جذب ناسیونالیسم ایرانی، راهی برای بقای نظام اسلامی؟
آرش سرکوهی − تحقق سناریوی جذب ناسیونالیسم ایرانی چون گفتمان تازه حکومت اسلامی در دهه آینده قطعی نیست و به دهها عامل و مؤلفه مشروط است، اما نشانههایی از امکان تحقق آن را هم اکنون نیز میتوان دید.
جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون با بحرانهای گوناگون روبهرو شده و برای حل آنها به گفتمانها و مفاهیم جدیدی توسل جسته تا بقای خود را تضمین کند. این گفتمانها اما در بستر زمان کارکرد خود را از دست داده و در مواجهه با چالشهای نو به کار نمیآیند. برخی معقدند که جمهوری اسلامی تمامی مفاهیم و گفتمانهای بالفعل و بالقوه موجود در چارچوب خود را به کار گرفته و از منظر تولید گفتمان و مفاهیم به پایان راه خود رسیده است. در این مقاله استدلال میکنم که جمهوری اسلامی هنوز میتواند گفتمانی قدرتمند و ریشه دار را مطرح کند، به یاری این گفتمان لایههایی از جامعه را جذب کرده و با توسل بدین گفتمان بر بحرانهای کنونی و آینده خود، به ویژه بر بحران از دست دادن پایگاههای خود در جامعه، غلبه کند: گفتمان ناسیونالیسم.
گفتمانها و مفاهیمی که به تدریج بی اعتبار شدند
همه نظامها و سیستمها، چه در علوم و تئوری و چه به عنوان سیستمهای فلسفی و سیاسی و ایدئولوژیک از امکانات بالقوه و بالفعل برخوردارند. نظامها در مواجهه با چالشهای نو امکانات بالقوهی خود را بالفعل میکنند تا به بقای خود ادامه دهند.
از منظر برخی محققان مرگ یک نظام زمانی فرامیرسد که تمامی امکانات بالقوه خود را مصرف و بالفعل کرده و در چارچوب نظام امکانی برای پاسخگویی به بحرانهای جدید وجود نداشته باشد. در چنین موقعیتی است که نظام و سیستم به پایان رسیده و زمینه برای شکل گیری نظام نو فراهم میشود.
جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون با ساختن مفاهیم و گفتمانهای گوناگون یا تفسیر و بهره گیری از مفاهیم و گفتمانهای موجود، کوشیده است تا خود را در عرصه نظری با تحولات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هماهنگ کرده و بقای خود را تضمین کند. گفتمان "حکومت مستضعفان" و مفاهیمی چون "استقلال"، "عدل علی"، "مبارزه با استکبار جهانی" در سالهای نخستین پس از انقلاب، گفتمانهای "سازندگی" در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، "اصلاحات" و "مردمسالاری دینی" در دوران اصلاحات دوم خردادی، "عدالت" پوپولیستی دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و مفاهیمی چون "تدبیر و امید" و "تنش زدایی" در دوران ریاست جمهوری روحانی در این بستر در چهل سال گذشته مطرح شده و حمایت لایههایی از جامعه را جذب کردند اما به تدریج توانایی جذب و کاراییهای خود را از دست دادند.
تمامی این گفتمانها و مفاهیم از نگاه امروزی شکست خورده، بی اعتبار شده و به هدفهای اعلام شده خود نرسیدند. نه سازندگی دوران رفسنجانی به توسعه اقتصادی پایدار انجامید، نه مردمسالاری دینی خاتمی به دموکراسی و نه پوپولیسم احمدی نژادی به کاهش فقر و بیعدالتی. در برخی عرصهها چون عدالت اجتماعی و آزادی و توسعه اقتصادی نتیجه و حاصل کار اغلب برخلاف هدفهای اعلام شده بود.
اما این گفتمانها و مفاهیم در برهههای خاصی پاسخهایی بودند به نیازهای بخشهای بزرگی از جامعه و برای مدتی کوتاه بخشهایی از جامعه را به این باور رساندند که در چارچوب نظام موجود نیز میتوانند به برخی خواستهای خود برسند. این لایهها پس از هر تجربه ناامید شدند اما این گفتمانها و مفاهیم در طولانیتر کردن عمر جمهوری اسلامی نقش مهمی ایفا کردند.
جمهوری اسلامی با توسل به این گونه مفاهیم و گفتمانها و امیدوار کردن لایههایی از جامعه به نظام حاکم، عمر خود را طولانیتر کرد اما مردم در عمل و تجربه زیسته دیدند که تحقق توسعه پایدار اقتصادی، آزادیهای فردی و اجتماعی، عدالت اجتماعی ووو در چارچوب استبداد مذهبی و نظام حاکم امکان ناپذیر است. جامعه ایرانی امکان ناپذیری تحقق خواستهای خود را نه از زبان این یا آن تحلیلگر و متفکر، نه با خواندن این کتاب یا آن مقاله که در تجربه زیسته خود دید و در خاطره جمعی خود ثبت کرد.
