یک چهره امنیتی و سرکوبگر، دبیر تازه مجمع تشخیص مصلحت نظام
ایرج مصداقی – به دنبال استعفای محسن رضایی از سمت دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس این مجمع، صادق لاریجانی، محمد باقر ذوالقدر را به جای او منسوب کرد. او کسی است که مصلحت نظام را همواره در چماقداری و ارعاب و سرکوب جسته است. نگاهی به پرونده او.
محمدباقر ذوالقدر در سال ۱۳۳۳ در خانوادهای مذهبی در فسا متولد شد و از دوران نوجوانی وارد فعالیتهای مذهبی شد.
فعالیت در گروه منصورون
او پیش از انقلاب در رشتهی اقتصاد از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و بعد از تشکیل گروه منصورون در سال ۱۳۵۵به آنها پیوست. این گروه تا سال ۱۳۵۷ هیچ عملیاتی نداشت. از پاییز ۵۷ به بعد، پس از فروپاشی کمیته مشترک ساواک و تضعیف شدید این نیروی امنیتی، این محفل جان گرفت و نیروهای جدیدی در استانهای فارس و تهران و... جذب کرد و به عملیات مسلحانه روی آورد. ذوالقدر یکی از نیروهای این سازمان در شیراز بود که به تازگی به آنها پیوسته بود.
سیدمنیرالدین حسینی در مورد چگونگی فعال شدن گروه منصورون در تابستان ۵۷ میگوید:
«... قرار شد منزلی در دماوند تهیه کنند تا دو ماه قبل از ماه رمضان به اتفاق آقایان ذوالقدر، شریف، آقا معزالدین (اخوی بنده)، و آقا مصطفی (دامادمان) به آنجا برویم. در آن منزل، آقا میرزا عبدالله توسلی و نیز آقای شرعی هم رفت و آمد داشتند و آن حضرات تعیین میکردند که چه کاری در آن زمان لازم است. بنده همچنان تأکید میکردم که به همان میزان که انقلاب رشد و بلوغ مییابد، باید ابزارهای فکریاش هم مهیا گردد و نباید تنها به جلسات هفتهای یک بار اکتفا شود... در منزل دماوند نشستی ترتیب یافت و ما متنی را درباره اقتصاد با زبان ساده تنظیم کردیم... روزی ذوالقدر، که در آن زمان ماشین ژیانی داشت و در ورود و خروجها هم کاملاً رعایت اختفا و مسائل امنیتی را میکرد، به منزل ما آمد. عصر پنجشنبه کوچه را کنترل کردند تا بیاید و بعد از ظهر جمعه هم به آهستگی خارج شد. روزی که میخواست به ما اطلاع دهد که گروهی بهنام منصورون تأسیس شده است، از آنجا که نزدیک منزل ما جایی برای پارک ژیان نیافته بود، به من گفت باید مسائل حفاظتی و امنیتی را خودتان رعایت کنید. از من خواست به جای مورد نظر او بروم. محل قرار در بیابانهای اطراف قم در محل کنونی دانشگاه صدوق بود. وقتی با هم ملاقات کردیم، خبر تأسیس گروه مزبور را به من داد و گفت: شما را به عنوان ایدئولوگ گروه در نظر گرفتهایم. نام مستعار شما علی است! گفتم: بنده خودم را محدود به هیچ گروهی نمیدانم... اجازه بدهید که عضو اسمی سازمان شما نباشم.»[1]
یکی از قدیمیترین بازجویان نظام ولایی
محمدباقر ذوالقدر از اولین بازجویانی است که در سال ۱۳۵۸ در ۲۰۹ اوین به کار بازجویی و شکنجه مشغول شد.
پس از دستگیری اعضای گروه فرقان و اکبر گودرزی رئیس این گروه، او در سمت معاون حمیدرضا نقاشیان همراه با وی بازجویی از آنها را به عهده داشت و در سالهای ۶۰ و ۶۱ یکی از شکنجهگران و مسئولان بخش ۲۰۹ اوین در ارتباط با مجاهدین خلق (بخش التقاط) بود و جنایات زیادی را مرتکب شد.
بنیانگذاری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب وی به همراه محسن رضایی یکی از نمایندگان گروه منصورون در مذاکراتی بود که منجر به تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد.
ذوالقدر پس از پیروزی انقلاب در پایهگذاری کمیته انقلاب اسلامی شرکت کرد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران به این نهاد پیوست.
