جلسه سوم دفاعیات نوری: «یقین دارم کشتار ۶۷ دروغ و ساختگی است»
دادیار سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی در سومین جلسه دفاعیاتاش در پاسخ به پرسشهای دادستان ادعا کرد که «همه کارها را به دستور رئیسم انجام میدادم». او مدعی شد که با احترام با خانواده تمام زندانیان برخورد میکرده است. حمید نوری معروف به حمید عباسی همچنین ادعا کرد که یک حمید نوری و سه حمید عباسی دیگر را در زندانها میشناخته اما از توصیف مشخصات آنها خودداری کرد. متهم به شرکت در کشتار زندانیان سیاسی بار دیگر تمام شاهدان و شاکیان را «دروغگو» خواند.
دادگاه حمید نوری پنجشنبه ۲۶ نوامبر/ ۵ آذر در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم از سر گرفته شد. این سومین جلسه دفاعیات حمید نوری بود.
در این جلسه دادستان به طرح سوالهایش از دادیار سابق قوه قضایی جمهوری اسلامی ادامه داد.
رضا حاجیحسینی و فرزاد صیفیکاران خبرنگاران «زمانه» که در محل برگزاری دادگاه در استکهلم حضور دارند، به پوشش ویژه این دادگاه پرداختند.
همچنین در زمان برگزاری دادگاه، پوشش زنده زمانه در رشته توئیت زیر در دسترس بود:
زمانه در طول روزهای گذشته و پس از آغاز دادگاه حمید نوری با دو تن از شاکیان گفتوگوهای مفصلی انجام داده که در زیر قابل شنیدن است.
مهدی برجسته گرمرودی، زندانی سیاسی سابق و ازجانبهدربردگان کشتار تابستان ۶۷ است. گرمرودی به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین در مهرماه سال ۱۳۶۰ دستگیر شد و چندین بار در دوران اسارت در گوهردشت، حمید نوری را ملاقات کرده بود.
ویدا رستمعلیپور نیز از اعضای خانواده جانباختگان است و برادر خود پرویز رستمعلیپور و همسرش مجید ایوانی را در جریان اعدامهای سال ۶۷ از دست داده است.
«رئیس زندان و معاوناناش مثل انباردار هستند»
دادستان با بازگشت دوباره به وضعیت زندان گوهردشت در دهه شصت پرسشهایش را آغاز کرد و پرسید آیا دادستانها دفتر دادیاری خود را در زندانها داشتند یا خیر.
حمید نوری معروف به عباسی پاسخ داد:
«دادیار ناظر بر زندان دفتر خودش را دارد، دادیار ناظر بر زندان معاون دادستان است و بله دفتر خودش را دارد.»
دادستان: سوالم این است، دادستانی تهران یک دفتر در گوهردشت داشته، آیا دادستانی کرج هم در گوهردشت داشت؟
نوری: در گوهردشت نه ولی در رجاییشهر بله.
دادستان گفت پس دادستانی تهران و کرج در زندان دفتر داشتهاند و نوری تایید کرد:
«حاج آقا ناصریان از تهران، دادیار کرج را نمیدانستم، در این گزارشها و کتابها و بازجوییهایی که اینجا شده، دادسرای کرج یک زندانی داشته بنام حسن گلزاری گفت شخصی بنام …. دادیار بوده. البته متاسفانه در کتابها و نوشته درخصوص اسم ایشان اختلاف نظر است، یکسری میگویند فاتح و برخی میکویند فاتحی، تنها زندانی کرج که در رجاییشهر بوده میگوید فاتحی دادیار ناظر بوده، اما متاسفانه ایرج و کسانی که کتاب نوشتند میگویند فاتحی نماینده وزارت اطلاعات بوده، متاسفانه اختلاف فاحشی بینشان است.»
دادستان: شما میدانید چه کسی بود؟
نوری: جواب دادم نمیدادم، گفتم در این کتابها خواندم و اختلاف نظر است.
دادستان: سوالم چیز دیگری است، شما ۱۰ سال در سیستم قضایی بودی، شما میدانی این شخص نامش چیست؟
دادیار سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی که متهم به مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی است، چنین پاسخ داد:
«من در تهران بودم و تمام دادیارهای تهران و اوین را از ابتدا تا انتها میشناسم، کرج ربطی به ما نداشت. اطلاعاتی که الان دادم از کتابهای دوستانی است اینجا هستند. میگویم دوستانم چون دوستان خودم میدانم.»
دادستان سپس پرسید: «شنیدیم هر زندانی یک یا دو پرونده داشته؟»
اظهارات حمید نوری پس از این درباره ویژگی پرونده زندانیان و پروندههای متفاوت یک زندانی در بخشهای مختلف قضایی بود. او در توضیح این موارد، پوشههای مختلف روبهرویش را روی دست نگه داشت و آنان را به عنوان پرونده یک زندانی شمارهگذاری کرد و بعد از دادستان خواست بر اساس این شمارهگذاری از او سوال کند.
نوری به شکلی نمایشی این پوشهها را نشان داد و حتی با درآوردن برگههایی از درون آنها، این برگهها را به عنوان محتویات پرونده زندانیان نشان داد و درباره آنها توضیح داد.
نوری چنین توضیح داد:
«بله هر زندانی یک پرونده کیفری دارد در دادستانی، همانی که از او بازجویی شده و در نهایت به دادگاه میرود، محکوم میشود با آزاد میشود و تمام این پرونده دیگر از دادستانی خارج میشود و واحد اجرای احکام دادستانی ارجاع میشود. دیگر هیچکس به این پرونده دسترسی ندارد غیر از واحد اجرای احکام دادستانی. هر زندانی دو پرونده دیگر هم دارد، یکی مربوط به امور زندان، کدام بند و سلول بوده و جابهجاییها و ملاقاتها و کارها و خلافهایی که کرده همهاش در پرونده زندان ثبت میشود، هر زندانی یک پرونده هم در دادیاری زندان دارد، تمام زندانیان هر کاری که دادیاری و بخش دادیاری زندان برای زندانیان انجام دهد در پرونده دادیاری زندان ثبت و ضبط است، پس در مجموع شد سه پرونده.»