احضار ناسیونالیسم ایرانی در خدمت حکومت اسلامی
آیا جمهوری اسلامی همه تیرهای ترکش گفتمانی خود را پرتاب کرده است؟ آیا در چارچوب این نظام گفتمانی نمانده است که توسل بدان دوام نظام را تضمین کند؟
جمهوری اسلامی در چهل و اندی سال گذشته تمامی مفاهیم بالقوه موجود در گفتمان اسلامی را با همه تفسیرها و قرائتهای بنیادگرا و اصلاح طلبانه مصرف و بی اعتبار کرده است. اما و از جمله به همین دلیل میتواند گفتمان ناسیونالیستی، گفتمانی ریشه دار در روان شناسی جمعی، تاریخ و فرهنگ جامعه ایرانی را مصادره کرده، بدان متوسل شده و این گفتمان را با تحریف و تفسیری متناسب با خود، به خدمت گیرد.
تاکید بر بزرگی و عظمت ایران در تاریخ گذشته و در مقایسه با کشورهای منطقه در اکنون، تاکید بر حق ایران برای بدل شدن به قویترین قدرت نظامی منطقه، اقتدار ملی در پرتو دولت قوی مرکزگرا، ترویج ترس از تجزیه کشور و تاکید بر وحدت و یکپارچگی ملی برای حفظ تمامیت ارضی و در نتیجه مخالفت با دموکراسی که گاه در این گفتمان به "هرج و مرج" و ضعف حاکمیت ملی تعبیر میشود، مخالفت با و سرکوب خواستهای اقلیتهای قومی و زبانی و دینی و خطرناک جلوه دادن این خواستها، محو تمایزات صنفی و طبقاتی و سیاسی در وحدت ملی با تفسیر حکومت، افتخار به دخالت نظامی ایران در منطقه با پوشش "گسترش اقتدار ملی"، اولویت ایرانی بودن بر مسلمان بودن، تعریف مذهب شیعه به عنوان وجه تمایز ایرانیان از دیگر مسلمانان به وِیژه همسایگان عرب و... از شاخصههای گفتمان ناسیونالیستی است.
حکومت در جمهوری اسلامی دینی است و گفتمان ناسیونالیستی حکومتی عناصری از ایدئولوژی شیعه را با ناسیونالیسم ایرانی ترکیب میکند اما این نیز پدیدهای نو نیست. ترکیب ملیت ایرانی و دین شیعه به گفته برخی محققان در جنبش شعوبیه ریشه دارد و بسیار قدیمیتر از زمانی است که صفویان مذهب شیعه را به پرچم و سلاحی در برابر امپراطوری عثمانی ِ سنی مذهب بدل کردند.
جمهوری اسلامی پیش از این نیز از گفتمان ناسیونالیستی بهره گرفته است. پس از انقلاب سال ۵۷ "امت اسلامی" برای جمهوری اسلامی از "ملت" و ایران و ایرانی مهمتر بود و سران جمهوری اسلامی به صراحت مخالفت خود را با میهنپرستی و میهن دوستی اعلام میکردند. در نخستین ماههای انقلاب برخی روحانیون مهم از کم کردن تعطیلات نوروزی، جایگزین کردن عیدهای اسلامی به جای عید نوروز و حتا از تغییر تقویم شمسی به قمری سخن گفتند اما با واکنش منفی بسیار مواجه شدند.
در جنگ ایران و عراق مفاهیمی چون "امت اسلامی" برای جنگ با کشوری که مردم آن نیز مسلمان بودند چندان به کار نمیآمد و جمهوری اسلامی به سرعت این خطا را اصلاح کرد. در همان نخستین روز حمله عراق به ایران سرود "ای ایران"، که مغضوب حکومت اسلامی بود، از رادیو و تلویزیون پخش شد و دفاع از میهن در برابر تجاوز بیگانه در تبلیغات جای مهمی یافت. ترکیب "دفاع از کیان مهین اسلامی" در دوران جنگ از مولفههای مهم تبلیغات برای جذب نیرو به جبههها بود.
رفسنجانی در دوران "سازندگی" از قدرت اقتصادی ایران در منطقه سخن میگفت، "ایران برای همه ایرانیان" از شعارهای مهم اصلاح طلبان دوم خردادی بود، در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد نیز بر برخی نمادهای گفتمان ناسیونالیستی تاکید شد. به مثل برگزاری بزرگداشت کوروش، تاکید بر شعار "ایران برای ایرانیها"، اشاره به الویت قدرت نظامی در منطقه بر مسائلی چون حجاب اجباری ووو.
برخی سران سپاه مانند قاسم سلیمانی نیز گه گاه بر مواردی از این دست تاکید میکردند. در برساختن کیش شخصیت سلیمانی در تبلیغات حکومتی تاکید میشود که او در سوریه و عراق از "منافع ایران" دفاع میکرد". این تصویر برای لایههایی از جامعه نیز جذاب است که به جمهوری اسلامی علاقه نداشته و به گفتمان ناسیونالیستی گرایش دارند. حتی برخی از "روشنفکران" و شخصیتهای منتقد نظام نیز اینجا و آنجا اعلام میکنند که ایران به "سردار عارفی" مانند سلیمانی نیاز دارد.
