پنجمین جلسه دفاعیات نوری: انکار گورستان خاوران و روایتی تازه از حضور در کردستان
روز چهارشنبه یکم دسامبر / ۱۰ آذر پنجمین جلسه دفاعیات حمید نوری، دادیار سابق سیستم قضایی در سالن ۳۷ دادگاه سوئد برگزار شد. در این جلسه حمید نوری فایل صدای اظهارات آیتالله منتظری درباره اعدامهای سال ۶۷ را جعلی خواند، گورستان خاوران را انکار کرد، روایتی جدیدی از حضورش در کردستان به عنوان سرباز ارائه داد و همانند جلسات پیشین بسیاری از حرفهای قبل را تکرار کرد.
دادگاه حمید نوری در چهلوهفتمین روز خود (بدون در نظر گرفتن جلسات فوقالعاده یا برگزار نشده) از حدود ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه اول دسامبر / ۱۰ آذر در سالن ۳۷ دادگاه بدوی استکهلم از سر گرفته شد. پیش از این قرار بود که در این جلسه منوچهر اسحاقی بهعنوان شاهد شهادت دهد اما رئیس دادگاه در جلسات قبلی اعلام کرد که این شاهد در روز دیگری شهادت خواهد داد و دادگاه امروز هم به بازپرسی از شخص حمید نوری به عنوان متهم ادامه میدهد.
همچنین در زمان برگزاری دادگاه، پوشش زنده زمانه در رشته توئیت زیر در دسترس بود:
دادستان در جلسه امروز از حمید نوری درباره نامه آیتالله حسینعلی منتظری به روحالله خمینی سوال کرد که نوری گفت این نامه و مکاتبات ادعایی را قبول ندارد.
حمید نوری در ادامه گفت:
«مگر اینکه خود منتظری را اینجا به عنوان شاهد بخواهید و من بتوانم از او سوال کنم…»
دادستان: «منتظری در این نامه مینویسد کسانی که مجازاتهای سبکی گرفته بودند، بدون اطلاع، اخطار و ناگهانی اعدام شدهاند. با توجه به تسلط شما به قوانین ایران، آیا چنین چیزی ممکن بوده تا کسی را که مشغول گذراندن حکماش بوده بدون اخطار اعدام کنند؟»
حمید نوری در پاسخ به دادستان گفت:
«لطفا حرف در دهان من نگذارید و از طرف من حرف نزنید… من گفتم اطلاعات کلی و عمومی دارم. حالا اجازه بدهید توضیح بدهم. منتظری از قطار انقلاب پیاده شده بود و حرفش برای مردم هیچ مقبولیتی ندارد. اما جواب سوال شما منفی است. نه! اما یک ولی دارد. اگر در زندان فرد جرم جدیدی مرتکب شود، دوباره محاکمه میشود و حکم جدید میگیرد.»
حمید نوری در ادامه جرایم مواد مخدر را مثال زد و اینکه اگر در زندان از فردی که به چنین جرمی محکوم شده، باز مواد کشف شود، دوباره محاکمه میشود و حتی ممکن است اعدام شود. او از قتل در زندان هم به عنوان مثالی دیگر یاد کرد و در آخر هم خطاب به دادستان گفت: «خیلی جواب خوبی دادم.»
حمید نوری در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان درباره نامه دیگری از حسینعلی منتظری گفت: «منتظری از ششم فروردین سال ۱۳۶۸ برای مردم ایران مرد و حرف او دیگر هیچ ارزشی برای مردم ندارد.»
حمید نوری در ادامه به کتاب خاطرات آیتالله منتظری ارجاع داد و یک روایت را بار دیگر تکرار کرد: «اینکه سازمان مجاهدین خلق و افرادی دیگر میگویند "هیأت خودساخته منتظری" روز اول محرم (۲۴ مرداد) نزد آیتالله منتظری بودهاند اما او در کتابش نوشته که این هیأت روز ۲۵ مرداد هم پیش او بوده است.»
حمید نوری در ادامه و پس از اینکه دادستان خطاب به او گفت که این تعبیر اوست، با اجازه قاضی، به خود کتاب و موارد مطرح شده در آن پرداخت و آنچه را مورد نظرش بود را توضیح داد. حمید نوری در ادامه فایل صوتی منتشر شده از آیتالله منتظری دروغ خواند و گفت او بیست سال با منتظری زندگی کرده، صدایش را میشناسد و صدای آیتالله منتظری را به یک قوطی تشبیه کرد که در آن سنگریزه ریختهاند و تکان دادهاند:
«من قبل از اینکه به کشور خوب شما به عنوان مهمان بیایم، یکی از دوستانم در دفترم برایم بخشی از آن را گذاشت که هیچ چیز از آن نفهمیدم.»
