب نکردم، بلکه میتوانم بگویم این زبان فرانسه بود که مرا برگزید، البته در دوره دردناک استعمار.»
به عقیده بوجدره، فرانسویزبان بودن نویسندگان شمال آفریقا، با فرانسویزبان بودن برخی از نویسندگان سوئیسی، کانادایی و حتی انگلیسی، یا نویسندگان دیگری مانند ساموئل بکت، بسیار متفاوت است. نویسندگان شمال آفریقا در عین داشتن رابطهای عمیق با زبان فرانسه، مشکلات پیچیده و غمانگیزی نیز با این زبان دارند.
با این حال، این زبان به آنها امکانی را بخشیده که از ابتدا دارای آن نبودند. «در دهه ۷۰ میلادی، وقتی شروع کردم به نوشتن، به دلیل سانسور موجود و عقبماندگیهای اجتماعی و اخلاق سنتی اعراب، خیلی چیزها را نمیتوانستم به زبان عربی بنویسم.»
بوجدره در «درختهای انجیر توحش»: «چرا بعد از این همه سال، ما همچنان در گل و لای شکست و ناکامی غوطه میخوریم؟»
رشید بوجدره علیرغم این که توانایی نوشتن به عربی را داشت، و این توانایی را در نوشتن اولین رمانش با نام «طلاق یکجانبه» نشان داد، اما نتوانست این رمان را که نوشتنش در سال ۱۹۶۹ تمام شده بود، در هیچکدام از کشورهای عربی و به زبان مادریاش منتشر کند. زیرا این کتاب علاوه بر تشریح صحنههای اروتیک، رشتههای اخلاقی مردمان کشورش را نیز پنبه میکرد.
به همین دلیل، ترجیح داد رمانش را دوباره به زبان فرانسه بنویسد، هرچند که دل چندان خوشی از این زبان نداشت. چون آنطور که بوجدره میگوید شرایط زبان فرانسه در الجزایر با مراکش و تونس فرق میکرد، و این زبان در الجزایر برای «متوقف کردن» زبان اصلی مردمان آنجا آمده بود.
با این حال، این اکراه باعث نشد رشید بوجدره چشماش را به زیبایی زبان و ادبیات فرانسویها ببندد و بعدها هم که شرایط فرق کرد به همان میزان که به عربی نوشت به فرانسوی هم نوشت. «برخی از نویسندههای بزرگ فرانسوی، راهنمای من در نوشتن هستند.»
در واقع، شرایط تاریخی باعث میشد این نویسنده در «رفتوآمد زبانی» باشد. به غیر از سانسور دهه ۷۰، یک بار دیگر تروریسم دهه ۹۰ هم باعث شد رشید بوجدره به فرانسوی بنویسد. «در سال ۱۹۹۵ وقتی تروریسم در الجزایر بالا گرفت، هیچ ناشر عربی کتابهای من را نمیپذیرفت، چون از سوی اسلامگراهای افراطی تهدید میشدند.»
رشید بوجدره، دوزبانه بودن نویسنده را همچون موهبتی استثنایی و لذتی بیپایان توصیف میکند: «مثل این است که یک پیانیست برای اجرای سوناتی از باخ، چهار دست داشته باشد»، و همچنین مثل خیلی از نویسندگان و روشنفکران کشورهای شمال آفریقا، علیرغم تمامی وقایع تلخ استعمار، مهمترین دستاورد آن دوران را همین دوزبانه بودن میداند: «من فرانکوفونی را به مثابه یک سیطره سیاسی دوست ندارم، اما عاشق زبان فرانسهام.»
بوجدره با اشاره به این گفته مارسل پروست که «نویسنده واقعی همواره در نوعی زبان بیگانه مینویسد»، میگوید زبان فرانسه به او این اجازه را میدهد که «رابطهای غریب» با کلمات داشته باشد و هر بار که با این زبان متنی را مینویسد، انگار زبانی تازه را «ابداع» کرده است.
