ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

همه ما اکنون در دنیای ولادیمیر پوتین زندگی می‌کنیم

ایوان کراستف − ما باید درک کنیم که این جنگ روسیه نیست. جنگ آقای پوتین است. او از نسل خاصی از مقامات امنیتی روسیه است که هرگز نتوانستند خود را با شکست مسکو در جنگ سرد آشتی دهند.

روزنامه‌نگارانی که در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ در مورد امور بین‌الملل می‌نوشتند، از آن دوران به عنوان دوران پس از جنگ یاد می‌کردند. آنان رخدادها را از منشور جنگ بزرگی می‌دیدند که همان چند سال قبل اروپا را ویران کرده بود. مورخانی که امروزه می‌نویسند از همان سال‌ها با نام دوران بین دو جنگ یاد می‌کنند، به این دلیل ساده که آن‌چه را که در آن سال‌ها اتفاق افتاد به عنوان بخشی از پیشروی به سوی جنگ جهانی ویرانگر دوم تحلیل می‌کنند. ایکاش روزنامه نگارانی که در اروپای دهه ۱۹۳۰ می‌نوشتند، به گذشته‌ی خود به دقت و وضوح بیشتری نگاه می‌کردند.

همه‌ی ما امروز باید این وضوح را در نگاه خود داشته باشیم. تجاوز نظامی روسیه به اوکراین یکی از آن لحظاتی است که ما را وادار می‌کند تا دوران خود را از نو تفسیر کنیم. آنچه ما آن را صلح ۳۰ ساله پس از جنگ سرد می‌نامیم (با تمایل به فراموشی، آگاهانه یا ناآگاهانه، جنگ‌های یوگسلاوی سابق) اکنون به پایان رسیده است. مورخان آینده به این دهه‌های اخیر، در کل، همان‌طور که به دوران بین‌جنگ نگاه می‌کنند، به مثابه‌ی فرصتی از دست رفته نگاه خواهند کرد.

هرچه زودتر همه آن را بپذیریم، بهتر می‌توانیم برای اتفاقات بعدی آماده شویم. متأسفانه نوعی انکار خودخواهانه در پایتخت‌های غربی نفوذ کرده است و ما را از دیدن چیزهای بدیهی باز می‌دارد. درخواست‌های پرشور برای دفاع از نظم اروپایی پس از جنگ سرد دیگر هیچ معنایی ندارد زیرا این دوران به پایان رسیده است.

تجاوز نظامی روسیه به اوکراین یکی از آن لحظاتی است که ما را وادار می‌کند تا دوران خود را از نو تفسیر کنیم. آنچه ما آن را صلح ۳۰ ساله پس از جنگ سرد می‌نامیم (با تمایل به فراموشی، آگاهانه یا ناآگاهانه، جنگ‌های یوگسلاوی سابق) اکنون به پایان رسیده است. مورخان آینده به این دهه‌های اخیر، در کل، همان‌طور که به دوران بین‌جنگ نگاه می‌کنند، به مثابه‌ی فرصتی از دست رفته نگاه خواهند کرد.

در پی اشغال کریمه توسط روسیه در سال ۲۰۱۴، آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان، با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه گفت‌و‌گو کرد و به باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا گزارش داد که از نظر او، آقای پوتین ارتباط خود را با واقعیت از دست داده است. او گفت که او در «دنیای دیگری» زندگی می‌کرد. (منبع) امروز همه‌ی ما در آن دنیا زندگی می‌کنیم. در این دنیا، به قول توسیدید، "قویان آنچه را که می‌توانند انجام می‌دهند و ضعیفان آن طور که باید رنج می‌برند."

چگونه به اینجا رسیدیم؟

اول، ما باید درک کنیم که این جنگ روسیه نیست. جنگ آقای پوتین است. او از نسل خاصی از مقامات امنیتی روسیه است که هرگز نتوانستند خود را با شکست مسکو در جنگ سرد آشتی دهند. در مقابل چشمان آنها، اتحاد جماهیر شوروی بدون خسارت نظامی یا تهاجم خارجی از روی نقشه محو شد. برای آنان، حمله‌ی فعلی به اوکراین یک نقطه‌ی عطف منطقی و ضروری است. جدول امپراتوری می‌تواند یک بار دیگر تنظیم مجدد شود. این افراد علاقه‌ای به نوشتن آینده ندارند. آنان می‌خواهند گذشته را بازنویسی کنند.

