روز جهانی شادی و ردهبندی شادترینها در وضعیت جنگیِ جهان
گفتوگو با راحله طارانی، روانشناس و فعال سیاسیِ چپ
با در نظر گرفتن شرایط جنگی در جهان و همچنین با توجه به وخیمتر شدن اوضاع معیشتی در بسیاری از کشورهای جهان، آیا اساسا میتوان مفهوم شادی را در چنین وضعیتی متصور بود؟ چرا سازمان ملل متحد هر ساله اقدام به انتشار چنین فهرستی میکند؟ شادی چیست و انسانها چرا باید شادمان باشند؟ زمانه این پرسشها را با راحله طارانی، روانشناس و فعال سیاسیِ چپ در میان گذاشته است.
روز جهانی شادی (۲۰ مارس) مناسبتی بینالمللیست که توسط سازمان ملل متحد اعلام شده. امسال این مناسبت در حالی فرا میرسد که در روزهای گذشته ابعاد جنگ در اوکراین گستردهتر شده و بر پایه گزارش نهادهای بینالمللی، تاکنون دستکم سه میلیون نفر از شهروندان این کشور به کشورهای همسایه پناه بردهاند. همچنین شمار قربانیان این جنگ در بیست و پنجمین روز خود به هزاران نفر رسیده است.
از سوی دیگر و همزمان با شعلهور شدنِ آتش جنگ در اوکراین، کمیته بینالمللی نجات (International Rescue Committee) درباره وضعیت گرسنگیِ فراگیر در افغانستان هشدار داده است.
بر پایه اعلام این نهاد بینالمللی، در حال حاضر ۹۷ درصد مردم افغانستان زیر خط فقر قرار دارند و اگر قدرتهای جهانی به بحران گرسنگی در این کشور توجه نکنند، قربانیان قحطی در افغانستان بیشتر از تلفات جنگ در ۲۰ سال اخیر خواهد بود.
هشدارها درباره خطر گرسنگیِ فراگیر در افغانستان اما همزمان است با وضعیت ناامنیِ غذایی در یمنِ جنگ زده و شرایط در این کشور برای چندمین سال پیاپی وخیم اعلام شده است. برنامه جهانی غذا (World Food Program) در روزهای اخیر اعلام کرده که ممکن است به دلیل طولانی شدن جنگ و قطع کمکهای بشردوستانه به مردم یمن، در هفتههای آینده دستکم ۱۳ میلیون نفر در این کشور با قحطی مواجه شوند.
با وجود این شرایط، قرار است سازمان ملل متحد، امسال هم طبق روال هر سال، همزمان با فرا رسیدنِ روز جهانی شادی، فهرست شادترین کشورهای دنیا را منتشر کند. (این فهرست بعد از تنظیم این گزارش منتشر شده و بر اساس آن فنلاند برای پنجمین سال متوالی شادترین کشور و لبنان و افغانستان غمگینترین کشورهای جهان هستند. ایران در این گزارش پس از کشور جنگزده مالی و بالاتر از اوگاندا و لیبریا در رده ۱۱۶ قرار دارد.)
با در نظر گرفتن شرایط جنگی در جهان و همچنین با توجه به وخیمتر شدن اوضاع معیشتی در بسیاری از کشورهای جهان، آیا اساسا میتوان مفهوم شادی را در چنین وضعیتی متصور بود؟ چرا سازمان ملل متحد هر ساله اقدام به انتشار چنین فهرستی میکند؟ شادی چیست و انسانها چرا باید شادمان باشند؟
زمانه این پرسشها را با راحله طارانی، روانشناس و فعال سیاسیِ چپ در میان گذاشته است.