حمید نوری در ادامه و در پاسخ به دادستان که به بخشی از این فایل صوتی ارجاع داد، گفت:
«من با یک سوال جواب شما را میدهم. آیا شما صدای منتظری را میشناسید؟ شما صدای او را بهتر میشناسید یا من؟ قاعدتا من. من ۲۰ سال با آقای منتظری زندگی کردم. حتی یک بار پیش او رفتم. ما نشستیم و او صحبت کرد اما من هیچ چیزی از حرفهای او نفهمیدم. کلا نمیشد فهمید او چه میگوید. مردم هم نمیفهمیدند و برای همین اسم بدی روی منتظری گذاشته بودند که البته من هیچوقت آن را نگفتم… در مجموع همانطور که گفتم حرف زدنِ او مثل تکان دادن سنگریزه در قوطی بود…»
دادستان در ادامه از حمید نوری پرسید که اگر در زمان جنگ یک سرباز ساده بوده، چگونه برای گرفتن کمک به دیدار آیتالله منتظری رفته بوده؟
حمید نوری در پاسخ گفت:
«سوال خوبی است. من آن زمان که سرباز بودم به جهاد سازندگی رفتم و ستاد حمایت از جبه و جنگ مریوان را تشکیل دادیم. من اولین سربازی بودم که رفتم به جهاد سازندگی و بعد از آن سربازان دیگری هم آمدند و من مسئول این ستاد شدم. من کارت شناساییاش را هم دارم. یک کارت قرمز رنگ است، در خانهمان است، مربوط به سال ۶۰.»
دادستان در ادامه درباره یک مصاحبه آیتالله منتظری سوال کرد که در آن درباره اعدامهای سال ۶۷ و هیأت مرگ صحبت شده است. حمید نوری در پاسخ گفت: «مصاحبه یک ضد انقلاب با یک ضد انقلاب دیگر ارزشی ندارد. یک دروغگو و ضد انقلاب با یک ضد انقلاب و ضد امام خمینی دیگر، یعنی منتظری مصاحبه کرده است.»
حمید نوری گفت که اطلاعات ارائه شده از سوی منتظری در این مصاحبه با آنچه در کتابش آورده متفاوت است و به همین دلیل هم روشن میشود که او دروغگوست و نمیتوان به گفتههایش اعتماد کرد.
حمید نوری در ادامه گفت:
«این مصاحبه را نیما سروستانی اکبرآبادی انجام داده که ضد انقلاب است. این نیما سروستانی اکبرآبادی با ایرج مصداقی یک فیلم علیه من ساختهاند که حمید_نوری را برای دختر و مشروب به سوئد آوردیم و دستگیر شد...»
دادستان از حمید نوری خواست تا به موضوع اصلی برگردد، اما نوری خواست تا ادامه بدهد و به گفته خودش به اصل حرفش برسد. او گفت که نیما سروستانی در دادگاه هیرش صادق ایوبی معروف به آرین شهادت داده و گفته که حمید نوری آمده بوده تا دختر او را بدزدد و با مادرش به ایران ببرد. دادستان از حمید نوری خواست تا اگر لازم میبیند، بعدا به این موضوع بپردازد.
دادستان سپس درباره نماز جمعه به امامت موسوی اردبیلی پرداخت و در مورد آن از نوری سوال کرد.
حمید نوری در پاسخ گفت: «در این نماز جمعه مردم خواستار برخورد شدید با اعضای مسلح سازمان “ام” [مجاهدین خلق] شدند و اینطور نبود که آیتالله موسوی اردبیلی (ره) اعلام کند که اعضای گروه "ام" را اعدام کنند، بهخصوص آنها که در زندان بودند.»
دادستان در ادامه درباره گزارش جفری رابرتسون از حمید نوری سوال کرد و نوری گفت:
«من با یک ضربالمثل جواب شما را میدهم. کسی را به کشوری راه نمیدادند، او سراغ خانه پادشاه را میگرفت. من گفتم که اصل اعدامها دروغ است و منتظری دروغ میگوید، شما میگویید گزارش جفری رابرتسون؟! من گزارش و نظر او را هم قبول ندارم. اینها همه دروغ میگویند. شما به من گوش بدهید.»
حمید نوری سپس درباره گزارش رابرتسون گفت: «تمام شاکیان نام دو نفر را آوردهاند: آقای لشکری و آقای ناصریان. در دو هزار صفحه گزارش، او اسمی از حمید عباسی نیاورده است.»
دادستان سپس از متهم پرسید: «نظر خودت چیست که شرط بگذارند و مردم را مجبور کنند تا نظرات و عقاید شخصیشان را درباره دین بگویند؟ آیا این طبق قانون ایران است؟»
حمید نوری بار دیگر گفت این دروغی است که به مردم ایران و مسلمانان نسبت دادهاند: «در قرآن هم آمده هیچ کس حق ندارد از عقاید شخصی مردم بپرسد. اگر رئیس اجازه میدهد آیه را بخوانم.»
رئیس دادگاه گفت کسی عربی نمیفهمد و لازم نیست بگویید. حمید نوری خواهان بازگویی ترجمه آیه شد. رئیس از دادستان خواست تا سوال را دوباره بپرسد. در نهایت به حمید نوری اجازه داده شد که ترجمه آیه «لا اکراه فی الدین» را بخواند.
دادستان پرسشهایش را با اشاره به مقالهای در یک روزنامه ایران چنین ادامه داد: «ما پیش از این نشان دادیم که ۱۰ شهریور موج دوم اعدامها آغاز شد. اردبیلی طبق این مقاله دوباره دادگاههای عالی کشور و دادستانهای کشور را به برخورد خیلی شدید به مخالفان [محاربان] و مرتدان دعوت میکند».