پس از سرکوب نیروهای سیاسی در سالهای ۶۰ و ۶۱ درگیری در میان جناحهای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اوج گرفت. او به دلیل نزدیکی به آیتالله حسین راستی نماینده خمینی در این سازمان رهبری جناح راست در مجاهدین انقلاب اسلامی را به عهده گرفت. کشاکش در درون این سازمان به انحلال آن به فرمان خمینی در سال ۶۵ منجر شد.
پس از احیای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سال ۱۳۷۰ محمدباقر ذوالقدر همواره یکی از مخالفان جدی و سرسخت سازمان جدیدالتأسیس به شمار میرود.
آموزش سپاه پاسداران و قرارگاه جنگهای نامنظم سپاه
ذوالقدر به علت نزدیکی به گردانندگان سپاه پاسداران در سال ۶۱ مسئولیت آموزش سپاه پاسداران را به عهده گرفت و سپس فرمانده قرارگاه جنگهای نامنظم سپاه و قرارگاه رمضان شد که تنها قرارگاه برون مرزی سپاه پاسداران بود.
مأموریت این قرارگاه انجام عملیات چریکی و پارتیزانی با همکاری نیروهای کُرد عراقی در خاک این کشور بود که منجر به بمباران شیمیایی حلبچه و کشتار هزاران تن از اهالی این شهر توسط ارتش عراق شد. یگانهای این قرارگاه متشکل از لشکر ۹ بدر عراقیها به فرماندهی اسماعیل دقایقی و محمدرضا نقدی، لشکر ۶ ویژه پاسداران به فرماندهی صادق محصولی، تیپ هوابرد به فرماندهی محسن شفق، تیپ ظفر به فرماندهی محمد مقدم و تیپ ابوذر به فرماندهی محمدرضا حکیم جوادی بودند.
ذوالقدر در این قرارگاه روابط بسیار نزدیکی با جلال طالبانی و مسعود بارزانی رهبران اتحادیهی میهنی کردستان و حزب دمکرات کردستان عراق داشت. قرارگاه رمضان بعدها به سپاه قدس تبدیل شد و نقش ویژهای در سیاست منطقهای نظام اسلامی پیدا کرد.
ایرج مسجدی، باجناق ذوالقدر که در حال حاضر سفیر جمهوری اسلامی در عراق است، سالها رئیس ستاد «قرارگاه رمضان» و پس از آن رئیس ستاد نیروی قدس سپاه پاسداران بود. او نیز همچون ذوالقدر عضو گروه منصورون بود.
ریاست ستاد مشترک سپاه و راهاندازی انصار حزبالله
پس از پایان جنگ محمدباقر ذوالقدر به تهران بازگشت و در دوران رفسنجانی به مدت ۸ سال رئیس ستاد مشترک سپاه بود.
او پس از جنگ نیز با استفاده از رانت اسلامی بدون حضور در دانشگاه تهران مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت دولتی اخذ کرد و سپس در رشته مدیریت راهبردی از دانشگاه عالی دفاع ملی دکترا گرفت و همچون دیگر فرماندهان سپاه پاسداران به «مدارج علمی» دست یافت تا عقدههای فروخوردهشان ارضا شود.
وی در سال ۱۳۷۱، به همراه حسین اللهکرم و عبدالحمید محتشم، پایهگذار انصار حزبالله شد که در کارنامهی آن مجموعهای از اقدامات خشونتآمیز از جمله ترور، آدمربایی، حمله به مراکز مطبوعاتی و انتشاراتی، سینماها، زنان بدحجاب و سرانجام حمله به کوی دانشجویان دانشگاه تهران ثبت شده است.
حجتالاسلام پروازی، از بنیانگذاران «انصار حزبالله»، در ۱۴ تیر ۱۳۷۶ در محل کتابخانه ملّی مطالبی خصوصی و محرمانه برای محسن امینزاده، از نزدیکان سید محمد خاتمی رئیسجمهور، بیان کرد. اظهارات پروازی، که نسخهای از آن در اختیار دفتر رئیسجمهور و نسخهای در اختیار دفتر رهبری قرار گرفت، برخلاف تمایل رئیسجمهور و امینزاده و پروازی، در تیراژ وسیع پخش شد و جنجال آفرید. پروازی در این گفتگو تاریخچه شکلگیری «انصار حزبالله» را بیان کرده است. او «انصار حزبالله» را ادامه محفلی بهنام «هیئت رزمندگان تهران» میداند که با شرکت او و دوستانش در سال ۱۳۶۷ تشکیل شد. این محفل در سالهای ۱۳۷۱- ۱۳۷۲ به «انصار حزبالله» تبدیل شد. بهگفته پروازی، «در سال ۱۳۷۲ ما انصار را کامل کردیم، تعداد مؤسسان انصار ۱۸ نفر بودند که به سه گروه تقسیم میشدند. گروه وابسته به ذوالقدر که تعدادشان ۷ نفر بود. هفت نفر هم با عبداللهی [عبدالحمید محتشم] بودند و چهار نفر هم با [حسین] اللهکرم... اسم انصار در آن تاریخ اصلاً مطرح نبود. میگفتند بروبچههای هیئت رزمندگان. به مرور اسم انصار به میان آمد و با قوی شدن حضور وابستگان ذوالقدر و اللهکرم حضور رزمندگان کمرنگ شد.[2]
اقدامات خشونت آمیز این گروه به بازداشت تعدادی از اعضای گروه فوق در سال ۱۳۷۱ توسط وزارت اطلاعات انجامید ولی اندکی بعد، بهرغم اعتراف صریح دستگیرشدگان به جرایم متعدد، به علت فشار برخی کانونهای سیاسی آزاد شدند.