زمانه: از دیدگاه علم روانشناسی، شادی چیست و سر منشأ این مفهوم به چه چیز باز میگردد؟
راحله طارانی- شادمانی که یک احساس عمیق آرامش و بهروزی درونی دوامدار است، فاکتور بسیار مهمی در تعالی انسان و لازمه پیشرفت همه جوامع انسانی است. فکر میکنم علت اینکه سازمان ملل تصمیم گرفت یک روز را به عنوان روز شادمانی اعلام کند نیز درک همین مسأله بوده است.
در موارد بسیاری، شادمانی یا (Happiness) با لذت (Pleasure) اشتباه گرفته میشود. ضروری است که تفاوتهای موجود بین این دو مفهوم را در همین ابتدا مشخص کنیم. همانطور که اشاره شد، شادمانی یک احساس با دوام است اما لذت یک احساس آنی است، لحظهای اتفاق میافتد و به پایان میرسد. لذت بیشتر Visceral است یعنی حالتی مشترک بین ما و حیوانات اما شادمانی Ethereal است. یعنی احساسی خاصِ انسان که به هوش و ظرافت و عشق مربوط است. لذت، گرفتنی است اما شادمانی، دادنی است. لذت را میتوان با مواد شیمیایی یا دارو یا مواد مخدر تجربه کرد اما شادمانی اینطور نیست که با کم شدن تأثیر دارویی فروکش کند. لذت معمولا به صورت فردی تجربه میشود اما شادمانی جنبههای اجتماعی قوی دارد و احساسی است که ما بهطور اجتماعی تجربه میکنیم.
نکته دیگر اینکه زیادهروی در لذت اعتیادآور است در صورتی که در مورد شادمانی چنین نیست. شادمانی حسی است که مربوط به هورمون یا Neurotransmitter ی در مغز است که به آن سروتونین میگویند اما لذت بیشتر به هورمون دیگری به نام دوپامین مربوط است.
انسان یک موجود اجتماعی است و همیشه به صورت اجتماعی زندگی کرده و به نوعی، بقای او منوط به هستی اجتماعی اوست. انسان اجتماعی در یک روندی رسیده به مرحلهای که در آن فردیت بیشتر تشویق میشود. در سیستمهای سرمایهداری، انسانها فردگرا میشوند اما همانطور که در تجربه اخیر پاندمی کرونا شاهد بودیم، زندگی مردم جوامع مختلف به هم وابسته و در هم تنیده است و ما دوباره آموختیم که برای بقای خود باید به منافع جمعی بیندیشیم. مغز انسان در دورههای تکاملی خود، مراحلی را طی کرده و میکند و انسان امروز حیوان هوشمندی است که قشر پیشپیشانی (prefrontal cortex) او رشد کرده و از توانایی مدیریت اجرایی (Executive functioning) که شامل برنامهریزی ، درک اولویت، مدیریت زمان و مواردی از این دست است، برخوردار شده که میتواند در زندگی اجتماعی او مفید باشد. اما در سیستمهایی که سودجویی ارزش است، این توانایی نیز میتواند مورد سوء استفاده قرار گیرد. [در چنین سیستمهایی] فرد تشویق میشود برای لذت فردی بکوشد. در صورتی که تحقیقات روانشناسان نشان میدهد بین مهربانی و شادی رابطه مهمی وجود دارد و شادمانی، مهربانی را افزایش میدهد و مهربانی شادی را. مهربانی احساسیست که بیشتر در ارتباط با دیگران تجربه می کنیم.
وقتی ما کاری میکنیم که به حیات اجتماعی ما کمک کند، هورمونهای مرتبط با شادمانی در مغزمان ترشح میشوند و ما با هوشمندیای که انسان امروز از آن بهرهمند است، تأثیر کار ارزشمند خودمان را درک میکنیم و یک حس نسبتا پایدار از رضایت خاطر را تجربه میکنیم .