او در پایان این توضیحات خطاب به دادستان گفت: «سوالی دارید بفرمایید!»
دادستان: در پرونده اول مربوط به زندان چه کسی حق دارد چیزی بنویسد؟
نوری: خواهش میکنم دقیق سوال کنید، پرونده دادستانی میشود یک پرونده دوم پرونده زندان و سوم هم پرونده دادیاری. پرونده دوم به محض اینکه فردی دستگیر شودم برگهای روی آن است که دادیار ناظر بر زندان مینویسد.
حمید نوری در پاسخ به سوال دادستان درباره اینکه چه کسی در پرونده زندانیان موارد را ثبت میکنند، از رئیس زندان و معاوناناش نام برد اما گفت آنها مثل انباردار هستند که موجودی انبارشان زندانی است و باید از دستور مقامهای قضائی تبعیت کنند.
متهم به تکرار و تأکید از دادستان خواست تا روشن کند که آیا سوالاتش درباره شخص اوست یا درباره دادیاری زندان. او گفت این باید روشن شود تا او بداند که اگر لازم است درباره شخص خودش صحبت کند.
دادستان: شما خود در آن پرونده چیزی مینوشتی؟
نوری: شخص من یا دادیاری؟
دادستان: شما به عنوان شخص!
نوری: نه
دادستان: شما گفتی یکی از وظایف کاری شما موافقت با مرخصی بوده؟
نوری: بله زندانی یک درخواست مینویسد، برای هرجا که میخواهد، دادیار زندان همه کسانی که برایش نامه نوشتهاند را صدا میکند و صحبتهای زندانی را گوش میدهد و زیرش خطاب به کارمندانش مینویسد. من آقای حداد را مثال بزنم...
متهم به دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی ناگهان در ادامه با مخاطب قرار دادن ایرج مصداقی که در ردیف خود نوری نشسته، با نگاه به او گفت:
«… یک نکته مهم را باید بگویم. اسم قاضی حداد اینجا زیاد آمده و من میخواهم بگویم عکسی که ایرج [مصداقی] در کتابش منتشر کرده قاضی حداد نیست … زمانی که حداد زنده بود بیبیسی عکسش را نشان داد و رفتم گفتم حاجآقا دیشب یک عکسی دیدم شما نبودی. گفت حمید صدایش را در نیار بگذار همینجوری باشند - مثلا مینوشت حاجحسن به فلانی مرخصی بده، این حاجحسن که میگویند اوین بود نه رجاییشهر (گوهردشت). فریدون نجفی آریا اشتباه کرده..»
«همه کارها را به دستور رئیسم انجام میدادم»
دادستان: به هر حال برگردیم به بحث مرخصی، آیا باید وثیقه میگذاشت؟
نوری با گفتن اینکه تنها از دستورات مقامهای قضائی بالاتر از خود تبعیت میکرده است، چنین پاسخ داد:
«بله من با سه رئیس کار کردم، اولین برخورد را دادیاری میکرد و زیرش اسم هرکسی را مینوشت آن زندانی تا آخر مال آن شخص بود. مثلا ایرج مینوشت برادر حمید من دیگر تا آخر کار را میرفتم، فوری ایرج را صدا میکردم که حاجآقا موافقت کرده، تلفن خانواده [را بده] و فوری تماس میگرفتم. قبلش حاجآقا میگفت حمید چقدر وثیقه بگیر. اما فوری کار من شروع میشد. با خانوادهاش تماس میگرفتم، میگفتم حمید عباسی هستم از دادیاری زندان اوین، با مرخصی فرزند عزیز شما موافقت شده، یک وثیقه ملکی بیاورید. اگر حداد مشخص کرده بود ضامن هم لازم بود این را هم درخواست میکردم. خانواده و صاحب سند به اتاق ما میآمدند. من بلا استثنا مقابل خانواده تمام زندانیها به محض وارد شدن آنها [از روی احترام] میایستادم، میگفتم مادر بفرمایید، سند، صاحب سند و ضامن، این فرمها را پر کنید. سپس برگه مرخصیاش را پر میکردم، میگذاشتم روی پروندهاش و میگذاشتم روی میز حاجآقا، او هم بررسی میکرد و اگر کارهای من دقیق بود امضا میکرد و مرخصی میداد. زمانی که حداد و ناصریان در زندان اوین بودند ما هیچ سندی را بازدداشت نمیکردیم، یعنی به اداره ثبت برای توقیف نمیفرستادیم، فقط بین پرونده میگذاشتیم و زندانی وقتی از مرخصی برمیگشت خانواده سند را برمیداشت. اما زمانی که آقای شیخپور آمد چون بسیار قانونمند بود - نه اینکه آنها نبودند- اما همه سندها را مینوشت برود اداره ثبت احوال بعد مرخصی را میداد.»
دادستان: اگر کسی قرار بود آزاد شود ضامن لازم بود؟
حمید نوری پاسخ داد: «نه» و سپس مدعی شد که در سال کشتار زندانیان با فتوای خمینی، رهبر پیشین جمهوری اسلامی «اکثر زندانیان» را عفو عمومی کرده است:
«ولی اگر مثلا کسی ۱۰ سال حبس داشت و ۵ سال را گذرانده بود سند و ضامن گرفته نمیشود، اما سال ۶۷ به مناسبت ۱۰ سالگی پیروزی انقلاب اسلامی ایران امام خمینی یک عفو عمومی اعلام کرد و اکثر زندانیان را عفو داد و آزاد کردند، چون خیلی از زندانیها در حال آزاد شدن بودند، که بسیاری از کارهایش را من انجام میدادم، همهاش به دستور رئیسم، از بعضی از آنها که احتمال داده میشد شیطنت کنند، در دادستانی قسمتی داشتیم به اسم پیگیری، اسم رئیس این قسمت حاج احمد بود، به ام میگفتند حاج احمد پیگیری، یکی از بهترین دوستان من است چون در دادیاری ارتباط تنگاتنگ داشتیم، بعضی از زندانیان سندهای آنها نگه داشته میشد، اسم و شماره حاج احمد در تلفنم است. به بعضی از زندانیها میگفت ماهی یکی دو بار بیا به ما سر بزن فقط ببینیمت. بگذارید من کامل بگم از تولید به مصرف. حاج احمد اینها را میدید و تعدادی سوال مثل ازدواج کردی و اینها میپرسید، نصحیت میکرد و به سلامت. بستگی به شخصاش داشت، بعضیها یک سال دو سال تا سه سال طول میکشید و بعد سندشان آزاد و خدانگهدار.»
