تنظیم نظام ــ تحلیل گفتار ۶ خرداد خامنهای
محمدرضا نیکفر – تنظیم نظام، نکتهی اساسی فصل تازهای است که سخنرانی ۶ خرداد در توضیح آن است. اما کدام فصلی از زندگی حکومت ولایی فصل تنظیم نظام نبوده است و کدام فصل آن با به هم خوردن تنظیم آن مشخص نمیشود؟ این تحلیل به شیوهای که متکی بر آنالیز دیسکورس و هرمنوتیک عینی است، انجام شده است.
سخنرانی ۶ خرداد خامنهای که به صورت ویدئویی در برابر مجلس انجام شد، سخنرانی پراهمیتی است؛ به تغییر در آرایش نیروهای نظام برمیگردد و برنامهای که با این تغییر دنبال میشود. مضمون سخنرانی چندان تازه نیست، اما توجه به آن از این زاویه مهم است که در مقایسه با اظهارات دیگر خامنهای در دور اخیر جامع به نظر میرسد. دور اخیر ، در بازهی زمانیای کمی بلندتر از یک سال، در برگیرندهی رخدادهایی است چون بحران کرونا، وخیمتر شدن وضع اقتصادی در ایران، تشدید درگیریها با آمریکا و اسرائیل در مرحلهی پایانی ترامپ، انتخابات مجلس، روی کار آمدن دولتی جدید در واشنگتن و شروع مذاکرات احیای برجام، تشدید درگیریهای جناحی در مرحلهی پایانی دورهی ریاست جمهوری حسن روحانی، طرح آشکارتر بحث بر سر آیندهی نظام، آیندهی دستگاه اجرایی آن، رهبری آن و نقش سپاه پاسداران.
سخنرانی را موشکافانه بررسی میکنیم، آن هم به صورتی روشمند. روشِ در پیش گرفته شده ترکیبی است از تحلیل گفتمان و هرمنوتیک عینی.[۱] کاربست این متدها معمولاً بسیار وقتگیر است و مستلزم بازخوانیهای پیاپی و یادداشتبرداریهای مفصل. در تحقیق علمی چرکنویسها هم به پروندهی تحقیق تعلق دارند. اما امکان عرضهی جزئیات در حوصلهی این نوشته و ظرف ارائه آن نمیگنجد. به شیوهی کار هم به صورت کلی اشاره میشود. اصطلاحات فنی به ندرت به کار برده میشوند. زمینهی کاربست و مثال، معنای چند اصطلاح استفاده شده را روشن میکنند.
روش کلی کار
● متن پایه، برگرفته از سایت خامنهای: بیانات در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اولین سالگرد آغاز به کار مجلس یازدهم (حدود ۴۹۵۰ کلمه)
● توجه به صحنهی گفتار و تأکیدهای گفتاری از طریق ویدئوی آن (۴۷ دقیقه)
فرض اول نوشته زیر این است که سخنرانی ۶ خرداد خامنهای منسجم و جامع است و دید او نسبت به مسائل در این سخنرانی انعکاسی دارد که آن را شایستهی دقت ویژه میکند. نویسنده برپایهی بازخوانی مجموعهای از اظهار نظرهای اخیر خامنهای به این فرض رسیده است.
از ویدئوی منتشر شده برمیآید که سخنرانی از روی متنی کاملاً آماده، انجام نشده است. خامنهای مثل همیشه یادداشتی حاوی سرفصلها و نکتههای اصلی در دست دارد. آرایش صحنهی گفتار نشان از تدارک دارد. به نظر میرسد که دست کم سه دوربین صحنه را ضبط کرده باشند. در صحنهی گفتار، جالب تابلویی است حاوی این نیم جمله از خطبهای در "نهج البلاغه":
فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ
نیم جمله بعدی این است: وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیةِ. هر دو با هم یعنی: «پس رعیت اصلاح نمیشود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمیشوند جز با درستکاری رعیت.» به نظر میرسد ذهن کارگردان صحنه درگیر تنش میان اولیا-رعایا است. به تابلو، به عنوان پوشش تنش مینگریم.
فرض دوم این است که در گفتار ۶ خرداد ۱۴۰۰ اینهمانی جدلآمیز خامنهای-نظام بارز است و مضمون برنامهای آن را میتوان به حساب برنامهی نظام در دور پیش رو گذاشت.
موضوع «نظام» و جایگاه خامنهای در آن نیاز به توضیح مفصلی دارد. به ذکر این نکته بسنده میشود که «نظام» یک مقولهی محوری در گفتمان سیاسی دوران پس از انقلاب است و هر چه گذشته اهمیت آن بیشتر شده است. اگر مفهومهای رایج را به صورت کهکشانی بر روی کاغذ ردیف کنیم و سپس کوشش کنیم با بردارهایی رابطههای آنها را پدیدار سازیم، به اهمیت «نظام» پی میبریم. نظام همچون یک سیاهچالهی فضایی است، نیروی جاذبه دارد و با قدرت بر حرکتهای اطراف خود (از نظر تحلیل مفهومی: بار مفهومها و مناسبتهای آنها) تأثیر میگذارد. در زمان پهلویها «سلطنت» این جایگاه را نداشت. پهلویها سلطنتطلبی را ترویج نکردند، شاهپرستی به معنای پرستندگی شخص خودشان را پرورش دادند، اما در پرستشگری شاه به عنوان شاه هم موفقیتی نداشتند. سلطنتطلبهای پس از سقوط سلطنت هم نتوانستند مشکل را حل کنند.
طرح موضوع نظام، از نظر اینکه سخن رانده شده در روز ۶ خرداد، گفتار چه کسی بود، اهمیت دارد. لازم است درکی از سوژهی عامل داشته باشیم. از نظر کاربست ضمیر «من» موضوع را بررسی میکنیم: در گفتار موضوع کار ما ۲۲ جمله از این نظر قابل توجه هستند. ۱۶ مورد از نوع «من عرض میکنم»، «من توصیه میکنم» هستند. اینها هم به عنوان دستور فهمیده میشوند. حالت دستوری مستقیمتر ۶ جمله دارند که فضایشان جدلی است: «شما باید مراقب باشید این جوری نشوید - من اشارهام به داخل مجلس نیست؛ در بیرون مواردی داشتهایم، در گذشته هم داشتیم، امروز هم داریم.» یا: «من شنیدم گفته شده که نامزدها در مناظرات و در گفتگوها نظر خودشان را در باب فضای مجازی بگویند یا در باب سیاست خارجی بگویند؛ نه آقا، مسئلهی اصلی مردم فضای مجازی و سیاست خارجی و ارتباط با این دولت و آن دولت نیست.»
ویژگی ضمیر «من» یا «ما» («ما»ی به اصطلاح اعلیحضرتی: pluralis majestatis/Royal We) را در سخن یک رهبر بهتر درمییابیم وقتی آن را با دیگر رهبران مقایسه کنیم: مثلا من/مای خامنهای را با من/مای خمینی و محمدرضاشاه. من/مای خامنهای با «نظام» درآمیخته است. او به نام نظام حرف میزند، خود را پشت نظام پنهان میکند. خمینی به نام اسلام حرف میزد، از ایدهی حکومت اسلامی دفاع میکرد، اما «من» او فاصله داشت از بساطی که مؤسسش بود. خود را بالاتر قرار میداد. او اعلیحضرت بود. «ما»ی شاه هم شاهانه بود؛ فراتر قرار میگرفت از دولت، از تشکیلات کشوری و لشکری؛ خدا وجود داشت، و سپس شاه، و ملت؛ و این شاه بود که به ضمیر اول شخص سخن میگفت.[۲]
فرض سوم بر نحوهی انسجام (Cohesion) متن (فرض اول) و انسجام خامنهای-نظام (فرض دوم) استوار است. این انسجام جدلی است. انسجام صوری متن را میتوان با نشان کردن اَدَوات نسبت و انسجام (Cohesive devices) بازنمود: ضمیرهای اشاره، ارجاعها، مَفصَلهای بیانی. انسجام محتوایی آن، جدلی است: در برابرِ چیزی و توصیه و امر به چیزی است. در جایجای متن به موقعیت و مسئلههای پیش رو اشاره شده و طبق معمول به «دشمن» که سوءاستفاده میکند و باید در مقابلش ایستاد. «دشمن» به شکل «دشمن»، «دشمنی» و «دشمنان» ۱۵ بار به صورت مستقیم اظهار وجود میکند.
گفتار، کنش زبانی (speech act) است: وضع این گونه است که به «عرض میرسانم»، پس بشود آنچه به «عرض میرسانم». هستی در سخن فرمانده یک سر به بایستی راه میبرد. «دشمن» به عنوان مفصل هستی-بایستی حضور دارد. دشمن در هستی وجود و حضور دارد.
اما هستی به صورت ابتدا به ساکن و مستقیم در سخن رهبر به بایستی راه نمیبرد. مسیر، مباحثهای است، جدلی است و آن هم به صورت کشاکش نیرو که ممکن است به صورتهای زبانی مختلفی درآید. متن گفتار را بر این قرار به عنوان گفتمان میخوانیم. گفتمان سخنی است که در آن کشاکش نیرو متجلی است، خود محصول گونهای دعوا است و یک طرف دعوا.[۳]
خصلت گفتمانی گفتار ۶ خرداد خامنهای تنها به این برنمیگردد که در بافتار یک همرسانش سیاسی رخ داده است: خطاب رهبر به نمایندگان، به دنبال شنیدن گزارش رئیس مجلس. گفتار بیانِ موضعِ نظام است، و این موضع طبعاً خلقالساعه شکل نگرفته است. خود آن بر زمینهی یک همرسانش شکل گرفته که اینک محصولش را میبینیم اما خودش غایب مینماید. پرسش ما پرسش از پی این غایب است.
رخداد گفتار ۶ خرداد را به دو صورت میتوان بازسازی کرد: یکی به صورت نحوهی شکل گرفتن محتوای آن، و یکی به صورت عرضهی آن بر مجلس. صحنهی اصلی در شکل دوم را میشناسیم: همانی که در ویدئو میبینیمش. البته دربارهی تدارک آن، مثلاً اینکه رئیس مجلس گزارشش را چگونه و بر چه پایهای تهیه کرده، اطلاعی نداریم. مهمتر نه نمایش نهایی، بلکه محتوایابی گفتار است.
فرض میکنیم جلسه یا جلسههایی برگزار شده، گزارشهایی از گونهای اتاق فکر روی میز رهبر آمده و سرانجام معلوم شده است او چه بگوید. این بخشی از داستان تدارک انتخابات ریاست جمهوری است. ما نمیدانیم در جلسههای بیت رهبری چه گذشته، چه کسانی در آن شرکت داشتهاند، و نمیدانیم چه کسانی در «اتاق فکر» رهبری مینشینند. حدس و گمانهایی در رسانهها بیان میشود که میتوان به آنها توجه کرد، اما تحلیل جدی را نمیتوان بر آنها استوار کرد. اما نداشتن اطلاعات باعث نمیشود که پرسش از پی بافتار غایب رخداد در شکل اول آن را از نظر دور بداریم. کار باید این باشد که رد غایب را در متن حاضر بگیریم، یعنی بر پایهی همین متن قضیه را بازسازی کنیم.