مشکلات جذب گفتمان ناسیونالیستی در جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی اکنون با بی اعتبار شدن مفاهیم و گفتمانهای پیشین خود، با بحران جانشینی رهبر، بحرانهای بزرگ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، روی گردانی بخشهای مهمی از مردم از همه جناحهای حکومتی، افزایش نارضایتیهای مردمی و جنبشهای گوناگون مدنی و صنفی ووو روبهرو است. سپاه پاسداران و دیگر نهادهای نظامی و امنیتی با قدرت ِ تثبیت شدهی سیاسی و نظامی و اقتصادی به ارکان اصلی حفظ نظام بدل شدهاند و سیاست خارجی ایرانی بر دخالت نظامی در منطقه استوار است. نیروهای نظامی در کشوری چون ایران نیازمند آن هستند که خود را "ملی" جلوه دهند و نه فقط اسلامی چرا که ملی و ملیگرایی در بخشهای مهمی از مردم ریشهدار و محبوب است. به سود جمهوری اسلامی، سپاه و دیگر نهاهای سرکوب امنیتی و نظامی است که خود را "مدافع میهن" و "منافع ملی" جلوه داده و قدرت و جایگاه بالادستی و سیاستهای خود را با این مفاهیم توجیه کنند.
بهرهگیری از گفتمان ناسیونالیستی برای نظام اسلامی بیدردسر و آسان نخواهد بود چراکه گفتمان ناسیونالیستی با برخی عناصر اصلی و اساسی جمهوری اسلامی در تضاد است. اما جمهوری اسلامی نشان داده است که میتواند با مصادره و تحریف و تغییر برخی مفاهیم، گفتمانهای متضاد خود را هضم کند. برای مثال جمهوری اسلامی در رقابت با گفتمان چپ با استفاده از مفاهیمی مانند مبارزه با استکبار جهانی (به جای مبارز با امپریالیسم) و حقوق مستضعفان و عدل علی (به جای طبقه کارگر و عدالت اجتماعی) بخشی از گفتمان چپ را به سود خود مصادره کرد. مصادره و تحریف دموکراسی در قالب "مردم سالاری دینی" در دوران اصلاحات دوم خردادی نیز نمونهای دیگر از این دست است.
بخش بزرگی از مخاطبان و علاقهمندان به گفتمان ناسیونالیسم ایرانی خواهان رابطه دوستانه با غرب و آمریکا و اسرائیل هستند و این گرایش مشکل مهمی را در راه بهرهگیری جمهوری اسلامی از گفتمان ناسیونالیستی شکل میدهد چرا که ضدیت با آمریکا و اسرائیل از ستونهای اصلی جمهوری اسلامی است. حال این پرسش مطرح است که نظام اسلامی چگونه میتواند این لایههای جامعه را به گفتمان ناسیونالیستی خود جلب کند؟
اگر نظام حاکم بتواند تحریمهای غرب را کمتر و با تغییراتی در برخی سیاستهای نظامی و امنیتی و سیاست خارجی خود، ایران را در نگاه غرب و جامعه جهانی به کشوری "عادی" بدل کند، بخشی از خواست لایههایی از ناسیونالیستهای ایرانی را تامین کرده است. در این راه "دوستی" با آمریکا لازم نیست و جمهوری اسلامی میتواند از نمونه چین تقلید کند: رابطه اقتصادی خود را با دنیا و آمریکا گسترش داده و در عین حال فاصله سیاسی و فکری و فرهنگی خود را با آنها حفظ کند. دولتهای غربی لزوما به دنبال ترویج دموکراسی در جهان نیستند و با حکومتهای دیکتاتور و خودکامهای که به نظم جهانی تن دهند، همکاری میکنند.
جمهوری اسلامی در این سناریوی تخیلی حتا میتواند به برخی سیاستهای تهاجمی و ماجراجویانه نظامی منطقهای خود ادامه دهد. غرب و جامعه جهانی حتی شعارهای ضد اسرائیلی را نیز، تا وقتی که به کمک مستقیم نظامی به سازمانهایی مانند حماس منجر نشود، تحمل خواهد کرد.
برخی لایههایی جامعه ایرانی که بر اساس احساسات ناسیونالیستی خود از "قدرت منطقهای و نظامی" و "عمق استراتژیک" شادمان میشوند از ماجراجوییهای نظامی حکومت در منطقه استقبال خواهند کرد. وجه ایدئولوژی اسلامی در این سناریو کم رنگ میشود اما مذهب شیعه در حکومت، زندگی و قوانین همچنان عنصری مهم خواهد بود.
پاسخ به این پرسش که آیا جمهوری اسلامی میتواند چنین تحولی را پشت سر گذاشته و به بقای خود ادامه دهد آسان نیست: شاید برخی از عناصری که در پروسه این دگردیسی کنار گذاشته میشوند (مانند سخت گیری در حجاب اسلامی، دشمنی با اسرائیل) چنان برای نظام مهم و اساسی باشند که کنار گذاشته شدن آنها کل نظام رابه خطر انداخته و آن را متزلزل کند. آیا میتوان نظامی را تصور کرد که همچنان نام "جمهوری اسلامی" را یدک میکشد اما دست از دشمنی با اسرائیل برداشته یا با مسائلی مانند حجاب، روابط جنسی و مشروبات الکلی برخورد دیگری داشته باشد؟ پاکستان با پسوند اسلامی در نام رسمی خود از این دست است. جمهوری اسلامی نشان داده است که در برخی موارد بسیار انعطافپذیر است: برخی قوانین اسلامی همچنان وجود دارند اما به ندرت اجرا میشوند (مانند سنگسار و بخشی از قوانین قصاص). میتوان تصور کرد که برای مثال جمهوری اسلامی در آینده قوانین حجاب را تغییر ندهد اما با "بیحجابی" برخوردی خشنی نداشته و "بدحجابی" و "بیحجابی" را در عمل تحمل کند. پاسخ به این پرسش که مراکز مذهبی این تغییر رفتار را تحمل خواهند کرد یا نه، به نقش و قدرت این مراکز و به دگردیسی هم اکنون جاری این مراکز وابسته است.