عبدالله شهبازی در مورد دستگیر شدگان و پروندهشان مینویسد:
«دستگیرشدگان سال ۱۳۷۱ عبارت بودند از: عبدالحمید محتشم با نام مستعار عبداللهی، حسین روشن، محمد عسکری و فلاح مرادی. اتهام آنها ترور، آدمربایی و انفجار مراکز مطبوعاتی و انتشاراتی در زمان وزارت ارشاد سید محمد خاتمی عنوان شد. دستگیرشدگان اعتراف کردند که به چند فقره ترور و تیراندازی به سوی افراد و آدمربایی، از جمله ربودن عباس معروفی و ضرب و شتم وی و تعدادی از نویسندگان و افراد فرهنگی، و انفجار اماکن مطبوعاتی، از جمله انفجار دفاتر نشریات دنیای سخن و فاراد، دست زدهاند. پرونده متهمان به شمارههای ۴۰۹۶- ۷۱- ط- ۲ و ۴۰۹۶- ۷۱- ط- ۳ و ۴۰۹۶- ۷۱- ط- ۴ به دادگاه انقلاب ارسال شد ولی متهمان آزاد شدند و در جلسهای با حضور برخی مسئولین بلندپایه اطلاعاتی مورد تقدیر قرار گرفتند. به پروندههای ایشان نیز رسیدگی نشد. گروه فوق در سالهای بعد اقدامات خود را ادامه داد و در سال ۱۳۷۴ انتشارات مرغ آمین، واقع در خیابان کریم خان زند را آتش زد کرد و به سینما قدس حمله کرد. گروه شبه نظامی "انصار حزبالله" در حمله به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نقش فعال داشت. در برخی اسناد عبدالحمید محتشم (عبداللهی) را دارای ارتباط بسیار نزدیک با سردار ذوالقدر معرفی کردهاند که "تحت نفوذ او عمل میکند." و افزودهاند: "با آقایان عسکراولادی، محمدجواد (محمدرضا) باهنر، دکتر شهابالدین صدر، جنتی و احمد توکلی و... رابطه نزدیکی دارد و در چندین موارد از آقایان عسکراولادی و از بودجه کمیته امداد وام دریافت کرده است جهت تهیه کاغذ جهت چاپ یا لثارات الحسین." وی مدیر مسئول نشریه فوق بود که ارگان «انصار حزبالله» بهشمار میرفت. حسین روشن پرسنل رسمی سپاه پاسداران و در سالهای ۱۳۶۹-۱۳۷۰ مسئول اطلاعات سپاه شهر ری بود. طبق برخی اسناد، وی «توسط ذوالقدر آزاد است که برای انصار حزبالله فعالیت کند و حقوق دریافت نماید.» فلاح مرادی از معاودین عراقی و محمد عسکری در زمان دستگیری دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران و ساکن دولتآباد شهر ری بود.» [3]
قائممقام و جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران
در شهریور ۱۳۷۶ خامنهای که خشنود و راضی از اقدامات سرکوبگرایانه و خشونتآمیز ذوالقدر بود، او را ارتقاء مقام داد و به جانشینی فرماندهی کل سپاه پاسداران منصوب کرد تا در سرکوب پتانسیل آزاد شده در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ از قدرت و امکانات بیشتری برخوردار شود.