بازسازی قضیه در کانون توجه هرمنوتیک عینی است. از این رو به این روش رو میآوریم. اما برای اینکه متن را آماده تفسیر از دیدگاه هرمنوتیک عینی کنیم، از شیوههای تحلیل متن استفاده میکنیم. هدف کلی این است که با توجه به نشانههای موجود در متن، که مبنای فرضهای ما هستند، متن گفتار موجود را به عنوان گفتمان در نظر گیریم. در این رابطه از جمله توجه میشود به تکرار واژهها، واژههای مترادف و متضاد، کنایهها، مفصلها و شیوههای پیوند (میان مفهومها، جملهها، بندها و بخشها)، ساختار، گریزگاهها و آنچه انسجام متن را ضعیف میکند یا به هم میزند.
هرمنوتیک عینی، شیوهای است که در پژوهشهای اجتماعی به کار میرود.[۴] هدف از آن بازیافتن ساختارهای معنایی است. برخلاف هرمنوتیک ادبی، کار آن تفسیر متن برای درک منظور ذهنی پردازندهی آن نیست. تصور کنیم از بالا داریم حرکتهای یک اتوموبیل را دنبال میکنیم. اگر پرسشمان این باشد که راننده چه فکری در سر دارد، در ذهن او چه میگذرد که این سو یا آن سو میرود، پرسشمان به هرمنوتیک ادبی (رمانتیک) میماند. اما اگر جهان ساختارمند را مبنا بگذاریم و بپرسیم حرکت دچار چه محدودیتهایی از نظر انتخاب مسیر است و ساختارها، که به جاده و تقاطع و میدان محدود نمیشوند، چگونه بر عامل و تصمیمگیرنده پدیدار میشوند، آنگاه پرسشمان به هرمنوتیک عینی میماند. ما در متن به گونهای حرکت میکنیم که به دیوار برخورد کنیم. کار مفسر ترسیم دیوارهاست.
روال کار
روشهای تحلیل متن، تحلیل گفتمان و هرمنوتیک عینی به صورت الگوریتمهایی نیستند که ما با پیاده کردن گام به گام آنها تحقیقمان را به سرانجام برسانیم. روال کار را باید برپایهی ایدههای تقریر شده، مثالهای راهنما، و بحثهای انتقادیای که دربارهی آنها شده، و خود موضوع کار، مشخص کنیم. روالی که در اینجا پیش گرفته میشود، خوانش گفتمانیِ متن گفتار با شیوههای تحلیل متن، تقطیع متن یعنی سکانسبندی آن بنابر رویهی هرمنوتیک عینی، تولید متنهای دیگر از دل متن موجود، پیدا کردن منطق غلبهی ظاهری متن حاضر بر متنهای غایب اما بازتولید شده است. گام استخراج منطق با خلاصهسازی آشکار کنندهی سازهی منطقی صورت میگیرد. تقلیل آن قدر پیش میرود تا منطق گفتمان صراحت یابد.
ما میخواهیم دست به بازسازی[۵] چگونگی شکل گرفتن متن گفتار ۶ خرداد خامنهای بزنیم. هیچ اطلاعات مشخصی نداریم جز خود گفتار به صورت متن و ویدئو. خط اصلیای که پیش میگیریم ردگیری مجموعهای جدلی است که غایب است، اما به گمان ما اثری از خود در متن حاضر به جا گذاشته و به این اعتبار حاضر است. ما باید بتوانیم آن را ببینیم.
گفتارهای خامنهای به صورت آشکاری جدلی هستند. او در کمتر گفتاری است که در جدال با «دشمن» نباشد. ما به سادگی میتوانیم از یک متن خامنهای رد یک متن دیگر را پی بگیریم و آن را بازسازی کنیم. اسم این متن را "متن دشمن" میگذاریم. "نه" به دشمن کاملاً به شکلی قطبی است. تشخیص این گونه "نه"ها ساده است. از طریق آنها به "متن دشمن" میرسیم. مثال: «راجع به انتخابات؛ حدود سه هفته به انتخابات باقی است. بنده جدّاً امیدوارم که با همّت ملّت ایران این انتخابات بر خلاف خواستهِی دشمن مایهی آبروی ایران بشود.» از این جمله خامنهای این جمله را استخراج میکنیم: "باید آبروی جمهوری اسلامی در این انتخابات ریخته شود." این جمله به "متن دشمن" تعلق دارد. هر جا خامنهای به صورت صریح یا مضمر به دشمن اشاره میکند، به این شیوه عبارتی را از آن استخراج میکنیم و با استفاده از آن "متن دشمن" را تکمیل میکنیم. سرانجام به یک متن کامل میرسیم.
اما جهان تنها از "متن خامنهای" و "متن دشمن" تشکیل نشده است. متن یا متنهای دیگری هم وجود دارند. به یک متن دیگر، جز "متن دشمن"، به شکلهای مختلفی میتوان واکنش نشان داد: بله، درست است، اما – این را بگذاریم برای بعد – اما حالا وقت طرح این موضوع نیست – این را هم در نظر داریم – در این باره هنوز به نظری قطعی نرسیدهایم – احتیاج به بررسیهای بیشتری داریم ...
برای ما جالب است به این متنها دست بیابیم. این متنها بعلاوهی متن نهایی منعکسشده در گفتار خامنهای تبیین نظام هستند. ساختار معنایی آنها ساختار جهان نظام است. آنچه در هرمنوتیک عینی، جهان به مثابه متن خوانده میشود، تبیین و تفسیر چنین جهان متنواری است.[۶]
همچنان که از توضیحهای بالا برمیآید، متن در اینجا مفهومی گفتمانی دارد، و تنها ثبت فکر یا فکر روی کاغذ یا وسیلهی دیگری نیست. متن همتفافتهای است از نیروها، برآمده از کشاکش و خود درگیر کشاکش.
سکانسبندی
ما نخست باید به یک جدول برسیم: خانههای ستون اول آن، از قطعات متن گفتار خامنهای تشکیل شده است؛ ستون دوم "متن دشمن" است که تولید آن، به شرحی که گذشت، به نسبت ساده است؛ ستون سوم متن(های) دیگر است که ما مدام پیجوی آنها هستیم و میخواهیم از ردهایی که به جا گذاشتهاند، بازسازیشان کنیم.
متن موجود گفتار خامنهای را در نظر گیریم. بر پایه چه معیاری آن را تکهتکه کرده و هر تکه را در خانه ستون مربوط به آن در جدول قرار دهیم؟ یک نکتهی مهم در هرمنوتیک عینی به چنین پرسشی مربوط میشود: پرسش شیوهی تقطیع، پرسش شیوهی سکانسبندی. اصطلاح سکانس را از سینما میشناسیم. در ویکیپدیای فارسی این گونه تعریف شده است: «سکانس (به فرانسوی: Séquence) به مجموعه چند صحنه از فیلمنامه می گویند که وحدت موضوعی یا مضمونی داشته باشد.» یک موضوع مهم در کارگردانی، تدوین و همچنین نقد فیلم توجه به توالی این سکانسهاست، توجه به چراییِ چرا این به دنبال آن. در یک فیلم حاضر و آماده تشخیص سکانسها مشکل نیست، اما اگر بخواهیم متنی را همچون یک فیلم ببینیم ممکن است دچار مشکل شویم. برای آنکه متن را در خانههای یک ستون جدول توصیف شده قرار دهیم، باید آن را تکهتکه کنیم، تقطیع محتوایی کنیم، سکانسهایش را تشخیص دهیم، آن را سکانسبندی کنیم. نوع سکانسبندی از نظر تشخیص جهان معنایی متنی که در برابر داریم، مهم است. این بیت از حافظ را در نظر میگیریم:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل؛
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
به جای خاصی نمیرسیم اگر آن را یک سکانس در نظر گیریم. اما اگر آن را چنان تقطیع کنیم که از مصرع اول یک سکانس درآید و از مصرع دوم یک سکانس دیگر، با جهانی مواجه میشویم که دربارهی آن پرسشی اساسی داریم. اگر مصرع اول را یک سکانس در نظر گیریم، میتوانیم مصرع دوم را نادیده بگیریم و بپرسیم، پس از این چه میتواند پیش آید. اینجا یک جهان باز وجود دارد، باز به معنای حامل امکانهای گوناگون: شاعر میتواند خبر شومی ما بدهد: همه غرق خواهند شد. میتواند امید بدهد که پایان شب سیه سفید است، میتواند دعوت کند که پناه به خدا ببریم. امکانهای گوناگونی در برابر خود دارد. هر دری را که بگشاید درهای دیگر را بسته است، دست کم در این مورد خاص. اما او با مصرع بعدی ما را شگفتزده میکند: در سکانس بعدی فیلمش عدهای را میبینیم که در ساحل امن نشستهاند و دنیای کاملا متفاوتی از دنیای ما دارند. پرسش هرمنوتیک عینی این است که چرا حافظ این گونه سکانسبندی کرد. با این پرسش با یک جهان ساختارمند مواجه میشویم که معرف آن تقابل وضعیت کسانی است که در شبی تاریک دچار توفانی هایل شدهاند با کسانی که سبکبار بر ساحل امن نشستهاند.
نکته این است: پرسش در این باره که چرا از این سکانس به آن سکانس میرسیم، به اصطلاح سرنخی به دست میدهد که ما را به متن(های) غایب میرساند. سکانس الف، در برابر خود امکانهای متعددی دارد: الف۱، الف۲، الف۳... از میان آنها مثلا الف۴ متحقق شده است. میپرسیم چرا الف۴؟ سکانس الف۴ در واکنش به چه چیزی الف۴ شده است؟ آن چیز، آن متن، آن سکانس از یک متن را ب۱ مینامیم. به همین ترتیب پیش میرویم تا به ب۲ و ب۳ و ب۴ و ... برسیم. این "ب"ها را که پشت سر هم بگذاریم به متن(های) غایب میرسیم. عرصهی جولان سکانسهای "ب" مشخص است: هر تکه، از یک طرف به تکهای از متن خامنهای، و از طرف دیگر به «متن دشمن» میرسد.[۷]
زمانیت متن
هر سکانس یک افق انتظار میگشاید. سکانس بعدی آن را محدود میکند، اما دوباره چشماندازی در برابر خود باز میکند. زمانیت متن در این باز و بسته کردنهاست. طرحی افکنده میشود از جهانی که خود متن پدیداری از آن است. متن درافکنده در این جهان است، جهانی که کار ما با تفسیر متن درک آن است.
برای ادراک زمانیت متن افزون بر اینکه باید به نحوه و جهت باز و بسته شدن افقهای انتظار توجه کنیم، لازم است همه قیدهای زمانی را در نظر گیریم، قیدهای صریح یا مضمر در نحوه استفاده از فعلها را.
انجام سکانسبندی و تلاش برای رسیدن به متن(های) غایب و منطق گفتمان
متن گفتار خامنهای از دو بخش تشکیل شده، بخش اول مربوط به مجلس است، بخش دوم مربوط به انتخابات.
■ بخش یکم: مجلس
خامنهای در آغاز میگوید: «خدای متعال را سپاسگزارم که توفیق داد در پایان یک سال فعّالیّت مستمرّ شما نمایندگان محترم مردم، این دیدار را داشته باشیم؛ اگر چه دلچسبتر و شیرینتر این بود که شما را از نزدیک میدیدیم لکن شرایط متأسّفانه این جور است که دورادور با شما باید حرف بزنیم و بشنویم.»
