جنگ، مردانگی اقتدارگرا و فمینیسم
مهرداد درویش پور − رابطه جنگ با مردانگی اقتدارگرا چیست و چرا در بسیاری از جنگها طرف فاتح از طریق تجاوز به زنان و سربازان میکوشد سلطه بلامنازع خود را به نمایش بگذارد و طرف دیگر را به تحقیر مطلق وادارد؟
تجاوز روسیە بە اوکراین یکبار دیگر بررسی مساله زنان و جنگ و ارتباط آن با نظام جنسیتی نابرابر قدرت را در دستور روز قرار داد. معمولاً این زنان و کودکان هستند که از قربانیان اصلی جنگ به شمار میروند و آوارگی و بی خانمانی زنان و کودکان و سالمندان و بە حاشیە رفتن مطالبات زنان، تشدید خشونت و تجاورز علیه زنان و زنانهتر شدن فقر از جمله پیامدهای جنگ است. علاوه بر آن بررسی چرایی مشارکت زنان در جنگها - با توجه به خصلت خشونتپرهیز بودنِ جنبش زنان و نقش موثرشان در جنبشهای صلح- بیش از هر زمان دیگر موضوعیت مییابد.
در روزهای اخیر فمینیستهای روسی یکسره با شعار «نه به جنگ» و فراخوان به قطع تجاورز از سوی پوتین و برقراری صلح سهم خود را ادا کرده و به این مبارزه همچنان ادامه میدهند. اما نحوه عملکرد زنان اوکراینی چگونه است؟ آیا آنها تنها به تظاهرات برای صلح میپردازند و یا بسیاری با مشارکت در جنگ همان هدف قطع تجاوز را دنبال میکنند؟ رابطه جنگ با مردانگی اقتدارگرا چیست و چرا در بسیاری از جنگها طرف فاتح از طریق تجاوز به زنان و سربازان میکوشد سلطه بلامنازع خود را به نمایش بگذارد و طرف دیگر را به تحقیر مطلق وادارد؟
فمینیسم و عقلانیت مراقبتگرا
بە رغم دستاوردهای جهانی مبارزات زنان تاکنون هنوز جنگ، تخریب محیط زیستی و نابرابری جنسیتی، خشونت خانگی علیه زنان و کودکان، کار خانگی زنان، بردگی جنسی زنان و... بر زندگی بخش گستردهای از زنان در جهان سایه افکنده است. حتی به حاشیه راندن زنان در بخشهای کلیدی نظام آموزش و اشتغالهای کیفی در سطح جهان و فراگیری تبعیض جنسیتی معضلی بسیار گستردە است.
هرچە موقعیت زنان در جامعە و منابع قدرتشان افزایش پیدا کند بخت توسعەی برابری جنسیتی، دموکراتیزە شدن جامعە، بهبود محیط زیست، گسترش رفاه، تبعیض زدایی و عقلانیت مراقبتگرا افزایش پیدا خواهد کرد. هم از این رو در چنین شرایطی اولویت باید تقویت منابع قدرت زنان در حوزە خانوادە و اجتماع و بهبود موقعیت کودکان - همچون بخشی از یک گفتمان فمنیستی- باشد. پرسش این جاست که اگر امروز عقلانیت مراقبت گرای فمینیستی راهنمای سیاست بود، تا چه حد پدیدههایی چون میلیتاریزه شدن فزاینده جهان گسترش مییافت.
زنان با قدرتمندتر کردن خود و عقب راندن مردسالاری میتوانند در تغییر الگوهای مردانه نیز تاثیر بگذارند. هرچند این وظیفه خود مردان مدعی برابرطلبی و مردانگی آلترناتیو است که با تغییر الگوهای مردانە در کنار جنبش زنان حضور فعال و موثر بیابند و در پایان بخشیدن به پدر/مردسالاری بە عنوان یکی از منشاهای ویرانگری جنگ و خشونت ادای سهم کنند.
فمینیسم و تاثیر آن بر الگوهای مردانه
پیشرفت موقعیت زنان و جنبش فمینیستی اگرچه به تغییرات مثبتی در الگوهای مردانە منجر شده اما این تغییرات همواره نیز مثبت نبوده است. این تاثیرات سەگانە بوده است:
- بخشی از مردان با افزایش قدرت زنان الگوهای مردانە سنتی را رها کرده و بە سمت ایده برابری جنسیتی روی آوردهاند. به گونهای که برخی از آنان بە فعالان مبارزە علیە خشونت بر زنان تبدیل شدهاند که جلوهای از مردانگی آلترناتیو خوانده میشود و یکی از مهمترین متحدان زنان در جنبش فمینیستی به شمار میروند.
