ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دستاوردهای سیمین بهبهانی در شعر معاصر ــ گفت‌و‌گوی پانته‌آ بهرامی با فرزانه میلانی

از بایگانی زمانه ــ پانته‌آ برهامی، فیلم‌ساز و روزنامه‌نگار چند روز پیش در آمریکا درگذشت. به مناسبت هشتم مارس، گفت‌و‌گویی از او با فرزانه میلانی استاد ادبیات تطبیقی درباره اهمیت سیمین بهبهانی در شعر معاصر ایران را بازنشر می‌کنیم.

سیمین بهبهانی شاعر و غزلسرای برجسته ایران بامداد روز سه‌شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳/ ۱۹ اوت ۲۰۱۴ در سن ۸۷ سالگی بر اثر ایست قلبی و تنفسی دیده از جهان فرو بست. او از دوازده‌سالگی به شعر روی آورد و پیش از انقلاب غزل‌های عاشقانه می‌سرود. او را به‌دلیل تسلطی که بر اوزان شعر فارسی داشت و وزن‌های جدیدی که خود ایجاد کرده بود «نیمای غزل» فارسی می‌نامیدند.

سه مجموعه‌ شعر «جای پا»، «مرمر» و «چلچراغ» این شاعر که پیش از انقلاب در ایران انتشار یافته، از پرشور‌ترین اشعار تغزلی است که توسط زنان شاعر به فارسی سروده شده است.

پس از انقلاب سیمین بهبهانی در وزن‌های بی‌سابقه با موضوعات اجتماعی غزل‌هایی سرود. «خطی ز سرعت و آتش»، «دشت ارژن»، «کاغذین جامه» و همچنین «کولی و عشق» نمونه‌هایی از مجموعه غزلیات این شاعر سر‌شناس در سال‌های پس از انقلاب است.

با دکتر فرزانه میلانی، رییس بخش مطالعات خاور‌شناسی و جنوب آسیای دانشگاه ویرجینیا درباره دستاوردهای سیمین بهبهانی در شعر فارسی گفت‌وگو کردم. خانم میلانی استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان است و چهار دهه است که پیرامون نویسندگان و شاعران زن به پژوهش مشغول است. آخرین کتاب دکتر میلانی با نام «قلم به جای شمشیر: زنان نویسنده ایرانی و آزادی حرکت» در مارس ۲۰۱۲ به چاپ رسید.

سیمین بهبهانی چه کاری در زمینه غزل فارسی انجام داده که پس از او ماندگار خواهد ماند؟

در یک مصاحبه کوتاه مشکل بتوان در مورد یک شاعر یگانه، یک انسان والا چون سیمین بهبهانی حق مطلب را ادا کرد و گفت که او چه نوآوری‌هایی در غزل کرده که ماندگار خواهد بود. می‌دانید که غزل سابقه هزار ساله در ادبیات فارسی دارد و به گمان من قبل از بهبهانی بیشتر با نام مردهایی همچون حافظ، سعدی و مولانا عجین بوده. ولی دیگر نمی‌توان از غزل فارسی سخن گفت و اسم سیمین بهبهانی را نیاورد. به عبارت دیگر، بهبهانی نوعی تفکیک جنسیتی را که شامل حال غزل بود شکست و زن را وارد حیطه‌ای مردانه کرد. در واقع بهبهانی حیات تازه‌ای در غزل دمید. می‌دانید که عده‌ای می‌گفتند غزل در حال احتضار و مرگ است. هم کهن است و هم کهنه. متعلق به سال‌ها و قرن‌های پیش است. بهبهانی ثابت کرد که غزل می‌تواند یک شعر امروزی هم باشد. می‌تواند محتوا، دید، مخاطب و مضمون امروزی داشته باشد. یکی دیگر از نمودهای درخشان نوآوری بهبهانی در غزل، خانگی کردن تجدد است. او معتقد بود که فرم‌های سنتی ایرانی الزاماً تجددستیز نیستند؛ می‌توان غزل سرائید و و متجدد بود. می‌توان شعر به اصطلاح «نو» گفت و تجددستیز بود.

