روزنامهنگار هزاره از کابل: زندگی زیر سایه طالب تا مغز استخوان تحقیرآمیز است
روزنامهنگار ساکن کابل به «زمانه» میگوید: «گرچه سخنگویان و افراد گروه طالبان وعدههای چرب زیادی به مردم میدهند، اما من نمیتوانم به هیچ کدام از این وعدهها اعتماد کنم. طالب دروغ میگوید. همواره هم دروغ گفته است. آرامش فعلی، آرامش قبل از طوفان است.»
گروه جهادی طالبان بالاخره پس از ماهها مذاکره درباره “صلح” با ایالات متحده، افغانستان را از طریق جنگ تقریباً به کنترل خود درآورده است. پیشروی سریع طالبان در ظرف چندین روز و بالاخره سقوط کابل در روز شنبه ۱۴ اوت / ۲۳ مرداد از معاملات و توافقهایی خبر میدهد که هنوز بسیاری از آنها از پس پرده بیرون نیفتاده اند.
ایالات متحده آمریکا و متحداناش پس از دو دهه اشغال نظامی، کشوری بحرانزده را رها کرده اند و در حال خروج هستند. آنها از عاملان اصلی به وجود آمدن این وضعیت دانسته میشوند؛ چه در میان مردم افغانستان و چه تحلیلگران. نخبگان در حکومت، قدرتهای منطقهای و ابرقدرتهای دیگر هم هدف نقد قرار گرفته اند. برخی نیز اشاره میکنند که نمیتوان مناسبات اجتماعی داخل افغانستان و پایگاههای اجتماعی طالبان در آنجا را در روند این پیشروی سریع نادیده گرفت. اکنون در وضعیت حاصل از اینها، زنان و اقلیتهای گوناگون در افغانستان به ویژه هزارهها، روزنامهنگاران و روشنفکران و دانشگاهیان، هنرمندان و متخصصان با نگرانیهای مضاعفی از سرکوب پیشرو مواجه هستند.
«زمانه» برای بررسی وضعیت افغانستان و آنچه اتفاق افتاد و آنچه میافتد، با یک روزنامهنگار هزاره در کابل گفتوگو کرد. نام این روزنامهنگار منتقد برای حفظ امنیت او نزد زمانه محفوظ است.
▪️ زمانه: طالبان بار دیگر مسلط شده است. به نظر شما، مسئولیت اصلی وضعیت کنونی با چه قدرتهایی یا گروههایی یا شخصیتهایی است؟
ــ: قدرتگرفتن مجدد طالبان با این سرعت، برای همه غیرقابل پیشبینی بود. فرار اشرف غنی، تا ساعاتی قبل از پخش خبر آن، برای هیچکسی قابل تصور نبود. اصلاً نه جهان و جامعه جهانی و نه مردم و بازیگران سیاسی افغانستان به خلأ قدرت ناگهانی در کابل فکر کرده بود.
اکنون گرچه هنوز زود است دربارهی علل و عوامل سقوط وحشتناک کابل و افغانستان بهدست یک گروه بدوی و مزدور بهصورت دقیق سخن گفت؛ اما تا آنجا که میدانیم، مسؤولیت این وضعیت اسفبار، در گام نخست به خروج غیرمسؤولانه و ناسنجیدهی نیروهای خارجی و ناتو از افغانستان بر میگردد. خروج نیروهای ناتو برای طالبان دستاوردی تاریخی بود که با تمام توان آن را تبلیغ کردند. برای نیروهای دفاعی و ارتش افغانستان، این خروج ناسنجیده، کاهش انگیزهی جنگ و مقاومت را در پی داشت.
در گام بعدی، مسؤول این وضعیت حکومت پیشین به رهبری اشرف غنی بود. اشرف غنی، «سرقومندان اعلی قوای مسلح» بود، اما نتوانست قوای مسلح افغانستان را در دشوارترین شرایط بهطور مناسب رهبری کند. چون خودش مسایل نظامی نمیفهمید و از سوی دیگر بهجز خودش به هیچ وزیر در نهادهای امنیتی اعتماد نداشت. در نتیجه، ارتش و قوای مسلح یکشبه فروپاشید و ۳۰۰ هزار نیروی نظامی، نتوانست ۳ روز در مقابل یک گروه ناآشنا با شهر و مناسبات شهری تاب بیاورد.