- از سوی دیگر رشد مردانگی ناپایدار واکنش دیگری بخشی از مردان نسبت به بهبود موقعیت زنان است. یعنی برخی از آنان در برابر افزایش قدرت زنان رفتاری ملون دارند. در برخی از زمینهها خود را با شرایط نوین تطبیق میدهند اما در صورت احساس خطر میل به مردسالاری در انان تقویت میشود.
- اما بهبود موقعیت زنان درکوتاه مدت میتواند حتی واکنش نوستالژیک، افراطی و واپسگرا و تلاش برای تقویت اقتدارگرایی مردانه را در پی داشته باشد که شکل سوم واکنش بخشی از مردان نسبت به پیشرویهای زنان است.
آنچە اکنون در سطح جهان میبینیم از منظر جنسیت برآمد مردانگیهای اقتدارگرا و نوستالژیک است. به زعم کونل - نظریه پرداز پرآوازه مردانگی - مردانگی اقتدارگرا همچنان الگوی اصلی مردانگی در جهان است.
بنیاد گرایی اسلامی و شووینیسم دو جلوه از مردانگی نوستالژیک و اقتدارگرا
گرچه کونل بیشتر به بررسی چهار شکل ۱) مردانگی سلطه جو و اقتدارگرا، ۲) مردانگی حاشیهای، ۳) مردانگی مشارکت کننده و ۴) مردانگی متفاوت پرداخته است، اما هرگز سخنی از مردانگی نوستالژیک و آلترناتیو نیز به میان نیاورده است. برخی تحقیقات جدید اما بر بررسی مردانگی نوستالژیک و مردانگی آلترناتیو همچون دو شکل دیگر مردانگی تاکید دارند.
من در بررسیهای خود برآمد بنیادگرایی اسلامی را از منظر جنسیت نوعی نشانه برآمد مردانگی نوستالژیک در خاورمیانه و آفریقا و آسیا و در میان بخشی از اقلیتهای مهاجرتبار مسلمان در کشورهای غربی دانستهام کە خواهان احیای اقتدار از دست رفتەی مردانه خود هستند. بی دلیل نیست که این جریان تاکید خاصی بر کنترل زنان داشته و زنستیزی نقش پر رنگی در آن- از منظر جنسیت – دارد.
از سوی دیگر، ایدئولوژیهای ناسیونالسیتی افراطی، نژادپرستانە و راست پوپولیستی و فاشیستی در جوامع غربی نیز دیگر جلوە دیگری از برآمد مردانگی نوستالژیک است کە بر آن است اقتدار از دست رفتەی مردان را با احیای عظمت ملی گذشته و گسترش سکسیسم احیا کنند.
بی دلیل نیست که این گرایشها نیز به شدت اتوریتهگر، هموفوبیست، نابردبار و زن ستیز هستند و از فمینیسم متنفرند. پدیده ترامپ نمونهای از برآمد مردانگی نوستالژیک در آمریکاست و پدیده پوتین را نیز میتوان نمونه دیگری از آن در روسیه خواند که با حمله نظامی به اوکراین در پی احیای عظمت از دست رفته روسیه است و از منظر جنسیت آمیختهای از مردانگی نوستالژیک و اقتدارگرا را به نمایش میگذارد.
جنگ و جنسیت
جنگ افروزی اساسا بە عنوان بدترین اشکال بروز خشونت و وادار کردن دیگری بە انجام کاری خلاف میل خود، خشونتی است کە با ویرانگری و مرگ آفرینی توام است. این خشونتی است برخاسته از خوی سادیستی که محو دیگری یا وادار کردن دیگری بە تبعیت و تسلیم مطلق هدف ان است. از منظر جنسیت جنگ بیرحمانهترین شکل خشونتورزی و سلطەطلبی جلوەای از نمایش اقتدارمردانگی است.
قربانیان اصلی جنگها خود مردان هستند که در جنگها کشته میشوند. کلاً جنگ و نزاعهای خیابانی دو حوزهای هستند که هم عاملان و هم قربانیان اصلی آن خود مردان هستند. در جنگ اما با تقویت اقتدار مردانگی و شور ویرانگری امید بە بهبود موقعیت زنان یکسره از بین میرود.
جنگ بە گسترش شکاف جنسیتی دامن میزنند و توجه افکار عمومی را از خشونت روزمره علیە زنان درخانە و محل کار و خیابان به حاشیە رانده و از آن عادیسازی میکنند. همچنین جنگ باعث بیخانمانی میلیونی زنان و کودکان قربانی آن میشود.