یکی دیگر از ویژگی‌های کار بهبهانی داستان‌سرایی در غزل بود. او مثل جدش شهرزاد قصه‌گو، راوی روزگار خود شد. روزگاری که به قول احمد شاملو «روزگار غریبی» بود؛ روزگاری پر از جنگ و خشونت و خونریزی. روزگاری پر از نابرابری و تزویر و ریا. روزگار غریبی که شاعر وقتی به درخت تاریخش نظر می‌کند به جای میوه، چشمان برکنده از حدقه می‌بیند. جالب آنکه هر چند بهبهانی راوی و مورخ دوران پر تلاطمی بود ولی هرگز جهان را و جهانیان را به دو جبهه متخاصم تقسیم نکرد. دنیای سیمین بهبهانی دنیای دوگانگی‌های در تضاد نیست. خوب و بد، تاریکی و روشنایی، زشتی و زیبایی، حاکم و محکوم، زن و مرد در کنار هم قرار دارند و دنیایی گرگ و میشی می‌آفریند. جهان اشعار بهبهانی جهانی پیچیده و غامض است. یک جهان قوس و قزحی که طیفی از رنگ‌های متفاوت دارد. سیمین بهبهانی در شعرش هرگز نقش قاضی‌القضات را بازی نکرد. به هدایت ننشست. به داوری نپرداخت. یک عمر حق گفت و حق طلب کرد. یک عمر با صداقت و امانت‌داری آنچه دید بر قلم آورد.

باید به این موضوع هم اشاره کنم که بهبهانی گردونه مرد را در مقام غزلسرا و عاشق و انتخاب‌کننده برچید. سنتاً، غزل به شعری گفته می‌شد که یک مرد برای یک زن می‌سرود. یعنی مرد عاشق بود و زن معشوق. سیمین بهبهانی در شعرش از مرد کشف حجاب کرد. زن عاشق و مرد معشوق و محبوب غزل شد. زن قلم در دست گرفت و به آزادی بیان رسید. دیگر سنگین و صامت نبود. ایران سرزمین گل و بلبل است. در ادبیات فارسی گل که ساکت و ساکن است نماد زنانگی است و بلبل نماد مردانگی است. برخلاف ادبیات غرب که بلبل در آن اغلب مادینه تصویر می‌شود. بهبهانی سکوت و سکون گل را نپذیرفت. در غزل‌های زیبایش مثل یک بلبل چهچه زد و معشوق مرد را از دیدگاه یک زن وارد غزل کرد.

از نظر من عزیز‌ترین ویژگی غزل بهبهانی این است که هیچ نوع خشونت را نپذیرفت. از جنگ و خونریزی و انتقام‌گیری گریزان بود. شعر پناهگاه و اسلحه‌اش بود. اسلحه‌ای برای مبارزه با هر نوع خشونت. به قول خودش:

«شمشیر من همین شعر است
پرکار‌تر ز زهر شمشیر
با این سلاح شیرین‌کار
خون ریختن نمی‌خواهم.»

شما در یکی از مقاله‌های خود نوشته‌اید: «در غزل‌های عاشقانه بهبهانی مردان موضوع عشق‌اند، کشف حجاب می‌کنند، از محبس تنگ «مردانگی» می‌رهند، ملهم می‌شوند و نه الهام گیرنده، مشهود می‌شوند و نه شاهد، منظور می‌شوند و نه ناظر، معشوق می‌شوند و نه عاشق. در اشعار سیمین بهبهانی سرانجام حجاب رمز و راز از گرد مردان در غزل برگرفته می‌شود. مرد حضوری جسمانی پیدا می‌کند و از ویژگی فردی برخوردار می‌شود.» به نظر شما این حضور جسمانی وجه تمایز شعرسیمین بهبهانی از شعرای دیگر است؟

البته مقصود من این نبود که این اتفاق فقط در شعر سیمین بهبهانی افتاده. در اشعار فروغ فرخزاد هم شاعر، مرد را موضوع عشق می‌کند. در اشعار این دو شاعر عزیز مرد حضور جسمانی پیدا می‌کند، همینطور که گفتید معشوق می‌شود. در هزار سال ادبیات فارسی قلم اغلب در دست مردان بوده.

فرزانه میلانی نویسنده، شاعر و استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا

درست است که ما از زمان رودکی، یعنی از‌‌ همان آغاز شعر فارسی، شاعر زن داشتیم. ولی تعدادشان کم بوده و شعرهای اندکی از آن‌ها به جا مانده - یا لااقل ما از آن‌ها خبر نداریم. برای قرن‌ها به زن اجازه نمی‌دادند تعلیمات عالی بگیرد مبادا که نامه عاشقانه بنویسد. می‌گفتند کافی است که بتواند قرآن بخواند. خب، در چنین فضایی که به اصطلاح آتش را باید از پنبه جدا نگه داشت، وقتی تفکیک جنسیتی جهان زن و مرد را به اصرار و به وسواس از هم جدا نگاه می‌دارد طبیعی است که عواقب این جداسازی گریبانگیر هم زن و هم مرد خواهد شد. یکی از این معضلات چنین اجتماعی این است که مرد به ندرت شاهد مطلوب بودن خودش در ادبیات بوده. درست است که ما داستان‌های عاشقانه بسیار زیبا در ادبیات فارسی داریم ولی قلم در دست مرد بوده. زنان عاشق‌پیشه ادبیات کهن ما همه ساخته و پرداخته ذهن و قلم مردان‌اند. از ویس و رودابه گرفته تا زلیخا و منیژه و حتی لیلی که مظهر عشق است ولی به معشوق نمی‌رسد. در اشعار سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد زن دیگر در نقش نگار نیست که نگارنده است؛ نگارنده‌ای که عشق و لذت‌جویی را حق مسلم خود می‌داند.