برخی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی بر این نظرند که حکومتی دموکراتیک برای کشورهایی چون ایران مناسب نیست و به همین دلیل ایده دیکتاتوری سکولاری چون پهلوی دوم را در سر دارند. مخالفت آنها با جمهوری اسلامی نه به دلیل استبدادی بودن آن، که به دلیل اسلامی بودن آن و تقابل آن با غرب و آمریکاست. آنها با سیستم اقتصادی جمهوری اسلامی، سرمایه داری لجام گسیخته و نبود عدالت اجتماعی مشکلی ندارند. جمهوری اسلامی میتواند با استفاده از گفتمان ناسیونالیستی حداقل بخشی از این مخالفان را خلعسلاح کرده یا به خود جلب کند.
البته گفتمان ناسیونالیستی تنها بخشهایی از جامعه را جلب میکند. دغدغه بخش بزرگی از جامعه کنونی ایران نه گفتمان ناسیونالیستی و "احیای عظمت ایران" که مشکلات اقتصادی و معیشتی است. اما در تاریخ بارها شاهد آن بودهایم که برخی لایههای جامعه، حتا لایههای فرودست و کم درآمد، در بحرانهای اقتصادی به گفتمان ناسیونالیستی روی آورده و حل مشکلات اقتصادی خود را در پیروی از سیاستهای ناسیونالیستی دیدهاند.
ناسیونالیسم حکومتی و خلع سلاح برخی مخالفان حکومت
گفتمان ناسیونالیستی به رغم مشکلاتی که بالاتر برشمردم میتواند برای جمهوری اسلامی گزینهای باشد برای بیرون رفتن از بحران کنونی. موفقیت این گفتمان در بقای جمهوری اسلامی به دلیل همان مشکلات تضمین شده نیست.
چرخش جمهوری اسلامی به سمت گفتمان ناسیونالیستی میتواند برای آن بخشی از اپوزیسیون و فعالان سیاسی مخالف جهموری اسلامی که به گفتمان ناسیونالیسم گرایش دارند (و این فقط به طرفداران سلطنت خلاصه نمیشود) خطرناک باشد. برخی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی بر این نظرند که حکومتی دموکراتیک برای کشورهایی چون ایران مناسب نیست و به همین دلیل ایده دیکتاتوری سکولاری چون پهلوی دوم را در سر دارند. مخالفت آنها با جمهوری اسلامی نه به دلیل استبدادی بودن آن، که به دلیل اسلامی بودن آن و تقابل آن با غرب و آمریکاست. آنها با سیستم اقتصادی جمهوری اسلامی، سرمایه داری لجام گسیخته و نبود عدالت اجتماعی مشکلی ندارند. جمهوری اسلامی میتواند با استفاده از گفتمان ناسیونالیستی حداقل بخشی از این مخالفان را خلعسلاح کرده یا به خود جلب کند، همانگونه که در گذشته بخشی از مدعیان چپ را با توسل به گفتمان مبارزه با "استکبار جهانی" و برقراری "عدل علی" جذب، تضعیف و خلع سلاح کرد.
جمهوری اسلامی در راه جذب و بهره گیری از ناسیونالیسم ایرانی این گفتمان را تحریف و در قالب متناسب با خود بازتعریف خواهد کرد. نیروهای نظامی و امنیتی، به ویژه سپاه پاسداران، که خود را مدافع میهن اسلامی معرفی میکند، ثروتمندترین لایههای رانتی ساختار اقتصادی و بخش بالای کارگزاران نظام شاید زودتر از دیگر مراکز قدرت در نظام اسلامی از این روند بهره گیرند. تحقق سناریوی جذب ناسیونالیسم ایرانی چون گفتمان تازه حکومت اسلامی در دهه آینده قطعی نیست و به دهها عامل و مؤلفه مشروط است، اما نشانههایی از امکان تحقق آن را هم اکنون نیز میتوان دید.
