ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

فلسفه‌ی خاوران: قدرتِ یاد و خاطره

جویا آروین – چرا می‌خواهند خاوران را نابود کنند؟ چرا می‌خواهند این نماد را بزدایند؟ و چرا ما باید از خاوران محافظت کنیم؟ − اگر نمی‌خواهیم مدام خود را سرزنش کنیم که ایرانیان حافظه‌ی تاریخی ندارند.

در خبرها خواندیم که حکومت ایران به‌تازگی دیگربار به‌هدفِ تخریب گورستان خاوران دست به اقداماتی زده است. مشکل نظام ولایی با گورها البته تازگی ندارد. هر از گاهی شنیده‌ایم که سنگ مزار دگراندیشی را شکسته‌اند. به‌تازگی هم حکومت اقداماتی برای تغییر کاربریِ گورستان خاوران انجام داده است. حکومت شهروندان بهایی را تحت فشار گذاشته است که اجسادشان را در این محل دفن کنند. گویا هدف این است که از این طریق خاوران را چون نمادی از ستمی بزرگ به فراموشی بسپارند. به‌راستی اما پس از این همه سال مشکل حکومت با این گورستان چیست؟

یادآوری در برابر انکار

گرچه اکنون دیگر بسیاری از بانیان و دست‌اندرکارانِ اصلیِ آن قتل عام که در تابستان ۶۷ روی داد از دنیا رفته‌اند، هنوز بسیاری از ایرانیان هستند که شخصاً این قتل‌عام را به‌خاطر دارند. هنوز کسانی زنده‌اند که این کشتار را بنا به دلایل شخصی به‌روشنی به یاد دارند.

بی‌گمان ستمی چنین سترگ را خانواده‌ی قربانیان و دوستان و آشنایان‌شان نمی‌توانند فراموش کنند، چه برخی یادها و خاطره‌ها هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند.

چیزی را که به یاد می‌آوریم وجود داشته است حتا اگر دیگر وجود نداشته باشد.

اما کسانی هستند که از یادآوری می‌گریزند. البته که دست‌اندرکاران به‌تر آن می‌دانند که به یاد نیاورند. در این مورد به‌سختی می‌توان وجدان عذاب‌داری را فرض کرد که می‌کوشد با فراموشی از عذاب رها شود، گرچه چنین کوششی برای فراموش‌کردن هم هیچ‌گاه عذاب وجدان را کاهش نمی‌دهد. در عوض، کاری که دست‌اندرکاران می‌کنند این است که وجودِ رخداد را انکار کنند. یاد و خاطره دلالتی سنگین بر وجود است؛ چیزی را که به یاد می‌آوریم وجود داشته است حتا اگر دیگر وجود نداشته باشد.

خاطره‌ی شخصی

در مقایسه با همه‌ی آنهایی که یاد و خاطره‌ای شخصی از این ‌رخداد دارند، یاد و خاطره‌ای که من از این رخداد دارم شاید کم‌سوترین و کم‌رنگ‌ترین باشد. البته من نیز همچون بسیاری دیگر اینجا و آنجا در این باره خوانده‌ام و به‌طور باواسطه از این رخداد خبر یافته‌ام. اما به‌طور شخصی یاد و خاطره‌ی من درمورد این رخداد بسیار اندک و ناچیز است. با این روی اما می‌خواهم به‌تأکید بگویم که من هم از این رخداد یاد و خاطره‌ای شخصی دارم، یاد و خاطره‌ای که گرچه کم‌سو و کم‌رنگ است اما به هر روی هست و با همه‌ی کم‌رنگی‌‌ و کم‌سویی‌اش در من مانده و مرا به اندیشیدن وا می‌دارد و سمت‌وسو می‌دهد و رهنمایی می‌کند.

وقتی این کشتار روی داده من کودکی حدوداً هفت‌ساله بیش نبوده‌ام و برای همین نمی‌توانسته‌ام از آن رخداد در تمامیت‌اش خبری بگیرم و بی‌شک نمی‌توانسته‌ام آن را در تمامیت‌اش درک کنم. به‌جای آنکه آن را در آن زمان در تمامیت‌اش دریابم، در جایی در ژرفنای گذشته من فقط با گوشه‌ای از آن ارتباطی برقرار کرده‌ام که برایم در جایی در ژرفنای حافظه مانده است. هر از گاهی به بیرون سرکی می‌کشد و یادآور می‌شود چیزی را که نباید از یاد برد.

به یاد می‌آورم، کودکی بودم که هنوز پایش به دبستان باز نشده بود، در شهری بسیار کوچک، زمانی که سرگرمیِ کودکانه‌ی من این بود که آجرها را شطرنجی‌وار روی هم بچینم و چیزی مانند خانه درست کنم. زنی میان‌سال به خانه‌ی ما می‌آمد و با مادرم حرف می‌زد. تصویری ناروشن در ذهن من هست که او گاهی حین صحبت گریه می‌کرد. پسرش را دستگیر کرده بودند. پسر موقع دستگیری شانزده سال بیش نداشته است. برای کار به تهران رفته بوده و در یک کارگاه نجاری مشغول به کار بوده است.