در حالی که موشک‌های روسیه را در حال حمله به کی‌یف، عاجزانه و خشمگینانه، تماشا می‌کردم، ناگهان متوجه شدم که بسیاری از روس‌ها، زمانی که ناتو دو دهه‌ی پیش بلگراد را بمباران می‌کرد، باید همین احساس را داشته باشند.‌ تهاجم پوتین ممکن است بیشتر برای انتقامگیری باشد تا استراتژی کلان.

 بین رویزیونیسم و عمل انتقامگیرانه تمایزی وجود دارد. رویزیونیست‌ها مایل‌اند نظمی بین المللی به دلخواه خود بنا کنند. انتقامگیران اسیر ایده‌ی تلافی جویانه هستند. آنان رویای تغییر جهان را ندارند، بلکه در سر رویای تغییر مکان با فاتحان آخرین جنگ را می‌پرورانند.

اگر آقای پوتین امروز موفق شود، غرب فقط خودش را می‌تواند مقصر بداند. در حالی که افکار عمومی غربی خود را با این ایده هیپنوتیزم می‌کردند که روسیه در حال سقوط و انحطاط شدید است - برخی دوست داشتند آن را یک پمپ بنزین با بمب هسته‌ای بخوانند ـ رئیس‌جمهور روسیه شروع به عملی کردن استراتژی خود کرد. پوتین سال‌هاست که حوزه‌ی نفوذ خود را بر اتحاد جماهیر شوروی سابق تحکیم می‌کند، از جنگ با گرجستان در سال۲۰۰۸ و از طریق الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴. اخیراً او کنترل خود رابر بلاروس وآسیای مرکزی محکم کرده است. حالا او گام بعدی و دراماتیک را برداشته است.

پرزیدنت بایدن روز پنجشنبه، ۲۴ فوریه گفت که در واکنش به تهاجم به اوکراین، قصد دارد از آقای پوتین در صحنه‌ی بین‌المللی" یک چهره‌ی منحوس" بسازد. این یک مجازات مناسب برای نقض قوانین بین المللی است، اما ممکن است اوضاع به این شکل پیش نرود. این خطر واقعی وجود دارد که در عوض این غرب خواهد بود که خود را منزوی تر ببیند.

اتحاد مسکو و پکن

طی دو ماه گذشته، اتحاد مسکو و پکن به لطف هدف مشترک به چالش کشیدن سلطه‌ی آمریکا، از فرضیه به واقعیت تبدیل شده است. در حالی که نخبگان چینی به سختی در مورد تهاجم بی پروای روسیه به اوکراین هیجان زده هستند (چینی‌ها تعهد خود را مبنی بر عدم نقض حاکمیت دولت محترم می‌دانند)، بدون شک آنها در کنار مسکو خواهند ماند.

ببینید چگونه پکن از پذیرش رسمی جنگ آقای پوتین به عنوان یک تهاجم سرباز زد. رئیس جمهور شی جین پینگ ممکن است بزرگترین ذینفع از بحران کنونی باشد: آمریکا نه تنها ضعیف به نظر می‌رسد، که درضمن اکنون خود را در اروپا گرفتار می‌بیند و نمی‌تواند بر آسیا تمرکز کند.

بسیاری از کشورها، درگیری بین روسیه و غرب را به عنوان مناقشه بین امپریالیست‌های قدیمی می‌بینند که بر آنها تأثیر چندانی نمی‌گذارد. نگرانی بیشتر و فوری تر این است که تحریم‌های اعمال شده توسط غرب باعث افزایش قیمت انرژی و مواد غذایی می‌شود. غرب تنها در صورتی می‌تواند تردیدها در تلاش هایش برای مبارزه با پوتین را برطرف کند که موفق شود به غیر اروپاییان نشان دهد که آنچه در کی‌یف در خطر است سرنوشت یک رژیم طرفدار غرب نیست، بلکه حاکمیت یک دولت تازه متولد شده‌ی پساامپراتوری است. برخی قبلاً این ایده را درک کرده‌اند: سفیر کنیا در سازمان ملل متحد کاملا متوجه آنچه که در اوکراین اتفاق می‌افتد، شد، زمانی که گفت: «بازتابی است از وضعیت تاریخ ما. کنیا و تقریباً تمام کشورهای آفریقایی با پایان امپراتوری متولد شدند.»