■ با توجه به وضعیت جنگیای که در حال حاضر در جهان وجود دارد، آیا به لحاظ اخلاقی میتوانیم شادی را به کل کشورها تعمیم دهیم؟ آیا درست است که کشور قحطیزده یا جنگزدهای همچون یمن، افغانستان یا اوکراین را که وضعیت وحشتناکی دارند، در جدول ردهبندی شادترین کشورهای جهان قرار داد؟ آیا اساسا میتوان شادی را برای چنین مناطقی متصور بود؟
- برای پاسخ به این پرسش باید درک کنیم که اگر از شرایط ناراضی هستیم، نیاز به انرژی برای تغییر آن داریم و آن انرژی بدون شادی موجود نخواهد بود. دوباره یادآور میشوم که تحقیقات روانشناسی، یک ارتباط قوی بین شادی و مهربانی را نشان داده است، به این معنا که معمولا آدمهایی که در یک محیط شاد رشد میکنند، احساس همدردی در آنها بیشتر است و احتمال اینکه انسانهای مهربانتری شوند، بیشتر است. توجه داشته باشیم که در این مورد هم شادمانی و لذت را باید از یکدیگر تفکیک کرد. اگر رابطه تنگاتنگ بین شادی و مهربانی را درک کنیم، متوجه میشویم که هر چقدر این جهان مملو از خشونت و درد و غم باشد، احتمال اینکه انسانها کمتر مهربان باشند بیشتر خواهد بود و بالعکس.
در فرهنگ سنتی/مذهبی مثل آنچه تا حدی فرهنگ مردم ما را در بر میگیرد، یک ضریب همبستگی بین شادمانی و معصیت احساس میشود و افراد در نشانههای شادمانی به دنبال رد پای گناه میگردند. به قول فروغ فرخزاد در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی میگردد. بعضی آدمهای مذهبی بلند خندیدن و رقصیدن را به گناه مرتکب شدن نزدیک میدانند و شاید اینکه فکر میکنیم اگر در دنیا این همه مصیبت وجود دارد، ما نباید شاد باشیم، به همین مربوط باشد.
ما با کسانی که درد میکشند همدردی میکنیم و از دردشان غمگین میشویم اما اگر در آن غم باقی بمانیم، چه کسی این شرایط را تغییر خواهد داد؟ بله، بیاعتنایی به این مصائب و به دنبال لذت فردی رفتن قابل توجیه نیست اما هر قدمی به سوی دنیایی بهتر، هر کمکی که میرسد، هر پیشرفتی که رخ میدهد، جای جشن گرفتن دارد و باید از هر روزنهای برای شادمانی و ایجاد انرژی که لازمه تغییر است، برای شادمان بودن استفاده کرد؛ حتی در این «جهان ظلمانی».
در همین شرایطی که ما مردم دنیا نگران جنگ اوکراین هستیم، مصائب دیگری هم در حال روی دادن است. سازمان ملل چند روز پیش در مورد گرسنگی کودکان یمن اعلام خطر کرد و از دنیا برای حل این بحران تقاضای کمک کرد. طبیعی است که با شنیدن این خبر در آن لحظه خوشحال نمیشویم اما بهطور کلی اگر ما از آن دسته انسانهایی باشیم که انرژی منتج شده از شادمانی و آن مهربانیای را که نتیجه رشد در محیط شاد است داشته باشیم، نسبت به این مسأله و این خبر بیتفاوت نخواهیم بود و احتمال اینکه به راه حل بیندیشیم و فکر کنیم «ما در این مورد چه میتوانیم کرد؟» بیشتر خواهد بود.
■ نقش دولتها در شادمانی یک جامعه چیست و چه چیزی شادمانی را تولید و بازتولید میکند؟
- حدود ۵۰۰ سال است سیستم سرمایهداری در جهان رشد کرده و به اینجا رسیده است. بشر در این سیستم پیشرفتهای چشمگیری داشته و مردم در این سیستم ثروتمندتر شدهاند اما به قول کارل مارکس حتما «یک چیز فاسدی در بطن آن سیستم اجتماعیای وجود دارد که در آن ثروت افزوده میشود اما بدبختی کاسته نشده و نرخ جنایت در آن افزایش مییابد».