نظرها
جوادی
آقای خمینی گفته بود که حفظ نظام واجب ترین واجبات است و برای حفظ نظام حتی می توان اصول دین را معلق کرد. البته قسمت دوم این سخن زائد است و آن را می توان از جمله اول نتیجه گرفت. زیرا وقتی حفظ نظام واجب ترین تکلیف باشد، یعنی این اصل جدید از بقیه اصول بالاتر است و بنابراین می توان به نفع آن بقیه اصول را معلق کرد. آیا این اندیشه، یک اندیشه ایدئولوژیک است یا یک اندیشه استراتژیک؟ روشن است که هیچ یک از ایدئولوگ های اسلامی چنین حرفی نزدندو در تاریخ اسلام نیز سابقه ندارد. بنابراین یک اندیشه ایدئولوژیک نیست و می توان آن را مصلحت گرایی افراطی دانست. افراطی به این معنی که حفظ قدرت یا بقاء قدرت بالاترین ارزش شناخته شده است. اما این اصل تا چه اندازه عقلانی و عملی است؟ به بیان دیگر آیا یک نظام دینی یا به طور کلی یک نظام سیاسی می تواند برای بقای خود تمام یا مهمترین اصول زیربنایی خود را معلق یا نقض کند؟ به نظرم ممکن است هر نظام سیاسی در برخورد با بحرانها و مسایل سخت غیر مترقبه دست به اصلاح قانون اساسی یا اصول مقوم خود بزند، اما نمی تواند برخی از اصول را تعویض یا حتی تعدیل کند و اگر اینکار را بکند دیگر نظام قبلی نخواهد بود. بنابراین در عمل بر خلاف نظر آقای خمینی حفظ یک نظام خود متکی بر اصولی است که برخی از آنها را نمی توان تغییر داد. مثلا شاید جمهوری اسلامی روزی به این نتیجه برسد که آزادی پوشش به به مصلحت اش هست و بهتر است اجباری بودن حجاب را رسما لغو کند و اینکار را احتمالا خواهد کرد، اما آیا می تواند اصل ولایت فقیه را بردارد؟ یکی از اصول جمهوری اسلامی استکبار ستیزی است که در عمل با اشغال سفارت امریکا شروع شد و تا به امروز ادامه یافت. جمهوری اسلامی شاید حتی از جهاتی مصلحت بداند که دیگر باید اصل استکبار ستیزی را کنار نهد ولی از جهت دیگر نگران است زیرا فکر می کند این اصل ، یک اصل هویتی است. همین نگرانی درباره استفاده ابزاری از ملی گرایی ایرانی نیز وجود دارد. درست است که در طول چهار دهه از گفتمان های بسیاری برای مشغول کردن مردم و بقای خود استفاده است اما اون گفتمان ها یا تضادی با اصول آن نداشتند یا اگر تضادی داشتند، این تضاد چندان اهمیت نداشت. اما امروزه وقتی اکثریت جامعه ، ملی _ مذهبی ها را قبول ندارند و کارنامه بنیان گذاران آنها را زیر سئوال می برند، چگونه می تواند از ملی گرایی مذهبی برای بقای خود استفاده کند؟ گزینه دیگر ملی گرایی سکولار است که روشن است گرایش به سمت آن به معنی خودکشی خواهد بود، همانطور که برای حکومت پهلوی نیز چنین بود زیرا سلطنت مطلقه در طول تاریخ پیوند ناگسستنی با دین و روحانیت داشته و گرایش به سیاست های سکولار برای سلطنت مطلقه به تضعیف ستون هایش انجامید. منظور من سیاست انقلاب سفید بوده که گرچه ترقی خواهانه بوده اما پیامدهای امنیتی آن درست ارزیابی نشد. حکومت ها همیشه با دو مقوله نظم( امنیت) و ترقی درگیرند. به نظرم یک حکومت متعادل برای هر دو موضوع اهمیت قائل می شود. اما هم حکومت پهلوی و هم جمهوری اسلامی سیاست متعادلی در این زمینه نداشتند. حکومت پهلوی به مقوله ترقی زیاد اهمیت داد به ویژه با سیاست انقلاب سفید و جمهوری اسلامی با آگاهی از این موضوع، از اون طرف بام افتاد و همواره دغدغه امنیت داشت و سیاست های امنیتی در درجه اول اهمیت قرار گزفتند و مقوله ترقی به حاشیه رانده شد.
جوادی
در بخشی از مقاله آمده است: مخالفت آنها( بخشی از اپوزیسیون، تاکید از من است) با جمهوری اسلامی نه به دلیل استبدادی بودن آن ، که به دلیل اسلامی بودن آن و تقابل با غرب است. در جواب باید گفت اسلامی بودن که ذاتی جمهوری اسلامی است ولی تقابل با غرب و امریکا گرچه خصلت ذاتی جمهوری اسلامی به نظر نمی آید ولی نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی برِآمده از یک انقلابی بوده است که خودش را ضد امپریالیسم می دانسته و در طول چهار دهه بر همین تقابل تکیه داشته ،بنابراین به این ویژگی نیز همچون خصلت ذاتی باید نگریست. بر پایه چنین تحلیلی اگر دربین اپوزیسیون کسانی باشند که به این دلایل با جمهوری اسلامی مخالفت می کنند، سخت در اشتباهند، دست کم در مخالفت با اسلامی بودن جمهوری اسلامی این خطا روشن و حتی نادانی محض است.
