گزارش از جلوی دانشگاه تهران
اغمای کتاب و کتابخوانی در ایران
حمید رضایی - آنچه میخوانید گزارشی است از گفتوگو با تعدادی از فروشندگان و خریداران کتاب در کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران.
با کاهش یکشبه ارزش پول ملی، همه عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی در ایران تحت تأثیر قرار گرفته. از سیاست تا فرهنگ، همه چیز وابسته به اقتصاد است. کتاب و کتابخوانی نیز گرچه سهم مهمی در زندگی مردم ایران نداشته، اما در همان کیفیت و کمیت موجود در ایران تحت تأثیر قرار گرفته است.
کاغذ یکی از اقلام وارداتی ایران است. برای خرید کاغذ به ارز نیاز است. منابع ارزی ایران به دلیل تحریم فروش نفت خام کاهش یافته و جمهوری اسلامی اولویتهای مختلفی در زمینه اختصاص ارز برای واردات کالا در نظر گرفته است که طبیعتاً کاغذ در این میان دارای اولویت اساسی برای یک کشور با اقتصاد از هم پاشیده نیست. همچنین به فرض موجود بودن ارز کافی، برای خرید یک کالا از خارج از مرزها نیاز به نقل انتقال پول بین بانکها برای پرداخت وجه خرید است. نقل و انتقال ارزی جمهوری اسلامی نیز شامل تحریم است و واردات کاغذ بدون در نظر گرفتن اولویتها هم منوط به این مسئله است که در کشورهایی که ایران به آنها نفت میفروشد و در چهارچوب روابط نفت در برابر کالا مجبور به واردات کالا از آنها برای مستهلک کردن طلبهای نفتی است، کاغذ یافت بشود.
نویسندهای را میشناسم که خانه خود را برای چاپ کتابش فروخته بود تا کتاب از بین نرود و به دست مردم برسد. حس دردناکی است. مثل اینکه تنها بچه آدم در یک شهر در حال جنگ در بغل آدم باشد و بترسد که مبادا گلوله بخورد یا در شلوغی به زمین بیفتد.
وضعیت بازار نشر در ایران پیش از تحریمها نیز وضع روزگار خوبی نداشت. تحریمها و اولویتبندیهای ارزی دولت به مثابه تیر خلاصی است که بر پیکر نیمهجان و بیرمقی شلیک شده باشد. در سیستم آموزش و پرورش و رسانهها برنامهای برای ترویج کتابخوانی وجود ندارد. نشر و پخش عقاید و سیستمهای فکری خارج از چهارچوب تفکرات شیعی و اسلامی ممنوع یا دچار مشکل است. حالا مشکل دیگری اضافه شده است. مردمی که نان برای خوردن ندارند ترجیح میدهند با پول یک کتاب هفتاد و پنج هزار تومانی دو کیلو گوشت بخرند. این قصه غمانگیز کتاب و کتابخوانی این روزهای ایران است.
قصه را از زبان کسانی بشنویم که بهطور مستقیم با مسئله درگیر هستند. آنچه در پی میآید گزارشی است فراهم آمده از گفتوگو با تعدادی از فروشندگان و خریداران کتاب در کتابفروشیهای روبهروی دانشگاه تهران.
بازار کتابهای درسی هنوز نفس میکشد
علی یکی از فروشندگان کتاب در مغازهای است که کتابهای دانشگاهی میفروشد. میگوید: «وضع بازار که خیلی خراب است. این دیگر گفتن ندارد. همه خبر دارند. این مسائل کاغذ و ارز و سایر حرف و حدیثها! کتابها گران شدهاند اما دانشجوها و کنکوریها مجبور هستند کتاب بخرند. کتابها ۳۵ درصد تا ۲۵۰ درصد گران شدهاند. اگر چاپ جدید از کتابها نرسد همین موجودی بازار حالت بازار سیاه پیدا میکند و قیمتها باز هم بالاتر میرود.»
فقط میخواهند کتابشان را ثبت کنند
یونس کارگر یک انتشاراتی خوشنام است که با وجود سختی کار و حقوق پائین، علاقه او به کتاب انگیزه ادامه فعالیتش در این شغل است. به جنبهای دردناک از مشکلات به وجود آمده برای صنعت چاپ کتاب اشاره میکند:
افزایش قیمت کاغذ ربطی به تحریمها ندارد. نتیجه کار دولت است.