جنگ از منظر برابری جنسیتی تنها یک کابوس است و به شدت ایده و برنامههای مرتبط با گسترش برابری جنسیتی را به محاق میراند. جنگ با گسترش گفتمان خشونت، سلطەگری، پرخاشگری و عقلانیت ابزاری، عقلانیت مراقبتگرا را بە حاشیە میراند. از همه این منظرها جنگ تنها به تقویت ارزشهای مردسالار منجر میشود. در مقابل، این واقعیت کە در اغلب جنبشهای صلح و ضد جنگ نیروی اصلی طرفدار آن زنان هستند نشاندهندەی زمینەی پذیرش بهترعقلانیت مراقبتگر در جنبش زنان است.
تجاورز نظامی و تجاورز جنسی دو جلوه از اقتدارنمایی مردانه
رابطه جنسیت و قدرت در پهنه سیاست موضوعی است که بسیار به آن پرداخته شده است. کنترل بدن و سکسوالیته زنان یکی از اصلیترین حوزههای کشمکشها و اقتدارنماییهای مردانه شناخته شده است. در جنگ که نوعی خشونت ورزی بیمرز و پردامنه است اقتدارنمایی مردانه معمولا تنها به فتوحات نظامی محدود نمیشود بلکه در بسیاری از مواقع تجاورز به سربازان و زنان اسیر پرده مکمل آن فتوحات به شمار میرود. تجاوزات مکرر نیروهای داعش به زنان اسیر که علاوه بر تجاوز آنان را به کنیزی خود نیز درمی آوردند، نمونه بسیار زمخت و عریانی از این پدیده است.
تجاوز جنسی به زنان به خصوص در فرهنگ ناموسی برای درهم شکستن اقتدار دشمن و تحقیر مطلق روانی آن در جنگها بسیار رایج است که جلوه آشکاری از رابطەی بین اقتدارو جنسیت است. نوعی فرمانروایی مطلق فاتح در برابر اسیر و زنانی که هیچ قدرتی حتی برای اعتراض ندارند.
تعرض بە بدن و سکسوالیته زنان و تلاش برای بە تملک درآوردن آنها بخشی از نظام نابرابر جنسیتی قدرت است. هرچە فرهنگ ناموسپرستی و پدرسالاری در کشوری قدرتمند تر باشد تجاوز برای تحقیر دشمن پر اهمیت تر میشود − امری که قربانیان اصلی آن زنان هستند.
رابطەی بین ناسیونالیسم و شووینیسم و مالکیت و کنترل بدن زن نیز که از هر دو بە عنوان بخشی از ناموس یاد میشود به روشنی معرف این دست از هنجارهای پدر/مردسالارند. علاوه بر آن بررسیها نشان میدهند که تجاوز جنسی بیش از آن که با شور جنسی مرتبط باشد عملی سادیستی به قصد کنترل مطلق بر بدن قربانی -معمولا زنان- است که در آن متجاورز قبل از همه از رنجی که بر قربانی وارد میآورد و اقتدارنمایی خویش لذت میبرد.
در مورد حمله پوتین به اوکراین هنوز زود است بتوان نتایج این جنگ را از منظر قدرت و جنسیت بررسی کرد. با این همه ژیژک با اشاره به برخی از جملات پوتین که تداعی گر رابطه تجاوز به اوکراین با نمادهای تجاوز جنسی است ردپای آن را در منش پوتین به عریانی نشان میدهد. او به سخنان پوتین اشاره میکند که ضمن طرح عدم علاقه دولت اوکراین به توافق مینسک گفته بود: «زیبای من، چارهای نداری. خوشت بیاید یا نیاید». هرچند سخنگوی مطبوعاتی کرملین این اشاره پویتن را با حکایت عامیانه قدیمی مرتبط دانست اما ژیژک با نقل کامل این جمله «زیبای خفته در تابوت است، یواشکی رفتم سراغش و به او تجاوز کردم. آرام بخواب ای زیبا، خوشت بیاید یا نیاید.» بر آن است ارجاع به اوکراین به عنوان موضوع تجاوز و تجاوز به مرده در اظهارات پوتین بسیار روشن است. او اضافه میکند که پوتین ضمن آن که اعلام کرد آماده تجاوز به اوکراین است، مدعی بود قصدش این نبود، اما بیان تلویحیاش حاکی از این بود که اگر اوکراین با رضایت خود تسلیم نشود، روسیه آماده تجاوز به آن است. از آن بدتر، پوتین قربانی را متهم میکند که محرک تجاوز خودش بوده است. ژیژک به سخنان سکسیستی دیگر پوتین در دو دهه پیش مبنی بر این که قادر به ختنه کردن کامل اسلام گرایان رادیکال در روسیه به گونهای است که چیزی درنیاید اشاره میکند که معنای تلویحی آن تهدید به اخته کردن مردان است. این نمونه دیگری از ادبیات سکسیستی برای درهم شکستن اقتدار مردانگی دشمن در جنگ است که پوتین – همچون ترامپ - ابایی از به کارگیری آنها ندارد.