ذوالقدر در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری خرداد سال ۷۶ و دوره ریاست جمهوری خاتمی یکی از مخالفان سرسخت اصلاحات شناخته میشد و از او تحت عنوان هدایتکنندگان تحرکات گروههای فشار علیه دانشجویان و اصلاحطلبان نام برده میشد. در حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ وی به همراهی سردار نجات و نقدی و... دانشجویان معترض را به شدت سرکوب کردند. او همچنین جزو دهها فرمانده سپاه بود که نامه شدیداللحنی را برای خاتمی ارسال کرده و به تهدید او دست زدند.
اطلاعات موازی و مهندسی انتخابات
ذوالقدر یکی از گردانندگان اصلی سازمان اطلاعات موازی بود که نقش مهمی در سرکوب روزنامهنگاران، دگراندیشان و فعالان سیاسی داشت.
او نقش مهمی در سازماندهی فعّالیتهای انتخاباتی سپاه و بسیج در جریان انتخابات شورای شهر دوم تهران، مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ داشت.
ذوالقدر در همایش فرماندهان بسیج اداری و کارگری در ارتباط با چگونگی رساندن احمدینژاد به ریاست جمهوری گفت:
«نیروهاى اصولگرا بحمدالله با طراحى درست و چندلایه توانستند در انتخابات پیروز شوند.» [4]
معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور
در دولت محمود احمدینژاد ذوالقدر با کسب اجازه از خامنهای به سمت معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور و جانشین پورمحمدی منصوب شد تا «دولت اسلامی» مورد نظر را شکل دهد. از وی به عنوان وزیر در سایه کشور یاد میشد.
ذوالقدر بسیاری از فرماندهان سپاه پاسداران را با خود به وزارت کشور برد و ادارهی تعدادی از استانداریها به آنها داده شد. علاوه بر این او به عنوان قائم مقام علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی فعالیت میکرد.
او که سرمست از موفقیتهایش بود در آذر ۱۳۸۶ به دستور احمدینژاد به دلیل صدور فرمان آمادهباش نظامی به فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی استانها برای مقابله با حمله قطعی آمریکا به خاک ایران برکنار شد.
روزنامه اعتماد در این باره نوشت:
«دلیل اصلی كناره گیری ذوالقدر از وزارت كشور مباحث مربوط به چگونگی برخورد با ناامنیهای احتمالی در صورت تشدید فشارهای خارجی و بی توجهی به برنامه ریزیهای پیش بینی شده در این باره است.»[5]
هرچند در ابتدا کوشیدند موضوع را به استعفای وی ربط دهند اما سایت تابناک متعلق به محسن رضایی خبر داد که او برکنار شده است.
عدم حضور ذوالقدر در مراسم تودیع نشان داد که برخلاف میلاش از وزارت کشور اخراج شده است.
علیرضا افشار معاون سیاسی وزیر کشور نیز که از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بود برکنار شد و کمی بعد پورمحمدی نیز جرگهی اخراجیهای دولت احمدینژاد پیوست.
سقوط اسرائیل و مهدیگرایی
عبدالله شهبازی در مورد دیدگاه ذوالقدر در تبیین مسائل منطقهای و به ویژه اسرائیل که در کتابی تحت عنوان «سقوط اسرائیل » بازتاب یافته مینویسد:
«فصل پنجم این کتاب به "سقوط اسرائیل به رهبری ایرانیان"، قبل از ظهور مهدی موعود (عج)، اختصاص دارد و واپسین نبرد آخرالزمان (آرماگدون) پیشبینی شده است. ایرانیان رهبری این نبرد علیه اسرائیل را به دست دارند که به پیروزی موقت ایشان میانجامد ولی سرانجام مجبور به عقبنشینی میشوند:
ظاهر روایات چنین برمیآید که نیروهای نظامی ایرانی بعد از مجازات رژیم اسرائیلی... برای مدتی در فلسطین باقی میمانند تا از ملّت فلسطین در برابر توطئههای بینالمللی حمایت کنند. در همین حال کشورهای بزرگ اروپایی به طراحی برنامههای نظامی و سیاسی مشغولاند تا اسرائیل را به موقعیت سیاسی قبلی، به عنوان قویترین قدرت نظامی منطقه، بازگردانند...» [6]
بدینسان، ذوالقدر به عنوان یکی از متنفذترین مبلغان موج سیاسی «مهدیگرایی افراطی»، و نظریهپرداز تأویلی خاص از احادیث ظهور، شناخته شد که از سال ۱۳۸۴ با انتشار کتاب «دهه ظهور» نوشته «دکتر سید حسین سجادی» از مشهد آغاز شد و بعدها نمایندگان خامنهای در سپاه و بیت رهبری و... روی آن تأکید کردند.