دادستان: اگر از کشور خارج شده بود چه میشد؟
دادیار سابق قوه قضائیه با ادبیات تحقیرآمیز درباره تبعیدیهای سیاسی ایران، راجع به ضبط اسناد این دست زندانیانی که موفق به خروج از کشور شده بودند، چنین توضیح داد:
«اگر کسی ۱۰ سال حکم داشت، ۵ سال را گذرانده بود و میگفتند ۵ سال باقی را خارج نشو ما دوستت داریم قربونت بروم، اگر ظرف مدت مقرر که حاج احمد گفته بود نمیآمد، با خانوادهاش تماس میگرفتند ایرج کجاست؟ - من اسم ایرج را میآورم چون ناراحت نمیشود - و اگر میدانستند از کشور خارج شده، آواره شده، پناهنده شده و ضد جمهوری اسلامی فعالیت میکند، صاحب سند را صدا میکردند که شما اینجا تعهد دادی اگر فلانی را تحویل ندهی سند به نفع جمهوری اسلامی ضبط میشد. بعد به دادسرای عمومی فرستاده میشد و صاحب سند میرفت آنجا و میگفت به خدا من مقصر نیستم و این صاحب سند بدبخت التماس میکرد بالاخره سند را آزاد میکردند. هیچ سندی ضبط نشده جز موارد محدودی که سندها به نفع جمهوری اسلامی ایران ضبط شده و از این چند هزار زندانی آواره و پناهنده هیچ سندی به نفع جمهوری اسلامی ضبط نشده است.»
نوری با صدای بلند و حرکات عجیب حرف میزد، رئیس دادگاه در این قسمت به او تذکر داد که آرام باشد و رفتارش را با دادگاه مطاقبت دهد.
دادستان: یکی از روزها گفتی به شخصی که اینجاست مرخصی دادهای اما از تو تشکر نکرده، آیا از او بازجویی شده؟
پیش از این ایرج مصداقی در گفتوگو با زمانه اشاره کرده بود که منظور حمید نوری او بوده است. نوری در جلسه دادگاه تأیید کرد: «منظورم ایرج بود، اجازه بدهید توضیح بدهم.» اما قاضی اجازه توضیح بیشتر را به او نداد.
نوری میگوید مصاحبه اجباری در حسینیه اوین «حالت تفریح» داشت
دادستان: بعدا در مورد چیزی مثل مصاحبه صحبت کردی قبل از آزادی زندانیها [مصاحبه به عنوان شرط آزادی].
نوری: گفتم قاضی و اجرای احکام یک سری شرایط دارند، من پاسدار بودم و هر روز زندانیان را به حسینیه زندان اوین میبردیم، اینتا هر روز مصاحبه میشوند و در پرونده ضبط میشد و وقتی میخواستند آزاد شوند اگر مصاحبه نشده بودند اجرای احکام مینوشت از آنها مصاحبه بگیریم و بعد آزاد میشد.
دادستان: میتوانی درباره مصاحبهها بگویی؟
نوری چنین گفت:
«خیلی از زندانیها میگفتند دیگر با گروهکشان ارتباطی ندارند، دادستانی مینوشت با آنها مصاحبه کنید. ما زندانیها را میبردیم حسینیه که زندانیها را میبردیم آن قسمت بالا و زنها یک طرف و مردها در طرف دیگر. ابتدا خودشان را معرفی میکردند، بعد گروهکشان را میگفتند و شرایط دستگیری و کارهایی که علیه جمهوری اسلامی انجام دادهاند و از مردم ایران عدرخواهی میکردند و از رهبر ایران امام خمینی طلب بخشش میکردند و بعد فرد بعدی.»
دادستان: چه کسی این کار را میکرد؟
نوری: زمانی که من پاسدار بند بودن شخصی این کار را انجام میداد چون راضی نیست اسمش را نمیگویم. گاهی ولی شهید لاجوردی این کار را میکرد.
دادستان: وقتی خودت دادیاری بود چه کسی این کار را میکرد؟
نوری: آن سالها خیلی کمتر انجام میشد.
دادستان: سال ۶۶ و ۶۷ انجام شد؟
نوری: به نظرم مصاحبه جمعی انجام نشده اگر هم شده من یادم نیست.
دادستان: در این مصاحبهها چرا باید بقیه زندانیها باید گوش میدادند؟
نوری: به خدا من مقصر نیستم. خب زندانیها میخواستند جلوی جمع حرف بزنند. برای آنها حالت تفریح هم داشت چون زندانیها از اتاق بیرون میآمدند و در حسینیه همدیگر را میدیدند.
دادستان: آیا از تلویزیون پخش میشد؟
آن سالها نه، ولی سالهای اول پخش میشد.
«یک حمید عباسی دیگر را در گوهردشت دیدم»
دادستان: ایرج مصداقی، حسن گلزاری، مهدی برجسته گرمرودی، مسعود اشرف سمنانی و حسین فارسی گفتهاند که زمستان ۶۷ در گوهردشت مصاحبه داشتند و شما آنجا بودی، جوابی دارید؟
نوری: این داستان را ایرج نوشته کلا این داستانها ساخته و پرداخته. قهرمان داستان ایرج است و بقیه هم کپی کردند، من در هیچ کتابی جز کتاب ایرج ندیدم، ولی در بازجوییهای پلیس و دادگاه یک سری گفتند، ولی ارزشی ندارد چون قبل از دستگیری من همه میدانستند.