جوادی
به نظرم اینکه جمهوری اسلامی در شرایط کنونی که تا حد زیادی سلطه معنوی ( قدرت اقناع ) را از دست داده، قابل پیش بینی نیست از چه گفتمانی برای اقناع اکثریت استفاده خواهد کرد. مثلا طرح ایده جمهوری دوم که در گوشه کنار مطرح شد و زود کنار نهاده شد، می توان تلاشی در جهت ساختن گفتمان جدید دانست.البته نباید فراموش شود که گفتمان تدبیر و امید و سیاست تنش زدایی بازتولید همان گفتمان دوم خردادی و شعار تکرار می کنم خاتمی در آن نقش داشت. همین عبارت بر بازتولید گفتمان دوم خرداد حکایت دارد. الان هم از رسانه های خارج از کشور می شنویم که استمرار طلبان در کلاپ هاوس خیلی فعالند،چرا؟ روشن است که اونها هنوز شکست تئوریک و گفتمانی خود را قبول نکرده اند و سخت تلاش می کنند گفتمان مبهم اصلاحات و به طریق اولی گفتمان جمهوری اسلامی را استمرار ببخشند. بی دلیل نیست که به استمرار طلبان معروف شده اند.
جوادی
قدرت سیاسی اندیشه های شیخ فضل الله نوری پوپر در فصل نهم کتاب اسطوره چارچوب می گوید: من مایلم این نظریه را مطرح سازم که جهان بوسیله اندیشه ها اداره می شود_ یعنی بوسیله فلاسفه_ هرچند به ندرت بوسیله فلاسفه حرفه ای. به نظرم این دیدگاه پوپر نیاز به کمی اصلاح دارد. می پذیرم که جهان بوسیله اندیشه ها اداره می شود، اما روشن است فیلسوفان بخشی از اندیشمندان هستند، بنابراین به جای فلاسفه باید از واژه اندیشمندان و نظریه پردازان در معنی متعارف استفاده کرد تا بنیان گذاران ادیان و اندیشمندان دینی و متکلمان را در بر گیرد، صرف نظر از اینکه به دین یا کلام اعتقاد داشته باشیم یا نداشته باشیم. پوپر در ادامه می گوید: این نظریه که فلاسفه هستند که عملا حکم می رانند، البته نظریه جدیدی نیست. هاینریش هاینه در ۱۸۳۳ آن را بدین گونه بیان داشت: شما ای مغرور مردان عمل، این نکته را به خاطر بسپارید: شما هیچ نیستید جز ابزار ناخود آگاه مردان اندیشه که اغلب در فروتنانه ترین گوشه های انزوا، شما را به کار دلخواهتان منصوب کرده اند. ماکسیمیلین روبسپیر صرفا ابزاری در دست ژان ژاک روسو بود. پوپر می گوید فردریش فون هایک در اثر عظیم خود درباره فلسفه سیاسی لیبرال، قانون اساسی آزادی، ربط این اندیشه را برای وضع و حال کنونی ما و اهمیت آن را در سنت لیبرال مورد تاکید قرار داده است. در ادامه پوپر می گوید( با اندکی تلخیص) مارکسیسم یک فلسفه است، کسب قدرت بوسیله مارکس، سی و چهار سال بعد از مرگش در هیات لنین تقریبا تکرار مشابه کسب قدرت بوسیله روسو، شانزده سال پس از مرگ وی در هیات روبسپیر است. البته مارکسیسم سخت آیین( ارتدوکس) نظریه قدرت سیاسی اندیشه ها را انکار می کند..( پایان نقل قول) سلطه روشنفکران مارکسیست و دینی بر جریان روشنفکری ایران که متاسفانه دهه ها ادامه داشته و البته به صورت تضعیف شده همچنان ادامه دارد، باعث شد که نظریه قدرت سیاسی اندیشه ها مورد توجه قرار نگیرد و بنابراین اهمیت تاثیر برخی از اندیشه ها در روند تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر مورد توجه و بررسی قرار نگیرد. به نظرم یکی از مهمترین این اندیشه ها، اندیشه مشروطه مشروعه است که توسط شیخ فضل الله نوری از معروف ترین مجتهدان صدر مشروطه طرح شد و درکتاب حرمت مشروطه شرح داده شده است. خوب روشنفکران مشروطه چه پاسخ نظری به این اندیشه دادند؟ آیا قدرت اثرگذاری فوق العاده آن را بر آینده سیاسی ایران پیش بینی می کردند؟ به نظرم مشروطه خواهان متوجه بودند که اصل دوم متمم قانون اساسی با اصول مشروطیت در تناقض است ولی به علت قدرت زیاد مجتهدان مشروعه خواه توان مقاومت در برابر آنها را نداشتند. اهمیت اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، مهمترین اصل مشروطیت یعنی جدایی دین از سیاست را ملغی کرد و بنابراین از لحاظ نهادی شکستی برای انقلاب مشروطه بود. درست است که حکومت پهلوی این اصل را در عمل نادیده گرفت ولی این بی اعتنایی بدون هزینه نبود و خشم زیادی در مذهبیون ایجاد کرد و تخلف از قانون اساسی مشروطه محسوب شد. بنابراین سیاست های سکولار و رادیکال رضاه شاه به عنوان تخلف از قانون اساسی و دیکتاتوری تعبیر شد که با در نظر گرفتن اصل دوم متمم قانون اساسی این اتهام وارد بوده است. بنابراین ملاحظه می شود در دوره رضا شاه، سیاست های نوسازی که اغلب خصلت سکولار داشتند، بر خلاف اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه بود که ماهیتی