حمید نوری گفت:
«شما به معنای این کلمهها دقت نکردهاید. لطفا روزنامه را به من بدهید تا توضیح بدهم. در این حدی را که شما گفتید، من قبول میکنم. درست گفته. با محاربین باید شدیداً برخورد شود. هنوز هم همین طور است. ایران شدیداً با محاربین برخورد میکند. حکماش هم اعدام است.»
دادستان: «محارب یعنی چه کسی؟»
حمید نوری: «محارب کسی است که به جنگ خدا میرود. محارب از کلمه حرب میآید که یعنی جنگ.»
متهم بار دیگر به قرآن ارجاع داد و گفت که جواب سوال دادستان را خدا داده: «من چه کسی هستم جواب دهم؟ من نظر خدا را قبول دارم.»
دادستان: «خوب، این محارب بود. مرتد یعنی چه؟»
حمید نوری در پاسخ گفت:
«یعنی کسی که از دین خارج شود. یعنی رسماً بیایم همه جا اعلام کنم که من مسلمان بودم، اما خدا و پیغمبر و قرآن را دیگر قبول ندارم و از دین خارج شده ام. به این افراد میگویند مرتد. اما اثبات این موضوع سخت است و هیچ کس چنین موضوعی را اعلام نمیکنم. دلیلی ندارد. الان خیلی از مردم ایران... ببخشید نه خیلی، بعضی از مردم ایران، احتمال دارد مسلمان بوده باشند اما الان دیگر قبول نداشته باشند. کسی کارشان ندارد. دارند زندگیشان را میکنند. کسی با اعتقادات شخصی کسی کاری ندارد.»
دادستان: «اگر یک زندانی در زندانهای ایران اعدام میشد، اقوام او برای برای تحویل جسد باید به چه کسی رجوع کنند؟ دادیاری؟»
حمید نوری:
«جلسه قبلی گفتم. بعد از اینکه دادگاه کسی را محکوم کند، این پرونده از دادگاه خارج میشود و به واحد اجرای احکام میرود. آن هم واحدی مثل دادیاری زندان است ولی فقط این واحد اجرای احکام حکم را اجرا میکند. فرض کنیم حکم صادره اعدام است. این واحد حکم اعدام را اجرا میکند و با خانواده شخصی که معدوم شده، تماس میگیرند، برایشان جرایم او را توضیح میدهند، حکم او را اعلام میکنند و میگویند حکم او دیروز به اجرا گذاشته شده. اگر خانواده آرامی باشند، شخص کشتهشده را با آمبولانس به آنها تحویل میدهند و میگویند بروید برای دفناش. و این شرایط را نیز رعایت کنید. ولی اگر آن خانواده ضوابط را رعایت نکند، آن شخص را خودشان میبرند دفن میکنند. منظور از خودشان «واحد اجرای احکام» نیست، این واحد پس از اعدام شخص را تحویل مقامات بهشت زهرا میدهد که آنها او را ببرند؛ خیلی محترمانه دفناش میکنند و به خانواده اطلاع میدهند: این شماره قبر، بفرمایید.»
دادستان: «آیا با نام خاوران و قبر دستهجمعی آنجا آشنا هستید؟»
حمید نوری: «در این مدت آشنا شدهام.»
دادستان: قبل از اینکه سوئد بیایید، مطلع بودید؟
حمید نوری: «چیزی به نام خاوران آن موقع در ذهنم نبود. بعدش فکر کردم. در ضلع جنوبی تهران جادهای به نام جاده خاوران است...»
دادستان: «بحث من این نبود. بحث من این است که شما از قبرهای دستهجمعی خاوران اطلاعی داشتید؟»
حمید نوری: «خیر. چون چنین چیزی وجود ندارد. چیزی هم نشنیده بودم. در این مدت دو ساله، دیدم و شنیدم و خواندم و در بازجوییها هم صحبتهای آقایان را گوش دادم و اطلاعات پیدا کردم. الان میتوانم اظهارنظر کنم.»
دادستان: «ولی شما در مورد مادران خاوران که به خاطر کشتهشدگان ۶۷ اعتراض میکنند، پیش از آمدن به سوئد چیزی شنیده بودید؟»
حمید نوری:
«نه. اگر اجازه بدهید توضیحی بدهم. در این مدت چیزهایی که درباره این داستان ساختگی خواندم، [فهمیدم] برای هر جزء آن هم داستان دیگری ساخته شده. کمونیستها با گروه «م» سر همهچیز اختلاف دارند. گروه «م» میگوید ما را میبرند بهشت زهرا؛ کمونیستها هم جایی را ساختهاند به اسم «خاوران». و من تمام مصاحبهها و فیلمهایشان را دیدهام. نقل قول میدهم. آنها میگویند ما رفتیم و قبرها را کندیم و جنازهها را دیدیم و بدنهای عزیزانمان را دیدیدم. خوب چرا فیلم نگرفتید؟ شما که از همه چیز فیلم دارید... همهاش ساختگی و دروغ است. تشکر از حضرت عالی!»