زندگی روی شانه
فقط در زمینه زبان نیست که رشید بوجدره مفاهیماش را به دوش میکشد و از این زبان به زبان دیگر میرود، بلکه در زندگی روزمره هم این نویسنده دورانهای خانه به دوشی متعددی را پشت سر گذاشته است.
رشید بوجدره که سال ۱۹۴۱ در شهر «عينالبيضاء» در الجزایر به دنیا آمده، برای مدرسه به شهر «قسنطينه» رفت و پس از اتمام دوران دبستان، دوران دبیرستان را در کشور همسایه و شهر تونس گذراند. در سال ۱۹۵۹، وقتی هجده ساله بود و تازه دیپلمش را گرفته بود، برای مبارزه با فرانسویها به کشورش بازگشت، اما پس از آنکه زخمی شد به اسپانیا فرار کرد و عضو جبهه آزادیبخش الجزایر شد.
سال ۱۹۶۲، پس از استقلال الجزایر، به کشورش بازگشت و وارد دانشگاه الجزیره شد. سپس برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه به پاریس رفت و سال ۱۹۶۵ از دانشگاه سوربن لیسانس فلسفه گرفت. در دوران سه سالهای که در پاریس زندگی میکرد مجذوب آثار لوئی فردینان سلین شد؛ نویسندهای که با عصبیت نثرش بر خیلی از نویسندگان آن زمان تأثیر گذاشت.
رشید بوجدره برای بار سوم به کشورش بازگشت و دوباره در دانشگاه الجزیره مشغول تحصیل شد، اما اینبار به جای فلسفه، ریاضیات را انتخاب کرد. با کودتای هواری بومدین، او که فعال سیاسی و مدافع حقوق بشر نیز بود، به زندان افتاد و پس از آزادی مجبور شد وطنش را ترک کند. اول، به فرانسه رفت و در سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲در یکی از حومههای پاریس به تدریس در دبیرستان مشغول شد. بعد، به مراکش سفر کرد و سه سال در شهر رباط ماند.
بوجدره در رمان «تيميمون»، با زبانی تحقیرآمیز و یأسآلود، زوال روابط اجتماعی در کشورش را روایت میکند. «اینجا، جایی است که به هم ریختگی جهان از آن آغاز میشود.»
اما از سال ۱۹۷۵ تاکنون محدودیتهای این نویسنده در کشورش برداشته شده و او دیگر نه به اجبار، بلکه آزادانه میان الجزایر و فرانسه در سفر است؛ گرچه حالا فرانسه هم به وطن دیگری برای او تبدیل شده است.
این نویسنده تا کنون ۱۰ کتاب به زبان عربی و حدود ۳۰ کتاب به زبان فرانسه منتشر کرده، که شامل شعر، داستان کوتاه، رمان و مقاله میشود. همچنین نگارش دو فیلمنامه نیز در کارنامه بوجدره به چشم میخورد.
او در سال ۲۰۱۰ با «درختهای انجیر توحش» (انتشارات گالیمار) برنده جایزه «بهترین رمان عرب» شد؛ جایزهای که چند سالی است از سوی سفارتخانه کشورهای عربی در فرانسه، با همکاری مؤسسه جهان عرب پاریس، اهداء میشود.
زیبایی این رمان، که داستانش در الجزایر قبل از استقلال میگذرد، از سوی منتقدان با رمان «نجمه» شاهکار «کاتب یاسین» نویسنده بزرگ الجزایری مقایسه شده است. جمله کلیدی این رمان که بارها تکرار میشود، این است: «چرا بعد از این همه سال، ما همچنان در گل و لای شکست و ناکامی غوطه میخوریم؟»
همچنین از دیگر آثار مطرح این نویسنده میتوان به رمان «تيميمون» (۱۹۹۴، گالیمار)، که برگرفته از نام یکی از شهرهای صحرای الجزایر است، اشاره کرد. نویسنده در این رمان، با زبانی تحقیرآمیز و یأسآلود، زوال روابط اجتماعی در کشورش را روایت میکند. «اینجا، جایی است که به هم ریختگی جهان از آن آغاز میشود.»