ناسازه صلح طلبی زنان با شرکت در جنگهای عادلانه؟
برخلاف مردان که عامل یا نیروی اصلی جنگ افروزی و تجاوزات جنسی و دیگر اشکال خشونت هستند، نقش زنان در جنبشهای صلح و ضد جنگ گستردهتر است. در جامعە مدنی نیز یکی از حوزە اصلی مبارزە زنان علیه خشونت است. همزمان رشد روز افزون نقش زنان در جنگهای به خصوص دفاعی واقعیت دیگری است که از موضع فمینیستی به جنبههای ناساز (پارادوکسال) آن پرداخته شده است.
- آیا گسترش مشارکت زنان در همه حوزههای مردانه میبایست به معنای مشارکت برابرشان در جنگها و نیروهای نظامی باشد یا تلاش در جهت فمینیزه کردن نهادهای اتوریته گر؟
- علاوه بر آن تجربەی زنان کرد در جنبش پیشمرگهای کردستان علیە داعش این پرسش را پیش رو قرار داد کە اگر زنان علیە جنگ و خشونت بوده و در جنبشهای صلح فعال هستند آیا حضورشان در مبارزات نظامی نقض غرض و مخالف ارزشهای فمنیسیتی نیست؟
پاسخ به این پرسشها چندان ساده نیست. اما اگر تفکیک اریش فروم از خشونت دفاعی با خشونت ویرانگر را بپذیریم آنگاه اهمیت تفکیک جنگ دفاعی و عادلانه با جنگهای پرخاشگر و تعرضی و ویرانگر باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند. به گفته فروم خشونت دفاعی ذات حیات هر حیوانی از جمله انسان است و برخلاف خشونت پرخاشگر کە ویرانگر است در دفاع از حق حیات صورت میگیرد. از این منظر حضور زنان در جنبشها و جنگهایی کە جنبەی دفاعی دارند الزاما در تضاد با صلحطلبی قرار ندارد.
برخی از مفهوم فمینیسم اورژانس - که روشن نیست تا چه از اعتبار نظری دقیقی برخوردار است- در توضیح این تفاوت در رفتار جنبش زنان علیە میلیتاریزم و خشونت و در فعالیتهای مدنی و صلحطلبانە در کشورهای دموکراتیک با مشارکت زنان در جنگ علیه داعش و در خاورمیانه استفاده میکنند. پدیدهای که شاید بتوان در توضیح مشارکت زنان در جنگ اوکراین نیز به آن توجه کرد.
هنوز روشن نیست در کشورهای پیشرفته حضور زنان در مشاغلی کە پیشتر بەعنوان مشاغل مردانە شناختە میشدند تا چه حد توانسته است در کاهش جنبەهای اتوریتەگر، سلطه جویانه و سوداگرایانه آن نهادها تاثیر داشتە باشد یا تا چه حد تنها باید خرسند بود که برابری جنسیتی گسترش مشارکت زنان در همه زمینهها -از جمله در جرائم اجتماعی را - دربر گرفته است!
از این پرسش قابل مکث که بگذریم عصر دوگانەسازی کلیشهای زن/مرد به سر رسیده است و امروز محققان هرچه بیشتر با رویکرد میانبُرِشی (Intersectionality) به جنسیت همچون یکی از روابط نابرابر قدرت مینگرند و از آن تصویری ذات گرایانه به دست نمیدهند. بنابراین نه به گونهای بدبینانه میتوان خواستار آن شد که زنان در هیچ یک از حوزهها و نهادهای میلیتاریستی کە تاکنون در انحصار مردان بودە - نظیر ارتش، پلیس و جنگ - شرکت نکنند و نه خوشبینانه میتوان تصور کرد که حضور زنان به خودی خود تضمینی برای زدودن ارزشهای اتوریتهگر و اقتدار گرا و میلیتاریستی در این نهادها است. در واقع نقش سیاست فمینیستی و صلح طلبانه به مراتب تعیین کننده تر از حضور صرفا مکانیکی زنان در این نهادهاست.
امروز جنبش فمینیستی میتواند به سهم خود با مشارکت در جنبش جهانی صلح دربرابر جنگ افروزی و میلتاریسم، صدای سوم را در این فضای هردم هولناک تر پرطنین سازد.
نظرها
آرش رضائی
بسیار عالی