دادستان: پس تو همکاری و مشارکتی در گوهردشت نداشتی؟
حمید نوری معروف به حمید عباسی در اینجا مدعی شد که یک حمید عباسی دیگر را در گوهردشت دیده است:
«یک بار که رفتم زندان رجاییشهر مصاحبه انجام میشد، یک شخصی آنجا بود به نام حمید که متوجه شدم اسم مستعارش حمید عباسی است که اسم اصلیش حمید رحمانی یا حمید علیمددی است، من هم آنجا بودم گفت میآیی برویم؟ من را به سالنی برد، پیشاش نشستم ولی دقیقاش یادم نیست، پیش او نشستم، چند نفر مصاحبه کردند و من برگشتم به اتاق خودم و مستقیما دخالتی نداشتم. فقط یک بار که آنجا بودم این مراسم را دیدم.»
دادستان: سالنی که میگویی کجا بود؟
نوری: نه، یک جایی بود فکر میکنم در محوطه جهاد بود، دقیق یادم نیست. چند باری که من رفتم زندان، دفتر ما همان زندان بود، فکر میکنم ۱۰۰ تا ۲۰۰ متر بود که فکر کنم آنجا بود.
دادستان: سال ۶۷ در اوین آیا خودت مسئول مصاحبهها بودی؟
نوری: در مصاحبههای دستهجمعی خیر. یکی از آقایان اینجا گفت مسئول مصاحبه حمید عباسی بوده، رفتم فکر کردم ولی مصاحبه جمعی نبود. روابط عمومی برگزار میکرد اینها را ولی نه در جمع؛ یک مصاحبه میکرد و میرفت.
دادستان: مسعود سمنانی میگوید تو از او مصاحبه کردی.
نوری: جمعی نبوده، ممکن است مصاحبه کرده باشد و دادستان بگوید نماینده من هم باشد و گفته باشد حمید تو هم برو. ولی آن شخص فقط آنجا مینشیند چون نماینده دادستان است، و چون این مصاحبهها زیاد ارزشی نداشت و مهم نبود و به درخواست خود زندانی بود احتمالا من هم رفته باشم، اما یادم نیست.
«نمیدانستم، مطلع نشدم، فقط کارمند بودم»
دادستان: چه کسی دستور جابهجایی زندانیها را بین بندها و زندانها صادر میکرد؟
نوری: بند به بند مسئول بند، ولی زندان به زندان را روسای زندان هماهنگ میکردند و انجام میشد.
دادستان: یعنی دادیار نقشی ندارد؟
نوری: اصلا، البته اینها نظر شخصی من است.
دادستان: ۱۰ سال در سیستم قضایی کار کردی باید بدانی.
نوری: بایدی ندارد شما نمیتوانی تحمیل کنی، احتمال دارد اطلاع داشته باشم یا نداشته باشم، ولی در داخل دادیاری زندان همه چیز را میدانستم.
دادستان: خیلیها اینجا گفتند زندان قزلحصار را خالی کردند و به گوهردشت و اوین فرستادند، اطلاع دارید؟
نوری: در حدی که شما اطلاع داری میدانم.
دادستان: اشرف سمنانی و مجید صاحب جمع اتابکی گفتند زندانیها در سال ۶۶ اعتصاب کردند و به گوهردشت منتقل شدند، حسین فارسی هم گفته از اوین به گوهردشت منتقل شده، اطلاعی داری؟
نوری: من هم به اندازه شما میدانم. کمی بیشتر چون مطالعه داشتم. ۲۰ بهمن ۶۵ در این بازجوییهایی که خواندم و در جلسات دادگاه شنیدم و در کتاب حسین فارسی این داستان هست.
دادستان: تو کار میکردی یعنی اطلاع نداری؟
نوری: شما نمیتوانی به من اتهام بزنی و مقام بدهی.
دادستان: من همین را میپرسم وقتی دادیار زندان اوین بودی متوجه نشدی ۲۰۰ زندانی را گوهردشت بردند؟
نوری: من دادیار نبودم، کارمند بودم در دادیاری.
دادستان: وقتی بالاخره کارمند بودی یعنی اطلاع نمیدهند؟
نوری: پس صحبت شما تصحیح شد، من از دادیار شدم کارمند زندان. نه اطلاع نداشتم. ممکن است گاهی مطلع میشدیم، ولی این مورد را مطلع نشدم.
دادستان: حسین فارسی تعریف کرده وقتی به گوهردشت آمده تو اولین نفری بودی که دیده، همان موقع که لباسهایشان را در میآوردند و کتک میخورند.
نوری: حسین فارسی دروغ میگوید. او کتاب نوشته به اسم یک کهکشان ستاره و همین داستان را آورده ولی اسم من نیست، اینها بعد از من بازداشت من ساخته شده.
دادیار سابق قوه قضائیه بار دیگر گفت از اینکه عکس او پخش شده و درباره «دماغ عقابی» او حرف زده اند، ناراحت است. دادستان حرف او را قطع کرد و تأکید کرد: «اتابکی هم همین را گفته و تو را دیده.»
نوری استدلال همیشگیاش مبنی بر «دروغگویی» شاکیان و شاهدان را تکرار کرد:
«دروغ میگوید، اگر قبل از دستگیری من کسی این داستان را گفته باشد من همه اتهامات را میپذیرم. داستان هست اینها، وقتی من زندان باشم و همه جلسه بگذارند و با هم هماهنگی کنند و عکس من پخش شود و ایرج هر هفته چند ساعت در میهنتیوی علیه عباسی سخنرانی کند…»
دادستان حرف نوری را قطع کرد اما رئیس دادگاه پس از گلایه حمید نوری اجازه داد متهم حرفهایش را بگوید.
نوری چنین حرفش را ادامه داد: «آقای مهدی اصلانی، بعد از بازجوییهایش در پلیس همه چیز را در میهن تیوی ...»
قاضی مداخله کرد و گفت دادستان نام افراد را میبرد و بر اساس آن درباره افراد حرف بزند.
نقشه گوهردشت و تناقض پاسخهای نوری با سخنانش در بازجویی پلیس
دادستان در ادامه تصویر ماهوارهای زندان گوهردشت را نشان داد و از حمید نوری پرسید دفتر شما کجا بوده؟
نوری: منتظر این عکس بودم. این چیزهایی که ساختهاند دروغ است. دقیقا اتاق دادیاری این گوشت بود (نوری با دست ساختمان ۱۴ را نشان داد)، آقای قاضی دفتر دادیاری زندان اینجا بود و کل قسمتهای اداری زندان رجاییشهر (گوهردشت) در این ساختمان بود.