دادستان: «ببینید در شرح ماوقع به مقالات و اشخاص مشهوری [مقامات ایرانی] اشاره کردیم که بحث اعدامها را پذیرفتهاند و به آن اشاره کردهاند. نظر شما در این مورد چیست؟»
حمید نوری:
«از لحاظ من چنین چیزی دروغ است و واقعیت ندارد. تکههایی را از مصاحبهها و سخنرانیها و مجالسی جدا کردهاند و به آن داستان ساختگی وصل میکنند. دو راه حل دارد: اصل مصاحبه و فیلم را باید دید تا بفهمیم آن اشخاص چه گفتند؛ راه حل دوم هم خیلی ساده است. از خودشان استعلام بگیرید. ببینید آن صحبت را قبول میکنند؟ کار خیلی سادهای است.»
دادستان: «کلیپی مربوط به اوت ۲۰۱۶ است که امام جمعه تهران، احمد خاتمی، میگوید کاری که خمینی ۱۹۸۸ کرد، خدمتی به اسلام و ملت مسلمان ایران بود. و میگوید زندانیها در زندان با مجاهدین همکاری میکردند و این یعنی جرمی علیه خدا [محاربه].»
حمید نوری: «بله، ایشان حضرت آیتالله سید احمد خاتمی هستند. اگر ایشان این صحبت را کرده اند، تقریباً همان حرف من است. اگر کسی درون زندان، جدای جرمی که انجام داده و بابتش محکوم شده، جرم جدیدی انجام دهد، دادگاه میرود و محاکمه میشود و حکم جدید میگیرد. هر کسی میتواند باشد.»
دادستان: «ولی اینکه میگویند یک حرکت انقلابی و مذهبی بوده که خمینی ۱۹۸۸ انجام داده، این چه حرکت انقلابی و اسلامی است که انجام داده؟»
حمید نوری: «از لحاظ من، عملیات مرصاد. خمینی به شهید علی صیاد شیرازی که توسط گروه «م» به شهادت رسید، دستور داد که به اینها رحم نکنید و در جبههها همه را از بین ببرید. این خدمتی است که حضرت امام کرده.»
دادستان: «خاتمی بحث دیگری میکند و میگوید زندانیها از درون زندان همکاری میکردهاند.»
حمید نوری: «خیر. احتمال دارد که زندانیها با گروهشان ارتباط داشتهاند، خودم که گفتم یک زندانی برایم تعریف کرده بود. ولی من خبر ندارم. حرفهای ایشان [خاتمی] را کامل بگیرید و ببینید خودشان چه میگویند یا کل مطالبی که ایشان فرمودهاند را بدهید من مطالعه کنم تا نظرم را بدهم. یا کار ساده دیگری: از خودش استعلام بگیرید. چرا این کار را نمیکنید؟ به من مربوط نیست ولی برای این پرونده بینالمللی از خودشان استعلام بگیرید. کار سختی نیست.»
دادستان: «این مطلبی است که در وبسایت برهان بوده و در عکسالعمل به ایران تریبیونال داده شده و در آن مقاله دستور خمینی را به عنوان یک فتوی یاد میکند و آن را «فتوی نجاتدهنده» میخواند که بر اثر آن مجاهدین کاملاً نابود شد. و نمیتوان ایراد گرفت که این آدمها دادگاه مجددی رفتهاند زیرا این آدمها در زندان در ۱۳۶۷ به یک بخش نظامی بدل شده بودند.»
رئیس دادگاه نام خبرنگار نویسنده مقاله را پرسید و دادستان او را «سید محمدمهدی پیامبری» معرفی کرد.
حمید نوری: «برهان نمیدانم چیست و کیست و این شخص را هم نمیشناسم. اگر این نوشته را کامل به من بدهید، نه یک تکهاش را، اینترنت بدهید تا کل اطلاعات برهان و این شخص را دربیاورم تا اظهارنظر کنم. هر چی گفته است برای خودش گفته است. حمید نوری نظرش را اینجا گفت. این کیست و چیست؟ نمیشناسم. من این اظهارنظرها را قبول ندارم.»
دادستان مجددا درباره زندان گوهردشت سوالاتی را از حمید نوری مطرح کرد: «یادتان میآید در جشن یا برنامهای حضور داشته باشی که زندانیها بتوانند در آن با خانوادههایشان ملاقات کنم؟»
حمید نوری: «بله، قبلا گفته بودم که چندبار به زندان رجاییشهر [گوهردشت] رفتم و در آن چند بار، به چند قسمت زندان رفتم. نه داخل بندها. به دفتر دادیاری، قسمت جهاد، قسمت موتوری و فروشگاه. یک بار هم که آنجا بودم، به سالنی رفتم که در آنجا مراسمی بود که خانوادهها با زندانیها بودند.»
دادستان: «نمایشگاهی هم در رابطه با آن بود؟»
حمید نوری: »یادم نیست. یک جمع بودند. جریان مال ۳۰ سال پیش است.»
دادستان: «چرا چنین مراسمی؟»
حمید نوری: «برای چه ندارد. ایران را باید شناخت. سوار ماشین شدم و مرا به آن مراسم بردند. دقیقا یادم نیست مرا کجا بردند. در این دو سال خیلی فکر کردم که دقیقا یادم بیاید اما هر چه فکر کردم یادم نیامد. اما یادم است بعد دو سه دقیقه به سالنی رفتیم که در محوطه زندان بود.»