« مؤلف یا مترجمی را دیدهام که فقط برای چاپ ۱۰۰ جلد از کتاب هر روز به اینجا میآمده و ساعتها با مسئول انتشارات صحبت میکرده است. کتابهایی که ارزشمند هستند و هر ناشری میفهمد که ارزش چاپ شدن دارند. به دلیل خرابی بازار و گرانی کاغذ به دروغ داخل جلد تیراژ را ۱۰۰۰ عدد مینویسند اما فقط ۱۰۰ جلد از کتاب منتشر میشود. مؤلف یا مترجم حق تألیف و ترجمه نمیگیرد. فقط میخواهد کتابش که نتیجه ماهها و یا شاید سالها زحمت است از بین نرود و جایی ثبت شود تا شاید در آینده یک جلد از آن به دست کسی برسد و بتواند به صورت قانونی یا غیر قانونی در شرایط بهتری آنرا چاپ کند. نویسندهای را میشناسم که خانه خود را برای چاپ کتابش فروخته بود تا کتاب از بین نرود و به دست مردم برسد. حس دردناکی است. مثل اینکه تنها بچه آدم در یک شهر در حال جنگ در بغل آدم باشد و بترسد که مبادا گلوله بخورد یا در شلوغی به زمین بیفتد. حاضر هستند کتابهایشان فقط ۱۰۰نسخه چاپ شود و از حق و حقوق خود بگذرند ولی کتاب ثبت شود و از بین نرود. حق دارند. نتیجه عمر و وقت آدم است.»
افزایش قیمت کاغذ ربطی به تحریم ندارد
مدیر یکی از کتاب فروشی محوطه میدان انقلاب اعتقاد دارد: «افزایش قیمت کاغذ ربطی به تحریمها ندارد. نتیجه کار دولت است. عرض کنم خدمت شما که ما نهایتاً ۲۰ درصد کاغذ را خودمان در ایران تولید میکنیم و ۸۰ درصد هم واردات میشود. نیاز ایران به کاغذ در حد گندم و شکر و لباس نیست. یک محموله بزرگ کاغذ وارد شود نیاز یک سال نشر رفع میشود. هزینهاش در برابر خرجهای اصلی کشور رقمی به حساب نمیآید.
اینکه کاغذ گران شده به این دلیل است که پول ما بیارزش شده. دولت ارزش پول ایران را نصف کرده است. وقتی پول ایران ارزشاش نصف شود یعنی باید دو برابر قبل برای خریدن کاغذ پول بدهی. نکتهای که هست، بالا رفتن قیمت کاغذ از ]مقدار[ کاهش ارزش ریال بیشتر بوده. این مسئله به خاطر دلالی هست، عرض کنم به خاطر این هست که صاحب کاغذ جرأت نمیکند کاغذ را بفروشد چون شاید یک ساعت بعد از اینکه میفروشد دوباره قیمت دلار بالا برود و دیگر نتواند جنس وارد کند. احتکار و طمعکاری هم هست. یکی از دوستان ما که از قدمای صنعت نشر هستند برای من تعریف کرد که دلالان کاغذ با وزارت ارشاد هماهنگ هستند. وزارت ارشاد گرا داده است به دلال که به این انتشاراتیها کاغذ نفروشید چون کتابهایی چاپ میکنند که ما دوست نداریم. ایشان از باتجربهها و مو سفید کردههای این صنف هستند و سرد و گرم روزگار را چشیدهاند. آدمی نیست که حرف روی هوا بزند. روی شناخت حرف میزند.»
دین کاغذ را میبلعد
یکی دیگر از دستاندرکاران نشر کتاب به جنبه دیگری از بازار کاغذ و کتاب اشاره میکند که قابل تأمل است. او میگوید: «بخشی از مسائل به طور قطع و یقین ناشی از نوسانات قیمت ارز و حضور واسطهها و دلالالهایی است که ارتباط حکومتی دارند. مشکل اصلی در حال حاضر این موضوع است که صنعت نشر را به تعطیلی کشانده است.
دلالان کاغذ با وزارت ارشاد هماهنگ هستند. وزارت ارشاد گرا داده است به دلال که به این انتشاراتیها کاغذ نفروشید چون کتابهایی چاپ میکنند که ما دوست نداریم.
اما اجازه بدهید همه مسائل را به قیمت ارز و کاغذ تقلیل ندهیم. صنعت چاپ قبل از این نوسانات هم مشکلات درونی و خفیه داشت. دین مثل بختک روی کار نشر و کتاب افتاده است و مجال قوت گرفتن نمیدهد. بخش عظیمی از کاغذ وارداتی با سوبسیدهای قابل توجه بین علمای قم پخش میشود تا به اصطلاح رسالات شرعیه خود را منتشر کنند. کتب مذهبی منتشر کنند.