این سکانس اول است. پس از آن امکانهای مختلفی وجود دارد. انتظاری قوی میرود که دربارهی «شرایط» حرف بزند، شرایطی که باعث شده ولی فقیه با نمایندگان مجلس «دورادور» تماس بگیرد. آن شرایط با شیوع کرونا مشخص میشود، با کرونازدگی که به موج چهارم رسیده، مشکل واکسیناسیون که با سخنان ولی فقیه درباره محدود کردن منابع تهیه آن بسی پیچیدهتر شد؛ و همبسته با کرونازدگی انبوهی مسائل دیگر وجود دارد. اما داستان این گونه ادامه مییابد:
«در صحبت امروز، بنده یک مطلبی دربارهی مجلس عرض میکنم؛ چند کلمه هم در باب انتخابات عرض خواهم کرد.»
چه شد؟ چه اتفاقی افتاد؟ کارگردان چرا از آن سکانس به این سکانس رسید؟ چرا در مورد «شرایط» سخنی گفته نشد؟ میتوانیم تصور کنیم که بحث شده است، بحث شده است یعنی به اصطلاحی که پیش گذاشته شد، مجموعهای از متنهای دیگر وجود داشته که پس زده شدهاند. مثلاً یک متن گفته که گفتار از تسلیت به مردم داغدیده بر اثر مصیبت کرونا شروع شود؛ اما متنی دیگر استدلال کرده که یا به کرونا نپردازید یا نظر خود را درباره سیاست در پیش گرفته شده بگویید و بفرمایید مسئولان اکنون چه باید کنند. تأکید میشود که متن مفهومی استعاری دارد. متن، از جمله همین متنگفتار ۶ خرداد زمینه دارد و زمینه چیزی یکدست نیست، وجودی جدلی دارد. به سویه و پدیداری از آن هم متن میگوییم، پنداری زمینه از بافتاری متلاطم تشکیل شده است، بافتاری از متنها (contextی فراهم آمده از textها).
نحوهی گذار از سکانس یکم به سکانس دوم، جهت نگاه سکانسهای بعدی را تعیین میکند. این البته حدس است. برای بازسازی موضوع لازم است حدس بزنیم؛ حدس و سنجش حدس از اصول کار بازسازی است.[۸] حدسمان را مشخص میکنیم: گویا نمیخواهد درباره مشکلات مردم حرف بزند. این نکته را به عنوان حدس اول یادداشت میکنیم. در برابر آن این پرسش را هم ثبت میکنیم: چرا؟ انگیزهاش چیست؟ چه مشکلی دارد با طرح مشکلات؟ بر پایهی این پرسش میتوانیم حدس بزنیم که متنهایی وجود داشته و دارند که در آنها مشکلات طرح شدهاند. در هر سکانس پنجرهای گشوده میشود رو به آنچه این متنها میبیینند، اما ریلگذاری برای حرکت دوربین به گونهای است که آنچه آنها پدیدار میسازند، دیده نشود. این حدس مبتنی بر حدس اول را باید در هر گام بسنجیم.
«بحمدالله مجلس در یک سالی که گذشت نشان داد که هم پُرتلاش است، هم دارای همّت بلند است، هم کارآمد است.»
بیان، مثبت است، بسیار مثبت. ولی فقیه از مشکلات یعنی نکات منفی حرفی نمیزند؛ در برابر، روحیه میدهد و از مجلس ستایش میکند، از مجلسی که نسبت به دورهی پیشین سرسپردگی آشکارتری به ولایت و نهادهای امنیتی دارد. ستایش پرگویانه صورت میگیرد: «پرتلاش»، «دارای همت بلند». حدس میزنیم که تعارف نمیکند. تعریفهای بعدی این حدس را تأیید میکنند.
«پرتلاش»، «دارای همت بلند»، «کارآمد». او در آغاز کار این دوره از مجلس هم به ستایش از آن پرداخته بود: «مجلس یازدهم از قویترین و انقلابیترین مجالس پس از انقلاب است.» اما در سخنرانی ۲۲ تیر ۱۳۹۹ بر خلاف سخنرانی مورد بررسی ما به مشکلات هم اشاره کرده بود. در آن هنگام تعیین وظیفه همراه با اشاره به مشکلات بود.
پس از اظهار رضایت از مجلس و اشاره به «سفرهای استانی رئیس محترم مجلس و رؤسای کمیسیونها و بعضی از نمایندگان محترم» باز انتظار میرود سکانس بعدی درباره مشکلاتی باشد که در این «سفرهای استانی» و «رفتن به میان مردم» به چشم خورده باشند. به عبارت دیگر انتظار میرود نظر رهبر مثلاً به متنهایی باشد که حاوی گزارشهایی از این سفرها و رویارویی با مشکلات باشند. سکانس بعدی بیاعتنایی به آنها نیست؛ از آن گونه روبرگردانیهایی است که تعبیرشدنی است به عنوان فقدان شهامت و تحمل و ناتوانی در پاسخگویی. رهبر به جای گفتوگو با عریضههای بیانگر مشکلات به درگیری با "متن دشمن" میپردازد:
«خب از آغاز شروع کار این مجلس یک عدّهای برنامهی خودشان را این قرار دادند که یک تصویر منفی از مجلس نشان بدهند؛ اظهاراتی کردند و باز هم میکنند؛ در فضاهای رسانهای گوناگون که امروز در اختیار همه است، اظهاراتی میکنند که انسان بوی دلسوزی را از این اظهارات نمیشنود. یک وقت کسی انتقاد میکند به قصد اصلاح و تکمیل؛ یک وقت نه، بر اساس احساسات یا نظرات خاص و بدون دلسوزی [انتقاد میکند]. انسان احساس میکند که در این حرکات دشمنانه نشانههای اخلاص وجود ندارد؛ انسان این را میبیند. من میخواهم به شما عرض بکنم که شما اعتنا نکنید و خودتان را مشغول نکنید؛ شما کار خودتان را دنبال کنید و برنامههای مفید را تعقیب کنید...»
مهم در این بیان زدن برچسب «دشمنانه» به انتقاد است. این شیوهی برخورد حدس اول ما را تقویت میکند. نمیخواهد به مشکلات بپردازد. طرح مشکلات در سایه اراده به چیزی برمیگردد، که اگر متحقق شود مشکلات هم حل میشوند. پرسش ما اکنون باید جستوجوی این چیز باشد. این چیز است که توطئه دشمن را خنثا میکند. بنابر این به متنهایی اعتنا میشود که در جهت این چیز باشند.
در این راستا نباید انتظار داشته باشیم که پس از سکانس معطوف به «حرکات دشمنانه» در منفی نشان دادن تصویر مجلس یازدهم، مجلسی که «از قویترین و انقلابیترین مجالس پس از انقلاب است»، درگیری مشخصتری با "متن دشمن" انجام شود. حدس تأیید میشود. «تبلیغات بدون نیّت خیر غالباً دیر یا زود افشا خواهد شد و خلاف واقع بودن آنها روشن میشود.» این جمله، سکانسِ «حرکت دشمنانه» را به سکانس بعدی پیوند میزند که عبارت آن چنین است:
«منتها آن توصیهای که من میخواهم بکنم، این است که شما مراقب باشید که با عمل خودتان یا با گفتار خودتان به مخالفین خودتان کمک نکنید؛ توصیهی مؤکّد بنده این است. رفتار و گفتار در درون مجلس یازدهم باید جوری باشد که حرف و رویکرد مخالفین این مجلس را تأیید نکند. حالا بر این اساس من چند توصیه را عرض میکنم.»
دو واژه در این قطعه مهم هستند: «منتها» و «بر این اساس».[۹] آنها نشانهی آناند که "متن دشمن" و "متنها"ی دیگری که بیان مشکلات هستند، کنار گذاشته نشدهاند. کنار گذاشته میشوند، «منتها» در «اساس»، چون «اساس» هستند، کنارگذاشتنی نیستند. زاویهای با آنها گرفته میشود که «اساس» توصیههاست. مشکلات، رهبر را گام به گام تعقیب میکنند. فضا را پر کردهاند. پنجرهیشان در این سکانس که بسته شود، در سکانس بعدی دوباره گشوده میشود.
به دنبال این سکانس، شاید انتظار برود که با رویگردانی از "متن دشمن" و همه "متنها"یی که به مشکلها و اشکالها اشاره میکنند، با فضایی خالی از اغیار مواجه شویم. «منتها» «اساس» فضا غیریت است، و دیگری در درون خودی حضور بالقوه دارد و بلافاصله خود را مینماید. «منتها» خامنهای توصیه میکند که خودیها مگذارند که قوه فعل شود، دست کم برای یک دوره:
«یک توصیه که توصیهی مهمی است، این است که شما که بحمدالله ویژگیهای خوبی دارید: انقلابی هستید، پُرتلاش هستید، پُرتوان هستید، دنبال کار هستید؛ این ویژگیها را حفظ کنید، این ویژگیها را تا آخر دوره نگه دارید. حالا "تا آخر عمر" باید گفت، امّا لااقل تا آخر دوره این ویژگیها را نگه دارید.»
این سکانس از نظر درک زمانیت متن مهم است. تأکید آن بر استمرار است، استمرار «ویژگی»ها، «لااقل تا آخر دوره». سکانس، جهانی را در برابر ما میگشاید که ثبات ندارد؛ بودن یا نبودن، ماندن یا نماندن مسئلهی آن است. تأکید خامنهای در توصیهی نخست − که خود میگوید «توصیهی مهمی» است − فضا را مهآلود میکند. بیثباتی جهان به چه دلیل است؟ اینجا تنها پای یک «دشمن» بیرونی در میان است. صحبت بر سر ویژگیهایی است که در میان خودیها هم ممکن است دستخوش دگردیسی شوند. اینجا به نظر میرسد همرسانش با متن یا متنهایی در جریان است که دربارهی تزلزل در میان خودیها گزارش میکنند. حاصل همرسانش تأکید بر استمرار است، لزوم حفظ ویژگیهای مطلوب برای نظام و هشدار به خودیهاست که اگر متزلزل شوند، سرنوشت آن کسانی در انتظارشان آن است که از درگاه نظام رانده شدهاند.
«خیلیها بودند که در اوّلِ کار همین جور خصوصیّات را داشتند، انقلابی بودند، پُرتوان بودند، پُرانرژی بودند، با حرارت حرف میزدند، با حرارت کار میکردند، لکن به مرور زمان نتوانستند در مقابل وسوسهها مقاومت کنند؛ وسوسهی مال، وسوسهی مقام، وسوسهی شهرت، وسوسهی نام و نشان. نتوانستند مقاومت کنند، راه کج شد، رفتار عوض شد، گاهی به ۱۸۰ درجه اختلاف با اوّل کار منتهی شد.»
پس از این سکانس دراماتیک، طبیعیترین انتظار این است که خامنهای بگوید در حالی که به هیچ کسی اطمینان نیست، چگونه میتوان جهانی را متصور شد که در آن نظام استمرار بیابد.