متهم با اجازه قاضی خواست از جایش بلند شد تا نقشه را با دست نشان دادگاه بدهد. ابتدا این اجازه را نگرفت اما سپس قاضی با درخواست او موافقت کرد.
هنگامی که نوری ایستاد تا روی نقشه برخی مکانها را نشان بدهد دو پلیس در سمت چپ و راست او ایستادند.
نوری: اینجا یک در ورودی داشت به محض اینکه وارد میشدی اینجا در رئیس زندان بود، چند اتاق دیگر هم بود. یک در دیگر هم بود که چند باری که من رفتم درش بسته بود، ولی من شش هفت سال پیش دوباره رفتم زندان رجاییشهر دیدم درش باز است.
دادستان: در بندهای این زندان بودی؟
نوری: نه.
دادستان: این مصاحبهای که گفتی نزدیک بند جهاد رفتی کجا بود؟
نوری گفت دقیقا یادش نیست و روی نقشه سعی میکند برخی مکانها را نشان دهد.
دادستان: منظورت این است در هیچ بندی در گوهردشت نبودی؟
نوری: بله، زندان رجاییشهر.
دادستان: در بازجویی شماره ۱۸ به تاریخ ۱۳ ماه مه در صفحه ۳۷۶ حرفهای شما متناقض است، آنجا گفتی چندین بار زندان گوهردشت بودی و رفت و آمد داشتی و گفتی سعی میکردی مشکلات زندانیان را به دستور رئیسات در زندان اوین حل کنی و در بندهای مختلفی بودی.
نوری: اگر من چنین چیزی گفته بودم همه چیز را میپذیرم، صدای من ضبطشده هست بروید بشنوید. اگر من چنین صحبتی کرده باشم همینجا همه اتهامات را میپذیرم.
رئیس دادگاه پرسید: «یعنی چیزی که اینجا نوشته اشتباه است؟»
نوری در پاسخ گفت که «من بیاحترامیبه مترجمها نمیکنم.»
دادستان به پرسشها ادامه داد: «آیا در مغازه زندان گوهردشت بودید؟»
نوری: مغازه نبود، من چند بار که رجاییشهر رفتم، یک بار در شب که زمستان هم بود ماشینام خراب شده بود، یک مغازهای بود در جایی که ماشینها پارک کرده بودند و من خرید کردم.
دادستان: در سالن ورزش بودی؟
نوری: سالنی آنجا بود که مراسمی گرفته بودند، دقیق نمیدانم کجا بود و منم آن روز آنجا بودم، دیدم یک سری بچهها میروند و من را زیاد تحویل نمیگرفتند.
حمید نوری توضیح داد این سالن بیرون از زندان بوده و با خودرو آنجا رفتهاند.
دادستان: شما سال ۱۳۷۰ از کار استعفا دادی و امرار معاش خانواده با شما بود، درست است؟ یعنی حقوق دادیاری کافی نبود؟
نوری: کافی بود، اما برای اینکه خرجهای اضافی کنم و خانواده مادرم را تحت پوشش قرار بدهم کافی نبود. برای خانواده خودم، همسرم و دو تا فرزندم کافی بود. ولی من سه خواهر دارم، هزینه دانشگاه و ازدواج آنها را من تقدیمشان کردم. با حقوق اداره نمیتوانستم این کار بکنم.
دادستان: فقط در این دهه ۶۰ فکر کردید از لحاظ اقتصادی تحت فشاری هستی یا بعدا هم بوده؟
با پاسخ حمید نوری به این سوال نوبت صبح جلسه سوم دفاعیات او به پایان رسید:
«دهه ۶۰ نه، همین سالهای آخر بود، چون نمیخواستم دست جلوی کسی دراز کنند از بس که دوستشان داشتم. ازدواج سنگینشان را من تامین کردم، حتی جهیزیه آنها را.»
پس از پایان نوبت صبح، مهرداد درویشپور، جامعهشناس نسبت به ادبیات حمید نوری در دفاعیاتش در گفتوگو با «زمانه» واکنش نشان داد. او برخورد حمید نوری را «تیاتر و نمایش» خواند و تحقیر عدالت و دادخواهی. و دلیل آن را پشت گرمی حمید نوری به حکومت اقتدارگرای جمهوری اسلامی دانست.
این گفتوگو را در ادامه ببینید:
آغاز نوبت بعدازظهر: «سه حمید عباسی و یک حمید نوری دیگر را میشناختم»
دادگاه حمید نوری پس از صرف ناهار از سر گرفته شد و دادستان بازپرسی از متهم را از سر گرفت. او از نوری پرسید:
«آیا کس دیگری هم وجود داشت که در آن بندها کار بکند -چه در اوین و چه در گوهردشت- که نامش حمید عباسی باشد؟»
حمید نوری: باز هم به نام خدا سخنم را آغاز میکنم. در اوین هم عباسی بود و هم نوری. در رجاییشهر یادم نیست. یک نفر بود که نامش حمید بود؛ هم او که با هم رفتیم برای مصاحبه. من چند بار بیشتر آنجا نبودم و نمیتوانم خیلی از آنجا صحبت کنم. حالا میخواهید اول اوین را توضیح بدهم یا ....
دادستان: آیا نام واقعی شان عباسی بود یا اسم مستعارشان؟
نوری: من نمیدانم که نام واقعی آنها عباسی بود یا نه، اما چند نفر با این نام آنجا بودند. من چون در بخش مالی کار میکردم میدانم که یک فرد داشتیم به نام حمید نوری، دقیقا حمید نوری که این نام واقعیاش بود اما در مورد حمید عباسی، چند نفر را میشناسم. سه تا را فقط من یادم است.
دادستان: او که نامش حمید نوری بود کجا کار میکرد؟
نوری: نمیتوانم بگویم. شاید راضی نباشد ....