مگر کشور هفتاد میلیونی به چند میلیون جلد قرآن و مفاتیح و رساله احتیاج دارد. هر ساله دهها تن کاغذ و بیشتر صرف چاپ این عناوین تکراری میشود. سه ماه قبل برای بردن ضایعات کاغذ آمده بودند به انتشاراتی. عقب وانت چند کارتن پلمپ گذاشته بودند. پرسیدم اینها چیست؟ گفتند ضایعات! من تا به حال ضایعات کارتنی و بستهبندی و پلمپ ندیده بودم. با اصرار زیاد بسته را باز کردم. گریهام گرفت. کاغذ ۹۰ گرمی اعلا که این روزها کسی جرات نمیکند با آن کتاب چاپ کند را جزوات ۱۵۰ صفحهای با جلد ورنی طلائیرنگ چاپ کرده بودند درباره زندگینامه امامان معصوم. چند بار؟ صبح تا شب تلویزیون در تمام کانالها دارد از معصومین حرف میزند. بر منابر سخنرانی میکنند، در دانشگاهها واحد درسی درست کردهاند اما هنوز راضی نیستند. میترسند که مبادا برگی از این کاغذها برای چاپ دیوان شعری یا رمان ارزشمندی مصرف شود. حیف از درخت که برای چاپ چنین مطالب سطحی و تکراری قطع شود.
با شماره مسئول ضایعاتی تماس گرفتم. خواستم تحقیق کنم این کتابها چطور از بستهبندی باز نشده از وانت ضایعاتی سر در آورده. بعد از دادن اطمینان از اینکه فقط برای آگاهی خودم سؤال میکنم و قصدی برای علنی شدن مسئله ندارم، فرمودند که کتابها در یک قرارداد بین وزارت ارشاد و دفتر آقای مکارم شیرازی منتشر شده است. یک نسخه برای تمامی کتابخانههای کشور و هزاران نسخه برای توزیع در مدارس و پادگانها و غیره و ذالک خریداری شده است. مدیر یک مدرسه نیز وقتی میبیند که دانشآموزان علاقهای به خواندن کتابهای مذهبی ندارند به فراش مدرسه میگوید این کتابها را بفروش و پولش را برای خودت بردار.
دین کاغذ را میبلعد. متافیزیک از سؤال و از قلم و کاغذی که دست ذهن پرسشگر باشد میترسد. قبل از نوسانات قیمت ارز بعضی انتشاراتیها کاغذ خود را از مراجع میخریدند. اینقدر کاغذ به آنها میدادند که بیشتر آنها بی استفاده بود و در بازار آزاد آن را به قیمت بالا به اهالی نشر میفروختند. نوه دختری بنده کتابچهای از دانشگاه با خود به خانه آورده در بیش از ۷۰ صفحه و قطع جیبی. کتاب به سفارش نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها چاپ شده است. موضوع آن درباره نصایحی پیرامون ازدواج و فواید آن است. کتابچه را با فونت ۱۴ چاپ کردهاند و نیمی از صفحات آن فضای خالی، فضای بین پاراگرافها و تیتراژ و پرفراژ است. متوسط سفارش هر دانشگاه را هزار عدد در نظر بگیرید و در تعداد پر شمار دانشگاههای سراسری و آزاد و پیام نور و غیره ضرب کنید. حجم سرسامآوری از کاغذ است که به نفع دین از فرهنگ و اندیشه ایران زمین دریغ شده است.»
رشد کتابهای الکترونیک
یاشار دانشجوی ادبیات است. با حسرت پشت ویترین یک مغازه در حال نگاه کردن کتابهاست. در یک لحظه نگاههایمان به هم گره میخورد. ابتدا خجالت میکشد و نگاه خود را میدزدد اما به هر طریقی است سر صحبت را با او باز میکنم. کتابی که با حسرت به آن نگاه میکرد خاطرات هوشنگ ابتهاج است. میگوید: «قیمت کتاب هفتاد هزار تومان است و من در شرایطی نیستم که چنین پولی را بدهم. منتظر میمانم تا یکی از دوستانم آن را بخرد و از او امانت بگیرم.»
کسانی که با رانتهای سازمان ملی جوانان، بسیج فرهنگی، حوزه هنری و سازمانهای مذهبی به راحتی کتابهای بی کیفیت چاپ میکنند یک بخش صنعت چاپ اشغال کردهاند و بخش دیگر قدرت رقابت و سرمایهگذاری ندارد.