دستوپا کردن شغل برای همسر و فرزند و اقوام
ذوالقدر که با شعار «ضد فساد و تبعیض احمدینژاد به پا خیز» در رساندن او به ریاست جمهوری نقش داشت، پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد اولین کاری که کرد دستو پا کردن شغل برای همسر و دامادش بود.
صدیقهبیگم حجازی همسر وی از سال ۱۳۸۶ به عنوان مدیرکل دفتر امور زنان و خانواده در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مشغول به کار شد و دامادش کاظم غریبآبادی که متولد ۱۳۵۳ است از سن ۲۴ سالگی مسئولیتهای مختلفی را در نظام اسلامی به عهده داشته است.
غریبآبادی به مدد نفوذ پدر زنش مدیرکلی وزارت دفاع را تجربه کرد و در دوران متکی پلههای ترقی را در وزارت خارجه طی کرد. او بدون داشتن کوچکترین تجربه در امر مذاکرات سیاسی ناگهان سر از مذاکرات هستهای در آورد و سپس به سمت معاون مدیرکل امور سیاسی بینالمللی وزارت امورخارجه منصوب شد و عاقبت در سال ۱۳۸۸ سفیر ایران در هلند شد و پس از روی کارآمدن دولت روحانی وی همراه با محمدباقر ذوالقدر به قوه قضاییه کوچ کرد و معاون امور بینالملل و همکاریهای بینالمللی قضایی ستاد حقوق بشر قوه قضاییه به ریاست محمدجواد لاریجانی شد.
معاونت بسیج ستاد کل نیروهای مسلح
پس از اخراج ذوالقدر از وزارت کشور، خامنهای برای بازگشت او به فعالیت نظامی سمتی با عنوان «معاونت بسیج ستاد کل نیروهای مسلح» ایجاد کرد.
او در نیمه شهریور ۱۳۸۸ در سخنانی در مشهد گفت که «کشتهشدگان در جنگ سخت در زمره شهدا و کشتهشدگان در جنگ نرم در زمره منفورترینها هستند.»[7]
آیتالله سیدشرفالدین ملکحسینی نماینده ولی فقیه در کهگیلویه وبویراحمد، چند سال بعد عیناً همین مضمون را به کار برد که نشان میدهد این گونه اظهارات از یک اتاق فکر هدایت میشود و میکوشد یک فرهنگ را جا بیاندازد.
«کشته شدگان جنگ نرم له شدگان این جنگ هستند ولی در مقابل کشته شدگان جنگ سخت شهدایی هستند که با غیرت و مردانگی همانند هشت سال دفاع مقدس در مقابل دشمن ایستادند.»[8]
تحریم از سوی قطعنامه شورای امنیت
در قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت سازمان ملل از محمدباقر ذوالقدر به عنوانی یکی از ۱۵ مقام جمهوری اسلامی که در برنامه هستهای و موشکی جمهوری اسلامی نقش دارند یاد شد و مورد تحریم قرار گرفت.
معاون حفاظت اجتماعی و پیشگری از وقوع جرم
ذوالقدر پس از تصدی قوه قضاییه توسط صادق لاریجانی مشاور اجتماعی وی شد. چهار ماه بعد در فروردین ۱۳۸۹، لاریجانی در اقدامی تأملبرانگیز ذوالقدررا با حفظ سمت به عنوان معاون حفاظت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم منصوب کرد و به این ترتیب برای اولین بار در ایران، یک مقام نظامی به معاونت دستگاه قضایی رسید.
لاریجانی در اردیبهشت ۱۳۹۱ ذوالقدر را به عنوان معاون راهبردی قوه قضاییه منصوب کرد.
ذوالقدر در سال ۱۳۹۶ نقش مهمی در راهاندازی و ریاست ستاد «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» (جمنا) و حمایت از کاندیداتوری ابراهیم رئیسی داشت اما برخلاف گذشته موفقیتی حاصل نکرد. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ به علت نزدیکی به صادق لاریجانی به بازی گرفته نشد. لاریجانی که همچنان به ذوالقدر اعتماد دارد، پس از استعفای محسن رضایی او را با حمایت خامنهای به دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کرد.
پانویسها
[2] همانجا.
[3] همانجا
[4] روزنامه ایران، شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۴
[5] روزنامه اعتمادملی، شنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۶، ص ۲.
[6] مهدي حمد الفتلاوي، سقوط اسرائيل، ترجمه و تحقيق از محمدباقر ذوالقدر، قم: انتشارات بوستان کتاب (دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اوّل، ۱۳۸۶، ص ۲۷۹.
نظرها
نظری وجود ندارد.