سیمین بهبهانی مضامین جدیدی را وارد شعر کهن کرد. او خودش می‌گوید که شعرش ضد غزل است. نظر شما در این باره چیست؟ بعد از انقلاب چه تحولی در شعر سیمین بهبهانی رخ داد؟

خوشحالم که از واژه «تحول» استفاده کردید و نه دگردیسی. چون من اصلاً معتقد نیستم که در چند دهه اخیر شعر سیمین بهبهانی انقلابی و سیاسی شد. بسیاری بر این باورند که بعد از انقلاب بود که بهبهانی بیشتر و کامل‌تر به سیاست روی آورد و شعرش سیاسی شد. من فکر می‌کنم از نخستین شعری که در چهارده‌سالگی چاپ کرد تا آخرین شعرهایی که ما از او در دست داریم، بهبهانی همیشه سیاسی بود. همیشه حق‌گو و حق‌طلب بود. متأسفانه تعریف رایج از «شعر سیاسی» بسیار محدود و محدودکننده است. بیشتر بر این باوریم که شعر سیاسی متعلق به کسی است که به حزب و گروه خاصی تعلق دارد؛ و سیمین بهبهانی هیچ‌وقت به هیچ حزب و گروهی تعلق نداشت. هرگز حاضر نشد قلب و قلم و وجدانش را به یک قدرت سیاسی چه قبل چه بعد از انقلاب بفروشد. هیج‌وقت خودش را پایبند یک گروه، یک فرقه خاص و یک ایدئولوژی ویژه نکرد ولی او همیشه، از آغاز کار شاعری، خواهان حقوق انسانی تک تک انسان‌ها بود. معتقد به برابری در مناسبات روزمره بود. به کرامت انسان- چه مرد و چه زن، چه جوان و چه پیر، چه متمکن و چه تهی‌دست احترامی راستین داشت. آیا این خانگی کردن دموکراسی سیاسی نیست؟

بهبهانی حدود ۶۰۰ شعر گفته است و پرکار‌ترین زن شاعر در تاریخ ایران است. اغلب این اشعار به عناوین مختلف در مورد دموکراسی در مناسبات انسانی صحبت می‌کنند. سیمین بهبهانی معتقد بود که نمی‌شود در خارج از خانه اصلاح‌طلب و دموکرات بود ولی در چارچوب خانه یک دیکتاتور قهار شد. فکر می‌کرد که دموکراسی در سطح مملکت زمانی امکان‌پذیر است که در سطح خانه هم رعایت شود. به گمان من این خودش سیاست در عمیق‌ترین مفهوم و در بعد کلان است. از اولین مجموعه اشعارش تا آخرین سروده‌هایش، بهبهانی از بی‌عدالتی، تبعیض، تعصب، فقر، و نابرابری گلایه کرده است، و البته همیشه بابت حق‌گویی و حق‌طلبی‌اش بهای بسیار گزافی پرداخته.

جوابم سخت طولانی شد. می‌بخشید. به هر سبب، اگر سؤال شما این است که آیا بعد از انقلاب تحولی در شعر سیمین بهبهانی اتفاق افتاد؟ جواب من این است که البته اتفاق افتاد. در آستانه انقلاب او شاعری بود میانسال که چندین کتاب شعر نوشته بود. طبعاً بازتاب انقلاب و وقایع تاریخی که به سرعت دور و برش اتفاق می‌افتاد در شعرش مشهود است.

بسیاری از بهترین زنان شاعر ما متاسفانه جوانمرگ شدند. طاهر قره‌العین در ۳۶ سالگی به شهادت رسید. پروین اعتصامی در ۳۴ سالگی از تبی مرموز درگذشت. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی در تصادفی چشم از جهان فرو بست. این از بخت خوب ماست که سیمین بهبهانی تا ۸۷ سالگی زندگی کرد و ما را از فیض اشعارش مستفیض کرد.