واقعیت این است که افزایش ثروت در جهان لزوما از انسانها مردم شادمانتری نساخته است. آمار جهانی در رابطه با خودکشی این را تأیید میکند. سالانه بیشتر از ۷۰۰ هزار نفر در سراسر جهان خودکشی میکنند و تقریبا هر ۴۰ ثانیه یک نفر خودش را میکُشد. جوامع سرمایهداری لزوما جوامع شادتری نیستند بهخصوص اگر توجه کنیم که سرمایهداری فقط به اروپا و آمریکا خلاصه نمیشود و در هند و کشورهای آفریقایی هم سیستم سرمایهداری حاکم است.
تحقیقات علمی حاکی از این است که هر چقدر نابرابری در جوامع بیشتر باشد، شادمانی کمتر است؛ بهویژه در دوره کنونی که بیشتر کشورهای سرمایهداری سیاستهای نئولیبرالیستی را پیش میبرند. از جمله در کشور ما که سلامت و آموزش و همه چیز کالایی شده و نابرابری افزایش یافته است. در همه کشورهایی که سیاستهای نئولیبرالیستی پیش گرفتهاند، نابرابری اقتصادی و اجتماعی هم رشد داشته است. به این معنا که این دو، همبستگی تنگاتنگی با یکدیگر و در نتیجه، رابطه مستقیمی با کاهش شادی دارند. هر چقدر سیستمها نابرابری را تقویت کنند ما شاهد کاهش شادمانی خواهیم بود. با وجود اینکه سرمایهداری به افزایش رفاه کمک کرده اما احساس رضایت از زندگی لزوما بیشتر نشده است.
در دنیایی زندگی میکنیم که میتوان تنها با دو درصد از ثروت برخی از ثروتمندان آمریکا، مشکل بسیار بزرگ گرسنگی در دنیا را حل کرد. بر اساس آمار یونیسف، سالانه حداقل ۱۵ میلیون کودک زیر پنج سال از فقر و گرسنگی میمیرند. در سال ۲۰۱۹ از سوی سازمان ملل اعلام شد که وضعیت گرسنگی در جهان بدتر شده است. یکی از علل عدم توجه به چنین مواردی این است که بسیاری از مردم مشغول و محصور تبلیغات رسانههایی هستند که مدام به آنها میگویند اگر از لذت این و آن کالا محروم شوی، بدبختی و بازنده! اینجاست که باید لذت و شادمانی را از هم تفکیک کنیم.
به نظر من سازمان ملل بسیار آگاهانه و علمی با مسأله شادمانی برخورد داشته و از طرف روانشناسان، جامعهشناسان و کسانی که در این رابطه تحقیق کردهاند، به اهمیت آن رسیده است. اگر شادمانی در کشوری به درستی مدیریت نشود، میتواند استقلال آن کشور را به مخاطره بیندازد و باعث نفوذ نیروهای بیگانه شود. چطور؟ فرار مغزها تا حد زیادی به این مربوط است و همچنین شیفتگی به فرهنگ بیگانه هم در نتیجه همین عدم مدیریت و ایجاد شادمانی اتفاق میافتد. مردم نیاز دارند شاد باشند وگرنه افسرده میشوند و فکر میکنند یا باید بیگانگان سرزمینشان را تغییر دهند یا باید یک راه فرار پیدا کنند. اگر مدیریت درستی در این زمینه صورت گیرد، میتواند رشد و توسعه یک مملکت را تحت تأثیر قرار دهد.