به عنوان یک خواننده حرفهای و علاقهمند میگوید: «چارهای جز رفتن به سراغ کتابهای اینترنتی نیست. من دانشجو هستم و هیچ منبع درآمدی ندارم. کیفیت کتابهای اسکنشده و قدیمی به قدری پائین است که چشم آدم درد میگیرد موقع خواندن. از این جهت خوب است که سانسور شده نیستند و اصل متن دست خواننده است. من خیلی از کتابهایی که در بازار با قیمت بالا خرید و فروش میشوند را به صورت پی.دی.اف خواندهام. سه سالی هست که سرعت رشد کتابهای اینترنتی بالا رفته و کتابهای بیشتری روی اینترنت منتشر میشود. تکنیکهای نرمافزاری باعث شده کیفیت کتابها بالاتر برود.»
خواندن کتاب روی کامپیوتر لذتی ندارد
خانم "م" دانشجوی ستارهدار دانشگاه علامه طباطبائی است. در یک فروشگاه کتاب دست دوم مشغول به هم ریختن کتابهاست تا شاید کتاب خوبی با قیمت پائین پیدا کند. درباره کتابهای اینترنتی میگوید: « من کتاب اینترنتی را دوست ندارم. اگر مجبور باشم و کتاب نایاب باشد آن را پرینت میکنم و بعد میخوانم. خواندن کتاب روی کامپیوتر لذتی ندارد. چشم خسته میشود و مدام آدم تحریک میشود که برود روی فایلهای دیگر و کارهای دیگر انجام بدهد. موسیقیای که معمولاً میگذاریم رشته فکر را پاره میکند و حواس آدم پرت میشود.
کلمه روی کاغذ اصالت پیدا میکند. هیچوقت سخنرانی نمیتواند جای مقاله را بگیرد. چیزی نمیتواند جای کتاب را پر کند. از لحاظ دقت و کاری که روی متن شده است ارزش کتاب بالاتر است. کتاب الکترونیکی با پی.دی.افهای کیفیت پایین زبان فارسی فرق دارد. ابزار خواندن کتاب الکترونیکی تبلتها هستند. لپتاپ و پیسیهای شخصی برای مطالعه طولانی مدت مناسب نیستند. برای خواندن مقاله و متن کوتاه قابل تحمل هستند.»
پولدارها کتاب چاپ میکنند
خانمی که حاضر به معرفی خودش نیست میگوید: «وضعیت بد انتشاراتیها باعث شده است که فرهنگ و ادبیات ایران رشد نداشته باشد. نسل جدید نمیتواند رشد کند. فقط محدود به داشتههای قبلی هستیم. من دو مجموعه شعر و یک داستان منتشر کردهام. در قراردادی که تنظیم کردم تمام حق و حقوق کتاب را واگذار کردم. دو کتاب جدید دارم که چاپ نمیشوند. ناشر میگوید بازار کشش ندارد.
الان کتابهایی که چاپ میشود با هزینه خود نویسنده است. اهالی ادبیات قوه مالی ندارند. کسانی که کتابشان چاپ میشود با پول خودشان کار میکنند. کسانی که کیفیت کارهایشان پائین است و آثارشان چیزی برای عرضه کردن ندارد میتوانند کتابشان را با پشتوانه مالی خودشان چاپ کنند. پولدارها کتاب چاپ میکنند و نویسندگانی جدیدی که استعداد دارند اما پول ندارند از دور خارج میشوند. بیشتر از هفت ماه است که کتابهایم را از این انتشاراتی به آن انتشاراتی میبرم. با افراد مختلف صحبت میکنم ولی فایده ندارد.
مسئول انتشارات "..." به من میگوید خانم محترم من ترجیح میدهم سرمایهام را برای چاپ دیوان حافظ یا رمان آقای "..." استفاده کنم چون همیشه فروش دارد. این یعنی ما در ۲۰ سال قبل متوقف شدهایم. کسانی که با رانتهای سازمان ملی جوانان، بسیج فرهنگی، حوزه هنری و سازمانهای مذهبی به راحتی کتابهای بی کیفیت چاپ میکنند یک بخش صنعت چاپ اشغال کردهاند و بخش دیگر قدرت رقابت و سرمایهگذاری ندارد. کارشان فقط شده چاپ آثار کلاسیک و کارهای قدیمی.
یک شاعر یا نویسنده ۱۰-۱۵ سال طول میکشد تا پخته شود و بتواند با مخاطب خودش ارتباط برقرار کند. زبان خودش را پیدا کند و پرورش بدهد. این فرصت را از نسل جدید گرفتهاند. یک خلاء بیست ساله همینطور بزرگ میشود و یک زمانی همه به خودمان میآئیم که هیچ چیزی برای عرضه کردن باقی نمانده است. ادبیات روح یک جامعه است. دولت روح جامعه ایران را کشته است.»
نظرها
نظری وجود ندارد.