دادستان: «نقش شما در این برنامه چه بود؟»
حمید نوری: «هیچی. گفتند بیا ما هم رفتیم.»
دادستان: «یادت میآید چه زمانی بود؟»
حمید نوری: «خیلی فکر کردم. در همان چند سالی بود که به زندان رجاییشهر میرفتم. یا ۶۷، یا ۶۸، دقیق نمیتوانم بگویم.»
دادستان: «ایرج مصداقی در کتابش نوشته که این مراسم سالروز انقلاب در ۲۲ بهمن بوده. درست است؟»
حمید نوری: «کتابش را خواندهام و یادم است چنین چیزی نوشته. اما من یادم نیست به این مراسم رفتهام یا مراسم دیگری.»
دادستان: «مهدی اشراقی هم همین حرف را زده و گفته این مراسم در حسینیه بوده.»
حمید نوری: «اشراقی را نمی شناسم.»
دادستان: «اسحاقی»
حمید نوری: «بله، سه برادر بودند.»
دادستان: «سوال این است که آیا آن موقع بوده و در حسینیه بود مراسمی که شما بودید یا نه؟»
حمید نوری: «حقیقتش یادم نیست.»
دادستان: «مهدی اسحاقی در مورد اتفاقی هم که در اوین افتاده صحبت کرده. اوایل خرداد ۶۸ او را به دفتر شما میخواهند. در مورد مرگ خمینی بوده، شعری خوانده شده و این فرد را به این دلیل که خمینی را ظاهراً مسخره کرده به آنجا فراخواندند. او را به دفتر شما میبرند، کتک میزنند، حین کتک زدن کارت خدمت شما از جیبتان بیرون میافتد و او آنجا نام شما را میبیند که نوشته «حمید نوری». چنین اتفاقی را یادت میآید؟»
حمید نوری: «یادم میآید در کتابها این را خواندم و بازجوییاش را هم شنیدم. دروغ است. چهار نفر در مورد این اتفاق حرف زدهاند: ایرج مصداقی، و سه برادر اسحاقی. چهار اظهارنظر کردهاند که ۱۸۰ درجه با هم اختلاف دارند. آن شعری که میگویند خوانده شده: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم...» ۱۶ سال بعد از این داستان ساختگی ایرج مصداقی آن را نوشته. اما درباره کارت شناسایی حمید عباسی هیچ چیزی نگفته.»
حمید نوری سپس به زعم خودش اختلافها در این شهادتها را بیشتر شرح داد.
دادستان: «حرفهایی که داری میزنی، مربوط به دفاعیه نهایی است.»
حمید نوری: «باید مثال بزنم تا بگویم دروغ میگویند.»
دادستان: «آیا درست فهمیدم؟ میخواهی بگویی هرگز مهدی اسحاقی را در زندان اوین ملاقات نکردی؟»
حمید نوری: «خیر. میگویم این داستاناش ساختگی است. من ۱۰ سال در زندان اوین بودم و احتمال دارد هر کسی مرا دیده باشد و او هم مرا دیده باشد. اما من چیزی یادم نیست. با وجود این، داستان گفتهشده ساختگی است. به حرفهای ایرج استناد نکنید، او دریایی دروغ گفته. اگر رئیس اجازه دهد، یک روز درباره ایرج حرف میزنم فقط.»
دادستان: «آقای کاویانی هم گفته ۶۷ بعد از انتقال به اوین شما را دیده. آیا چیزی از او و مادرشان که سرطان داشته، خاطرتان هست؟»
حمید نوری: «باور کنید نه.»
دادستان: «محسن اسحاقی تعریف کرده که تو را ملاقات کرده و فامیلی داشتهاند که ملا بوده و میخواستهاند از طریق او کمک بگیرند که آزاد شوند. آیا چیزی به خاطرت میآورد؟»
حمید نوری: «احتمال دارد صحبتهایشان درست باشد. من با هشت هزار نفر زندانی صحبت کردهام. و احتمالا کار مرخصی چهارهزار نفر را انجام دادهام.»
دادستان: «یادت میآید که او را دیده باشی؟»
حمید نوری: «باور کنید نه. اما محسن بین بقیهشان بهتر بود. تنها کسی که مرا اینجا دید و با هم خندیدیم محسن بود. پسر شیرینی بود. خوشم آمد ازش.»
دادستان: «کسانی هم هستند که تو را بیرون از محیط زندان دیدهاند. هم نصرالله مرندی و هم حسین فارسی گفتهاند که شما را در دهه ۷۰ در دادگستری دیدهاند. آیا این میتواند درست باشد؟»
حمید نوری: «نه، صددرصد دروغ میگویند. همه داستانی میسازند و تعریف میکنند. من فقط زندان اوین بودم. سال ۶۹ و ۷۰ دادستانی از زندان اوین جدا شد و به خیابان شریعتی نبش معلم منتقل شد. هنوز هم آنجاست. اما ما نرفتیم. دادیاری زندان در همان زندان اوین ماند. تنها بخشی که از دادستانی در زندان اوین بود فقط دادیاری زندان بود. آن زمان ناصریان رئیس ما بود. پس ما در زندان اوین ماندیم. به هیچ وجه من به دادستانی انقلاب نرفتم.»