او در ادامه و در پاسخ به سوالات دادستان درباره آن حمید نوری دیگر گفت که اطلاعات مربوط به او را نمیگوید چون ممکن است راضی نباشد اما:
«اگر تلفنم را بدهید تا شماره او را دربیاورم و تماس بگیرم، میتوانم بپرسم که آیا میتوانم اطلاعاتش را بدهم یا نه ....»
دادیار سابق قوه قضائیه در ادامه گفت حمید نوریای که در زندان اوین بوده در ذهنش مانده اما حمید عباسی(ها) نه. دادستان از او پرسید که آیا اسم واقعی آنها را میداند؟
متهم پاسخ داد که نام واقعی آنان را نمیداند. دادستان پرسید که مگر او در بخش مالی کار نمیکرده و حقوق افراد را بر اساس نام واقعیشان نمیدادهاند؟ نوری گفت که تنها یک سال در بخش مالی کار کرده است.
حمید نوری معروف به حمید عباسی در ادامه به انکار نامها پرداخت و گفت که اطلاعاتی درباره نامها ندارد و اگر هم داشته باشد نمیتواند بدهد چون ممکن است آن افراد راضی نباشند.
نوری گفت که یک نوبت با «شهید محمد محمدکرمانشاهان» که در زندان رجاییشهر کار میکرده به این زندان رفته است و درباره او گفت که در این زندان (زندان گوهردشت) به «ممد کرمانشاهی» معروف بوده است ...
دادستان در ادامه درباره افرادی با نام مشابه حمید نوری که در دادیاری زندان اوین یا گوهردشت (رجاییشهر) کار میکردهاند سوال کرد و او پاسخ داد: «در دادیاری یا در زندان؟»
نوری در ادامه به توضیح دوباره درباره دادیاری پرداخت و این بار علاوه بر دادیاری زندان به معرفی شعب دادیاری پرداخت.
متهم در ادامه و در پاسخ به سوالات بعدی دادستان به افراد (کارکنان زندان) با نام عباسی اشاره کرد و او سپس و به دنبال ظاهر شدن یک عکس بر روی پردههای نمایشِ دادگاه گفت که همین فرد نامش حمید رحمانی است و حمید رحمانی را در عکس به نمایش درآمده در دادگاه نشان داد.
او نام چند نفر دیگر از حاضران در عکس را نیز برد و گفت یک نفر در کنار حمید رحمانی (یا حمید علیمددی) با نام مهدی اسحاقی است.
دادستان: منوچهر اسحاقی نیست؟
حمید نوری: نمیدانم، شاید.
او در ادامه گفت: «تا جایی که یادم است مهدی اسحاقی است اما شاید هم منوچهر باشد ….»
نوری معروف به عباسی سپس درباره حمید رحمانی (علیمددی یا عباسی) توضیحاتی داد و گفت که این فرد پیش از آمدنش به سوئد درگذشته و در آگهی فوتش محل مراسم ختم، مسجد جامع رجاییشهر نوشته شده بوده و او از اینجا فهمیده که این فرد خودش هم اهل رجاییشهر بوده.
او در ادامه درباره عکس به نمایش درآمده گفت که این عکس مربوط به مسابقات فوتبال زندانها بوده و سپس ماجرای مسابقات را گفت و گفت که بهترین دوستش در زندان اوین، حمید کریمی، به او گفته که تیم فوتبالی را از زندان اوین به رجاییشهر ببرد و او پذیرفته و با مینیبوس تیم را به زندان رجاییشهر برده. او گفت: «نمیدانم که این عکس مربوط آن مسابقات است یا نه ….»
دادستان: وقتی که شما با تیم فوتبال رفتید، آیا حمید رحمانی هم با شما بود؟
نوری: من که گفتم با ما نبود. یا اگر بود من یادم نیست. شاید او در این زندان که ما رفتیم بود. رحمانی آن زمان در زندان اوین کار نمیکرد …
با نمایش عکس بعدی، حمید نوری فردی به نام حمید کریمی را در عکس نشان داد. او کریمی را مسئول ورزش زندان معرفی کرد و گفت مدتی هم رئیس بند بوده. نوری گفت:
«درباره او همه چیز را میگویم چون میدانم ناراحت نمیشود. ما به هم خیلی علاقهمندیم ….»
بعد از این سوال و جواب، دادستان یک پیامک از تلفن نوری را به او نشان داد که آگهی ختم همسر حمید رحمانی است. نوری در این مورد گفت: «همسر او یک سال قبل از خودش مرد. اول زنش مرد، بعد خودش مرد ….»
دادستان: چرا کسی که شما چند بار بیشتر او را ندیدهاید، شما را به مراسم ختم همسرش دعوت میکند؟
حمید نوری: چون شما فرهنگ ایران را نمیشناسید …
او قصد داشت توضیح بیشتر بدهد اما دادستان گفت که جوابش را گرفته. نوری اما تأکید کرد که باید جواب بدهد. رئیس دادگاه به او اجازه داد.
متهم به مشارکت در کشتار زندانیان سیاسی چنین توضیح داد:
«وقتی ما با همکاران یک جا جمع میشدیم، شمارههای همدیگر را میگرفتیم و بعد وقتی ماجرایی بود، رگباری به همه پیغام میدادیم و همه را خبر میکردیم.»
متهم به شکنجه: «آزارم به یک گربه هم نمیرسید»
دادستان در ادامه درباره کارت شناسایی حمید نوری از او سوال کرد. او گفت کارت شناسایی کوچکی داشته که «داخلی زندان اوین» بوده. سپس درباره این کارت توضیح داد و در پاسخ به دادستان گفت که روی کارت، اینکه کسی از «خانواده شهدا»ست درج نمیشد.
او در ادامه به تأکید و تکرار حضور در زندان گوهردشت (رجاییشهر) را رد کرد و گفت که آزارش به یک گربه هم نمیرسد.
متهم بار دیگر همه شاهدان را دروغگو خواند و گفت این داستان را ایرج مصداقی راه انداخته اما سیامک نادری در شهادت خود داستانِ او را «به هوا فرستاد».
ایرج مصداقی و سیامک نادری در سالن دادگاه حضور داشتند. نوری به طور مستقیم آنان را مخاطب قرار داد و درباره دیگر شاکیان و شاهدان هم گفتند که آنان دروغگوهای بزرگی هستند.