می‌گویند با نگاه به شعر سیمین بهبهانی می‌توان به تاریخ بعد از انقلاب پی برد. آیا رویکرد به مسائل روزانه اجتماعی با قالب غزل سازگار است؟

البته که هست. به گمان من در این چند دهه اخیر یکی از غیر مغرضانه‌ترین اسناد تاریخی که نه از دیدگاه دولت بلکه از دیدگاه مردم کوچه و بازار نوشته شده، اشعار سیمین بهبهانی است. بسیاری از اشعار بعد از انقلاب او تاریخ نگارش دارد و از این طریق می‌توان توالی اتفاقات را دنبال کرد. ازرا پاوند (Ezra Pound) شاعر آمریکایی می‌گوید شعر ناب شعری‌ست که همیشه تازه باقی بماند. در زبان انگلیسی NEWS هم به مفهوم خبر است هم به مفهوم یک چیز تازه. نیت پاوند این است که شعر ناب شعری‌ست که کهنه نمی‌شود. شعر سیمین بهبهانی هم همین‌طور است. خبر هست. تاریخ هست ولی در ضمن شعر ناب هم هست. شعری است که ماندگار خواهد بود. درست است که معلول و متأثر از وقایع ایران در هفت دهه اخیر است ولی تبلور روح تاریخ به زبان زیبای شعر است.

اخیراً با سیمین بهبهانی ملاقات کرده‌اید و دوستی دیرینه‌ای هم با ایشان داشتید، می‌توانید خاطره‌ای از ایشان را برای ما بازگو کنید؟

آخرین باری که خانم بهبهانی را دیدم در مجارستان و زمانی بود که جایزه‌ای همسنگ نوبل برای شعر به ایشان داده شد. آقای علی بهبهانی (پسر سیمین بهبهانی) همراه‌شان آمده بودند. می‌دانید که بهبهانی شعر بسیار زیبایی هم برای علی بهبهانی به این مضمون که من «تار تو‌ام، تو پود من»، گفته است. به هر حال، ما یک هفته با هم بودیم. متأسفانه خانم بهبهانی اصلاً حال خوشی نداشتند و خیلی ضعیف شده بودند. از نظر بینایی هم مشکل داشتند. ولی با یک محبت و سخاوت، با یک انسانیت و ظرافت بی‌نظیری با مخبرین و مردمی که می‌خواستند با ایشان صحبت و ملاقات کنند رفتار می‌کردند که برای من حیرت‌آور بود. من مرتب دلواپس حال او بودم و به وضوح می‌دیدم به غایت خسته‌اند و درد دارند ولی با این وجود یک کتاب را بی‌امضاء نگذاشتند و یک سؤال بی‌جواب نماند.

روز پس از اهدای جایزه خانم بهبهانی اصلاً حال خوشی نداشتند ولی قرار بود به اپرایی که بر مبنای یکی از اشعار ایشان درست شده بود برویم. من ترجیح می‌دادم ایشان استراحت کنند ولی خانم بهبهانی گفتند این‌ها اینقدر زحمت کشیدند و باید برویم. به هر زحمتی بود و با آن دقت ویژه‌ای که به جزئیات لباس و آرایش داشتند حاضر شدند و رفتیم. ولی آن روز کار خانم بهبهانی از تالار اپرا به آمبولانس و بیمارستان کشید.

عشق سیمین بهبهانی به ایران و ایرانی یکی از ویژگی‌های زیبا و ارزنده او و شعرش است. بی‌سبب نیست که یک ملت به سوگ شیرزنی که بانوی غزل بود نشسته است. او مردم را دوست می‌داشت و مردم هم صادقانه عزیزش می‌داشتند.

وقتی شما این خاطره را تعریف می‌کردید، به این فکر می‌کردم که یک شاعر چطور می‌تواند در کشورهای دیگر این همه مورد قدردانی قرار بگیرد و در کشور خودش چنان مورد بی‌مهری واقع شود که حتی در جایی که وصیت کرده دفن نشود...

بله، همانطور که پرزیدنت اوباما هم در پیام نوروزی‌اش گفت صدای سیمین بهبهانی در جهان سفر کرده و متعلق به دنیا باقی خواهد ماند. نمی‌شود دستبندش زد. نمی‌شود آن را پشت میله‌ها زندانی کرد. نمی‌شود به دارش کشید. صدای سیمین بهبهانی ماندنی است. صدایی که ایران و ایرانی را معشوق غزل فارسی کرد. یاد و اسم عزیزش پاینده و روحش شاد.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.