دادستان: «من نمیگویم کار میکردی، شاید رفتی سر بزنی. به هیچ وجه به آن دفتر نرفتی؟»
حمید نوری: «دفتری نبوده آنجا. اشتباه کردند میگویند دادیاری در خیابان معلم دفتر داشته. دروغ میگویند. قبل سال ۸۰، قسمتی در خیابان معلم درست شد به عنوان معاونت دادیاری زندان. اما تا زمانی که در اوین بودم اصلا دفتری در دادستانی نداشتیم.»
دادستان: «ادعا نمیکنم دفتر داشتید. آیا شخص تو پایت را به این دفتر در نبش معلم گذاشتهای؟»
حمید نوری: «بله. یکی دوبار رفتم، وقتی داشتم تسویه حساب میکردم. من سال ۶۹ درخواست استعفا دادم ولی سال ۷۰ درخواست کتبی را نوشتم و دو سه سال همین طوری کار کردم؛ هفتهای یکی دو روز. بعد دیگر سر کار نرفتم ولی فرم تسویه حساب هنوز دستم بود. تسویه حساب کامل نکرده بودم. کارخانه داشتم و وقت نمیکردم بروم. باید چند نفر این تسویه حساب را امضا میکردند. سال ۷۵، ۷۶ یکی دوبار برای تسویه حساب رفتم. تاریخهایی که آنها میگویند دروغ است چون میگویند عباسی آنجا کار میکرده. دروغ میگویند.»
دادستان: «مجید جمشیدیت میگوید شما را در خیابان میبیند و شما ایشان را شناختهاید. آیا به یاد دارید؟»
حمید نوری: «دروغ میگوید. احتمال دارد من افرادی را دیده باشم و زندانیها مرا دیده باشند. ولی داستانی که ایشان میگوید دروغ است. میگوید حمید عباسی را در عباسآباد تهران دیده و عباسی گفته دیگر در زندان کار نمیکنم و از او ترسیده. به نظر شما حمید عباسی ترسو است؟ کسی که از ۲۱ سالگی رفته اوین، ترسو است؟»
دادستان: «محمد زم میگوید ۱۳۷۴ تاکسی به سمت کرج میرانده که شما درخواست تاکسی میکنید و وقتی میفهمید او راننده است سوار تاکسیاش نمیشوید.»
حمید نوری: «دروغ است. زم کسی است که دماغ مرا عقابی کرد و میگوید در میدان آزادی سال ۷۴ مرا دیده. من از ۱۳۷۰ ماشین داشتم. ۷۳ و ۷۴ نیسان پاترول دو در با رنگ یشمی شامپاین داشتم.»
حمید نوری معروف به حمید عباسی بار دیگر تأکید کرد که «ترسو» نیست: «کسی که ۱۹ سالگی میرود کردستان میجنگد، میتواند آدم ترسویی باشد؟»
دادستان: «ما تلفن شما را بررسی کردیم. آیا درست است که به افرادی در پیرامون خودتان مشورتهای حقوقی میدادید؟»
حمید نوری: «یکی از کارهایی که میکردم این بود. اطلاعاتم بد نبود و الان هم اطلاعاتم بهروز است. و همین طور درباره کارهای ساختمانی؛ کاملاً به آنها هم مسلطم.»
دادستان: «آیا در پروندههای کیفری هم کمک میکردید؟»
حمید نوری: «کمک نمیکردم. فقط مشورت میدادم و صحبت میکردیم. صحبت با کمک فرق دارد. ولی معمولاً راهنماییهایم موثر واقع میشد. هر سوال حقوقی بکنید میتوانم جواب بدهم، جرم نیست این کار.»
دادستان: «تلفن شما را بررسی کردیم. چه طور ممکن است وقتی آمدید سوئد، تلفن شما سیم کارت نداشت؟»
حمید نوری: «چون دوست دارم. تلفن خودم است و به خودم مربوط است که با سیمکارتش چه کار کنم. این موضوع فقط به خودم مربوط است.»
دادستان: «میدانم اما میپرسم چرا؟»
حمید نوری: «من هشت بار به کشورهای اروپایی سفر کردم. [نداشتن سیمکارت] دلایل مختلفی دارد. یکیاش این است اگر سیم کارت خودت در موبایلت باشد، به محض روشن کردن یا بازکردن آن، هر چی برایت پیامک آمده باشد، وارد موبایلت میشود و پول سنگینی برایت میآید. چند بار این اتفاق افتاد. من مهمان هیرش صادق ایوبی [آرین] بودم. آن دوباری که آمدم دیدم با موبایل من ور میرود و میگفت یک سیمکارتی بهت میدهم. احتمال دادم شیطنت کند و شمارههایم را دربیاورد و شب که خوابم، با سیمکارتم به جایی زنگ بزند چون از ایشان حرکتهای خوبی ندیدم. بیشتر از این بازش نمیکنم.»
