آثار بدیع حمید پوربهرامی: همه آن گاومیشهای مغرور و در حال انقراض جنوب
زندگی تبآلود در جنوب مضطرب: نفت، دامداری، خشکسالی و آوارگی. این مضامین در آثار حمید پوربهرامی، نقاش آبادانی نمودی برجسته دارد.
تا پیش از انقلاب بهمن ۵۷، به ویژه در سالهای بعد از اصلاحات ارضی، روستا احساسهای شاعرانهای را در گروهی از روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان ایرانی برمیانگیخت که دلزدگیهای ناشی از زندگی شهری را زایل میکرد. تلقی احساساتی از روستا و طبیعت، و نوستالژی بازیافت فراغت از دست رفته به صورت احساس دلتنگی برای زندگی ابتدایی ده، نویسندگان شهرنشین را فراگرفته بود. زندگی قهرمانان داستانهای جمال میرصادقی و نادر ابراهیمی در پیوند با طبیعت معنا و مفهوم پیدا میکرد. جلال آلاحمد در همان ایام مینویسد:
«دهاتی بیسوادی با خیشی و گاوی... این است که عظمت دارد.»
از رنگهای روشن مناظر خاکآلود تا رنگهای تیره
در نقاشی ایران پرویز کلانتری با با نقاشی مناظر خاکآلود، محمد ابراهیم جعفری با آثار انتزاعی که از آن بوی کاهگل به مشام میرسید، سید ضیاءالدین دهکردی با بازآفرینی خاطرههای قومی در آثارش و ادمان آیوازیان با برنمایی زندگی مردم نقاط مختلف ایران و بسیارانی دیگر حاصل دوران «بازگشت به زمین» و نگرش نوستالژیک به روستا هستند.
بعد از انقلاب و با وقوع جنگ این احساسات رمانتیک جای خود را به واقعیت برهنه در فلات ایران داد. در آثار حمید پوربهرامی، با نوستالژیزدایی از روستا و به یک معنا با رویکردی واقعگرایانه به زندگی مردمان حاشیهنشین، تیرهروزی انسانهای خونگرم جنوب با رنگهای تیره زبان و بیانی هنری یافته است. با این حال برخی از آثار پوربهرامی، برای مثال مجموعه «شهری که بود» همچنان از حسرت و افسوس از آنچه که تا پیش از این شفاف و روشن و پرآب و حاصلخیز جلوهگر میشده و حالا رو به ویرانی و تباهی گذاشته نشان دارد. به راستی چه رابطهای وجود دارد بین آنچه که ما به یاد میآوریم و آنچه که در طبیعت، در محیط اطراف ما وجود دارد. پوربهرامی در مصاحبه با زمانه میگوید:
«این یک امر طبیعی است که از دست دادن همیشه توام با غم و اندوه است و من از نسلی هستم که پدران و مادرانشان با مشقتهای زیاد و تحمل شرایط سخت در منطقهای گرم، شهری را ساختند که رفاه فرزندانشان را تامین کند، و نسل من کودکی، نوجوانی، و جوانی دلپذیری را در آن شهر از سر گذراند و در فضایی رشد کرد که همه چیز برای بالندگی مهیا بود ولی ناگهان در لحظهای حساس از عمر خود همه آن را از دست داد. تلخی جنگ و مهاجرت تحمیلی همدم همیشگی این نسل شد و عصاره این تلخی به پالت من راه یافت و در نقاشیهایم جاری شد تا روایتگر داستان مردمانی باشم که روزی در پی کار زادگاهشان را به قصد آبادان ترک کردند و روزی دیگر مجبور به ترک آبادان و سکنی گزیدن در نقاط دیگر شدند.»
