باران، گِل و تعلق به محلّه
فریبا دانشمهر – دوباره فصل گِل و شُل و سیلاب شد. سامان شهری در بیشتر جاهای ایران نابسامانی خود را آشکار میکند. آشفتگی در تابستان به نوعی است، در زمستان به نوعی دیگر. به عنوان نمونه به مریوان برویم و وضع این روزهای این شهر را ببینیم.
در این روزها از در میان فهرست شهرهای سیلزده به اسم مریوان برنمیخوریم. مریوان ظاهرا یک شهر عادی است. اما برویم به این شهر تا دریابیم وضعیت آن تا چه حد بحرانزده است.
آسفالت و خاکیاش تفاوتی ندارد. همه جا گِلآلود است. اینجا شهرِ مریوان، شهری است که بیشترِ محلههایش خاکیاند و دردسرساز.
پس از یک سالِ خشکِ بیآب، بارش باران آرزوی هر کسی است. اما این بارشها این روزها در شهر مریوانِ کردستان، مسئلهای شهری را برملا کرده. آن هم خاکی بودنِ نصفِ بیشتر محلهها، خیابانها و کوچههای شهر است که به کلی سیمای شهر را دگرگون کرده. کوچهها پر از گِل و چاله و ناهمواری و آبَند. مسیرهای رسیدن به هسته شهر، به شدت گِلآلودند. سپس به خیابانها هم که میرسیم، تفاوتی با کوچهها و معبرهای خاکی ندارند. آنجا هم گِل است. به این دلیل که ماشینها و افرادی که به این خیابانها میآیند از میان گِل عبور میکنند و آن را با خود میآورند. به همین دلیل است که لباسها و کفشها و ماشینها هم گِلآلودند. تنها راه در امان ماندن از این گِل پوشیدن چکمههایی است که دیرزمانی است از زندگی شهری حذف شدهاند!
رشد نابسامان
افرادی در این شهر زندگی میکنند که هنوز دورانی را به یاد دارند که تنها ۴۰۰ خانواده در آن زندگی میکردند. این معنایش این است که بافتِ امروزی شهر، بافتی نوساخت است که به سرعت به وجود آمده. اما سرعتِ ساخت و سازها و مهاجرتها به این شهر، هیچ تناسبی با سرعت و کارکردِ سازمانهای خدماترسانِ شهری ندارد. اولی بسیار سریع، و آن یکی بسیار کُند بوده است. به جز هسته مرکزی شهر، تقریبا بقیه محلهها خاکیاند و بسیاری از آنها شبانه و بدون مجوز و نظارتِ شهری ساخته شدند. از ترخانآباد، شهرک نوروز و نوبهار گرفته تا تازهآباد و سهراه لنجآباد، از پادگان تا بهارستان و بخشهایی از محله سردوشیها و ترمینال قدیم، همگی خاکیاند. حتی برخی از این محلهها هنوز هم به آب آشامیدنی سالم شهری دسترسی ندارند و از آب چاه استفاده میکنند. از چهار راه موسک به سمت شرق که بخشِ بزرگی از جمعیت شهر در آن ساکن هستند، آب آشامیدنی شهری وجود ندارد.
در کمتر از ۲۰ سال و تحت تأثیر غلبه اقتصادِ مرزی بر حیاتِ اقتصادی مریوان، این شهر پس از یک دوره مهاجرتپذیری گسترده در مقیاسِ خودش، دچار انفجار جمعیتی شد. ساخت و سازها به حدی سرعت یافت که زمینهای کشاورزی اطرافِ شهر هم تغییر کاربری یافتند و به زمینهای مسکونی تبدیل شدند. فاز ۲ بهاران روی همین زمینها بنا شد و اکنون فازِ سوم آن هم پیشفروش شده و به زودی ساخت و ساز در آنجا هم آغاز خواهد شد. اما مسئله در این نوع رشدِ شهر این است که کوچکترین زیرساختهای رفاهی و شهری هم در این محلهها وجود ندارد. حتی جمعآوری آشغالِ سطلِ زبالههای شهر برخی اوقات با تأخیرِ یک هفتهای انجام میشود و از کار افتادنِ چراغ قرمزهای شهر هم چیزِ معمولی است. اتفاقا از این جهت خیلی هم تفاوتِ چندانی در محلههای فقیرنشین و پولدارنشین وجود ندارد. خیابانهای نیمهخاکی و گِلآلود و پر از چاله بهاران (که محل سکونتِ بهرهمندان) است این را نشان میدهد.