دادستان: «شما در تلفنتان چند دعوت برای افطار در سال ۲۰۱۹ فرستادید. شما برای این افطاری خیلیها را دعوت کردید؟ چند نفر را؟»
حمید نوری: «بله، من از سال ۶۴ که دادیاری رفتم، برنامه گذاشتیم و هر سال افطاری میدادیم به بچههای اتاق خودمان. با ۵ نفر شروع کردیم همراه خانوادههایمان که حدودا ۲۰ نفر میشدیم. آقای حداد هم این کار را کرد. من از آن سال به بعد این کار را ادامه دادم و هر کسی را از بچههای زندان میشناختم به این جمع اضافه میکردم. فوقالعاده به این کار علاقهمندم. با دوستان دوران سربازی هم ۴۰ سال است داریم این کار را میکنیم. خلاصه این جمعیت به مرور زمان زیاد شد. مثلاً من توماس را دعوت میکردم و توماس دانیال را با خودش میآورد و دانیال هم یکی دیگر را با خودش میآورد و من ناراحت نمیشدم. ایران این طوری است. خلاصه در آن سالی که شما میگویید، ۲۰۰ نفر را با خانواده غذا دادم. من دیوانه این کارم. در آن سال ۲۰ میلیون خرج هزینه تالارم شد؛ همان سالی که اینجا گرفتار شدم. سال ۹۸ ایرانی.»
دادستان: «درست فهمیدم که اینها هم کسانی بودند که در سیستم قضایی کار میکردند هم کسانی که همدورههای خدمت نظامیتان بودند؟»
حمید نوری: «نه. با همدورهایهای خدمت مراسم جداگانه داریم. آن ۲۰۰ نفر همکاران زندان اوین من و دوستان آنها بودند.»
دادستان: «شما زیر دعوتی که فرستادید نوشتهاید «حمید نوری (عباسی)» تا آنجایی که من فهمیدم چند حمید عباسی بوده، اما دعوتشوندگان شما را تشخیص میدادند که چه کسی هستید.»
حمید نوری: «بله، براوو.»
دادستان: «سوال این است: از کجا میدانند حمید عباسی شما هستید؟»
حمید نوری: «خب دارم از سال ۶۴ این کار را میکنم. وقتی در زندان کار میکردم، یک سری از همکارانم نام اصلی مرا نمیدانستند و مرا به اسم حمید عباسی میشناختند. اما وقتی از زندان بیرون آمدم، دیگر اسم اصلی خودم را اعلام میکردم.»
دادستان: «ولی اینجا ننوشته حمید نوری (عباسی) بلکه فقط نوشته حمید عباسی.»
حمید نوری: «ایشان اسم اصلی مرا نمیدانست چون ۸۰ و ۸۱ با ایشان آشنا شدم. سال ۸۰ مدتی دوباره رفتم زندان و کار کردم. شش ماه تا یک سال. آن زمان هم هفتهای یک روز تا دو روز. دوست داشتم آن لحظه که برای او دعوت میفرستم بنویسم «حمید عباسی». آن لحظه این به ذهنم خطور کرده و خودم دوست داشتم بنویسم حمید عباسی.»
دادستان: «شما گفتید در زندان چند حمید عباسی بودند. پس چرا این فرد باید بفهمد منظور کدام حمید عباسی است؟»
حمید نوری: «چه سالی را گفته بودم [که چند حمید عباسی بود]؟ ۶۴ تا ۷۲. این موضوع مال سال ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱ است. اتاق ما روبروی اتاق ایشان بود. اتاق ایشان اتاق رئیس زندان [آقای گرامی] بود، خودش رئیس نبود. شمارههایمان را رد و بدل کرده بودیم و مرا به نام حمید عباسی میشناخت. کارت آن سال را هم دارم.»
در نوبت بعدازظهر از جلسه پنجم دفاعیات حمید نوری، کنت لوئیس و دیگر وکیلان شاهدان و شاکیها پرسشهایشان را مطرح کردند.
حمید نوری در بخشی از صحبتهایش توضیح داد که یکی از کارهایش در زندان صحبت کردن با زندانیان به تنهایی در اطاق دادیاری بود. او همچنین توضیح داد که بارها برای انجام ماموریتهای مختلف به زندان گوهردشت رفته استو
هسل بری، وکیل مشاور: «در بازجویی گفته بودی که من هرگز در گوهردشت کار نکردهام و به آنجا سر زدم و مثلا مدارکی را برداشتم و برگشتم. الان میگویی ماموریت میرفتم و با زندانیان هم حرف میزدم حتی بهتنهایی.»
حميد نوری: «الانم هم میگویم، من آنجا رفتم. من در یکی از این سرزدنها در مصاحبهای در زندان گوهردشت در کنار «حمید عباسی» نشستم و آن روز کار مصاحبه را انجام میداد.کار خاصی نمیکرد. در آن سالها مرسوم نبود ماموران خودشان را معرفی کنند. هیچ زندانیای جرات نمیکرد که از ماموران بپرسد شما چه کسی هستید.»
هسل بری، وکیل مشاور: «عجیب نیست در آن مراسم مصاحبه دو تا حمید عباسی در کنار هم نشسته بودند؟»
حمید نوری در بخشی از صحبتهایش به موضوع چشمبند پرداخت و در پاسخ به سوالات وکلای مشاور گفت بدترین مجازات برای فردی بود که قانونچشمبند را رعایت نمیکرد یا اینکه گزارش میشد با پاسداران برخورد ناشایسته کرده است. به گفته حمید نوری اگر زندانیان قوانین را رعایت نمیکردند احتمال داشت پاسدارها هم رعایت نکنند.