«تنزّل ملائکهِی رحمت الهی مال آن کسانی است که میایستند پای این حرف: ثُمَّ استَقـاموا؛ استقامت میکنند، میایستند. بِایستید پای این ویژگیهای خوب. خب حالا برای اینکه بتوانیم خودمان را انقلابی نگه داریم باید چه کار کنیم؟ توصیهی بنده این است که باید مراقبه کنیم، باید حسابکشی کنیم از خودمان. مراقبهی دائمی لازم است. ما انسانها ضعیفیم، در معرض خطریم، در معرض لغزشیم؛ مراقب باشیم، مراقب خودمان باشیم. این مراقبت، در اصطلاح قرآنی و اسلامی، اسمش تقوا است؛ تقوا یعنی همین مراقبت دائمی از خود که دامن انسان گیر نکند به این خارهای دُور و بَر. خب، یک توصیه این بود که به نظر من توصیهی اصلی همین است.»
پس استمرار در مراقبت است، مراقبت دایمی. مراقبت است که ثبات را در جهان بیثبات ممکن میکند. تأکید بر تقوا رد متن یا متنهای دیگری است که گزارشگر فساد در دستگاه هستند. دور و بر نظام را «خار» گرفته است و دامن انسانهای نظام گیر میکند به «این خارهای دُور و بَر».
حدس اول ما این بود که نمیخواهد درباره شرایط حرف بزند؛ «منتها» شرایط حضور دارند و ارادهی رهبر را در رویگردانی از وضعیت مشروط و محدود میکنند. در متن گفتار خامنهای مدام صدای "متن دشمن" و "متنها"ی دیگر را میشنویم. نظام، ارادهی او نیست؛ نحوهی تنظیم متنهاست که حرکت خود را دارد. نظام درگیر تنش تنظیم است. نظام همین تنش تنظیم است.
اکنون حدس اول محتوای مشخصتری دارد: دیدن شرایط در یک طرح تنظیمگر، به صورت غیرمستقیم، با دستورهایی در این باره که چه باید کرد، بدون قبول مسئولیت، به صورت بسته تصور کردن یک فصل و امید به شروع یک فصل تازه. به این ترتیب زمانیت متن هم مشخصتر میشود: غایب کردن گذشته و اکنون، و مراقبت برای استمرار، برای داشتن آینده. به نظر میرسد که فصل تازه با مجلس یازدهم آغاز شده که یک سال پیش کار خود را شروع کرد.
برپایهی این توضیحها روال سکانسهای بعدی باید این باشد: نگاه زیر چشمی به "متن دشمن" و «متنها"ی دیگر، و دادن طرحی از تنظیم نظام در فصل تازه.
«توصیهی بعدی این است که شما عناصر انقلابی هستید -یعنی [این جوری] شناخته شدهاید؛ مجلس، مجلس انقلاب است، مجلس انقلابی است، دشمنی بعضیها هم به خاطر همین است- این مجلس انقلابی که دارای رویکرد انقلابی و اقبال به ارزشهای انقلاب است، باید نشان بدهد که باکفایت است، برای ادارهی امور تقنینی مجلس دارای کفایت و کارآمدیِ لازم است، میتواند درست ریلگذاری کند. البتّه این خبرهایی که داده شده، گزارشهایی که بنده دیدهام یا شنیدهام و آن چیزی که امروز رئیس محترم مجلس گفتند، اینها خوب است، همین چیزها خیلی خوب است لکن ریلگذاری برای اصلاح امور کشور کارهای فراتری را نیاز دارد؛ زیاد باید کار کرد، زیاد باید تلاش کرد.»
در این سکانس دشمن حاضر است، و متنهای دیگر نیز که میگویند کارگزاران بیکفایت هستند و کارها خوب پیش نمیروند. مسئلهی اصلی نظام به صورت چگونگی «ریلگذاری» درست طرح میشود. روحیه را هم نباید باخت. اینجا به "متنها"یی اشاره میشوند که گزارشگر تلاش برای «ریلگذاری» هستند.
به همین ترتیب میتوانیم پیش رویم تا به سر بخش مربوط به انتخابات برسیم. همچنان گفتیم کار ما تنظیم یک جدول است. هر ردیف یک سکانس است که خانههای آن عبارتاند از متن خامنهای، متن دشمن، و متن(های) دیگر. حدس اول ما حدسی درباره حرکت از سکانس ۱ به ۲، از ۲ به ۳ و تا پایان بود. در هر گام حدس را مشخصتر میکنیم. ما چندبار گفتمان را خلاصه میکنیم. منطق گفتمان با این خلاصه کردن کنترلشده عیان میشود. قید کنترلشده بازنمایی این شیوه کار است که با گذار از هر سکانسی بازبینی میشود که آیا حدس ما در مورد افق سکانس بعدی درست است یا نه.
کل گفتار سکانسبندی و تحلیل شده، اما در اینجا برای اجتناب از اطالهی کلام به بخش دوم گفتار که درباره انتخابات پیش رو است، میپردازیم.
■ بخش دوم: انتخابات
خلاصهی تحلیل تا کنون این است: به نظر میرسد که متن قایل به شروع فصل تازهای در حیات نظام است. با چشم پوشیدن از شرایط آغاز میشود اما شرایط مدام از طریق "متن دشمن" و "متنها"ی دیگر که تحلیل ما کشفکننده خطوطی از آنهاست، خود را تحمیل میکند. تقابل، مراقبت و دعوت به بازتنظیم نظام پاسخ به این تحمیلهاست. رسانش جدلی – در بحث ما میان متن، متن دشمن، و متنهای دیگر – مبنای خودارجاعی نظام است. نظام خودی ندارد که ورای این جدل وجود داشته باشد؛ با خودارجاعی در جدل است که خود آن شکل میگیرد.[۱۰]
در سکانس اول بخش مربوط به انتخابات، "خود" در جدال با دشمن و در ارجاع به برنامهی پیش رو و از آن طریق ارجاع به خود، عرض اندام میکند:
«راجع به انتخابات؛ حدود سه هفته به انتخابات باقی است. بنده جدّاً امیدوارم که با همّت ملّت ایران این انتخابات بر خلاف خواستهِی دشمن مایهی آبروی ایران بشود. دشمنان ما از همهی امکانات، استفاده میکنند؛ هم دشمنانمان، هم کسانی در داخل که دانسته یا ندانسته دنبال حرف آنها را میگیرند و تکرار میکنند، و تلاش میکنند که این انتخابات را مایهی سرشکستگیِ ملّت قرار بدهند. بنده امیدوارم مردم همّت کنند و خدای متعال لطف کند و این انتخابات مایهی سربلندی کشور، مایهی عزّت کشور انشاءالله باشد.»
در اینجا «ریلگذاری» − اصطلاح خود خامنهای − با امیدواری، تقابل با دشمنان و همت برای تنظیم امور صورت میگیرد. برپایهی حدس عمومی روگردانی از وضعیت گمان میکنیم هیچ اشارهای به دولت فعلی و خوب و بد کارهایش نشود. اصل، اراده به تنظیم است. خودارجاعی نظام نه با آنچه خود کرده، بلکه با این اراده مشخص میشود. امکانسازی با انگیزهی شروع فصلی دیگر، از واقعیت میگسلد.
نحوهی انتخاب کاندیداها، امکانسازی است؛ معلوم شده چه چیزی نامحتمل باشد، چه چیزی محتملتر، چه چیزی کمتر محتمل.
«خب، نامزدها مشخّص شدند. شورای محترم نگهبان بر طبق وظیفهی خودش آنچه را باید انجام بدهد و لازم میدانست انجام داد، نامزدها را مشخّص کرد.» ...
سکانس بعدی در برابر متن یا متنهایی است که گسترش دایرهی نظام و قاعدهی آن را مهم میدانند، اما حاصل جدل که در متن بازتاب یافته استمرار نظام را در تنظیم سفت و سختتر آن میداند، نه در سهمدهی و همراهسازی.
«امّا در مورد مسئلهی مشارکت، که بعضی نگرانند مشارکت کم خواهد شد. بنده به نظرم این جور میرسد که در مشارکت مردم -حالا گروههای خاص را کار نداریم؛ یک گروه ممکن است دنبال فلان اسم یا فلان جناح یا فلان عنوان باشند؛ اینها را کار نداریم- عامّهی مردم و عموم مردم دنبال اسم این و آن نیستند؛ عامّهی مردم دنبال این هستند که ببینند چه کسی دارای یک مدیریّتی است، [دارای] یک قوّت عمل یا قوّت ارادهای است، [دارای] یک کارآمدیای است که میتواند مشکلات کشور را از میان بردارد؛ دنبال این هستند. اینکه حالا چه کسی با چه نامی، با چه عنوانی و از چه جناحی وارد میدان بشود، برای عموم مردم مطرح نیست؛ برای گروههای خاص چرا، امّا برای عموم مردم نخیر.»
موضوع جدال «مردم» است. معلوم است که متنهایی به مردم ارجاع دادهاند، به مشکلات و مسائل آنها. از این طریق دوباره پای شرایط پیش میآید، چیزی که متن نمیخواهد. بر کاربست مفهوم «مردم» که در این سکانس کانونی شده است، دقت میکنیم. تحلیل واژه، در همین سکانس، نشان دهندهی تخصیص آن است. تعمیم یا تخصیص از شگردهای پیشبرد جدل در هنگامی است که موضوع جدال یک مفهوم است: مفهوم تعمیم داده میشود (الف۱ را بگذارید کنار، چون الف ۲ و الف ۳ ... را هم داریم و ما باید درباره الف حرف بزنیم که صحبت شما درباره کلیت آن درست نیست)، یا شکسته و مشخص میشود (الفِ کلی نداریم، اصل الف ۱ است که مسئلهاش آنی نیست که شما میگویید). خامنهای از مردم «عامهی مردم» را میسازد که به پندار او مردم اصلی هستند. مردم «گروههای خاص» را از «مردم» جدا میکند تا به «عامهی مردم» برسد. با این شگرد برای تنظیم، با «شرایط»ی که از آن روگردان است مواجه میشود. به سخنی دیگر، به این صورت برای رویارویی با شرایط «ریلگذاری» میشود. انتظارمان را این گونه از سکانس بعدی روشن میکنیم. در آن با این عبارات مواجه میشویم:
«من شنیدم گفته شده که نامزدها در مناظرات و در گفتگوها نظر خودشان را در باب فضای مجازی بگویند یا در باب سیاست خارجی بگویند؛ نه آقا، مسئلهی اصلی مردم فضای مجازی و سیاست خارجی و ارتباط با این دولت و آن دولت نیست؛ مسئلهی اصلی مردم چیزهای دیگر است؛ مسئلهی اصلی مردم بیکاری جوانها است، مسئلهی اصلی مردم معیشت طبقات ضعیف جامعه است، مسئلهی اصلی مردم مافیای وارداتی است که کمر تولید داخلی را میشکند، مسئلهی اصلی مردم سیاستهای غلطی است که فلان جوان مبتکر را که میتواند کار انجام بدهد مأیوس میکند.»...
«نه آقا»، این خطاب به متنهایی است که غایب هستند، اما با «نه» حضور خود را نشان میدهند. در آن متنها به فساد و سوءمدیریت و کمبود و گرانی و بیکاری اشاره شده است. استراتژی تنظیم در این مورد هم وارد میشود: اشکالات به دشمن، قصور و استحالهی عدهای از کارگزاران برگردانده میشود، و تأکید از روی آنچه کردهاند و هست، برداشته شده و منتقل میشود به آنچه در فصل جدید باید کرد.
