«مادران موازی» آلمادوار: تأملی در مفهوم مادری و یادآوری ضرورت بازنگری در تاریخ
پنه لوپه کروز یکی از بهترین بازیهای حرفهای خود را در فیلم «مادران موازی»، اثر پدرو آلمودوار نشان داد. فیلمی درباره گذشته ننگین یک کشور و همچنین دوستی عمیق دو زن، دو مادر.
تاریخ، ساختهی مادران است؛ تمدن بدون آنها نمیتواند پیش برود. این موضوع، جریان خروشان فیلم گویا و تأثیرگذار مادران موازی (Madres paralelas) ساخته پدرو آلمودوار، است که نخستین بار در افتتاحیهی هفتاد و هشتمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد.
پنه لوپه کروز نقش «جانیس»، عکاسی حرفهای در اواخر دهه سی سالگی را بازی میکند، که رابطهاش با مرد متاهلی به نام آرتورو (با نقش آفرینی اسرائیل الجلاده) که انسانشناس پزشکی قانونی است، منجر به بارداری او میشود. در بخش زایمان، او با زن پا به ماه دیگری به نام آنا (با نقشآفرینی میلنا اسمیت) دوست میشود؛ دختر نوجوانی که در شرایطی بسیار متفاوت باردار شده است. هر دو در یک روز، دخترانی را به دنیا میآورند و پیش از زایمان و پس از آن به یک دیگر قوت قلب داده، و در این دورهی عجیب تحول، که بسان استقبالی از این غریبههای کوچک دوست داشتنی به زندگی است، به هم کمک میکنند.
داستانی که آلمودوار بیان میکند شامل کشفی تکاندهنده و اسرارآمیز است. وی همچنین راههایی را نشان میدهد که مادر شدن میتواند زنان را به هم نزدیک کند، اما سپس آنها را در مسیرهای مختلف هدایت کند. به این ترتیب، فرصتهای زیادی برای شکوفایی ملودراماتیکی فراهم میشود که این فیلمساز ۷۱ ساله بسیار دوست میدارد. اما آلمودوار در بیست و سومین فیلم خود، همچنان رگههای متفکرانهی آخرین اثر خود، «درد و افتخار» (۲۰۱۹) را ادامه میدهد، فیلمی فوقالعاده در ژانر نیمهاتوبیوگرافی که تأملی در پیری و فناپذیری است. این بار، او مستقیماً و بیش از حد معمول به درد گذشتهی کشورش میپردازد.
«جانیس» که در مادرید زندگی میکند، حتی پیش از تولد نوزادش تنها درگیر یک هدف است؛ و آن این است که گور دستهجمعی دهکده خود را نبش کند. گوری که خانهی اجساد جدش و چند هموطن دیگر اوست که در جنگ داخلی اسپانیا کشته شدهاند و هرگز به طور کامل برای آنها عزاداری نشده و به آنها ادای احترام نکردهاند.
اثر آلمودوار، انعکاسی از شیوهایست که نوزادان در مسیرشان به سوی آینده، ما را با زندگی کسانی که پیش از آنها زیستهاند، متصل میکنند؛ و این کار را از طریق لبخندهای موروثی، و درخشش آشنای چشمانشان انجام میدهند. آلمودوار به این طریق دو ریشهی در هم تنیده را در این اثر به گیاهی برازنده تبدیل میکند.
«مادران موازی» فیلمی با لطافتی بینهایت بوده، و آن قصیدهی نادر مادرانهای است که مادران را ابتدا زن و سپس مادر میداند. زنان، دنیای آلمودوار هستند و جهان سینماییای که او برای زنان خلق میکند نیز، غنی و دوست داشتنی است. در یکی از اولین صحنههای فیلم، هنگامی که این دو زن برای به دنیا آوردن نوزادانشان آماده میشوند، همراهانشان (بدون حضور هیچیک از پدران در تصویر) در هجومی دوگانه ظاهر میشوند: ترزا، مادر آنا (با نقشآفرینی آیتانا سانچز خیخون)، که بازیگری پرمشغله است، با کت شتریرنگ وارد اتاق میشود که بیشتر مناسب یک قهرمان هیچکاک است تا یک همراه اتاق زایمان. در همین حال النا، نزدیکترین دوست جانیس، که سردبیر مجله است، با لباسی چهارخانه و رنگارنگ وارد شده و آمادهی استقبال از نوزاد به کهکشانی رنگارنگ از عشق است. روسی د پالما، بازیگر ثابت فیلمهای آلمودوار، که بینی شگفتانگیزش یکی از بزرگترین بینیهای تاریخ سینما است، نقش النا را بازی کرده است.