گاومیشها، تصویری انکارناپذیر در جنوب مضطرب
زندگی مردمان جنوب با دامداری درآمیخته است. گاومیشها را به دام هزاره سوم میشناسند زیرا دامی مقاوم در برابر گرما و عموما خاص مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری با نیاز غذایی مقرون بهصرفه است از آن رو که از علوفه خَشَبی (علوفهای از ضایعات کشاورزی همانند کاه، کلش و تفاله نیشکر) تغذیه میکند و از این جهت نسبت به گاو بسیار اقتصادیتر است. اما گاومیش در آب به سر میبرد و به یک معنا دوزیستی است. با خشک شدن تالاب هورالعظیم، گاومیشهای جنوب در معرض انقراض قرار گرفتهاند و چنین است که جمعیت گاومیشهای جنوب در کمتر از نیم قرن از یک میلیون رأس به حدود فقط ۲۲۵ هزار راس رسیده است. قاضی ربیحاوی در داستان «وقتی دود جنگ در آسمان دهکده دیده شد» چشمانداز روشنی از زندگی دامپروران جنوب ایران به دست میدهد. ربیحاوی در مصاحبه با زمانه میگوید:
«گاومیش را باید از صبح ببری کناره آب. مثل آب نیست که بتواند بیرون از آب طاقت بیاورد. هرکس بخواهد از زندگی مردمان جنوب بنویسد نمیتواند این تصویر را انکار کند. از نظر اقتصادی و معیشتی زندگی مردم به گاومیشها وابسته بود.»
علاوه بر اندوه از دست دادن زادگاه در جنگ که در مجموعه «شهری که بود» پوربهرامی میتوان سراغ کرفت، در مجموعههای «سالیان گم»، و به ویژه در مجموعه «نگهبان آبها» گاومیشهای جنوب مهمترین درونمایه آثار پوربهرامی را رقم میزنند.
پیکربندیهای سیال: نفت و جنگ
پیکربندی (فیگوراسیون) آب در آثار پوربهرامی از سیالیت و انعطاف برخوردار است. ایمان گنجی، پژوهشگر هنر در مصاحبه با زمانه میگوید:
«به نظر میرسد فیگوراسیونهایی که آقای پوربهرامی از کار درآورده، عدم تناسب و سیالیت و پلاستیسیتهای دارند که نوعی کیفیت رئالیسم جادویی به آنها میدهد. این کیفیت فکر کنم در خود جنوب هم هست اما به هر حال پرسش این خواهد بود که منشأ این حالت سوررئالیستی یا رئالیسم جادووار در زیباییشناسی و ترکیببندی این آثار از کجا میآید؟ از این گذشته نباید فراموش کرد که فیگور زن در آثار او بسیار برجسته است در مقایسه با فیگور مرد.»
پوربهرامی دراینباره میگوید:
«بله. همانطور که اشاره کردید این ویژگی در خود جنوب ایران وجود دارد و در لایههای زیرین فرهنگ آن دیار به حیاتش ادامه داده است. ساکنین آبادان قبل از ورود صنعت مدرن نفت علاوه برنخلداری و دامداری معیشتشان با دریا سفرهای دریایی گره خورده بود و ناخداها و جاشوهای لنج سوار به سفرهای طولانی تجاری میرفتند و هفتهها و گاهی ماهها بر امواج وهمزای دریا مرکب میراندند و اوهام بسیاری را در قالب افسانه و داستان به عنوان خاطرات سفر با خود سوغات میآوردند و برای جذب بیشتر شنوندهها هنگام تعریف دست به غلو و اغراق هم میزدند. پریان دریایی و موجودات افسانهای بسیاری از این طریق وارد فرهنگ جنوب شدهاند. کافی است که شما گذرتان به مجلسی از مجالس درمان بیماریزار که خاص مناطق جنوب است بیافتد تا رئالیسم جادووار را به چشم ببینید.»
حمید پوربهرامی با اینحال یادآور میشود که «از تاثیر ترجمه ادبیات جادویی و رواج ادبیات آمریکای لاتین در میان روشنفکران همنسل» او نیز نباید غافل شد.
پوربهرامی درباره تفاوت فیگورهای زن و مرد در این دست از آثارش میگوید:
«من زن را جلوه گاه عواطف میدانم و واکنش عاطفی نسبت به واقعیات پیرامون را بیشتر در زنها تجربه و حس کرده و میکنم. ولی عامدانه به این کار [برجسته کردن فیگور زن] مبادرت نورزیدهام، هنگام جوشش خلق کردن بیاراده این اتفاق میافتد و من هنوز متاثر از دورانی از عمر خود هستم که زنها نقش بیشتری در آن داشتهاند.»