«من شنیدم گفته شده که نامزدها در مناظرات و در گفتگوها نظر خودشان را در باب فضای مجازی بگویند یا در باب سیاست خارجی بگویند؛ نه آقا، مسئلهی اصلی مردم فضای مجازی و سیاست خارجی و ارتباط با این دولت و آن دولت نیست؛ مسئلهی اصلی مردم چیزهای دیگر است؛ مسئلهی اصلی مردم بیکاری جوانها است، مسئلهی اصلی مردم معیشت طبقات ضعیف جامعه است، مسئلهی اصلی مردم مافیای وارداتی است که کمر تولید داخلی را میشکند، مسئلهی اصلی مردم سیاستهای غلطی است که فلان جوان مبتکر را که میتواند کار انجام بدهد مأیوس میکند. [اینها را] میشنویم؛ بنده گزارشهای متعدّدی دارم که یک شخصی یا یک جمعی با انگیزه وارد میشوند، یک کار مهمّی را شروع میکنند، یک تولیدی را انجام میدهند، بعد به جای اینکه این تولید تشویق بشود و محصول خریداری بشود، ناگهان میبینیم که درِ واردات باز شد و مشابه این تولید وارد شد! اینها را بیچاره میکنند. اینها کشاورز را بیچاره میکنند. من همین روزها به مسئولین محترم تذکّر دادم؛ [مثلاً] کشاورزِ تولیدکنندهی پیاز یا تولیدکنندهی سیبزمینی زحمت میکشد، بعضی از اشخاص و سیاستها او را به خاک سیاه مینشانند؛ سود زحمت او را دلّال میبرد، به او چیزی نمیرسد. مسائل اصلی مردم اینها است؛ کسانی باید بیایند با اینها مقابله کنند. کشور به معنای واقعی کلمه سعادتمند خواهد شد اگر چنانچه زمامدار قوّهی مجریّه کسی باشد که بتواند این مسائل را حل و فصل کند. البتّه مسائل فرهنگی و سیاسی هم در جای خود دارای اهمّیّت است که باید به آنها هم برسند، [امّا] فعلاً مسئلهی فوری و اصلی کشور مسائل اقتصادی است که بایستی با جدّیّت دنبال بشوند و نامزدهای محترم به این زمینه بپردازند، با مردم حرف بزنند، مردم را قانع کنند، مردم بدانند که چه اتّفاقی خواهد افتاد.»
اینجا شرایط خود را تحمیل کرده است. خامنهای به بخشی از مسائل اشاره میکند. باز میتوانیم همان بحثی را که در مورد ویژه کردن مفهوم مردم پیش بردیم، اینجا هم پیش ببریم: تخصیص با صفتِ تبعیضی «اصلی» صورت میگیرد: «مسئله» میشود «مسئلهی اصلی». میگوید: «مسائل اصلی مردم اینها است»: بیکاری، مشکل معیشت، تنظیم نبودن امور واردات، تولیدمحور نبودن اقتصاد. از همه اینها میتوان دو تعبیر به دست داد: نظام را هم مسئول دانست، یا مشکلات را کاملاً به گردن مدیریتی انداخت که آنسان که باید در خط نظام نیست. گفتمان در جهت دوم «ریلگذاری» میکند. بر این قرار است که در میان «مسائل اصلی» به یکی از سادهترینشان که مشکل دسترسی به واکسن کرونا است، اشاره نمیشود؛ اشاره نمیشود به جهش نرخ استثمار به علت شیوه حمایت حکومت از کارفرمایان؛ اشاره نمیشود به اعتراضهای کارگری، به بالا رفتن سوانح کار، به کولبری و سوختبری، به فساد مدیران، به اعتراضهای خانوادههای قربانیان شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی، به اعتراضهای پیوسته و نیروگیرنده زنان علیه فشار و تبعیض، به بازتاب هر روزه ستمگری در زندانها، به بحران ارزشها، به حال ناخوش جامعه در کلیتش، به انزوای جهانی ایران...
خامنهای در این سکانس درگیر با متنهای دیگری است که هر یک مشکلی را گزارش میکنند. خط نظام با متن چیره مشخص میشود که در آن چیرگی به این صورت حاصل میشود: "بله، اما"، "درست است، اما مسئلهی اصلی چیز دیگری است." نظام با این "اما" تنظیم میشود. کانون قدرت، جوازِ گفتنِ "اما"ی نهایی را دارد و خود با "اما" شکل میگیرد. موجودیش بسته به این "اما" است. "اما"ی پسزننده، تبعیضی، و ویژهکننده، آن انتخاب استراتژیکی است که در روند آن نظام تنظیم میشود. "اما" اما وجود نظام را دچار اضطرابی سرشتی میکند: ابراهیم رئیسی... اما او...؛ نظام باید تقویت شود، اما...؛ تداوم ولایت فقیه باید تضمین شود، اما...؛ و فصل تازه در تنظیم امور نظام باید با انتخابات حسابشدهای پیش رود، اما...
مضمون این "اما"ی آخر در سکانس بعدی منعکس میشود. در اینجا صدای "متن دشمن" را میشنویم و صدای کسانی را که خامنهای میگوید آنها را میشناسد و میداند «حرفهای دشمن را بعضیها دنبال میکنند»:
«البتّه دشمنان با انتخابات ما مخالفند. از اوّل، [در طول] سالهای متمادی؛ حالا در زمان امام (رضوان الله علیه) یعنی در دههی شصت، وضعِ ترکیبِ دولت ــ ریاست جمهوری و نخستوزیری ــ جوری بود که این مسائل خیلی در آنجا نمودی پیدا نمیکرد امّا بعد از آنکه قانون عوض شد و ریاست جمهوری رئیس دولت و رئیس اجرائی دولت شد، تا حالا همیشه این جور بوده است که قبل از اینکه انتخابات بشود، تبلیغات دشمن متوجّه به این است که مردم شرکت نمیکنند، در انتخابات ممکن است تقلّب بشود، دست برده بشود و کارهایی مانند اینها بشود. تبلیغات [میکنند] برای اینکه مردم شرکت نکنند، بعد از آنکه مردم شرکت میکردند و انتخابات پُرشوری انجام میگرفت، آنها میگفتند که خب معلوم است، مهندسیشده است، معلوم است که چه کسی از صندوق بیرون میآید؛ این همیشه بوده، و فقط مال امروز نیست. همیشه همین حرفها را میزدند نسبت به اشخاص مختلف. بعد از آنکه یک نفری انتخاب میشده، حالا یا آن کسی که آنها حدس میزدند یا غیر از او، میگفتند چه فایده، اختیار که ندارد؛ رئیسجمهور که اختیاری ندارد. سیاست تبلیغاتی دشمن در طول سالها این بوده، امروز هم همین است. امروز هم دارند کاری میکنند که اگر بتوانند، مشارکت مردم را کاهش بدهند؛ اگر چنانچه مردم مشارکت کردند، بگویند که خب این مشارکت شما فایدهای ندارد، معلوم است که مثلاً چه کسی انتخاب خواهد شد؛ بعد از آن هم که یک کسی که از صندوق بیرون آمد ــ حالا هر کسی ــ چه مطابق پیشبینی آنها، چه غیر مطابق پیشبینی آنها، خواهند گفت که خب این فایدهای ندارد. این را دشمن دارد دنبال میکند، متأسّفانه در داخل [تکرار آن حرفها را] من میبینم. آدمها را میشناسم؛ من ۴۲ سال است که با این افرادی که امروز سر زبانها هستند مراوده دارم، با اینها کار کردهام، میشناسم آدمها را، میبینم که حرفهای دشمن را بعضیها دنبال میکنند. همین حرفها را به شکل ــ به قول خودشان ــ تئوریزهشده، در رسانهها، در رسانههای مجازی و غیر مجازی منتشر میکنند.»
کانون قدرت، جوازِ گفتنِ "اما"ی نهایی را دارد و خود با "اما" شکل میگیرد. موجودیش بسته به این "اما" است. "اما"ی پسزننده، تبعیضی، و ویژهکننده، آن انتخاب استراتژیکی است که در روند آن نظام تنظیم میشود. "اما" اما وجود نظام را دچار اضطرابی سرشتی میکند: ابراهیم رئیسی… اما او…؛ نظام باید تقویت شود، اما…؛ تداوم ولایت فقیه باید تضمین شود، اما…؛ و فصل تازه در تنظیم امور نظام باید با انتخابات حسابشدهای پیش رود، اما…
این سکانس تکلیف سکانسهای بعدی را روشن میکند: دفاع از ساز و کار انتخابات، و تنها دفاع نه، فراخواندن آن به کنترل روند آن. نظام مضطرب مبتنی بر "اما"، نگران "اما"هایی است که شرایط ممکن است در برابرش بگذارد، مثل "اما"ی «رأی من کو» در جنبش ۸۸ که خامنهای اشارهی صریحی به آن میکند. تحریم گسترده، درگیری میان کاندیدها، شکل جنبشی گرفتن موضع تقابلی با انتخابات دستساز، همه اینها "اما"هایی هستند که نظام را مضطرب میکنند.
جمعبندی
روشی که به کار بردیم به صورت نقد درونمان (immanent critique) پیش رفت. ما شناختی عمومی از وضعیت داریم، اما همان گونه که دیده شد تحلیل ما بر اساس دادههای خاصی نبود، دادههایی از نوع میدانیم که در فلان روز جلسهای در بیت رهبری تشکیل شده که در آن تصمیم گرفتهاند ... برای نقد درونمان، متن را سکانسبندی کردیم. هر سکانس چشماندازی را میبندد و افقی را میگشاید. بر این اساس حدس میزنیم ادامه راه را و با هر منزلگاه حدسمان را مشخصتر میکنیم. این نوعی خلاصه کردن است، درآوردن منطق گفتمان است. ما کوشش میکنیم مانعهای درونی جهان متن را لمس کنیم، و در نهایت طرحی از دیوارهای آن بکشیم.
تحلیل بخش یک را چنین خلاصه کردیم: به نظر میرسد که متن قایل به شروع فصل تازهای در حیات نظام است. با چشم پوشیدن از شرایط آغاز میشود اما شرایط مدام از طریق "متن دشمن" و "متنها" دیگر که تحلیل کشفکننده خطوطی از آنها هستند، خود را تحمیل میکند. تقابل، مراقبت و دعوت به بازتنظیم نظام پاسخ به این تحمیلهاست.
حاصل تحلیل بخش دوم هم چنین نکتهای است.
کل جدول سکانسبندی را، شامل متن اصلی، "متن دشمن" و "متنها"ی کشف شده دیگر را که نظر گیریم، به یک سیکل تکرار شونده برمیخوریم: چشمپوشی بر وضعیت، تأکید بر بایستی به جای هستی ــ رخنمایی شرایط از طریق متن دشمن و متنهای دیگر ــ تلاش برای غلبه بر آنها با مراقبت، تنظیمگری و سختگیری در انتخاب استراتژیک. تا یک سیکل بسته میشود و در حالی که ظاهراً اضطراب برطرف شده، سیکل دیگر گشوده میشود. تنظیم نظام مدام به هم میخورد.