زن هربار که می‌آمد خبرهایی می‌آورد درباره‌ی پسرش. درباره‌ی محتوای خبرها بعدترها که بزرگ‌تر شده بودم بیش‌تر از زبان بزرگ‌ترها می‌شنیدم. اما از همان زمان هم یادی مبهم هنوز در ذهن من هست که او هربار نومیدتر و ناراحت‌تر از قبل بود. یک بار هم آمده بود و خبر اعدام پسرش را آورده بود. گفته بود که صرفاً به او ساکی تحویل داده بودند و گفته بودند برو. نه هیچ خبری از جسد پسرش به او داده بودند و نه هیچ خبری از محل دفن او. از آن به بعد هم باز هر از گاهی به خانه‌ی ما می‌آمد با سوگی ژرف در وجودش. امام جمعه‌ی شهر را لعنت می‌کرد چراکه حتا نگذاشته بودند مجلس ختمی برای پسرش برگزار کند. درباره‌ی دلیل اعدام روایتی که من شنیده‌ام همان است که بسیاری از ما درباره‌ی کشتار ۶۷ می‌دانیم: به پسر گفته بودند که ابراز برائت کند — او سر باز زده بود و همین شده بود دلیلی برای اعدامش.

همیشه درباره‌ی آن زن از این و آن پرسیده‌ام. او اکنون بسیار سالخورده است و در جایی بسیار دور از گورستان خاوران، در حالی که گرد پیری بر یادها و خاطره‌هایش نشسته، شاید اصلاً خبردار نشود که حکومت برای گورستان خاوران چه برنامه‌ای دارد. برای من اما جای شگفتی دارد که یاد و خاطره‌ی پسری که هیچ‌گاه ندیده بودمش همواره با من بوده است. آن خاطره بخشی از نگرش من در مقابل جور و ستم شده است. از راه خاطره‌ای کم‌رنگ و کم‌سو من هم با آن ستم بزرگ ارتباط یافته‌ام.

نیروی یادها

یادها و خاطره‌ها را نباید کوچک شمرد. آنها در خود نیرویی دارند که ما را به پیش می‌راند و سمت‌وسو می‌دهد. آنها هر از چندی به سراغ ما می‌آیند و چیزی را یادآور می‌شوند. غم‌انگیز است که چه یادها و خاطره‌هایی ممکن است با ضعف حافظه و مرگ از بین بروند. یادها و خاطره‌های جمعی اما می‌توانند برای همیشه ماندگار شوند.

مشکلی که حاکمیت با گورستان خاوران دارد مشکل با قدرتِ گذشته است، با قدرتِ یادها و خاطره‌ها، طوری که گویی سلطه بر زمان حال کافی نیست بلکه بر گذشته نیز باید سلطه داشت، بر یادها و خاطره‌های مردم نیز.

اگر یاد و خاطره‌ای کم‌سو چون خاطره‌ی من بتواند چنان ‌پافشار و سمت‌وسوبخش باشد، پس یادها و خاطره‌های جمعی هم می‌توانند ملت‌ها را به پیش‌ برانند، راهنمایی کنند و از آنها محافظت کنند. از همین رو، مشکلی که حاکمیت با گورستان خاوران دارد مشکل با قدرتِ گذشته است، با قدرتِ یادها و خاطره‌ها، طوری که گویی سلطه بر زمان حال کافی نیست بلکه بر گذشته نیز باید سلطه داشت، بر یادها و خاطره‌های مردم نیز.

حافظه‌ی جمعی چگونه شکل می‌گیرد؟ چه سازمایه‌هایی دارد؟ و چگونه تداوم می‌یابد؟ این پرسش‌ها جای بسی باریک‌اندیشی‌ها دارند.

برای ما در اینجا اما یک نگاه کلی کافی است. بسیاری از ما بر این باوریم که ما ایرانیان حافظه‌ی تاریخیِ درازمدت نداریم، یعنی از گذشته درس نمی‌گیریم و گذشته را چراغ راه آینده‌ نمی‌کنیم.

گورستانِ خاوران آزمونی برای حافظه‌ی تاریخیِ ما ایرانیان است. گورستان خاوران فقط تکه‌ای زمین در بیرون نیست، بلکه باید تکه‌ای از حافظه‌ی ما باشد. هر کاری که با آن زمین بکنند، حتا اگر در آن آسمان‌خراش‌هایی هم بنا کنند، گورستان خاوران آنجا هست اگر بخشی از حافظه‌ی جمعی ما ایرانیان باشد.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سیامک

    این پارگراف آخر چندان عالی بود که بد نیست یکبار دیگر تکرار شود: "گورستانِ خاوران آزمونی برای حافظه‌ی تاریخیِ ما ایرانیان است. گورستان خاوران فقط تکه‌ای زمین در بیرون نیست، بلکه باید تکه‌ای از حافظه‌ی ما باشد. هر کاری که با آن زمین بکنند، حتا اگر در آن آسمان‌خراش‌هایی هم بنا کنند، گورستان خاوران آنجا هست اگر بخشی از حافظه‌ی جمعی ما ایرانیان باشد." جای یک "دائرةالمعارف خاوران", یک Encyclopaedia Khavaran خالی است. البته سایت های مانند "خاوران" و "بیداران" و دیگر پروژه هایی که من نمیشناسم, در جهان مجازی حضوری پیوسته و مستمر داشته اند. احسنت بر این مقاله.