▪️ آیا قدرت گرفتن طالبان بر پایگاهی اجتماعی سوار است؟ کدام مناسبات اجتماعی در افغانستان امکان بقای طالبان و ایدئولوژی آنها را ممکن کرده؟
شکی نیست که طالبان پایگاه اجتماعی دارد. بهویژه در قریهها و مناطق روستایی جنوب و شرق افغانستان، طالبان با استفاده از جهل و نفهمی اکثریت مردم، توانستهاند روایت و قرائت خاص از دین را بر مردم بقبولانند و با استفاده از احساسات مذهبی و دینی مردم، حمایت آنها از خود را جلب کنند.
در کنار عنصر مذهب، عنصر قبیله و مناسبات قبیلهیی نیز در روستاها و ولایات شرقی و جنوبی کشور، یکی از پایههای استحکام طالبان در میان مردم است. طالبان بهخوبی توانستهاند از فرهنگ و سنتهای قبیلهیی استفاده کنند.
اما یک نکته در این مورد حایز توجه است و آن اینکه طالبان بیش از آنکه یک جنبش اجتماعیِ با ریشههای عمیق افغانی باشد، یک گروه مزدور خارجی است که اکت افغانیبودن میکنند. خانه و خانوادهی هیچ رهبر طالب در کابل و افغانستان نبوده است. زخمیان این گروه هموار در خارج از کشور تداوی شدهاند. اکثریت مطلق نیروهای طالب در مدارس پاکستانی آموزش دیدهاند. منابع عایداتی طالبان در طول ۲۰ سال گذشته معلوم نبوده است. طالبان بدون حمایت کشورهایی که منافعشان با این گروه پیوند خورده است و یا از این گروه بهعنوان ابزار پیشبرد منافعشان استفاده کردهاند، نمیتوانست وجود داشته باشد و قدرت بگیرد.
▪️ وضعیت هزاره ها در آینده ای با طالبان را چگونه می بینید؟
هزارهها در بیست سال گذشته یکی از چهار قومِ بر سر قدرت بوده است. شریک قدرت بوده است و کموبیش در تصمیمگیریهای سیاسی نقش داشتند. طالبان پس از کنترل پایتخت گفتهاند که تصمیم دارند حکومتی تشکیل دهند که تمام اقوام و احزاب و گروههای سیاسی در آن نقش داشته باشند. اگر چنین چیزی عملی شود، هزارهها، یا دستکم چند رهبر سیاسی هزاره، بهسان گذشته شریک سفرهی قدرت افغانستان خواهند بود.
اما هزارهها دستکم از دو جهت، در مواجهه با طالبان آسیبپذیر خواهند بود:
(۱) اکثریت مطلق هزارهها، شیعهمذهباند. یعنی با طالبان، که اکثراً سنیمذهباند، فاصلهی اجتماعی دارند. فهم غالب از طالب این است که این گروه با مذهب شیعه و شیعهها، مشکل جدی فکری و عقیدتی دارد و بهراحتی حاضر نیست تکثر مذهبی را در افغانستان، هم در اصول و کاغذ و هم در عمل، بپذیرد. در نتیجه هزارهها بهسختی میتوانند با این گروه، بهلحاظ مذهبی، زبان مشترک پیدا کنند.
(۲) بخش عظیمی از هزارهها، بهویژه نسل جوان و تحصیلکردهی آن، در ۲۰ سال گذشته با مذهب و دین رابطهی دوستانهای نداشتند. اکنون هم ندارند. سکولارند. مخالف نقش ملا و مولوی در سیاست و حوزهی عمومیاند. این قشر بیباور به مذهب، اعم از مذهب شیعه و سنی، بعید است با طالب در یک راه و زیر یک چتر مشترک راه برود. مگر اینکه سرکوبشان کنند. حذفشان کنند. که بهسادگی ممکن نیست.
در نتیجه، طالب باید تصمیماش را بگیرد. یا با سرکوب و کشتار گسترده، جامعهای یکدست و یکسان بسازد (اگر بتواند)؛ و یا با تکثر و واقعیتهای اجتماعی جامعهی افغانستان با شکیبایی و مدارا کنار بیاید.