از نظر زمانیت گفتمان، وجه آینده در شکل تأکید بر استمرار نظام بر افق دید متن غلبه دارد، اما این آیندهای توهمی است چون طرح آن با روگردانی از پذیرش مسئولیت گذشته و حال افکنده میشود. متن خود را راهنمای فصل تازهای از نظام میداند که گویا با انتخابات دورهی یازدهم مجلس آغاز شده است. مشخصهی آن روی کار آمدن کارگزارانی هستند که بیشتر به استمرار نظام وفادارند. تنظیم نظام، نکتهی اساسی فصل تازه است. اما کدام فصلی از زندگی حکومت ولایی فصل تنظیم نظام نبوده است و کدام فصل آن با به هم خوردن تنظیم آن مشخص نمیشود؟
سخنرانی ۱۴ خرداد خامنهای را هم میتوان در ادامه سخنرانی ۶ خرداد دانست.
این نوشته زودتر برای انتشار مهیا میشد، اما بنابر منطق حدس و سنجش حدس به عنوان شیوهای هم برای درک منطق گفتمان و هم معیاری برای خودسنجی انتقادی تحلیل گفتمان، نویسنده صبر کرد تا سخنرانی تازه را برپایهی حدسهای سخنرانی ۶ خرداد بسنجد و آن حدسها را از این طریق هم کنترل کند.
حدس نباید بلندبرد باشد. جهان متغیر است و ما چند قدم بیشتر را نمیتوانیم ببینم، هر چند رخدادِ رخدادها هم چندان بیمنطق نیست.
پانویسها
[۱] برای آشنایی عمومی با این روشها، به عنوان نمونه رجوع کنید به:
Uwe Flick (ed.): The Sage Handbook of Qualitative Data Analysis, London 2014
[۲] پژوهشی درباره من/مای حاکمان میتواند به بسی نکتههای جالب برای شناخت منش حکمرانی راه برد. سخنرانیهای خمینی در «صحیفه نور» او جمع شدهاند. به مجموعهای از سخنرانیهای شاه میتوان در سایت «دانشسرای مشروطه» دست یافت. من برای نوشتن این نکته چندتای آنها را بازخواندم. به ویژه «سخنان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر هنگام گشایش دوره اجلاسیه ۱۳۵۷ - ۱۳۵۸ مجلس سنا و شورای ملی آدینه چهاردهم مهر ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی»، در آن زمانی که در حال سقوط است، جالب بود، جالب از نظر متزلزل شدن pluralis majestatis.
[3] برداشتهای مختلفی از مفهومهای دیکسورس که به فارسی معمولاً گفتمان خوانده میشود، وجود دارد. تفاوتگذاری سادهی بالا پیش گذاشته میشود، به ویژه وقتی که میخواهند Discourse analysis را از Text analysis متمایز کنند، در برابر آن بگذارند یا نوع خاصی از آن بدانند.
[۳] بنیانگذار روش هرمنوتیک عینی (Objektive Hermeneutik)، اولریش اُوِرمَن (Ulrich Oevermann)، استاد بازنشستهی جامعهشناسی در دانشگاه فرانکفورت (ماین) است. دربارهی آن در جهان غیر آلمانیزبان هنوز ادبیات اندکی موجود است.
[۴] بازسازی یک مقوله کانونی هدفگذار هرمنوتیک عینی است. درباره دیدگاههای گوناگون درباره بازسازی امور و رخدادها بنگرید به این کتاب:
[۵] Klaus Kraimer: Die Fallrekonstruktion. Sinnverstehen in der sozialwissenschaftlichen Forschung, Frankfurt/M 2000.
[۶] دربارهی متنوارگی جهان بنگرید به این کتاب:
Detlef Garz, Klaus Kraimer: Die Welt als Text. Theorie, Kritik und Praxis der objektiven Hermeneutik, Frankfurt/M 1994.
[۷] رسیدن به هر کدام از آن "ب"ها به شیوهای است که شباهت دارد با آنچه ادموند هوسرل درباره eidetische Variationen میگوید.
[۸] بحث در این زمینه ملهم است از بحث گشوده درباره abduction از سوی چارلز سندرز پیرس در مبحث اکتشاف علمی به صورت حدس زدن، فرض کردن، سنجش فرضیه و گزینش بهترین تبیین.
[۹] تجربه نویسنده در تحلیل متنهای سیاسی مقامات میگوید که باید توجه خاصی کنیم به واژههای پیونددهنده، جداکننده، تخصیصی و تأکیدی. زیر این گونه واژهها باید خط بکشیم و از پی نقش و محتوای آنها بپرسیم: اما، منتها، بنابر این، در اساس، در واقع... در تفسیر متنهای مقدس هم توجه به این گونه واژهها، به ویژه عبارتهای تأکیدی مهم است و کمک میکند به تقطیع رازگشای متن. سکانسبندی کلید کشف ساختار دنیای متن است.
[۱۰] در باره رسانش و خودارجاعی بنگرید به ویدئوهای جلسههای ۴ و ۵ این مجموعه: درآمدی بر تئوری سیستم.
نظرها
پادشاهی نیمه پنهان
چرا مخالفان داخلی و خارجی نظام قبول نمیکنند، خامنه ای و هر جانشین بعد از او یک پادشاه است، قدرت و اختیارت او حتی از بسیاری پادشاهان بالاتر است و در حقیقت مشورعیت پادشاهی اش از خدا میگرد! چرا قبول نمیکنید حقیقت را که پادشاهی خامنه ای یکی با ثبات ترین پادشاهی ها تاریخ بوده است، 32 سال مقتدرانه حکومت کرده و همه مخالفان داخلی و خارجی اش منکوب و مقهور قدرتش کرده است. با وجودی دیگر عیان و اثبات شده تنها با حمله نظامی بساط پادشاهی او برچیده میشود، بزدلی غربیان الخصوص امریکا و اسرائیل در عدم حمله به ایران، نشان میدهد قدرت اتمی و موشکی و منطقه ای پادشاه خامنه ای فراهم کرده بی نظیر در تاریخ معاصر است و بعد از نادرشاه، خامنه ای مقتدرین پادشاه تاریخ معاصر ایران است. در مقایسه با اکثر پادشاهان بی عرضه و ظالم تاریخ ایران، خامنه ای پادشاهی به نسبت بهتری بوده است، البته نقطه ضعفش این است که نتوانست بساط این ابتذال جمهوریت بردارد و همچنان از جمهوریت دفاع ظاهری میکند. پادشاهی او البته باز میتوانست مقتدرتر باشد اگر با غرب و اسرائیل در نمی افتاد، این فساد اقتصادی ولنگارانه وحشیانه ضد بشری در قامت پلید مافیایی ها که نمادش در احکار و رگانی و تورم و فساد بانکها و... ناکارآمدی در تولید نمادش در خودروسازی کذایی لعنتی و بی توجهی به نفوذ خائنان در سیستم اداری کشور نمادش در کشاورزی ناقص و عدم خودکفایی کامل اقلام خوراکی و بدترینش استثمار طبقات کارگر توسط سرماه دارها ... دو تریلیون دلار قضیه هسته خسارت دید اقتصاد پادشاهی اش، در حالیکه اگر اینقدر در دشمنی با غرب و اسرائیل و امرای عربی اصرار نمی ورزید، میتوانست امپراتوری قوی تری داشته باشد، پادشاهی خامنه ای به وارث با جربزه تری برسد، ایران امپراتوری اش گسترش میدهد.
pop
مسئله "تنظیم نظام" از همان آغاز انتخاب خامنه ای به مقام رهبری برای شخص خامنه ای یک مسئله اساسی بوده که با رجوع به فیلم جلسه خبرگان 1368 (در یوتیوب) میشود فهمید وقتی که خامنه ای می گوید: " باید خون گریست بر جامعه ی اسلامی که احتمال (رهبر شدن) کسی مثل من در آن مطرح شود ... مساله رهبری من اشکال فنی و اساسی دارد ... فارغ از اینکه من حقیقتا لایق این مقام نیستم و این را بنده میدانم و شاید آقایان هم بدانند اصلاً به لحاظ فنی این قضیه (رهبر شدن من) اشکال دارد، رهبری (من)، رهبری صوری خواهد بود نه رهبری واقعی، من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی برای بسیاری از آقایان حرفم حجیت حرف رهبر را ندارد، این چه رهبری خواهد بود؟ " از این صحبتها میشود فهمید که خامنه ای سعی بسیار کرده که تبدیل به یک رهبر واقعی بشود، که در نهایت تمام قوا (مجریه، مقننه، قضاییه) و مردم از او اطاعت کنند (دیکتاتوری نظامِ اسلامی به وسیله ولی فقیه و شخص خامنه ای) و البته نتیجه این حکومت همان چیزی است که خامنه ای اعلام کرده بود "خون گریستن بر جامعه ایران"!
More_pleasr
این مقاله/پژوهش قابل احترام است.
کاوه
آیا مزخرفات خامنه ای ارزش این همه وقت گذاشتن را دارد؟ آیا راحت تر و بسیار مفیدتر نیست که او را سرنگون کنیم تا این که خزعبلاتش را تفسیر هرمنوتیک کنیم. حتی حزب الله های داخل رژیم و شورای نگهبان هم برای خامنه ای و حرفهایش تره خرد نمی کنند.