محافظه کارانه و ضد سکولار داشت. اصل دوم متمم قانون اساسی را می توان شکست در نهادینه کردن نظریه سکولاریزم دانست. برخلاف نظر بسیاری از روشنفکران اصل دوم، یک اصل متروک نبوده است. اصل یا قانون متروک به اصل یا قانونی گفته می شود که منسوخ نشده اما در عمل توسط اکثریت مردم نادیده گرفته می شود. مثلا قانون ممنوعیت تجهیزات دریافت از ماهواره، قانون حجاب و غیره. بنابراین اصل یا قانونی که توسط حکومت اجرا نمی شود را نمی توان به عنوان اصل یا قانون متروک در نظر گرفت. اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی همواره خواست اکثریت مردم مذهبی و نمایندگان محافظه کار بوده است و از عدم اجرای آن سخت عصبانی بوده اند .تردیدی نیست که مخالفت روحانیون با نظام پهلوی به خاطر استبدادی بودن آن نبود، بلکه به خاطر تمایل حکومت پهلوی به اجرای سیاست های سکولار بود. اصولا اندیشه مشروطه مشروعه اگر به معنی مخالفت با سکولاریزم نیست، پس به چه معنی است؟ بنابراین عنوان حرمت مشروطه را به درستی می توان به معنی حرمت سکولاریزم تعبیر کرد. متاسفانه همین نکته ساده اما مهم مورد غفلت مخالفان مارکسیست حکومت پهلوی بوده است. البته روشنفکرانی چون خسرو گل سرخی و کیا نوری را نمی توان مارکسیست دانست. رسوبات قوی مذهبی را به روشنی می توان در افکار این دست روشنفکران دید. مثلا گل سرخی می گفت که در جامعه مارکسیستی، اسلام به عنوان یک روبنا می تواند حضور داشته باشد و بین اسلام و مارکسیسم قائل به تضاد اساسی نبود. آیا اینگونه روشنفکران می توانستند معنی درست اندیشه مشروطه مشروعه و قدرت سیاسی آن را درک کنند؟ بر خلاف این دست از روشنفکران، روشنفکران دینی، اهمیت ایده مشروطه مشروعه را دانسته و آن را اشاعه می دادند. به عنوان مثال جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران از اندیشه های شیخ فضل الله نوری دفاع کرده و اعدام او را به نحو رومانتیک محکوم می کند. تردیدی نیست که گفتمان جمهوری اسلامی یا دموکراسی دینی امثال سروش بازتولید همان گفتمان مشروطه مشروعه است که شیخ فضل الله نوری طرح کرده بود. بنابراین می توان گفت شیخ فضل الله نوری در هیات آقای خمینی ۶۹ سال بعد از مرگش قدرت سیاسی را در ایران به دست آورد و خود آقای خمینی نیز شیخ فضل الله نوری را پدر معنوی خود می دانست.
جوادی
تا روشنفکران لیبرال دموکرات و سوسیال دموکرات در حوزه روشنفکری گفتمان دموکراسی نمایندگی را مسلط نکنند و به هژمونی چند دهه روشنفکران دینی و کمونیست بر جریان روشنفکری ایران پایان ندهند، نباید تغییر محسوسی را در فضای سیاسی در جهت استقرار دموکراسی و آزادی انتظار داشت. اینجا می خواهم بخشی از مقاله جالب تعهد به نافرمانی را که در همین سایت ارائه شد، یادآور شوم. در آن مقاله آمده است: ژان دومور ، افسر جوان فرانسوی که به دلیل خودداری از جنگیدن زندانی شد، نوشت: این از همه دشوارتر است که از برادران خود بریده و زندانی یک تک گویی بشوی که برای دیگران نامفهوم است... به همه بگویید این زمانی نیست که مرا تنها بگذارید. بارها از تنهایی خود در بین روشنفکران شکوه کردم و از اینکه نظراتم در گرداب سکوت گرفتار شود، ابراز نگرانی کردم. آیا من هم زندانی تک گویی خود هستم؟
جوادی
پارلمانتاریست ها چگونه می توانند با هم همکاری کنند؟ خیلی تلاش کردم تا در پرتگاه سقوط تاریخی ایران، مساله سخت جان و کاذب سلطنت مشروطه یا جمهوری پارلمانی را حل کنم، اما گرچه دیوار تعصب بین این دو را سست کردم ، اما موفق نشدم آن را ویران کنم. خوب در این شرایط آیا باید دست رو دست گذاشت و اجازه داد این پراکندگی زیان بخش نیروهای طرفدار نظام پارلمانی همچنان ادامه پیدا کند؟ من به پارلمانتاریست های ایرانی احترام می نهم و فکر می کنم با وجود اختلاف سر شکل حکومت به خاطر حب و بغض یا دلایل نظری می توانند سر موضوع بسیار مهم جا انداختن و مسلط کردن گفتمان دموکراسی پارلمانی ، از راه تاسیس یک نهاد مثلا شورای هماهنگی متشکل از شخصیت های برجسته احزاب پارلمانتاریست با هم همکاری کنند و مساله شکل حکومت یعنی مساله جمهوری یا سلطنت را به آینده محول کنند اما به این شرط که شکست یک طرف در همه پرسی فرضی تعیین شکل حکومت، یک شکست مطلق نباشد و طرف بازنده بتواند با احترام به رای اکثریت به عنوان یک حزب در صحنه سیاسی فعالیت کند و در صورت کسب اکثریت قوه اجرایی را در دست گیرد و برنامه حزب خود را پیاده کند.
