زایش اخلاقِ نابهنگام در کَن
این نوشته با رجوع به تأملات نیچه در موضوع اخلاق، رفتار فیلمسازِ مشهور ایرانی را از زاویهی واژگانِ فیلسوف آلمانی تفسیر میکند. در این تفسیر، اخلاقگرایی مصرّح در بیانیه پایانی اصغر فرهادی به عنوان نمونهای از همان نظام اخلاقی مطرودِ نیچه معرفی میشود.
در روزهای اخیر جبهه مخالفان اصغر فرهادی پررنگتر از پیش شده است. این بار نه فقط مخالفان پیشین، که عمدتا از موضع سیاسی- ایدوئولوژیک نزدیک به جمهوری اسلامی و با نگاه مشکوک به جشنوارههای مشهور جهانی به فرهادی تاختهاند، بلکه حامیان و مشوقان پیشین فرهادی هم در برابرش موضع گرفتهاند. تفاوت اساسیتر اینجاست که در جشنواره امسال بحث فنی- سینمایی یا بررسی ظرایف فرمی و لایههای مضمونی فیلم فرهادی در حاشیهی مواضع حاشیهای کارگردانِ اثر قرار گرفته است. دایرهی اینک گستردهی اعتراضات در کنفرانس فرهادی و با پرسش از حضور بازیگرانی با سابقه تعاملِ خیلی نزدیک با نهادهای حکومتی ایران ترسیم شد. شاید همان پاسخِ سرد کارگردان (که بازیگر را فقط بازیگر دانست) بود که بخشی از حامیان دیروز او را شگفتزده کرد و یک پیام غیرسیاسی را از سوی فرهادی به جامعه ایرانی معترض منتقل ساخت. پیامی که اگر پیش از این به حساب نگاه فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و در یک کلام غیررادیکال فرهادی خوانده و توجیه میشد و چه بسا تحسین حامیان کارگردان را در پی داشت، اما اینبار و از پی تحولات ایران، از آبان ۹۸ تا کنون، ترجمان دیگری یافته است.
البته موضع فرهادی نسبت به سالهای پیش تغییر نکرده است؛ او بار دیگر نشان داد که در روایت سینمایی و مصاحبهی جانبیاش دغدغههایی از جنس اخلاق عمومی، مرام انسانی، اصلاح فرهنگی و ... را بر کنشِ سیاسی و موضعگیری صریح دربارهی مسائلِ روز ایران ترجیح میدهد. ترجیحی که با توجه به تداوم نگاهِ داستانی و یکدستی رفتارِ بیرونی فرهادی میتواند به عنوان تقدمِ پیوسته اخلاق بر سیاست از نگاه او تفسیر شود. به همین دلیل او در شرایط حاضر که اوضاع ایران بحرانیتر از تمام سالهای حیات جمهوری اسلامی شده و گُسل میان حکومت و مردم در حال گسترش است، همچنان بر مرامِ سابقش برقرار مانده و از نکوهش رفتارِ حکومت ایران در قبال شهروندانش خودداری کرده است. اما چنانکه اشاره شد اینبار سیلِ اعتراض به فیلمساز نه تنها از سمت حامیانِ حکومت ایران، که سینمای او را مروج نوعی اخلاق سکولار و بیتفاوت در برابر ایدئولوژی حاکم بر مرام حکومت میدانند، بلکه از سوی حامیان همیشگی فرهادی، آن هم با شدتی بیسابقه جریان یافته است. گویی دریافت این جایزه در وضع بحرانی امروز ایران و سهیم نکردن معترضان به حکومت ایران در بیانیه پایانی فرهادی، نه به عنوان اخلاقگرایی و انسانمداری رایج در آثار سابق فیلمساز، بلکه در حکم نوعی محافظهکاری غلیظ و حتی متمایل به عافیتطلبی تفسیر شده است.
من در این نوشته با رجوع به تأملات نیچه در موضوع اخلاق، رفتار فیلمسازِ مشهور ایرانی را از زاویهی واژگانِ فیلسوف آلمانی تفسیر میکنم. در این تفسیر، اخلاقگرایی مصرّح در بیانیه پایانی فرهادی به عنوان نمونهای از همان نظام اخلاقی مطرودِ نیچه معرفی میشود. در واقع آنچه مانعِ موضعگیری فرهادی دربارهی مسائل امروز ایران شده است، از تبار همان نظام اخلاقی است که نیچه خود را بتشکنی در مسیر واژگونی آن نظام میدانست. تأملاتِ نابهنگام نیچه در موضوع اخلاق از جایی آغاز میشود که او کنش اخلاقی را بر حسب فاعل آن به دو دستهی اخلاق بردگان و اخلاق سروران تقسیم میکند. اخلاق بردگی، نوعی زرورق پیچیدن به ضعف و زبونی و افتادگی انسان در برابر قدرتمندان است. سنّتی که به باور نیچه سراسرِ تاریخ بشر را فراگرفته و البته نقشِ تفکّر دینی رایج در انقیاد انسانهای تحت سلطه از دید فیلسوف آلمانی مخفی نمانده است. نیچه در برابر این اخلاقِ رمگان و بردگان، از اخلاق آزادمردانی سخن گفته است که از موضع خویشران و با مشی ابرمردان به گشتوگذار با همنوعان روی میآورند. این اخلاقِ سروری و ملازم با آزادمنشی، همان سلوکی است که در سنّت تاریخی مغرب زمین به روایتِ نیچه مغفول مانده است و نهایتا اخلاقی متّصف به زشتی و تباهی را با نامهای فریبندهای چون مدارا و همدلی(شاید در سنّت ما در رفت و برگشت میان دو اصطلاح ظاهرا متضادِ تقیه و رندی!) ترویج کرده است. از این رو حتی مرز شناخت مفاهیم زشت و زیبا را نیز باید در بازگشت به همان معیار پستی و بلندی صاحیان آن بازشناخت:
«هیچ چیز زیبا نیست، تنها انسان زیبا ست: تمامیِ زیباییشناسی بر این سادهاندیشی بنا شده است؛ این نخستین حقیقت آن است. بیایید دوّمین را بیدرنگ بیفزاییم: هیچ چیز زشت نیست مگر انسان تبهگن... هر چیز زشت انسان را ناتوان و افسرده میکند؛ یادآور پوسیدگی و خطرناکی و ناتوانی ست، و به راستی مایهی از کف رفتن نیرو... احساسِ قدرتش، خواست قردتش، دلیریاش، غرور-اش- همگی با زشتی میکاهد و با زیبایی میافزاید... هر نشانِ فرسودگی، بیریختی، پیری، خستگی، هر گونه گیر-و-گرفتاری... هرچه بو و رنگ و شکلِ پوسیدگی و ندیدگی داشته باشد، حتا اگر آنقدر بیمایه شده باشد که به صورت نماد درآمده باشد- همگی یک واکنش را فرامیخوانند: داوریِ ارزشیِ «زشت» را اینجا نفرتی بیرون میزند: نفرت از چه؟ جای هیچ شکی نیست، نفرت از پستی گرفتنِ نوعِ خود.»(غروب بتها، ترجمه آشوری، نشر آگه، ص۱۱۹-۱۲۰)
با تمایزی که نیچه میان دو گونهی اخلاق در اختیار ما مینهد، فهم رفتار پایدارِ فرهادی در قبال مسائل ایران، تفسیر پاسخش به توقع مخاطبان و درک واکنش صریح حامیان دیروزیاش آسانتر میشود. واضح است که اخلاقگرایی امروزی فرهادی از موضع قدرت یا حتی در شرایط برابر با سلطه حکومت ایران نیست. از این رو مخاطبی که در آثار پیشین او انسانیت و اخلاق را برجسته دیده و چه بسا آن زمان تحسین خود را تقدیم کارگردان کرده است، امروز از او میخواهد که از قناعت به کلیات اخلاق پرهیز کند. در اینجا نیازی به مواضع سیاسی رادیکال نیست، اما بیطرفی در نزاعی نابرابر میان حکومت و شهروندان بیپناهش هم با اخلاق به هر معنی رایجِ آن و مخصوصا با تفکیک دقیق نیچه از انواع اخلاق منطبق نیست. این همان نکتهای است که فرهادی آنرا به قول فیلمسازها «رَج زده» و با توقف در نصایحِ اخلاقی رایج، دو سوی نامتوازن ماجرا را به مرام انسانی فراخوانده است.
حتی میتوان گفت اخلاقی که فرهادی به وادی آن گام نهاده است، نه از اخلاق سروران نیچه، بلکه «ظاهرا» از اخلاق انسانمدارانه در تفسیر کانت هم فاصله میگیرد. کانت پیش از نیچه و البته رقیقتر ار او به قید آزادی انسان و نقش ارادهی ناب او در تحقق فعل اخلاقی اشاره کرده است: «پس چه چیز است که به فضیلت یا منش اخلاقی نیک، حق میدهد که دعاوی چنین بلندی داشته باشد؟ حداقل آن چیرِ این است که هر ذات خردمند را در وضع قوانین عام شرکت میدهد و ازآن رهگذر به او، برای عضویت در مملکت ممکن غایات[یعنی: وضعیتِ اجتماع ذوات خردمند انسانی برای تحقق غایتی به نام انسانیت]، شایستگی میبخشد... خودآیینی، بنیاد شرف طبیعت انسانی و هر گونه طبیعت خردمند است.»(بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه عنایت و قیصری، نشر خوارززمی، ص۱۰۴-۱۰۵) قید «ظاهرا» که در ترسیم مسیر متفاوت فرهادی از اخلاق کانتی آوردم از آن روست که در اخلاق کانت نیّت فاعل در تعیین ارزش اخلاقی عمل او محوریت دارد؛ و این در حالی است که نیّت کارگردان در خواندن بیانیه اخلاقی بر ما نمایان نیست! اما با توجه به شواهد موجود از رفتار حکومت ایران با منتقدان و نیز با بازگشت به قید ایستایی و افتادگی که در تحلیل نیچه از اخلاق برجسته میشود، میتوان از «ظاهر» فراتر رفت و وجه باطنی نرمش فیلمساز در کشمکش میان مردم و حاکمان ایران را بازشناخت. بنابراین و در تناسب با عنوان نوشته پیشرو، اخلاقگرایی کارگردانِ برگزیده در کَن، نه زایش نابهنگامِ اخلاق، بلکه زایش اخلاقِ نابهنگام است؛ مخلوقی سترون با نام مستعارِ اخلاق.
نظرها
آیتای
بسیار عالی منتها پاراگراف (به نظر من) آخر مقداری نامفهوم هست
مرتضی ملک
نویسنده مطلقا معنای اخلاق بردگی نزد نیچه را در نیافته. اخلاق بردگی ، یا اخلاق مسیحی اخلاق سر سپردگی و تمکین نیست، از نظر نیچه این ها صورت چنین اخلاقی است، محتوای این اخلاق کینه توزی و تحقیر قدرت سرامدان است. نیچه ستایش گر اخلاق رومی است اخلاق اقتدارگرا و انسان نا برابر خواه است. او برابری و همبستگی دموکراتیک را تقبیح میکند. حال کدام یک از این عناصر در سینمای فرهادی با رفتار شخصی او نمادین است؟. دستگاه ارزشی نیچه جایی برای نقد فرهادی نیست.