حمید نوری در ادامه پیرامون تخلف زندانیان در مورد چشمبند گفت: «من در برخورد با زندانی که قوانین چشمبند را رعایت نمیکرد به زندانی میگفتم عزیزم، قربونت برم. ضوابط و قوانین را لطفا رعایت کن، پاسدار خبر داده، لطفا رعایت کن. من تابهحال ندیدهام که زندانی از پشت چشمبند بتواند ببیند، اما فرض محال اگه اتفاق میافتاد آن عباسی که ادعا میشود -نه من، چون من هرگز با کسی بد رفتار نمیکنم - میگفت چرا این کار را میکنی؟ این کار زشت است، شاید به فرض محال یکی هم تو سرش میزد. او هم انسان است، فرشته که نیست.»
حمید نوری همچنین درباره حضور دو «حمید عباسی» در مراسم مصاحبهای که در زندان گوهردشت اتفاق افتاد گفت که آن یکی حمید عباسی با شوخی به او گفته: «حمید عباسی گفت اگر اذیتم کنی میروم اسمم را "حمید نوری" میگذارم. نمیدانم رفت این کار را کرد یا نه.»
حمید نوری در ادامه گفت که او تنها یک «کارمند ساده» اما «بسیار زرنگ» بوده و هیچگاه رئیس بند بنوده است.
هسل بری، وکیل مشاور: «آیا جواد مومنی را میشناسی؟ شمارهاش در تلفن تو بود.
حميد نوری: «نه. نمیشناسم. چه بشناسی، چه نشناسی شمارهها را جمع میکنی. ایران این گونه است.
هسل بری، وکیل مشاور: «جالب نیست؟ این آقا الان رئیس زندان اوین است.»
حمید نوری: «جدا؟ به او تبریک میگویم. نمیدانستم، موفق باشد...»
حمید نوری بار دیگر در صحبتهایش این ادعا را مطرح کرد که ایرج مصداقی در برنامه تلویزیون میهنتیوی شاهدین را تهدید کرده است تا علیه او شهادت دهند.
یالمارشون، وکیل مشاور: «آیا آنها (شاهدین) با هم هماهنگ کردهاند؟»
حميد نوری: «نمیدانم، مستقیم نه، غیرمستقیم...»
یالمارشون، وکیل مشاور: «اینها با شماچه مشکلی دارند؟
حمید نوری: «اینها همه مسائل سیاسی را پیگیری میکنند. چهل سال است که میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. من هم ده سال در سیستم قضایی این نظام کار کردم. الان هم پشیمانم که چرا (در سیستم قضایی هنوز) کار نمیکنم. اینها میدانند من عاشق جمهوری اسلامی هستم. من این زندانیان را در میان ۸۵ میلیون ملت ایران که خانواده دوم من هستند، میدانم. اما از آنهایی که به ایران حمله کردند واقعا متنفرم و از آنها بدم میآید. وقتی نابود و تکهتکه شدند، من خوشحال شدم. اما به زندانیها چه مربوط؟من آنها را دوست دارم...»
رئیس دادگاه از حمید پرسید آیا در میان شاکیانی که در دادگاه حضور داشتند کسی را به جا آورده است؟
حميد نوری: «واقعا نه، فقط یک نفر. در یک فیلمی مربوط به سیمای سازمان «ام» که به من در سلول دادند، یک نفر را شناختم، حسن ظریف که جزو این شاکیان هم نیست. همین یک نفر را کمی شناختم ولی باز هم شک دارم.»
کنت لوئیس، از وکلای مشاور به حمید نوری گفت تو خودت از کلمه فتوی استفاده کرد و سرت را تکان میدهی.
حميد نوری: «من سرم را تکان میدهم چون برای شما متاسفم. در مورد من اظهار نظر نکنید...»
کنت لوئیس، وکیل مشاور: «۱۰ خرداد ۱۳۶۹ روزنامه اطلاعات، محمدیزدی، رئیس قوه قضائیه خطاب به خمینی گفته که شما سازمان مجاهدین را محکوم کردهاید نه فرد فرد را. اینجا مشکل پیش میآید. آیا یزدی هم در مورد فتوی دروغ میگوید؟
حميد نوری: «ایشان دروغ نمیگوید، شمادروغ میگویی.»
در اینجا دادستان نسبت به صحبتهای حمید نوری اعتراض کرد. با اعتراض دادستان جلسه پنجم از دفاعیات حمید نوری در سالن ۳۷ دادگاه شهر استکهلم به پایان رسید.
چهلوهشتین جلسه دادگاه حمید نوری پنجشنبه دوم دسامبر / ۱۱ آذر برگزار خواهد شد. بر اساس جدول زمانبندی از پیش تعیین شده قرار بود حمید اشتری از دیگر شاکیهای پرونده شهادت خود را ارائه دهد، اما در این جلسه وکلای مشاور شاهدان و شاکیها به ادامه طرح پرسشهایش از حمید نوری خواهند پرداخت.
نظرها
نظری وجود ندارد.