پوربهرامی در سال ۱۳۳۵ در شهر صنعتی آبادان متولد شده. جنگ را از نزدیک تجربه کرده و بنابراین بسیار طبیعی است که «نفت» و جنگ و آوارگی در آثار او جای بسیار برجستهای داشته باشد. پور بهرامی درباره نمود این تجربهها در آثارش میگوید:
« از آنجایی که جغرافیا بستری برای شکل گرفتن تاریخ است، دو ماده سیال در شکل دادن به مسیر تاریخی آبادان نقش عمده داشته اند : آب و نفت.»
او در ادامه درباره اهمیت صنعت نفت در شکلگیری مدرنیسم در جنوب ایران میافزاید:
«صنعت نفت با خود فرهنگ مدرن را به آبادان آورد و ما در سایهی پالایشگاه عظیم نفت در آبادان رشد کردیم و از وقتی که چشم باز کردیم همنشین بویلرهای عظیم و نقرهایرنگ پالایشگاهی بودیم که به زیبایی در میان شهر قد برافراشته بود و حکم تخت جمشید آبادان را برایمان داشت که با دیوارههای فلزی که پلیت نامیده میشد، محصور شده بود و در ذهن کودکانهمان راز آلود مینمود. نمیدانستیم پشت این حصار های فلزی چه میگذرد که آن لشکر کلاه نقرهای دوچرخه سوار هر روز با صدای آژیر فیدوس پالایشگاه به گیتهایش هجوم می برند.»
با آغاز انقلاب اما جنوب و به ویژه شهر صنعتی آبادان به راه دیگری افتاد. ماجرای سینما رکس و بعدش هم جنگ. پوربهرامی میگوید:
«بزرگتر که شدیم دانستیم رفاه نسبی شهرمان حاصل کاری است که همین کلاه نقرهایها در پشت آن حصارها انجام میدهند، از امکانات تفریحی، هنری، ورزشی و آموزشی گرفته تا دسترسی آسان به مایحتاج زندگی، ولی ناگهان این مدرنترین شهر ایران تبدیل به داغدارترین شهر و عزادار سوختگان سینما رکس شد و دیگر روی خوش ندید، سایه جنگ و آوارگی انسانهایی که روزی با دست خالی به این شهر آمده بودند و باز باید با دستان خالی آن را ترک می کردند، بر سرش گسترده شد و آبادان دیگر آباد نشد.»
پوربهرامی مدتی است که در خارج از ایران، در پاریس زندگی میکند. او با این حجم از تصاویری که در ذهنش و بر بوم نقاشی نقش بسته است، چه برنامهای برای آینده دارد؟ میگوید:
«برنامهام نقاشی کردن و باز کردن افقهای جدید به روی گاومیشهای مغرور شهرم است..»
نظرها
نوروز علیزاده
خوشحالم که یک هم استانی خودم تونسته در خارج از آب و خاک خود با خط و فرم و رنگ دغدغه های خود را روی بوم و کاغذ بیان کرده و زبان گویای غمها و اندوه ها و آرزوهای برباد رفته و استعدادهای نیست و نابود شده و جوانان در خون غلتیده و مدفون شده قطعه ای از کشور بنام خوزستان شده که بر اثر جنگی بی حاصل که می شد که اتفاق نیفتد ولی توسط کسانی آغاز شد که از رنجها و غمها و مشقات و زحمات و خون دل خوردن مردمانی که این سرزمین سوخته و تفتیده را آبادان و خرمشهر کرده از آغاز آقاجاری و امیدیه و مسجدسلیمان و حفاری ڇاههای نفت و انفجار پالایشگاه گاز بیدبلند و پیکرهای سوخته و جزغاله شده کارگران هیچگونه خبری نداشتند و نتیجه تلاش مردمان سخت کوش جنوب را براحتی فدای زیاده خواهی های بی فرجام خود کردند و جنگی که قرار بود اگر بیست سال هم طول بکشد ایستادگی کنند ولی بعد از شش سال و نه ماه ناچار از پذیرش آتش بس و قطعنامه شدند و جام زهری که قبلا به کام ملت ریخته شده و باعث تلفات انسانی و مالی غیر قابل جبرانی به دو کشور شده بود را بدروغ سرکشیدند و در بهترین منطقه خوش آب و هوای تهران در باغهای مصادره ای از اموال دیگران به زندگی مملو از ثروت و مکنت بادآورده انقلابی و به ازای فقر و فلاکت ودربدری مهاجرین جنگی ادامه دادند و میدهند.