hasan
مجتبی خامنه ای آقازاده ای که آقائی اش به کروبی و ناطق نوری ابلاغ شد کاوه کامرانیان: مجتبی خامنهای بیست ساله بود که پدرش رهبر جمهوری اسلامی شد. او 30 سال است که در تاریکخانه بیت، شریک توطئه هاست. آموختنیها را از توطئه گران آموخته و به تدریج مردان نیرومند بیت را با حمایت پدرش پشت سر گذاشته و به نفردوم نظام تبدیل شده است. پس از آنکه خامنهای رهبرشد، گروهی از اعضای گردان "حبیب"، گردانی که مجتبی در زمان جنگ عضوی از آن بود، به تدریج به دور وی جمع شدند وحلقه امنیتی مخوفی را تشکیل دادند که عامل بسیاری از سرکوبهای بعد بود. چهره شاخص این حلقه امنیتی "حسین طائب"، رئیس سازمان اطلاعات سپاه و یکی از یاران بسیار نزدیک مجتبی است. (همان زمان که وی به بیت رهبری راه یافت و پیش از آن که رئیس اطلاعات سپاه شود و تخصص خود را در "پرستو" سازی به اجرا بگذارد، مهدی کروبی در نامه ای نوشت که او را بدلیل فساد اخلاقی از وزارت اطلاعات پاکسازی کردند اما بیت رهبری او را به کار گرفت- پیک نت) مجتبی برای این که ضعف پدررا در زمینه اجتهاد نداشته باشد، کلاس درس خارج خود را از ۱۰ سال پیش دربیت با ۲۵ شاگرد شروع کرد و بعدا تدریس را در قم ادامه داد و تعداد شاگردان او به چند صد نفر رسید. محمدی گلپایگانی میگوید که مجتبی خامنهای به درجه اجتهاد رسیده وحتی تعدادی از شاگردانش نیزمجتهد شدهاند. نام مجتبی از انتخابات سال ۱۳۸۴ بر سر زبانها افتاد، وقتی ناطق نوری به خامنهای گفت که آقازاده شما از احمدی نژاد حمایت میکند وخامنهای در جوابش گفت که مجتبی آقاست نه آقازاده. کروبی نیز نامهای انتقادآمیز نوشت و از دخالتهای مجتبی در انتخابات 84 انتقاد کرد ولی خامنهای جواب او را به تندی داد و گفت که اجازه بحران سازی به کسی نمیدهد. انتخابات ۱۳۸۸ نشان داد که میزان اختیارات مجتبی خامنهای دراداره کشور و بخصوص درمسائل امنیتی، بسیار گسترده تر از آن است که تصور میشد. شواهد بعدی نشان داد که مجتبی ازعوامل مهم سرکوب در وقایع سال ۸۸ بود. بخشی از نامه صادق لاریجانی به علی خامنهای در سال ۱۳۸۹به نقل از جرس این فرضیه را تایید میکند: "اگر چه حضرتعالی پذیرفتید که این کمیته زیر نظر مستقیم رئیس قوه قضائیه انجام وظیفه کند، اما متاسفانه این کمیته مصدرعملی تصمیمات قضائی نبود. احکام قضائی در دفتر شما [مقام معظم رهبری] توسط آقازاده محترم آقا سید مجتبی، حجت الاسلام سردار حسین طائب [فرمانده وقت بسیج و رئیس کنونی سازمان اطلاعات سپاه] و سردار محمدرضا نقدی [فرمانده فعلی بسیج] صادر و به آقای رئیسی عضو این کمیته ابلاغ میشد. من چند بار خواستم آقای رئیسی را عزل کنم، آقا سیدمجتبی اجازه نداد. اگر چه ظاهرا بنده رئیس قوه قضائیه هستم، اما در واقع این فرزند شماست که از طریق ابراهیم رئیسی حکم قضائی صادر میکند". از یکی از مدرسین حوزه علمیه نقل شده زمانی که عدهای از پیامدهای بازداشت و یا حصر موسوی و کروبی ابراز نگرانی کردند، خامنهای گفت: " اشراف به این پرونده و پیامدهای سیاسی و امنیتی را آقا سید مجتبی و کارشناسان مورد اعتماد بنده بر عهده دارند و جای نگرانی نیست". محمد سرفراز سرپرست مستعفی و معترض صدا و سیما به نقش مجتبی خامنهای در برکناریاش از مدیریت صدا و سیما چنین اشاره میکند: "در تعطیلات فروردین ماه ۹۵ [قبل از اعلام استعفا] جلسهای با آقای طائب [رئیس سازمان اطلاعات سپاه] داشتم و گفتم که من تشکر میکنم از شما و چون ممکن است آقایان را نبینم، از طرف من از آقای حسین محمدی [معاون بررسی دفتر رهبری] و حاجآقا مجتبی تشکر کنید، زیرا زمینه را فراهم کردید که من از صداوسیما بروم و این جای تشکر دارد و من راحت میشوم. او بهجای اینکه تکذیب کند، گفت خوب میخواهی بعدش چه کار کنی؟ گفتم بازنشسته میشوم." پيك نت
علی نوری
متن غامضی است. نوآوریها، چه در زمینهی سبک نگارش، شیوهی پژوهش، رسمالخط، یا ابداع اصطلاحات و نوآوریهای دیگر، بیش از آن حدی ست که حتی یک خوانندهی نسبتا جدی بتواند، بدون کلنجار بسیار، خوانش متن را ادامه دهد: من تقریبا، بیشوکم، ده ساعت صرف خواندن آن کردم و هنوز فکر میکنم که برای فهم دقیقتر آن باید یک بار دیگر کل متن را مرور دقیق بکنم، که خواهم کرد. من نه مخالف نوآوری در متن هستم و نه کلنجار خوانندهی متن را نالازم میدانم، اما وقتی بیش از حد ظرفیت و توانایی خواننده از متن آشناییزدایی شده باشد، اصلا دور از انتظار نیست که خواننده پس از یکی دو کلنجار ناموفق از ادامه خوانش بازایستد؛ که در این صورت نه تولیدکننده متن به خواستاش میرسد و نه مخاطباش میتواند در جشن و میهمانیای که نویسنده برایش تدارک دیده است مشارکت کند و از چراغانی هرچند نه عظیم اما مهربانه و بیدریغ آن بهرهمند شود. این تناقض را چهگونه باید مرتفع کرد؟ من واقعا راهحلی ندارم؛ چرا که از طرفی معقول نیست که سطح بحث تا حد مطالبهی خوانندهی آسانطلب پایین آورده شود و از ورود به مباحثی اجتناب شود که ما را بهتوضیح گوشهای از دنیای پیچیدهای که در آن زندگی میکنیم قادر میکند، و از طرفی دیگر، هر خوانندهای را، در هر سطحی، راضی کند. با وجود بر این، من میتوانم بر یک راهحل کلی تاکید کنم: متن باید خوانندهمحور باشد، بهاین معنا که بههنگام نوشتن پیوسته باید خوانندهای در نظر گرفته شود که به لحاظ پیشنیازهای لازم در حد متوسطی قرار داشته باشد. یک توصیه هم برای خواننده بهعنوان سهاممند در این ناسازه دارم. اگر ما خوانندهای جدی هستیم، خواندن و دانستن برایمان یک نیاز است، در این صورت، نباید انتظار دشته باشیم که نویسنده همه چیز را برای مصرف ما آماده کند، بدون این که ما خود وظیفهای را در برقرار داشتن این سفره بهعهده بگیریم. هیچ خواننده یا نویسنده خوبی فیالبداهه خواننده یا نویسندهی خوب نشده است، بلکه لازمه آن سالها کار و ممارست است. از این روی، ما نیز باید از پیشنیازهای لازم برای خواندن روان و بیدستانداز بهرهمند شویم. برگردیم به خود متن: این متن از دو بخش تشکیل شده است یکی بخش اصلی و دیگری، بهباور من، بخش فرعی؛ اما عنوان نوشته، که همانا «تنظیم نظام ـ تحلیل گفتار ۶ خرداد خامنهای» است، از بخش فرعی استخراج شده است و این باعث شده که عدهای از خوانندگان متن با تصور این که آن کاملا به موضوعی خواهد پرداخت که در عنوان بازتاب یافته است، با این واقعیت روبهرو میشود که متن همه تکیه خود را روی قسمت دیگر گذاشته است. در قسمت اصلی متن، یک شیوهی پژوهش، با دقت و موشکافی بسیار توضیح داده شده است، که به باور من، هم شیوهی ارایه شده و هم توضیح آن بسیار جذاب است و به همین خاطر ارزش صرف ساعتها وقت برای درک و فهم آن را دارد. قسمت فرعی،که به تحلیل گفتار خامنهای اختصاص دارد، عملا در خدمت توضیح شیوهی پژوهش، همانا تحلیل گفتمان و هرمنوتیک عینی، قرار دارد میتواند جای خود را به هر موضوع دیگری بدهد بدون این که در خدمت به موضوع ناتوان از آب درآید. از این روی، عنوان متن محتوای آن را بازتاب نمیدهد. آیا این نمیتواند علت نارضایتی بعضی از کامنتگذاران باشد.
شهروند
اقای علی نوری سخنان شما آنجا که به دشواری خواندن این متن میپردازید تا حد زیادی درست است. من چند سالی است که نوشته های دکتر نیکفر را تا آنجا که وقت اجازه بدهد دنبال میکنم و با شما موافقم که زبان نوشته های او کمی بغرنج است.(من عمدا از عنوان دکتر استفاده کردم که تاکید بر تخصص او داشته باشم و این مساله هیچ ربطی به استفاده فله ای این عنوان در ایران ندارد)من در این سالها با نثر و زبان او تا مقدار زیادی اشنا شده ام و برای من خواندن نوشته های او دشواری روزهای نخست را ندارد. این متن به ویژه در معرفی روشی که به کار برده است برای من بسیار آموزنده بود. مزیت متنهائی که نیکفر مینویسد این است که مطلب فشرده و متمرکز بر موضوع نوشته میشود و شاخ و برگ بیهوده به آن نمیدهد. به همین دلیل من همیشه از خواندن آنها لذت می برم و مطمئن هستم که اگر شما هم مقاله های دیگر او را بخوانید به تدریج با نثر او خو می گیرید و خواندن مقاله های او برای شما نیز اسان تر میشود.
ایراندوست
قدرت و دیکتاتور، زبان و ادبیات خاص خود را در موقعیتهای مختلف سیاسی روز، میآفرینند که در اینجا بخوبی جناب نیکفر شکل و شیوه ولایتی فقیهی خامنهایی را تحلیل و موشکافی میکند. امروز جمهوری اسلامی به رهبری خامنهایی با آنجایی رسیده که مسولیت ناپذیر، جوابگوی هیچ شکست، ناکارایی، فقر، بیعدالتی و... در دوران سیاه این رژیم نه تنها نیست بلکه با تحریف تاریخ و هزینههای هنگفت برای تبلیغ، اشاعه و استمرار ایدئولوژی منحوس حکومت سیاسی- دینی فعلی، طلبکار مردم دنیا هم هستند. مسلما اینگونه اتفاقات، یک شبه بر ملت ایران نازل نشده و متاثر از روح ملی و اخلاق ایرانی- شیعی ما است. در طول تاریخ بشری هیچکس به تنهایی شاه و حاکم نشده و همیشه، افراد و نیروهایی بودند که منافع و علایق شخصی و مرامی خود را در گرو، اطاعت از فردی یا تشکیلاتی میدیدند و میبینند.امروز هسته مرکزی بیت رهبری با اطلاع از بی خطری برای نظام رذل ج.ا.ا. و آگاهی از اینکه اگر در انتخابات ابر قدرت دمکراسی یعنی آمریکا، دستبرد به آرأ مردم برای خشنودی نخبهگان و معماران جهانی جایز است چرا برای یک مشت آخوند حراف ابله ممنوع باشد که ثروتمندترین کشور جهان، ایران را بنام خدا و اسلام و با دهن گشادی بین المللی (= کمی خودمانیتر ریدهمان گفتاری) و تصمیمات نابخردانه سیاسی به سراشیب سقوط اقتصادی، امنیتی، هویت ملی و اخلاق انسانی رساندند.
کیان
کار دشوار است. پول نفت خام، ظرفیتها و موقعیت ویژه ژئوپلیتیک ایران، هم در زمان شاه و هم در این دوره بجای این که بکار توسعه کشور و جامعه آید صرف سرکوب مردم و دیکتاتوری و غارت شد. مردم بی دفاع با دست خالی، بدون رهبر و سازمان و با وجود این همه تبلیغ های گمراه کننده خود حکومت و برخی از مخالفانش که میخواهند «بازگردند» : وضع و زمینه ای که با آن کار دشوارتر شد.