جوادی
اگر احزاب کرد ایران توانسته اند با وجود اختلافات شدید ایدئولوژیک یک نهاد هماهنگ کننده به نام شورای هماهنگی احزاب کرد تاسیس کنند، چرا پارلمانتاریست های ایرانی نتوانند تهاد مشابه ای تاسیس کنند. اگر این نهاد تاسیس شود و پارلمانتاریست ها را که پراکنده اند، گرد هم جمع کند، به نظرم بزرگترین جبهه دموکراسی خواهی تشکیل خواهد شد و مهمترین گام عملی در راه استقرار دموکراسی و آزادی در ایران برداشته خواهد شد به عنوان یک پارلمانتاریست از همه پارلمانتاریست های ایرانی اعم از جمهوریخواه و پادشاهی خواه می خواهم که ضمن حفظ احزاب خود، با تاسیس شورای هماهنگی یا شورای همبستگی احزاب طرفدار نظام پارلمانی با هم متحد شوید. اگر نتوانیم چنین نهادی را تاسیس کنیم، نمی توان امید چندانی به استقرار دموکراسی داشت. روشن است چنین نهادی روحیه مردم ناامید را تقویت خواهد کرد و آنها را تشویق به نافرمانی مدنی خواهد کرد.
جوادی
چند بار از برخی از نظرات دکتر کوروش عرفانی به ویژه مقاله چشم پوشی موقت از دموکراسی برای نجات ایران و ایده جمهوری ایرانی. اما در یادداشتی تحت عنوان چشم پوشی موقت از اختلافات ایدئولوژیک برای نجات ایران که عمدی این عنوان را انتخاب کردم، از یک جنبه مثبت هم به مقاله یادشده ایشان نگاه کردم. گهگاهی به تلویزیون دیدگاه و دوسه تلویزیون فارسی زبان خارج از کشور نگاه می کنم تا هم از اخبار جهان باخبر شوم و هم از نظرات برخی از روشنفکران. برنامه ایران ، مدرنیته آقای دکتر صدیق یزدچی در تلویزیون ایران فردا را بارها نگاه کردم گرچه زمان مناسبی پخش نمی شود. برنامه خانم طبری درباره احزاب را هم نگاه می کنم و جنبه آموزشی برای ایرانیان دارد. انصاف حکم می کند از برنامه ای که به تازگی تحت عنوان نکاتی چند درباره تاریخ اجتماعی ایران در تلویزیون دیدگاه ارائه می شود تحسین کنم، صرف نظر از اینکه با تمام جزییاتی که در این برنامه موافق باشم یا نباشم. نفس توجه به تاریخ اجتماعی ایران توسط روشنفکران باعث می شود بخشی از مردم نیز اهمیت آن را درک کنند و وجدان یا شعور جمعی ایرانیان را تا حدی تقویت کند. در مقاله اختراع دوباره جمهوری و یادداشت پیوست آن از بی اعتنایی روشنفکران به تاریخ جمهوری و در حالت کلی از بی اعتنایی عمومی ایرانیان به تاریخ انتقاد کردم، از اینکه می بینم روشنفکری به این مساله توجه خاصی داشته واین مساله مهم و سرنوشت ساز را به مردم معرفی کرده و مورد تحلیل قرار می دهد خوشحالم. امیدوارم روشنفکران زمانی به اهمیت موضوع نافرمانی مدنی و آموزش آن در شرایط اکنون ایران به عنوان مهمترین تکلیف شهروندی پی ببرند. کاش درباره ایده جمهوری ایرانی از منظر تفکیک قوا توضیح داده میشد، در آن صورت از آن به لحاظ علمی از آن ابهام زدایی می شد و مخاطب می توانست درباره آن موضع مناسب را برگزیند. آیا منظور از جمهوری ایرانی نظامی تک حزبی است؟ و اگر نظام تک حزبی نیست، آیا نظام پارلمانی است یا ریاستی یا نیمه ریاستی؟ اینها مسایل فنی هستند که باید روشن شوند و نباید شعور مخاطبان را دست کم گرفت و به کلی گویی درباره ایده جمهوری ایرانی بسنده کرد. مردم و روشنفکران حق دارند بدانند معنی فنی اصطلاحات مهمی که توسط نظریه پردازان و ایدئولوگ ها به کار برده می شود، چیست.
جوادی
کلمه انتقاد کردم را در جمله اول یادداشت قبلی جا انداختم.
جوادی
در یادداشت قبلی واژه عبارت استراتژی حمله متعارف_ تهدید هسته ای را به کار بردم ، فکر کردم که با توجه به آنچه در روی زمین رخ داده، آیا این واژه مناسب هست یا نه؟ به این نتیجه رسیدم که چون مانور هسته ای قبل از جنگ شروع شد ، بهتر است از عبارت استراتژی مانور هسته ای_ جنگ متعارف استفاده شود. متاسفانه غرب به مانور هسته ای روسیه که زمانش هم با سالهای غرب فرق می کرد، پاسخ متقابل نداد. به نظرم آروپا از این به بعد نباید به چتر هسته ای امریکا جندان دلخوش کند. اروپا باید اهمیت اصل خودیاری در نظام آنارشیک بین المللی را درک کند.