دادستان در ادامه به موارد متعدد شهادتهای شاکیان پرداخت که در آنها نوری متهم به اعمال خشونت شده است.
نوری همه این موارد را رد کرد و گفت که آنان دروغ میگویند: «همهشان دروغ میگویند. شما که خودتان در دادگاه همه را دیدید. هر کس برای خودش یک داستان تعریف میکند. وقتی که رئیس بزرگشان بزرگترین دروغگوی این پرونده است، شما از بقیهشان چه توقعی دارید؟»
دادگاه در این لحظه به استراحت وارد شد. کمی پیش از آن حمید نوری نام سیامک نادری را در دفاعیاتاش آورد. «زمانه» با سیامک نادری در این باره گفتوگو کرد. نادری زندانی سیاسی سابق و از جانبهدربردگان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ است و در روند شهادتش گفته بود چندین بار در دوران اسارت در گوهردشت، حمید نوری را ملاقات کرده و نوری او را شکنجه کرده است.
واکنش سیامک نادری را ببینید:
ماجرای چهار ماه مرخصی باحقوق متهم به خاطر به دنیاآمدن فرزند
با پایان زمان تنفس، جلسه رسیدگی به اتهامات نوری از سر گرفته شد. در آغاز این بخش، یکی از وکیلان حمید نوری از دادستان خواست تا پیامک نمایش داده شده از تلفن نوری درباره حمید رحمانی بار دیگر نمایش داده شود. این تصویر نمایش داده شد و درباره نام نوشته شده به فارسی و ترجمه آن سوال شد. مترجم در این مورد توضیح داد و گفت نام در متن ترجمه شده، غلط ثبت شده است.
پس از این، دادستان (یکی دیگر از دادستانها) بازجویی را از سر گرفت و درباره بازه زمانی مرداد و شهریور ۶۷ سوالاتش را آغاز کرد. او درباره تاریخ تولد دختر نوری از او سوال کرد.
نوری گفت که دخترش هفتم مرداد ۶۷ به دنیا آمده. او در ادامه گفت:
«من هم برای تولد پسرم و هم تولد دخترم مرخصی گرفتم. یادم نیست چقدر در مرخصی بودم اما حداکثرش چهار ماه است. من دو ماه قبل از به دنیا آمدن دخترم و دو ماه بعدش در مرخصی بودم. البته اینکه من میگویم حداکثرش است. یعنی این نهایت آن است اما من یادم نیست که همه آن را استفاده کردم یا مثلا یک ماه قبلش و یک ماه بعدش را.»
او در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت: «این مرخصی در ایران بایدی و اجباری نیست. من قبلا هم گفتم که ایران یک جاییست که با همه دنیا فرق میکند. من وقتی -عذر میخواهم- خانمم شکمش کمی بزرگ شد و پسرم هم کوچک بود، از رئیسم حاج آقا حداد که خدا رحمتش کند، مرخصی خواستم و او گفت که درخواستت را بنویس ….»
متهم مشغول توضیح درباره مرخصی و برگه کارگزینی و جزییات شد اما دادستان خطاب به او گفت: «این جزییات را به خاطر دارید اما در حالی که فقط دو بچه دارید یادتان نیست چه مدت مرخصی بودید؟»
حمید نوری: واقعا یادم نیست. نمیخواهم غیردقیق بگویم.
دادستان: اما در بازجویی گفتهاید همه چهار ماه ….
نوری: من دقیق نگفتم. همیشه غیرقطعی بوده. گفتم حداکثر چهار ماه. این را از آنجا یادم است که حاجی [حداد] همیشه با تا چهار ماه موافقت میکرد. من حتی وقتی میخواستم بروم جبهه هم با همین سه تا چهار ماه موافقت میکرد.
نوری در ادامه به ماجرای تولد پسرش پرداخت و گفت که اتفاقا برای پسرش هم به همین ترتیب مرخصی گرفته است. او مشغول ارائه جزییات تولد پسرش شد اما دادستان صحبتش را قطع کرد و از او پرسید که آیا این مرخصی با حقوق بوده است؟
نوری: بله، هر کس در ایران بیشتر از یک ماه -بدون در نظر گرفتن تعطیلات- مرخصی دارد.
نوری بار دیگر قصدِ دادنِ توضیح مفصل داشت اما دادستان مانع او شد و درباره قوانین مرخصی در ایران و اینکه مورد مرخصی چگونه بوده، از او سوال کرد. پس از پاسخ نوری، دادستان گفت این میزان از مرخصی به نظرش و از زاویه دیدش بسیار مدت زیادی است: «آیا همسر شما از نظر پزشکی مشکل خاصی داشت؟»
نوری بار دیگر این پاسخ را داد که «مشکل شما این است که با فرهنگ ما در ایران آشنا نیستید».
داستان نیز دوباره سخنان او را قطع کرد و گفت نمیتواند فرصت بدهد تا نوری چنین توضیحاتی بدهد. دادستان گفت که ماجرا از زاویه دید او اینگونه است و باز سوالش را تکرار کرد.
نوری چنین توضیح داد:
«نه! همسرم خیلی هم سرحال و قبراق بود اما تنها بود. من هم دوست داشتم خانه باشم چون همسر و پسرم مجید را خیلی دوست داشتم. بهانهای هم بود تا مرخصیهای ماندهام را هم بگیرم ….»
دادستان پرسش درباره این موضوع را ادامه داد و نوری در پاسخ به سوالات گفت دادیاری در دهه ۶۰ امتیازات زیادی برای داشتن فرزند قائل بوده، حقوق خوبی داشته و حتی یکی از همکاران او به همین دلیل با همسرش پنج فرزند به دنیا آوردهاند.
دادستان در ادامه بازپرسی پرسید آیا او پس از تولد دخترش مدتی در خانه مادر همسرش زندگی کرده؟
حمید نوری: نه! زندگی نه! این اشتباه ترجمه شده. ما در ایران یک رسمی داریم با عنوان “حمام زایمان”. ما تا حمام زایمان دخترم آنجا بودیم یعنی برای حدود ۱۰ روز.