در مجموع، سبک غالب رشید بوجدره در آثارش، این سخن ژان پل سارتر را به یاد میآورد که «کار نویسنده انتخاب برخی چیزها برای گفتن نیست، اما انتخاب برخی روشها برای گفتن است.»
به عبارت دیگر، این نویسنده با سبکی که انتخاب کرده، که همان سبک «ستیز و مبارزه» است، به گونهای زندگی خود را در آثارش بازتاب داده که همواره در مبارزه بوده است. چه زمانی که به جنگ فرانسویها در کشورش رفته بود و چه اکنون که میگوید بوتفلیقه، رییس جمهور کنونی الجزایر، دستکمی از زینالعابدین بنعلی و حسنی مبارک ندارد.
انقلاب آری، بهار عربی نه
رشید بوجدره هم از آن دسته نویسندگان عرب مهاجری است که اعتقادی به اطلاق عنوان «انقلاب» به اتفاقات بهار عربی ندارد.
این نویسنده در گفتوگویی که با والری ترییرویلر، بانوی اول کنونی فرانسه، پس از وقوع اعتراضات بهار عربی در نشریه «پاری ماچ» انجام داده، گفته است زمانی به این اعتراضات، میتوانیم «انقلاب» بگوییم که یک «رهبر» داشته باشد.
به عقیده بوجدره، بهار عربی فقط یک «طغیان ناخواسته» بود که از سر خشم و عصبانیت به وجود آمد و در آن مردم به دنبال گرفتن قدرت نبودند بلکه فقط علیه آن شورش کردند.
او میگوید علیرغم این که بخش مهمی از نویسندگان عرب همواره با به تصویر کشیدن جوامع عربی، سهم بزرگی در آگاهیرسانی داشتهاند، اما نمیتوان به روشنی از نقش قشر نخبه در بهار عربی سخن گفت.
این نویسنده همچنین درباره اینکه چرا اعتراضات بهار عربی در دیگر کشورهای عربی مثل مراکش ادامه نیافت، میگوید هنوز خشونتها و خونریزیهای دهههای پیشین در این کشورها، به عنوان نمونه مراکش دهه ۱۹۸۰، از حافظه جمعی محو نشده و تنها امیدی که برای مردم باقی مانده، این است که یک نظامی «درستکار» قدرت را بهدست بگیرد.
با این حال، او در مورد الجزایر میگوید که با توجه به فساد و محدودیتهای موجود، این کشور شدیداً نیازمند انقلاب است، اما نه مثل بهار عربی.
بوجدره درباره تأثیر اعتراضات بهار عربی بر اعراب مهاجر، به ویژه عربهای مقیم فرانسه نیز معتقد است که در آینده نه چندان دور، اعرابی که در حومه شهرهای فرانسه ساکن هستند متأثر از بهار عربی و در اعتراض به شرایط زندگیشان دست به شورش خواهند زد. «دیر یا زود، شورش درمیگیرد.»
این نویسنده از مواضع افراطی برخی از نویسندگان و روشنفکران فرانسوی انتقاد میکند، مثلاً از این جمله «ریشار مییه» که با اشاره به مهاجرت اعراب به فرانسه گفته است: «فرانسویها دیگر در فرانسه احساس نمیکنند که در خانهشان هستند.»
رشید بوجدره میگوید که امروز باید یک اراده راسخ برای حل معضلات زندگی مهاجران عرب از طرف مقامهای سیاسی به وجود بیاید. «حومه شهرهای ما به بمب ساعتی تمامعیار تبدیل شده است.»
نظرها
نظری وجود ندارد.