تضاد بین این دو همراه، کاری زیرکانه و تنها یک نمونه از نحوهی استفاده آلمودوار از قدرت رنگ و طراحی لباس در آثارش است. اگرچه شایان ذکر است که او در نهایت به ترزا اجازه میدهد، حتی در حباب خودخواهیاش، به عنوان یک انسان پیچیده و شکننده ظاهر شود.
به جز شخصیتهای سیاسی، در «مادران موازی»، شخصیت شروری وجود ندارد. آلمودوار به درام حاوی شادی ذاتی و آشفتگی احساسی علاقه دارد، اما او همچنین جایی برای بخشش باز میکند. چرا که بدون آن، هیچ آیندهای وجود ندارد.
آلمودوار با دادن این دو نقش اصلی به اسمیت تازهوارد و ستاره سینما، یعنی کروز، هدیهای بی حد و حصر میدهد. دوستی بین جانیس و آنا گاهی کمرنگ شده، اما در نهایت به چیزی قویتر از رابطهی خواهرانه بدل میشود، و اسمیت و کروز ما را به طرز ماهرانهای در تکامل این رابطه پیش میبرند. هنگامی که برای اولین بار با آنا روبرو میشویم، عملاً با یک دختر مدرسهای بیگناه و گیج، با شکمی متورم دیدار میکنیم، که نمیداند چه چیزی در انتظارش است. بعدها، زندگی او به دلیل تراژدی، شکل جدیدی به خود میگیرد، و او به عنوان خانم خودش ظاهر میشود، ملکهای جنگجو با موهای دکلرهای که مدل پیکسی کوتاه شدهاند. اسمیت، که چشمانی مصمم و لطیف دارد، به آرامی و پس از گذشت لحظهای کوتاه و قابل باور، از یک دختر نوجوان به زنی بالغ تغییر مییابد.
کروز از گذشته یکی از بازیگران برجسته آلمودوار بوده است، که از خود حضوری خیرهکننده و زیرکانه در فیلم هایی مانند «همه چیز درباره مادرم» و «بازگشت» ارائه داده است. این دو، کاملا یکدیگر را درک میکنند. به نظر میرسد که کروز میتواند ردپای بیقرار اندیشههای آلمودوار را بدون اینکه قدمی را جا بیندازد، دنبال کند. نقشآفرینی کروز در این فیلم حیرتانگیز است و شاید بهترین عملکرد دوران حرفهای او تا به این جا باشد. شکنندگی جانیس و استحکام او، دو روی یک سکه هستند و کروز میتواند در یک چشم بر هم زدن از یک روی سکه به روی دیگر تغییر کند. در همان حال که جانیس باور دارد که به تمام خواستههایش رسیده، خواستههایی که هرگز فکر نمیکرد به آنها برسد (همچون مادر شدن، زیرا تصور میکرد هرگز چنین اتفاقی رخ نخواهد داد) او با یک امتحان جدید و احتمال باختن روبرو میشود.
چراکه فقط در فیلمها است که مشکلات افراد با یک اتفاق ساده، حل میشوند. در زندگی واقعی، بیشتر راه حلها دری به سمت حداقل یک مشکل دیگر میگشایند، هر چند از همین در موهبتهایی نیز وارد میشوند. کروز نقش جانیس را به عنوان زنی بازی میکند که یاد میگیرد از خیره شدن به این در دست بردارد، و در عوض به سادگی از هر آنچه که آینده به ارمغان خواهد آورد، استقبال کند. همچنین برای رسیدن به این نقطه، او باید با شیوهای که گذشتهاش (اصل و نسب، و در نتیجه فرزندش) با تاریخ گاه دردناک کشورش مرتبط میشود، کنار بیاید. کروز تمام این پیچیدگیها را در نقش آفرینیاش جای میدهد. او با چشمان کلئوپاتراییاش، پیام رمزی عشق آلمودوار را به دنیا میفرستد و هر کسی که این زبان را بداند، میتواند پیام را درک کند.
نظرها
نظری وجود ندارد.