زمینداران و دلالان
یک سرِ این معضلات به مجموعه افرادی برمیگردد که خود را «مالک» مینامند. دقیقا هم مشخص نیست که چگونه آنها مالک زمین در این شهر شدهاند. هر کدام از این «مالکان» سالها پیش مجموعهای زمینهای بایر شهر را با کاغذبازی و سندسازی و قولنامه به نام خود کردهاند. گویا آنها از نقشه گسترش شهری مطلع بودهاند و از طریق نفوذِ اداری در سازمانهای شهری متوجه این موضوع شدهاند که زمینهای اطراف شهر به زودی به منبعی کمیاب برای ساخت و ساز تبدیل خواهد شد و قیمت آن سر به فلک میکشد. آنها چنین کردند و هر تکه زمین را به صورت دلبخواهی به کسی فروختند. آن هم بدون اتکا به برنامهریزی شهری و قطعهبندی اصولی زمینها. کوچههای تو در تو و عجیبِ امروزی در این شهر، یادگارِ چنین تقسیمبندیهایی است. برخی از این دلالان زمین حتی بخشهایی از جنگلهای اطراف را هم با صدها ترفند خشکاندند تا به زمینهای تحت تصرفشان اضافه کنند و بفروشند. تپههای بالای محله شهرک نوروز نمونهای از این تصرفها هستند. در این راه حتی برخی اقدامات شهرداری هم نتوانست مانع آنها شود.
این زمینها عمدتاً قولنامهای بودند و سندی رسمی در کار نبود. بیشترشان هم جزو محدوده شهری شهرداری نبودند. شهرداری هم معمولاً ترجیح داده است پس از ساخت هر خانه مبلغی بابت جریمه از آنها دریافت کند و سپس امیتازاتِ آب و برق و گاز را به آنها بفروشد. چارهای جز این هم نبوده، چرا که خانههای ساختهشده در هر حال به صورت غیررسمی از برق و گاز شهری استفاده میکردهاند، آن هم بدون پرداخت قبض و نصب کنتور.
مسئله خدماتِ مصرفی شهری این محلهها پس از چند سال مصرف غیررسمی، به اجبار اینگونه حل شد. اما مسئله نظم و انضباطِ محلاتی و آسفالت و سنگفرشِ آنها همچنان وجود دارد و به یک معضل تبدیل شده. این محلهها بیشتر شبیه به یک روستای بزرگ هستند تا شهر و زندگی شهری.
نادلپذیری محله
یکی از پیامدهای اصلی چنین وضعیتی در مریوان، ضعفِ حس تعلق به محله و دلپذیر نبودن آن برای شهروندان است. دلپذیری محله به معنی لذت بردن شهروندان از محدوده زندگیشان است. این لذت بردن تابع امکانات و زیرساختهایی مادی و غیرمادی است که آن محیط برای فرد فراهم میکند. بدیهی است در صورتی که چنین زیرساختهایی فراهم نباشد و فرد به دشواری در یک محیط زندگی کند، نمیتواند تعلقِ چندانی هم به محله و شهر داشته باشد. پیامدِ عدم تعلق هم رفتارهایی است که به نام «وندالیسم» شناخته میشود، یعنی تخریبِ عمدی امکاناتِ موجود. برای مثال آشغال ریختن در برخی کوچهپسکوچههای مریوان یک رویه معمول است. این نمونهای از پیامد نادلپذیری محله برای افراد ساکن آن است. فرد با زندگی کردن در یک محله خاکی که تابستانها گرد و خاکش دردسرساز است و زمستانها گِلَش، نمیتواند حسِ خوبی از زندگی کردن در آن داشته باشد. همچنین خودِ سنگفرش نبودن و آسفالت نبودنِ یک محیط ناخواسته بیتفاوتی نسبت به چنین محیطی را به وجود میآورد. طوری که گویی «اینجا که شهر نیست».
رشدِ بیبرنامه و بدون نظارت شهر مریوان که به منافع مجموعهای از مالکان و دلالان زمین پیوند خورده، در غیابِ حضورِ جدی سازمانهای خدماتی و نظارتی شهری موجب وضعیتی شده که امروزه در این شهر قابل مشاهده است. مسئله این است که رشدِ شهر در این حد هم متوقف نمیشود و ساخت و سازها همچنان ادامه دارد. این یعنی اضافه شدنِ محلههای گِلآلود و بی امکانات دیگری که هر چه بیشتر زندگی شهری را به تجربهای ناخوشایند برای شهروندان تبدیل خواهد کرد.
نظرها
احمد
چقدر مقاله خوب و رسا وواقعا هم علمی ، خسته نباشید و اگر شما با این نقطه نطرهابه علمی مسعول همان شهر بودید آنوقت همانی میشد که باید میبود ، افسوس