پایان صلح برای اروپا چه معنایی دارد؟

عواقب آن وخیم خواهد بود. جنگ در اوکراین پتانسیل ترسناکی را برای گرم کردن درگیری‌های منجمد در حاشیه‌ی این قاره، از جمله جاهای دیگر در فضای پس از فروپاشی شوروی و بالکان غربی، دارد. رهبران جمهوری صربسکا ممکن است پیروزی آقای پوتین در اوکراین را نشانه‌ای برای فروپاشی بوسنی بدانند. رهبران دوست روسیه در اتحادیه‌ی اروپا نیز از پیروزی آقای پوتین احساس جسارت خواهند کرد. حمله به اوکراین اروپا را متحد کرده است، اما به اعتماد به نفسِ آن نیز لطمه خواهد زد.

اما به طور اساسی‌تر، رویدادهای هفته‌ی گذشته نیاز به بازنگری بنیادین در پروژه‌ی اروپایی خواهد داشت. در ۳۰ سال گذشته، اروپایی‌ها خود را متقاعد کرده‌اند که قدرت نظامی ارزش این هزینه را ندارد و برتری نظامی آمریکا برای منصرف کردن سایر کشورها ازفکرجنگ کافی است. از همین روی، هزینه‌های دفاعی کاهش یافت. آنچه مهم بود، طنین انداختن درایت، قدرت اقتصادی و قدرت نرم بود.

اکنون می‌دانیم که تحریم‌ها نمی‌توانند تانک‌ها را متوقف کنند. اعتقاد راسخ اروپا مبنی بر اینکه وابستگی متقابل اقتصادی بهترین تضمین برای صلح است، اشتباه از آب درآمده است. اروپایی‌ها با جهانی کردن تجربه‌ی خود پس از جنگ جهانی دوم به کشورهایی مانند روسیه اشتباه کردند. سرمایه داری برای تعدیل اقتدارگرایی کافی نیست. تجارت با دیکتاتورها کشور شما را امن تر نمی‌کند و نگه داشتن پول رهبران فاسد در بانک‌های شما آنها را متمدن نمی‌کند؛ شما را فاسد می‌کند. و آغوش باز نشان دادن به هیدروکربن‌های روسیه فقط این قاره را ناامن تر و آسیب پذیرتر کرده است.

گرایش به سلاح‌های هسته‌ای

بی‌ثبات‌کننده‌ترین اثر تهاجم روسیه می‌تواند این باشد که بسیاری در سراسر جهان با رئیس جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، موافقت کنند. او در نشست امنیتی مونیخ در این ماه اظهار داشت که کی‌یف مرتکب اشتباهی شده وقتی سلاح‌های هسته‌ای را که از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده بود کنار گذاشت. عدم تمایل ایالات متحده به دفاع از کشور دوستی مانند اوکراین می‌تواند حداقل برخی از متحدان آمریکا را به این باور برساند که سلاح‌های هسته‌ای تنها راه تضمین حاکمیت آنها است. تصور اینکه همسایگان چین نیز چنین فکری داشته باشند، دشوار نیست. این واقعیت که اکثریت مردم کره جنوبی اکنون طرفدار دستیابی کشورشان به تسلیحات هسته‌ای هستند، نشان می‌دهد که اقدامات آقای پوتین در اوکراین رژیم منع اشاعه سلاح‌های هسته‌ای در جهان را به خطر می‌اندازد.

در سال ۱۹۹۳ شاعر و مقاله نویس بزرگ آلمانی هانس مگنوس انزنسبرگر پیش بینی کرد که جنگ سرد با عصری از هرج و مرج، خشونت و درگیری همراه خواهد شد. او با تأمل در آنچه در یوگسلاوی و شورش‌های شهری در ایالات متحده مشاهده کرد، جهانی را دید که با «ناتوانی در تمایز بین ویرانگری و خود ویرانگری» تعریف می‌شود. در این دنیا، «دیگر نیازی به مشروعیت بخشیدن به اعمالتان نیست. خشونت خود را از ایدئولوژی رها کرده است.»

آقای انزنسبرگر حق داشت. فقط این پیش بینی خیلی زودهنگام بود.

منبع: نیویورک تایمز
ایوان کراستف عضو دائمی موسسه علوم انسانی در وین و کارشناس سیاست بین‌الملل است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.