بین شادی و انرژی، یک رابطه مستقیم وجود دارد. وقتی مردم یک جامعه شاد نباشند، انگیزهای برای کار ندارند. بر اساس تحقیقات علمی، فقدان شادمانی، میزان خلاقیت و میزان راندمان کار را هم کاهش میدهد. وقتی که آدمها ناشادند، دچار بیماریهای جسمی و روحی میشوند اما اگر هورمونهایی که از آنها نام بردیم (Feeling good hormones) هرچه بیشتر در مغز انسان ترشح شوند، فرد هوشیارتر و پرانرژیتر خواهد بود و سیستم ایمنی بدن نیز تقویت خواهد شد. در چنین شرایطی، مغز به عنوان مدیر بدن میتواند مدیریت بهتری داشته باشد و در مقابله با میکروبها و ویروسها مبارزه بهتری خواهد داشت. پس به عبارت دیگر، شادمانی میتواند باعث کاهش بیماریها شود و فقدان آن منجر به دردها و بیماریهای روحی و جسمی خواهد شد.
اگر بخواهیم جامعهای داشته باشیم که در آن انسانها انرژی داشته باشند، کار کنند و خلاق باشند، شادی از ملزومات اولیه آن است. شادی با احساس ثبات و آرامش فردی و اجتماعی و بهطور کلی آرامش و ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی، رابطه تنگاتنگی دارد. یعنی یک جامعهای که در آن ثبات وجود نداشته باشد و مردم احساس امنیت نکنند، مردم آن جامعه مضطرب خواهند بود و احساس شادمانی کمتر تجربه خواهد شد.
■ در سال ۲۰۲۱ ایران در بین فهرست شادترین کشورهای دنیا از نظر سازمان ملل در رتبه ۷۷ قرار گرفت. با توجه به وضعیت زنان، کارگران و سایر اقشار و وضعیت اقتصادی و سیاسی در ایران، آیا جایگاه درستی در این فهرست به ایران داده شده است؟ بهنظر شما برای جامعهای که سر بریده شده زنان را در خیابانها میگردانند و هیچ حمایت قانونی، سیاسی و عرفی هم برای آنها وجود ندارد، برای جامعهای که تشکل و سندیکای کارگری ممنوع است و کارفرما میتواند تا منتها درجه، کارگر را استثمار کند، برای جامعهای که کسی حق یک کلمه مخالفت با عقاید حاکم ندارد، آیا میتوان شادمانی متصور بود؟
- شاخصهای اندازهگیریِ درجه شادمانی نسبی هستند. اینکه ایران در ردههای پایین قرار بگیرد کاملا متصور است و البته جای نگرانی بسیار دارد. سیاستهای نئولیبرالیستی در ایران و سیاستهای تعدیل اقتصادی از دوره اکبر هاشمی رفسنجانی به بعد، منجر به کالایی شدن آموزش و درمان شده و وضعیتی پیش آمده که مردم روز به روز نابرابری را بیشتر احساس میکنند. همه اینها باعث میشود که مردم احساس امنیت نداشته باشند و ثبات سیاسی و اقتصادی وجود نداشته باشد. همه اینها سلامت جسمی و روانی را به مخاطره میاندازد و طبیعتا باعث کاهش شادمانی میشود. البته ایجاد ثبات و آرامش و مدیریت شرایطی که مردم در آن شادمان باشند از وظایف اصلی دولتهاست اما خود ما هم باید در این مورد احساس مسئولیت کنیم و وظیفه خود بدانیم که به شادمانی بیفزاییم. باید باور کنیم برای رهایی از این شرایط هم که شده نیاز به شادمانی داریم وگرنه مجبور خواهیم بود بپذیریم این سرنوشت لایتغیری است که به آن محکوم هستیم. میپرسید چطور با وجود تمام این مصائبی که در جامعه ما وجود دارد، میتوان شاد بود؟ پاسخ من این است که باید راههای شادمان بودن را یافت و به قول [محمود] دولتآبادی، در ناممکنها تونل زد. اگر فکر کنیم نمیتوان شاد بود دو حالت پیشِ روی ماست: یا باید بپذیرم که این سرنوشت ماست و نمیتوانیم آن را تغییر دهیم یا اینکه بپذیریم که نیروهای خارجی بیایند و شرایط را برایمان تغییر دهند که البته هیچکدام مطلوب ما نخواهد بود.