جوادی
بایکوت انتخابات به مثابه عمل مقدماتی فریدمن و فراسر تکنیک قدم در آستانه را در سال ۱۹۶۶ ثابت کرده اند. اصل آن بسیار ساده است: قبل از آنکه خواهان چیز زیاد باشید، چیز کم را به دست آورید. روانشناسان با خانم های خانه دار تماس تلفنی می گیرند. از گروه نخست درخواست می کنند به سوالات متعددی درباره عادات غذایی خود و محصولات موجود در خانه پاسخ دهند. سه روز بعد دوباره با آنها تماس می گیرند و از آنها تقاضا می کنند که یک تیم کاری پنج یا شش نفره را به مدت دو ساعت به حضور بپذیرند تا تمام کابینت ها را بررسی کنند و از محصولات موجود در خانه فهرست بردارند. با گروه دوم خانم های خانه دار( گروه گواه) تماس می گیرند و یکراست از آنها می خواهند که تیم کاری را نزد خود بپذیرند. گروه اول در نهایت دو برابر بیشتر از گروه دوم، تقاضا ( رفتار مورد انتظار) را پذیرفته بودند. دو محقق امریکایی بر اساس این تحقیق و تحقیقات متعدد دیگر ثابت کرده اند که برای تقاضای یک عمل سخت، بهتر است اول موقعیت یک " یک عمل مقدماتی کم هزینه تر" را فراهم کنیم.( پایان نقل قول) با توجه به اصل تکتیک قدم در آستانه، تقدم مبارزه منفی بر مبارزه در کف خیابان روشن است. خود مبارزه منفی طیفی از روشها را در بر دارد که کم هزینه ترین اش بایکوت است. متاسفانه مبارزه منفی به ویژه بایکوت برای ایجادتحولات سیاسی ، برای کنشگران و نخبگان سیاسی ایران چندان جذابیت نداشته است . مبارزه منفی با بایکوت آغاز می شود ولی در بایکوت خلاصه نمی شود. بارها از طرف گروههای متعدد مخالف وضع فراخوان اعتصاب سراسری داده شد ولی همگی با اعتنایی روبرو شده اند زیرا برای این کار، موقعیت یک عمل مقدماتی کم هزینه فراهم نشده بود. اما بعد از دهه ها آزمون و خطا، بلاخره در ۲۸ خرداد هزار و چهار صد این موقعیت فراهم شد بلافاصله بعد از آن شاهد یک اعتصاب گسترده خود جوش هستیم. بنابراین درستی تکنیک قدم در آستانه را در بایکوت انتخابات ۲۸ خرداد و اعتصاب بعد از آن می توان مشاهده کرد.
جوادی
گام مناسب بعد از بایکوت گسترده انتخابات نمایشی ۲۸ خرداد در یکی از یادداشت های اخیر از بایکوت انتخابات به عنوان عمل مقدماتی یاد کردم. عمل مقدماتی همانطور که از نامش بر می آید وسیله ای است برای رسیدن به چیزی دیگر. تجربه ثابت کرده است که یک عمل مقدماتی موفق احتمال دستیابی به هدف اصلی را بالا می برد. دو محقق امریکایی بر اساس پژوهش های متعدد نشان داده اند که برای تقاضای یک عمل سخت، بهتر است اول موقعیت یک عمل مقدماتی کم هزینه تر را فراهم کنیم. این تکنیک ( روش) را تکتیک قدم در آستانه نامیده اند که می تواند با درخواست صریح یا ضمنی مورد استفاده قرار گیرد. با تکنیک قدم در آستانه با درخواست ضمنی می توانیم، شرایطی ایجاد کنیم که فرد را ترغیب کنیم کاری را انجام دهد که ما دوست داریم، بی آنکه از او بخواهیم. در آزمایشهایی که در اکس_ آن _ پروانس به انجام رسبد، تکنیک قدم در آستانه با درخواست ضمنی در بالا بردن این احتمال که مردم کوچه و خیابان اسکناسی را که متعلق به آنها نیست برندارند مورد تایید قرار گرفت. روبر_ ونسان ژول عمل مقدماتی را مجسم می کند که بتواند رفتار عابران در این آزمایش را تغبیر دهد. چنین عملی باید از همان جنس عمل تحویل دادن اسکناس باشد، یعنی ارائه خدمت. ساده ترین خدمت مرتبط با موضوع این است که کسی را که در کوچه از شما آدرس می پرسد راهنمایی کنید. وقتی عابران از پیش ترغیب شده باشند که راه را به یکی دیگر از عوامل آزمایش نشان دهند، احتمال تحویل اسکناس دوبرابر می شود. همانطور که در این آزمایش مشاهده می شود، مساله مهم در به کار بردن تکنیک قدم در آستانه تعیین عمل یا اعمال مقدماتی است که باید از جنس همان رفتار ی باشد که مورد انتظار است. روشن است که بایکوت انتخابات را می توان به عنوان اعتصاب رای دهندگان تعبیر کرد، بنابراین بایکوت انتخابات می تواند عمل مقدماتی کم هزینه برای اعتصاب های صنفی باشد و اعتصاب های اخیر می توانند اعمال مقدماتی برای اعتصاب سیاسی سراسری باشند. متاسفانه در این چهار دهه تقریبا همه مخالفان وضع موجود رویای واژگونی سریع را در سر داشته اند. در آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی حتی عده ای از تبعیدی ها در خارج کابینه تشکیل می دادند و خیال می کردند چند ماه دیگر رهسپار ایران هستند. هنوز هم این رویا بر ذهن بسیاری از کنشگران سلطه دارد. این کنشگران خواهان چیز بزرگی اما نمی دانند که قبل از آن باید چیزهای کم را به دست آورند. بعد از چهار دهه آزمون و خطا بلاخره اکثریت قاطع مردم نمایش انتخاباتی را بایکوت کردند. این دستاورد گرچه ظاهرا کوچک به نظر می آید ولی در واقع عمل مقدماتی بنیادین و نقطه عطفی در تاریخ مبارزات دموکراتیک مردم ایران به شمار می آید. گام مناسب بعدی وقوع اعتصابات صنفی است که بلافاصله بعد از بایکوت انتخابات و به صورت خود جوش در جریان است. روشن است اعتصا ب صنفی می تواند عمل مقدماتی برای اعتصاب سیاسی سراسری باشد و رویداد اخیر عمل مقدماتی برای گام نهایی یعنی تظاهرات قوی سراسری باشد. هر نوع شتابزدگی در این راه، نه تنها فایده ای برای جنبش دموکراتیک ندارد، بلکه هزینه های زیادی را نیز ایحاد خواهد کرد. در گذشته دست کم در چهار مقطع این هزینه ها به خاطر نداشتن استراتژی مناسب بر مردم تحمیل شده است. متاسفانه رسانه ها ی متعهد نیز در این موارد به سهم خود مقصرند.با چه زبانی به این رسانه ها میشه حالی کرد که مردم بیچاره داخل به ذکر مصیبت ها و حتی تحلیل سیاسی نیازی ندارند. به جای اینکارهای تکراری و کم ارزش، رسانه های متعهد که رویای آزادی ایران را دارند می توانند بر آموزش نافرمانی مدنی و مبارزه منفی تمرکز کنند. چرا کتاب نافرمانی مدنی ثورو را برای آموزش مردم، مورد بحث قرار نمی دهند؟ چرا کتاب ۱۹۸ روش برای کنش غیر خشونت آمیز جین شارپ را مورد بحث و بررسی قرار نمی دهند؟ تحلیل های سباسی چه دردی را تا کنون دوا کرده اند؟ کار اکثر کنشگران سیاسی ما شده تحلیل سطحی و پیش پا افتاده ی وقایع روز ایران، منطقه و جهان. به نظر می رسد کنشگری سیاسی به تحلیل گری پیش پا افتاده تقلیل یافته است. هر کنشگر سیاسی نه تنها خودش باید به نافرمانی مدنی بپردازد، بلکه باید معلم نافرمانی مدنی نیز باشد. اگر نافرمانی مدنی را کنار نهیم، راه دیگر مبارزه قهرآمیز است. من با دفاع مشروع مشکلی ندارم،ولی مبارزه قهر آمیز یک چیز است و دفاع مشروع چیز دیگر. مبارزه قهرآمیز حتی اگر امکان تحقق در شرایط کنونی داشته باشد، به دموکراسی ختم نخواهد شد و از این جهت با آن مخالفم.
جوادی
بی تفاوتی ، مبارزه منفی و نافرمانی مدنی تردیدی نیست که پس از جهار دهه از روی کار آمدن نظام تمامیت خواه به خاطر بسته بودن فضای سیاسی _ فرهنگی و حتی اقتصادی اکثریت مردم ایران دچار بی تفاوتی شده اند. بی تفاوتی اجتماعی در مقابل مشارکت اجتماعی است. متاسفانه بی تفاوتی اجتماعی در ایران فقط به عدم مشارکت در حوزه فعالیت های اجتماعی رسمی محدود نمانده ،بلکه به حوزه فعالیت های اجتماعی غیر رسمی که شامل اقدامات بشردوستاته و امور خیریه نیز می شود، سرایت کرده است. حتی می توان گفت که این بی تفاوتی به داخل خانواده نیز نفوذ کرده است. یکی از کارشناسان در ایران در کتابی به نام بی تفاوتی ، انتخابی ناگزیر فارغ از پیشداوری ها ی ارزشی و کلیشه ها به این مساله مهم اجتماعی پرداخته است. این کتاب را در اختیار ندارم، اما به صورت مختصر توضیحاتی درباره آن را در اینترنت خوانده ام. این کتاب انسداد جریان های اطلاعاتی را یکی از عوامل بی تفاوتی اجتماعی دانسته و در توضیح آن می گوید: کنشگر از رویدادهای پیش بینی ناپذیر هراسان است، به همین جهت جانب احتیاط را رعایت کرده و بی تفاوتی را مناسب ترین راه حل( تحت این شرایط ، تاکید از من است) میداند. آنچه ذهن مرا مشغول نموده راه حل مساله بی تفاوتی اجتماعی با توسل به رواتشناسی تعهد و به ویژه تکنیک قدم در آستانه است. پرسش این است که عمل مقدماتی برای تغییر بی تفاوتی اجتماعی و تبدیل آن به همبستگی و مشارکت حداقلی چیست؟ روشن است مبارزه منفی مانند بی تفاوتی نوعی انفعال است ،اما انفعالی است که عاقلانه انتخاب می شود و نه از سر ناچاری. بایکوت انتخابات یکی از شیوه های مبارزه منفی است که به عنوان عمل مقدماتی برای برون رفت از بی تفاوتی اجتماعی با موفقیت به کار رفت. به نظر می رسد تکنیک قدم در آستانه شبیه مفهوم تقویت تقریب های متوالی در رفتار گرایی است. در کتابی درباره رفتارگرایی به بیماری شدیدا منزوی اشاره شده است که با هیچ کسی ارتباط برقرار نمی کرد. یه روز درمانگر در خال بازدید از بخش بود که آدامسی از جیب درمانگر پایین می افتد و بیمار منزوی ناگهان توجه اش را معطوف آدامس می کند. درمانگر که به رویکرد رفتاری اعتقاد داشت ،همین رفتار ابتدایی بیمار را به عنوان کنش اجتماعی مقدماتی تقویت می کند. وقتی روانشناسی امید دارد که انزوای شدید را مورد درمان قرار دهد، آیا از عهده درمان بی تفاوتی اجتماعی بر نمی آید؟ به تظرم روانشناسی تعهد از عهده این کار بر می آید. تکنیک قدم در آستانه که در حیطه روانشناسی تعهد است به ما می گوید که قبل از اینکه چیز زیادی را به دست آوریم، تلاش کنیم چیز کمی را به دست آوریم، به بیان دیگر برای تقاضای عمل سخت بهتر است، موقعیت یا بستر یک عمل مقدماتی م کم هزینه را فراهم کنیم. روشن است بایکوت می تواند عمل مقدماتی کم هزینه برای مشارکت موثر اجتماعی باشد. نافرمانی مدنی اعم از مبارزه متفی است و اعتصابات و تظاهرات خشونت پرهیز را هم شامل می شود.نافرمانی مدنی لزوما وسیله ای برای انقلاب نیست اما می توان آن را به عنوان عمل مقدماتی برای ایجاد تحولات ساختاری و حتی انقلاب استفاده کرد.