▪️ آیا درست میگویم که در دوران حکومت کمونیستها هزارهها از آزار و تعقیب قومی برای مدتی خلاص شدند؟ اگر آری، به نظر شما چرا؟
بهتر است بگوییم هزارهها در افغانستان، با کمونیسم وارد مناسبات قدرت شدند. قبل از کمونیستها، هزارهها در ساختار سیاسی، جایگاهی ندارند. حضور هزارهها در ساختار سیاسی حکومت کمونیستی باعث شد مناسبات اجتماعیِ قومی و وضعیت هزارهها در این مناسبات نیز عوض شود. گذشته از این، در حزب دموکراتیک خلق، «ایدئولوژی» در محور تشکیلات و زدوبندهای سیاسی بود، نه «قومیت». زدوبندها و تصفیهحسابهای سیاسی و اجتماعی بیشتر جنبهی ایدئولوژیک داشتند تا قومی. تا سقوط حکومت کمونیستی و رویکارآمدن مجاهدین، در افغانستان نه سیاستْ آنچنان قومی است، نه قومیت، سیاسی. قومیشدن سیاست و سیاسیشدن قومیت با تحولات هشت ثور (رویکارآمدن مجاهدین و آغاز جنگهای داخلی) کلید خورد و رفتهرفته نهادینه شد.
▪️ وضعیت کلی در شهر و در میان مردم چگونه است؟ مشاهده شما از اوضاع چیست؟
اوضاع کلی، به لحاظ امنیتی آرام است. صرفاً در شب نخست حاکمیت طالبان بر شهر کابل، صداهای فیر بهطور پراکنده شنیده میشد. برای مردم خسته از جنگ و دود و آتش، یک شب آرام خوابیدن، غنیمت بزرگی است.
اما مردم از لحاظ روحی پریشان و مضطرباند. نگران آیندهاند. شهر به حال خود رها شده است. نه از خدمات شهری خبری است، نه از نظم شهری. طالبان هنوز بر شهر بهصورت کامل مسلط نشدهاند و به همین سبب، افراد و گروههای تبهکار و لمپن، با استفاده از فرصت، خود را در شکل و شمایل طالب درآورده و از مردم اخاذی میکنند. مردم نمیدانند فردا در کابل و افغانستان چه اتفاق میافتد. طالبان هنوز با مردم درست سخن نگفتهاند و روشن نکردهاند که چگونه حکومت میکنند. با قوانین سابق چه میکنند و قوانین جدید خودشان چیست. آنهایی که میتوانند فرار کنند، در جستجوی فرصت و راهی برای فرارند. آنهایی که راهی برای فرار ندارند، توکل به امید کردهاند.
در کابل، حضور طالب چندان محسوس نیست. اگر نیم ساعتی در یک چهارراهی ایستاد باشی، در طی این مدت، فقط یک موتر پولیس، که از شیشههایش لنگی و نوک سلاح طالب بیرون شده است، را میبینی. ندیدهام موردی را که طالب امر و نهیی کرده باشد. فقط گشتزنی میکنند و ظاهراً اوضاع را فقط زیر نظر دارند.
▪️ آیا امیدی به بهبود وضعیت میرود؟ آیا خود شما امیدوارید؟
من شدیداً و عمیقاً نگرانم. زندگی زیر سایهی طالب تا مغز استخوان تحقیرآمیز است. گرچه سخنگویان و افراد گروه طالبان وعدههای چرب زیادی به مردم میدهند، اما من نمیتوانم به هیچ کدام از این وعدهها اعتماد کنم. طالب دروغ میگوید. همواره هم دروغ گفته است. آرامش فعلی، آرامش قبل از طوفان است. فکر میکنم همهی این وعدههای دروغین طالب، صرفاً برای محکمکردن جای پایشان است. برای کسب مشروعیت و مقبولیت اجتماعی و بینالمللی. وقتی این هدفهای مهم به دست آمد، همهی این وعدهها دود شده و به هوا خواهند رفت.
طالب همان طالبِ ۲۰ سال پیش است. نه ظاهراً، نه باطناً و نه از لحاظ رفتاری و فکری-ایدئولویک تغییر کردهاند. طالب قابل اعتماد نیست. فاجعه در راه است؛ اگر خوبان دنیا کاری برای مردم افغانستان نکنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.