دادیار سابق در ادامه به خانم عصمت طالبی (یکی از شاکیان) که در دادگاه حاضر بود اشاره کرد و گفت که ایشان آنجا بوده و زندگی کرده و همه اینها را خوب میداند.
این موضوع مورد اعتراض واقع شد و رئیس دادگاه گفت که متهم نباید چنین رفتاری داشته باشد و کسی را به عنوان مرجع صحبتهایش بیاورد.
دادستان سپس درباره اعدامشدگان پرسید:
«اگر صحبتهای شما را درست فهمیده باشیم، شما بحثتان این است که اصلا شخصی به دلیل نظرات سیاسیاش اعدام در مقطع مرداد تا شهریور ۶۷ در زندان گوهردشت (اوین) نشده اند … آیا منظور شما را درست فهمیده ایم؟»
نوری چنین پاسخ داد:
«برای شما دقیق ترجمه نمیشود. دو بحث است. یکی داستانی که ساخته شده؛ و بحث دوم اینکه آیا اعدامی کلاً در اوین یا رجاییشهر صورت میگرفته که بحث مجزایی است. اینکه اعدام در آن تاریخ در زندان اوین یا رجاییشهر (گوهردشت) صورت گرفته باشد امکان دارد، اما این نظر شخصی من است. میگویم احتمال دارد. اما این داستانی که ساخته شده، به نام کشتار ۶۷ یا قتل عام زندانیان سیاسی یا اعدامهای سال ۶۷ در زندانهای ایران، این را یقین دارم که دروغ و ساختگی است. وقتی در مورد من این همه دروغ گفته شده من هم به نتیجه رسیدم که کل داستان ساختگی و دروغ است.»
اینجا بود که رئیس دادگاه به دلیل شنیده شدن صدای محوی در سالن ۳۷، اعلام تنفس کرد اما پیش از شروع تنفس، از همه طرفین دعوا (دادستانها و وکیلان) خواست تا نزد او بروند.
متهم به دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی: «این کشتار اساساً یک نمایشنامه است»
دادگاه پس از حدود ۱۰ دقیقه تنفس از سر گرفته شد. توماس ساندر، رئیس دادگاه گفت که به پلیس برای پیدا کردن منشا صدا خبر داده شد و موضوع پیگیری شد. او سپس از دادستانها خواست تا بازپرسی را از سر بگیرند.
دادستان در ادامه سوالاتش از نوری پرسید: «شما خودتان گفتید احتمالِ وقوع اعدامهایی وجود دارد. در این مورد چه صحبتی دارید؟»
حمید نوری: من اعدامها نمیگویم. میگویم اعدام. در دهه ۶۰ حتما بوده و در زندان اوین هم چون تلویزیون نشان میداد، جنایت را نشان میداد، افراد دستگیر شده را نشان میداد، و محاکمات را هم نشان میداد. بعد هم اعدام به طور طبیعی و مثل همه جای دنیا در زندان اتفاق میافتد نه در فروشگاه و ….
حمید نوری معروف به عباسی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت که ماجرای اعدامها را دروغ میداند. او گفت که در این دو سال که در زندان بوده در این مورد مطالعات زیادی داشته و اضافه کرد رازی دارد که میخواهد آن را بازگو کند.
دادستان در پاسخ گفت که نیازی به بازگو کردن این راز نیست.
نوری چنین ادامه داد:
«من از مرخصی که برگشتم یک چیزهایی شنیدم اما هیچ خبری نبود. این ماجرا اساسا یک نمایشنامه است که البته یک ایرادهایی دارد و حالا میخواهند تکمیلش کنند.»
او گفت هرچه شاکیان بیان کردهاند دروغ است و خواست تا یک نمونه را به عنوان مثال بیاورد اما دادستان خطاب به او گفت که میتواند این کار را وقتی انجام دهد که وکیلان مشاور خودِ نوری از او سوال میپرسند.
دادستان سپس به بخشی از اظهارات نوری پرداخت که در آن گفته بود کسانی که از ایران خارج شده و به مجاهدین پیوستند، بعدا در جریان عملیات آنها دستگیر و زندانی شدند. دادستان گفت:
«با وجود این اظهارات شما حالا میگویید از اینکه کسی زندانی بوده باشد خبر ندارید …»
نوری پاسخ داد: «مشکل این است که شما حرف من را قطع میکنید. باید به من اجازه بدهید توضیح بدهم ….»
دادستان در نهایت از نوری خواست تا به شکل کوتاه توضیح دهد. حمید نوری گفت:
«در جریان عملیات فروغ جاویدان، هفت هزار نفر به ایران حمله کردند. در عملیات مرصاد، عده زیادی از آنان کشته شدند، عدهای زخمی و اسیر شدند و به ایران آورده شدند، عدهای هم فرار کردند و برگشتند عراق. سازمان ضربه سختی خورد. برای اینکه این موضوع را رفع و رجوع کند -چون جواب خانوادهها را نمیتوانستند بدهند و …- نشستند بررسی کردند و این توپ را انداختند در زمین جمهوری اسلامی. این چیزی که من میگویم بر اساس نظرات پروفسور روزبه پارسی است.»
دادستان سخنان او را قطع کرد و از او درباره شمار افراد کشتهشده (به زعم حمید نوری) سوال کرد و او گفت: «بر اساس نظر روزبه پارسی، فکر میکند که شاید ۲۰۰ نفر زنده مانده باشند اما اوبر برینک، استاد دانشگاه اوپسالا معتقد است که کلا متلاشی شدند.»
دادستان و حمید نوری بر سر نام و زمان عملیات مورد نظر دچار اختلاف شدند و نوری مدعی شد که دادستان عملیات دیگری را با عملیات فروغ جاویدان اشتباه گرفته است. در نهایتِ این گفتوگو، دادستان اعلام کرد که موضوع را تمام میکند و ادامه بازپرسی را به جلسه بعد موکول کرد.
به این ترتیب سومین روز دفاع حمید نوری در جریان رسیدگی به اتهاماتش به پایان رسید.
جلسه بعدی دوشنبه هفته آینده برگزار خواهد شد و حمید نوری به دفاعیاتاش ادامه خواهد داد.
نظرها
نظری وجود ندارد.