اتفاقا رسانههای وابسته امروز تلاش دارند احساس بدبختی را القا کنند بهگونهای که مردم داخل را بدبخت جلوه داده و خود را خوشبخت. این رسانهها فقط مصائب را نشان میدهند تا درجه احساس استیصال و بدبختی را زیاد کنند. در صورتی که اگر فقط بدبختیها زیر ذرهبین گذاشته شوند و از تلاش مردم، از مهربانی مردم نسبت به هم، از تغییر در نتیجه تلاشها و ... سخنی نباشد و مردم به شاد بودن از نتیجه تلاشهایشان تشویق نشوند، افسردگی مردم را به بیعملی خواهد کشاند و در آنها توان و انرژی تغییر ایجاد نخواهد کرد.
در سالهای سیاه دهه ۶۰، در کتابی در مورد بابک خرمدین خواندم که وقتی قلعه بابک تسخیر شده بود، یارانش از او میخواستند که فرار کند و از کشور خارج شود. او در پاسخ گفته بود: «چگونه از سرزمینی بروم که میتوان به خاطر نقش بال یک پروانهاش جان داد؟» ما از این پروانههای زیبا و این قهرمانان زیباتر در کشورمان کم نداریم. زیباییهایی که میتوانند در ما قدردانی و شادی ایجاد کنند. باید از این زیباییها، از این توانِ دریافتن زیباییها هم سخن گفت و در مردم شادی، امید و انرژی ایجاد کرد.
هر دو روی سکه باید به مردم نشان داده شود اما تصور من این است که برخی رسانههای وابسته با سوء استفاده از آسیبپذیری مردم و با آگراندیسمانِ مصائب، امید را از مردم میگیرند و در این شرایط تنها راهی که مردم به آن هدایت میشوند، تن دادن به سلطه است. باید در این مورد هوشیار بود.
از سوی دیگر، یک حکومت مفلوک و ضدانسانی بر ایران حاکم است. بسیاری از این صاحب منصبان از آن میزان شعور برخوردار نیستند تا توجه کنند هر چقدر درجه شادمانی مردم کمتر باشد، تقلید فرهنگ بیگانه و احساس بیهویتی هم بیشتر میشود.
چرا تا این حد فرار مغزها داریم؟ چرا با وجود این همه تلاشی که میکنند و نیرویی که خرج میکنند، جوانان، «تتلو» را به عنوان الگوی خود انتخاب میکنند؟ زیرا که این جوانان، هویت خود را از دست دادهاند. شاد نبودن یک بحران هویت در افراد ایجاد میکند و احساس میکنند فقط با تقلید از دیگران میتوانند خود را خوشحال کنند. در چنین شرایطی مسیر خلاقانه جستوجوی راههای شادمانی بسته میشود.
این حاکمیت توان مدیریت شادمانی و ایجاد شادمانی و دوستی میان مردم را ندارد. به همین خاطر هم برای مردم احساس وابستگی ایجاد میشود و استقلال به مخاطره میافتد. به قول مارکوزه، شرط اول رهایی از اسارت و بندگی، شناخت انواع اسارت است. در واقع از آنجاییکه در جامعه ایران روی شادمانی سرمایهگذاری نمیشود و به آن بها داده نمیشود، آهسته آهسته اسیر تبلیغات رسانههایی شدهایم که احساس بدبختی را در مردم تقویت میکنند.
اجازه دهید با امید تمام کنیم و از نشانههای پیشرفت و شادمانی که همیشه در اشکال مختلف شاهد آن هستیم هم بگوییم و ضمن تبریک سال نو و آرزوی بهترینها، روز جهانی شادمانی را نیز گرامی بداریم.
نظرها
حمیدرضا
سلام عالی بود